معرفی: متن حاضر تفسیر سوره القارعه به قلم آیت‌الله طالقانی است که در جلد ششم کتاب «پرتوی از قرآن» آمده است. آیت‌الله طالقانی در تفسیر این سوره به شرح نشانه‌هایی از قیامت و وضع انسان می‌پردازد. این جلد که تفسیر بخش دوم جزء سی‌ام است، از سوره اعلی تا سوره ناس را در برمی‌گیرد. تفسیر جزء سی‌ام پس از جزء اول قرآن کریم و در مدت حبس در زندان قصر در نیمۀ دوم دهۀ چهل به نگارش درآمده و پس از آزادی مؤلف، توسط وی ویرایش و منتشر شده است. لازم است یادآور شویم کتاب‌های «پرتوی از قرآن» از مهمترین آثار آیت‌الله طالقانی است. او راه رهایی مسلمانان از تفرقه و نیز راه رستگاری انسان را در ناملایمات و گمراهی‌های عصر مدرن بازگشت به قرآن کریم می‌دانست. بنابراین پس از سال‌ها تفسیر شفاهی قرآن بر منبر و در جلسات مختلف، از سال 1341 تصمیم گرفت یک مجموعه تفسیر را به رشته تحریر درآورده و منتشر کند.
تاریخ ایجاد اثر: 1346
منبع مورد استفاده: کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد هفتم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 315 تا 320.
متن

پرتوی از قرآن، جلد ششم؛ تفسیر سورۀ القارعه

سورة القارعه، مکّی و دارای 11 آیه است

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«الْقَارِعَةُ» (١)‏

«مَا الْقَارِعَةُ» (٢)‏

«وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ» (٣)‏

«يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ» (٤)‏

«وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ» (٥)‏

«فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ» (٦)‏

«فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ» (٧)‏

«وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ» (٨)‏

«فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ» (٩)‏

«وَمَا أَدْرَاكَ مَا هِيَهْ» (١٠)‏

«نَارٌ حَامِيَةٌ» (١١)‏

به نام خدای بخشندة مهربان.

آن‌ حادثة کوبنده‌؟ (١)

‌چیست‌ ‌آن‌ کوبنده‌!؟ (٢)

و چه‌ دانایت کرد ‌که‌ چیست‌ ‌آن‌ کوبنده‌. (٣)

روزی‌ ‌که‌ مردم‌ چون‌ پروانه‌هایی‌ شوند پراکنده‌. (٤)

و کوه‌ها چون‌ پشم‌ زده‌ ‌شده‌، شوند. (٥)

اما آنکه‌ سنجش‌هایش‌ سنگین‌ ‌شده‌. (٦)

‌پس‌ ‌او‌ ‌در‌ زندگی‌ رضایت‌بخشی‌ ‌است‌. (٧)

و اما آنکه‌ سنجش‌هایش‌ سبک‌ ‌شده‌. (٨)‏

‌پس‌ جایگاهش ‌هاویه‌ ‌است‌. (٩)

و چه‌ دانایت کرد ‌که‌ چیست ‌هاویه‌. (١٠)

آتشی‌ سوزان‌ ‌است‌. (١١)

شرح‌ لغات‌:

القارعه: کوبنده‌، مصیبت‌ هراس‌انگیز، پیشامد گوشخراش‌. اسم‌ فاعل‌ القرع‌: کوبیدن‌ ‌با‌ تمام‌ قدرت‌، زدن‌ ‌با‌ عصا، ‌بر‌ شخص‌ عیب‌ وارد کردن‌، تیر ‌را‌ به نشان‌ زدن‌، ‌قال‌ زدن‌، چیزی‌ ‌را‌ گزیدن‌.

الفراش: پروانه‌های‌ ریز و سبک‌ ‌که‌ اطراف‌ چراغ‌ جمع‌ می‌شوند، ملخ‌های‌ ریزی‌ ‌که‌ روی‌ زمین‌ حرکت‌ می‌کنند و بالای‌ ‌هم‌ سوار می‌شوند. اسم‌ وصفی‌ یا علمی‌ ‌از‌ مصدر الفرش‌: گستراندن‌، آشکارا نمودن‌، رازی‌ ‌را‌ پراکندن‌.

