معرفی: آیت‌الله طالقانی زمانی که در زندان به سر می‌برده، به صورت منظم و نیز پراکنده سخنانی پیرامون درس‌آموزی از قرآن و بهره‌گیری از مضامین آن برای زندگی ایراد کرده است که بخش منظم آن در کتاب «پرتوی از قرآن» به صورت تفسیر قرآن و بخش پراکندۀ آن بعدها در بخش «با قرآن در زندان» در کتاب «درس‌های قرآنی» منتشر شده است. بخش اخیر بر اساس یادداشت‌های شخصی محمدمهدی جعفری، از یاران و همراهان طالقانی در زندان، از آن سخنرانی‌ها تهیه شده است و از 19 شهریور 1343 تا 23 اردیبهشت 1344 را در بر می‌گیرد. جعفری در این باره می‌نویسد: «این مطالب را نه می‌توان تقریرات آیت‌الله طالقانی دانست و نه سخنرانی‌های ضبط شدۀ ایشان به حساب آورد. بلکه برداشت‌هایی است، غالباً نقل به مضمون، از این کمترین که گاه برای تکمیل جمله‌ای و مطلبی از خاطرۀ دچار پیری شده و احیاناً به فراموشی افتاده، سود جسته‌ام و گاه نیز از منابعی استفاده شده است.» مطلب حاضر، متن یکی از این سخنرانی‌هاست که روز یکشنبه 28 شهریور 1343 مصادف با ۱۳ جمادی الاولی ۱۳۸۴ قمری، در سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) ایراد شده است. طالقانی به این مناسبت ضمن ارائه شرح مختصری از زندگی حضرت فاطمه(س)، به تجلیل از مقام و شخصیت ایشان می‌پردازد.
تاریخ ایجاد اثر: 1343/06/28
منبع مورد استفاده: کتاب درس‌های قرآنی: با قرآن در زندان، در خانواده، در صحنه، (مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی، جلد اول)، به همت مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، نشر شرکت سهامی انتشار، 1386، چاپ دوم 1387، صص 78 تا 84، به نقل از یادداشت‌های شخصی محمدمهدی جعفری
متن

درس‌های قرآنی؛ طهارت و پاکیزگی باطن

بسم الله الرحمن الرحيم

«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»[1]

خداوند چنین اراده کرده است که از شما خاندان، پلیدی را ببرد و شما را پاک کند.

طهارت و پاکیزگی باطن

راجع به «ارادۀ» خداوند متکلمان بحثی دارند که می‌گویند ارادۀ الهی بر طبق حکمت است. پس، معنی آیه این است که حکمت خدا اقتضا می‌کند که این خاندان را از هر جهت پاک کند. مراد از پاکی هم در اینجا هر نوع پاکی است: از لباس و بدن و فکر و روح و هر چیز دیگر. زیرا مثلاً کج فکر کردن و بد فکر کردن و سوء نیت و اخلاق رذیله همه در شمار پلیدی‌هاست. انسان همان‌طور که می‌کوشد بدن خود را از آلودگی پاک کند، باطن و سر و ضمیر خود را هم می‌خواهد پاک نگه دارد و همچنان که خداوند برای آلودگی‌های جسم انسان، وسیلۀ طهارت قرار داده است (مثل آب و آفتاب و خاک و وسایل دیگر)، برای پاک کردن پلیدی‌های روحی و فکری و باطنی او نیز وسیله در اختیار او نهاده است.

خداوند برای پاکیزه گردانیدن جان بشر الهام فجور و تقوا را فراهم کرده است: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ‎‏ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا.»[2] اگر به کسی گفته شود که بدنش آلوده است، خوشایند او نیست. به همین سان، اگر به فکر و روح کسی هم نسبت آلودگی بدهند، ناراحت خواهد شد و در مقام تبرئۀ خود برخواهد آمد، اگرچه حقیقتاً پلید باشد. در ورای ظاهر انسان ضمیری است که پیوسته پاکی و طهارت می‌طلبد. اما تضادی است بین سر و ضمیر انسان با آنچه در محیط زندگی او وجود دارد.

حضرت مریم نمونۀ طهارت و پاکیزگی

یکی از دستورهای اخلاقی که انبیاء برای انسان‌ها مقرر کرده‌اند، پاکی باطن است. برای بهتر عملی کردن این دستور لازم است که نمونه‌های پاکی هم در جامعه وجود داشته باشد و وجود دارد. و این از لطف خداست. در طول قرونی که بر بشر گذشته است که همۀ این تاریخ یک جریان فکری را تشکیل می‌دهد، می‌بینیم که در بین این همه طمع ورزی‌ها و آلودگی‌های بشر، انسان‌هایی را نیز نمونۀ عالی پاکی قرار داده است که قرآن از این پاکی تعبیر به «تقوا» می‌کند. قرآن که برترین کتاب است، این پاکان را به مردم یادآور می‌شود و تاریخ زندگی آنها را بیان می‌کند تا مردم با نمونه‌های عالی بشریت آشنا شوند.

در کتاب آسمانی ما یک سوره به نام «مريم» است. یعنی به نام بانوی پاک و پاکیزه‌ای که قرآن می‌فرماید: «وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا» خود را پاک نگاه داشت و لذا «فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا»[3] بانویی که قرن‌هاست ملت‌هایی در مقابلش خضوع می‌کنند و قرآن، بیش از اناجیل، از او تجلیل می‌کند و در سورۀ آل عمران از خاندان او، یعنی خاندان عمران، و از خود او یاد می‌کند:«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ»[4] چون مریم(ع) نمونۀ عالى طهارت است.

از یاد نبریم که وجدان و فطرت انسانی طهارت‌طلب است و نقطۀ عمل تعلیمات پیامبران هم از همین جا شروع می‌شود. همۀ آنها می‌گفتند که به سوی خدا بیایید تا از آلودگی بت‌پرستی نجات یابید. اگر چنین کنید، بقیۀ کارهایتان درست می‌شود. تعلیمات انبياء همگانی و همه‌جانبه است، نه چون برنامۀ مصلحان که ناقص است و فقط گوشه‌ای از خرابی‌های امور مردم را درست می‌کند و طبقاتی است. پیامبران می‌گویند: «قولوا لا إله إلا آلله تفلحوا»[5] و در این دعوت همه چیز هست. آنان دغدغۀ انحطاط روح و اخلاق بشر را داشتند و خود مظاهر عالی فضایل انسانی بودند.

نمونه‌های بی‌مانند اخلاق و انسانیت در اسلام

در اسلام نمونه‌هایی از اخلاق و انسانیت داریم که بی‌مانندند. این دین مبین به سرعت تحولی شگفت در بین مردمی دور از تمدن که چون گرگ‌های گرسنه یکدیگر را پاره پاره می‌کردند، ایجاد کرد و در مدت چند سال چنان مردمی را منقلب و به اشخاصی فداکار و با گذشت و مؤمن مبدل کرد. مسلمانان سیزده سال در مکه، شداید فراوانی تحمل کردند و بعد که به مدینه هجرت کردند، آنجا مرکز قدرت اسلام شد. چنان‌که در ظرف چند سال، تمام جزيره‌العرب خاضع آن قدرت شد و از این هم فراتر رفت تا جایی که از امپراطوری‌های اطراف به آنجا نماینده می‌فرستادند. نمایندگان خارجی خیال می‌کردند که مسلمانان در مدینه دستگاه امپراطوری تأسیس کرده‌اند و وقتی می‌دیدند پیامبر(ص) در مسجد روی شن‌ها نشسته‌اند و اصحاب ایشان هم، از هر طبقه و گروه، گرد او حلقه زده‌اند و مثلاً با هم غذا می‌خورند و هر چه دارند با هم قسمت می‌کنند، شگفت‌زده می‌شدند. یا مثلاً آن خانۀ دختر پیامبر و همسر علی و زندگانی سادۀ آنها! بانویی که گردنبند و پردۀ خانه‌اش را می‌فروشد و خرج مبارزۀ مسلمین می‌کند یا برای خوراک خانواده با دستاس آن‌قدر جو آسیا می‌کرد که دست‌هایش زخم می‌شد. این بانو نمونۀ برجستۀ اخلاق و طهارت است. حضرت زهرا (س) سه معنای تربیت همسر و تربیت خانوادگی و بشری و انسانی است.

منشأ حرکت هر ملتی، غیرت و شرافت اوست. با بی‌غیرتی باید مبارزه کرد تا اجتماع سالم شود. اجتماع سالم از افراد سالم تشکیل می‌شود و افراد سالم یعنی دارای اخلاق و طهارت و فضایل انسانی. مسلمانانی که دنیا را گرفتند، الگویشان فاطمه زهرا (س) و خاندان پیامبر (ص) بود، نه هنرپیشگان سینما و...

«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» خانوادۀ کوچکی که دنیا را مثل بمب منفجر کرد. هستۀ اولش پیامبر و همسرش، حضرت خدیجه (س) بود. پیغمبر می‌گفت دین من پیش خواهد رفت و کسی باور نمی‌کرد. ولی از همان روز نخست حضرت خدیجه (س) ایمان آورد و این ایمان برایش ارزان تمام نشد. این بانو ملکۀ حجاز بود و آن‌قدر ثروت داشت که همۀ اعیان و اشراف مکه خواهان همسری او بودند. اما با ازدواج با پیامبر (ص) تمام ثروت خود را از دست داد. وقتی که کفار قریش مسلمانان را از حقوق و امنیت اجتماعی محروم کردند و آنها مجبور شدند به شعب ابی طالب بروند و مقر بگیرند. به همین همسر پیامبر دو روز سه روز یک بار غذا نمی‌رسید و از نزاری حتی نمی‌توانست به طفلش شیر بدهد!

زنان مکه از او رو برگرداندند و سپس علی به این زوج پیوست و بعد هم فاطمۀ زهرا(س) متولد شد.

فاطمۀ زهرا(س) اسوۀ تقوا

دخت گرامی او، فاطمۀ زهرا(س) نیز اسوۀ تقواست. تقوا، زهد و علمی داشت که پیغمبر با او به طور رسمی رفتار می‌کرد و به او سلام می‌داد و هنگام مسافرت از او اجازه می‌گرفت. با اینکه دختران دیگری هم داشت، تنها با دختر کوچکش، فاطمه (س) چنین رفتار می‌کرد. در این رفتار سرّی نهفته است که آن وجود خاص فاطمه (س) بود. اسلام انسان‌هایی تمام عیار تربیت کرد. انسان‌هایی که از افق اعلا نظر می‌کردند و دنیا را بسیار حقير می‌دیدند. چنان افق بازی در برابر خود می‌دیدند که جهان را در برابرش بی‌اهمیت می‌شمردند.

فاطمه (س) در کنار بستر بیماری پدر

فاطمه (س) بعد از پدر بزرگوارش داستان عجیبی دارد. ایمان خاندان پیامبر به او، بزرگ‌ترین دلیل حقانیت دعوت اوست. پدر فاطمۀ زهرا (س) در بستر بیماری است. عایشه می‌گوید چون فاطمه پدر را در این حال دید، به گریه افتاد. پس از لحظاتی، پیغمبر چیزی در گوش دخترش گفت که گریه‌اش بیشتر شد. آن‌گاه دوباره چیزی به او گفت که فاطمه از گریه باز ایستاد و تبسم کرد. این رازی بود میان دختر و پدر. بعد از رحلت پیغمبر، زنان حضرت از فاطمه پرسیدند که سبب آن گریه و خنده چه بود؟ پاسخ داد: پدرم ابتدا گفت که من دیگر در دنیا نخواهم ماند و من گریستم. سپس گفت: و تو دخترم، پیش از هر کس به من خواهی پیوست و من شادمان شدم. آری، فاطمه (س) مرگ را این چنین آسان می‌گرفت. و شوی او علی(ع) نیز وقتی شمشیر بر فرق مبارکش فرود آمد، گفت: «فزت و رب الکعبه».[6]

بانوی جوان در بستر بیماری

اما بعد از رحلت نبی اکرم (ص)، تحولاتی پیش آمد و در شورای سقیفۀ بنی ساعده، مسائلی رخ داد و مصائبی بر سر خاندان پیغمبر آوردند که داستانش مفصل است و اینها همه به دست مسلمانانی انجام گرفت که از اسلام جز اسم و قدرت چیزی نفهمیده بودند. می‌گویند که چون بیماری حضرت زهرا(س) سنگین شد، ابوبکر به عمر گفت من خیلی ناراحتم، چون فاطمه از ما خشنود نیست. هر دو به علی گفتند که می‌خواهند به عیادت فاطمه بیایند. علی هم از فاطمۀ زهرا پرسید که آیا می‌پذیری؟ و او جواب داد: «أليست بيتك و أنا أمتك؟» (آیا اینجا خانه تو نیست و من کنیز تو نیستم؟) علی هم به آنان اجازه داد که از حضرت زهرا عبادت کنند. آمدند کنار بسترش نشستند. رویش را برگردانید. ابوبکر گریه سر داد. فاطمه از آنان پرسید: شما را به خدا سوگند می‌دهم که آیا شنیدید که پدر من گفت: «فاطمه بضعة منی، من آذاها آذاني»؟[7] گفتند آری. گفت: خدایا، اینها مرا آزار دادند، من از اینان راضی نیستم! ابوبکر که از خانۀ علی بیرون آمد، از شدت گریه می‌لرزید. چون دانسته بود فاطمه از او راضی نیست.

بانوی جوان در بستر مرگ افتاده است و بچه‌های کوچکش بر بالین او هستند. پوستی و استخوانی است. زنان قریش به عیادتش آمده‌اند. در جواب آنان از حال خودش هیچ نمی‌گوید. با چشمانش که آیات مرگ در آن ظاهر شده است، گویی به عمق تاریخ می‌نگرد. آن‌گاه در پاسخ آنها که حالش را می‌پرسند، می‌گوید: «أصبحت، والله، عافية لدنیاکم، قالية لرجالكم...» (به خدا قسم، صبح کردم در حالی که برای این جهانتان ارزشی نمی‌بینم و نسبت به مردان بسی متنفرم.) اینان آن مردانی که اسلام می‌خواست نیستند! ای مرگ بر آن شمشیرهایی که اسلام برای ستمکاران آخته کرد و شما آنها را به سوی یکدیگر برگرداندید! پس از آنکه اسلام هدف روشنی بر شما ارائه کرد، به بازیگری و خلیفه‌سازی افتاده‌اید. این مردم کدام عیب در ابوالحسن دیدند که او را از خلافت کنار زدند؟ می‌دانم چرا از او ناراضی‌اند! چون شمشیر او تنها خدا و حق را می‌شناسد و نه قبیله و نه دوست، نه برادر و نه هیچ کس دیگر را! و به قدری قدمش در راه حق ثابت است که ولو در برابر همۀ دنیا هم قرار بگیرد، یک قدم عقب نمی‌نشیند! آنجا که پای حق در میان است و باید با ظلم مبارزه کند، مثل پلنگ زخمی است!

 «وای بر شما! به شوهرانتان بگویید آنکه بار مسئولیت ملت و امتی را می‌خواهد، به عهده بگیرد باید بال و پر قوی داشته باشد. شما به جای شهباز، بی‌بال و پری را اختیار کرده‌اید. قدرتی که با قاطعیت باید این نوزاد را بپروراند به دست سالخورده‌ای عاجز سپرده‌اید. اگر می‌فهمیدید، مسئولیت و وظیفه‌ای که پیامبر (ص) بر عهدۀ ابوالحسن نهاده است، رها می‌کردید و کار را به کاردان می‌سپردید. آن‌گاه می‌دیدید که چنان اسلام را به پیش می‌برد که نه به راکب گزند رسانیده می‌شد، نه به مرکوب. مردم را به جایی می‌برد که از افکارشان رشحات حکمت فرو می‌بارید و به سرچشمه‌ای از علم و فضیلت می‌رساند که جریان زلال آن، همۀ جهان را برخوردار می‌ساخت. شما پی به این حقایق نبردید و اسلام را قدرت امپراطوری گمان کرده‌اید و از حق منحرف شده‌اید! (توجه داشته باشید که این سخنان خانمی هجده ساله است.) کاری کردید اشتباه. ولی این اشتباه اکنون بر شما معلوم نخواهد شد، بگذارید مدتی بگذرد، آن‌گاه از این شتر آبستنتان، به جای شیر، قدح قدح خون خواهید دوشید و در میانتان دایرۀ خون به گردش در خواهد آمد!»[8]

چندان گفت تا خسته شد. گفت: «چه بگویم به کسانی که حرفم را نمی‌فهمند» و هیچ از حال خود نگفت... چگونه می‌توان چنین زنی ساخت؟! و این چه بد فرجامی شگفتی است که در تاریخ اسلام که مسلمانان منحرفی به دست خود برای خود خریدند؟ وقتی که فدک[9] را مطالبه می‌کند، نمی‌گوید که این زمین مال من است؛ می‌گوید تو که خليفۀ پیغمبری! وقتی به دختر او ظلم می‌کنی، چگونه می‌خواهی به دیگران ستم نکنی؟

غسل، کفن و قبر مخفی زهرا(س)

مدفن حضرت زهرا(س) مجهول است. اما دختر گرامی‌اش، زینب، دو تربت دارد: یکی در شام و دیگری در قاهره. اسماء بنت عمیس که از فاطمه (س) پرستاری می‌کرد، می‌گوید فاطمه اشاره کرد، من جلو رفتم. آب خواست. شستشو کرد. لباس پاکیزه پوشید. سپس او را در بسترش خوابانیدیم. گفت على را خبر کنید. على آمد. فاطمۀ زهرا شروع به وصیت کردن کرد. نخست به توحید و معاد شهادت داد و بعد دربارۀ فرزندانش سفارش کرد و گفت من غسل کرده‌ام، نیاز به غسل ندارم. کتف مرا باز نکن و شب مرا دفن کن.

درد دل‌های علی(ع) پس از دفن فاطمه(س)

على نیمه شب پیکر خانم را دفن کرد و در آن وقت رو به مرقد پیغمبر(ص) کرد و گفت: سلام من بر تو باد و دختری که اکنون به سوی تو آوردم. دختری که بعد از تو آزارها تحمل کرد. ای رسول خدا، کاسۀ صبر على لبریز شده است. پس از مصیبت تو، هر مصیبتی بر من آسان است. حوادثی روی آورده است و ...[10]

على(ع) با مرقد رسول خدا و ستارگان آسمان مناجات می‌کند... بنی‌امیه آمده‌اند و مردم را در ظلمت و جهل فروبرده‌اند تا خیال کنند اسلام یعنی قدرت بنی‌امیه و بنی‌عباس و انحراف را درنیابند. البته حق در پردۀ جهل نماند و در همین بغداد و مرکز قدرت عباسیان، یکی از شعرا به نام شیخ کاظم عذری که از شیعیان بصیر است، در قهوه‌خانه می‌نشست و شعر می‌خواند و می‌پرسید: لأی الأمور، لأی الأمور ...[11]

ای مورخان که تاریخ را تحریف می‌کنید، چرا قدر فاطمۀ زهرا(س) که از پایه‌گذاران اسلام است، مجهول مانده است؟! چرا؟

بانویی که پیامبر(ص) درباره‌اش گفت: «پارۀ تن من است» و نبوت در وجود اوست، باید ناشناس بماند؟! چرا باید قبر دختر پیغمبر (ص) تا به حال مجهول مانده باشد؟! با این سؤالات است که حقایق را برملا می‌کند که اسلام این نبود و نیست که از بنی‌امیه و بنی‌عباس گرفته‌اید. اسلام را از علی و فاطمه و مقداد و سلمان و ابوذر باید پرسید. والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته.

 //پایان متن

 

 

[1]) احزاب (۳۳)، ۳۳.

[2]) «سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد. سپس پلیدکاری و پرواپیشگی‌اش را به آن الهام کرد». شمس(91) 7-8

[3]) «و آن [زن را یاد کن] که خود را پاک‌دامن نگاه داشت و از روح خویش در او دمیدیم.» انبیاء (۲۱)، ۹۱

[4]) «به يقين، خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است». آل عمران(3) 33.

[5] «بگویید: هیچ خدایی جز خدای یکتا نیست، تا رستگار شوید». مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، همان، ج ۱۸، باب المبعث و اظهار الدعوة...، ص ۲۰۲، حدیث ۳۲.

[6]) «به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم». مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، همان، ج ۴۱، ص ۲، حدیث ۴.

[7]) «فاطمه پاره‌ای از تن من است. هر که او را بیازارد مرا آزرده است». نک: مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، همان ج ۴۳، باب مناقبها و بعض احوالها، ص ۵۴، حدیث ۴۸؛ همان باب ما وقع عليها(س) من الظلم ص ۱۷۱، حدیث ۱۱؛ همچنین مرحوم علامۀ امینی در الغدیر، همان، ج ۷، صص ۲۳۲ ۲۳۵، از کتب اهل سنت ۵۹ مورد را نقل کرده که به این حدیث یا مضمون آن تصریح شده است. 

[8]) برای تفصیل خطبۀ معروف حضرت زهرا(س) در مسجد النبي (ص) نک: الطبرسی، الاحتجاج، قم، اسوه، چ۱، 1413ه.ق، ج ۱، ص ۲۵۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، داراحياء الكتب العربی، ج ۲، ۱۹۶۷ م ۱۳۸۷ ه، ج 16، ص ۲۱۱.

[9]) دربارۀ فدک، موقعیت جغرافیایی، تاریخچه و اعطای آن به حضرت زهرا(س) و حوادث پس از آن نک: ذیل آیۀ شریفۀ اسراء (۱۷)، ۲۶، (و آت ذی القربی حق) به تفسیر علی بن ابراهیم قمی، اعلمی، بیروت، ج ۱، ص ۴۰۸؛ الطبرسی، مجمع البیان، دار المعرفة، بیروت، ج ۶، صص ۶۳۳_۶۳۴ و آیۀ شریفۀ روم (۳۰)، ۳۸ به تفسیر على بن ابراهیم قمی، همان، ج ۲، صص ۱۳۲-۱۳۶؛ نهج البلاغه، عبده و صبحی صالح، نامه ۴۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، همان، ج ۱۶، صص ۲۰۹۲۸۶؛ الطریحی، مجمع البحرین، ج ۵، مادۀ «فدک»؛ همان مجلسی، همان، ج ۲۸، ص ۳۰۲؛ منتظری، آیت الله العظمی حسینعلی منتظری، شرح خطبه حضرت زهرا(س)، تهران، تفکر، چ ۳، ۱۳۷۸، صص ۴۲۸-۴۶۰.

[10] کلینی، محمد بن يعقوب، کافی، همان، ج ۱، الحجه، باب مولد الزهراء فاطمه (س)، صص ۴۵۸ ۴۵۹، حدیث ۳.

[11] برای کدام كارها؟ برای کدام کارها؟

 

پی‌دی‌اف

کتاب درس‌های قرآنی: با قرآن در زندان، در خانواده، در صحنه، (مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی، جلد اول)، به همت مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، نشر شرکت سهامی انتشار، 1386، چاپ دوم 1387، صص 78 تا 84، به نقل از یادداشت‌های شخصی محمدمهدی جعفری

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *