معرفی: متن حاضر تفسیر آیات 10 تا 22 سوره بروج به قلم آیت‌الله طالقانی است که در جلد پنجم کتاب «پرتوی از قرآن» آمده است. طالقانی در تفسیر این آیات به شرح معنای آتش جان مؤمنان می‌پردازد که آتشی سراسر رحمت و موجب رستگاری است، بر خلاف آتشی که ستمکاران در آن عذاب می‌شوند. این جلد از این مجموعۀ شش جلدی، تفسیر بخش نخست جزء سی‌ام، از سورۀ نبأ تا سورۀ طارق را در برمی‌گیرد. تفسیر جزء سی‌ام پس از جزء اول قرآن کریم و در مدت حبس در زندان قصر به نگارش درآمده و پس از آزادی مؤلف، توسط وی در سال 1346 ویرایش و منتشر شده است. لازم است یادآور شویم کتاب‌های «پرتوی از قرآن» از مهمترین آثار آیت‌الله طالقانی است. او راه رهایی مسلمانان از تفرقه و نیز راه رستگاری انسان را در ناملایمات و گمراهی‌های عصر مدرن بازگشت به قرآن کریم می‌دانست. بنابراین پس از سال‌ها تفسیر شفاهی قرآن بر منبر و در جلسات مختلف، از سال 1341 تصمیم گرفت یک مجموعه تفسیر را به رشته تحریر درآورده و منتشر کند.
تاریخ ایجاد اثر: 1346
منبع مورد استفاده: کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد ششم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 420 تا 430.
متن

پرتوی از قرآن، جلد پنجم؛ تفسیر سورۀ بروج، آیات 10 تا 22

 

«الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ» ‎(١٠)

«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ» ‎(١١)

«إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ» ‎(١٢)

«إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَيُعِيدُ» ‎(١٣)

«وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ» ‎(١٤)

«ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ» ‎(١٥)

«فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ» ‎(١٦)

«هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ» ‎(١٧)

«فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ» ‎(١٨)

«بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ» ‎(١٩)

«وَاللَّهُ مِن وَرَائِهِم مُّحِيطٌ» ‎(٢٠)

«بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ» ‎(٢١)

«فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ» ‎(٢٢)

 

همانا آنان كه آزمايش نمودند (شكنجه دادند) مردان مؤمن و زنان مؤمن را سپس توبه نكرده‌اند، پس براى آنان عذاب جهنم است، و براى آنان عذاب سوزان است. (10)

همانا آنها كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند، براى آنها باغ‌هایي‌ست كه روان است از زير آنها جوي‌ها، اين است رستگارى و پيروزى بزرگ. (11)

به راستى ناگهان‌گيرى پروردگار تو بس سخت است. (12)

همان اوست كه آفرينش را آغاز مى‏‌نمايد و برمي‌گرداند. (13)

او بس آمرزنده و دوست‏ياب است. (14)

داراى عرش (عرشدار) پر شكوه و برتر است (15)

بس انجام دهنده است آنچه را كه خواهد. (16)

آيا رسيده است تو را داستان سپاه‌ها. (17)

فرعون و ثمود. (18)

آرى آنها كه رو به كفر رفته‏‌اند در تكذيب به سر مي‌برند. (19)

و خداوند از ورایشان احاطه دارد. (20)

آرى آن قرآنى است گرامى. (21)

در لوح محفوظ. (22)

 

شرح لغات:

فتن: شخص را آزمايش نمود، شكنجه داد، سوزاند.

فوز: به چيزى دست يافتن، بر مزاحمى پيروز شدن، از بدى و سختى رهايى يافتن. فرق فوز و فلاح اين است كه در فوز كاميابى و پيروزى مورد نظر است و رهايى فرع آن است، در فلاح رستن و رستگارى از ناملايم مقصود است و كاميابى مترتب بر آن مي‌باشد.

بطش: ناگهان درهم كوفتن و بدون مقاومت از پاى درآوردن، سخت گرفتن.

ودود، به معنای فاعل: خوى دوست‏يابى، دلدادگى، دوستى پايدار و استوار. به معنای مفعول: محبوب و مورد چنين دوستى. بعضى اصل وَدَّ- فعل ماضى- را از وتد گرفته‏اند كه تا در دال ادغام شده است: ميخ را محكم كرد، دو چيز را به هم ميخكوب نمود.

مجيد، صفت ذاتى: داراى عزت، برترى، شكوه.

لوح: صفحه، قطعة صاف و عريض و محكم.

«إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِيقِ»: جملة خبرى و جزائى«فلهم‌‌... »كه اسمى و برهنه از زمان است، اشعار به دوام و تعميم حكم دارد. عطف و تكرار «و لهم عذاب»، دلالت بر دو گونه جزا مي‌نمايد. مفسرين گويند مقصود از عذاب جهنم در آخرت و عذاب حريق در دنياست. براى توجيه اين عذاب دنيايى، بعضى از مفسرين گفته‌‏اند: آتشى كه بر جان مؤمنان افروخته بودند شراره‌‏اش بالا آمد و سوزندگان را بسوخت. و نيز افزوده‏اند كه آن مؤمنان به سلامت از آتش نجات يافتند[1]. اين توجيه نه با حكم كلى آيه جور درمى‏‌آيد و نه شاهد تاريخى دارد. شايد اين توجيه كناية عرفى از شرارة آتش ظلم و خشمى باشد كه منشأ و وَقود (گيرانة) آن درون و نفوس كافران ستمكار است، چه، هميشه شرارة اين‌گونه آتش نخست پيكر حق‌پرستان مظلوم، آن‌گاه هستى مشركان ظالم را مي‌سوزاند.

اين دو گونه عذاب «عَذابُ جَهَنَّمَ و عَذابُ الْحَرِيقِ» به هر صورت كه باشد، ماده و جزاى حكمى است كه خداوند دادگر دربارة اين ستمكاران مُفتِن، اعلام نموده است.

«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الانْهارُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ»: اين آيه اعلام جزای نهايى مؤمنين است. جملة اسميه و لام اختصاص و مالكيت «هم» بدون ذكر فاء «فلهم» كه در آية قبل آمده است، ثبات و مالكيت بلا شرط جزا را مي‌رساند: اين جنات با انهار جاريش، دارايى و محصول ايمان و اعمال صالح آنها مي‌باشد كه سرچشمة ايمان و خير و خرمى را در ذهن و انديشة خود و ديگران گشودند و جارى كردند، اگر بدن‌هاى آنها در راه خدا سوخت، روح آنها موجب شادابى و افزايش رحمت گرديد. اين فوز بزرگ و نهايى آنهاست: «ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ».

تا اين آيه- به ترتيب سوگندها، شواهد، اعلام جرم، محكوميت و جزاء- محكمه و محاكمة تاريخ و جهان را مي‌نماياند: ساحت وسيع جهان با برج‌هاى مرتفع آن كه نمايانندة تسلط قدرت و نگهبانى و ديده‌بانى و وحدت تدبير است، محل يا مقدمه‌‏اى براى تشكيل اين محكمه است: «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ». روز موعود كه اين برج‌ها از ميان برداشته مي‌شود و برجيان با پرونده‌‏هاى خود بارز مي‌شوند، روز قضاوت نهايى است: «وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ». در اين ساختمان عظيم و زنده، چشم‌هاى بينا و مراقب و شاهد و ضابط هر مشهودى هستند: «و شاهِدٍ و مَشهُودٍ». و آن‌گاه خداوند دادگر با استناد به آنچه حادث و ثبت و مورد گواهى شهود گشته، جنايتى را كه در گوشه‌‏اى يا گوشه‌‏هاى نهان تاريخ گذشته واقع شده است، با جزئيات و چگونگى آن اعلام مى‏‌نمايد: «قُتِلَ أَصْحابُ الاُخْدُودِ‌...» و نيز به شهادت آمرين و مباشرين اين خيانت استناد مى‏‌كند: «وَ هُمْ عَلى‏ ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ».

چرا و به چه انگيزه‏‌اى چنين جنايتى روى داده؟ آيا مجرمين توجيه پسنديده‏‌اى براى عمل خود دارند كه در اين محكمة عدل و حق پذيرفته شود؟ نتيجة تحقيق بازرسان و شهود پروردگار چنين اعلام شده است: «وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيد»ِ. سبب انتقام‏جويى ستمكاران همين بوده است كه اين مردان با ايمان، وابسته و نماينده و سخنگوى مالك به حق و متصرف در كشورِ بزرگِ جهان، بودند كه او خود بر هر چيزى مراقبت دارد و گواه است: «الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الاَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ». پس در حقيقت دشمنى با آنها دشمنى با مالك آسمان‌ها و زمين است.[2]

سپس مادة قانونى كلى و انطباقى جزاء كه ناظر به وضع نخستين مسلمانان نيز مي‌باشد، اعلام شده است: «إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا‌‌... » اين مجرمين فتنه‌‏جو، به دوگونه عذاب محكومند: در آخرت زندان و عذاب ابد جهنم؛ در دنيا عذاب سوزانى، يا عذاب سوزان و سوزنده‏‌اى كه از انديشه و درون آنها مايه مي‌گيرد و همة ريشه‏‌ها و استعدادهاى آنان را مي‌سوزاند و زندگى و تاريخ‏شان را تباه و سياه مي‌كند. سپس پاداش و فوز نهايى و بزرگ مؤمنان بيان شده است: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا‌‌...».

«إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ. إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ»: بطش، زدن و از پاى درآوردن ناگهانى و شديد است، به‌خصوص كه به‌شدت توصيف شود: «لشديد». اضافة ربّ «ربّك» اشاره به نمونة بارزى از ربوبيّت كه شخص پيمبر است مى‏‌باشد. اين نمونة ربوبى با امداد پروردگار چنان توان يافت كه شديدترين ضربه را بر مشركين و ستمكاران زد. تكرار ضمير مؤكد «انه هو» براى حصر است. دو فعل «يُبدِیءُ وَ يُعِيدُ» بيان قدرت ربوبيّت و خلاقيّت است كه همة موجودات به سبب آن قدرت و تصرف دائمى، پيوسته از ناچيزى چيز و باز ناچيز مي‌شوند. و از ناتوانى توان مي‌يابند و ناتوان مي‌گردند و بدون اراده و دخالت خود، همى از صورتى به صورتى در مى‏‌آيند.

«وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ. ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ. فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ»: دو صفت الغفور الودود، مقابل بطش شديد است: هم چنانكه بطش در مورد ستمكاران سركش شديد و بى‌‏مهابا مي‌باشد، نسبت به كسانى كه به او روى آرند و در راه رضاى او قدم گذارند، بس با گذشت است و بيش از گذشت، آن چنان دوست و شيفتة آنها مي‌باشد و چشم به آنها دارد كه به كارشان مي‌رسد و دردشان را درمان مى‌‏بخشد و خاطرشان را تسلّى مي‌دهد و در ميان سختي‌ها و رنج‌ها اميدوارشان مي‌دارد و به پاداش نيكشان مي‌رساند.

«المجيد»، به قرائت رفع، صفت براى ذو العرش، و به قرائت كسر، صفت براى عرش است، اين افعال و صفات متقابل، اشعه‌‏اى از عرش مجيد اوست، كه آن خود صورتى از قدرت و ارادة قاهر او مي‌باشد. آن عرش محيط و بلند پايه بر همة جهات و اجزای باطن و ظاهر عالم نظارت دارد و فرمان مي‌راند و هيچ مقاومتى در برابر فرمانش نيست «ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ، فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ».

اوصاف و توصيف‏‌هايى كه در اين آيات از خداوند بيان شده است، بعضى مبيّن قدرت و تصرف و قهر و احاطة مطلق است: «لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الأرْضِ- عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ- يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ- ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ- فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ.» بعضى نمايانندة سپاه قدرت و مجريان حكم و صفت غضب مي‌باشد: «العزيز. بطش. ذو العرش. فعال» بعضى مظاهر رحمت است: «الحميد. الغفور. الودود».

«هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ. فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ»: هل‌‌... استفهامى تقريرى يا انكارى است. «الجنود» ناظر به سپاهيانى است كه در برابر داعيان به حق بسيج شدند، يا گروه‏‌هايى كه در برابر آنها به صف درآمدند. فرعون و ثمود، به قرائت فتح، مفعول فعل مقدرى است كه دلالت بر اختصاص دارد. و به قرائت كسر، بدل، براى الجنود است.

اين دو آيه، پس از آن اوصاف و وعد و وعيدها، به نمونه‌‏هاى تاريخى اشاره مي‌كند: به يقين داستان كسانى كه قواى خود را در برابر پيمبران و داعيان به حق بسيج كردند به تو رسيده است. نمونة آشكار و نزديك آنها فرعون و ثمود است[3]. چگونه آنها قدرت خود را براى نابود كردن پيمبران و خاموش نمودن شعلة دعوت آنها به كار بردند؟

چگونه پيمبران پايدارى و صبر كردند؟ چگونه خداوند قواى خود را بر آنها شوراند و نابودشان كرد؟ در حقيقت سراسر جهان و موجودات آن، قوا و سپاهيان خداوندند كه با همة جمال و لطافت و رحمتى كه دارند، گاه به صورت خشمناكى از طوفان‏‌ها، و بيماري‌ها و قحطى‌‏هاى فتّاك و جنگ‌هايى در‌مى‌‏آيند كه شراره‌‏اش از درون دل‌ها بيرون مي‌زند‌‌... كه مظهرى از خشم و بطش خداوندند. چنانكه فرعونيان را طوفان آب و ثموديان را صاعقة آتش و هوا در كام خود كشيد.

تو اى پيمبر كه خبر اين داستان‌ها را شنيده‌‏اى، و پيروان تو، بايد صبر كنيد و اميدوار باشيد، تا سپاهيان و امدادهاى خداوند برسند.

«بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ. وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ»: بل، عاطفه براى تذكر و اعراض از مطلب مذكور، يا انديشة مفهوم از كلام (اضراب) است. «كفروا»، فعل ماضى، پيش رفتن به سوى كفر را مي‌رساند. «فى»، ظرفيه، و «تكذيب»، نكره، ظرف تكذيب و محيط تاريك و به هم پيچيدة خاص آنها را مى‏‌نماياند: نبايد در اين انديشه نمود كه چگونه با اين همه شواهد تاريخى و قدرت‏نمايى‌‏هاى خداوند، كافران چشم باز نمي‌كنند و هشيار نمي‌شوند، چه اين‌ها كه به كفر گرایيدند، در محيط محدود و بسته‏‌اى از تكذيب به سر مى‌‏برند. «واو»، «و اللَّه»، عاطفه به معنای مع (با) يا حاليه است: با آنكه، و حال آنكه خداوند، ورای آنان است و از هر سو بر آنها احاطه دارد و آنها محاط و محصور به وسیلة او هستند.

«بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ. فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ»: صفت مجيد براى قرآن (مانند توصيف عرش) بيان رفعت مقام و قدرت نفوذ و پايدارى آن است: هر چه آنها در ديوار بستة تكذيب و انديشة محدود خود بينديشند و قرآن را شعر و سحر و كهانت و از ميان رفتنى پندارند، و هر گونه مقاومتى در برابر آن بنمايند، در مقام و قدرت و راه نفوذ و پيشرفت قرآن تأثير پايدارى ندارد، چون قرآن مانند عرش، برتر از انديشه‏‌ها و پايدارى است و فرمانش، چون فرمان عرش، نافذ و نيرومند است و پيش مي‌رود. و موانع را از سر راه خود برمي دارد.

نكره آمدن «لوح»، دلالت بر تعظيم يا عدم تعيُّن دارد، «محفوظ» به قرائت كسر، صفت براى لوح و به قرائت ضم، صفت براى قرآن است. مفسرين با استناد به تفسير کسانی مانند ابن عباس و مجاهد، گويند مقصود از لوح، قطعه‌‏اى چون درّ، درخشان و در يمين عرش، يا لوح ملكوتى، يا ام الكتاب است. اين معانى اگر به روايت معتبرى مستند نباشند، قرينه‌‏اى در اين آيه و ديگر آيات ندارد. بلكه سياق اين آيات كه در مقام ردّ تكذيب كافران و اعراض (اضراب) از انديشة آنان است، و نكره آمدن «لوح» قرائتى است كه مقصود از لوح، هر صفحة نامعيّنى است كه قرآن نازل شده در آن ضبط و نوشته شود، خواه صفحة ذهن حافظين، يا اوراق كاتبين باشد. بنابراين، اين آيه تعبير ديگرى است از (آية 9، حجر): «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» در اين آيه، موضع حفظ قرآن، «لوح» بيان شده و به صيغة مفعول (محفوظ) آمده. در آية حجر، موضع ذكر نشده و حفظ آن به فاعل (حافظ) نسبت داده شده است: برخلاف انديشه‏‌هاى مكذِّبين، قرآن برتر از انديشه‏ها و حاكم بر عقول و نافذ در قلوب «مجيد» است. در هر لوحى باشد، محفوظ از تغيير و تبديل و زوال مي‌باشد. خداوند و قوايى كه آن را نازل نموده حافظ آن است.

اين سوره در مكه و هنگامى نازل شده است كه نو مسلمانان بى‌‏پناهى كه قوم و قبيله‌‏اى نداشتند، سخت گرفتار شكنجة مشركين بودند. همين كه رسول اكرم (ص) دعوت خود را آشكار نمود، سران مشركين با هم پيمان بستند كه هر گونه آزار و شكنجة روحى و بدنى دربارة مسلمانان روا دارند تا نو مسلمانان را از اسلام برگردانند و ديگران را از ايمان باز دارند. با اين پيمان، دست و زبان مشركين عليه مسلمانان باز و آزاد شد. در آغاز به اهانت و تحقير و ريشخند پرداختند تا قواى معنوى آنها را خورد كنند. چون مقاومت مسلمانان را ديدند، خشم و كينة آنها مانند آتشفشان مشتعل گرديد و در آن حرم امن، امنيت از حيات و مال و عِرضِ مسلمانان سلب شد، و درة مكه به صورت كانون تعذيب مسلمانانى درآمد كه هيچ روزنة نجاتى جز برگشتن از اسلام نداشتند. «عمّار ياسر»، مولاى «بنى مخزوم» و پدر و مادرش، «بلال بن رياح» غلام «امية بن خلف»، «خَبّاب ابن اَرَتّ» و ديگر بى‌‏پناهان را در روزهاى داغ، برهنه و با دست و پاى بسته و شكم گرسنه و تشنه، به روى سنگ‌هاى سوزان مي‌كشيدند و سنگ‌هاى سنگين و داغ را به روى بدن آنها مي‌گذاشتند. پدر عمّار در زير اين‌گونه شكنجه جان داد، مادرش در ميان شكنجه و با حربة ابى جهل كشته شد[4].

آيات اين سوره با قدرت بيان و بلاغت خاص قرآن، درهايى از جلال و عظمت در محيط دربسته و شكنجه‏‌گاه مكه، به روى مسلمانان بى‌پناه و در قيد و بند گشود و دل‌هایشان را محكم كرد و ترديد و نگرانى را از آنها زدود. اين آيات با نماياندن بروج قدرت و محكمة عدالت و سپاهيان قهر و رحمت و لطف و غضب كه در مظاهر اسماء و صفات علياى پروردگار نمايانده و وعده‌‏هايى كه داده، شكست و محكوميت و عذاب ستم‌رانان مشرك و فوز پيروزى نهايى عدل‌پروران موحّد را نشان داده است.

لحن و اوزان و مقادير اين آيات: آية اول، با اوج فتحه‏‌هاى متوالى و مدّ «و السماء» و طنين برخورد، حروف «ذ، ت، ب، ج،» و حركات متوالى فتحه و كسره و ضمه «ذات البروج» نمايانندة قدرت و عظمت آسمان و انگيزندة انديشه است. آن‌گاه آيات پى در پى، كوتاه، يكسان، با وزن فُعول «به ضم فا» و رَوِي‌هاى واو، دال، به سرعت پيش مي‌رود و روز موعود و شواهد و حوادث را مي‌نماياند. آية 7، كه پس از اعلام جرم، بيان عمل و گواهى مجرمين است، كشيده‏‌تر آمده. از آية 8 تا 11، به تناسب بررسى سبب وقوع جنايت و صدور حكم دربارة مجرمين و مؤمنين، طول دامنة آيات همى بيشتر گشته و تا آية 21، اوزان فعيل و حرف ما قبل مكسور و روى دال و گاه تغيير آن به «قاف، كاف، طاء»، از اوج «و السماء» و سوگندهاى عام، به حضيض تحقق گرایيده است.

جز آيات 14، 17، 18، كه در بين، به اوج و اوزان آيات اول برگشته و پيوسته است. و همچنين از آية 12، تا آخر سوره، مقدار آيات مانند اول سوره كوتاه گرديده كه نمايشى سريع و پى در پى از صفات قهر و لطف و افعال و كلام خداوند است. جز آية 19 كه به تناسب بيان حال قدرى كشيده شده سپس سوره با وزن خاص مفعول و رَوى خاص، «ظاء»، بسته و ختم گرديده است.

لغات و اوزان اسمى و فعلى خاص اين سوره: البروج (با ال) اخدود، فتنوا (ماضى جمع)، بطش (مضاف به رب)، لوح (مفرد نكره).

اين سوره در شأن و مقام پيمبران، و ايمان و پايدارى و جانبازى آنها و پيروان به حق آنهاست: «يونس بن ظبيان» از حضرت صادق(ع) روايت نموده است: هر كس سورة «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ»، را كه سورة پيمبران است، در نمازهاى واجب بخواند، حشر و موقف او با نبيّين و مرسلين مي‌باشد.

چنانكه بيان شد، مفسرين «وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ» را به اجتماعات و صفوف توحيدى در زمان‌ها و مكان‌هاى خاص و تعيين شده و گواهى همة آنها، تطبيق كرده‌‏اند. اين اجتماعات و صفوف در اين زمان‌ها و مكان‌هاى خاص، پاك‌ترين و خالص‌ترين اجتماعات و صفوف بشرى است. تأثيرات آنها را در اعماق قلوب و قدرت آنها را در تربيت نفوس و افكار و آثار و بركات آنها را نمي‌توان با هيچ اجتماع مصنوعى بشرى مقايسه نمود:

«اُبَى بن كعب» از رسول اكرم (ص) چنين نقل كرده است: كسى كه اين سوره را بخواند خداوند به عدد هر روز جمعه و عرفه كه در دنيا باشد، به او ده حسنه عطا مي‌فرمايد.

// پایان متن

[1] نصوص قرآنى تنها ابراهيم خليل را نشان مي‌دهد كه در ميان شعله‏‌هاى چنين آتشى سالم مانده و نجات يافت. در تورات چنان كه گفته شد، به سلامت رَستن سه تن يهودى كه به فرمان پادشاه بابل به كورة آتش افكنده شدند، آمده است. (مؤلف)

[2] ناقة صالح به صورت بُد شتر    پى بريدندش ز جهل آن قوم مُر

از براى آب چون خصمش شدند    آب كور و نان ثبور ايشان بدند

ناقة اللَّه آب خورد از جوى ميغ      آب حق را داشتند از حق دريغ‏

ناقة صالح چو جسم صالحان      شد كمينى در هلاك طالحان‏

شحنة قهر خدا زيشان بجُست    خونبهاى اشترى شهرى دُرُست‏

اى بسا كس را كه صورت راه زد    قصد صورت كرد و بر اللَّه زد

(مؤلف)، (مثنوی مولانا، دفتر اول، بیت 2509 به بعد)

[3] مقصود از فرعون در اين آيه و آيات ديگر قرآن، همان فرعون زمان موسى(ع) است كه نام او را «رامسيس» گفته‌‏اند.

دایرة‌المعارف فارسى، در لغت ثمود مي‌گويد: «ثمود، يكى از اقوام قديم عرب كه مانند عاد مدت‌ها پيش از ظهور اسلام نابود شده بود. مدارك قديمى چندى حاكى از جنبة تاريخى نام و وجود قوم ثمود است كه از آن جمله است كتيبة «سارگن» (مربوط به 715 ق. م) و آثار «كلاوديوس بطلمیوس» و «پلينى». مركز آنان ظاهرا «دَومة الجَندَل» و «حِجر» بود، ولى در تمام قسمت شمال غربى جزيرة العرب و مملكت نبطيان تا حوالى «العلا» منتشر بودند».

از نشاني‌هاى تاريخى چنين برمى‌‏آيد كه «ثمود» در دامنة شرقى كوه‌‏هاى «العلا» در شمال غربى جزيرة العرب و جنوب شرقى شام و فلسطين مسكن داشتند. چون قومى بيابان نشين و قوى بودند و در ميان خانه‌‏هاى محكم و صخره‏اى كوهستان (چنان كه قرآن خبر مي‌دهد) و در پناه بيابان به سر مي‌بردند، سر به طغيان و فساد برداشتند، پيمبر آنها صالح و آية آنها شترى بوده است، پس از آنكه از دعوت پيمبرشان سرپيچى كردند و شتر را پى نمودند، صاعقه و آتشى نابودشان كرد. (مؤلف)

[4] رسول اكرم(ص) اين مناظر جانگداز را مي‌ديد و جز صبر و دعوت به صبر چاره‏‌اى نداشت، به خاندان ياسر مي‌فرمود «صبراً يا آل ياسر! فانّ موعدكم الجنة» خباب گويد: روزى رسول خدا (ص) را در ساية ديوار كعبه نشسته يافتيم و عرض كرديم: آيا براى ما از خداوند يارى‏ نمي‌خواهى، آيا دعا براى ما نمى‌‏نمايى؟ آن حضرت فرمود: «پيش از شما مردمى بودند كه گرفتار مي‌شدند، دشمنان آنها در زمين گودال مي‌كندند و آنها را در ميان آن مي‌نهادند. آن‌گاه منشار «ارّه» بر سرشان مى‏‌نهادند تا دو نصف مي‌شدند. و با شانه‌‏هاى آهنين گوشت و استخوان آنها را شانه مي‌كردند، اين مصایب آنها را از دينشان باز نمى‏‌داشت. به خداوند سوگند كه اين كار را خدا آن چنان به نهايت رساند كه سوار صنعايى تا «حضرموت» رود در حالى كه جز از خدا، و از گرگ نسبت به گوسفندش بيمناك نباشد، ولى شما عجله داريد». (مؤلف)

پی‌دی‌اف

کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد ششم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 420 تا 430.

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *