معرفی: متن حاضر، بخش اول کتاب «به سوی خدا می‌رویم» نوشتۀ آیت‌الله طالقانی است. طالقانی در این بخش از کتابش دربارۀ خانه کعبه، مکان آن، ساختن آن توسط حضرت ابراهیم و دعاهای او برای این خانه و مباحثی از این دست صحبت می‌کند. لازم به یادآوری است که این کتاب حاصل سفر حج آیت‌الله طالقانی در تابستان سال 1331 است. او در این سفر یادداشت‌هایی می‌نویسد که یک سال بعد به صورت کتاب منتشر می‌شود. کتاب با شرح ماجرای ساخته شدن خانه خدا با استناد به آیات قرآن کریم، آغاز شده و در ادامه پس از توضیحاتی درباره آداب حج، سفرنامۀ حج آیت‌الله طالقانی آمده است. نویسنده در شرح سفر خود، به فراخور رویدادها گاهی به حوادث تاریخ اسلام نیز می‌پردازد و در مواردی فلسفه اعمال حج را توضیح می‌دهد.
تاریخ ایجاد اثر: 1332/04/25
منبع مورد استفاده: به سوی خدا می رویم: با هم به حج می رویم، سید محمود طالقانی، از نشریات مسجد هدایت، تهران: 1332، صص 2 – 27.
متن

به سوی خدا می‌رویم؛

حج در قرآن

1- إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ

2- فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ  وَ مَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا

3- وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا

4- وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ – آیه 91 و 92 و 93  - سوره آل عمران

1- نخستین خانه‌ای که برای عموم مردم پایه گذاری شده همان خانه‌ای است که در مکه قرار دارد سرچشمهٔ برکت و چراغ هدایت جهانیان است.

2- در آن نشانه‌های درخشان و مقام ابراهیم است و هر کس در حریم آن وارد شود در امنیت است.

3- برای خداست بر مردم، حج آن خانه. این وظیفه واجب است بر کسی که استطاعت پیمودن راه و رساندن خود به آن داشته باشد.

4- و کسانی که رو گردانند و کفر بورزند بدانند که خداوند از جهانیان بی‌نیاز است.

این سیارهٔ زمین که امروز ما فرزندان آدم در آغوش گرم و پر محبت آن قرار گرفته‌ایم و از سرچشمه‌های نعمت و ثروت بی‌پایان آن که در کوه و دشت و اعماق دریا و خلال هوا موجود است بهره‌مندیم، روزگارها بر وی گذشت و حوادثی بر سرش آمد و مراحلی را پیمود و دوران‌های طوفانی را طی کرد تا بساط زندگی در آن گسترده شد و آماده پذیرائی انسان گردید. پیش از آنکه انسان بر بساط زمین قدم نهد سال‌های دراز زمین فقط به سبزه و گل آراسته بود. آنگاه حیوانات با اندام‌ها و شکل‌های مختلف در آن پدید آمدند. پس از آن آدمی با قدی راست و فکری جوال و آرزوهای نامحدود در زمین ظاهر شد. سال‌ها بر آدمی گذشت که هر فرد و دسته‌ای به تصرف زمین و توسعهٔ قدرت خود و محدود نمودن دیگران سرگرم شدند و از آغاز و انجام خود و زمینی که در آن مسکن گزیده و جهانی که بر وی احاطه نموده غافل بودند. از افراد اجتماعات کوچک و از آن اجتماعات بزرگ تشکیل شد. در میان ملل صاحبان فکر و نظر ظاهر شدند. در هر موضوعی از مسائل زندگی آرایی گرفتند و آرایی باطل نمودند. آخرین رای برگزیده  دربارهٔ آسمان و زمین این شد که افلاک با ستارگان ثابت و سیار خود بدور زمین می‌گردند و زمین مرکز ساکن و هستهٔ عالم است. چون چنین است همیشه بوده و خواهد بود، نه تحولاتی بر اصل او وارد شده و نه تغییری در وضع کلی آن خواهد روی داد. مخلوقی است ابداعی و موجودی است ازلی و ابدی.

آیات وحی که در بیابان حجاز بر روح پاک پیمبر عربی تابید و از زبان او به صورت آیات قرآن بر مردم تلاوت شد از هر جهت اندیشهٔ مردمی را از محدودیت نجات داد و عقل‌هایی  را به حرکت آورد و چشم‌انداز انسان را باز نمود. از جمله با بیانات رسا و اشارات لطیف از آغاز و انجام زمین و آسمان و تحولات آن یادآوری نموده در سورۀ نازعات پس از اشاره به دوران‌های گذشته زمین می‌گوید:

«وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا» بعد از این مراحل زمین را گسترد و آمادۀ زیست نمود.

در سورۀ شمس می‌فرماید: «وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا» سوگند به زمین و آن قدرت و نیرویی که آن را پرتاب کرد و دور گرداند و منبسط نمود، در المنجد می‌گوید: طحا الشیئی – بسطه، مده، دفعه، بالکره رمی به.

کلمه دحوالارض از زبان ائمه بسیار شنیده می‌شد، چنین روزی را یکی از حوادث بزرگ زمین و الطاف الهی می‌شمردند. به نام این روز که یک دورهٔ طولانی زمین است، روزی را در سال که 25 ذی القعده است معین نمودند که در آن روز به یاد لطف پروردگار عالم و برای شکرگذاری این نعمت مسلمانان جشنی به پا سازند و به عبادت و نماز بپردازند (البته این سخنان در زمانی بود که پدران کانت و لاپلاس و کوپرنیک و گالیله یا سرگرم پرستش بت‌ها بودند یا کشیش‌ها سر آنها را به بخشش گناه گرم کرده بودند و محیط آنها از نور علم خاموش بود و جز برق شمشیر و نیزه دیده نمی‌شد.)

در اینجا مقصود دقت و بحث در این مطالب علمی و توجه به آن از نظر قرآن و حدیث نیست. فقط می‌خواهیم شاید از این راه به مطلب آیه برسیم. تا حال قدری به کلمه دحوالارض آشنا شدیم. باز توضیح بیشتری از زبان اخبار دربارهٔ دحوالارض می‌شنویم. دحوالارض، از زیر کعبه و از سرزمین مکه شروع شده. سرزمین مکه قطعۀ درخشان بود که پیش از قطعه‌های دیگر از آب ظاهر شده می‌درخشید. زمین مکه دو هزار سال پیش از قسمت‌های دیگر آفریده شده.

فهم این قطعه‌ها نیز برای مسلمانان مشکل می‌نمود و در سابق قبول آن جز از راه تعبد راه دیگری نداشت. تا بنگریم قوانین طبیعت چه اندازه در فهم سخنان بزرگان به ما مساعدت می‌نماید. اگر در گذشته فهمیدن تحولات زمین و دحوالارض که در قرآن به آن تصریح نموده برای مانند ابن سینا و دیگر فلاسفه بزرگ اسلام مشکل بود و باید برای ظاهر آیات تأویلات قائل شوند، امروز پس از پیدایش نظریه‌ها دیگر فهم این مطالب برای عموم درس خوانده‌ها آسان است.

زمین گسترده شد. آیا یک مرتبه تمام قطعات گسترده (دحو) گردید یا به تدریج پیش آمده؟

چون عموم سیر و تحول اصولی خلقت تدریجی است و قطعات زمین با هم متفاوتند باید به تدریج پیش آمده باشد. کدام قسمت از قسمت‌های مختلف را زودتر از قسمت‌های دیگر می‌توان قابل زیست و آماده بسط دانست؟

تأثیر آفتاب از جهت جاذبه و حرارت، جاذبه و دافعهٔ زمین در حال حرکت وضعی و انتقالی، تکوین و تحولات قشره زمین و فشردگی و ظهور آن به صورت کوه، علل استعدادی است که زمین را به صورت فعلی درآورده. تأثیر آفتاب در قطعات استوایی زمین البته شدید و در اثر حرکت وضعی برآمدگی آن قسمت بیشتر است. فشردگی پوستهٔ زمین و ظهور کوه‌ها در آن نواحی زودتر بوده. پس سرزمین کوهستانی مکه که در حدود خط استواء است از سرزمین‌هایی است که شرائط انبساط و ظهور حیات در آن زودتر فراهم شده.

کعبه نخستین خانه

برای نزدیک شدن به مقصود آیۀ اول یک پرسش دیگر باقی است. چرا نخستین خانه و ساختمان روی زمین کعبه باشد؟

مقصود آیه این نیست که خانه و ساختمانی پیش از بنیان کعبه نبوده، مقصود این است که نخستین ساختمان برای عموم و به سود عموم همان است که در مکه پایه گذاری شده. هر ساختمانی که به دست آدمی پایه گذاری شده به سود فرد یا جمع یا ملتی و به زیان دیگران است. هر سازنده‌ای می‌‌خواهد خود در محیط معین آزاد و دیگران محدود باشد. کشمکش‌ها و جنگ‌ها از همین جا شروع شده. هر دسته می‌خواهند خود غیر محدود و دیگران محدود باشند. اساس کاخ‌های ارباب قدرت این است که کاخ نشینان دستشان از هر جهت باز و دست دیگران بسته باشد. و مدار آن بر منافع و سود مردم معین می‌گردد. کاخ‌های ساختهٔ عموم بشر می‌گوید ملت‌ها قربانی ملتی و ملتی قربانی جمعی و جمعی قربانی فردی شود که در کاخ قرار دارد. خانه‌ای که به نام خدا و برای همه پایه گذاری شده می‌گوید همه باید تسلیم حق باشند و حق برای عموم است. خداوند جا و مکان ندارد و محتاج به خانه و قطعه زمینی نیست. فرق خانه‌ای که به نام خداست با دیگر خانه‌ها این است که آن جاها ارادهٔ شخص حاکم و منافع فرد محور است، اینجا اراده حق حاکم و سود عموم محور است. در اینجا مرکزیت اراده و حرکات از خودپرستی به خداپرستی باید برگردد. خانه خدا آنجاست که نام غیر خدا روی آن نباشد و از نفوذ و اراده و تصرف و مالکیت خلق بیرون رفته باشد تا آنجا را همگی خانهٔ خود بدانند و از چشم خدا که نسبت به همه یکسان است یکدیگر را بنگرند و با رشتهٔ رحمت حق با هم بپیوندند و به نام بندگی خدا که سرّ ذات و حقیقت انسان است یکدیگر را بشناسند.

خانهٔ کعبه نخستین خانه است که به نام خدا و به سود عموم تأسیس گردید و از روی آن هزاران خانه به نام دیر و کلیسا و مسجد در شعاع‌های دور و نزدیک ساخته شده که همه به نام خداست. در نخستین قطعهٔ آماده شده و آباد زمین برپا گشت تا مالکیت خداوند و بهره برداری و آزادی عموم خلق در تمام قطعاتی که متدرجاً آباد و گسترده شده فراموش نشود. به ابراهیم خلیل و یا قبل از او دستور داده شد نخستین قطعه گسترده زمین به نام خدا بناء شود تا بشری که در اطراف زمین سبز می‌شود و خود را در بالای این سفرهٔ پر از نعمت می‌نگرد حرص او را برندارد و صاحب خانه و حق مهمانان دیگر را فراموش نکند و اشتباهاً خود را مالک و صاحب گمان ننماید. متوجه اولین ساختمان نمونه و جای مهر خدا باشد و همهٔ قطعات زمین را با همان چشم بنگرد و اگر زمان‌ها گذشت و آدمیان غافل خود پرست زمین را ملک خود دانستند و هر دسته برای قطعات آن خون یکدیگر را ریختند و دست یکدیگر را از استفاده بازداشته و موقعیت خود و صاحب خانه را فراموش نمودند، باشد که از روی این ساختمان و نخستین نمونه، روزی به موقعیت خود و زمین آشنا شوند و زمین مانند مسجد برای همه و به نام خدا گردد. پیمبر(ص) اکرم فرمود «سراسر زمین برای من مسجد و طهور قرار داده شده» در روز فتح مکه پس از آنکه خانه خدا را از نام و اثر غیر خدا پاک نمود و هر عنوان و افتخاری را زیر پای خود قرار داده از میان برد، فرمود «به راستی روزگار و زمانه دور زد و برگشت به هیئت نخستین روز که خداوند آسمان‌ها و زمین را آفرید» شاید بهترین تفسیر برای این سخن همین باشد که روز آفرینش جز نام خدا نامی در میان نبود و خانه فقط به نام خدا برپا شد. ولی دوره‌های جاهلیت و اوهام و خودپرستی خلق پرده‌ای بر روی مقصود اولی آفرینش زمین و ساختمان این خانه کشید و خانهٔ خدا، خانهٔ افتخار عرب و قریش و وسیلهٔ مال و جاه و مرکز بت‌ها شد. رسول اکرم این پرده‌ها را برچید و افتخار عرب بر عجم و قریش بر عرب را از میان برد و بت‌ها را سرنگون گرداند. آنگاه این جمله را فرمودند.

از مقصود دور نشویم. تا اینجا به حسب اشارهٔ آیهٔ اول در جستجوی نخستین ساختمان و مقصود از آن بودیم. صفت دیگر این خانه «مبارک» است یعنی مرکز خیر و برکات. خانه‌ای است که نام خدا و حق و عدالت از آن به سراسر جهان رسیده و برپا شده. این مسلم است که هر نوع خیر و برکت در سایهٔ حق و عدالت است.

صفت دیگر آن «هدی للعالمین» است یعنی مردم گمراه جهان و کاروان بشر را به هدف کمال خود که شناختن حق و فداکاری برای نجات خلق است و به محیط امنیت و عدالت و مدینه فاضله‌ که مطلوب فطری و گم شدهٔ انسان است راهنمایی می‌نماید. پرچمی است بر نخستین بام کرهٔ زمین تا کاروان بشر راه را گم نکنند و خود را در سایهٔ عدالت و امنیت خدا برسانند. غرض از کعبه نشانی است که ره گم نشود. «فیه آیات بینات» چشم خدا بین در آن سرزمین و خانه باز می‌شود. آیات حق و صفات و ارادهٔ خدا در آن آشکار و روشن دیده می‌شود. در ساختمان و کوه و دشت آن آثار پیمبران و سران اصلاح باقی است. در مناسک و آداب در تاریخ پر حوادث آن صفات و مقصود پروردگار هویدا است.

فکر ابراهیم در میان تودهٔ مغرور و گمراه و عقاید و تقالید پیچیده و درهم و عقول خفته برای شناسایی پدید آورندهٔ آنها و زمین و حیات جاویدان قیام نمود. و برای درهم شکستن بت‌ها و ایستادن در برابر سیل بنیان کن اوهام عمومی و نجات خلق در آغاز جوانی یک تنه قیام نمود. روح فداکاری او تا به آتش رفتن و قربانی نمودن فرزند قیام نمود. تمام این قیام‌های ابراهیم در قیام برای ساختن خانهٔ کعبه که نقش و انعکاس روح اوست ظاهر شد. پس کعبه و آداب آن یکسره مقام ابراهیم است. (محلی که به نام مقام ابراهیم است گویا رمزی از آن است.)

کعبه خانۀ «امن»

«وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا» محیط امنیت آن محیطی است که فاصله‌های قومی و نژادی و رنگ و لباس را از میان می‌برد. خیال متجاوز را محدود و دست متعدی را می‌بندد. جنبش‌های اختلاف انگیز را آرام می‌سازد و همه را به یک حقیقت متوجه می‌نماید و به یک رنگ در می‌آورد. از آغاز پایه گذاری و در قرون گذشته و دوره‌های جاهلیت و زمان‌های پر حوادث و خونین گذشته این ساختمان و محیط امنیت بوده.

«و لله علی الناس...» چون در محیط این خانه فقط نام خدا ظاهر است و ارادهٔ او حاکم است، برای خدا و بیدار شدن روح حق پرستی و زنده شدن وجدان عدالتخواهی و حکومت این روح بر سایر غرائز و هواهای انسان بر هر مستطیعی حج این خانه واجب است تا برای یک بار هم شده در تمام عمر هرکس  خود را از محیط غوغای شهوات و خود پرستی و نفع جوئی و اختلافات که صدای پیمبران و ندای وجدان و دعوت خدا را دور و کم اثر نموده بیرون آید و تغییر محیط دهد و هر کس کفر ورزید و این دعوت را نپذیرفت بداند که خداوند بی‌نیاز است و این بشر است که در تقویت و حفظ بنیه مادی و معنوی خود و در هر چیز سراسر احتیاج است.

1- وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لَّا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا

2- وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ

3- وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ

4- لِّيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ ...  آیه 26 و 27 و 28 سوره حج

1- آنگاه که برای ابراهیم پس از جستجو و تحیر، مکان خانه را انتخاب نمودیم (یا به وی نمودیم) تا به من هیچ‌گونه شرک روا نداری.

2- و خانه من را برای طواف کننده و قائمین و رکوع کنندگان سجده کننده یکسر پاک سازی.

3- و در میان مردم به حج اعلام نما پیاده و سواره بر حیوان لاغر و از هر راه دور و عمیقی به سوی تو می‌آیند.

4- تا سودهای خود را بنگرند و نام خداوند را در روزهای معلوم به زبان آرند....

از مضمون آیه چنین برمی‌آید که ابراهیم خلیل برای انتخاب نمودن و یافتن مکان ساختن خانه خدا چندی در تکاپو بوده. کلمه (بَوّا) تحیر و تکاپو و جستجو و در نتیجه انتخاب را می‌رساند. باید محیط و سرزمینی که چنین مؤسسه‌ای در آن قرار می‌گیرد از همه خیالات و اوهام و سیاست‌ها و شهوات بشر دور و پاک باشد.

ابراهیم خلیل در شهر بابل و سواحل خرم و آباد فرات و دجله پا به دنیا گذارد، این شهر از مراکز ریشه‌دار تمدن دنیا بوده، در آن صدها معابد و هیاکل و مدارس کهانت و ستاره‌شناسی برپا بود. در این شهر کاهنان افسون‌گر و بتان جواهر پیکر و پادشاهان خودسر هر یک به نحوی با خیالات مردم بازی می‌کردند و برای هر یک از این دستگاه‌ها قوانین و دستورات و مقرراتی بوده.

نمرود یکی از پادشاهان بابل است که در زمان ظهور ابراهیم بر مردم پادشاهی یا خدائی می‌کرد و به وسیله همان مقررات و قوانین مردم را به زنجیر عبودیت خود کشیده و کوچکترین رابطه خلق را با خدا بریده بود.

در این محیط تاریک وهم‌زا که ستاره‌ای از هدایت و حق پرستی نمی‌درخشید، ابراهیم چشم گشود و ماوراء پرده اوهام و شرک عمومی، پدید آرندهٔ زمین و آسمان و گردانندهٔ اختران را شناخت. روی فکر خود را از مردم و جهان به سوی وی گرداند. خود و ارادهٔ خود را یکسره تسلیم او کرد و مانند جمله موجودات، مدار حرکت خود را مشیت ازلی گرداند. بر خلاف اوهام متراکم عمومی قیام نمود و بت‌های منصوب در هیاکل را با تبر خورد کرد و با بت‌های ریشه داری که در معبد افکار جای گرفته بودند با منطق روشن فطری جهاد نمود و برای نجات خلق تا حد سوختن فداکاری کرد و برای اجرای امر حق تا حد قربانی نمودن فرزند بدست خود آماده شد.

ابراهیم پس از گذراندن مراحل امتحانات فکری و عملی به منصب امامت و پیشروی نائل شد.

باید سرّ امامت و پیشرو ابراهیم و مراحل فکری و نقشهٔ عمل وی در زمین برای همیشه مستقر گردد و حقیقت وجود او که میزان کمال آدمیت است باقی ماند. ابراهیم مأمور شد که آنچه با فکر نورانی خود دریافته و در عمل به طور کامل ظاهر شده در قطعه‌ای از زمین مستقر گرداند. باید محیط مناسبی بجوید، مراکز تمدن ریشه دار بابل و مصر و آشور و شام محیط مناسبی نبود که فکر ابراهیم برای همیشه در آن مستقر شود.

تمدن‌هایی که محصول خیالات بشر است مجموعه‌ای است از قوانین و رسوم که به نفع فرد یا جمعیتی وضع و رایج شده و نتیجه‌ای است از معلومات ناقص که حجاب آزادی فکر گشته و تجسمی است از شهوات و گمراهی‌ها. ریشهٔ درخت کهنه تمدن در اعماق ظلمت اوهام محکم شده. شاخ و برگ آن با صورت‌های مختلف زمان بر توده‌ها سایه افکنده و مردم را از مشاهده نور آسمان و اختران درخشان و ماوراء جهان بازداشته. شکوفهٔ این درخت کهن پیوسته ظلم و گناه و میوه آن تیره بختی بشر است. کاخ‌های حکم فرمائی در سایهٔ این تمدن‌ها برپا شده برای عبودیت و شکستن قوای بشر [پایه گذاری شده]، کل ساختمان‌های با شکوه آن از خون تیره‌بختان خمیر شده و هندسهٔ زیبا و دقیقش بر جمجمهٔ محرومان قرار گرفته. فضای آن را دود گناه  و شهوات و ظلم تیره نموده و سرزمین‌های سبز و خرم و دامنه کوه و دشت آن را آثار عیش و نوش و جنایات هوسبازان و فرمانروایان و اشراف‌زادگان آلوده ساخته. مردمی که در سایه این تمدن‌ها به سر می‌برند تیره بختانی‌اند که به غل‌های عادات میراثی و زنجیر قوانین بشری گرفتار و به آن دلخوش و سرمستند. چنان در تاریکی اوهام گرفتارند که دوست و دشمن را نمی‌شناسند. دست کسانی‌که زنجیرهای اوهام و بندگی را به صورت قوانین و آداب بگردنشان افکنده‌اند می‌بوسند و دست غل شکننده و زنجیر پاره کنندگان را قطع می‌کنند. بر سر نمرود و فرعون که آتش به فکر و جان و هستی آنها زده تاج خدایی می‌گذارند، ابراهیم آزاد کننده را به آتش می‌کشند. بیماران رنجوری‌اند که در بستر هزاران آلوده‌گی دست و پا می‌زنند و به روی طبیب مهربان پنجه می‌اندازند و گلوی معالج را می‌فشارند. چون طبیب و مصلح خود را خفه کردند بالای قبرش بنایی می‌سازند و می‌گویند مصلح عظیم الشأن و طبیب حاذقی بوده و به تدریج او را به مرتبهٔ خدائی می‌رسانند و در برابر قبرش سجده می‌کنند.

در غوغای چنین اجتماعات گوش‌ها کر و چشم‌ها کور و دل‌ها در قفس سینه‌ها مرده است. چشمی نیست تا حقی را بنگرد. گوشی نیست تا ندای مصلحین را بشنود. دلی نیست تا خیر و مصلحت را بفهمد و بپذیرد. مردان اصلاح از رنج و فداکاری خود جز میوهٔ یأس بهره‌ای ندارند و جز روحی خسته و دلی آزرده با خود به گور نمی‌برند.

ابراهیم بزرگ باید برای تأسیس مدرسه حق پرستی و آزادی به امر خداوند محلی را بجوید که از همۀ این آلودگی‌ها پاک باشد. از دسترس تمدن‌ها و افکار و اوهام و کشمکش‌ها و سیاست‌ها و حکومت‌ها و تهییج شهوات دور باشد. دست تقدیر خداوند او را از شهرها و مراکز تمدن ریشه‌دار عبور داد و از بابل و شام و مصر و از بیابان‌های وسیع و دشت‌های سبز و خرم گذراند و با چشم حق بینی این سرزمین‌ها و شهرها را مطالعه کرد. هیچ یک را لایق تأسیس خانهٔ خدا ندید.

در میان بیابان شنزار حجاز و در وسط بیابان ریگ و سنگلاخ دور از هر تمدن و کاخ و در عمق دره‌ای که سلسله حصار کوه‌ها آن را احاطه نموده مکان مناسب را یافت.

قطعه‌ای را یافت که پیش از پیدایش قطعات دیگر و وجود انسان مانند لؤلؤ می‌درخشید. پیش از آنکه مردم یکدیگر را به عبودیت خود آرند و در راه ظلم و  ستم غوغا روی زمین راه اندازند. اولین تابش نور حیات بر آنجا بود. سال‌های دراز نور بر آن می‌تافت و نسیم بر دریاها می‌وزید، فرشتگان بر اطراف زمین بال می‌زدند و روح حق و ارادۀ خدا بر زمین حکومت داشت. در حقیقت نخستین نقطۀ استقرار عرش پروردگار بود.

در روایات وارد است، که آدم و حواء پس از آنکه موقعیت نخستین خود را از دست دادند و در زمین هبوط نمودند وسیلۀ رسیدن به بهشت و برگشت به طرف حق و پذیرش توبه را در آن سرزمین یافتند و در آن سرزمین به طواف و سعی مشغول شدند و پایۀ آن را آن پدر و مادر بزرگوار نهادند. در طوفان نوح از میان رفت و ابراهیم مأمور یافتن همان مکان شد. خلاصه مکانی را یافت که بشر را از آلودگی‌ها و هوس‌ها و تاریکی‌ها اجتماعات بالا می‌آورد و به اسرار نخستین خلقت و عرش خداوند نزدیک می‌گرداند.

چند جمله‌ای هم از امیرالمؤمنین علی علیه السلام دربارهٔ انتخاب مکان خانهٔ خدا و اسرار آن بشنوید. آن حضرت در قسمتی از خطبهٔ مفصل قاصعه بدین مضمون می‌گوید:

«آیا نمی‌نگرید! چگونه خداوند سبحان از آغاز جهان و زمان آدم علیه السلام آخرین مردم را در معرض آزمایش آورده به وسیلهٔ سنگ‌های روی هم چیده‌ای که سود و زیانی از آن بر نمی‌آید و گوش و چشمی که بشنود و بنگرد ندارد. آن را بیت حرام خود و وسیلهٔ قیام خلق قرار داده، در سرزمین سخت سنگستانی و کمترین تپه‌های حاصل‌خیز خاکی و تنگ‌ترین دره‌ها و دامنه‌های کوهستانی در دل سلسله کوه‌های ناهموار و ریگستان نرم و بی‌قرار در بیابان‌هایی که جز چشمه‌ها و چاه‌های خشک و کم آب و دهکده‌های پراکندهٔ کم حاصل که بهره‌ای از آن به دست نمی‌آید و حیوان نافعی پرورش نمی‌یابد، برپا ساخته. آنگاه آدم و فرزندانش را وادار کرد که روی خود را به سوی آن گردانند و در برابر آن خضوع نمایند این خانه مرکز رفت و آمد رهروان خداجو و سرمنزل کوچ‌های لبیک‌گو گردید. دل‌هایی که ثمرات ایمان و معرفت بار می‌آورند و به هوای آن می‌پرند. از بیابان‌های دور و دراز و صحراهای خشک و باز و از دل دره‌ها و پیچاپیچ عمق جاده‌ها و سواحل منقطع دریاها به سوی آن کوی می‌روند. تا چون به آستانهٔ آن نزدیک شدند کتف‌های خود را برای اظهار فروتنی در برابر آن به حرکت آرند. و بانک تهلیل و تلبیه را بلند سازند، ژولیده و غبارآلود بر پاهای بی‌قرار شتابان و حیران به این سو و آن سو روند. در حالی که جامه‌های گوناگون را پشت سرانداخته و موی سر و روی خود را رها کرده و چهرهٔ نیکوی خود را دگرگون ساخته. شگفتا! ابتلایی است بس بزرگ. امتحانی است بس دشوار. آزمایشی است آشکار. آخرین وسیلهٔ تصفیهٔ نفس و انقلاب درون است. خداوند این خانه و اعمال آن را سبب رسیدن به رحمت و راه یافتن به سوی جنت خود گرداند. خداوند سبحان می‌توانست بیت الحرام و مشاعر عظامش را در سرزمین خرم و در میان باغستان‌ها و نهرهای جاری قرار دهد. می‌توانست آن را در قطعه‌ای از زمین برپا سازد که درخت‌های سبز و شاخه‌های رنگارنگش سر به هم کرده و میوه‌های گوناگونش به زمین نزدیک شده و کاخ‌های باشکوهش در آغوش هم قرار گرفته و ساختمان‌های آن بهم پیوسته باشد. در دشت‌هایی که مزارع گندم و حبوباتش چشم رباید، و مرغزارهای سرسبزش نشاط انگیزد. در دامنه‌های با طراوت و چشمه زارهای جوشان و جاده‌های آباد، اگر خداوند خانهٔ خود را در این‌گونه سرزمین‌ها تأسیس می‌نمود، ارزش عمل و نتیجهٔ کوشش به حسب سبکی امتحان ناچیز و کم می‌گردید و مقصود نهایی به دست نمی‌آمد. اگر سنگ‌های بناء و دیوار و نمای آن از زمرد سبز و یاقوت سرخ و بلورهای نورافشان ساخته و پرداخته شده بود، به آسانی شکوک در قلوب ره می‌یافتند و به سرعت در درون دل رخنه می‌نمودند و پایداری در برابر وسوسه‌های شیطان ضعیف می‌گردید و قدرت مجاهده و ارزش آن کاسته می‌شد و مقاومت حق و زد و خورد آن با باطل از میان می‌رفت (حکومت قلوب به دست شکوک و شبهات می‌گردید.)

خداوند حکیم است، که بندگان را بوسیلۀ ابتلاء به شداید در معرض آزمایش می‌آورد و به انواع مجاهده آنان را به بندگی وامی‌دارد و با سختی‌های گوناگون امتحان می‌نماید، باشد که طغیان و خودسری از دل‌ها برود. فروتنی و تسلیم در برابر حق در نفوس جای‌گیرد. خداوند این امتحانات و شدائد را درهای گشوده به فضل خود و راه‌های آسان به عفو و مغفرت خود می‌گرداند.»

از آنچه دربارهٔ انتخاب مکان بیت بیان شد مطالب جمله‌های بعد آیه و ربط آنها با جمله اول (بوأنا) معلوم می‌شود، گویا این جمله‌ها شرح و تفسیری است برای (بوأنا) نه آنکه مطلب و دستور جدایی باشد. به این جهت با (واو) عطف بیان نشده و با (أن) تفسیری آغاز گردیده، یعنی انتخاب مکان از این جهت است که لاتشرک بی شیاً، واضح است که ابراهیم با آن همه فداکاری برای توحید و مبارزه با شرک، حال که می‌خواهد خانهٔ توحید بسازد ممکن نیست هیچ‌گونه گونهٔ شرک آورد. این سفارش شرح همان انتخاب مکان است که باید از محیط‌ها و شهرهایی‌ که مردم را آلوده می‌سازد بر کنار باشد و ابراهیم بانی در تأسیس این بناء نتواند گوشهٔ نظری به غیر خدا داشته باشد و برای خود و ذریه‌اش سود مادی بخواهد و نیز باید از محیط تجارت و عمران عمومی هم برکنار باشد.

«وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ»: این قسمت از آیهٔ کریمه نیز شرح انتخاب مکان و تکمیل آن است. یعنی خانه در سرزمین و محیطی باشد که در آن کشش و جاذبه‌های متضاد نباشد یا ضعیف باشد تا شخص بتواند سبک و آسان در اطراف خانه یا محور اراده خدا طواف کند و محیطی باشد که احتیاجات و عادات عقل و همت را برای قیام به شعور عمومی و انجام وظیفه از پا درنیاورد و شخص آزادانه برای حق قیام نماید، در آن بارگاه قامت راست انسانی جز در برابر فرمان حق خم نشود (الرکع) و پیشانی باز آدمی جز در آستانهٔ او سائیده نگردد (السجود).

«وَأَذِّن فِي النَّاسِ...» چنین مکان و سرزمین باید مرکز پخش صدای پیمبران باشد تا در پیچ و خم قرون و بیابان‌های نشیب و فراز تاریخ و گوشه و کنار معمورهٔ زمین این صدا بپیچد و پیوسته در دل دره‌ها و در سینهٔ کوه‌ها منعکس شود، در این میان گوش‌های شنوا بشنود و مغزهای گیرنده و متناسب با آن امواج آن را بگیرد و در پی صوت و دعوت صاحب آن مشتاقانه سواره و پیاده، نفس زنان، لبیک گویان برود تا از نزدیک صدای او را بشنود و به رموز دعوت پی برد و شبح نورانی صاحبان نداء را بنگرد و با چشم باز سرمایه‌ها و سودهای حقیقی را مشاهده کند و راه صرف را تشخیص دهد. در محیط‌هایی که غوغای آز و طمع و خودپرستی و نعره شوات فضای آن‌را پر کرده و پیوسته جمجمه‌ها پر است از صداهای گوناگون و اعصاب و مغز اندیشه و ضبط را از دست داده، نه صدای حقی شنیده می‌شود، نه سرمایه‌های معنوی و مادی درست مشخص می‌گردد و نه سود و زیان زندگی به حساب می‌آید، «ولیشهدو امنافع لهم...»

[مفسر بلند پایهٔ قرآن، ابوذر زمان، حضرت آیت الله طالقانی به سال ۱۳۳۲ توفیق زیارت حرمین شریفین را می‌یابند و نتایج تأمل‌ها، تدبرها و نگاه‌های هوشمندانهٔ خود را به چگونگی سفر در مجموعه‌ای زیبا با عنوان «به سوی خدا می‌رویم» تدوین و نشر می‌کنند. در آغاز این مجموعه آیات مرتبط با حج را تفسیر گویا، و آموزنده‌ای نگاشته‌اند، که تفسیری است سودمند و کارامند. «میقات» نشر دوبارهٔ این بخش را که اکنون مجموعهٔ آن در اختیار نیست و سال‌ها از نشر آن می‌گذرد شایسته دانست. لازم به گفتن است که بخش اول آن در شمارهٔ پیشین (شماره ۱۲) آمد. رضوان الهی را برای آن بزرگوار و توفیق بهره‌وری از این مجموعه را برای خوانندگان آرزو مندیم.]

1- وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ

2-      رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا  إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ‎

3-      رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ

4-      وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ

5-      رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ   آیات 127 و 128 و  129 – سوره بقره

1- آنگاه که ابراهیم پایه‌های خانه را برمی‌داشت اسمعیل هم....

2- پروردگار ما، به راستی از ما بپذیر، چه تو، همان تو، بس شنوا و دانائی.

3- پروردگار ما، ما را یکسره تسلیم خود گردان و از ذریهٔ ما گروه همفکر و مسلمی قرار ده.

4- و مناسک و دستورات را به ما بنما و توبهٔ ما را بپذیر، چه تو همان تو، بس توبه پذیر و مهربانی.

5- پروردگار ما، برانگیز در میان آنها پیمبری از آنان که همی تلاوت کند بر آنها آیات تو را.

6- و بیاموزد به آنها کتاب و حکمت را و تزکیه نماید آنان را چه تو همان تو، بس عزیز و حکیمی.

دعاهای ابراهیم و اجابت آن

با اشاره و هدایت آیات گذشته اول قطعهٔ درخشان زمین و مکان بناء خانهٔ نخستین را یافتیم آنگاه ابراهیم را برای یافتن مکان خانه در بیابان‌های وسیع و شهرهای کوچک و بزرگ در جستجو دیدیم، حال در این آیات می‌نگریم که ابراهیم پس از طواف و سعی در بیابان‌ها به مقصود خود رسیده و نقطهٔ مرکزی را یافته و خود در آن متمرکز شده، اینک ابراهیم با چهرۀ نورانی و موی سفید دامن به کمر زده و دست از آستین بیرون آورده پایه‌های خانه را بالا می‌آورد و سنگ‌های نخستین بناء توحید را روی هم می‌نهد، فرزندش اسماعیل که در همین سرزمین پرورش یافته و بی‌پرده آیات حق را مشاهده نموده و در برابر فرمان خدا سر تسلیم پیش آورده و در زیر کارد تیز گردن نهاده، با پدر برای برپا ساختن خانه کمک می‌نماید. این دو، در دل وادی خاموش مکه و درمیان سلسله کوه‌ها و در زیر آفتاب سوزان سر و صدایی راه انداختند که از خلال پرده‌های زمان و دیوار کوه‌ها و فضای بیابان‌ها به جهات مختلف جهان پخش می‌شود و پیوسته صدای آنها به گوش می‌رسد. ابراهیم بالای دیوار ایستاده، اسماعیل سنگ‌های سیاه براق را که خطوط ادوار گذشته زمین بر آن نقش بسته و اسرار تکوین زمین از آن خوانده می‌شود به پایه بنا نزدیک می‌نماید. این پسر مولود فکر و روح آن پدر است. مثل همان پدر چشم جهان بینی دارد، گذشته و آینده جهان را می‌نگرد، این پدر و فرزند در هنگام ساختن خانه یک نظر به جهان بزرگ و عالم بالا دارند، که سراسر در برابر اراده و مشیت توانای حق تسلیم‌اند و گرد مرکز وجود و حکمت ازلی او طواف می‌نمایند. نظری به دنیای انسان دارند. می‌نگرند که ذلت بندگی و عبودیت بر سر همه خیمه‌زده، بندگی شهوات، بندگی گذشتگان، بندگی اوهام، بندگی اصنام، می‌نگرند که انواع شهوات و اوهام عقل و فکر انسان را استخدام نموده و برپای فکر و دست همت غل و زنجیر زده، اوهام گذشتگان سرها را در مقابل خود خم نموده و جمله خلق کور کورانه یکدگر را به رشته عبودیت می‌کشند. زارع و کارگر بندهٔ استثمارگر است. استثمارگر بندهٔ سپاهی است. سپاهی بندهٔ قوانین و رسوم بشری است. قوانین و رسوم رشته‌های بندگی حکام و درباریان است و آنها بنده اصنام و اوهام‌اند. با نظر دیگر می‌نگرند که جهان و جهانیان از خرد و بزرگ از ذره تا کرات عظیم از موجودات زنده کوچک تا بزرگ همه تسلیم یک اراده و مشت‌اند که در بعضی به صورت طبیعت و در بعضی به صورت غریزی و در بعضی به صورت فطرت ظهور نموده. فقط در این میان عالم انسان است که از حکومت این عوامل بیرون آمده و به پای اختیار به راه افتاده و عقل را محکوم وهم و حس ساخته به این جهت از عبودیت حق و تسلیم به خواست وی سرپیچی کرده و سرگرم عبودیت خلق و وهم شده. ابراهیم و اسماعیل، به هر سو نظر می‌نمودند.، از بابل تا ایران و هند و آخرین نقاط شرق و از شام و مصر تا دورترین نقاط غرب مردم را در زنجیر عبودیت وهم می‌نگریستند. گردن‌هاست که در زیر بار سنگین این عبودیت‌ها کج شده، دست‌ها و بازوهاست که با زنجیرهای گران بسته شده و زانوهاست که در برابر بت‌ها خم شده، نظری هم به آینده جهان داشتند.

دست و پای این پدر و پسر در کار بناء مشغول است ولی نظر و توجه‌شان گاهی به خدا، گاهی به خلق، گاهی به آینده است. همان‌طور که طفل شیرخوار با تمام جوارح و حواس و حرکت دست و پا و گرداندن چشم و ناله عاجزانه دل مادر را از جا می‌کند و کوران عواطف در اعصاب و قلب او ایجاد می‌نماید در اثر این اظهار عجز و استرحام حواس مادر یکسره به او جلب می‌شود و غده‌های پستان برای تهیه شیر و ترشح بکار می‌افتد. ابراهیم و اسماعیل برای نجات خلق و بقاء مؤسسهٔ توحید و کمال و تمام آن و برگرداندن محور زندگی مردم بر مرکز توحید، سراسر امیدشان به خداست و با کلمه (ربنا) عنایات و توجه خدا را به خود جلب می‌نمایند. اول درخواستشان این است که این ساختمان را پروردگار بزرگ مشمول صفت ربوبیت خود گرداند و آن را بپذیرد. یعنی ساختمان سنگ و گل که در معرض حوادث جهان است و عوامل طبیعی و غیر طبیعی در فناء آن می‌کوشد مورد پذیرش نام ربوبیت پروردگار گردد و برای تربیت خلق صورت بقاء گیرد و جزو دستگاه ربوبیت و ثابتان عالم شود و دو صفت «عزیز» و «حکیم» خداوند که به آن سراسر جهان مقهور اراده اوست و به وضع ثابت و محکمی برپا است در این بناء ظهور نماید. «يّهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ »

خداوند هم این خانهٔ اخلاص را پذیرفت و از دست حوادث نگاهش داشت نه عصبیت شدید قحطان بر عدنان بنیان آن را متزلزل نمود و نه سپاه ابرهه توانست در حریم آن رخنه نماید و نه جاهلیت تاریک عرب اساس آن را دگرگون ساخت و آن را سایه و شعبهٔ بیت المعمور عالم بزرگ قرار داد و از آن شعبه‌هایی به نام «مسجد» در تمام نقاط جهان با دست‌های مخلصی تأسیس نمود که پیوسته از آن‌ها بانگ تکبیر و دعای ابراهیم منعکس است ولی کاخ‌هایی که برای استعباد خلق با مواد محکم و هزاران پاسبان تأسیس شده یکی پس از دیگری تسلیم عوامل فنا گردید و این روش همیشه در جهان جریان داشته و دارد.

دعای دوم ابراهیم که مقصود او را از بنای این ساختمان می‌رساند در جملهٔ دوم آیه باید خواند «رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ...» این نیت و درخواست نییز آمیخته با گل و سنگ و ساختمان خانه است و مقصود و روح بانیان را به این صورت مجسم گردانده. یعنی در تکمیل این ساختمان و آداب و مناسک آن، دو فرد کامل و شاخص اسلام قرار گیرند. دو فرد کاملی که سراپا تسلیم ارادهٔ خدا و اجراء کنندهٔ اوامر او باشند و پیوسته از ذریهٔ او مردمی همفکر و هم آهنگ و مسلم تربیت شوند. ابراهیم می‌نگریست که عموم مردم جهان خدایی را که فطرت بشری جویای اوست و شناسایی و قرب او را می‌خواهد یا فراموش نموده یا او را به حسب آثار محیط و تصرف و هم به صورت‌های مشخصی در آورده و تسلیم هواها و ارادهٔ خود نموده‌اند. خدایی را می‌پرستند که به صورت‌هایی مطابق میل و هوس‌های آنان باشد و از اراده و منافع و آمال آن‌ها تبعیت کند. فقط در موقع بروز حوادث و ناکامی‌ها به او رجوع کنند تا سنت عمومی عالم را به میل آن‌ها بر گرداند و باران را به نفع آن‌ها به فرستد یا باز دارد، جنگ را به زیان دشمن بکشاند و برای آن‌ها پایان دهد ولی در امور عادی زندگی و روابط افراد و نظم اجتماع و تنظیم قوا و غرائز درونی و روش اعمال و حرکات نامی از خدا در میان نیست، چنانکه امروز هم با همه پیشرفت فکری و عقلی که مدعی‌اند بیشتر مردم جهان در این حقیقت قدمی فراتر نگذاشته‌اند، مانند قرون اولیه یا خدا را فراموش کرده و به او ملحد شده‌اند یا خدایی را معتقدند که با خیال و وهم خود ساخته‌اند تا در موارد اضطرار به او رجوع کنند و او مطابق خواسته و منافع هر دسته‌ای رفتار نماید و جهان را بر وفق ارادهٔ محدود آن‌ها بگرداند، چنانکه در جنگ‌ها هر دسته‌ای در معابد جمع می‌شوند و به وسیلۀ دعا و عبادت از خدا می‌خواهند که دشمن نابود شود و خود پیروز گردند. گویا خدا فقط برای آنهاست و دیگران خدایی ندارند ولی  در نظم زندگی و تربیت عمومی هر دو دسته در کفر و الحاد اتفاق دارند. خلاصه مردم یا در عقیده و عمل به خدا کافرند یا عقیده‌ دارند و در عمل کافرند به عبارت عصری به خدای «متافیزیکی» معتقدند و حقیقت و روح تربیت پیمبران و پیام آنها که همان ارادهٔ خداست یکسره فراموش گشته و زبان کافر کیشان باز شده که دین اثر خود را از دست داده و در برابر صنعت شکست خورده، اما کدام دین؟

در اوانی که عقل ابراهیم خلیل مانند شکوفه می‌شگفت خود را از محیط شرک بیرون آورد تا دست آلودگان پژمرده‌اش نکند و گرد و غبار محیط عقل پاکش را نیالاید در میان غاری منزل گزید و چشم فطرت را به روی آسمان باز و پر از مهر و ماه و اختر گشود.

در این رصدخانه حساب کوه‌های آسمان و ستارگان درخشان را می‌رسید. آیا چنانکه اکثر مردم می‌پندارند این‌ها موجوداتی مستقل بذات و پدید آرنده و نگاه دارندهٔ مخلوقات‌اند؟

این‌ها که از مسیر خود بیرون نمی‌روند و از خود اختیاری ندارد در طلوع و غروب آنها تغییری در جهان رخ نمی‌دهد و خود پیوسته در معرض تغییرند. اینها مسخر ارادۀ توانا و تسلیم دست تدبیر او می‌باشند. سراسر مطیع و مقهور مافوق و کمک کار مادونند. با شعور طبیعی خود چشم به فرمان مبداء قدرت و با رابطه‌های نامرئی بدو پیوسته‌اند و با شعاع‌های مرئی و غیر مرئی موجودات زیرین را از خفتگی بیدار می‌نمایند و از افتادگی بر پا می‌سازند و به وسیله قدرتی که از تسلیم و اطاعت به آنها می‌رسد جسم‌های بزرگ و کوچک و دور و نزدیک را که در دسترس شعاع آنهاست از سقوط نگاه می‌دارند و با حرارت، زندگی خانواده‌های منظومهٔ خود را از کرات بزرگ تا ذرات کوچک گرم می‌سازند و جمله را برای کسب شعاع حیات مستعد می‌گردانند.

ابراهیم پس از این مشاهدات خود را جزئی از جهان دید و با نوای عمومی هم آهنگ شد و گفت «وجّهت وجهی...» من هم روی خودم را به سوی او گرداندم و یکسره تسلیم وی شدم. از این پس خود را جزئی از عالم دید و باید هرچه بیشتر تسلیم اردهٔ خدا شود و در مدار حکم او بگردد و مانند تمام اجزاء بزرگ و کوچک جهان از زیر دست و کوچک‌تر وامانده دستگیری نماید.

ابن طفیل در کتاب حی ابن یقضان [1] می‌گوید: «حی ابن یقضان چون در خود تفکر نمود خود را از سه جهت شبیه به سه موجود دید. از جهتی شبیه به مبدأ واجب الوجود، از جهتی شبیه به افلاک و ستارگان یا علویات، از جهتی شبیه به حیوانات. کمال خود را در آن دانست تا بتواند شباهت خود را به افلاک و ستاره‌گان درخشان بیشتر نماید. آنگاه به واجب الوجود خود را شبیه سازد. از جهت شباهت به موجودات علوی، مطالعه و دقت کرد، دانست آنها دارای سه جهت و صفت می‌باشند. اول آنکه در آنها یک‌ نوع شعور به حق و مبدأ کمال است که پیوسته به او اتصال دارند و مقهور نور جلال و اراده حکیمانهٔ او می‌باشند. دوم آنکه همه زیبا و درخشانند و گرد مدارات خود پیوسته می‌چرخند. سوم آنکه موجودات مادون را به حرارت و نور نگاهداری می‌نمایند و همه از فیض آنها بهره‌مندند. از جهت شباهت اول گوش خود را می‌گرفت و چشم خود را می‌بست و خیال و وهم خود را ضبط می‌نمود تا فکر و عقلش را یکسر در ذات و صفات خداوند متوجه سازند. از جهت شباهت دوم خود را همیشه پاک و پاکیزه نگاه می‌داشت. لباس و بدن خود را می‌شست زیر ناخن‌ها را پاک می‌کرد و گیاه‌های خوشبو همراه می‌داشت. چنانکه از جمال و پاکی می‌درخشید و از جهت شباهت به حرکات اختران، گاه اطراف خانه‌ای که از سنگ و گل و چوب برپا ساخته بود طواف می‌نمود و گاه در اطراف جزیره با شتاب دور می‌زد. از جهت شباهت سوم بر خود واجب نمود که حیوانات افتاده را دستگیری نماید. اگر پر و بال مرغی به خاری بسته شده باز گرداند و اگر در جایی حبس شده آزادش کند و اگر حیوانی چنگال به او بند کرده نجاتش دهد. هر گیاهی که بوتهٔ دیگر او را از نور آفتاب محروم داشته و یا گیاه دیگر به او آویخته و از حرکت و نموش بازداشته بنورش نزدیک نماید و مانع را بردارد و اگر خشک و تشنه است به او آب رساند و آبی که برای سیراب نمودن سبزه روان است چنانکه مانعی او را از مجرای طبیعی باز دارد مانع را برطرف نماید.»

ابراهیم بیدار و هوشیار «حی ابن یقضان» پس از آنکه ستارگان و سراسر جهان را مسخر ارادهٔ حق و درخشان و در مدارات خود چرخان دید که همه تسلیم حق و کمک کار خلقند، می‌کوشید که هرچه بیشتر مانند آنان تسلیم او شود و در مداری طواف نماید سر تا پا نظیف و پاک باشد. چنانکه نظافت عمومی بدن سنت ابراهیم است و مانع‌های فکری و عقلی را از سر راه کمال خلق بردارد. بت‌ها را از میان ببرد. از غریب و درمانده دستگیری کند و مهمان نوازی و مهربانی را سنت جاری قرار دهد.

ابراهیم خانه‌ای برپا می‌سازد که هنگام ساختن و پس از تکمیل و طواف بر آن و انجام مناسک آن مدارج کمال تسلیم و اسلام را به آخر رساند. زیرا نمایاندن خداوند مناسک را و تعبد ابراهیم برای انجام آن تکمیل همان حقیقت اسلام است که هر دو پس از کلمه (ربنا) در یک دعا واقع شده و از این آیه معلوم می‌شود جمله مناسک با خصوصیات آن برای ابراهیم هم تعبدی بوده و خود حق تعیین و تشخیص آن را نداشته تا دربارۀ او هم مثل دیگران تعبد و تسلیم محض باشد و از خداوند اشاره باشد و از ابراهیم فرمانبری و بسر دویدن. بالاترین علت و آخرین نتیجه اعمال تعبدی همین است که مکلف آن را برای فرمانبری محض عمل نماید تا یکسره مطیع و تسلیم شود و روح فرمانبری در او محکم شود و اسلام سراپای او را فراگیرد. به همین جهت عموم عبادات برای عوام تعبد محض است. یعنی از اسرار و نتایج آن بی‌خبرند و خواص هم اندکی از بسیار می‌دانند و در عین حال فلسفه و نتیجه‌ای که تشخیص می‌دهند هنگام عمل نباید مورد توجه باشد و باید نیت و عمل و روح و جسم یکسره تسلیم فرمان و مسخر او باشد و اگر در عبادت گوشه‌ای از نظر و توجه به غیر فرمانبری باشد و از آن سود و نفعی جوید تعبد نخواهد بود و عمل حقیقت خود را از دست می‌دهد و باطل است به این جهت همه اسرار عبادات بر همه مجهول است جز اندکی برای دسته‌ای. آن هم خارج از توجه و نظر. این فقط برای آن است که مکلف از راه تعبد به کمال اسلام برسد و اسلام بسیط فکری و عقلی (متافیزیکی) در مجرای عمل واحد شود و عقل و خیال و وهم و اعصاب و عضلات، در نتیجه جمله اعمال را مسخر ارادهٔ فوق گرداند و مانند عموم نیروهایی در باطن موجودات است، در مجرای عمل و حرکت وارد شود و  به صورت (فیزیک) در آید. چون اراده و فرمان حق مانند سپاهیان مقدمه بر همهٔ قوا تسلط یافتند، پس از آن رحمت و لطف حق می‌آید و بار تکلیف و مشقت تعبد آسان می‌شود و از تحت تأثیر جاذبه‌های شهوات و کشش طبیعت بیرون می‌رود و جاذبه  حق یکسره او را می‌گیرد. این همان توبه از جانب خداست که از جانب او متعدی به «علی» می‌باشد. یعنی فرا گرفتن و تسلط یافتن و توبه از طرف بنده به (الی) متعدی می‌شود و مقصود برگشتن و رو به سوی او نمودن و قرب او را طلبیدن است.

هرچه فرمانبری و تعبد بیشترشود درجات قرب افزون می‌گردد و به حسب درجات قرب قدرت کشش و جاذبه از طرف حق «به حسب قانون جاذبهٔ عمومی» افزایش می‌بابد و چون تائب از محیط جاذبه مخالف یکسره خارج شد لطف و عنایت پروردگار سراپای او را فرا می‌گیرد و به سوی خودش می‌رباید و غرق انوار وجودش می‌نماید. «وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»

به تماشای رخش ذره صفت رقص کنان

تا به سرچشمهٔ خورشید درخشان بروم

آخرین نظر ابراهیم هنگام بناء بیت به آینده و دورهٔ تکمیلی مؤسسه است. از این نظر چشمی به لطف و توجه خدا دارد. چشمی به نتیجه و آیندهٔ بناء با زبان تضرع و دعاء و دلی پر از امید می‌گوید: «​​رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ...»

پروردگارا، از میان ذریهٔ مسلم و محیط مستعد بذر اسلام پیمبری برانگیز که معلم نهایی و تکمیل کنندهٔ این اساس باشد تا بذر افشانده ما را به ثمر رساند و پایه‌های محکم تربیت خلق را در اطراف پایه‌های معنوی همین بناء بنیان گذارد و آن را به هر سو بگستراند و از اینجا پایه تربیت عمومی را شروع نماید: «يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ...»

آیات تو را که همان آیات کون و شعاع‌های وجود تو است بر افکار و عقول تلاوت نماید تا نخست مردمی که مورد نظرند از محدودیت وجود و محکومیت آثار محیط و تقلید گذشتگان خارج گرداند و به محیط باز و غیر محدود آیات خدا و جهان‌بینی وارد گرداند و مستعد دریافت کتاب و حکمت‌شان سازد. «وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ...»

آنگاه به آنان «کتاب» یعنی اسرار و رموز قوانین با احساس به مسئولیت و «حکمت» عقاید و آراء محکم بیاموزد و «یزکیهم» تزکیه به معنای تطهیر و تنمیه، هر دو استعمال شده. یعنی نفوس را از رذائل که موجب رکود و بی‌رشدی است پاک گرداند تا روبرو شد و کمال روند و در افراد و اجتماعات آن‌ها صفات عزت و حکمت ظاهر شود. تا این دو نام و صفت پروردگار حکومت نماید و حکومت اوهام و شهوات از میان برود. «إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»

درخواست‌های مخلصانهٔ ابراهیم خلیل درحال ساختمان خانه که هر قسمت آن با کلمه (ربنا) شروع شده و از سوز دل و رحمت به خلق بود. مورد اجابت خدای رحمن واقع شد و آنها را از جهت خلوص ابراهیم و به مقتضای حکمت و رحمت به خلق پذیرفت. نخست آنکه این خانه را با احترام و شرافت مخصوص حفظ نمود و به آن صورت بقاء بخشید. با آنکه عوامل انهدام و فناء که برای عموم بناها و تأسیسات جهان است برای این خانه شدیدتر و بیشتر فراهم بود، از داخل عصبیت اکثریت عرب و یهود با بقاء آن موافق نبود. افتخارداران و پاسداران این خانه فقط قبیله عدنان که اولاد اسماعیل و واردین جزیره‌اند بودند. این خانه وسیلهٔ تمرکز و افتخار و سیادت معنوی و حکومت ظاهری آنها بر دیگران گردید و عصبیت شدید عرب هم دربارۀ افتخارات و امتیازات امر پوشیده نیست. پس اگر نفوذ معنوی و قدرت روحی این خانه نبود در همان اوائل تأسیس آن را نابود  می‌ساختند.

یهود که صاحبان نفوذ مادی در جزیره بودند، چون از اولاد اسحاق‌اند و خود را وارث پیمبران بنی اسرائیل و مرکزیت خود را در بیت المقدس می‌دانند نیز با بقاء این بناء ابراهیم و فرزندش اسماعیل موافق نبودند.

از خارج جزیره دولت‌های بزرگ روم و ایران با تمرکز عرب که فاصل میان دو دولت بودند موافق نبودند و هر یک می‌خواستند عرب را در تحت سیطره و نفوذ خود درآورند. دول مسیحی مجاور که تحت الحمایه روم بودند عرب را از جنبه سیاسی و مذهبی به سوی خود می کشاندند و می‌خواستند آن‌ها را تابع کنائس خود نمایند. چنانکه شام را مسخر نمودند و  اعراب آنجا را به دین مسیح درآوردند. پادشاه حبشه و یمن برای خراب نمودن کعبه با فیل‌های جنگی لشکر کشی نمود و با یک پیش آمد اعجاز آمیز سپاهش از میان رفت و صدای شکست و نابودی سپاهش به همه جا پیچید و این داستان روز و مبدأ تاریخی عرب شد و سوره فیل دربارۀ همین واقعه نازل گردید و عرب مشرک و مبارز یا قرآن آن را تکذیب ننمود.

دولت شاهنشاهی ایران هم برای از میان بردن مرکزیت عرب می‌کوشید و برای مقابله با روم می‌خواست که جزیره تحت نفوذ او باشد از یک طرف دولت‌های کوچک عربی عراقی و سواحل خلیج را تقویت می‌نمود تا عرب را در برابر آئین و رسوم ایران خاضع گردانند. از طرف دیگر چون حکومت‌های مسیحی عرب طرفدار روم بودند یهودیان یمن و جزیره را پشتیبانی می‌نمود. در نتیجه هیچ‌یک از دولت‌های بزرگ با مرکزیت و استقلال داخلی عرب که بیشتر به وسیلهٔ خانهٔ کعبه بود موافق نبودند. ولی در میان این عوامل و حوادث ساختمان آن باقی ماند و پس از گذشتن قریب چهار هزار سال از تأسیس آن مقام و موقعیتش رو به افزایش است و از قسمت‌های مختلف جهان چندین میلیون مردم گوناگون شبانه روز به سوی آن روی می‌آورند و هیچگاه اطراف آن از زائر و طواف کننده خالی نمانده تا آنجا که آداب و مناسک آن که جزء دعای ابراهیم است مانند طواف و احترام و امنیت بیت در این مدت باقی ماند. و اعراب خونخوار و جنگجو همیشه در حریم آن و در ماه‌های حرام خود را محدود می‌نمودند و دست تعدی به دشمنان سخت یکدیگر نمی‌گشودند، گرچه خانه را با بت‌های میرائی ملل دیگر آلوده ساختند و در مناسک و آداب آن آثار عصبیت و قبیلگی را راه دادند ولی همیشه خانه را از هرچه محترم‌تر می‌دانستند و بت‌ها را وسیله تقرب به صاحب خانه می‌پنداشتند و اصول مناسک را همیشه عمل می‌نمودند و بر پیکر بعضی از بت‌ها لباس احرام پوشانده بودند «می‌گویند بت عظیم الجثه‌ای که وَدّ، نام داشته لباس احرام در برش بوده» چنانکه همین لباس احرام در پیکر مجسمه‌های خدایان مصر و چین و هند مانند «کنفسیوس و لاوتز» دیده شده، بعضی از تاریخ‌شناسان حدث می‌زنند که از آداب احرام و مناسک ابراهیم خلیل گرفته شده چنانکه دربارۀ طواف صائبین و یونانیان همین حدث را می‌زنند. از طرف دیگر تاریخ بیت المقدس را که می‌نگریم با آن‌که مرکز بت سیاسی و دینی یهود را داشت چندین بار به دست خودی و بیگانه و ویران و هتک حرمت گردید. چنانکه به دست «بنی عثلیا» یکی از اسباط یهود ویران شد و «احاز» پادشاه یهودا آن را ملوث و هتک نمود و به دست بخت النصر بابلی و طیطوس رومی بنیان آن ویران گردید و سال‌ها به همین حال بود. از آنچه گفته شد اجابت دومین دعای ابراهیم هم معلوم گردید که گفت: ما را دو مسلم و شاخص اسلام قرار ده و از ذریه ما پیوسته مردم مسلمی باشند که مانند اختران درخشان در دنیای تاریک محور اراده حق بگردند و تسلیم او باشند و مناسک ما را به ما نشان ده.

آخرین دعای ابراهیم دربارۀ نتیجه نهائی تأسیس خانه در بعثت پیمبر گرامی اسلام و نهضت مقدس او ظاهر و محقق گردید. خود می‌فرمود: «انا دعوه ابی ابراهیم و بشاره عیسی» معلم دورهٔ نهائی و تابندهٔ آیات حق و پایگذار کتاب و حکمت و تزکیه کننده نفوس از کنار خانه توحید و در میان ذریهٔ ابراهیم برانگیخته شد. به هرجا دعوت او رسید از روی همان سازمان نخست بنائی به نام مسجد برپا شد که در فاصله‌های شبانه روز و هنگام طلوع و زوال و غروب آفتاب باید مردمان مستعدی با نظم و حدود مخصوص در آن به صف، رو به مؤسسه نخستین بایستند. به وسیلۀ تلاوت آیات وحی ارواح و نفوس از کدورت‌‌ها و تقالید محدود کننده و رذائل پاک می‌شد و به حسب استعدادهای مختلف حکمت عالی جهان و حقایق ثابت وجود در آن منعکس می‌گردید و عقاید محکم و ایمان راسخ در نفوس جای می‌گرفت و درهای فهم حقایق و قوانین و اجتهاد به روی عموم گشوده می‌شد. چنانکه از مسجد ساده مدینه که نمونه اول خانه ابراهیم بود در مدت هشت سال رشید ترین مردم بر خواستند. گفته‌ها و اعمال و رفتارشان شاهد است که در فهم اسرار جهان و آنچه مربوط به سعادت انسان است و در تشخیص حدود و ریشه قوانین و مسئولیت در برابر آن و رموز سیاست و روح نظامی گری از مکتب‌های هزار سالهٔ فلسفی و تربیتی دنیا گذراندند، سخنانی از آنان مانده که اهل فکر و تحقیق آن‌ها را مورد شرح و تفسیر قرار می‌دهند، با روح نظامی‌گری سپاهیان ورزیدهٔ روم و ایران را درهم شکستند و با روح عدالت و سیاست الهی و فکر قانون فهمی بر سیاست‌ها و اجتماعات دنیا فاتح شدند. جهانی را فتح کردند و با عالی‌ترین صورتی نگاه داشتند. روی خرابه‌های تمدن قدیم ایران و روم تمدن نوین برپا ساختند. کاخ‌های سودپرستی و استعباد و استثمار خلق را ویران نمودند و به جای آن مساجد بندگی خدا و آزادمنشی برپا ساختند. در هر مسجدی پس از نماز و تقویت بنیه تقوا حوزه‌ها و حلقه‌های درس و بحث تشکیل می‌شد و پهلوی هر مسجد مدرسه ساختند و هزاران طالب علم و محصل در فنون مختلف رفت و آمد می‌نمودند. علوم دنیا را گرفتند و آن را در لابراتوار اذهان پاک خود تجزیه و تحلیل نمودند و با صورت کامل‌تر و محکم‌تری به دنیا رساندند. آن عقاید ایمانی و آراء سیاسی و اخلاقی محکم منشأ پدید آمدن اجتماعات محکم و پیوسته گردید که با رشته‌های ایمان و محبت قلوب با هم پیوسته شد و از جهت رفت و آمد در مسجد و پهلوی هم در یک صف قرار گرفتن فاصله‌ها و امتیازات ظاهری از میان رفت. این حکمت و استحکام در بناها و صنایع آن‌ها نیز ظاهر شد که مورد تعجب هوشمندان جهان امروز است. این امواج علم و حکمت که از خانهٔ ابراهیم و میان ذریهٔ او و از غار حراء با کلمات «اقراء و علم و قلم» شروع شد طولی نکشید که هزارها مجامع خواندن و مدارس تعلیم و تألیف از سرحدات چین و بلخ و بخارا و ایران و عربستان و اسپانیا تا سرحدات اروپای مرکزی برپا شد ولی در اروپا جز چند مدرسه محدود و چند باسواد انگشت‌شمار وجود نداشت و از علم و تمدن و بهداشت خبری نبود.

دربارۀ چگونگی سیر و تکامل علوم و تمدن اسلامی و نفوذ آن در اروپا و مبادی نهضت اروپا مدارک و کتب زیادی از خودی و بیگانه نوشته شده.[2]

خلاصه آنچه در جهان، عقاید محکم و آراء صحیح و علوم و صنایع و اخلاق نیک و فضائل انسانی امروز وجود دارد منشأ اساسی و مبدأ تحقیقی آن بعثت پیمبر اکرم است که افکار را از جمود به حرکت آورده و سرچشمه‌های ابتکار و نظر را بازنمود و ریشه‌های علوم صحیح را از منابع ایمان آبیاری کرد و راستی پیامبران را ثابت داشت و پایه دعوت آنها را استوار ساخت و آغاز و انجام جهان و سرّ وجود انسان را آشکار نمود.

//پایان متن

[1]  ابن طفیل از فلاسفهٔ بزرگ اسلامی آندلس است که در فلسفه الهی و علوم طب و ریاضی معروف است و هم عصر فیلسوف معروف ابن رشد است. هر دو در قرن ششم هجری به سر می‌بردند. دانشمندان با انصاف و محقق اروپا این‌ها را پایه گذار تمدن جدید جهان می‌شناسند و کتب و نظریاتشان در قرون اول نهضت در اروپا تدریس می‌شده و آن اندازه که فلاسفه اروپا آن‌ها را می‌شناسند در میان مسلمانان شناخته نشدند. ابن طفیل در سال 581 هجری، 1186 میلادی وفات نمود. کتاب معروف و باقی او همین کتاب داستان حی ابن یقضان است که به لغات مختلف ترجمه شده و بسیار مورد توجه بعضی از دانشمندان اروپا است. رساله‌ای هم به این نام، شیخ بوعلی سینا تألیف نموده و رسالهٔ دیگری هم به این نام از فیلسوف و عارف نامی، شیخ شهاب الدین سهروردی معروف به مقتول است. این سه رساله به تازگی با شرح و مقایسه‌ای به قلم فاضل معروف معاصر احمد امین به مناسبت هزاره بوعلی با هم در مصر طبع شده. ابن طفیل در این رساله به عنوان داستان تمام نظریات خود را درباره فلسفه طبیعی و فلکی و الهی و نفس بیان نموده.

ابن طفیل در این داستان چگونگی نشو و نماء و افکار و زندگی طفلی را بیان نموده که در جزیره‌ای خرم دور از محیط آدمی به سر برده، نطفه این طفل یا به وسیله فعل و انفعال و تأثیر حرارت و نور و عناصر در محیط خط استواء تکون یافته یا مادرش در جزیره دیگر بسر می‌برده و برادر آن زن پادشاه مغروری بوده که او را از ازدواج مانع می‌شده و او پنهان از برادر به یقضان شوهر کرد. چون طفل خود را بر زمین نهاد او را در میان صندوقی پنهان کرده و در آب دریا افکند. صندوق در کنار این جزیره در میان شن قرار گرفت و ناله و فغان او آهوئی را که بچه‌هایش را سباع ربوده بود بدو متوجه ساخت او را از میان صندوق بیرون آورد و به شیر دادن و پذیرائی او دلگرم شد. کم کم مانند مادر، چهار دست و پا می‌دوید و مثل او همهمه و صدا می‌نمود ولی تدریجاً متوجه شد که با مادر خود و دیگر حیوانات فرق دارد. حیوانات دارای اسلحه شاخ و دندان و چنگال می‌باشند و برای حفظ از سرما و گرما پشم و مو دارند و عورتشان را عضوی پوشانده، هرچه به خود می‌نگریست و انتظار می‌برد که این اعضاء برای او روئیده شود نشد. بخاطرش رسید که از شاخ و پوست حیوانات و برگ و چوب درختان برای خود سلاح و لباس تهیه نماید.

پس از مدتی مرگ مادرش (آهو) رسیده روی زمین افتاد طفل هرچند با آهنگ مخصوص مادرش را خواند. جوابی نیافت خیره خیره به اعضاء او نگریست. همه را بجای خود دید. دانست که آنچه از او پذیرائی و مهربانی می‌نمود‌ و او را می‌خواند در باطن است. یک یک اعضاء درونی را تشریح نمود تا آنکه قلب را یافت و دانست مرکز حیات آنجاست و قدرت از آنجا به دیگر اعضاء می‌رسد درون آن را خالی یافت. تشخیص داد آنکه به او مهربان بود و نوازشش می‌نمود در آنجا بوده. آنگاه آتش را کشف نمود و آن را اشرف جسم‌ها یافت و از آن برای غذا استفاده نمود. قلب حیوان دیگر را تشریح نمود و هوای گرم مانند آتش در آن یافت. دریافت که ساکن قلب مثل آن بوده یک یک اعضاء  بدن خود و اجسام جامد و نباتات و حیوانات را دقت نمود. خاصیت هر چیز و امتیاز و اشتراک آن ها را دریافت. علاوه بر جسمیت چیزی را یافت که متصرف در جسم است و از آن تعبیر به نفس یا روح می‌شود.

چون در کوچک و بزرگ موجودات دقت نمود، همه را در حال تکوین و حدوث و تغییر و فنا یافت و همه را خاضع برای قوانین و نظمی نگریست از این دقت و مطالعه با فطرت زنده و عقل بیداری که داشت (به همین جهت نامش حی ابن یقضان بود) دانست که عقل مدبر و دست حکیمی در موجودات بکار است و همه به او محتاج‌اند هنگام غروب و طلوع آفتاب و ماه و ستارگان در وضع و نظم آنها فکر می‌نمود، هرچه بیشتر تأمل می‌کرد وجود مبدأ و گرداننده آنها را ظاهرتر می‌دید در هر موجودی که جمال و کمال و قدرت و حکمتی می‌دید آن را از فیض و تجلی آن حکیم مختار مشاهده می‌نمود. پس از هرچه و هر چیز کامل‌تر و عالی‌تر است او محض کمال و تمام و قدرت و علم است و همه چیز فانی و ذات او باقی است. پس از آن متوجه شد که آنچه به وسیلهٔ آن مبدأ کمال و هستی را درک نموده چیست. یک یک حواس ظاهر و باطن خود را بررسی نمود و مسلم شد که آنها محدودند و جز اجسام و محسوسات را نمی‌توانند درک نمود و آنچه به آن حقیقت غیر جسمانی ثابت را درک نموده باید آن خود غیر جسمانی و غیر محدود باشد و چون هر چیزی را به ادراک مخصوصی درک می‌نماید و ادراک مبدأ غیر متناهی به وسیله ادراک مخصوص جسمانی نیست. پس ذات خود را شناخت که همان است و مانند خداوند جسم و جسمانی نیست. پس دست فناء به آن راه ندارد و به وسیلهٔ تجربه در حواس، این حقیقت را کشف نمود که هر چه ادراک شده از جهت کمال و جمال برتر باشد لذت ادراک بیشتر و درد و الم محرومیت شدیدتر است. پس بالاترین لذات ادراک ذات و صفات حق است و سخت ترین رنج‌ها محرومیت از این ادراک می‌باشد و آنچه او را از این ادراک و مشاهده باز می‌دارد. حوائج طبیعی از گرسنگی و تشنگی و گرما و سرما و مانند این‌ها است. هرچه او را از مشاهدهٔ حق باز می‌داشت و از حال توجه کامل منصرف می‌کرد موجب ناراحتی و عذاب او می‌شد. از این جهت خود را از دیگر جانوران ممتاز دید و شباهت خود را به اجسام نورانی آسمانی بیشتر تشخیص داد. چه نگریست که موجودات آسمان و ستارگان پیوسته در حرکت‌اند و با روش معین در سیرند و از عمل و سیر خود غافل نیستند پس مستغرق مشاهده حق‌اند.

چون خود را شبیه ترین موجودات به مخلوقات آسمانی دید واجب دانست که هرچه بیشتر شباهت خود را به آن‌ها کامل نماید چنانکه به حسب سرّ ذات شبیه است به واجب الوجود مطلق و باید از صفاتی که او از آن پاک است خود را پاک نماید و آنچه صفات کمال که او دارد خود را به آن بیاراید و ارادهٔ او را اجرا نماید و به حکم او تن دهد و یکسره تسلیم او شود. پس در خود شباهتی به حیوانات دید و شباهتی به موجودات علوی و شباهتی به واجب الوجود از جهت شباهت به حیوانات باید وضع و حد غذای خود را به قدر ضرورت معین نماید تا از کمالات خود بازنماند، از جهت شباهت به آسمانی‌ها باید مثل آنان غرق مشاهده حق باشد و پاک و درخشان گردد و مثل آنان گرد خود یا چیزی بگردد و مانند آنان به مادون کمک نماید. اما از جهت شباهت به ذات مقدس باری... تا آخر داستان.

 

[2]  چندی پیش جناب آقای دکتر شیخ استاد دانشگاه در انجمن اسلامی دانشجویان در تحت عنوان (نهضت علمی اسلام و انتشار آن در جهان) سخنرانی جامعی نمودند که در آن سیر و تکامل علوم و فنون و پیشرفت آن و وضع جهان اسلام و اروپا را با مدارک و نام اشخاص شرح دادند. امید است مستقلا چاپ شود.

پی‌دی‌اف

به سوی خدا می رویم: با هم به حج می رویم، سید محمود طالقانی، از نشریات مسجد هدایت، تهران: 1332، صص 2 - 27.

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *