به گزارش روابط عمومی مجتمع فرهنگی آیتالله طالقانی، روز پنجشنبه ۱۷ شهریور به مناسبت چهلوسومین سالگرد درگذشت آیتالله طالقانی نشست «طالقانی و مسئله زن در ایران امروز» به میزبانی مجتمع فرهنگی آیتالله طالقانی در کانون توحید برگزار شد. درابتدای این مراسم محمدمهدی جعفری با ارتباطی آنلاین پیام خود را برای حاضران قرائت کرد. در ادامه، میزگرد «طالقانی و مسئله زن در ایران امروز» با سخنرانی هاشم آقاجری و فاطمه گوارایی و طرح نقد از سوی هدی توحیدی و فاطمه علمدار برگزار شد. متن کامل این نشست در ادامه میآید.
طالقانی و اصل ربوبیت
محمدمهدی جعفری– قرآن از دیدگاه طالقانی کتاب رهاییبخش است؛ از دیدگاه او خاتم پیامبران مبعوث شده تا بارهای سنگین و کمرشکن و بندهای جاهلیت را بردارد و باز کند. دیدگاه طالقانی دربارۀ مرد و زن و هر موضوع و پدیدهای، همان دیدگاه انسانپرور و رهاییبخش قرآن است. وی در ذیل آیه ۱۹۵ سورۀ آل عمران مینویسد، … آنچه دعای آنان را مستجاب و وعدههای رُسل را مُنجّز میکند همان اعمال است؛ که از هر عامل مومن که باشد، چه مرد و یا زن، که هر دو گونه در وصف ایمان و از کمال ربوبیت هستند، اگرچه از ساختمان جسمی یا روحیات متفاوت هستند. همان مرد و زنی که اندیشههای جاهلیت بین آنان دیوار فاصله و مرزی کشیده بود و آنان را از هم جدا کرده و دو نوع میپنداشت.
طالقانی احکام اجتماعی قرآن را هماهنگ با سنت هستی و قانون طبیعی انسان و متناسب با زمان و مکان میداند و بر این باور است که این احکام با گذشت زمان و شرایط اجتماعی میتواند به صلاح افراد اجتماع تغییر کند و آنچه قرآن درباره تعدد زوجات و چندهمسری بیان کرده تجویزی است برای شرایط خاص به شرط رعایت قسط و عدالت در روابط زناشویی و خانوادگی. اما پیروی از حکامی که زن را همان وسیله شهوات گرفتند و حرمسرا ساختند با همه دسیسهها، مانند دیگر انحرافها ربطی به اسلام، که بر پایه عقل و فطرت است، ندارد.
در شرایط فساد اجتماعی و اقتصادی، هرگونه قوانین مرتبط با فطرت مسخ و واژگون میشود و وسیلهای برای فساد میگردد؛ با آنکه اصول و فروع اسلامی با هم مرتبط است تا هم نفس تصفیه شود و هم عدل و قسط اجرا گردد، طالقانی در ذیل آیه نخست سوره نسا مینویسد این قدرت ربوبی است که همه را از یک منشا آفریده، که از یک واحد حیاتی سر بر آورده و شما را با همه اختلافات در رنگ و صفات آفریده و پروش میدهد.
شما انسانها هم باید در مسیر ربوبیت و سازندگی و تکامل و آن قوانین باشید و اختلافات عارضی باید وسیله تعاون و تکمیل ربوبیت شود. نمودارترین اختلاف تفاوت زن و مرد در بافت و اندام است، نه در اصل ربوبیت و استعدادها و نفس واحده، که همین اختلاف وسیله ائتلاف و پیوند دو قدرتِ زاینده است. از اصل ربوبی نفس واحده زوج آفرید و از اختلاف دو زوج مردان و زنان زیادی را برآورد و پراکند. بینش توحیدی طالقانی در این آیات ربوبی و اختلافات ظاهری زن و مرد رشد و بالندگی و همبستگی و تکامل میبیند، نه جدایی و برتری مرد بر زن و محروم کردن زن از حقوق اجتماعی و انسانی. امید است چنین یاد روزهایی وسیلۀ آشنایی نسل جوان با طالقانی و سایر نواندیشان دینی و مصلحان گردد و خداوند توفیق بدهد که در اجرای رسالت خود این اندیشهها را با بینشی نو به نسل آینده برسانیم.
طالقانی، زنان و آزادی
در ادامه این مراسم بیانیه حزب (جامعه) زنان انقلاب اسلامی قرائت شد که به شرح زیر است:
هم اکنون به لحاظ زمانی به اربعین حسینی نزدیک هستیم و امام حسین (ع) سرور آزادگانِ جهان است. آیتالله طالقانی بهحق رهرو راه حسین بود، او انسانی آزاده بود که یکی از ویژگیهایش اهمیت دادن به ارزش عمل و ماندگاری آن است، عمل خوبی که همیشه میماند و رد پای خود را در تاریخ حفظ میکند.
نکته قابل تامل اینکه چهل سال پس از پیروزی انقلاب هنوز مسائل کوچکی مثل حضور زنان در ورزشگاه حل نشده است؛ در حالی که بیش از هر چیز، حساسیت ویژه دینی روی مسائل مربوط به زنان وجود داشته و هیچ مسئلۀ دینی مثل حجاب حساسیتزا نبوده است. بنابراین دور از انتظار نیست که پس از چند دهه روحانیون محترم نسبت به مسائل زنان به قدر کافی تحقیق و به اجماعی دست یافته باشند؛ به ویژه با امکاناتی که بعد از انقلاب داشتهاند.
آنان که سالهای اول انقلاب را به یاد دارند، میدانند که در همان ماههای اول با وجود مسائل بر زمین مانده و مشکلات فراوان، برخی به گمانِ اینکه مهمترین تفاوت دو نظام در حجاب است، تلاش کردند با زور زنان را به حجاب ملزم سازند و مرحوم طالقانی ضمن تایید نظر امام گفت در مسئله حجاب اجبار در کار نیست.
ایشان ضمن تایید حضور سیاسی و اجتماعی زنان بر رعایت عفت و شخصیت زنان تاکید کردند و روز بعد هم امام در مصاحبهای نظر ایشان را تایید کردند و دادستانی هم کسانی را که برای بانوان بی حجاب مزاحمت ایجاد میکردند ضد انقلاب نامید. طالقانی اما شش ماه بعد از میان ما رفت و مسئله حجاب همچنان بر جا مانده است.
همچنین در ۵ دی ۱۳۴۱ کنگره جبهه ملی دوم در منزل حاج حسن قاسمیه برگزار شد و خانمهایی چون پروانه اسکندری و هما دارابی به عنوان نماینده بانوان در این جلسه حضور داشند. این حضور برای خیلیها قابل تحمل نبود، به ویژه تا آن زمان، زنان حق شرکت در انتخابات شورا را نداشتند و چند ماه قبل از آن هم که این حق به زنان داده شد با مخالفت روحانیت روبهرو شد و یک ماه قبل از کنگره، دولت لایحه را پس گرفت و امام هم تشکر کرد. بنابراین شرکت زنان در کنگره با حق رای از نظر برخی، منکرات و ناهنجار تلقی میشد و حتی یکی از اعضا که روحانی بود به حضور بانوان اعتراض و جلسه را ترک کرد. در همین جلسه آیتالله طالقانی با استناد به قرآن شرکت زنان را حق آنان میداند و به گفته آقای شاهحسینی از حضار، ایشان مسئله ارث را نیز حلشدنی دانست.
این نکته را نباید از یاد برد که همین طالقانی در سال ۱۳۱۸ به ماموری که حجاب از سر زنی کشید سیلی زد و بنابراین از نظر او اسلام با زورگویی سازگاری نداشت.
در ادامه این جلسه، میزگرد «طالقانی و مسئله زن در ایران امروز» با سخنرانی فاطمه گوارایی و هاشم آقاجری و نیز طرح نقدهای هدی توحیدی و فاطمه علمدار برگزار شد.
فاطمه گوارایی– توسعه و توانمندسازی زنان پیش نیاز هر تحول اجتماعی
مشروطه یک نقطه عطف برجسته در مواجهه جامعه ما با مدرنیسم و تجدد است. از آن مقطع به بعد تلاشی برای نوسازی جامعه و فراهم آوردن بستر حرکتی آن به سوی توسعه آغاز شده است تلاشی که استمرار داشته اما در رسیدن به اهداف خود تاکنون ناکام مانده است.
بازتولید نظامهای غیر وفادار به آرمانهای مشروطه و نهضت ملی و انقلاب ۵۷ و تفاوت دستاوردهای جوامعی که همزمان با ما این مسیر تحول را آغاز کردند با جامعه ما، نشان از تلاش افتان و خیزان ما و ناموفق بودن گشایش این مسیر در طی این یک صد سال بوده است.
به این تعبیر ما کماکان در عصر مشروطیت به سر میبریم و موانع تحول جامعه ایرانی، کماکان به قوت خود پابرجا است.
اما به رغم موفق نبودنها این را هم نمیتوان نتیجه گرفت که گذار دموکراتیک متوقف شده، بلکه جامعه ایران همچنان به حرکت خود در این جاده سنگلاخی توسعه ادامه میدهد. اما دوره گذار دوره حساسی است برای نظمهای بنیادینی که دچار تغییر شده و نظمهای جدیدی جایگزین نشده است برای انواع مشکلات و بحرانهای به وجود آمده، برای تهدیدها و فرصتهای متعدد و مختلفی که جامعه با آن مواجه است، اگر جامعه بتواند از این دوره با موفقیت عبور کند وارد عصر جدیدی میشود اما اگر جامعه نتواند با موفقیت این فراز را طی کند دچار مشکلات بی شماری میگردد. مهمترین بحرانهایی که یک جامعه در حال گذار با آنها دست و پنجه نرم میکند عبارتند از بحران هویت، بحران مشروعیت، بحران نفوذ، بحران مشارکت، بحران توزیع و بحران یکپارچگی و …
مشابه توسعه برای چگونگی نیل به توسعه نیز نظریات مختلفی وجود دارد؛ در یکی از معاصرترین نظریههای توسعه یعنی توسعه از منظر آمارتیا کمارسن، نقشآفرینی زنان از اهمیت بسیاری برخوردار است. برای آمارتیا سن ظرفیت انسانی توسعه و در نتیجه قابلیتهای ذاتی-انسانی افراد در کنار آزادی و عدالت از اجزاء ذاتی توسعه محسوب میشود.
در رویکرد توسعه نیروی انسانی به همراه توانمندی آن انسان، اعم از زن و مرد، هم نقش ابزار و هم نقش هدف یافته است؛ از جمله مسائلی که آمارتیاسن بر آن تأکید دارد و در ارتباط با آزادی، رفاه و توسعه مطرح میکند، «نقش آفرینی زنان» است.
آمارتیاسن اعتقاد دارد که اگر جامعهای میخواهد به توسعه برسد ابتدا باید به زنان توجه کند. آمارتیاسن در این ارتباط اعتقاد دارد که باید همبستگی نزدیکی بین سیاستهای عمومی در جهت اعتلای برابری جنسیتی و آزادی زنان (به ویژه آموزش، خدمات پزشکی و فرصتهای اشتغال زنان)، مسئولیتهای فردی خانوار (از طریق تصمیمسازی بالقوه والدین و مخصوصاً مادران) وجود داشته باشد.
در واقع آمارتیاسن به یکی از کلیدهای موفق فرایند توسعه متوازن و توسعه نامتوازن اشاره میکند. ارتقا قابلیتها و فرصتها برای عموم فارغ از هرگونه تمایز قومی، نژادی، جنسیتی، مذهبی، زبانی و … . از جمله این فرصتها و قابلیتها، نیمی از جمعیت انسانی است که در فرایند توسعه اساسا بدان توجه اساسی نشده و نمیشود. بر اساس همین دیدگاه و رویکرد اگر بخواهیم پروژه ناتمام نیل به مدرنیسم را در جامعه ایران مورد بررسی قرار دهیم ناگزیر از مواجهه با مقولهی ضرورت لحاظ ظرفیتهای زنان و در نقطه مقابل آن چگونگی نادیده گرفته شدن ظرفیت زنان جامعه هستیم.
در سوی دیگر به اعتقاد برخی از اندیشمندان علوم اجتماعی، جنبشهای اجتماعی در کار تغییر جهان هستند، به عبارتی دیگر، آنها «آفرینندگان جامعه، فرهنگ و فضا» هستند، از این رو، فهمیدن جنبشهای اجتماعی اهمیت و ضرورت دارد، در میان انواع گوناگون جنبشهای اجتماعی، جنبش زنان یکی از داعیه داران اصلی تغییر مناسبات موجود به حساب میآید. شاید بتوان گفت که در طول قرن بیستم جنبش فمنیستی یکی از جنجالبرانگیزترین جنبشهای اجتماعی و فکری در سطح جهان بوده است. بسیاری از دگرگونیهای اجتماعی، سیاسی و حقوقی در وضعیت زنان در جوامع مختلف را میتوان در مرتبه نخست ناشی از این جنبش دانست. حضور زنان در عرصه عمومی به صور مختلف از جمله اشتغال در حوزه اقتصادی و در ردههای مختلف مناصب دولتی، حق رای، عضویت در پارلمانها، کابینه دولت، و قوه قضاییه، بهرهمند شدن از حقوق مدنی و غیره از جمله این تغییرات است.
با توجه به نقش زنان در فرایند توسعه و نیز نقش آفرینی منحصر بفرد آنان در جنبشهای اجتماعی، آنان میتوانند با مداخله در اشکالی نوین از امر سیاسی نوعی انقلاب بی صدا را به عنوان حاملان و عاملان تغییرات اجتماعی و توسعه نمایندگی نمایند.
در ایران نیز فعالان زنان در بعد از جنگ و در بعد از جنبش اصلاحات به تلاش برای پیگیری مطالبات برابریطلبانه زنان در اصلاح و تغییر قوانین تبعیضآمیز به صحنه آمده و با راهاندازی کمپینهای مطالبهمحور و حضور در عرصههای مختلف با اسارت، مهاجرت و سرکوب بسیار مواجه شدند.
دال مرکزی این مقطع از فعالیتهای آنان بر محور رفع تبعیض در تمامی گفتمانهای زنانه بود که البته به طور طبیعی در برابر شریعت و هستیشناسی تفکر سنتی حاکم قرار گرفته و میگیرد.
این روند به گونهای جامعه ایران را تحت تاثیر قرار داده که جنبش سبز به نوعی جنبشی با ویژگیهای زنانه شمرده میشد.
با به حاشیه رفتن جنبش زنان در بعد از سرکوب جنبش سبز، مطالبات زنان گستره عمومیتر یافته و در حال حاضر از بطن جامعه سربرآورده است: دختران خیابان انقلاب، مقابله با حجاب اجباری و مشارکت در حرکتهای اعتراضی ۹۶ و ۹۸ و جنبش آب در ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ از جمله این کانونهای مقاومت است.
کانون و دال مرکزی این مقطع از جنبش زنان، مقاومت تمام قد در برابر مداخلات و تلاش تفکر سنتی برای کنترل حوزه و نحوه زیست زنان و نفی هویت زنانه آنان است، که اتفاقا از حمایت وسیعی نیز برخوردار شده است. زنان امروز در تمامی جنبشهای فعال کنونی ایران اعم از دانشجویان، معلمان، کارگران، مدافعان محیط زیست، فعالان و نهادهای مدنی حضور دارند و به تلاش برای هویتیابی، ایفای نقش متفاوت از نقشهای سنتی، تجربه کردنهای متفاوت و برخورداری از شیوه زیست متعلق به خود ادامه میدهند.
شرایط کنونی موجب شده تا زنان به مثابه یکی از مهمترین سرمایههای نمادین جنبش دموکراسیخواهی محسوب شوند و بتوانند بیشترین محدودیت را به بهترین فرصت و کانون مقاومت تبدیل نمایند.
نقش امثال طالقانی در این روند تغییرات با عدم حمایت از پیشفرضهای مردسالارانه و تفسیر نادرست از متون دینی و ارائه قرائت جدیدی برای به رسمیت شناسی موقعیت مستقل و برابری جنسیتی و در یک کلمه ایجاد بدیل در برابر دیسکورس و گفتمان توجیه کننده نابرابریهاست که قابل توجه است.
هاشم آقاجری– جامعۀ کنونیِ ما انباشتی از بحرانهای مرکب و در هم تنیده است؛ از بحرانهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، زیست محیطی، اتمی و سیاست خارجی گرفته تا بحران روزمرهای که همه تجربه میکنند. از سویی دیگر فقر، فاصله طبقاتی، نان، مسکن، آب، هوا و هر چیز دیگری که امروزه به زندگی مردم ما ارتباط دارد متاسفانه دچار بحران شده و یکی از این بحرانها حول مسئله زن است؛ یعنی زنانگی و هر آنچه در ارتباط با زنان وجود دارد دچار مشکل شده است و این موضوع البته محصول جمهوری اسلامی نیست و نه تنها در ایران معاصر بلکه در تمام جهان اسلام مدرن این مسئله حاصل یک شکاف و مواجهۀ تمدنی است.
مفهوم حجاب و بی حجابی تاریخی است و مفهومی که امروز به کار میبریم لایهلایه در تاریخ تولید شده؛ یعنی یا در تاریخ تولید شده یا وجود دارد. تا آنجایی که به اسلام باز میگردد در دوران نبوی و خلفای راشدی، زن از آنچنان فاعلیتی برخوردار بوده که پیامبر خدا را به چالش کشیده و با او مجادله میکند و اصلاً سورۀ مجادله برای همین نازل میشود. به همین ترتیب حضرت فاطمه، عایشه، حضرت زینب و زنان گوناگون در صدر اسلام با مطالبات جنسیتی، مشارکت سیاسی و اجتماعی مرتبط هستند.
پس از عصر نبوی و خلفای راشدی شیفتی تاریخی رخ میدهد و تا قرن ۱۹ میلادی در تمام خلافتها و سلطنتهای ایرانی، فقهی شکل میگیرد که هماکنون هم آن را پس از هزار سال به ارث بردهایم. این فقه از جهات مختلف و مثل هر ایدۀ دیگری با بافت تاریخی خود مرتبط است به نحوی که یا روی او کنش شده یا بر واکنش میدهد. این موضوع تمام فرهنگ سنتی هزار سال گذشتۀ ما را در بر گرفته است و میبینیم که زن در سنت هزار ساله چه تصویری دارد. وقتی مردان را میخواستند مجازات کنند ریش آنان را میتراشیدند تا بگویند زن است!
صفت زنانگی در متونی مثل کیمیای سعادت و احیا دولت با جملاتی بیان شده که شرممان میآید آن را بگوییم. همچنین فردی مثل غزالی با اینکه شخصیتی دورانساز است دربارۀ امر جنسی و مسئله زن از ابن اعباس حدیثی در مورد سورۀ فلق نقل میکند که حتی نقل آن هم شرمآور است. صفات زنانه با مواردی چون ضعف، بی وفایی و خطرناک بودن بیان میشود و بر پایۀ چنین باوری زن را باید در خانه حبس کرد.
چنین فرهنگ و سنتی در دوران گذشته مسئلهساز نمیشد، زیرا زنان گروهی در خود بودند نه برای خود. زنان به مثابه گروهی متمایز از مرد خودآگاهی نداشتند و از این رو ما جنبش زنان نداشتیم. اما جنبش زنان در ایران و جهان به تعبیر هگل از گروهی در خود به گروهی برای خود تغییر شکل پیدا کرده است. بنابراین پس از قرن ۱۹ و مواجهۀ تمدنی، مسئله زن و حجاب نیازمند یک تحلیل سه سطحی است.
در سطحی کلان و تمدنی و از زمانی که جهان اسلام با تمدن فرنگی و شکافی تمدنی روبهرو شد عنصری پدید آمد که به نظر میرسد هم جذابیت ایجاد کرده و هم نفرت؛ این عنصر مسئلۀ زنان بود. در سفرنامهها وقتی که فرنگ را توصیف میکند میبینیم که نخستین چیزی که توجه راوی را جلب کرده، زن است. ناظر ایرانی یا جذب آن میشود، یا پای در سنت دارد و نسبت به او متنفر میشود.
بنابراین مسئلهای با نام حجاب و بی حجابی با رضا شاه شروع نشد و بلکه به عصر ناصری باز میگردد. این نشانه مطالعه دیرهنگام تاریخی است که مسئله حجاب و بی حجابی را مرتبط با دوره رضاشاه بدانیم.
در عصر ناصری قرۀالعین، که متأسفانه به دلیل انتصابش به بابیه نامش دچار حاشیه است، نقاب خود را برمیدارد و بعد هم تکفیر میشود.
قبل از قرن ۱۹ رسالهای در مورد دفاع از حجاب وجود نداشته است زیرا حجاب و بی حجابی مسئله نبود، ضمن اینکه حجابی که ما معمولاً از آن بحث میکنیم حجاب کل جامعه نبوده زیرا جامعه ایران صرفاً طبقه شهری نیست، بلکه شامل حوزۀ عشیرهای، حوزۀ روستایی و حوزۀ شهری است. مسئله زن و حجاب و بی حجابی هم در هر کدام از این حوزهها متفاوت بوده است.
نه در حال و نه گذشته جنس حساسیت عشایر و ایلات نسبت به حجاب شبیه حوزۀ شهری نبوده است. در حوزه شهری هم مسئلۀ حجاب مسئله طبقه متوسط به بالا است. اولین تاثیراتی که زنان ایرانی گرفتهاند مربوط به تیپ زن فرنگی و در ارتباط با طبقاتی بوده که با فرنگ ارتباط داشتند، یعنی یا زنان درباری یا زنان دیوانسالار.
همانطور که گفته شد در ایران این مواجهه فرهنگی که از اواسط دوره ناصری پدید آمد و در دورۀ مشروطه هم عناصر تازهای پیدا کرد، بنابراین یک نوع گفتگو را شاهد بودیم؛ یا گفتگو انتقادی بود یا همدلانه. بنابراین اگر بخواهیم مسئله زنان را به چهار دوره تقسیم کنیم چنین میشود:
دورۀ اول؛ دورۀ ناصری تا رضاشاهی که مشروطیت نیز در آن رخ میدهد.
دورۀ دوم؛ دوره رضاشاه.
دورۀ سوم: دورۀ محمدرضا شاه مخصوصا دهۀ ۱۳۵۰ خورشیدی.
دورۀ چهارم: جمهوری اسلامی.
همچنین برای این موارد یک تحلیل سه سطحی میتوان در نظر گرفت:
سطح اول، سطح تمدنی؛ اگر قاسم العنین اولین کتاب را مینویسد و پشت سر او عبده و حتاوی و دیگران هم در این باره دست به قلم میشوند به این دلیل است که اولین چیز در مواجهه جامعه اسلامی با فرنگ مسئله زن بوده است. پدرِ آیتالله طالقانی نیز در همین باره مسئله حجاب و سوفور (بی حجابی) را مطرح کرده است. در همین اوخر دهه ۴۰ و ۵۰ آقای مطهری در مجله زن امروز یک سری مقاله نوشته بود از جمله اینکه وجه و کفین حجاب نیست. حتی برای همین مقاله بسیار به او حمله شد حال آنکه ببینید جامعه ما در دهه ۵۰ کجا بود!
سطح دوم، سطح دولتی؛ در این سطح نقش آمریتها یعنی مدرنسازی آمرانه (بی حجابی آمرانه) و سنتیسازی آمرانه پررنگ است. تجربه رضاشاه گفتگوی پیش آمده پس از دورۀ مشروطه را تا دهۀ ۵۰ منقطع کرد. در واقع از دورۀ ناصری تا دورۀ رضاشاه گفتگویی را تجربه میکنیم و زنانی از دل این برخورد سر بلند میکنند که چنان پردهنشین نیستند. آنان هم درصدد بودند که سنت را نوسازی کنند و هم میخواستند زن ایرانی فاعلیت پیدا کند و از حصارهای جنس دوم بودن بیرون بیاید تا ملیت، اسلامیت و استقلال را حفظ کند. در پی مدرنسازی آمرانه رضاشاه، زنان مقاومت منفی کردند و در خانهها ماندند، بر خلاف الان که مقاومت خود را به صورت بیرون آمدن از خانه نشان میدهند.
در دهۀ ۵۰ اما این وضعیت تغییر کرد و حتی ساواک مرتب گزارش میداد موجی از دختران راه افتاده که حجاب دارند. یعنی زنان مطالبات داشتند. زنانی که مخاطب دکترشریعتی و مهندس بازرگان و خواهان برابری بودند. این فرایند بدون دخالت دولت میتوانست به یک مسیر منتهی شود اما از همان سال ۱۳۵۷ این تجربه منقطع شد و دولت مداخلهای اجبار آمیز کرد و تا امروز این بحران ادامه داشته بلکه تشدید و تعمیق شده است.
سطح سوم، سطح اجتماعی؛ در کنار بررسی روند دولتی باید از نظر سطح اجتماعی نیز تحلیل درستی انجام داد. برای مطالعه هر سطحی از جامعه اگر متد درست اتخاذ نکنیم دچار مغالطههای عجیب میشویم. طالقانی در ذیل اسلام نوگرا و در تمایز با سه گفتمان دیگر یعنی سنتی، سنت گرا و بنیادگرا قرار دارد. او یک عالم روشنفکرِ نوگرا است و در این نوگرایی باید اساس تفکرش را در نظر گرفت. قالب مفسران وقتی به نفس واحده رسیدند، گفتند که مراد از آن «آدم» بوده است و در اسرائیلیات هم گفتند که زن از دنده چپ آدم است. طالقانی اما میگوید بحث تسکین و تانیث نیست.
طالقانی میگوید «نفس واحده» و اینکه ضمیر مؤنث به کار میبرد نشاندهنده آن است که اول منشا حیات خلق شده است. او البته یک روحانی معمم و بخشی از یک صنف بوده و نباید انتظار پروازی تاریخی از او داشت. و عوارض او را باید در ذاتیات یا به تعبیری فروع او را در باید در اصول دید و بین سطور و نانوشتههایش را باید خواند. طالقانی قاعده را تک همسری و استثنا را چند همسری میداند.
در پایان باید گفت که فرایند تاریخی جهت خود را پیش میبرد و فقه سنتگرا عقبنشینی خواهد کرد، الان با حکومتی مواجه هستیم که قانونش مبتنی بر فقه سنتی هزار سال پیش و دوران فئودالی است و به حقوق برابر زن با مرد تن نخواهد داد. ما نیازمند آن هستیم که فقه سنتی به حقوق مدرن تبدیل شود و پایه عقل و عقلانیت مدرن باید بر آن بنا کرد که برابری را ایجاد کرده و جهتگیری کلی طالقانی چنین بود، زیرا آزادی از نظر طالقانی اصل اساسی و راهنما است.
هدی توحیدی– آقای طالقانی در دسته اسلام گرایان سیاسی قرار میگیرد؛ او اگرچه به نحلۀ روشناندیش تعلق دارد و از نائینی آبشخور میگیرد اما در نهایت اسلامگرای سیاسی است. اسلامگرایی سیاسی در نهایت تقویت کننده مردسالاری بوده است. اسلامگرایی سیاسی دین را به ابزاری برای مردسالاری تبدیل کرده است. کسی که در جرگه اسلامگرایی سیاسی قرار میگیرد نمیتواند مسئولیت خود را در برابر این ابزار انکار کند.
یک چهره آقای طالقانی مفسر قرآن است که در تمام زندگی خود میخواسته قرآن را از روی طاقچه به متن زندگی انسانها بیاورد. چهره دیگر او یک مبارز سیاسی است که همه زندگیاش را برای این مبارزه گذاشته است. هر دوی این چهرهها مسئله اصلیشان عدالت و قسط بوده است. کسی که مسئلهاش این دو بوده در برابر یک ظلم سیستماتیک نسبت به زنان سکوت کرده است.
به عنوان مثال آقای مطهری درباره زنان کتاب دارد و جدای از اینکه محتوای این کتاب چیست، سکوت نکرده است. آقای طالقانی اما سکوت کرده. ایشان متوجه بوده که در برابر جریان اصلی فقهگرایان قرار دارد. او یک آیتالله بوده که از حوزه بیرون آمده است و به مسجدی در خیابان استامبول رفته. در واقع او جای خودش را میدانسته و به عنوان کسی که در مقابل جریان اصلی بوده، سکوتش در برابر جریان ظلم سیستماتیک به زنان معنادار است.
آقای طالقانی در تمامی تفسیرهای قرآنی خود و در تمامی فعالیتهای سیاسی مبارزاتش که خیلی صادقانه و ارزشمند بوده، همیشه عینک جامعه را به چشمانش زده و به قرآن نگاه کرده اما وقتی به مسئله زنان میرسد از مضمون سوره به زنان نگاه میکند؛ مفروضاتش و برخی از گزارههای او زنستیزانه هستند.
در نهایت اینها همه برای طالقانی قبل از انقلاب است؛ یعنی طالقانیای که هنوز در قدرت سیاسی جایی ندارد و طالقانی بعد از انقلاب نیز یک موضعگیری مشخص درباره مسئله زنان دارد که خیلی هم معروف است و صراحتاً میگوید هیچ اجباری در حجاب وجود ندارد. اما همین دیدگاه را اگر از اول تا آخر بخوانیم باز هم میبینیم که ردپای نگاه مردسالارانه در دیدگاههای آقای طالقانی وجود دارد.
شاید این حرف ناراحتکنندهای باشد، اما آقای طالقانی به عنوان یک اسلامگرای سیاسی دین را به ابزاری برای مردسالاری تبدیل کرده است. به نظر میرسد که قدرت مردسالاری از دین بیشتر بوده و دین در نهایت به ابزاری برای مردسالاری بدل شده است. الان فقه اسلامی به قانون مدنی تبدیل شده و این کار را اسلامگرایان سیاسی کردهاند. در قانون مدنی استفاده از ابزارهای مدرن و ضمانت اجرا برای فقه سنتی آورده و میگوید این ضمانت را برای اجرای دستورات قرآنی دارم.
شاید سؤال مطرح شود که مردسالاری چگونه دین را به خدمت خودش گرفته؟ مثالش مهریه است. آیا از نظر فقهی حدی بر مهریه وجود دارد؟ اما قانون ضمانت اجرا را در دست خود دانسته و میگوید بیش از صد سکه نیست. مناسبات خانواده را حفظ میکند و میگوید مرد رئیس خانواده است.
در مسئله حجاب نیز به نظر میرسد یک دستور آمده است برای پوشش که هم مربوط به زن و هم مرد است، اما کسی به یک مرد نمیگوید که اگر تو شلوارک پوشیدهای پس ضد دین هستی! از این بدتر دست بردن در بیتالمال که دستورش خیلی مشخصتر است. اما کسی که در بیتالمال دست ببرد، رشوه بدهد، دزدی بکند و هرکاری که بکند در نهایت عنوان ضد دین نمیخورد و گفته نمیشود که تو دشمن خدایی ولی آنچه درباره حجاب برای زنان وجود دارد این است که میگوید تو اصلاً دشمن خدایی و صرفاً بی حجابی مسئله نیست.
این مردسالاری است که دستوری را گرفته و امر قدسی را ابزار خود کرده است، این کاری است که اسلامگرایان سیاسی کردند و بابتش مسئول هستند.
آقای طالقانی هیچ صحبتی درباره زنان ندارند اما همیشه رادیکالترین مواضع را در زمینه عدل و عدالت و قسط دارند. این رادیکالترین دیدگاهها وقتی به مسئله زنان میرسد مواردی که باید در حق زنان رعایت شود، تبدیل به گزارههایی میشود که خیلیها به کارش میبرند. در نتیجه اینجا مساوات وجود ندارد و بحث عدل است، عدل هم قسط شده و قسط هم یعنی هرکس برمبنای جایگاهی که دارد باید با آن رفتار شود، تبعات این گزاره در آن نگاه یعنی زن مادر است و باید در خانه بماند.
یعنی در بهترین حالت قسطی که دربارۀ زن رعایت میکنیم این است که ذات زن مادرانگی است پس باید در خانه نشسته و فرزندانش را بزرگ کند کما اینکه آقای طالقانی هرجا که درباره مسئله زنان صحبت کرده در نهایت به مسئله خانه و خانواده رسیده است.
آقای طالقانی که پرتوی از قرآن را نوشته، انسان را موجودی فطری میداند که اکنون در رنج و سختی قرار گرفته زیرا از وضعیت فطریاش دور شده است. او معتقد است رسالت انبیا نیز چنین بوده و میخواستند که انسان را از این وضعیت غیر فطری به فطری برگردانند. تبعات این دیدگاه در تفکرات آقای طالقانی برای زن دو چیز است، نخست اینکه اگر بحث زن را در چارچوب فکری بخواهیم ببینیم همان بحثی است که سنتگرایان میگویند یعنی زن احساساتی است، زن قوه عاقلهاش از قوه احساسیاش ضعیفتر است، زن کلا ضعیف است و برای تولید مثل خلق شده است و اوج رسالتش همین تولید مثل است و اینها چیزهایی است که ما میتوانیم به فطرت یک زن حمل کنیم و در نهایت بهترین شغل را برای آنان بزرگ کردن بچه میدانند.
بخش دیگر هم این است که نگاه ذاتانگارانه برای زن به تحول اجتماعی منجر نمیشود و جلوی تحول اجتماعی را میگیرد.
درباره همان صحبت درباره حجاب نیز چند جمله ایشان گفتهاند از جمله اینکه «زن روستایی دوشادوش مرد کار میکرده، اگر واقعا راست میگویید بروید و مثل زنان روستا کار کنید و البته یک عده از این زنها باقیماندهها و تفالههای رژیم منحط رژیم پهلوی هستند که دارند زنهای ما را منحرف میکنند. میگویند به ما اهانت شده.» در واقع آقای طالقانی یک مطالبهای که زنان داشتند و پس از چهل سال به بحران تبدیل شده را در اینجا تحریک میداند و اصالت و واقعی بودن آن را انکار میکند.
در جایی دیگر نیز میگویند «من هم درخواست میکنم که اینها (زنها) آلت دست واقع نشوند و هو و جنجال راه نیندازند. زنهای ما باید به وظیفه اصلی خودشان بیشتر آشنا بشوند.» باز هم مطالبه اصلی یک مرد درباره مطالبۀ یک زن میگوید که این مطالبه اصالت ندارد و شما آلت دست واقع شدهای و برو کار اصیلت را انجام بده و این را برای زن قائل نیست که خودش برود مطالبهاش را انجام بدهد.
آقای طالقانی در بخش دیگری از این مصاحبۀ معروف گفته است: «حجاب یکی از ابزارهای مبارزۀ زنان الجزایری در مقابل استعمار بوده است و ما نیز باید همین کار را کنیم.» یعنی مسئله مقابله با استعمار به نسبت بیشتری برای ایشان اهمیت دارد تا چیزی که برای زنان اهمیت دارد.
بنابراین در معروفترین سخنانی که آقای طالقانی در دفاع از حقوق زنان داشته باز هم با انگارهها و مفروضات زنستیزانه مواجه هستیم.
همانطور که اشاره شد مسئله زنان در جامعه ما هم اکنون به یک بحران تبدیل شده است، جامعه ما از روزی که آقای طالقانی فوت کردند خودش پیش رفته و جامعه زنان ما همواره پویا بوده است و پس از گذشتِ بیش از چهل سال متحول شده ولی وارثان آقای طالقانی همان حرف چهل سال پیش ایشان را تکرار میکنند.
آقای طالقانی آیتاللهی است که نه تنها عضو یک حزب شده که در کنگره جبهه ملی از حق رای یک زن چپِ ملیگرای بی حجاب دفاع میکند؛ این موضوع خیلی مترقی است اما برای دهه ۴۰ و نه الان! ایراد این است که وارثان آقای طالقانی نتوانستند این بنیان را جلو ببرند.
آقای طالقانی به عنوان رهبری سیاسی و در حوزه زنان جلوتر بوده و کسی است که دخترش را در راه مبارزه میاندازد که زندان رفتن دخترش را تحمل میکند در سالهایی که خیلی از آیتاللههای در قم و نجف نشسته نامه مینوشتند به شاه و درباره و واسطه میشدند برای تخفیف حکم آقای طالقانی هرگز چنین کاری نکرد و پای کارش ایستاد اما محصول فکری آقای طالقانی چقدر جلو رفته است؟ آیا همان چیزی نیست که چهل و چند سال قبل بوده است؟ این حرفها برای جامعه هیچ شنوندهای ندارد و گفتنش صرفاً تکرار است.
فاطمه علمدار– آیا آیتالله طالقانی در حوزۀ زنان یک نوگرای دینی هستند یا نه؟ صحبت از آیتالله طالقانی و ایدههای ایشان در بستری صورت میگیرد که از دوره صفویه و قاجار بحث مستشاران غربی و مسافرت سفرای ایرانی به غرب را داریم و سفرنامههای متعددی هم در اینباره وجود دارد. بنابراین با مسئله زنان در غرب بیگانه نبودهایم.
همچنین در عصر مشروطیت بحث زنانی را داریم که نشریاتی را منتشر میکردند. در سال ۱۲۸۹ یعنی سال تولد آیتالله طالقانی نشریه دانش را داریم و زنان وارد حدی از بلوغ سیاسی میشوند که دست به قلم میبرند و در سال ۱۲۹۱ نیز بحث نشریه شکوفه را داریم که بحث تصویب حق رای زنان در انگلستان پیگیری میشده است. این نشریات در جامعه خوانده میشدند. همچنین در سال ۱۳۳۰ بیانیه زنان به دولت دکتر مصدق وجود داشته است. در سال ۱۳۰۶ حق رای زنان در انگلیس تصویب شد و موج اول فمنیسم در قرن ۱۹ و ۲۰ اتفاق میافتد و ما در انقلاب سفید حق رای زنان را داریم و آن زمان که علما مخالفت میکنند در غرب موج دوم فمنیسم شروع شده بود.
بخشی از سخنرانی آیتالله خمینی در این زمینه موجود است که میگویند «روحانیت ملاحظه میکند که دولت مسئله اصلی کشور را ملعبه خود قرار داده است و در کنفرانسها اجازه میدهد که گفته شود قدمهایی برای تساوی حقوق زن و مرد برداشته شده در صورتی که هرکس به تساوی حقوق زن و مرد در طلاق، ارث و مثل اینها که جزء احکام ضروری اسلام است معتقد باشد در نهایت اسلام تکلیفش را مشخص کرده است.»
این صراحت در مخالفت با تساوی حقوق زن و مرد در چه بستری رخ می دهد؟ در سال ۱۳۴۶ قانون خانواده را داشتهایم و همزمانی انقلاب سفید و موج دوم فمنیسم در غرب، یعنی پس زدن کلیشههای جنیسیتی. در قانون خانواده در سال ۱۳۴۶ بحث از دواج مجدد مرد به اجازه دادگاه منوط میشود و همینطور طلاق. آیتالله خمینی در همین زمینه میگویند موضوع حق رای زنان در درجه آخر اهمیت قرار دارد. در حال حاضر آزادی قلم، بیان و افکار و حتی حق حیات سلب شده است.
همین نگاه ۱۰ سال بعد در بحث حجاب از سمت آیتالله طالقانی دیده میشود؛ یعنی ایشان میگویند که «هوو و جنجال راه نیندازید ما از شما میخواهیم با لباس ساده و با وقار اگر روسری هم روی سر بیندازید به جایی بر نمیخورد. آنانی که میخواهند مویشان خراب نشود، اگر روی موهای خود روسری بیندازند بهتر حفاظت میشود!» مسئله زن مسئله روسری روی سر انداختن نیست، بلکه یک حق است ولی اینجا تقلیل داده شده به روسری و حتی به سخره گرفته میشود.
مسئله زن جدی گرفته نمیشود و میگویند «مگر بستر جنگها، قتلها و فجایع غیر از همین تحریکات بی جا است؟» یعنی چنین تصور میکنند که خطری که حس میکنیم این است که زنان به ابتذال برگردند، زن در رژیم شاه دچار ابتذال شد.
با همین نگاه که مسئله زنان اولویت ندارد همینطور که در حق رای زنان داشتیم در بحث حجاب در آرای آیتالله طالقانی داریم. همزمان با قانون خانواده آیتالله مطهری کتاب نظام حقوق زن در اسلام را مینویسند و خانواده را گروهی قراردادی-طبیعی میدانند که نیز بحث خانواده را مطرح میکند که زن و مرد در حقوق طبیعی برابر هستند.
حال آنکه بحث قانونگذاری، بحث طلاق و ازدواج مجدد است و این بحثها را در نشریات زنان مشروطه داشتهایم و ناگهان از غرب برای ما وارد نشده بوده است و حدود ۶۰ سال در مورد آن بحث شده و یک گول خوردن از سوی غرب نبوده است. در همین زمان آیتالله مطهری صحبت میکند که زن و مرد در حقوق طبیعی برابر هستند، ولی آیتالله طالقانی هم جدیترین بحثشان در حوزه زنان در جلد ششم کتاب پرتویی از قرآن است که بین ۴۱ تا ۵۷ نوشتهاند. در سال ۵۳ قانون خانواده بازنگری میشود و در این بازنگری ازدواج مجدد مشروط به اجازه زن اول میشود.
این یعنی جامعه مطالباتی داشت و تغییراتی رخ داد و جامعه به چیزهای جدید فکر میکند. زنان هم حق دارند مثل مردان تقاضای طلاق کنند، سن ازدواج برای دختران ۱۸ و برای پسران ۲۰ سال میشود و زنان هم حق دارند اگر شغل مرد را موجب بی آبرویی میدانند از آن جلوگیری کنند.
این یک تلاش در راستای مساوات زن و مرد بوده است که در همان زمان آیتالله طالقانی در جلد ششم کتاب خود در ارتباط با بحث حقوق زنان همان بحث آیتالله مطهری را مطرح میکنند که از نظر اسلام بحث تساوی حقوق زن و مرد از نظر اشتراک در انسانیت، حقوق عمومی و حدود مردان و زنان بر صفات جسمی و استعدادها تنظیم شده است.
یعنی ما بر حسب ویژگیهای ذاتی شما حقوق شما را به رسمیت میشناسیم و در جایی دیگر مطرح میکنند که تا ساختمان روانی و جسمی زن و مرد متفاوت است، تساوی زن و مرد از هر جهت مخالف نظام آفرینش است. این حرفها در حالی است که جامعه به سمت مساوات حق زن و مرد میرود. این ادامه همان گفتمانی است که آیتالله مدرس میگفتند وقتی نص صریح قرآن میگوید الرجال قوامون علی النسا، نباید برای زنان حق رای قائل شد و آیتالله طالقانی ذیل همان معنی صحبت میکنند. یعنی سازه تفکر علمای شیعه واحد است و اینکه آیتالله طالقانی کدام سر طیف قرار دارند این موضوع جای بحث است. آیتالله طالقانی میپرسند چرا زنان مکتشف و سیاستمدار و فرمانده جنگ اندک و انگشت شمار هستند و چطور همیشه مطالبه کننده زنان بودند و دهنده حقوق مردان. ما در جامعه در آن زمان بیگانه با حقوق زنان در جامعه جهانی نبودیم این موضوع پیشتر مطرح بوده است اما میبینیم به دلیل بیگانگی جامعه روحانیت نسبت به آن شاهد چنین حرفهایی هستیم.
فاطمه گوارایی–من اگر از برنامهریزان جلسه بودم این گونه برنامه را تنظیم میکردم که این دو نفر خانمها علمدار و توحیدی صحبت کنند و من و آقای آقاجری به پرسشهای آنها پاسخ میدادیم.
دغدغه این افراد قابل درک است و به عنوان یک زنی که در خانواده نواندیش دینی زیستهام معتقدم که این دغدغهها انسانی و مبارک است. از اینکه در سالگرد آیتالله طالقانی با پرسشهای این چنینی باورهای پیشین را به چالش بگیرند، هشدار خوبی است به مایی که در این مسیر زندگی و حرکت میکنیم، نباید فقط تعریف و تمجید از آیتالله طالقانی و دکتر شریعتی و… را مدنظر قرار داد. قاعدتاً اینها به عنوان یک انسان نقطه نظراتی داشتند که در هر زمانی قابل ارزیابی نوین است.
در پایان باید چند نکته مهم را اشارهوار مطرح کنم؛
یک – مسائل هر زمان را باید در قالب همان زمان خود مورد ارزیابی قرار داد و با نگاه امروزی به سراغ گذشته رفتن منجمله درباره زنان نه تنها از آن جواب نمیگیریم که ممکن است پاسخ غلط هم بگیریم.
طالقانی و هر فرد دیگری خالی از اشتباه نبوده. ما امروز در دورهای هستیم که حتی سوالاتی بنیادین درباره وحی و پیامبر پرسیده میشود. در رابطه با شخصیتها که جای خود دارد. قاعدتاً اولین کار قدسیتزدایی از افرادی است که نماد و چهرههای پیشگام ما هستند.
به نظرم بخشهایی از صحبتهای دوستان درست است اما کانتکسی که موضوعات در آن به بحث گذاشته میشود نادرست است. اینکه طالقانی اسلامگرای سیاسی بوده اصلاً آن زمان چیزی غیر از پارادایم مبارزه سیاسی معنا نداشت، تازه حتی انقلابیون ما از الگوهایی چون چگوارا الگوبرداری میکردند. در نتیجه موضوع را باید در آن کانتکس دید. حتی در سطح جهانی نیز به زنان به عنوان یک موضوع مستقل نگاه نمیشد.
در رابطه با غلبه نگاه مردسالار بر اندیشه دینی، بله درست است. در بسیاری موارد عرف قویتر از تفکر دینی است و مردسالاری هم یکی از این مسائل بوده است.
در ضمن آقای طالقانی هیچوقت ادعا نکرده که مدافع حقوق زنان بوده است. شاکله اصلی تفکری که طالقانی بدان اعتقاد داشت نگرش توحیدی در هستیشناسی و انسانشناسی بود که همه انسانها را در یک برابری کامل میدید. آن هم در شرایطی که تفکر سنتی زن را یک زائده میدانست، در این شرایط بدیل دیگری ارائه شد که زن را هم تراز با مرد معرفی میکند و این در مقطع خود بسیار تاثیر گذار بوده است.
اینکه در پهلوی دوم از لحاظ قوانین نسبت به زنان پیشرفت داشتیم درست است اما از منظر کلان شاکله حکومت پهلوی نادرست بود که به انقلاب انجامید.
تا آن زمان اساساً مسئله زنان برای هیچ فرد یا نیرویی دراولویت نبود. اساسا تا زمان شریعتی هیچ نواندیش دینیای به مسئله زن به عنوان یک اولویت یا مخاطب توجه نکرده بود.
در مجموعه آثار شریعتی یکی از گروههای مخاطب او زنان بودند و این در زمانه خودش حتی یک بدعت محسوب میشده است، در محافل نواندیش به شریعتی انتقاد داشتند که چرا به زنان اهمیت میدهی. من نیز امروز به عنوان یک زن شاید با برخی کلمات به کار رفته توسط آیتالله طالقانی موافق نباشم اما فضای سال ۵۸ و نوع اقدام ایشان چیزی است که باید لحاظ شود.
در نهایت باید گفت که عنصر زمان، مکان، فضا و پارادایم را در بررسی هر مقولهای باید در نظر گرفت، همانطور که شان نزول یک آیه را در نظر میگیریم. شاید به این ترتیب صحبتها و اقدامات امثال طالقانی و … قابل فهمتر شود.
//پایان متن
یک پاسخ
خدا قوت..واقعا دست مریزاد به موسسه که فضا رو برای منتقدان باز میکنه که دیدگاههای آقای طالقانی رو نقد کنند..البته این روش با مشی ایشون کاملا سازگاره و. همین انتظار هم هست..