بعد از ظهر پس از نماز، در مسجد الحرام محرم شدیم. در فضای یکی از کویهای مکه، مقابل محل مطوّف جمع شده، منتظر وسیلۀ حرکتیم. قدری از شب گذشت. نام ما را خواندند. با اثاث لازم و سبک سوار کامیون شدیم. ماشین از کوچههای تنگ و خلال ماشینهای زیاد، به زحمت رد شد. از میان دو رشته کوه شرقی و غربی، قدری به طرف شمال رفت. آنگاه به طرف دست راست و به سوی مشرق پیچید. بانگ ذکر و تلبیه و تکبیر و نیز نعره و بوق ماشینها در میان شنزار و پست و بلندی دژهها، کوه و دشت را پرصدا کرده است! شعاع مضطرب چراغهای ماشین از پایین، نور آرام و سرد ماهتاب از بالا، بر سینه و خلال کوههای سیاه و مهیب آرام و پیکر سفید احرام پوشان متحرک تابیده، سکوت عمیق کوههای سیاه طبقاتالأرضي با حرکات بیقرار رهروان خدا جو، منظرۀ مهیبی از سکوت و حرکت پدید آورده است. ماشینها در طول و عرض یکدیگر، از زمینهای شنزار و روی تخته سنگها و از خلال کوههای منا پیش میروند. ناگاه به فضای بلند و بازی رسیدیم.
تا چشم کار میکند، چادرها پهلوی یکدیگر دیده میشود! اینجا بیابان عرفات است. ماشین از میان چادرها گذشت، تا در محلی که چادرهای مطوف ما زده شده بود ایستاد. با لباس سبک احرام، چابک از ماشین پیاده شده چادری را اشغال کردیم. روی بوتههای خارو خاک نرم، بساط را پهن کرده و همه چیز داریم. آنچه نداریم آب است. صدای آب فروشها مثل نالۀ مستانه گربههای نر، از دور به گوش میرسید: «آی مای!» از بس از صبح تا نیمه شب این صدا را در کوچههای مکه شنیدهایم از دور به آن آشناییم. در حالی که چوبی روی شانه گذارده و دو طرف آن دو سطل آب آویزان کرده، نزدیک آمد؛ چند؟ سه ریال! آخرش دو ریال.
پس از ادای نماز، از چادر بیرون آمدم. ماه و ستارگان از بالا نور افشانی میکنند. این بیابان از چادرها و احرام پوشان، سراسر سفید پوش است. از میان چادرها و از اعماق بیابان مانند کندوی زنبور عسل همهمۀ ذکر و دعا شنیده میشود. دلم میخواهد تا صبح در میان این چادرها که هزارها مردم مختلف و یکرنگ را در بردارد، راه بروم ولی جرأت آن که چند قدمی دور شوم ندارم، چون ممکن است که دیگر چادر را پیدا نکنم!
شب نهم مستحب است که حاجیان در منا باشند، ولی این سنت رعایت نمیشود. حاجیان هم از خود اختیاری ندارند! در عرفات، واجب توقف از هنگام زوال تا غروب آفتاب است. رکن توقف نمودن بین زوال و غروب است، گرچه چند دقیقه باشد. اگر واجب ترک شود معصیت است و اگر رکن عمداً ترک شود حج باطل است.
طلوع فجر و بانگ اذان، مانند شیپور جنگ در اردوگاههای بزرگ، در میان چادرها جنب و جوشی پدید آورد. در تمام بیابان دسته دسته صفوف نماز تشکیل شد. کم کم آفتاب بالا آمد. شدت تابش عمودی آفتاب چشم را میزند. هوا به شدت گرم شد به طوری که بیرون آمدن از چادر خطرناک است! بیشتر بیماریها و تلفات حج از عرفات شروع میشود و کمتر پیش آمده که حجاج مبتلا به بیماریهای واگیر بشوند.
اگر خدای نخواسته این گونه بیماریها پدید آید، با آن اجتماع در هم و هوای گرم و نبودن وسایل بیشتر، حجاج را درو میکند. استعداد بیماری در اشخاص، از آغاز مسافرت شروع میشود. مراعات ننمودن غذا، خوردن گوشت، از دست دادن بنیه از جهت حرکت و زحمت زیاد برای انجام واجبات در غير موقع و مستحبات غير لازم، افراط در خوردن آب یخ که موجب اختلال جهاز هاضمه است، به خصوص يخهای مکه که گویا برای رساندن يخ مواد شیمیایی با آب مخلوط میکنند. این علل مقاومت مزاج را ضعیف میکند. گرفتاری دیگری از عرفات عارض حجاج میشود که مزید بر علت میگردد و آن خودداری از قضای حاجت است. در عرفات، مشعر و منا.
در عرفات، در میان چندین چادر یک مستراح موقت پردهای تهیه میکنند که زود پر میشود و باد از میان میبرد. در زندگی عربی این موضوع بسیار عادی است.
بسیار دیده میشود که اعراب در مقابل جمعیت نشسته و با خاطر جمع مشغول انجام وظیفهاند! ولی برای دیگر حجاج این کار مقدور نیست و دولت هم از جهت سنخیت به این امر اهمیت نمیدهد وگرنه ساختن چند مستراح، که گودالی است و دیوار سنگی، چیز مهمی نیست تا برای همیشه حجاج راحت باشند. در مشعر و منا این مستراح موقت هم نیست. ضعف بنیه، اختلال و ضعف هاضمه، مسمومیت مزاج و گرمای شدید عرفات موجب نوعی بیماری میشود به نام «گرمازدگی» که اگر دیر به بیمار برسند و به وسیلۀ یخمال نمودن بدن و شربتهای غذایی و دواهای قلبی، حفظش نکنند از دست میرود. تلفات این نوع بیماری در عرفات و بعد از آن هر سال زیاد است. مردم مطلع گفتند که در سال گذشته قریب هشت هزار بوده و آمار امسال، درست معلوم نشده است. اما آنچه میتوانستیم آشنایان را از حرکت در آفتاب و حرکات زاید مانع میشدیم.
در میان چادر آسودهخاطر نشسته و مشغول دعا بودیم که خبر دادند در چادر رفقای آذربایجانی و چند چادر دیگر عدهای بیمار شدهاند. پرچم سرپرست حجاج ایرانی و بهداری دور است. چند نفر طبيب جوان از ایران آمدهاند که به همه و هر جا نمیرسند. کیست که در میان آفتاب سوزان بیرون برود؟! چند نفر از بیماران در اثر مراقبت، بهتر شدند ولی رفیق آذربایجانی مرحوم شد که حرکت جنازه و دفن و کفنش هم از اختیار ما خارج بود!
اختلاف دربارۀ ماه و تکلیف فردا، مهمترین مطلبی است که در میان حجاج ایرانی مورد بحث است. در این بین گفتند که حجاج مجاور ما که از اهل جبال لبنان و شیعۀ مذهبند، میگویند: شب جمعه هلال را در لبنان دیدهایم. از مدعیان رؤیت که دو نفر مرد کامل بودند، دعوت کردیم بیایند و شهادت بدهند. چند نفر از علمای اصفهان و شهرهای دیگر نیز آمدند تا شهادت آنها را بشنوند! آقای اصفهانی، با زبان عربی شکسته و لهجۀ اصفهانی، این دو نفر را سؤالپیچ کرد. کدام سمت مشرق و چقدر از افق بالا بود؟ شاخکهای ماه کدام طرف بود؟! یکی از دو نفر از میدان در رفت اما دیگری مقاومت کرد و سؤالات را جواب گفت. فعلاً اختلاف بین پنج شنبه و جمعه است.
یکی از اهل علم پرسید: شما چه خواهید کرد؟ گفتم: به عقیدۀ شما تکلیف چیست؟ گفت: وقتی که ماه برای ما و از طریق خودمان ثابت نشده، فردا هم است. اگر بتوانیم باید هر دو موقف را درک کنیم. فردا بعد از ظهر عرفات را و فردا شب مشعر را و اگر نتوانستیم، یکی از دو موقف را. بنابراین باید تا پیش از طلوع آفتاب، مشعر را فردا شب درک نماییم. گفتم من چنین کاری نخواهم کرد. چون نه اجتهاد این کار را لازم میداند و نه تقليد!
مسئلۀ اختلافي ماه در حج، از مسائل تازه درآمده است. پس از رحلت رسول خدا (ص)، امسال هزار و سیصد و هفتاد و دومین باری است که مسلمانها برای انجام فریضۀ حج در این سرزمین جمع شدهاند. شما ملاحظه فرمایید جز در این سالهای اخیر، دربارۀ اختلاف ماه، چه در زمان ائمه و چه پس از آن، در میان مسلمانان هیچ بحثی پیش آمده؟ با آن همه اختلافات مذهبی و مسلکی که بوده است. از هنگامی که وسیلۀ مسافرت سریع و روابط نزدیک شده، این اختلاف و بحث نوظهور پیدا شده است. حجاج ایرانی تقویمهای منجمان ایران را همراه میآورند یا به وسیلۀ مسافر و رادیو میشنوید که فلان روز در ایران اول ماه بوده و در اینجا دولت روز دیگر را اول ماه اعلام میکند. بدبینی شدید هم که وجود دارد، به این جهت میگویند: همانطور که ما مذهب اینها را قبول نداریم، ماهشان هم مال خودشان. ما پیرو افق خودمان که افق شیعه است میباشیم. آیا در این موارد جای تعصب است؟! ما خواه ناخواه در سرزمین حجازیم پس باید تابع افق همین جا باشیم.
در بعضی سالها در تمام سال، اول ماه اینجا با ایران مختلف است. ایرانیها در اینجا، نه مجال تفحص دارند و نه تفحص میکنند. اگر در مکه و اطراف آن هم تفحص کنند، فحص کافی نیست چون افق مکه و جده غبارآلود است و از تمام جزیره مرتفعتر نیست.
استصحاب اگر در مورد حج جاری باشد، پس از فحص است. اگر در يومالشک ماه رمضان، به اندازۀ کافی فحص نشود، معلوم نیست افطار به عنوان استصحاب، شعبان جایز باشد.
بنا به فرمایش شما جز در سالهایی که هلال بلند است و به چشم همه میآید (که کم اتفاق میافتد) در هر سال این اختلاف و احتیاط باید باشد! چه رؤیت هلال ایران با حكم اول ماه حجاز متفق باشد و چه مختلف. چون اول ماه ایران به جهت اختلاف افق برای حاج حجت نیست، اعلام حکومت اینجا را هم که قبول نداریم.
شخص عالم گفت: «پس به نظر شما تکلیف چیست؟» گفتم: به حسب قاعده، اگر اطمینان حاصل نشود، ظن حجت است، با تعبدی که دولت و ملت حجاز نسبت به مقررات دینی و اهمیتی که دربارۀ امر حج دارند، تا تحقیق کافی نشود، اول ماه را اعلام نمیکنند. برای چه حج هزارها نفر را با مسامحه فاسد میکنند؟! چرا در هر سالی که اختلاف پیش میآید، همیشه یک روز اول ماه حجاز مقدم میشود و چرا از روی مسامحه یک روز مؤخر نمیباشد؟ با آن که هر چه حجاج بیشتر در حجاز توقف کنند، گرچه یک روز هم باشد، برای آنها سود بیشتری دارد. آیا این قرائن اطمینانآور نیست؟ چنانکه آقای مظفر اعلم سفیر ایران در حجاز، پس از پایان ایام حج میگفت: ولیعهد سعودی از عمل بعضی ایرانیان دربارۀ تجدید موقف متأثر بود و گفته بود: ما چه نظری داریم که حج مردم را فاسد کنیم! دقت ما دربارۀ اثبات ماه رمضان و ذیحجه بیش از هر امری است! تا پنجاه نفر از نقاط مختلف گواهی ندهند قاضی حکم نمیکند و تا قاضی حکم نکند دولت اعلام نمیکند.
با آن که همیشه اکثریت و نفوذ در اجتماع حج، با اهل سنت و جماعت بوده و آنچه در کتب فقهی سابقين و احادیث به طور وضوح بیان نشده، وظیفۀ مخصوص شیعه و چگونگی اثبات اول ماه برای آنهاست. بلکه به عكس، احادیث ما و ظواهر آیات دربارۀ ادراک موقفين، که از ارکان حج است، ناظر به ادراک اجتماع و تبعیت از عموم است. در روایت حلبی، راوی از حضرت صادق (عليه السلام) نقل میکند: از آن حضرت دربارۀ تکلیف کسی پرسیدم که بعد از کوچ نمودن مردم از عرفات رسیده است.
فرمود: اگر مجال دارد که در همان شب بیاید به عرفات و توقف نماید و بعد کوچ کند و در مشعر به مردم برسد، پیش از آن که مردم کوچ کرده باشند، پس حجش درست نیست مگر آن که چنین نماید. اگر وقتی رسید که درک عرفات از او فوت شده، پس در مشعرالحرام توقف نماید. چه، خداوند عذر بنده خود را پذیرفته و حج او تمام است. این در وقتی است که پیش از طلوع آفتاب و پیش از کوچ نمودن عموم مردم، مشعر را درک نماید. اگر مشعر را درک ننمود، حج از او فوت شده و آن را عمرۀ مفرده قرار دهد و برای آیندۀ حج به عهدۀ او واجب است.
بیشتر احادیثی که دربارۀ ادراک حج است؛ مانند این حدیث، ادراک موقف را منوط به ادراک جماعت قرار داده است. در این دو آیه نیز دقت کنید: «فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»[1]
آنگاه که همانند سیل از عرفات سرازیر شدید، خداوند را در مشعرالحرام یاد کنید. آنطور که شما را هدایت فرمود، گرچه پیش از این از گمراهان بودید، سپس کوچ نمایید از همانجا که مردم کوچ کنند و از خداوند طلب آمرزش کنید. چه، خداوند بس آمرزنده و مهربان است. در شأن نزول آیۀ دوم میگویند: قریش چون خود را پاسداران خانۀ خدا و ممتاز میدانستند، از حدود حرم خارج نمیشدند و با دیگر حجاج به عرفات نمیرفتند. بلکه در مشعر توقف مینمودند و هنگام کوچ حجاج از عرفات، آنان برای حفظ امتیاز و آمیخته نشدن با دیگران، از مشعر کوچ میکردند و این آیه برای از بین بردن این امتیاز و وظیفۀ عمومی نازل شد.
این شأن نزول را گرچه بیشتر مفسران ذکر نمودهاند ولی با ظاهر آیه سازش ندارد. چون «ثُمَّ» دلالت دارد بر کوچ دوم که از مشعر است. اگر شأن نزول درست باشد و ثم برای تجدید مطلب بیاید، شأن نزول مخصص آیه نیست و به فرض آن که مخصص باشد، از لغت «افاضه» که تشبیه حرکت عمومی حاج است به جریان پی در پی و متصل آب، از مطلب آیه فهمیده میشود که نظر قرآن در این عبارت هماهنگی و اجتماع است.
بعضی از فقهای متأخر، چون توجه کاملی به احادیث و آیات و سیرۀ گذشتگان ننمودهاند؛ همان موازین و قواعدی را که عموماً در اثبات موضوعات شرعی و هلال است، مو به مو در مورد حج میخواهند اعمال نمایند. ولی آنها که توجه و دقت در این آیات و احادیث و موقعیت حج و اختلاف نمودهاند، نبودن علم به خلاف را کافی میدانند و حکم به تبعیت میکنند و مشاهده و علم یا ظن قوی را که در مثل اثبات ماه رمضان یا شوال لازم میدانند در اینجا لازم نمیشمارند و چون همیشه در اختلاف، محاكم حجاز یک روز پیش از اول ماه حکم مینمایند هیچگاه علم به خلاف حاصل نمیشود و فتوای حضرت آيتالله بروجردی (ادام الله بقائه) این مشکل را آسان نموده است.
مرد روحانی میگفت: «با همۀ این مطالب، که قسمتی از آن را باید با فرصت بحث نمود، چه اشکالی دارد احتیاط نماییم و دوباره یکی از موقفین را درک کنیم؟»
گفتم: «اگر این احتياط في نفسه خوب باشد با هوای گرم و مراقبتی که دولت دربارۀ این کار دارد، به نظر من خلاف احتیاط است. ما که از ترس گرما و گم شدن نمیتوانیم از چادر خود بیرون برویم، چگونه چند کیلومتر بدون وسیله و امنیت به مشعر بیاییم و اگر مردمی از ما تبعیت کردند و دچار زحمت شدند، مسئولیت نسبت به آنها را چه باید کرد؟ چون این کار تکذیب عملی دولت و ملت سعودی بلکه اکثریت حجاج است. به حسب آنچه شنیده میشود و مرسوم بوده، کتک و حبسی هم در میان هست، مخلص مزاجم مستعد برای کتک و حبس نیست و پیش خدا معذورم.»
بعد معلوم شد که عدهای شب بعد، به مشعر رفته و دچار زحمت شدهاند. یکی از اهل علم که دندهاش شکسته بود، مدتی مینالید و از ما کتمان میکرد!
برای آن که حساب دقیق اختلاف افق ایران و حجاز برای همه واضح شود، از جناب آقای سید باقر خان هیوی که از اساتید هیأت و مردان باتقوا میباشند درخواست نمودم شرح مختصری راجع به این موضوع بنگارند که ایشان هم این درخواست را اجابت نمودند:
«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ…»[2]
از تو پرسش میکنند در باب هلالهای ماه، در جواب بگو: «اینها علامتها و نشانههایی هستند برای تعیین روزهای ماه و زمان حج…» اولاً مجموع اشكال مختلفی که در ظرف یک ماه قمری، ماه را مشاهده میکنند (اهله) قمر گویند. ثانياً ما همیشه آن قسمتی از کرۀ ماه را میتوانیم رؤیت کنیم که هم جزء نیمکرۀ مرئی خودمان باشد و هم جزۀ نیمکرهای که از آفتاب مستنیر میگردد. چه، ماه جسمی است کدر و تاریک که از خود دارای نور و فروغی نیست. ولی نیمی از آن که به سمت آفتاب است از آن کسب نور میکنند. ثالثاً این قضیه در هیأت ثابت و محقق است. هلالی که ما از کرۀ قمر مشاهده میکنیم، همواره زاویة رأسش برابر است با طول نجومی قمر از شمس.[3] بعد از این مقدمه، فرض کنید خطوط متوازیۀ «س» جهت تابش اشعه آفتاب باشد و زمین در موضع «ز» واقع شود و دایرۀ بزرگ مدار ماه باشد به دور زمین:
١- هرگاه طول نجومي ماه از خورشید صفر باشد؛ یعنی هر دو درست در یک سمت کرۀ زمین واقع شوند، در این صورت زاوية هلالي مرئی صفر است. پس نیم کرۀ مرئی آن کاملاً تاریک و برای ما غیرمرئی است. در این حال گویند ماه در محاق و یا تحتالشعاع است. مثل موضع ط 1. در این موقع ماه قريب ظهر به نصفالنهار میرسد و این حالت در اواخر هر ماه قمری واقع میشود.
۲- چون طول قمر از شمس، اقلاً به قدر ۱۰ درجه شود، هلالی از قمر را مشاهده خواهیم کرد که زاویة رأس آن ۱۰ درجه است و این اول امكان رؤیت ماه است با وضعیت دیگری که باید موجود باشد (یعنی بعد معدل هم کمتر از ۱۱ درجه نباشد و عرض قمر شمالی باشد.)
پس اگر ما بعد از غروب آفتاب و پس از خروج ماه از تحت الشعاع، بتوانیم ماه را مشاهده کنیم، فردای آن روز اول ماه قمری خواهد بود.
۳- هرگاه طول خورشید از ماه، ۱۸۰ درجه شود؛ یعنی ماه به وضع «ط ۵» باشد، زاویۀ قاچ[4] مرئی آن نیز ۱۸۰ درجه خواهد شد. یعنی نصف کرۀ ماه را، که هم روشن و هم به سمت زمین است، مشاهده خواهیم کرد و چون تصویر این نصف کره بر سطح آسمان یک دایرۀ تمام است، پس در این صورت ما قمر را به شکل قرص مدوری میبینیم. این حالت را «بدر» یا «مقابله» گویند که مصادف است با شب چهاردهم ماه. در این موقع قرب نصف شب ماه، به نصفالنهار میرسد.
۴- هر گاه طول قمر از شمس ۹۰ درجه و یا ۲۷۰ درجه باشد، در این صورت زاویۀ قاچ مرئی نیز ۹۰ درجه خواهد شد و آن وقتی است که قمر در موضع «ط ۳» یا «ط ۷» واقع شود و چون تصویر قاچ ۹۰ درجهای بر سطح آسمان نیمدایره میشود، پس در این موقع ما قمر را به شکل نیمدایره خواهیم دید که حدبهاش به سمت آفتاب است و این هر دو حالت را «تربيع قمر» گویند. چه، در هر دو صورت ربع (4/1) کرۀ ماه را مشاهده میکنیم. اولی را «تربیع اول» و دوم را «تربيع ثانی» نامند، منتها باید این نکته را متوجه بود که در تربيع اول حدبۀ ماه به سمت مغرب است و در تربیع دوم به طرف مشرق.
۵- هرگاه طول قمر از شمس ۴۵ درجه باشد، یعنی ماه به وضع «ط ۲» یا «ط ۸» واقع شود، زاویۀ قاچ مرئی نیز ۴۵ درجه خواهد شد. در این هنگام است که ثمن(8/1) کرۀ ماه دیده میشود و به همین جهت آن را به ترتیب «تثمين اول» و «تثمين دوم» گویند.
۶- هر گاه قمر به وضع «ط ۴» یا «ط ۶» واقع شود، یعنی طول نجومیشان ۱۳۵ درجه یا ۲۲۵ درجه باشد، در این صورت قاچ مرئی به زاویۀ ۱۳۵ درجه دیده خواهد شد که تصویرش در آسمان به شکل عدسی مشاهده میشود. اولی در شب دهم و دومی در شب هفدهم واقع خواهد شد. به طور کلی از شب اول ماه تا شب ۱۴ هلالها رو به تزاید و حدبهشان به طرف مغرب است و از آن به بعد هلالها رو به تناقص و حدبۀ آنها به سمت مشرق میافتد.
بین اشکال نامبرده، اشکال دیگری نیز هست که ذکرشان موجب تطویل میباشد و هر کس قدری در رؤیت این هلالهای گوناگون تمرین کند، میتواند به محض مشاهدۀ ماه، با اختلاف یک روز بفهمد که شب چندم ماه است و در همین مقام است که امر منيع حضرت حق تعالی؛ «قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ » هویدا میگردد.
تقديم و تأخير رؤیت هلال
حال فرض کنید که روز ۲۹، یک ماه قمری، بعد از غروب آفتاب، مکان ماه در آسمان به قسمی باشد که نسبت به افق مفروضی (مثلاً تهران) اول امكان رؤیت باشد. یعنی چشمهای تیزبین بتوانند آن را مشاهده کنند و ۴۵ دقیقه بعد از غروب آفتاب، ماه در افق غروب کند. واضح است که در جميع نقاطی که افقشان قریب به تهران و یا ساعاتشان برابر ساعت تهران باشد (یعنی طول جغرافیایی آنها مساوی طول جغرافیایی تهران باشد) هلال را رؤیت خواهند کرد و نیز نقاطی که در مغرب تهران واقعند، به طریق اولی بعد از غروب آفتاب، ماه را رؤیت خواهند نمود و فردای آن روز برای تمام سکنۀ این قبیل نقاط، روز اول ماه قمری خواهد بود. اما نقاطی که آفاقشان با افق تهران اختلاف فاحش داشته و در مشرق نصفالنهار تهران باشند، در شب ۲۹ هلال را رؤیت نخواهند کرد. زیرا که ساعت آنها به مقدار معتنابهی جلوتر از ساعت تهران است و بعد از غروب تهران، هنگامی که ماه قابل رؤیت است، نسبت به آفاق شرقی آن ماه غروب نموده و رؤیت نمیشود و بنابراین فردای آن روز سلخ ماه[5] قمری خواهد بود. نه اول ماه نو.
اما چون قمر در هر شبانهروز ۱۳ درجه و ده دقیقه و ۳۵ ثانیه (حرکت وسطی) از مغرب به مشرق حرکت میکند، لذا فردا شب قریب ۵۵ دقیقه دیرتر از شب قبل غروب خواهد کرد و به این جهت تمام نقاط شرقیهای که دیشب ماه را ندیده بودند، امشب مسلماً خواهند دید و فردا، روز اول ماه آنها خواهد بود.
پس بنا بر آنچه ملاحظه نمودید، اختلاف رؤیت هلال در آفاق شرقی و غربی، ممکن است یک روز باشد و زیاده از آن ممکن نیست و به عبارت اُخرى، هرگاه اختلافی مابين آفاق شرقی و غربی در رؤیت هلال حاصل شود، آفاق شرقی یک روز بعد از آفاق غربی هلال را رؤیت خواهند کرد، نه جلوتر از آن. و این اختلاف هم هرگز از یک روز تجاوز نمیکند.
حال میدانیم که طول جغرافیایی مکۀ معظمه (شرفها الله) از نصفالنهار گرینویچ، که مبدأ تمام طولهای بینالمللی شناخته شده، ۳۹ درجه و ۵۰ دقیقه و ۱۰ ثانیه شرقی است و طول جغرافیایی تهران ۵۱ درجه و ۲۵ دقيقه و ۵۹ ثانیه شرقی است.[6]
پس اختلاف طول این دو شهر ۱۱ درجه، ۳۵ دقیقه و ۴۹ ثانیه است و از این رو معلوم میشود که ساعت تهران از ساعت مکۀ معظمه ۴۶ دقیقه و ۲۳ ثانیه جلوتر است. یعنی وقتی که در تهران غروب آفتاب باشد، در مکه بیشتر از ۴۶ دقیقه به غروب مانده است. بنابراین ممکن است مثلاً بعد از غروب آفتاب روز ۲۹ ذیقعده موقعیت ماه نسبت به افق تهران به قسمی باشد که قابل رؤیت نباشد ولی برای مکه هلال ذیحجه رؤیت گردد و لذا فردای آن روز برای تهران سلخ ذیقعده و برای مکه غره ذیحجه خواهد بود.
از بیانات فوق معلوم میشود که ممکن است رؤیت هلال در مکۀ معظمه یک روز جلوتر از تهران و سایر نقاط شرقی آن باشد و بیش از یک روز ممکن نیست.
تبصره: شرایطی که ما به جهت رؤیت هلال در آفاق مختلفه ذکر کردیم، همه جا مبتنی بر یک رشته محاسبات نجومی است که ذکرش در اینجا بیمورد است و به علاوه فرض این است که هوا صاف و بلامانع باشد تا بتوان با موجود بودن شرایط لازمه، هلال را رویت کرد.
سید باقر هیوی استاد رياضيات و هیأت
هنوز در عرفاتیم
نزدیک غروب است، آفتاب از اوج قدرت کم کم به طرف مغرب سرازیر میشود و از شدت سلطان نور و حرارت میکاهد. هزارها محبوس این پادشاه نور، در میان چادرها در حال جنب و جوش و بیرون آمدنند. عصر جمعۀ عرفات، دقایق حساسی است. شرکت در این اجتماع، که فقط ایمان و ارادۀ خدا در آن حاکم است، چه بسا عمرانه يك بار هم برای آرزومندان پیش نمیآید. اینجا سرحد میان زندگی گذشته و آینده است. تمام فاصلهها و عوارضی که انسان را از خود و خدای خود و بندگان خدا دور داشته بود، در مراحل گذشته، احرام عمره و حج و طواف و سعی (اگر درست و با قصد تقرب انجام شده باشد) یا از میان رفته و یا ضعیف و رقیق شده.
اینک به سوی فضای وسیع و باز عرفات عروج نمودهایم. فاصلههای مکان و دیوارهای بنا و عمارات متنوع، که عوارض و فواصل دیگری است پس از امتیاز شغل و لباس و کلاه و عادات، در اینجا از میان رفته است. اگر تأثیر پی در پی و همیشگی عوارض و عادات، شعور و وجدان و بصیرت درونی را از میان نبرده باشد، پس از گذراندن مراحل گذشته، اینجا باید شعور به وظایف، زنده شود و به حقوق خدا و خلق چشم معرفت باز گردد.
اینجا عرفات است. در قسمت غربی آن، که از طرف مکه و منا رو به فضای وسیع میآید، مسجد ابراهيم (مسجد نمره) است. در دو سمت غرب و شمال غرب دو منارۀ پنج متری دور از هم قرار دارد که در این قسمت حدود عرفات را معین میکند. در مقابل، قوسی وسیع از کوه است که سراسر قسمت شرق را محصور کرده و قسمت جنوبی این قوس در راه طائف پیش آمده است. دنبالۀ شمال این قوس قدری به طرف غرب پیش آمده که کوه رحمت است. دامنۀ جنوبی این قسمت حد دیگر عرفات است.
در این دامنه، قطعه سنگ بزرگ و بلندی است که میگویند رسول اکرم (ص) بالای آن ایستاده و خطبه خوانده و خطبا در روز عرفه بالای آن میایستند و خطبه میخوانند.
در نزدیک همین سنگ مسجد سادهای است به نام «مسجد الصخرات». جمعیت بالا و در دامنۀ این کوه از دور دیده میشود ولی رفتن تا آنجا برای ما آسان نیست.
عصر عرفات است! میگویند: در این مکان آدم و حوا پس از هبوط و تحیر، یکدیگر را شناختند. در اینجا این مرد و زن، به حقوق متبادل بين خود معرفت یافتند. معرفت به حق بین زن و مرد که دو سلول اول حیات و پایۀ اول اجتماع و مبدأ نخستین تکثیرند. نخستین قدم به سوی حقشناسی عرفات است.
میگویند که ابراهیم خلیل مناسک و وظایف حج را در اینجا آموخت. این اجتماع از زمان ابراهيم خليل هر ساله برپا بود ولی اوهام جاهلیت و اعمال زشت، آن را آلوده ساخت و میدان افتخارات جاهلیت عرب و معاملات گردید.
پیامبر اکرم (ص) در سال حجة الوداع، در ضمن بیان حقوق و الغای امتیازات، سر این اجتماع را بیان فرمود و آن را از آلودگیهای جاهلیت پاک نمود و سپس جانشینان آن حضرت و علما و بزرگان اسلام در این قرون متوالی، هر ساله در میان این اجتماع به پا ایستاده و با خطابهها و دستورات دعا چشم مسلمانان را به معارف الهی و حقوق حقه، باز نمودهاند. گویا در اینجا رسول خدا (ص) را مینگریم که از خيمۀ خود در تمره، بعد از زوال آفتاب بیرون آمده و بر ناقۀ قصواء سوار است و هزاران نو مسلمان، که از شب دیجور جاهلیت بیرون آمده و به فجر اسلام چشم گشودهاند، اطراف او را احاطه کردهاند. وسط فضای عرفات که رسید مهار شتر را کشید و با آهنگ بلند و شمرده خطبه خواند. نعمتهای پروردگار را یادآوری فرمود و او را به الطافش ستایش نمود، آنگاه فرمود:
خون و مال و عرض شما بر یکدیگر حرام است؛ مانند حرمت امروز، در این ماه و در این شهر.
بدانید تمام شئون و افتخارات جاهلیت زیر قدم من است.
هراسها و کینهها و انتقامجوییهای پیش از اسلام از میان رفته و بازخواستها باطل است.
اول خونی که باطل مینمایم، خون ربيعة بن حارث بن عبدالمطلب، پسر برادر پدرم است.
رباهای جاهلیت را الغا نمودم. اول ربایی که از میان میبرم ربای عباس بن عبدالمطلب است.
آنگاه حقوق زنان را بیان فرمود و آنگاه سفارش در حفظ و تمسک به قرآن نمود و سپس حق رسالت را ابلاغ فرمود. از مردم دربارۀ ابلاغ وظایف رسالت تصدیق خواست و همه تصدیق نمودند. در پایان رو به آسمان گرفت و دستها را بلند کرد و فرمود: «اللهم بلغتُ»
پس از چند سال که خلفا و سران دین و سیاست اسلامی در میان این اجتماع ایستاده، وظایف و تکالیف دینی و سیاسی مسلمین را در اجرای حق و عدالت در جهان بیان نمودند و به وسیلۀ نمایندگان مسلمانان جهان، که در این اجتماع شرکت جسته و پیامها فرستادند، نمایندۀ روحی و فکری رسول خدا و سبط عزیزش سیدالشهدا (ع) را مینگرید که در دامنۀ کوه رحمت، در میان کسان و فرزندان خود رو به کعبه ایستاده، دستهایش به سوی آسمان بلند و از چشمان خدابینش قطرات اشک جاری است و قدرت و حکمت و لطف و رحمت خداوند را، در ظاهر و باطن عالم و در مراحل وجود خویش و در ساختمان ظاهر و باطن خود، میشمارد.
فرازی از دعای عرفه
«خَلَقْتَنى مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْكَنْتَنِى الاْصْلابَ آمِناً لِرَيْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ… فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ يُمْنى وَاَسْكَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ»
دستهای لطف و مهربانی پروردگار را از چهرۀ پدر و مادر، نوازش گرم نور و نسیم هوا و هدایت غرایز و قوا و تربیت مربیان و انبیاء یک یک میشمرد. قدرت تدبیر و لطف تقدیر را در ساختمان اعضا و جوارح، در ساختمان دقیق و محکم چشم و گوش و مجاری نور بینش و شنوایی و فکر و رشتۀ به هم پیوستۀ اعصاب و دستگاههای مختلف درونی مینمایاند. و عجز خود را از درک و شرح و سپاسگزاری این همه نعمت، بیان مینماید و از خداوند برای شکرگزاری و ادای حقوق کمک میطلبد.
«ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْيا تآمّاً سَوِيّاً… وَاَنَا اَشْهَدُ يا اِلهى بِحَقيقَةِ ايمانى وَعَقْدِ عَزَماتِ يَقينى وَخالِصِ صَريحِ تَوْحيدى وَباطِنِ مَكْنُونِ ضَميرى وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى وَاَساريرِ صَفْحَةِ جَبينى»
ما در میان چادر خود با عدهای از حاجیان رو به کعبه نشسته و به وسیلۀ این دعا، خود را با روح نورانی و مواج آن حضرت مرتبط نموده و از دریچۀ این کلمات نورانی، خود را در عالمی سراسر نور و عظمت و قدرت مینگریم:
اینجا محيط عرفات است. به وسیلۀ آیات و دعاها باید در فکر و اراده، انقلابی پدید آید و چشم به اسرار زندگی باز شود. باید توبه نمود و میان زندگی و عمر گذشته سراسر غفلت و خودپرستی و ظلم با آینده سراسر تنبه و بیداری و حقشناسی و خداپرستی پردهای آویخت. هر چه دامن سایهها گستردهتر میشود و اشعۀ نور بالاتر میرود، جنب و جوش زیادتر میگردد. بانگ تکبیر و نالههای استغفار سراسر بیابان را پر کرده است. در زمانهای سابق، نالههای عمیق و ممتد شترها و بانگ اسبها نیز با این صداها مخلوط میشد. دستههایی از فقرای بیابان با چهرههای سیاه و موهای ژولیده راه افتاده در مقابل خیمهها با هم سرود توحید میخوانند؛ «رب ازلی، ابدی، احدی، لاضد ولا ند ولا مثل المولى…»
دامن خیمۀ شب اطراف بیابان عرفات گسترده میشود. دامنهای خیام کم کم برچیده میگردد. اشعۀ رنگارنگ آفتاب، از قلههای کوه عرفات بالا رفت، بوق ماشینها اعلام حرکت میکنند.
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
فاصلههای نازک پردههای چادرها هم از میان رفت. مردمی که تا شعاع یک فرسخ منزل گرفتهاند، به هم پیوستند. همه متحرک به یک اراده و رو به یک هدف متوجهند.
ارواح و نفوس انسانی، چون قطرات آب صاف و شفاف است که از دریای بیکران وجود، پی در پی در عالم طبیعت میریزد. چون با ماده آمیخته و آلوده شد، فاصلههای زمان و مکان و عوارض ماده، همه را از هم دور و بیگانه میکند.
محیطهای ایمانی، فواصل و بیگانگیها را از میان میبرد.
محیط نماز جماعت و حج و عرفات، محیط حکومت ایمان و آشنایی انسان است.
محیط عرفات، مظهر کامل این عرفان است. عصر عرفات و هنگام کوچ، این حقیقت ظاهرتر است.
از انضمام قطرات نفوس، جویها و از آن نهر بزرگی از حیات و ایمان و اراده به راه میافتد؛ «فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ…» این تعبیر معجز آسا، برای فهماندن وحدت حیاتی این اجتماع است!
//پایان متن
[1] بقره، 198 و 199
[2] بقره، 189
[3] طول نجومی هر دو کوکب عبارت از قوسی از منطقة البرج است که واقع باشد ما بین دو نیمدایرۀ عظیمی که بر دو قطب منطقة البروج و مرکز آن دو کوکب بگذرد.
[4] قاچگردی قسمتی است از سطح کره که واقع باشد بین دو نیم دایرۀ عظيم
[5] روز آخر ماه
[6] از سال ۱۹۲۵ میلادی، به موجب قطعنامهای که از کنگرۀ علمای نجوم و جغرافيای متشكل در لندن صادر گردید، برای تنظیم ساعات حرکت قطارها و کشتیها و غیره، مبدأ طولهای جغرافیایی را نصفالنهار گرینویچ گرفتند.
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad