تفسیر سوره بقره آیات 1 تا 5 در نشریه دانشآموز
سوره بقره
مشتمل بر ۲۸۶ آیه است، در مدینه نازل شده
معرفی و حقانیت قرآن؛ حقیقت تقوی، دسته رستگاران
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الم ﴿١﴾ ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ﴿٢﴾ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ﴿٣﴾ وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ﴿٤﴾ أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿٥﴾
ترجمه …… «در این کتاب بلند مرتبه هیچ جای شک نیست» «هدایت است برای پرهیزکاران آن کسانی که به نهان ایمان میآورند و نماز را بهپا میدارند و از آنچه به آنها روزی کردیم انفاق میکنند» «همان کسانی که به آنچه به تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل شده ایمان میآورند و یقینشان به زندگانی دیگر روز افزون است» «اینها هستند که بر (کشتی) هدایت که از طرف پروردگار است سوار و همان این جماعتاند که خود را از هر خطری رهانده و رستگارانند»
(تفسير) ذالك اسم اشاره است برای دور، اشاره به دور یا حسی است چون اشاره به کسی که بحسب مقام دور باشد، یا مقامی است چون اشاره به بزرگی که خود نزديک ولی مقامش بلند است.
یا معنوی است مانند دوری معلومات کلاسهای عالی نسبت به ابتدایی و دور بودن افکار نظری نسبت به مرد می که گفتگوشان از محسوسات و وهمیات یا افکار کلی عملی بیرون نیست، چون قرآن فوق طور عقل عادیست اگرچه پرتو آن بر محسوسات و ادراکات عادی تابیده برای اشاره به حقیقت شامخش بذالك اشاره فرموده.
به همین جهت در آن جای شک نیست:
[لاريب فيه] ريب را عموماً با شك به يک معنی دانستهاند با آنكه شك حالت نفسانی است و مقصود این نیست که این حالت نفسانی برای کسی نسبت به قرآن حاصل نمیشود و با رسیدگی موارد استعمال کلمه ریب به خوبی بدست میآید که ریب منشأ و موجب شك است چنانکه میگویند را بنی قول فلان یعنی گفتار فلان مرا به شك انداخت پس چون با كلمه ذالك اشاره شد به اینکه قرآن فوق طور عقول است.
پس منشأ شك را به کلی از قرآن کریم نفی کرد و به تعريض فهمیده میشود که کسانی اگر درباره قرآن شك كنند منشاء شك در
خودشان میباشد یعنی منشأ آن چگونگی تربیت و افکار و علوم محیط و زمانی است که در آن نشو نماء نموده و به تدریج آنها را نزد خود ثابت و مسلم و غیر آن را باطل میدانند و چون حقایق قرآن را با آن نا موافق دیده گرفتار شك و تردید میشوند به همین جهت شبههایی که درباره قرآن شده بهحسب زمان و مکان و اشخاص مختلف بوده است و ابرهای موقتی بوده که در افقهای محدودی برمیخاسته ولی طولی نمیکشیده که اشعه قرآن آن را متلاشی مینموده؛ توجه به قرنهای قرآن و سرزمینهایی که در آن تابیده این را به خوبی ثابت میکند، در قرونی که علوم فلسفی و طبیعی یونان در میان مسلمانان رواج یافت برای تطبیق دادن آن با قرآن جنگها برخاست، شک و شبهه سراسر آفاق قرآن را گرفت، مسلمانان با اعتقاد برای تطبیق مسلمیات مسائل الهی فلسفی و هیئت افلاك نُه گانه به زحمت تطبیق دچار شدند ولی وقتی که افکار و عقول رشد خود را دنبال کرده بسیاری از مسائل بطلانش روشن شد تفوق قرآن آشکار گردید،
در قرون اخیر که علوم و صنایع غرب با رعد و برق خود به طرف شرق متوجه شد برای مردم خودباخته همین حال پیش آمد.
مردی که خود را صاحب فکر و رأی میداند بارها میگفت با خبرهایی که قرآن از معجزات پیمبران گذشته داده چه باید کرد.
وقتی از او جهت میپرسیدم میگفت با تاریخ و نوامیس جهان مطابق نیست، شگفتآورتر این است که اخیراً بعضی دینتراشهای اروپایی یا فارسیزبان بلاغت قرآن را مورد بحث و تنقید قرار میدادند.
(تقوی در اجتماع و فرد)
لفظ تقوی از وقایه است، وقایه به چیزی میگویند که حائل شود از رسیدن ضرر یا بهم خوردن حد مانند سپر و سد و اتقا که افتعال است تهیه و نگاهداری آن و متقی فاعل آن است.
اگر بخواهیم حقیقت تقوی را در یک فرد انسان به خوبی بفهمیم باید آن را در اجتماع و دولت که به گفته سقراط به منزله خط درشت است که خط ریز را از روی آن میتوان خواند بخوانیم و بعد فرد را با آن تطبیق کنیم، اساس یگتن اجتماع صحیح سه طبقه است.
حکام یا عقلا، قشون یا قوه مجریه، توده یا کارگر چون تاجر فلاح صنعتگر هر يك از این سه طبقه دارای تربیت و سجیه مخصوص است چون هر يك از اينها مطابق سجيه وظیفه خود را انجام دهد دولت بهحسب آن نامی دارد نظر به دسته اول دولت فاضل و حکیم است نظر به دسته دوم شجاع و غیور است نظر به دسته سوم مقتصد است.
دسته اول دیدبان مصالح و مفاسد است، دسته دوم در تحت فرمان او است برای اجراء و نگاهداری حدود، دسته سوم تأمین مصالح اقتصادی مینماید، از جهت آنکه موازنه در میان طبقات محفوظ است و هر دسته به وظیفه خود اقدام میکنند دولت یا اجتماع عادل است از جهت آنکه وقایه در میان است؛ یعنی حدود محفوظ است و هر دسته در وظیفه دیگری مداخله نمیکند دولت متقی است، آن قوهای که متصدی نگاهداری حدود است نظام است در تحت فرمان ذهن و عقل، چون در اجتماع این حدود به خوبی نگاهدار شد یعنی تقوی را حفظ کرد پیکر زندهای است و به استكمال خود که خاصیت زنده است ادامه میدهد و اگر اختلال و مداخله پیش آمد باالنتیجه نظر ذهن و عقل منصرف شده از حرکت باز میماند. چون حقیقت تقوی در اجتماع معلوم شد باید تقوای فرد را با تطبیق به آن بخوانیم، نفس انسان دارای سه قسمت است؛ ذهن و عقل، غضب و غیرت، میلها و شهوات، بینش و سنجش مصالح و مفاسد از فعالیت عقل است، حفظ و بقاء جسم و نوع با فعالیت شهوات است، تنظیم و نگاهداری حدود با نیروی غیرت است به فرماندهی و تدبیر عقل اگر این نیرو ضعیف و یا سرکش شود و قایه و حدود از میان رفته و شهوات برای آرزوهای خود و غضب برای تأمین شرافت بی حد و سر بلندی، عقل را استخدام کرده آن را تاريك مینمایند و در نتیجه فوضی پیش آمده و شخص از حرکت و کمال مانده رو به مرگ میرود ، از این بحث مختصر که به اشارههایی اکتفا نمودیم این مطالب به دست آمد:
۱ – لغت تقوى
۲ – ظهور آن در اجتماع یا دولت
3- منشاء آن در نفس و شخص
٤ – حقیقت تقوی حفظ و بقاء حدود است به سبب نیروی شجاعت در تحت فرمان عقل و خاصیت آن ادامه حياة (و حس و حرکت) است در اجتماع و فرد.
پس اختصاص هدایت قرآن برای متقین واضح شد؛ زیرا که هدایت و راهنمایی با نوری که چون چراغ ماشین روشنی دهد برای اجتماع یا فردی است که در حرکت و استکمال باشد.
// پایان متن
نشریه دانشآموز، سال هفتم، شماره 3 و4، دی ماه سال 1320، صص 1 تا 5
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.