العهن: پشم‌، پشم‌ رنگ‌ ‌شده‌، پشم‌ رنگارنگ‌.

هاویه: فضای‌ باز، دوزخ‌، زن‌ مصیبت‌زده‌. ‌از‌ هوی‌: فرو افتادن‌، بالا رفتن‌. گویند: الهوی‌ (به فتح ‌هاء و کسر واو) بالا رفتن‌، و (به ضم ‌هاء) فرو افتادن‌ ‌است‌.

 

«القارِعَةُ مَا القارِعَةُ. وَ ما أَدراک مَا القارِعَةُ»: القارعه‌ ‌که‌ اشاره‌ ‌به‌ حادثة درهم‌ کوبندة خاص‌ و مورد انتظار ‌است‌، شاید القایش‌ ابتدایی‌ و ‌برای‌ توجّه‌ ‌باشد‌، بنابراین مانند حروف‌ اوایل‌ سوره‌ها، ترکیب‌ متعارف‌ ندارد، و شاید مبتدا ‌باشد‌، ‌برای‌ ‌«ما القارعه»‌ ‌که‌ استفهام‌ اعجابی‌ ‌است‌. «و ‌ما ادراک‌...» ‌که‌ خطاب‌ ‌به‌ پیمبر و سپس‌ ‌هر‌ انسان‌ قابل‌ ‌است‌، و تکرار القارعه‌ و ‌ما، همگی‌ دلالت‌ ‌بر‌ عظمت‌ و اهمیت‌ و بیش‌ ‌از‌ درک‌ عمومی‌ بودن‌ حادثة بزرگی‌ دارد ‌که‌ ‌در‌ پایان‌ دنیا پیش‌ می‌آید و به قرینة توصیف‌ آیات‌ ‌بعد‌، مقدمة تحول‌ دنیا و ظهور رستاخیز آخرت‌ ‌است‌. و گویا ‌از‌ جهت‌ توصیف‌ ‌این آیات‌، القارعه‌ ‌از‌ نام‌ها و صفات‌ خاص‌ قیامت‌ شناخته‌ ‌شده‌، ‌با‌ آنکه‌ به هر حادثة مصیبت‌باری‌ قارعه‌ گفته‌ می‌شود. مضمون‌ آیة 31 «رعد» ‌این ‌است‌ ‌که‌ کافران‌ ‌در‌ پی‌کارها و ساخت‌ و سازها (‌یا صنایعشان‌) همیشه‌ قارعه‌ای‌ ‌در‌ پیش‌ دارند:... «وَ لا یَزال‌ الَّذِین‌ کفَرُوا تُصِیبُهم بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ...» و قارعة خاص‌ آیة 3 «الحاقه»‌ ‌که‌ مورد تکذیب‌ قوم‌ ثمود و عاد بوده‌، گویا اشاره‌ به همان‌ عذاب‌ دنیایی‌ ‌است‌ ‌که‌ پیمبرشان‌ پیش‌بینی‌ می‌نموده‌: «کذَّبَت‌ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالقارِعَةِ».

«یَوم یَکُون النّاس کَالفَراش المَبثُوث»: یوم، خبر مبتدای محذوف‌ «هی‌»، و نصب‌ آن از جهت اضافه به فعل، یا ظرف فعل مقدری مانند: تقع، تحدث، است. افعال یکون و تکون، تکوین به صورتی دیگر را می‌رساند. تشبیه به پروانه یا ملخ‌های ریز، گویا از جهت بی‌سامانی و پراکندگی و اضطراب و تصادم است. زیرا در روزی که چنین حادثة بزرگی برای زمین رخ دهد چون پناهگاه و مرکزیتی برای مردم نمی‌ماند، مانند ملخ یا پروانه، هراسان و بی‌سامان به هر سو در روی زمین پراکنده می‌شوند و مسکن و مأوایی نمی‌یابند. آیا با این‌گونه به هم کوفته شدن زمین یا پس از آن، می‌شود که جنبنده‌ای در زمین بماند تا چون پروانه و ملخ به هر سو پراکنده شوند؟ آیات دیگر، و آیات بعد این سوره، صریح در این است که این‌گونه پراکندگی پس از انهدام زمین و تحول نظام طبیعی و حاکم بر این جهان و ظهور رستاخیز بزرگ، پیش می‌آید: «یَخرُجُونَ مِنَ الاَجداثِ کَأَنَّهُم جَرادٌ مُنتَشِرٌ» (القمر 54/7)، «یَومَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأتوُنَ اَفواجاً» (نبأ 78/18)، «یومئذٍ یَصدرُ النّاسُ اَشتاتاً...» (الزلزله 99/6) شاید، بذرهای شخصیت انسان‌ها که از مجموع اعمال و اخلاق و عقاید، تکوین می‌یابد، پس از این دگرگونی آفرینش مانند بذرهای پروانه از میان پوست‌های طبیعی سر برمی‌آورند، و در خطوط و راه‌های مختلفی که در دنیا رسم نموده‌اند، پراکنده می‌شوند و سرانجام یا درجات بهشت است یا درکات دوزخ.

«وَ تَکُونُ الجِبالُ کَالعِهنِ المَنفُوشِ»: عهن، بیشتر به پشم رنگین، صوف، و به هرگونه پشم، گفته می‌شود. «منفوش»، از هم باز شده است. آن‌چنان‌که در میان تارهای آن هوا راه یابد، شاید از غبار رنگین کوه‌ها یا تابش نور خورشید - که گویا به حال انفجار در می‌آید - این منظر نمودار می‌گردد. در سورة نبأ، از این منظر به سراب و در سورة طه و مرسلات به نسف تعبیر شده است: « وَسُيِّرَتِ الْجِبَالُ فَكَانَتْ سَرَابًا»، «وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا»، «وَإِذَا الْجِبَالُ نُسِفَتْ»، نسف از ریشه کنده شدن بناء، کوبیده شدن، به صورت ذرات برآمدن است. شاید کوه‌ها که پایه و ریشة زمین است، در پی ضربة سخت «قارعه» چنان با زمین متلاشی شوند که مبدل به شعاع‌های الوان گردند.

این‌ وقایع‌ «یَوم‌ یَکون‌ النّاس‌.... یَومَ تَکونُ‌ الجِبالُ‌...» تفصیل‌ و نموداری‌ ‌از‌ قارعه‌ و آثار آن است‌. پیش‌ ‌از‌ ‌این گفته‌ شد ‌که‌ قرآن‌ حوادث‌ آینده‌ و تحولات‌ بزرگ‌ جهانی‌ ‌را‌ ‌با‌ عباراتی‌ کوتاه‌ اعلام‌ می‌نماید و ‌با‌ استفهام‌ انکاری‌ «وَ ما أَدراک‌...» تذکر می‌دهد ‌که‌ فهم‌ و درک‌ حقیقت‌ و چگونگی‌ ‌آن‌، ‌در‌ اندیشه‌های‌ متعارف‌ درنمی‌آید، ‌آنگاه‌ اوصاف‌ و احوال‌ زمان‌ دگرگونی‌های‌ مترتب‌ ‌بر‌ آنها ‌را‌ ‌با‌ تفصیل‌ بیشتر بیان‌ می‌نماید. ترتیب‌ ‌این آیات‌، شاید اشعار ‌به‌ ترتیب‌ حوادث‌ داشته‌ ‌باشد‌: ‌در‌ پی‌ قارعه‌ مردم‌ ‌از‌ مکامن‌ ‌خود‌ مانند مور و ملخ‌ و پروانه‌ بیرون‌ آمده‌ پراکنده‌ می‌شوند،‌‌ ‌آنگاه‌ کوه‌ها به‌صورت‌ پشم‌ رنگارنگ‌ درمی‌آید؛‌ و ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ آفاق‌ طبیعت‌ باز می‌شود و صحنة رستاخیز پدیدار می‌گردد.

در‌ سورة نبأ ‌هم‌ ‌با‌ تعبیرات‌ و لغات‌ دیگر به همین‌ ترتیب‌ آمده‌: «... یوم‌ یُنفَخ‌ فِی‌ الصُّورِ فَتَأتُون‌ أَفواجاً‌،‌ وَ فُتِحَت‌ السَّماءُ فَکانَت‌ أَبواباً‌،‌ وَ سُیِّرَت‌ الجِبال‌ فَکانَت‌ سَراباً‌،‌ إِن‌ جَهَنَّم‌...» ‌در‌ دیگر آیاتی‌ ‌که‌ ‌از‌ نهایت‌ ‌این جهان‌ و پدیدار شدن‌ قیامت‌ خبر می‌دهد، ‌با‌ تعبیرات‌ دیگر شبیه‌ به همین‌ ترتیب‌ آمده‌ ‌است‌.

«فَأَمّا مَن ثَقُلَت مَوازِینُه‌‌، فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَة»: فاما، جواب‌ شرط و سؤال‌ مقدَّر یا تفریع‌ و تفصیل‌ «یوم‌ یکون‌ النّاس‌...» ‌است.‌ فعل‌ «ثقلت»‌، اشعار ‌به‌ حدوث‌ ثقل‌ دارد. «موازین‌» جمع‌ موزون‌ «وزن‌ ‌شده‌» یا جمع‌ میزان‌ «مصدر یا آلت‌ سنجش‌» ‌است‌. «عیشة»‌، مصدر (مانند‌، خیفة‌)، «راضیه»‌، اسم‌ فاعل‌ و صفت‌ عیشة‌ ‌است‌. گویند به معنای مرضیه‌ یا دارای‌ رضایت‌ ‌است‌‌.‌ مانند لابن‌ و تامر‌: دارندة لبن‌ و تمر‌..

مقصود ‌از‌ «ثقلت‌ موازینه‌»، باید سنگینی‌ و گرانمایگی‌ روحی‌ و معنوی‌ ‌باشد‌. چنان‌که‌ اجسام‌ ‌هر‌ اندازه‌ فشرده‌تر ‌از‌ مایة جسمی‌ یا نیرو باشند، وزن‌ نسبی‌ آنها بیشتر ‌است[1]. وزن‌ معنوی‌ انسان‌ ‌از‌ معارف‌ و معتقدات‌ حقیقی‌ و مکتسبات‌ خلقی‌ و اعمال‌ صالح‌ حاصل‌ می‌شود. ‌پس‌ همین‌که‌ زمین‌ ‌با‌ علاقه‌ها و اوزان‌ اعتباری‌ و وهمی‌ ‌آن‌ ‌از‌ میان‌ رفت‌ و کوه‌های‌ سنگین‌ ‌آن‌، چون‌ پشم‌ رنگین‌ و سراب‌ شد، آنها ‌که‌ دارای‌ نیروی‌ ایمان‌ و عمل‌ صالح‌ و ارزش‌های‌ حقیقی‌ و گرانمایه‌اند. ‌از‌ سقوط می‌رهند و ‌به‌ مقدار گرانمایگی‌ مجذوب‌ حق‌ و خیر مطلق‌ می‌شوند و ‌در‌ یک زندگی‌ جاذب‌ و راضی‌ و حیات‌بخش‌ خواهند ‌بود‌: «فَهُوَ فِی‌ عِیشَةٍ راضِیةٍ». ‌با‌ توجه‌ به این‌ حقیقت‌، نشاید ‌که‌ راضیه‌ ‌را‌ ‌به‌ مرضیه‌ توجیه‌ نماییم‌.

«وَ أَمّا مَن خَفَّت مَوازِینُه‌‌، فَأُمُّه هاوِیَةٌ، وَ ما أَدراک ما هِیَه‌‌، نارٌ حامِیَةٌ»: اُم‌ به معنای مادر، و ‌از‌ جهت‌ تشبیه‌ و توسیع‌، به هر ملجأ و مرجع‌ گفته‌ می‌شود، به معنای مغز سر ‌هم‌ آمده‌. «هاویه»‌، چنان‌که‌ ‌از‌ موارد استعمالاتشان‌، معلوم‌ می‌شود، پرتگاه‌ بس‌ عمیق‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ هیچ‌ مانع‌ و محل‌ اتکا و جاذبی‌ ‌از‌ سقوط نباشد: و اما کسانی‌ ‌که‌ تهی‌ ‌از‌ ثقل‌ ایمان‌ و نیروی‌ تقوا باشند، چون‌ جاذبة حق‌ و خیر ‌در‌ آنها نیرومند نبوده‌ و قوای‌ آنها درجهتِ ذخیرة تقوا و ایمان‌ مصروف‌ نشده‌، مرجع‌ و مقصدشان ‌هاویه‌ ‌است‌. گرچه‌ کلمة هاویه‌ پرتگاه‌ عمیق‌ و هول‌انگیز ‌را‌ می‌نمایاند، ولی‌ چگونگی‌ و عذاب‌ ‌آن‌ ‌را‌ نمی‌توان‌ ‌با‌ لغت‌ و کلام‌ درک‌ نمود: «و ‌ما ادراک‌ ‌ما هیه‌‌»‌ و اجمالاً آتشی‌ سوزان‌ ‌است‌: «نار حامیه»‌. آیا ‌این سوزندگی‌ ‌از‌ ‌خود‌ آن است‌ یا ‌از‌ آثار سقوط انسان،‌ ‌از‌ جاذبة خیر و فطرت‌ می‌باشد یا شهوات‌ و هواهای‌ متضاد و متصادمی‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ سبک‌ نموده‌ و به هر سو می‌کشاند، سرانجامش ‌هاویه‌ و آتش‌ سوزان‌ آن است‌! چنان‌که‌ گفته‌ شد، هاویه‌‌-‌ به معنای زن‌ مصیبت‌ زده‌ نیز آمده‌‌-‌ و ‌در‌ مورد نفرین‌ گویند: «هوت‌ امه‌‌:‌ مادرش‌ به عزایش‌ بنشیند و زار کند» و شاید ‌این آیة‌ «فَأُمُّه ‌هاوِیةٌ» کنایه‌‌ای‌ ‌هم‌ ‌از‌ مصیبت‌ بزرگ‌ ‌باشد‌.

آیات‌ ‌این سوره ‌از‌ یک‌ کلمة «القارعه‌« شروع‌ ‌شده‌ و گام‌ به گام‌ طولانی‌تر ‌شده ‌تا‌ آیة 4 به منتهای‌ طول‌ نسبی‌ رسیده‌ ‌است‌، سپس‌ هماهنگ‌ ‌با‌ معانی‌، آیات‌ همی‌ بلند و کوتاه‌ گردیده‌‌،‌ ‌تا‌ ‌با‌ طول‌ دو کلمه‌ سوره پایان‌ یافته است‌.

اوزان‌ و مفاصل‌ ‌این آیات‌ نیز ‌در‌ ارتفاع‌ و انخفاض‌ و شدت‌ و خفت‌، تغییر یافته‌ ‌است‌. آهنگ‌ حروف‌ و حرکات‌ القارعه‌، و تکرار ‌آن‌ ‌با‌ فواصل‌ مختلف‌، ضربه‌ها و کوبندگی‌های‌ پی‌درپی‌ ‌را‌ ‌پس‌ ‌از‌ ضربة نخست‌ می‌نمایاند. ‌آنگاه‌ ‌با‌ اوزان‌ و طول‌ متغیر، حوادث‌ و دگرگونی‌ها جهان‌ و انسان‌ نمودار گشته‌، و به سرعت می‌گذرد! اوزان‌ خاص‌ لغوی‌ ‌این سوره‌: الفراش‌. المبثوث‌. المنفوش‌. فامه‌. هاویه‌. ‌ماهیه‌ ‌است‌.

//پایان متن

[1] قدما، ثقل‌ نسبی‌ اجسام‌ ‌را‌، مقدار فشار و مقدار قشر جسم‌ خارج‌ ‌از‌ ‌آن‌ می‌پنداشتند. ‌پس‌ ‌از‌ کشف‌ جاذبة عمومی‌، سنگینی‌ ‌را‌ به مقیاس‌ اثر نیروی‌ جاذبه‌ ‌در‌ جسم‌ تعریف‌ کردند. اکنون‌ ثقل‌ ‌را‌ ‌به‌ مقدار نیرو و تحرک‌ ‌خود‌ اجسام‌ یا به گفتة «انیشتن‌» مقدار کارمایه‌ می‌دانند.‌‌ ‌بر‌ همین‌ مبنا گویند نور سنگین‌ترین‌ اجسام‌ ‌است‌‌. ‌به‌ کتاب‌ها و تحقیقات‌ مفصلی‌ رجوع‌ شود ‌که‌ دربارة نیرو و ثقل‌ بحث‌ ‌شده‌ ‌است‌. (مؤلّف)

پی‌دی‌اف

کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد هفتم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 315 تا 320.

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *