معرفی: آیت‌الله طالقانی زمانی که در زندان به سر می‌برده، به صورت منظم و نیز پراکنده سخنانی پیرامون درس‌آموزی از قرآن و بهره‌گیری از مضامین آن برای زندگی ایراد کرده است که بخش منظم آن در کتاب «پرتوی از قرآن» به صورت تفسیر قرآن و بخش پراکندۀ آن بعدها در بخش «با قرآن در زندان» در کتاب «درس‌های قرآنی» منتشر شده است. بخش اخیر بر اساس یادداشت‌های شخصی محمدمهدی جعفری، از یاران و همراهان طالقانی در زندان، از آن سخنرانی‌ها تهیه شده است و از 19 شهریور 1343 تا 23 اردیبهشت 1344 را در بر می‌گیرد. جعفری در این باره می‌نویسد: «این مطالب را نه می‌توان تقریرات آیت‌الله طالقانی دانست و نه سخنرانی‌های ضبط شدۀ ایشان به حساب آورد. بلکه برداشت‌هایی است، غالباً نقل به مضمون، از این کمترین که گاه برای تکمیل جمله‌ای و مطلبی از خاطرۀ دچار پیری شده و احیاناً به فراموشی افتاده، سود جسته‌ام و گاه نیز از منابعی استفاده شده است.» مطلب حاضر متن یکی از این سخنرانی‌هاست که در تاریخ 24 فروردین 1344 ایراد شده و طالقانی در آن به موضوع جایگاه و اهمیت عید قربان و فطر به عنوان مهمترین اعیاد مسلمان پرداخته است.
تاریخ ایجاد اثر: 1344/01/24
منبع مورد استفاده: کتاب درس‌های قرآنی: با قرآن در زندان، در خانواده، در صحنه، (مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی، جلد اول)، به همت مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، نشر شرکت سهامی انتشار، 1386، چاپ دوم 1387، صص 166 تا 173، به نقل از یادداشت‌های شخصی محمدمهدی جعفری
متن

حج، نفی عبودیت‌ها

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله الذي هدانا لهذا وما كنا لنهتدي لولا أن هدانا الله و الصلاة و السلام على هادی السبیل و قائد الحق، محمد و آله المعصومين الطاهرين. «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضْلًا مِّن رَّبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ‏ ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ».[1]

اعیاد فطر و قربان

دو عید فطر و قربان از آن جهت که مخصوص به عموم مسلمانان است، از بزرگ‌‎ترین عیدهای اسلامی است. سبب اهمیت این دو عید و امتیازشان را بر دیگر اعیاد اسلامی و جشن‌های طبیعی یا اعتباری که به عناوین مختلف برگزار می‌شود، در گفتارهای سال پیش بیان کردیم.[2] می‌دانید که جشن‌ها و عیدهای زیادی در بین ملل جهان مرسوم است که همه درخور توجه است. به خصوص در این روزگار که برای تحزب‌ها، تأسیسات، تحولات، مرام‌ها هم جشن گرفته می‌شود. در دنیای امروز، برای هر چیز و هر کار مؤثری، مانند صلح، سلامت، کشفیات علمی و مانند آنها، عید گرفته می‌شود. این عمل از کارهای مؤثر اجتماعی است، چون وسيلۀ تذکار و تنبه است. لذا هر چه فکر بشر بیشتر پیش رود و وسعت یابد، ارزش اجتماع و پیوستگی‌ها هم بیشتر دانسته می‌شود. اجتماعی که امروز در جهان منشأ تحولات است، در سابق نبوده است. زیرا در قرون گذشته، افراد یا طبقات منشأ آثار بودند، نه اجتماعات. از آنجا که عیدها روزهای تجمع‌اند، باید اهمیت نسبی آنها بررسی و عیدهای مختلف با هم مقایسه شود. چه بسا جشن‌هایی که گروهی به خاطر عمل فردی یا به مناسبت روزی، برپا می‌کنند که در واقع جا دارد بدان مناسبت عزا بگیرند!

حج، اجتماعی برای تفاهم ملل

در این بحث، عید فطر و قربان با همۀ اعیاد دنیا مقایسه و امتیاز آن بر همۀ اعیاد اجتماعی و شخصی بررسی می‌شود. روز دهم ذیحجه برای همۀ مسلمانان جهان عيد است. برای این منظور که در این دنیای پر جنجال، اجتماعی در گوشه‌ای از جهان فراهم می‌شود. از یک طرف برای انجام دادن عبادت حج است، یعنی عبادتی که وظیفۀ هر فرد مسلمان است؛ نزدیک شدن به حق و قرب به خدا که ادای تکلیف مهمی است و از طرفی دیگر هم بایستی این اجتماع را در مکه و اطراف آن و موقعیت آن را و نیز وضع دنیای امروز را در نظر گرفت. اجتماعی است برای تفاهم میان ملل. می‌دانیم که مهم‌ترین موضوع بحث مصلحان و خیراندیشان جهان امروز و نه جنگ‌افروزان و مفسدان، مسئلۀ تفاهم ایجاد کردن بین مردم دنیاست. همۀ اختلافات و جنگ‌های ناشی از آن که موجب نابسامانی‌ها و محرومیت‌ها و نابودی‌ها می‌گردد، نتیجۀ عدم تفاهم است. تفاهم میان ملل مختلف، یکی از فلسفه‌های مهم و قابل توجه، حج است که بدین قرار تحقق می‌یابد. فلسفۀ حج، قربانی کردن و لباس احرام پوشیدن.

انسان خود را نمی‌شناسد. خود را فراموش کرده، چنان که هر چیزی را که به وی تعلق گرفت، جزء خود می‌پندارد. مثلاً همین که لباس نو به تن خود می‌بیند، خود را گم می‌کند. انسان به قدری ناتوان است که حتی لباس نو او را مغرور می‌کند و می‌فریبد! اگر لباسی را که مواد آن از گیاه و حیوان فراهم شده است و دیگران بافته و دوخته‌اند بر تن خود آراست، گمان می‌کند بر شخصیتش افزوده شده است یا در خانۀ نوسازی که می‌نشیند، خود را تغییریافته می‌بیند. پول و مقام بیش از هر چیز انسان را از حقیقت خویشتن بی‌خبر می‌کند. اما آیا مکتب‌های کنونی جهان می‌توانند انسان را از این اشتباه بیرون بیاورند و این بیماری و انحراف را علاج کنند؟ اگر انسان به ارزش و شخصیت خود پی برد و دارای چنین رشدی شد، آن‌گاه بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی حل می‌شود و استعدادها بیدار می‌گردد. مهم‌ترین مقصد در حج نیز دست یافتن به چنین شخصیت و ایجاد رابطه میان خود و خدا و خلق و از بین بردن آن‌گونه اشتباهات و انحرافات است. از این جهت، سرتاسر اعمال و احکام حج، تربیت است. امروز سعی دنیا بر این است که همۀ مردم را گرد یکدیگر جمع کند تا خواسته‌های هم را دریابند و مقاصد یکدیگر را بفهمند. در این راه بسیار کوشش می‌شود، ولی کوشش‌ها به جایی نمی‌رسد. کدام قدرت می‌تواند مردم را با روحیه‌ها و اوضاع و احوال مختلف در یک سرزمین جمع کند، چنان که میانشان برتری نماند و امتیازی بر یکدیگر نداشته باشند؟ با لباس واحد و زبان واحد که اختلاف در این دو همواره منشأ اختلاف و سوءتفاهم است. همه را به اعمال واحدی دعوت کند.

اما احکام حج؛ در حج مرزی است که همین که حج‌گزار به آن رسید، باید لباس خود را درآورد تا وجه تمایز از بین برود و با یک زبان که همان زبان فطرت و انسانیت است، با دیگران گرد آید. حتی دوختن لباس که باز ممکن است اختلاف و امتیازی ایجاد کند، ممنوع است و با یک شعار عمومی، الله اکبر، لبیک یا داعي الله که منادی باطنی و ندای وجدانی و فطرت بشر است، ندایی که قرن‌ها پیش، ابراهیم با زبان آزادی‌بخش و عمل سر داد: «بیایید بت‌ها را بشکنیم و همه به فطرت انسانی بازگردیم و به سوی خدای واحد روی آوریم». این انعکاس دعوت ابراهیم است که حاجیان بانگ برمی‌دارند و جواب می‌دهند لبیک یا داعي الله. بدون هیچ تبلیغات دامنه‌دار، هر کس با سرمایه خود و بدون اکراه و اجباری بدان سرزمین رو می‌آورند: «يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ».[3]

تاکنون که مردم دنیا با هم نزدیک نبوده‌اند و از هم بی‌خبر بوده‌اند، احساس نمی‌شد که اجتماع چه آثاری دارد و چگونه منشأ تحولات می‌گردد، ولی امروز این امر برای همه شناخته شده است. این عید، حرکت فکری و وجدانی بشریت است. کسانی که چنین اجتماعی برپا می‌کنند، فکر و مغزشان کمتر از کسانی که در کاخ‌های ریاست خود نشسته و سرنوشت ملل دیگر را تعیین می‌کنند، نیست و اینان آن خودباختگان تبلیغات دروغین دنیا نیستند.

اهمیت عرفات

«فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ...». «عرفات» یعنی شناسایی‌ها: شناسایی خدا، شناسایی خود، شناسایی حق و در نتیجه، درک و تفاهم با یکدیگر. حج‌گزاران همه آرایش‌ها و پیرایه‌ها را کنار گذاشته‌اند تا خود و آفرینندۀ خود و حقوق همدیگر رابشناسند. آنجا، سرزمین حج، الهام‌بخش مراتب عرفان برحسب استعدادهاست. دعای مفصل عرفۀ حضرت سیدالشهدا(ع)، بیان کامل و جامعی از تجلی و ظهور صفات خداوند در سراسر عالم و حقایق و معارف و عرفان است. کسانی که در قید انواع عبودیت‌ها گرفتارند، چگونه می‌توانند این چکیده حقایق و افکار عرفانی را درک کنند؟ قرن‌هاست که خداپرستان، گروه گروه، از همۀ علاقه‌های خود می‌گذرند و با تحمل خرج‌ها و زحمت‌ها، در آن بیابان خشک لم یزرع، جمع می‌شوند. این قدرت ایمان و جاذبۀ حق است که آنان را بدان‌جا می‌کشاند و چنین اجتماع پاک و نورانی‌ای تشکیل می‌دهد. حال آیا سزاوار نیست برای چنین فکر و اجتماعی جشن بگیریم و خدا را یاد کنیم و آن مجتمع حق را در نظر آوریم و با آنها هم‌صدا شویم و چنین روزی را عید بنامیم؟ راستی اگر برای انسان عیدی است، بالاتر از چنین روزی نیست که فطرت انسانی معرفت و اجتماعی پاک در آن ظاهر می‌شود و در همه شئون حیات انسانی اثر می‌گذارد.

در این دو آیه سه بار «افاضه» ذکر شده است: یک بار در«فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ» دو بار در «ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ». کلمۀ «فَيَضان» که مصدر و ریشه است، به معنی سرازیر شدن آب و سیل بسیار است. از باب مثال آیه می‌فرماید مانند سیل و آب بسیار از عرفات به حرکت درآمدید. گویی با اجتماع حاجیان در عرفات و از میان رفتن امتیازات و جدایی‌ها، همۀ آنها به صورت یک واحد متحرک درمی‌آیند. چنان که پیشتر یاد کردیم، فطرت بشر فطرت حق پرستی است و از این رو یکی است. بنابراین محیط و عوارض و مشخصات است که انسان‌ها را از هم جدا و گریزان کرده است. آدمیان، همین که تفاوت‌ها از میان رفت، به وحدت می‌گرایند و دارای یک فکر، یک هدف، یک قدرت و یک رنگ می‌گردند «فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ».

امتیازجویی، که از آثار محیط‌های منحط بشری است و خصلت و خوی بعضی از مردم گردیده، ممکن است در عرصۀ عرفات، که عرصۀ ظهور توحید فکری و عملی و وحدت بشریت است، نیز ظهور کند. چنان که در تواریخ آمده، قریش که خود را طبقۀ ممتاز می‌دانست، همراه مردم به سوی مشعرالحرام نمی‌آمد و بسا در محل سکونت و یا حرکت و زمان حرکت هم از عامۀ مردم فاصله می‌گرفت. به این جهت در آخر آیۀ شریفه، هم‌قدمی و هماهنگی با مردم را به صورت حکم بیان فرموده است: «ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ».

رمی جمرات

بعد از حرکت از عرفات، با وحدت نیت و فکر و توقف در مشعر، روز عید باید حاجی به مِنی آید. یکی از وظایف مهم حاجيان «رمی جمرات»، یعنی سنگ‌باران کردن «جمرات» است که محل بت‌ها یا وسوسه‌های اضطراب‌انگیز شیطانی بوده است. هر حاجی لااقل هفت سنگ باید به آن پایۀ سنگی و اثر باقی‌ماندۀ بنای شرک و شیطنت بزند، چنان‌که تا نیمۀ روز آن جمرات در زیر سنگ و ریگ دفن شود.

راستی مگر جز با هم‌دستی و هم‌فکری می‌شود طاغوت‌ها و سرکش‌ها و شيطان‌ها را از سر راه تکامل بشری برداشت؟ و تا باقی‌ماندۀ آثار فکری و عملی اینان پابرجاست، ممکن نیست فکر و ارادۀ مردم پیش برود و استعدادها بیدار و فعال گردد. اگر هم‌دستی و هم‌فکری در میان مردم باشد، گرچه هیچ سلاحی هم نداشته باشند، می‌توانند با «ریگ» و «سنگ» سرکشانی را که مردم را به عبودیت و بندگی خود می‌خوانند، از سر راه بردارند و دفن کنند!

در عرفات، نخست باید وحدت و معرفت حاصل شود و در مشعرالحرام شعور به محرمات[4] و حقوق بیدار گردد و در منی بت‌ها سنگ‌باران شوند. سپس، آماده شدن است برای هرگونه فداکاری و قربانی دادن و قربانی کردن در راه خدا.

قربانی

حج‌‌گزاران حیوانات مورد علاقۀ بشر را برای قربانی ذبح می‌کنند. بزرگ‌ترین مرحلۀ فداکاری، کشته شدن است. اما از آن بالاتر این است که انسان فرزند خود را فدا کند! باز از آن بالاتر این است که انسان فرزند دلبندش را به دست خود قربانی کند! این همان کار ابراهیم در همین سرزمین بود که خود و فرزندش برای چنین فداکاری آماده شدند و از آزمایش الهی پیروز و سربلند بیرون آمدند. ابراهیم خلیل ندای توحید را ( که ندای آزادی بشر از بندهای بندگی غیر خداست) از کنار همین خانه سر داد و دعوت به حج و قربانی را اعلام کرد و پرچم حق و جهاد در راه آن را برافراشت. قرن‌ها گذشت و ملل و اقوام مختلف آمدند و گذشتند و شرک و بت‌پرستی و ظلم و طغیان باز جهان را تاریک کرد، تا اینکه در کنار همین خانه و مکان و مناسک الهام‌بخش آن، خاتم پیامبران (ص) برخاست و پیام توحید و جهاد با شرک و پرستش غیر خدا و مبارزه با طغیان و دعوت به اسلام را با همۀ احکام و قوانینش، به جهان واژگون بشر رساند. پس از آن حضرت، بار دیگر جاهلیت با کفر و شرک و طغیانش، اما این بار در زیر نقاب اسلام، سر برآورد! فرزند عزیز او، حسین بن علی که وارث جد اعلایش، ابراهيم خليل و جهاد جدش، رسول خدا(ص) و پدرش على بود، برای به ثمر رساندن اهداف نیاکانش، در کنار همین خانه و در همین روزهای حج، در سال شصت هجری، قیام کرد تا حج و قربانی را در صورت حقیقی خود بنمایاند و بدل را به اصل و تمرین را به عمل بینجاماند و سنگ را به سلاح جنگ و قربانی کردن گوسفند را به قربانی کردن عزیزان و فرزندان مبدل گرداند.

خطابۀ امام (که در همان شب حرکت به سوی عراق ایراد فرمود) و در حکم بیانیۀ آن حضرت است و ما آن را در سال گذشته بیان کردیم و بیانات دیگر آن حضرت در آغاز حرکت از مکه و میانۀ راه و نزدیک قربان‌گاه کربلا و سخنان دیگری که شب و روز عاشورا بیان فرمود و همچنین عمل و حرکتش در ایام حج، همه بیان و اعلام همین حقیقت است که چون همه چیز مردم و مسلمانان در معرض هجوم قرار گرفته و سرنوشت مسلمانان به دست کسی چون یزید افتاده است، وظیفۀ همه است که حج را بدل به عمره و جامۀ احرام را بدل به لباس جنگ کنند و به جای منی، در صحنۀ کارزار قربانی دهند!

در روزهایی که سیدالشهدا آمادۀ حرکت به سوی عراق می‌شد، اولین کسی که پیشرو قربانیان راه خدا شد، مسلم بود. مسلم به تمام معنا وارث و مورد دعای ابراهیم بود که در هنگام ساختمان کعبه گفت: « رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ».[5]آن‌چنان تسیلم فرمان امام و مشیت الهی بود که یک‌تنه به شهری رو آورد که دشمن با همۀ قوای خود بر آن مسلط بود و یاران او نیز پراکنده و پنهان بودند. روزی که او را تنها گذاشتند، نه تسلیم شد و نه گریخت. صبح، خانه‌ای را که در آن اقامت داشت محاصره کردند. شمشیرش را محکم به کمر بست. از میزبان خود عذر خواست و پیش از آنکه به خانۀ او هجوم آورند، بیرون آمد و یک‌تنه به مقابله با دشمن برخاست و در حالی که می‌جنگید، رجز می‌خواند:

أقسمت لا أقتل إلاحراً     و إن رأيت الموت شيئاً نکراً

کل امرء يوماً ملاق شراً        أو يخلط البارد سخناً مراً

رد شعاع النفس فاستقراً           أخاف أن أكذب أو أغراً[6]

یعنی من سوگند یاد کرده‌ام و پیمان بسته‌ام که جز آزاده کشته نشوم! مرگ من باید، مرگی آزادانه باشد، گرچه مرگ را امری ناشناس و هراسناک می‌نگرم! هر کسی روزی با مرگ روبه‌رو خواهد شد و ملاقاتش خواهد کرد و سرد و گوارا یا گرم و زهرآگین، آمیخته خواهد شد. اکنون پرتو قوای نفس بازگشته و استقرار یافته است و من تنها از آن بیمناکم که تکذیب یا فریفته گردم!

در این رجز که در گرماگرم نبرد می‌خواند و ضربه‌های شمشیر و نیزه و سنگ از هر سو بر پیکرش وارد می‌شد، می‌گوید: «باید آزاد و آزادمرد کشته شوم. مرد همواره با حوادث مواجه است و بر اوست که از هیچ حادثه و مصیبتی در راه حق روی نگرداند! با همه محنت‌های پراکنده و ضربات پی‌درپی، قوای روحی و فکری من نیرومند و ثابت است. از کشته شدن و حوادث سخت نمی‌هراسم بلکه از آن هراسناکم که دعوتم دروغ پنداشته شود یا فریفته شوم»! باری، پس از آن‌که سراپا مجروح شد، دستگیرش کردند و به دارالاماره، کاخ ستم و بیداد آوردند و آنگاه، پس از سخنانی که با عبیدالله جبار و عمرسعد منافق گفت، به شهادتش رساندند. عبيدالله با چند جمله او را محاکمه کرد! محاکمه‌ای مانند محاكمات جباران دنیا که خودشان، هم مدعی و هم قاضی و هم مجری قانون‌اند. عبیدالله خود فرمان کشتن مسلم را داد.[7] مردم در اطراف قصر منتظر بودند که ناگاه مسلم در بالای بام بلند دارالاماره نمایان شد. طولی نکشید که بدن بی‌سر او را از فراز بام، در برابر چشم مردم، بر زمین انداختند و این اولین خونی بود از آل هاشم که دیوارهای کاخ ظلم را زینت داد. السلام و الصلاة عليك أيها الشهيد المظلوم المجاهد في سبيل‌الله.

 

پایان متن //

[1] «بر شما گناهی نیست که در سفر حج فضل پروردگارتان روزی خویش را بجویید. پس چون از عرفات کوچ نمودید، خدا را در مشعر الحرام یاد کنید، و یادش کنید که شما را که پیش‌تر از بيراهان بودید، فراراه آورد. پس، از همان جا که انبوه مردم روانه می‌شوند، شما نیز روانه شوید و از خداوند آمرزش خواهید که خدا آمرزندۀ مهربان است». بقره (۲)، ۱۹۸–۱۹۹.

[2] اشاره است به سخنرانی ایرادشده در فروردین ۱۳۴۴ که با عنوان «عید خون» منتشر شده است.

[3]  «و از راه های دور سوی تو آیند». حج (۲۲)، ۲۷.

[4] حرمت‌ها، آنچه رعایت آنها واجب است.

[5] «پروردگارا، ما را تسلیم [فرمان] خود قرار ده و از نسل ما، امتی فرمانبردار خود [پدید آر]». بقره (۲)، ۱۲۸.

[6] در ابوالفرج الاصفهانی، مقاتل الطالبيين، تهران، اسماعیلیان، ج ۲، ص  104، این‌گونه آمده است:

أقسمت لا أقتل إلاحراً                     و إن رأيت الموت شيئاً نكراً

أخاف أن أكذب أو أغراً                 أو يخلط البارد سخناً مراً

رد شعاع النفس فاستقر     کل امرء يوماً ملاق شراً

[7] در این جلسۀ محاکمه، عبیدالله خون‌خوار و مغرور به این فتح و پشتیبانی یزید در صدر مجلس نشسته بود و در مقابلش مسلم مجروح و دست بسته ایستاده. و حاضران، اشراف و سپاهیانی که دین و شرافت و وجدان خود را به عبیدالله و اربابش فروخته‌‍اند. خلاصۀ این محاکمه کوتاه و بدون حق دفاع، چنان‌که مورخان ضبط کرده‌اند، چنین بوده است: عبیدالله، در حالی که زیر چشمی به مسلم می‌نگرد، با خشم به او می‌گوید: «مسلم، وای بر تو! به شهری وارد شدی که مردمش جمع بودند و تو آرامش آن را بر هم زدی و مردمش را پراکنده ساختی و آسایش را از آنان گرفتی!» مسلم مردم این شهر باور دارند که پدر تو و تو و هم‌دستانتان اخیار آنها را با زجر و شکنجه می‌کشتند و اشرار را بر آنان مسلط می‌کردند و در بر آنها مانند کسری و قیصر حکومت می‌کردند. ما آمده‌ایم ستمکاری را از میان برداریم و حق و عدل را برپا داریم»! آنگاه عبیدالله خشمگین‌تر فریاد بر می‌دارد که: «مگردر میان این مردم حق و عدل اجرا نمی‌شد آن وقت که تو در مدینه...» که مسلم سخنش را قطع می‌کند. مسلم: «خدا داناست که دروغ می‌گویی و افترا میبندی‌! آن کس که دستش به خون آنها آلوده است و در خون آنها غوطه می‌خورد جز همان نیست که شراب می‌نوشد»! با شنیدن این سخن مسلم، عبیدالله اندکی سکوت می‌کند، سپس سر بر می‌دارد و شروع می‌کند نسبت به امیرالمؤمنین علی و امام حسین(ع) و عقیل و مسلم ناسزا گفتن و آنگاه به یکی از جلادان خود (بکیرین حمران) اشاره می‌کند که مسلم را گردن بزند. این بود محاکمۀ مسلم! این چنین عبیدالله، به تنهایی و در چند دقیقه مسلم را به اتهام «قیام علیه امنیت عمومی و مصالح عالیۀ مملکتی» محاکمه و محکوم به کشته شدن کرد!

اللهم اللعنة و أشباهه و أتباعه، لعناً و بيلاً و عذبهم عذاباً أليما».المفید، الارشاد، قم، آل بیت، چ ۱، ۱۴۱۳ ه.ق، ج ۲، صص ۶۲_۶۳.

پی‌دی‌اف

نسخه صوتی

نسخه ویدئویی

گالری تصاویر

دیدگاه‌تان را بنویسید

اگر در رابطه با محتوای فوق اطلاعات تکمیلی دارید، از طریق کادر زیر با کتابخانه «طالقانی و زمانه‌ما» در میان بگذارید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *