معرفی: آیت‌الله طالقانی زمانی که در زندان به سر می‌برده، به صورت منظم و نیز پراکنده سخنانی پیرامون درس‌آموزی از قرآن و بهره‌گیری از مضامین آن برای زندگی ایراد کرده است که بخش منظم آن در کتاب «پرتوی از قرآن» به صورت تفسیر قرآن و بخش پراکندۀ آن بعدها در بخش «با قرآن در زندان» در کتاب «درس‌های قرآنی» منتشر شده است. بخش اخیر بر اساس یادداشت‌های شخصی محمدمهدی جعفری، از یاران و همراهان طالقانی در زندان، از آن سخنرانی‌ها تهیه شده است و از 19 شهریور 1343 تا 23 اردیبهشت 1344 را در بر می‌گیرد. جعفری در این باره می‌نویسد: «این مطالب را نه می‌توان تقریرات آیت‌الله طالقانی دانست و نه سخنرانی‌های ضبط شدۀ ایشان به حساب آورد. بلکه برداشت‌هایی است، غالباً نقل به مضمون، از این کمترین که گاه برای تکمیل جمله‌ای و مطلبی از خاطرۀ دچار پیری شده و احیاناً به فراموشی افتاده، سود جسته‌ام و گاه نیز از منابعی استفاده شده است.» مطلب حاضر متن یکی از این سخنرانی‌هااست که در تاریخ 28 آبان 1343 ایراد شده و طالقانی در آن، ایمان و معنویت را، که از راه‌هایی چون خواندن نماز حاصل می‌شود، عامل آرامش بشر و نجات او از اضطراب دائم معرفی کرده است.
تاریخ ایجاد اثر: 1343/08/28
منبع مورد استفاده: کتاب درس‌های قرآنی: با قرآن در زندان، در خانواده، در صحنه، (مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی، جلد اول)، به همت مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، نشر شرکت سهامی انتشار، 1386، چاپ دوم 1387، صص 121 تا 126، به نقل از یادداشت‌های شخصی محمدمهدی جعفری
متن

بشر، ناراضی و مضطرب

بسم الله الرحمن الرحيم

«وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ».[1]

بعضی مطالب بحث که تکرار می‌شود، به چند منظور است. از جمله این‌که برای خودم یادآوری شود. و همچنین، چون دوستان با بعضی اصطلاحات کمتر آشنا هستند، توضیحی دربارۀ آنها داده شود.

باری، در جلسات قبل گفتیم که از نماز و صبر باید کمک گرفت. بحث‌هایی که تا به حال شده این است که این کمک را برای چه بگیریم و این کمک گرفتن چه تأثیری دارد و چه به انسان می‌دهد و این‍که حقیقت نماز چیست؟ قدری دربارۀ خود انسان بحث شد که انسان چگونه دچار ضعف می‌شود و ضعف انسان از چه ناحیه است و در زندگی عادی چگونه می‌توان ضعف را جبران کرد؟ و اگر انسان در زندگی دارای هدفی است، با چه قدرت و امکاناتی می‌تواند مشکلات و موانع را از سر راه خود بردارد؟ انسان موجودی است ضعیف و احتیاجاتش از سایر موجودات زنده بیشتر است. ضعف به مقیاس احتیاج است. بشر، غیر از احتیاج به خوراک و پوشاک و مسکن و مانند اینها، احتياج فکری بشر است که اگر همۀ آن احتياجات اولیه‌اش هم تأمین شود، باز هم دچار اضطراب است و همین اضطراب انسان را شکست می‌دهد و به آرزوهای فهمیده و نفهمیدۀ خود نمی‌رسد و اغلب ناکام از دنیا می‌رود.

پس یک جهت ضعف انسان، نگرانی او برای تأمین احتیاجاتش و نگرانی از بابت چیزهایی است که فقدان آنها موجب مرگ و فنایش خواهد شد. جهت دیگر، نگرانی لا یَشعُری[2] است برای مطلوبی مجهول. جهت دیگر، انفعال‌ها و تأثراتی است که انسان در زندگی پیدا می‌کند و بر اثر آن حالت یأس و نومیدی به او دست می‌دهد. این انفعال‌ها هم بعضاً از شرور و بدی‌هایی است که از وجود خود می‌بیند و افق زندگی او را تاریک می‌کند. در این حال، دائماً تابلوی تاریک و مخوفی جلوی چشم انسان‌هاست. اینها از موجبات ضعف و شکستی است که انسان هر هدفی که در زندگی داشته باشد، در برابرش وجود دارد.

حال سؤال این است که آیا انسان برای همین گونه زندگی آفریده شده است؟ یا وسیلۀ جبران این ضعف‌ها برای او وجود دارد؟ اینجاست که باید توجه کنیم به این‌که رفع دشواری‌های معمولی اقتصادی و اجتماعی و گرفتاری‌های دیگر، مانند بیماری‌هایی که جسم انسان را مبتلا می‌کند و تأمین این احتياجات و وسایل، جهت رفع بهتر و بیشتر آنها، سعادت بشر و رسیدن به هدف مطلوب او را تأمین و تضمین نمی‌کند. خصوصاً امروز که فهم بشر ترقی کرده و برای همین هم است که در همه جا او را ناراضی و غیرمطمئن می‌یابیم.

این قانونی کلی است که همیشه مصداق دارد. خصوصاً امروز که بشر هیچ‌گاه از زندگی خود رضایت ندارد. این عدم رضایت، جامعۀ بشری را از سکون بیرون می‌آورد و به جلو سوق می‌دهد. هر چه این عدم رضایت بیشتر شود، حرکت بشر در جهت تکامل بیشتر تسریع می‌گردد و چون انسان موجود عاقل و باشعوری است، می‌خواهد بداند که چه چیزی رضایتش را فراهم می‌کند؟ البته شعورها مختلف است و هر کس یک جور فکر می‌کند. اما همۀ این ادراک‌ها و احساس‌ها، با همۀ اختلافی که با هم دارند، نسبی است و هیچ‌کدام واقعی نیست. هر کس درد را چیزی می‌داند. یکی اقتصاد، دیگری نظام اجتماعی و دیگری چیز دیگر. ولی همۀ آنها می‌بینند که وقتی این دردها دوا شد، باز دردهای دیگری هست که علاج نشده است. لذا اصل این است که وسیلۀ خشنودی کلی چگونه باید فراهم شود؟

اصول و قوانین انبیاء، برون رفت از نارضایتی و اضطراب

تجربه نشان داده است که مکتب‌ها و مصلحان جهان تا کنون نتوانسته‌اند نیازهای مردم را چنان رفع کنند که هم آنها راضی باشند و اضطرابشان از بین برود و هم از تحرک باز نمانند. این کار بسیار دشواری است و حقیقت آن است که غیر از انبياء هیچ‌کس نتوانسته است بشر را به این دو هدف برساند. اصول و قوانین بشری، همه زمانی و مکانی و محدود و محیطی است. ولی اصول و قوانین انبیاء، در همۀ زمان‌ها و همۀ جاها نافذ و معتبر است و همۀ کسانی را که به آنها گرویده‌اند، قانع کرده است. نمونۀ آن احکام و رهنمودهای اسلام است. این احکام، همۀ مللی را که آنها را درک کرده و به آن عمل کرده‌اند توانسته است قانع کند. یکی از همین احکام نماز است که مورد بحث کنونی ما است. یکی از نمونه‌های تربیت معنوی که رضایت و اطمینان قلب می‌آورد، حقیقت صلات و روح آن است. نماز در عين آن‌که انسان را مطمئن می‌کند و او را راضی نگه می‌دارد، نمی‌گذارد که از تحرک باز بماند و دچار سکون شود. در عین آن‌که هدف انسان را مشخص می‌کند و یادآورش می‌شود که نباید هیچ وقفه‌ای برای رسیدن به آن پیش آید، در عین حال او را حتی نگه هم می‌دارد و این از خواص عالی تعلیمات انبیاست.

ایمان و نماز، آرامش و اطمینان

تنها در سایۀ عقیده و ایمان است که آرامش و اطمینان انسان تامین می‎‌شود. بشر دردها را درک می‌کند ولی نمی‌داند که اول باید خود انسان را علاج کرد. باید به انسان گفت که دنیایت را داشته باش. ولی رویت به خدا باشد و همین معنی در نماز تجلی کرده است. در سورۀ «نور» می‌فرماید:«رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ»[3] مردانی که اقتصاد و تجارت و زندگی دنیایی آنان را با خود نمی‌برد. بلکه آنان زندگی را با خود می‌برند. اساس ضعف‌ها و ناراحتی‌ها، چه در نظام فردی چه اجتماعی، گم کردن مطلوب است. وقتی بشر اصلاح شد و رضایت خاطر و اطمینان به دست آورد، در همان حال که تجارت و داد و ستد هم می‌کند، از ذکر خدا باز نمی‌ماند. فقط دنبال تجارت و اقتصاد رفتن را برای خود هدف پستی می‌داند. هدف او خداست و هر روز پی در پی به سوی خدا باز می‌گردد.

«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ‏ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ‏ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ».[4]

سرّ رستگاری همین است. برای رستن از بند، اول شرط ایمان است. مردمی که ناکام از دنیا رفته‌اند، شبح‌هایی از سعادت برای خود درست کرده بودند. موقع مرگ می‌فهمند که یک عمر دنبال خیال بوده‌اند. در آن حال، نالۀ ناکامی و محرومیت از زندگی سر می‌دهند.

رستگاری مرهون ایمان و صلات است. در سورۀ «معارج» می‌فرماید:« إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا‏ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا ‎‏ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا‏ إِلَّا الْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ‏ وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ‏ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ‎‏ وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ وَالَّذِينَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ»[5]

آفریدگار انسان از قعر ضمیر او آگاه است. «هلوع» یعنی دلهره‌دار، مضطرب، ناآرام، دائماً نگران. انسان باید دلهره داشته باشد. حتی نسبت به آینده و چیزهایی که واقع نشده است. این دلهره مبدأ حرکت و کمال انسان است. انسان همیشه مضطرب و نگران است. «‎‏وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا‏» حتی از شر موهوم و خیالی فریادش بلند می‌شود و اگر خیری به او برسد، دیگر خدا را بنده نیست. خود را بی‌نیاز کامل می‌پندارد و جلوی همه چیز را می‌گیرد. و این حال نشان از بیچارگی بشر دارد. «إِلَّا الْمُصَلِّينَ» مگر آنها که متکی به معنویت خود و قدرت قوی‌تری‌اند و خیر و شر دنیا برایشان فرق نمی‌کند. در حال قدرت و ضعف یکسان‌اند. نمونۀ آن انبیاء هستند که در هر حال مطمئن بوده‌اند. چه در ابتدای رسالت و نداشتن هیچ یاوری، و چه در آخر رسالت و داشتن همه چیز. مانند پیامبر اسلام (ص) که پس از وفات حضرت خدیجه (س) و ابوطالب، دو حامی بزرگ او، آزار و اذیت قریش به او بیشتر شد تا جایی که او را مهدورالدم اعلام کردند. پیغمبر ناچار از مکه به طائف رفت تا شاید بتواند قبيلۀ ثقيف را به اسلام دعوت کند. ولی آنان هم دعوتش را نپذیرفتند و کودکان قبیله را واداشتند تا با دشنام و داد و فریاد و سنگباران، حضرت را فراری دهند. رسول خدا به سایۀ تاکی پناه برد و در همانجا که نشسته بود برای هدایت آن مردم به درگاه خدا دعا کرد. چون عتبه و شیبه، پسران ربیعه، از سران قریش، پیامبر را در آن حال دیدند، غلام مسیحی خود، عَدّاس را که از مردم نینوا بود، با ظرفی مقداری انگور نزد او فرستادند و عَدّاس با دیدن رفتاری از رسول خدا (ص) و شنیدن گفتارش چنان مجذوب او شد که همان جا اسلام آورد. پیامبر که تنها همین یک غلام مسیحی را مسلمان کرده بود، پس از ده روز توقف در طائف و ناامیدی از ایمان آوردن قبيلۀ ثقيف، راه مکه را در پیش گرفت. اما قریش او را مهدورالدم اعلام کرده بود. بنابراین اگر بدون امان خواستن از کسی وارد مکه می‌شد، او را می‌کشتند. پیامبر ناچار، پیش از ورود به مکه، کسی را به نزد بعضی از سران قریش فرستاد و از آنها امان طلبید. از میان آنها، تنها مُطعِم بن عَدِی پذیرفت و رسول خدا در امان او به مکه در آمد.[6]

و این سیرۀ کسان خاصی از انسان‌هاست که همان انبياء باشند. تنها انبیاء هستند که با وجود بدی و رنج دیدن از دشمنان خود، در حق آنان دعا می‌کنند و خصومت شخصی با هیچ‌کس و دسته و گروهی ندارند. یکی از فرق‌های انسان با دیگر موجودات این است که همۀ حیوانات نسبت به اولادشان، تا زمانی که در حضانت آنها هستند، عاطفۀ جزئی دارند. ولی این عاطفه را نمی‌توانند ادامه دهند. تنها در بشر فطرتاً استعداد خیر و رحمت عام هست. یعنی وقتی که این عاطفه، بر اثر تماس، به تدریج در انسان ظهور کرد، همۀ انسان‌ها را به چشم رحمت و خیر می‌نگرد. و این عاطفه از ایمان و تکرار ایمان پیدا می‌شود. لذا در کتاب آسمانی و متون اسلام دو صفت «رحمان» و «رحيم» خداوند بسیار تکرار شده است. این تماس و تکرار، با توجه به ذاتی که مبدأ رحمت محض است، در انسان رحمت ایجاد می‎‌کند. «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى»[7] یاد کردن صفت «رحمان» در این آیه نشان می‌دهد که فرمان‌فرمایی خدا از راه رحمت است.«وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ»[8] و آب از چیزهایی است که زندگی بر آن قرار دارد. با تکرار«الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» به تدریج آن استعداد کموني بالقوه ظهور می‌کند و انسان مظهر رحمت خدا می‌شود و مردم هم متقابلاً به همین چشم به او نگاه می‌کنند و نگرانی‌ها برطرف می‌شود.

«إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا» انسان دائم در حال نوسان بین ضعف و قوت است. همین که چهرۀ شر بر او نمایان شود، به جزع در می‌آید و چون خیری به او برسد، خود را می‌گیرد. «إِلَّا الْمُصَلِّينَ». در بین انسان‌ها در درجۀ اول انبیاء هستند که ابداً اظهار عجز و ضعف نمی‌کنند. آن روز که پیامبر(ص) در طائف بود، خود را نباخت و روزی هم که مکه را فتح کرد، با کمال فروتنی عرض کرد خدایا من نیستم، هر چه هست تویی! در بستر مرگ نیز با اطمینان به دختر خود فرمود مرا همه جا خواهی یافت. اما از غیر انبیاء، یکی سقراط را می‌شناسیم که از مرگ نهراسید و جام شوکران را از دست جلاد خود گرفت و در کمال آرامش نوشید و از ادامه‌دهندگان راه انبیاء، سیدالشهدا است که چون در ظهر عاشورا به خاک افتاد، عرض کرد «اللهم رضا بقضائك».[9] چنان که پدر بزرگوار او و علی در وقت شهادت گفت: «فزت و رب الكعبه»[10]

«إِلَّا الْمُصَلِّينَ» به جز نمازگزاران. «الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ» همان کسانی که بر پیوستگی و دوام نمازشان مراقبت می‌کنند.

«وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ‏ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ». ثروتی را که از راه حلال به دست می‌آورند، سهم معینی از آن را برای سائل و محروم در نظر می‌گیرند.

‎‏«وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ». و کسانی که وعدۀ روز پاداش و کیفر اعمال را که پیامبر گفته، راست می‌دانند. و «وَالَّذِينَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ». آنان که به خاطر کوتاهی در عمل و وظیفه‌ای که بر عهده دارند، از عذاب پروردگارشان نگران و هراسان‌اند.

والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته.

 

پایان متن//

[1]) بقره (۲)، ۴۵.

[2]) ناخودآگاه.

[3]) «مردانی که نه تجارت و نه داد و ستدی، آنان را از یاد خدا مشغول نمی‌دارد». نور (۲۴)، ۳۷.

[4]) «به راستی که مؤمنان رستگار شدند. همانان که در نمازشان فروتن‌اند. و آنان که از بیهوده روی‌گردانند. و آنان که زکات می‌پردازند. و کسانی که پاکدامنند، مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانی که به دست آورده‌اند. که در این صورت بر آنان نكوهشی نیست. پس هر که فراتر از این جوید، آنان از حد در گذرانند. و آنان که امانت‌ها و پیمان خود را رعایت می‌کنند، و آنان که بر نمازهایشان مواظبت می‌‎نمایند». مؤمنون (۲۳)، ۱-۹.

[5]) به راستی که انسان سخت آزمند [و بی‌تاب] خلق شده است. چون صدمه‌ای به او رسد، عجز و لابه می‌کند. و چون خیری به او رسد، بخل ورزد. غیر از نمازگزاران. همان کسانی که بر نمازشان پایداری می‌کنند. و همانان که در اموالشان حقی معلوم است، برای سائل و محروم. و کسانی که روز جزا را باور دارند. و آنان که از عذاب پروردگارشان بیم‌ناکند». معارج (۷۰)، ۱۹-۲۷.

[6]) ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دار صادر، ج ۱، صص ۲۱۰-۲۱۲؛ الیعقوبی، تاریخ، بیروت، دار صادر، ج ۲، ص ۳۶.

[7]) «خدای رحمان بر عرش برآمده است». طه (۲۰)، ۵.

[8]) «و عرش او بر آب بود». هود (۱۱)، ۷.

[9]) خدایا خشنودم به قضای تو.

[10]) به پروردگار کعبه سوگند، رستگار شدم.

پی‌دی‌اف

کتاب درس‌های قرآنی: با قرآن در زندان، در خانواده، در صحنه، (مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی، جلد اول)، به همت مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، نشر شرکت سهامی انتشار، 1386، چاپ دوم 1387، صص 121 تا 126، به نقل از یادداشت‌های شخصی محمدمهدی جعفری

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *