معرفی: عصر روز پانزدهم اردیبهشت ماه، در سومين روز پس از شهادت آیت‌الله مرتضی مطهري مراسم یادبود آن شهید بزرگوار در حسينيه ارشاد برگزار شد که آیت‌الله طالقانی سخنران این مراسم بود. او درباره شخصیت و روش شهید مطهری و تفاوت و اشتراکش با دکتر علی شریعتی سخن گفت و تأکید کرد که تفاوت در تفسیر قرآن نباید باعث اختلاف شود. سپس با تفسیر سورۀ نازعات، این آیات را با شرایط انقلاب اسلامی ایران تطبیق داد.
تاریخ ایجاد اثر: 1358/02/15
منبع مورد استفاده: از آزادی تا شهادت، اسناد جنبش اسلامی: قسمت اول از جلد دوم، انتشارات ابوذر، 25 مهر 1358، صص 153-163، تطبیق یافته با فایل صوتی
منبع گالری تصاویر: آرشیو خانوادگی آیت‌الله طالقانی، روزنامه اطلاعات.
متن

 مراسم سومین روز شهادت مطهری

سخنرانی آیت‌الله طالقانی در حسینیه ارشاد به مناسبت شهادت استاد مطهری

بسم الله الرحمن الرحيم 

إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ  فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ  وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا

هیچ کدام ما تصور نمی‌کردیم در سوگ یکی دیگر از فرزندان عالي‌قدر اسلام، به این زودی‌ها، دور هم جمع شویم. جایی که اکنون من نشسته‌ام محلی است که دو شخصیت محقق و دو شخصیت گوینده و نویسنده اسلامی، در اینجا نشستند و گفتند و هر دو شهید شدند. تا سرنوشت من چه باشد. آن شخصیت‌هایی که هر دو در مسیر هدف‌های عالی اسلام پیش رفتند و جالب و جاذب جوان‌ها و نوباوگان ما بودند. نوباوگانی که پیوسته، سال‌ها، در اثر ناشناسایی به اصول و مبانی انقلابی و محرك اسلام، در بین افکار و اندیشه‌های وارداتی شرق و غرب متحير بودند، هر کدام از يك ديد و يك بعد. 

اسلام دارای ابعادی و جهاتی است و کسانی که در راه تحقيق اسلام و تفهيم اسلام کوشیده‌اند، هر کدام از يك بعد یا چند بعد، اصول و حقایق قرآن و مکتب اسلام را شناختند و شناساندند. مرحوم شهید عالی‌قدر و محقق بزرگ ما، مطهری، سال‌ها، مدت‌ها، در اینجا مسائل اسلامی و اصول پوشیده شدۀ اسلام را در ابعاد فلسفی توحیدی، مسئلۀ عدل، مسائل معاد [را] با زبان روز، استدلال و تحقیق [بیان کردند]. در آن دوره‌های اختناق و در آن دوره‌هایی که رژیم طغيان و ضددین و ارباب‌های او نمی‌خواستند جوان‌های ما با مسائل اصیل و محرك و انقلابی اسلام آشنا بشوند، کوشیدند و شب و روز سعی کردند و نوشتند و گفتند.

باز فراموش نکنیم که مرحوم دکتر شریعتی با يك مسئله جدیدی اسلام را مطرح کرد، از دید تخصص و تحقیق خود که دید جامعه شناسی بود. هیچ وقت نباید ما تصور کنیم که این دیدها با هم اختلافی دارد، یا تضادی بین اینها هست. ملاحظه می‌کنید از اوایل قرون اسلامی ، تفسیر قرآن که سرچشمۀ اسلام و منبع دین ما و مدرك و سند ما مسلمان‌هاست. از وقتی که شروع به تحقيق در قرآن شد، جهات و ابعاد و بینش‌های مختلفی در تحقیق قر آن وارد شد و هر کدام از دید خود: محدثین، فلاسفه، معتزله، اشاعره و عرفا. هر کدام از دیدی، در این دریای عظيم وحی غواصی کردند و درهایی (همان‌طوری که امیرالمؤمنین دربارۀ قرآن بیان می‌کند) از قرآن به روی مسلمان گشودند و به مسلمان‌ها ارائه دادند و هیچ‌وقت با هم تضاد و تنافی نداشتند و هر کدام در مرز خود پیش می‌رفتند. تفسيرهایی که از دید محققين معتزله مانند فخر رازی و بیضاوی نوشته شد، تفسيرهایی که علمای ما از نظر خود و از دید خود تحقیق کردند و بعد از اشاعۀ عرفان و فلسفه در بین مسلمان‌ها می‌بینیم که بزرگ‌ترین فیلسوف اسلامی ما، صدرالدین شیرازی تفسیر نوشت. البته همۀ اینها هم بر حسب زمان خود تحقيقاتشان بسیار مفید بود. اشتباهاتی هم داشتند. خودشان هم اعتراف داشتند و بعد، امثال تفسير لاهیجی، تفسير محی‌الدین. اینها چرا با هم دعوا و جنگ نداشتند؟ چرا تضاد نداشتند؟ فقط تحقیقی بود. گاهی هر کدام از مرز خود بیرون می‌رفتند و گاهی هم انتقادات صحیحی داشتند و از مجموع اینها به تدریج بينش قرآنی مسلمان‌ها گسترش پیدا کرد. ولی چه شد که در این سال‌های اخیر آن محقق فلسفه و حدیث و کلام اسلامی (مانند شهید بزرگ ما مرحوم مطهری)، که این همه منابع فکری و سرمایه به جوان‌های ما اعطا کرد و بعد شهید دیگر ما (مرحوم دکتر شریعتی) که فقط از دید جامعه شناسی (که يك مسئله و علم جدیدی بود چون جامعه شناسی علم جدیدی بود) وارد تحقیق اسلام و تبیین اسلام، برای نوجوان‌های ما و مجذوب‌های مان به مکتب‌های دیگران شد، این‌ همه سروصدا بلند شد. 

با این‌که از اول اسلام تا به حال، در بیان حقیقت مسائل اسلامی قرآنی همه بحث کردند، چه بسا بخش‌هایشان هم با هم هماهنگ نبود یا مخالف بود، به چه علت بود؟ عده‌ای از روی اخلاص شروع کردند به سر و صدا راه انداختن. من از ابتدا یقین داشتم و می‌دیدم که اینها آلت دست شده‌اند. چون همیشه مسائل اختلافی بوده. شما هر آیه‌ای و هر سوره‌ای از قرآن را در نظر بگیرید از صدر اسلام تا به حال می‌بینید که هر کسی، هر محققی، هر محدثی و هر عارفی، هر فیلسوفی، نظری دارد. پس مسئله تازه‌ای نبود. پس چرا [الان این گونه شده است]؟ برای این‌که ما در بحبوحۀ عصر استبداد و استعمار جهانی بودیم و آن خطری که شرق و غرب برای منافع خود و برای گسترش نفوذ خود در عالم اسلام می‌دید، همان اسلام اصیل بود. همان اسلام محرك بود، همان اسلام انقلابی بود. این را شنیدید و همه می‌دانید که گلادستون یهودی، نخست‌وزیر طلیعه استعمار قهار انگلستان، با آن همه درگیری‌‌هایی که در شرق میانه داشت، قرآن را برداشت و گفت: تا این کتاب در میان مردم و مسلمین، حاکم و نافذ است، مانع نفوذ ماست. آیا گمان می‌کنید این حرف را از روی استهزاء يا شوخی بیان کرده بود؟ نه! واقعاً هم همین بود. همین‌طوری که می‌بینید که الان مشاهده می‌کنیم، برنامه گذاشت برای این که هر چه بتواند قرآن را از مکتب‌های ما، از دانشگاه ما و از دسترس تحقیق محققین ما و از مجامع دینی ما دور بگرداند و ببرد به قبرستان‌ها برای تیمم و تبرک‌ها و استخاره و غير ذلك. عمل هم شد. کارشان را هم کردند. من خودم به یاد دارم در حدود سال ۱۳۱۸ الی ۱۳۲۰ که از قم به تهران برگشتم در جنوب تهران، قسمت قنات‌آباد که محل ما بود و مسجد مرحوم پدر من بود، من شروع کردم تفسير قرآن گفتن. از دو طرف کوبیده می‌شديم: از یک‌طرف مجامع دینی که چه حقی دارد کسی تفسیر قرآن بگوید؟! این قرآن دربست باید خوانده بشود و مردم به قرائتش بپردازند. گاهی هم در مجالس فاتحه، اگر يك آدم جانی، خائن، دزد، فاسد که يك عمری فساد کرده، چند آیه‌ای قرآن، بعدش هم این خلد آشیان! جنت مکان! مدتی خدمت به کشور و مملکت کرده خدا بیامرزدش!! و چقدر من خودم فشار تحمل کردم تا بتوانم این راه را باز کنم که قرآن برای تحقیق است، برای تفکر و تدبر است نه برای صرف خواندن و تیمن و تبرک جستن. همان‌طوری که مرحوم سید انقلابی ما، مرحوم سید جمال‌الدین، قبل از آن گفت. تكيه او هم برای حرکت مسلمان‌ها و برای بیداری مسلمان‌ها همین بود که چرا قرآن برکنار شده. پس این اختلافی که دامن می‌زدند (چون اینجا حسینیه ارشاد است). 

ما باید به این مسائل خاتمه بدهیم: «تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ» و دنبال نکنیم که متأسفانه هنوز داریم دنبال می‌کنیم. چه شد که دو محقق، دو مظهری از دو دید اسلام را به جوان‌ها ارائه کردند، قرآن را ارائه کردند، اصول اسلام را ارائه کردند، این‌طور منشأ بگو مگو شد؟! آن وقتی که باید همه فکر کنیم، بیندیشیم، آماده باشيم، متحد باشیم در مقابل این قدرت طاغوتی و استبدادی قهار که همۀ قوای استعمار پشت سرش ایستاده، ما در بحث این‌که او چه گفت و این چه گفت، او ولایت دارد و این ولایت ندارد، بمانیم و ولایت اشخاص را اندازه‌گیری کنیم! بدون اینکه اصلاً بفهمند معنی ولایت چیست، ولایت یعنی چه؟ ببینید چقدر ما در اثر این مسائل ضربه خوردیم! ولی «يَكِيدُونَ كَيْدًا‏ وَأَكِيدُ كَيْدًا فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًا». همین ضربه‌ها هم مثل همه ضربه‌ها، منشأ بیداری و هشیاری ما مسلمان‌ها و دیگر عالم اسلام شد که مرکزش و اساسش ایران و مکتب اهل بیت (مكتب امامت) است. 

دو شهید از این حسینیه ارشاد دادیم که هم حسینیه است و هم ارشاد. هم ارشاد کرد. هم مکتب حسین را زنده کرد، هم فكراً و هم عملاً. بعد از آن که همه جا بسته شد. من هم محدود شدم. زندانی شدم. مسجد هدایت بسته شد. اینجا همان فکر ادامه پیدا کرد و بحمدالله باز هم امیدواریم ادامه پیدا کند و حسینیه است که شهید می‌دهد. باز هم شهید خواهد داد. چون مسئلۀ شهادت بعد از اعلام هدف‌ها و مقاصد و مبانی حکومت و ولایت اسلامی است. اینجاست که درگیری پیدا می‌شود والّا نشستن توی خانه‌ها و بحث کردن و بعد هم آخر يك فاتحه‌ای برای اموات در پی قرآن خواندن، این‌که به گاو و گوسفند کسی ضرر نمی‌زند! چرا اینجا را بستند؟ چرا به صورت اینجا را کوبیدند؟ برای همین برای اینکه يك نقطه انفجار بود. نمی‌خواهم بگویم منحصر به اینجا بود. اما اینجا مرکزیت داشت. اولین پایه‌گذاران اینجا [بودند]. یعنی دوستان ما، رفقای ما، به خصوص مرحوم مطهری شهید ما، از همین جا آغاز کرد. نوشته‌هایش، کتاب‌هایش و تبیین‌هایش و فعلاً به همين جا انجامید. ما امیدواریم که این حسینیۀ ارشاد که در و دیوارش و کرسی‌اش و همه ساختمان این حسینیه، بازگوکنندۀ صداهای اسلام و فریاد انقلابی اسلام بود، ادامه پیدا بکند. خداوند همۀ آنها را با اوليایشان و با شهدای بزرگ [محشور بدارد] و این شهید عزیز ما را که چند شب پیش آخرین سجده را برای خدا کرد ولی با چهره‌ای خون‌آلود سر به زمین گذاشت، با اوليایشان محشور بدارد. 

بعضی از دوستان، از جمله همین دوستان حسینیه ارشاد و رفقای دیگر، اصرار می‌کردند که گاهی من بتوانم صحبتی کنم، آیه‌ای، مسئله‌ای [بیان کنم] و عذرها خواستم که عذر هم نبود. واقعاً هم معذورم. همین‌طور هم از دستگاه رادیو و تلویزیون و به ایشان گفتم که اگر تفسیری نوشتم و هیچ ادعا نمی‌کنم. همان‌طوری که هیچ کس نباید چنین ادعایی کند که آنچه می‌گوید و آنچه می‌اندیشد درست است، مطابق واقع است. به هرحال، مورد توجه واقع شد. می‌دانید از برکت چه بود؟ از برکت زندان بود! زندانی که دیگر هیچ مسئولیتی من نداشتم. جز این که راه بروم؛ يك سوره‌ای، يك آیه‌ای را در نظر بگیرم، دور حیاط زندان، وقت خوابیدن، وقت آسایش، چیزی بفهمم و یادداشت کنم و مهم‌ترین مسئولیت را برای خودم همین می‌دیدم و با وسایلی و مشکلاتی به خارج بفرستم. تا به صورت چاپ و انتشار در بیاید. ولی حالا خود آقایانی که شاید اینجا بسیاری باشند، این تقاضا، این مسئله را مطرح می‌کنند. شرایط روحی و مزاجی و مشکلات مرا در نظر بگیرند که از وقتی از زندان پا بیرون گذاشتم، شاید نتوانستم چند صفحه کتاب بخوانم یا به خيال و فكر خودم فرو بروم و مسئله‌ای را بیان بکنم. از این جهت من معذورم و مرا باید معذور بدارند. ولی از باب خالی نبودن عریضه این نکته را عرض می‌کنم که از خصایص قرآن و درك قرآنی که شاید کمتر ما توجه داشته باشیم، [این است] که بعضی از مسائل و حقایق قرآن در ضمن حرکت برای انسان تبيين می‌شود، نه نشستن يك گوشه‌ای و این تفسير و آن تفسير و این بیان و آن بیان، این اظهار نظر را دیدن و این‌ها را جمع کردن. من باب مثال، عرض می‌کنم، تفسير سوره: «والنازعات» را همان‌طوری که کسانی دیدند در همین پرتوی از قرآن من نوشته‌ام ولی وقتی بیرون آمدم و این حرکت انقلاب را دیدم، باز دیدم يك مسائل جدیدی برای من روشن شد و این سعۀ نظر قرآن است. همان‌طوری که خود قرآن بیان کرده با حرکت و احتياجات و برخوردهاست که بعضی از متشابهات باید تأویل یابد. «وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا‏ وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا‏ وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا  فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا.»

نزع به معنی لغوی؛ چیزی را از ریشه بیرون آوردن، درختی را از ریشه درآوردن و به شدت کندن. حال احتضار انسان را هم حال نزع می‌گوید. برای این‌که در آن وقتی است که انسان دچار اضطراب و کشمکش است تا روحش از بدن مفارقت کند و تسلیم شود. اين يك نکته. نکتۀ دیگر این است که نزع از افعال متعدی است و قرآن در این آیه بیان نکرده که چی را از جا می‌کَنند. مفسرین که هیچ اعتراضی هم بر آنها نیست. بارها من گفتم و نوشتم که تفسيرها عموماً تطبیقی است نه تفسير كامل. قرآن مطالب کلی بیان می‌کند و برحسب فراخور زمان و درك شنوندگان و محيط، امام، معصوم، يك مصداقی و يك موردی را برایش بیان می‌کند. این نباید منشأ آن باشد که انسان جمله و آیه را در همان قسمت محصور بداند. از این جهت، می‌بینیم آیه اطلاق دارد. این نزع‌کنندگان را تفسير کردند به فرشتگانی که روح را هنگام احتضار می‌کنند و با خود می‌برند، روح مؤمن، کافر یا اعم. بعضی تفسیر کردند به حرکت درونی انسان‌ها به طرف حق، بعد از مرگی که تکامل بعد از موت است. این هم يك تفسیری است. ولی وقتی که به خود قرآن برمی‌گردیم «والنازعات» يك معنی عام و شاملی دارد. انسانی که از جهت خلقت و وابستگی به زمین و زندگی و ریشه‌های غرایز، مانند حیوان آفریده شده و به همین ترتیب عمر می‌گذارند. این انسان اگر به حالت نزع و نزوع یا نهضت درآمد، اولین شرطش این است که از جا کنده بشود. آنهایی که در تفکر و تدبر، مسائل علمی، مسائل اکتشافی، مسائل تدبیرهای سیاسی فرو می‌‎روند و غرق می‌شوند، کسانی هستند که از وابستگی‌ها و دلبستگی‌ها، غرایز، حتى اوضاع و شرایط محیط، به شدت خودشان را از جا بکنند. 

تشبیهی است که گویا در تفسير هم هست که در همۀ حرکات موجودات از ذرات عالم گرفته تا کرات، از ابتدای تکوین و انسان‌ها و مصنوعات متحرك، می‌بینید این قانون جاری است. طیاره خود به خود به زمین وابسته است. جرمی است از زمین. وقتی بخواهد حرکت بکند، نیرویی که به او فشار می‌آورد که مافوق جهت وابستگی و جاذبه زمین است. این را باید به تدریج از جا بکند. این حرکت نزعی است. وقتی از جا کنده شد، به تدریج مستغرق در حرکت می‌شود. «وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا» و یکسره از محیط و جاذبه زمین که بالا رفت، در حرکت، دیگر احتیاج به نیروی فوق‌العاده کَننده نیست. حالت نشاط پیدا می‌کند. یعنی خود به خود به حرکت می‌آید: «وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا» و شناور می‌شود در فضا و پیش می‌رود: «وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا‏ فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا» بعد آن وظیفه‌ای که برای این حرکت است، انجام می‌گیرد. باری را به منزل می‌رساند. مسافری را از جای خود به جای دیگر می‌رساند. یا فرض کنید دستور بمباران جایی (این هم امری است) را به حق یا به باطل انجام می‌دهد. انسان هم از این جهت، چنین موجودی است که اولاً باید هدفی که پیدا کرد وبه آن هدف دل بست، باید [برای آن هدف] از جا کنده بشود و الّا متوقف خواهد شد. برمی‌گردد. رجعت می‌کند. 

وقتی که من از زندان بیرون آمدم، دیدم که این جوان‌ها، غير از جوان‌های سه سال قبل بودند. این زنان ما غیر از آن زنان بودند. این روحانیت ما غیر از آن روحانیت است. این بازاری، این کاسب، این اداری، این ارتشی که همه يك سر وابسته بودند به محیط و محل و زندگی و انجام غرایز و توليد، جوان‌هایی که توی خیابان‌ها صف می‌کشیدند، برای دیدن فلان منظره شهوت‌انگیز، همان‌هایی که برای زندگی و یافتن وسائل تأمین شهوات در این محدوده دور خودشان می‌گشتند، دیدم که به مردم دیگری شده‌اند. «نازعات» شدند. همه از جا کنده شدند. يك موجود دیگری شدند، يك حرکت دیگری. من واقعاً گاهی شك می‌کردم. توی این خیابان‌ها عبور می‌کردم، این مشت‌های گره کرده، این فریادهایی که به روی نظام طغيان و استبداد زده می‌شد، آیا اینها همان جوان‌ها هستند؟! همان زن‌ها و دخترهایی که دائماً به خودآرایی و خودنمایی می‌پرداختند؟! این نزع است! این حرکت نزعی است! حرکت و کنده شدن از جاذبۀ علایق و وابستگی‌های زمین. به طرف چی؟ به طرف توحید؛ نجات انسان‌ها. خونش را مي‌دهد! همان کسی که از صدای يك تير به خود می‌لرزید، صدای مسلسل را می‌شنود و فریاد شهادت را بر می‌دارد. این انسان چه جور انسانی است! این انسان نازع است که خودش، خودش را از جا کنده و به ارادۀ خود و در اثر درك و دریافت هدف‌هایی که سال‌ها روی او کار شده و ارائه شده. و حرکت بعد از آن، او غرق در حرکت می‌شود و سر از پا نمی‌شناسد: «وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا‏ » و نشاط! گرسنگی می‌خورد. وحشت از در و دیوار می‌بارد. ولی او با نشاط، شب، نصف شب، توی خیابان، فریادش بلند است! یا خودش، خودش را از جا کنده، یا هدف، یا رهبری قاطع. 

ببینید آیه چه جور منطبق می‌شود! نمی‌خواهم بگویم این تفسير آیه است. ممکن است بعد هم يك مسائل دیگری پیش بیاید. «وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا» همه در يك دریای خروشانی به حرکت درمی‌آیند. پیرزن، پیرمرد، زن بچه‌دار، مرد علیل، این خیابان‌ها را طی می‌کند. باز هم نشاط دارد. نمی‌گوید خسته شدم. می‌گوید باز هم می‌روم جلو و در این حرکت می‌خواهند سبقت بگیرند. آخرش به کجا می‌رسد؟ آخرش: «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا». اینها هستند که باید قدرت تدبیر و سیاست و رهبری ملت و ملت‌هایی را به دست بگیرند. تا کی؟ تا «يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ». البته منظور قیامت است چون حرکت ادامه پیدا می‌کند. در همه عالم است. در همۀ مظاهر و پدیده‌های طبیعت هست. در قوای مدبر عالم (یعنی فرشتگان مدبری که با شعور، عالم را اداره می‌‎کنند) هست. اگر نباشد فناست. موت است. وقفه است. وقفه فناست. وقفه موت است؛ «يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ». یعنی این هست تا این که زمین منهدم بشود. این هست تا حرکت از زیر بیرون بیاید و به هم بزند همه چیز را. حرکت بنیانی! «رجف» غیر از «زلزل» است. زلزل معنای اعمى دارد از هر جور حرکتی. ولی رجف حرکت عمقی است، از درون زمین. از درون انسان‌ها «تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ» دنبال او مسائلی پیش خواهد آمد. «قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ» در روز قيامت بزرگ. هر روز قيامتی است. هر وقتی که نزعه باشد و نهضت باشد، دنبالش قيامتی است که گناهکار، خادم و خائن از هم امتیاز پیدا می‌کنند. دل‌هایی که محکم است که رو به حق است. دل‌هایی هم در اثر شکست و رسوایی در درون خانه‌اش می‌تپد. 

این مسئله می رسد، یک‌باره سخن قرآن و آهنگی و طول آیات تغییر می‌کند: «هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى؟ إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى». این يك مسئلۀ دیگری است: چگونگی دریافت وحی و مسئولیت، برخورد نبوت با طغيان و این که چگونه طغيان تبدیل به طاغوت خواهد شد و مسیر نهایی طاغوت، موسی است و فرعون. ولی مثل اینکه این آیات، همین امروز نازل شده است. شنیدید داستان موسی [چه بود]؟ کجا رفت؟ اینها مهم نیست. آن وقتی که در مقابل مستضعفین احساس مسئولیت کرد و برگشت به طرف مصر برای نجات مستضعفین، از يك سو مسئولیت نسبت به زن و نسبت به همسر باردارش، از يك سو مواجه شدن با چنین قدرت فرعونی که همۀ مردم را خفه کرده و می‌گوید منم آن کسی که همه چیز شما دست من است، از يك سو، احساس مسئولیت برای نجات مستضعفین بنی اسرائیل و قوم مصر. حرکت می‌کند. 

همان‌طوری که هر انسانی در این نزع‌ها و این حرکت‌ها دچار وادی سرگشتگی می‌شود که مسئولیت را از کجا انجام دهد، کشمکش! تنها وادی ظاهری نیست. وادی درونی هم هست. تپه‌های ماهورها، گم کردن راه، شب تاريك، ظلمت طغيان، ظلمت طبیعت، هراس، ترس، همه چیز درش هست. ولی مسئولیت را فراموش نمی‌کند. در این وادی که او را به هم پیچیده سرگشته‌اش کرده. مسئولیت را احساس می‌کند و می‌داند که در این سرگشتگی و در این تحير و رعب و ترس و ظلمات نباید مأيوس بشود. 

و در اینجاست که صدا حق و ندای حق را می‌شنود «إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى». به سبب وادی مقدس که مقدس شد برای همین و در وادی مقدس و با کشش وادی مقدس، وادی به هم پیچیده، سرگردان‌کننده «طوی» که از کجا کار را شروع کنم و به کدام جهت بروم؟ همین اندیشه مسئولیت است که راه را باز می‌کند. اینجاست که انسان صدای خدا، صدای وجدان‌ها و صدای محرومین را به شدت می‌شنود. از نزديك صدا می‌آید تا به درون وجدانش منعکس بشود. «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى». برو ! نترس! ما با تو هستیم. چی داری؟ هیچی. سلاح داری؟ نه، يك عصا! ولی وقتی نیروی ایمان بود، همین عصا، همه کار می‌کند. همان‌طوری که مشت‌های ملت ما در مقابل این همه دسیسه‌ها و سلاح‌ها، همه کار کرد. دنیا را به اعجاب آورد. «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى».

از کجا شروع کن و چرا؟ طغيان کرده برای این‌که شاه است! فرعون برای این‌که ثروت‌مدار است، طغيان کرده، بر خلاف نظام عالم و ارادۀ خدا این فرعون سرکشی می‌کند و نظام عالم مخالف سرکشی است. وقتی کوه‌ها تکوین می‌شوند و بعد از سالیانی، سر از میان در دریاها بیرون می‌آورند و به زبان حال می‌گویند این منم که سربلند شدم و به همه جا مسلطم، از طرف دیگر، تمام عوامل طبیعت باد و باران و تگرگ و مورها و همه چیز بر او مسلط می‌شوند تا سرش را پایین بیاورند. این کوه‌هایی که بیچاره‌ها تبدیل شدند به تپه‌های بی‌خاصیت. همۀ کوه‌های طغيانی بودند. برای اینکه ارادۀ خدا مخالف طغيان است. پس برو! «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى». اما چگونه برخورد کند. ببینید مسیر برخورد ما هم همین‌طور بوده. 

من نمی‌خواستم اینقدر حرف بزنم. اگر آقایان وقت گذشته، خسته شدید همینجا متوقف کنم. اگر به زیاد شنیدن در این حسینیه عادت کردید من یک کلمه دیگه هم عرض کنم و ثوابش را به روح شهید بزرگمان مطهری  هدیه کنیم  که بهترین ثواب است.

ملاحظه می‌کنید؛ چقدر خاضعانه است و چقدر برخورد منطقی است. «فَقُلْ هَل لَّكَ إِلَى أَن تَزَكَّى». تو هم انسانی این‌جور بدبخت شدی، مسخ شدی و پوسیده شده‌ای و چرکین شدی و از حرکت و کمال بازماندی، دلت می‌خواهد تو هم اگر وجدانی داری خودت را تزکیه کنی، آدم بشی! مگر برخورد ملت ما، علمای ما، مگر برخورد ملت ما، علمای ما، رهبر ما، با این طاغوت زمان، غیر از این بود؟ مردك به خودت رحم کن. تو هم انسانی هستی. بيا آدم بشو. «وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى». تو را هدایت کنم. تو هم يك روح خشیت بشوی. مگر این طغيان چقدر باقی می‌ماند؟ می‌میری! بدبخت به جای این‌که خدمت بکنی، چرا این مردم را از رشد و حرکت و کمال و پیش‌روی و آزادی بازداشتی؟ «وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى». ولی در مقابل همان گونه که سقراط بزرگ می گوید، کار طاغی به جایی می‌رسد که کلمۀ قانون و حق به جای این‌که او را متنبه کند، مثل آتشی است که در او مواد سوخت بیشتر بریزند، طغيانش بیشتر می‌شود. این خاصیت طغيان و مستبد است. 

و «فَأَرَاهُ الْآيَةَ الْكُبْرَىفَكَذَّبَ وَعَصَى». «فاراه» يك فرازی است، پس از دعوت و درگیری‌ها، گفتگوها و برخوردها که [فرعون] خاضع نشد، این‌جاست که نشانۀ خدا را ارائه داد. قدرت الهی را نشان داد که من هم با همین عصا، همین قدرتی که شما ملت به دنيا نشان دادید، با این عصا، کارت را تمام می‌کنم با همۀ قدرتی که داری! «فكذب». حالا ببینید طريق حرکت طغيان، از طغیان به طاغوت چگونه است؟ 

«فكذب». اول تکذیب کرد و گفت این حرف‌ها را بینداز دور! همه چیز دارم. هیچ کس نمی‌تواند به من فرمان دهد که من فرمانروا هستم. قدرت دارم. تجهیزات نظامی دارم. منابع ثروت دست من است. قدرت‌ها پشتیبان من است و بس. «و عصی». سر پیچید. «ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَى». یکسره اعراض کرد و شروع کرد قدرت خودش را نمایاندن، قدرت جمع کردن. «فَحَشَرَ فَنَادَى». مفسرین حشر را «جَمَعَ» معنی می کنند. افراد را جمع کردن. ولی می‌دانید حشر به معنی جمع است و مجهز کردن و به پا داشتن است. معنایش چیست؟ معنی‌اش یعنی يك رستاخیزی به پا کرد. حزب رستاخيز درست کرد.  حزب رستاخیزش که جابه‌جا شد، گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى». همه چیز شما دست من است، فرهنگتان، نانتان، غذاتان. می‌خواهم غذایتان بدهم. اگر نبود، از خارج وارد کنم. همه کارتان! شرکت‌ها درست کرد [با حزب رستاخیز]. «فَحَشَرَ فَنَادَى». نگفت من خدایم. گفت: «أَنَا رَبُّكُم». یعنی ربوبیت شما، چه ربوبیت جسمی شما و غذای شما و زندگی شما، چه ربوبیت عقلانی و فرهنگیتان همه دست من است! «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى‏ فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى». نمی‌گوید خدا کشتش؛ غرقش کرد بلکه بیچاره‌اش کرد! نکال همین است. زبونش کرد. در به درش کرد که هیچ‌کجا جا نداشت. اگر يك مرتبه می‌مرد که راحت می‌شد. ولی دید هر آن برایش مرگ است که خدا مرگش را بیشتر و نکالش را افزون کند. این معنی نکال و تنکیل است: مهر باطله به او زدن، زبونش کردن، خوارش کردن! وگرنه اگر با يك گلوله راحتش می‌کردند که برایش نکال نبود. «فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى». اين يك عبور تاریخی است. به همین جا نایستید مسلمان‌ها. هی پشت سر را نگاه نکنید که فرعون چند هزار سال قبل را ببینید. از این عبور باید بکنید. «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّمَن يَخْشَى»! 

صلى الله على محمد و آل محمد. 

پروردگارا دل‌های ما را به هدایت و نور قرآن و هدایت مکتب امامان روشن‌تر بگردان! 

اختلاف و نفاق در راه حق، در راه پیشبرد انقلاب را از دل‌های ما، گروه‌های ما، ریشه‌کن بگردان! 

خداوندا ما را از دسایس و کید طاغيان، دشمنان و بیگانگان حفظ بفرما!

همۀ ما را در راه به ثمر رساندن این نهضت عظیم بی‌سابقۀ در تاریخ اسلام موفق‌تر بگردان! 

گذشتگان ما را بیامرز! شهدای ما را همیشه الهام‌بخش فکر نهضت ما گردان! 

و خداوندا شهید ما، دوست ما و محقق ما و شخصیت بزرگ ما را با اولیایش محشور بگردان و همه شهدای ما را برای ما الهام‌بخش بدار! 

السلام عليكم و رحمت الله و بركاته

//پایان متن

پی‌دی‌اف

از آزادی تا شهادت، اسناد جنبش اسلامی: قسمت اول از جلد دوم، انتشارات ابوذر، 25 مهر 1358، صص 153-163، تطبیق یافته با فایل صوتی

نسخه صوتی

سخنرانی آیت‌الله طالقانی در حسینیه ارشاد به مناسبت سومین روز شهادت مرتضی مطهری، 15 اردیبهشت 1358

نسخه ویدئویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

آرشیو خانوادگی آیت‌الله طالقانی، روزنامه اطلاعات.

دیدگاه‌تان را بنویسید

اگر در رابطه با محتوای فوق اطلاعات تکمیلی دارید، از طریق کادر زیر با کتابخانه «طالقانی و زمانه‌ما» در میان بگذارید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *