معرفی: متن حاضر تفسیر آیات 1 تا 6 سوره تکویر به قلم آیت‌الله طالقانی است که در جلد پنجم کتاب «پرتوی از قرآن» آمده است. طالقانی در تفسیر این آیات می‌کوشد نشانه‌های قیامت را که در این سوره دکر شده از چند منظر بررسی کند. این جلد از این مجموعۀ شش جلدی، تفسیر بخش نخست جزء سی‌ام، از سورۀ نبأ تا سورۀ طارق را در برمی‌گیرد. تفسیر جزء سی‌ام پس از جزء اول قرآن کریم و در مدت حبس در زندان قصر به نگارش درآمده و پس از آزادی مؤلف، توسط وی در سال 1346 ویرایش و منتشر شده است. لازم است یادآور شویم کتاب‌های «پرتوی از قرآن» از مهمترین آثار آیت‌الله طالقانی است. او راه رهایی مسلمانان از تفرقه و نیز راه رستگاری انسان را در ناملایمات و گمراهی‌های عصر مدرن بازگشت به قرآن کریم می‌دانست. بنابراین پس از سال‌ها تفسیر شفاهی قرآن بر منبر و در جلسات مختلف، از سال 1341 تصمیم گرفت یک مجموعه تفسیر را به رشته تحریر درآورده و منتشر کند.
تاریخ ایجاد اثر: 1346
منبع مورد استفاده: کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد ششم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 233 تا 244.
متن

پرتوی از قرآن، جلد پنجم؛ تفسیر سورۀ تکویر، آیات 1 تا 6

سوره «تكوير» مكّى، 29 آيه است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» (١)

‏«وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ» (٢)‏

«وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ» (٣)

‏«وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ» (٤)‏

«وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» (٥)

‏«وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ» (٦)

به نام خدای بخشندة مهربان.

آن‌گاه كه آفتاب درهم پيچيده و فشرده شود. (١)

و آن‌گاه كه ستارگان تيره شوند. (٢)‏

و آن‌گاه كه كوه‌ها به راه افتند. (٣)

و آن‌گاه كه شتران با ارزش (آبستن ده ماهه) بى‏‌صاحب و رها شوند. (٤)‏

و آن‌گاه كه حيوانات وحشى گرد هم آيند. (٥)

و آن‌گاه كه درياها برافروخته گردند. (٦)

شرح لغات:

كُوِّرَتْ، ماضى مجهول از باب تفعيل: شال يا پارچة باز، به هم پيچيده و گرد آورده شد. رشته‌‏هاى تاريك در روشنايى داخل شد.

انكدرت، ماضى از باب انفعال: تيرگى يافت، به هم خورده و مضطرب شد، زير و زبر شد، فرو ريخت، شتابان رفت.

عشار، جمع عُشَراء (به ضم عين و فتح شين): ماده شترى كه از آبستني‌اش بيش از ده ماه گذشته، يا وضع حمل كرده باشد. سپس اين لغت تعميم يافته و به هر آبستنى گفته مي‌شود.

وحوش، جمع وحش: حيوانات بيابانى و انس ناپذير. از وحشت: ترس، نگرانى، اندوه.

حشرت، ماضى مجهول: از جاى خود بيرون آورده و با گروه ديگر پيوسته شد، انس گرفت.

سجّرت: ماضى مجهول از باب تفعيل (به قرائت بيشتر قاريان): تنور از آتش يا هيمه پر شد، برافروخته گرديد. آب نهر را فرا گرفت، امواج دريا بالا آمد. بعضى به تخفيف خوانده‌‏اند.

«إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ»: «اذا» ظرف زمان و متضمن معناى شرطى است كه فعل آن انجام خواهد شد. تقدم اسم «الشمس» بر فعل دلالت بر توجّه خاص به اسم دارد. ظاهر نسبت فعل كوّرت به شمس و معناى لغوى فعل اين است كه اين دگرگونى و درهم پيچيدگى در جرم خورشيد رخ مي‌دهد، و از ميان رفتن نور وضوء از لوازم آن است. با توجّه به اين ظاهر، بيان مفسران كه مقصود از ميان رفتن نور وضوء يا نابود شدن خورشيد است، مخالف ظاهر آيه و توجيهى بى‏دليل است.

اين پيشگويى و خبر قطعى قرآن از دگرگونى و به هم پيچيدگى خورشيد در اين آيه، و تحوّل زمين و ستارگان در ديگر آيات كه با صراحت بيان شده، از چه منشأ و مبدئى مي‌تواند باشد؟ اين توهّم كه منشأ اين‌گونه خبرهاى صريح، سابقة انديشه و ذهن شخصى پيمبر (ص) بوده يا هر توجيهى مانند آن، نادرست است، زيرا نه شخص آن حضرت چنين ادعايى داشته و نه زندگى گذشتة چهل ساله و محيط پرورش ذهنيش متناسب با اين‌گونه انديشه‌‏ها و نظرها بوده. چگونه دانشمند متفكرى مي‌تواند بدون بررسى‌‏ها و طى مقدمات علمى از چيزى خبر، يا دربارة موضوعى نظر دهد، آن‌هم نظر قطعى دربارة اخترها و حوادثى كه از ذهن بشرى فاصلة زمانى و مكانى بسيار دور دارند.

اين توهّم نيز كه اين‌گونه مطالب قرآن از انديشه‏‌ها و نظرهاى ديگران ريشه گرفته، بسی نابجا و نارواست، زيرا چنين انديشه‏‌هايى در آن زمان در اذهان عمومى، و يا خصوصی اهل نظر و دانشمندان از هيچ طريق راه نداشته، عموم مردم اگر انديشه‏‌اى دربارة خورشيد و ستارگان داشتند، جز اين نبود كه سرچشمه‏‌هاى نور افشان و زندگى بخش و گرم كننده‌‏اند و بسيارى از ملل، ستارگان را مبدأ پرورش و برتر از موجودات ديگر و فناناپذير مى‏‌پنداشتند و آنها را به خدايى يا مظهر كامل خدايى پذيرفته بودند و می‌پرستيدند و اين تنها آفتاب نبود كه در نظر مردم بلكه دانشمندان صورت خدايى داشت، بلكه هر يك از ستاره‌‏ها مبدأ نوعى آثار خدايى بودند: ناهيد (زهره) خداى زيبايى. مريخ خداوند جنگ، و همچنين‌‌... فلاسفة قديم يونان، سپس روم و اسكندريه كه انديشمندترين متفكرين دنيا بودند و دربارة هر موضوع نظر و رأى داشتند و براى گشودن اسرار خلقت راه‌هايى باز كردند و قسمت مهمى از پاية علمى را استوار نمودند، گويا چنان مقهور عظمت آفتاب و ماه و ستارگان بودند كه حق نظر دربارة آنها را به‌خود نمي‌دادند و اگر هم نظرى داده‌‏اند بسيار مبهم و بر اساس فرض بوده، مانند فرض افلاك و چگونگى حركات آنها، و مركزيت زمين.

ارسطو اين فرض‌ها را تكميل و تثبيت نمود و بطلميوس بر اساس آن هيئت آسمان‌ها و حركات را بنا نهاد، ولى دربارة به اصطلاح اجرام علوى، همه متفق بودند كه موجوداتى برتر از عناصر و مادة زمين و غير قابل كون و فساد و ابدى و ازلى و داراى روح جاويدان مي‌باشند. فلسفة ارسطو و هيئت بطلمیوس و آراء آنها، قرن‌ها بر اذهان دانشمندان نفوذ داشت. محققين و حكماى اسلام نيز با آن حركت فكرى و با اينكه در بسيارى از مسائل تجديد نظر كردند و حكمت را از جمود بيرون آوردند، در اصول فلسفه، به‌خصوص نظر در چگونگى و حركات موجودات آسمانى (علوى)، مقهور فلسفة ارسطو و هيئت بطلمیوس بودند، تا آنجا كه اين‌گونه آيات صريح قرآن را تأويل و توجيه مي‌کردند[1].

از قرن شانزده و هفده مسيحى، به وسيلة تأسيس رصد خانه‌‏هاى بزرگ و اختراع دوربين‌هاى نجومى و انديشه‏‌هاى آزاد، طلسم هيئت بطلمیوس متزلزل شد، سپس يكباره حصارهاى فرض افلاك و مركزيت زمين كه بشر را محدود و مغرور مي‌داشت، از ميان رفت و آدمى به عوالم بزرگ سركشيد و اين خود منشأ دگرگونى مفاهيم علوم طبيعى و كيهان‌شناسى گرديد و راه مشاهده و تفكر از هر سو به روى انسان باز شد. پس از آن با تكامل دوربين‌هاى نجومى و پيشرفت دستگاه‌هاى تجزيه و عكسبردارى كيهانى و تجربه و مشاهدة مستمرّ در اشكال و انواع و تغيير منظر و رنگ‌هاى ستارگان، اين حقيقت مسلم شد كه كهكشان‌ها و ميليون‌ها ستاره‌‏اى كه تشكيل دهندة هر يك از آنها هستند، در حال تغيير و تحوّل و تكامل مي‌باشند، و چون تغيير و تحوّل آنها ثابت شد و مواد ابرى كه اصل مادى آنهاست مشهود گرديد، مسئلة مرگ و فنای ستارگان كه خورشيد يكى از آنها مي‌باشد، مطرح شد. و به‌وسيلة اختراع دوربين‌هاى بزرگ نجومى و بررسى‏‌ها، هر چه آفاق دور و كهكشان‌ها بيشتر آشكار شد، عظمت و قدرت و دوام خورشيد در انديشه‏‌ها كمتر گرديد. اكنون با آنكه عمر خورشيد ميليون‌ها سال تخمين زده مي‌شود و نسبت به عمر طبيعى ما بسى طولانى است، ولى از نظر عمر كهكشان‌ها، مانند بوته و شكوفه‌‏اي‌ست كه روزى باز و شكفته شده و روز ديگر فسرده و پرپر مى‏شود.

در مرحلة نخست كه دانشمندان به وسيلة دوربين‌هاى نجومى به كهكشان‌ها پى بردند به صورت تودة ابر و مه ديده مى‌‏شدند، سپس ستارگان تشكيل دهندة آنها تشخيص داده شد، آن‌گاه انواع و اشكال و مراحل مختلف آنها نمودار گرديد، اكنون به كشف وضع‏ و مواد ساختمان داخلى آنها پرداخته‏‌اند و با تحقيقاتى كه دربارة كشف عناصر خورشيد و چگونگى فعل و انفعال‌هاى درونى و حرارتى و تجزيه و تحليل ذرّات آن پيوسته پيش مي‌رود، علل طبيعى مرگ خورشيد بيشتر آشكار مى‏شود و محققين تا آنجا پيش رفته‏‌اند كه توانسته‌‏اند دربارة آيندة عمر ستارگان و خورشيد نيز اظهار نظر كنند[2].

تا آنجا كه تاريخ بشر و آثار خورشيد در زمين نشان مي‌دهد، از زمان‌هاى گذشته تا كنون تغييرى در وضع خورشيد روى نداده است:[3] از اين رو به اين زودي‌ها و زمان‌هاى نزديك نبايد عمر آن به پايان رسد و شايد ميليون‌ها سال پس از اين، خورشيد همين‌گونه نورافشانى نمايد و مركز سيارات منظومة ما باشد. ولى هر چه عمر خورشيد از نظر عمر و زمان سنجى ما طولانى باشد، از نظر واقع و قرآن لحظه‌‏اى بيش نيست.

اين پايدارى و بقای نسبى خورشيد آن‌گاه براى ما ساكنين سيارة زمين مي‌تواند موجب آرامشى باشد كه اين كانون نور با حساب‌هاى بررسى شده، عمر طبيعى خود را طى كند و حادثة ناگهانى حساب نشده‏‌اى پيش نيايد، ولى چنان كه صورت‌ها و پديده‏‌هاى‏ زنده و غير زنده همگى در معرض حوادثند و كمتر عمر و وضع آنان در مسير طبيعى به پايان مي‌رسد، خورشيد نيز چنين است و در هر ساعت و هر روز در انتظار پيشامد يك حادثة ناگهانى كه موجب انفجار و سپس خاموشى آن شود مي‌باشد. اين‌گونه انفجارهاى ناگهانى را در ستاره‌‏هاى درخشان ديگرى كه مانند خورشيدند، به وسيلة دوربين‌هاى ستاره‏‌شناسان اكنون بيشتر از زمان‌هاى گذشته مشاهده مي‌كنند[4].

گرچه زمانى از اين‌گونه نظرها و مشاهدات كيهان‌شناسى نگذشته و اكنون در حال پيشرفت است و بسيارى از آنها هنوز تكميل و اثبات نشده، ولى به‌خصوص دربارة حدوث و تكوين و زوال خورشيد و ديگر اختران (كه قرآن قرن‌ها پيش، از آن خبر داده)، از چهارگذرگاه نظرى گذشته است:

نخست از تصوير فلاسفة قديم كه قرن‏‌ها انديشه‌‏ها را دربارة آسمان‌ها محدود ساخته بود. با عبور از اين گذرگاه، آسمان‌ها و ستارگان به صورت وسيع و [به شکل] ديگرى در برابر نظر نمايان گشت.

گذرگاه دوم، پى‌‏بردن به حدوث و تكوين و در نتيجه فنای موجودات آسمانى بود.

سوم، توجّه و نظر دانشمندان عصر به ساختمان داخلى ستاره‌‏ها و خورشيد است. گرچه اين تحقيقات در مراحل ابتدايى است، ولى با پى‏‌بردن به عناصر سازنده و فعل و انفعال‌هاى درونى و دگرگوني‌هاى آشكار ستارگان سرانجام نهايى آنها را اعلام مي‌نمايند.

گذرگاه چهارم، مشاهدة انفجارهاى ناگهانى بعضی از ستارگان است.

پس از عبور نظر و انديشة بشرى از اين گذرگاه‌ها، اكنون انسان جهان‌بين نيز از طريق مقدمات علمى، همين حقيقت وحى قرآن را اعلام مي‌نمايد: «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ‏»

اين تعبير قرآن وسيع‌‏تر و عميق‏‌تر از لغات انقباض، تاريك شدن، و سرد شدن است، زيرا اين تعبير مي‌رساند كه خورشيد داراى طبقاتى از صورت‌هاى مواد گسترده و تشعشع‌هايى است كه همة اطراف آن را فرا گرفته و هنگام پايان كار آن، اين طبقات مانند پارچه، پى در پى به هم پيچيده و فشرده مي‌شوند. شايد پس از اين با پيشرفت تحقيقات علمى اين حقيقت بيشتر آشكار شود[5].

«وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ»: الف و لام «النجوم» ظاهر در نجوم مخصوص و منظور است، مانند «الشمس»، نه همة نجوم يا جنس آنها. «انكدار» با نظر به لغت و موارد استعمال، به معنای تيرگى، فسردگى، نابسامانى، به هم ريختگى است. و گفتة مجاهد كه: انكدرت، به معنای تناثرت (پراكنده شد) مي‌باشد با ظاهر اين لغت سازگار نيست. انكدر الطائر (از هوا فرود آمد) نيز دلالت بر اين معنا ندارد. و آية «وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ» در سورة «انفطار»، در مقام بيان مطلب ديگر است. وزن باب انفعال «انكدرت» دلالت بر پذيرش اثر از مؤثّر خارج دارد، در مقابل آن، فعل «كوّرت» مشعر بر اين است كه خورشيد خود به هم پيچيده و تاريك مي‌شود. ترتيب آيات ترتّب حوادث را مي‌رساند: آن‌گاه كه خورشيد با نور و حرارتش به هم پيچيده و تاريك شد، آن ستارگانى كه از خورشيد نور و حرارت و نيرو مي‌گيرند و به قدرت كشش آن سامان دارند، تيره و تار و نابسامان مى‏شوند.

«وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ»: همين كه خورشيد دگرگون و ستارگان نيلگون شدند، توازن و به هم پيوستگى زمين مختل مي‌گردد و آنچه در آغاز اين اختلال، در زمين و چشم زمينيان رخ مي‌نمايد، جنبش و به راه افتادن كوه‌‏هاست كه مهار و استوانة زمين مي‌باشند.

«وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ»: براى عرب جزيره، شتر مهم‌ترين وسيلة زندگى و با ارزش‌ترين سرمايه بود، همين كه آبستنى ماده شتر به ده ماه مي‌رسيد، بيش از هر چه مورد علاقه و رعايت صاحبش بود. با توجّه به علاقه و دلبستگى عرب به اين يگانه وسيلة زندگى، اين عنوان در آيه، بيان نمونه‌‏اي‌ست از آنچه بيشتر مورد علاقة آدمى است. و نمودارى است از اضطراب و بى سر و سامانى و به خود انديشيدن و از همة علاقه‌‏ها بريدن انسان در آن هنگام، چنان كه با ارزش‌ترين چيزهايى كه آدمى سخت به آن دل بسته است، رها مى‌‏شود و معطل مي‌ماند. اگر مقصود از «العشار» هر آبستنى باشد مي‌تواند معناى آيه‏ چنين باشد: آن‌گاه كه هر آبستنى حمل خود را بر زمين نهد و آن را رها كند، مانند آية 2 سورة حج «يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها‌...» بنابراين بايد تقدير آيه «عُطِّلَت عَن حَمِلها» باشد.

از «جُبّائى» و «اُبَىّ» و «عمرو» نقل شده كه گفته‌‏اند مقصود از «العشار» ابر است كه در آن هنگامة تحوّل زمين، معطّل مى‌‏شود و ديگر نمى‌‏بارد، گويا بخار و دود گرم و خشك و بى‏‌بارش جوّ زمين را فرا مي‌گيرد. ولى اين معنا در كتب لغت و استعمالات متعارف ديده نشده است.

«وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ»: اين نمونه و نموداري‌ست از آثارى كه اين حوادث در وضع حيوانات وحشى و پراكنده در بيابان‌ها و جنگل‌ها پيش مي‌آورد: حيوانات وحشى كه در گوشه‌‏ها و لانه‏‌هاى خود مي‌خزند و از يكديگر وحشت دارند، از وحشت اين حادثة هول انگيز بيرون مي‌آيند و گرد هم در مى‌‏آيند و به هم انس مي‌گيرند.

گفتة بعضى از مفسران كه مقصود حشر حيوانات است براى آنكه در معرض قصاص و تلافى رنج‌ها و ناكامي‌ها درآيند، با ظاهر آيات كه خبر از مقدمات قيامت است، و با اصول دينى و عقلى موافق نيست[6].

«وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ»: بنا به قرائت مشهور كه به تشديد خوانده شده، معناى آن شدت و پيوستگى فعل است: آن‌گاه كه درياها پيوسته و به شدت و سراسر برافروخته گردد. اين معنا ظاهرتر است از معانى ديگر، مانند اينكه: فاصلة درياها از ميان برود و به هم راه يابند و به صورت يك دريا درآيند. آب درياهاى شيرين و شور به هم آميخته و درياها پر و لبريز گردد. آب درياها خشك شود.

گويا همين كه خورشيد با شعاع و قدرتش به هم پيچيده و تاريك شد، توازن جذب و دفع ميان خورشيد و زمين و در نتيجه تعادل در ميان نيروى ثقل و فشار گازها و مواد گداختة درون زمين به هم مي‌خورد و با انفجارهاى شديد و همه جانبه، قشر فاصل‏ و حافظ از ميان مي‌رود و كوه‏‌ها به حركت درمى‌آيد و گازها و مواد داغ و گداخته، آب درياها را به سرعت تبخير مي‌كند و درياها را طوفان مواد مذاب و آتش فرا مي‌گيرد.

با نظر به ترتيب آيات، اين آخرين وضعى است كه براى زمين پيش مي‌آيد و پس از آن يكسره صورت زمين دگرگون و مبدل مى‌‏شود.

اگر ترتيب اين حوادث مورد نظر اين آيات نباشد و همان خبر از اين حوادث منظور باشد، شايد علت در گرفتن آتش در زمين و برافروخته شدن و تبخير شدن درياها، تشعشع شديد نور خورشيد پيش از خاموش شدن و درهم پيچيده شدن آن باشد[7].

اين شش آيه، صورت‌هاى مشهود و بارز دگرگونى و حوادثى را مى‏‌نماياند كه پيش از ظهور قيامت رخ مي‌نمايد كه هر يك را علل و مقدمات و آثاري‌ست كه نخست در سه مظهر خلقت: خورشيد، ستارگان و زمين پديد می‌‏آيد. اثر اين حوادث در روابط و مجتمع انسانى، بيش از هر چيز، قطع علاقة شديد از اموال پر ارزش و روى گردانيدن از آنها مي‌باشد. دگرگونى در وضع حيوانات وحشى بدين صورت است كه از وحشت جايگاه‏‌هاى خود را واگذارده و بيرون مي‌آيند و به يكديگر پناهنده مى‌‏شوند، آن‌گاه شعله‏‌هاى آتش از درون زمين و از هر سو اطراف زمين را فرا مي‌گيرد يا حرارت سوزان خورشيد همة زندگان را مي‌سوزاند و زمين را به صورت جهنمى در مى آورد تا آنجا كه درياها از آتش و حرارت به جوش مى‌‏آيد و بخار مى‌‏شود. از اين پس صورت زمين و مواد و عناصر آن دگرگون و مبدل مي‌گردد: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الارْضُ غَيْرَ الأرْضِ»، و طليعه‌‏هاى قيامت و رستاخيز انسان آشكار مى‏‌شود:

// پایان متن

[1] تصوير و فرضية ارسطو و بطلمیوس دربارة افلاك و حركات و ساختمان آنها آن چنان با علوم الهى و طبيعى و رياضى پيوسته شده بود كه شك يا نفى هر جزء آن موجب تزلزل و به‌هم ريختگى همة فرضيه‏‌هاى علمى مسلَّم قرون گذشته مي‌گرديد. هر چه در رصدخانه‌‏ها ستارگان و حركات جديدى كشف مي‌شد، براى آنكه با اصول و مبانى علمى گذشته و لوازم هندسى تطبيق كند، فلكى براى آن فرض مي‌كردند، چنان كه تا اواخر قرون وسطاى مسيحى، شماره افلاك به هشتاد فلك رسيد. با اين پيوستگى و ربط فرضيات علمى با تصور افلاك و حركات آنها، براى علماى اسلامى و غير آنها ممكن نبود كه يك‌باره آنها را نفى كنند. علماى اسلام چون تأثير مستقل ستارگان و ابديّت آنها را منافى با توحيد و آياتى كه صريحاً از حدوث و زوال خورشيد و ستارگان خبر مي‌دهد مي‌ديدند، با آنكه اصول اين تصورات را نفى نكردند، همگى بر خلاف نظر يونانيان معتقد به حدوث و فنای همة موجودات علوى و سفلى بودند.

پس از علمای اسلام، نخستين دانشمند شجاعى كه از غرب برخاست و با يكى از مبانى گذشتگان مخالفت كرد، «كپرنيك» در اوايل قرن شانزده مسيحى بود. اين مرد مركزيت جهان را از زمين به خورشيد منتقل كرد و در نتيجه از شمارة افلاك كاسته شد. با اينكه نظرية‏ كپرنيك پاية فرضيات گذشتگان را بر هم ريخت، خود او به اصول افلاك و كامل بودن جوهر فلكيات و حركات آنها كه از ارسطو دريافت شده بود، عقيده داشت. يك ربع قرن پس از «كپرنيك»، گاليله با ابراز نظر حركت زمين در فضا، يك‌‎سره فرضيَة افلاك را به هم ريخت، ولى هنوز اهل نظر دربارة چگونگى و پيوستگى و استوارى جهان متحيّر بودند و ساية فرضية افلاك در ذهن‌هاى انديشنده رفت و آمد مي‌كرد، تا آنكه «نيوتن» با يك توجه برق‏آسا به كشف جاذبة عمومى ملهم شد و اصول نظريات جديد كامل گرديد و انديشه‌‏ها از تصور جهان دربسته به افلاكى كه ارسطو و پيروان وى ساخته بودند و هر تصور علمى به آن محدود مى‏‌شد، بيرون آمد. (مؤلّف)

[2] در آغاز اين قرن كه انحلال و تجزية تشعشعى ماده كشف شد و تحويل عناصر به يكديگر ممكن گرديد، راهى براى كشف راز تشعشع عظيم خورشيد و ديگر ستارگان به روى علماى فيزيك نجومى بازگرديد، و به اين حقيقت پى بردند كه در اعماق هستة بي‌نهايت ريز اتم‌ها قدرت عظيمى نهفته است كه ممكن است در شرایط و عوامل خاص از اين قدرت زير اتمى سيل تشعشع جارى شود. ميزان قدرت و سرعت انفجارهاى زير اتمى تنها از آثار فعل و انفعال‌هاى اتم عنصر (كه در خورشيد ئيدرژن است) نمي‌باشد، بلكه بيشتر بستگى به درجة حرارتى دارد كه از انفجارهاى ابتدايى حاصل مي‌شود. مصرف تدريجى ئيدرژن موجب افزايش حرارت مي‌شود. ئيدرژن خورشيد كه به تدريج به هليوم مبدّل مي‌شود، قسمت مركزى خورشيد تيره‏تر مي‌گردد و در نتيجه انرژى كمتر از آن ساطع مي‌شود و با انقباضى كه در قشر خارجى پيش مي‌آيد و انرژى كه در قسمت درونى توليد و ذخيره مي‌گردد از ذخيرة مركزى آن، پيوسته انرژى و حرارت بالا مي‌رود. به اين ترتيب اين منبع قدرت پيوسته در يك حال توازن، نور و حرارت و نيرو از خود مى‏‌افشاند. ولى اين وضع براى هميشه نخواهد بود، زيرا زمانى مي‌رسد كه ماية ئيدرژن آن رو به كاهش مي‌رود و منبع انرژى زير اتمى آن تمام خواهد شد و به سرعت جرم آن منقبض مي‌شود و تشعشع و فروغ و حرارت آن به هم پيچيده و تاريك مي‌گردد.

اين خلاصة نتيجه‌‏اي ا‌ست كه دانشمندان فيزيك نجومى دربارة ساختمان درونى خورشيد و تعادل و دوام و پايان تشعشع آن تا كنون به آن رسيده‌‏اند. رجوع شود به كتاب «پيدايش و مرگ خورشيد». (مؤلّف)

[3] اين همان چشمة خورشيد جهان افروز است              كه همى تافت بر آرامگه عاد و ثمود

 

[4] تغيير ناگهانى كه در بعضی از ستاره‏‌ها مشاهده مي‌شود، نشان مي‌دهد كه در زمانى كوتاه كه بيش از چند روز يا چند ساعت نيست و بدون هيچ آثار و علایم پيش‌بينى شده، ستارة كم نورى ناگهان صدها هزار برابر روشنى عادى، درخشنده مي‌شود كه مورد توجه ستاره‌شناسان مي‌گردد و سپس رو به خاموشى مي‌رود، تحقيقات منظمى كه در زمان حاضر به وسيلة عكسبردارى‏‌هايى که از آسمان صورت مي‌گيرد، نشان مي‌دهد كه سالانه در ميان ستارگان منظومة كوكبى ما لااقل بيست انفجار صورت مي‌گيرد، و اين‌گونه انفجارها به وسيلة دوربين‌هاى قوى نجومى در ديگر كهكشان‌ها نيز مشاهده مي‌شود. نقل از فصل نهم كتاب «پيدايش و مرگ خورشيد». (مؤلّف)

[5] مؤلف در فصل هشتم كتاب «پيدايش و مرگ خورشيد» انقباض و فرو ريختن مواد داخلى خورشيد را به ساختمان بلندى تشبيه كرده كه ديوارهاى زيرين در تحت فشار طبقه‏هاى فوقانى به در رود و طبقات ساختمان روى هم فرو ريزد. آن‌گاه از جهتى به اين تشبيه خود اشكال مي‌كند و جواب مي‌گويد‌...

قسمتى از فصل اول اين كتاب نيز راجع به اختلاف انبساط و فشردگى و چگالى (وزن مخصوص) و درجة حرارت مواد مركزى خورشيد از قشرهاى خارجى آن است.

قسمتى از مقالة «هربرت فريدمن» در مجلة «نيشنال جئوگرافى» تحت عنوان: «آنچه از خورشيد نمي‌دانيد»، اين است: «يك طبقة گاز اطراف خورشيد كه در حدود 200 ميل ضخامت دارد به نام «فتواسفر» ناميده مي‌شود. بيشتر نورى كه از خورشيد ساطع مي‌گردد از طبقة «فتواسفر» بيرون مي‌آيد. در آخرين طبقة «فتواسفر» گاز به‌طورى تار است كه هيچ روشنايى از داخل آن نمي‌تواند مستقيماً عبور نمايد. بدين ترتيب طبقة «فتواسفر» طبقة تار و روشنى است كه دور خورشيد را مثل پوست پياز احاطه كرده. داخل اين طبقه، دو طبقة ديگر قرار دارد يكى طبقة گازى است كه در حال انفجار و سوختن است و به آن «كروموسفر» مي‌گويند. و بعد از طبقة «كروموسفر» طبقة «آتمسفر» قرار دارد كه به آن «كورونا» مي‌گويند (از مجلة خواندني‌ها شمارة 73 تاريخ 3 خرداد ماه سال 45 نقل از مجلة شكار و طبيعت).

اين‌ها شواهدى است كه علوم پيشرفتة امروز به نظر قرآن دربارة جهان و خلقت نزديك‌تر مي‌شود. منظور تطبيق و تأويل قرآن با اين نظرهايى كه هنوز به اثبات كامل نرسيده، نيست. ما نبايد در فهم قرآن به اشتباه بيشتر محققين و فلاسفة اسلامى گذشته دچار شويم، زيرا آنان چنان مقهور فرضيات و نظرهاى فلاسفة يونان شدند كه به نظر و بيان مستقل قرآن توجه ننمودند و اين‌گونه آيات را با آن نظرها تطبيق و تأويل كردند تا آنجا كه امروز مسلمانان درس خوانده يا باور ندارند كه قرآن دربارة جهان نظر خاص دارد، يا مى‌‏پندارند آيات قرآن در بيان اين‌گونه مطالب متأثر از نظرهاى ديگران بوده است. تا آنجا كه مانند مرحوم «محمد على فروغى» با آنكه در آشنايى از فلسفة شرق و غرب و قديم و جديد در ايران كم مانند بود، در كتاب «سير حكمت در اروپا»، از هر انديشه و نظرى از قديم و جديد نمونه‌‏اى آورده و از هر كتاب علمى و مذهبى مانند تورات و اوستا اسمى برده، ولى نامى از قرآن در اين كتاب ديده نمي‌شود!!، ديگر، از غرب‏زدگان ناپخته و بى‏خبر از تعاليم قرآن چه انتظارى مي‌توان داشت؟! آنها شايد معذور باشند، چون قرآن را جز وسيلة مغفرت اموات و سوگند و تبرك، نشناخته‌‏اند، ولى از مانند «مرحوم فروغى» كه اهل مطالعه بوده اين عذر پذيرفته نمي‌شود، او برادرى چون مرحوم‏ «ابو الحسن فروغى» داشت كه شيفته به قرآن و تفكر در آيات آن بود و در مجالس درس تفسيرش در اين‌گونه آيات به بحث مي‌پرداخت، و دانشجويان را به تفكر در آيات قرآن حكيم و حقایق آن تشويق مي‌نمود. (مؤلّف)

[6] بنا بر اصول دينى و عقلى، حشر در قيامت و حساب و پاداش، از نتايج اختيار و تكليف و مسئوليت است. فلاسفة الهى حشر و بقا را بنا بر اصل تجرّد و استقلال نفس مي‌دانند، با اين اصول، و ظواهر و نصوص دينی، حشر و قصاص حيوانات و وحوش تخيلّى بيش نيست. «قتاده» چنان ميدان خيال را دربارة حشر حيوانات باز كرده كه پاى حشرات و مگس را نيز به عرصة قيامت كشانده است! (مؤلّف)

[7] در صفحة 113 كتاب «پيدايش و مرگ خورشيد» چنين مي‌خوانيد: «محاسبه‌‏اى كه به وسيلة مؤلف (ژرژگاموف) بر اساس نظرية مورد قبول دربارة ساختمان درونى خورشيد صورت گرفته به اين نتيجه رسيده است كه: تشعشع خورشيد با گذشت زمان زيادتر مي‌شود، و در آن هنگام كه مقدار ئيدرژن جرم خورشيد نزديك به اتمام است اين انرژى تشعشعى تقريبا صد برابر خواهد شد. و نيز از همين محاسبات معلوم شده است كه چون مقدار ئيدرژن خورشيد كمتر شود، شعاع خورشيد در ابتداى كار چند درصدى افزايش پيدا مي‌كند و پس از آن به كندى طول اين شعاع رو به تنزل خواهد رفت‌... از اينجا معلوم مي‌شود كه تحقيق در مسئله توليد انرژى در خورشيد، ما را به نتايجى رسانده است كه كاملاً با آنچه از نظرية رسمى کلاسیک به دست مي‌آيد مخالف است. به جاى آنكه بگویيم به علت فعل و انفعالات خورشيد روزگارى همه چيز يخ خواهد زد، بايد گفت كه به علت شدت حرارت خورشيد در آخرين مرحلة تحوّل آن، حيات محكوم به فناست. به اين ترتيب تشعشع خورشيد صد برابر مي‌شود، و درجة حرارت سطح زمين از درجة حرارت جوش آمدن آب بالاتر مي‌رود، و اگرچه در چنان حرارتى سنگ‌ها و قشر جامد زمين به احتمال قوى ذوب نخواهد شد، ولى قطعاً آب درياها و اقيانوس‏‌ها به حالت غليان در خواهد آمد...»

بنابر آنچه گفته شد، علم امروز، سه سبب براى برافروخته شدن زمين و درياها كه اين آيه «و إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ» از آن خبر داده پيش‌‏بينى مي‌كند: 1- انفجار زمين و سر بيرون زدن حرارت درونى و مواد گداختة آن. 2- افزايش تشعشع خورشيد پيش از مرگ تدريجى و طبيعى آن. 3- انفجار ناگهانى و پيش‌بينى نشدة خورشيد، كه از فصل نهم كتاب «پيدايش و مرگ خورشيد»، آورده شد. (مؤلّف)

پی‌دی‌اف

کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد ششم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 233 تا 244.

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *