معرفی: متن حاضر تفسیر آیات 15 تا 22 سوره نساء به قلم آیت‌الله طالقانی است که در جلد چهارم کتاب «پرتوی از قرآن» آمده است. این جلد از این کتاب شامل تفسیر آیاتی از سورۀ آل عمران و سورۀ نساء است. آیت الله طالقانی در تفسیر آیات مربوط به فحشا و طلاق، مصالح اجتماعی مسلمین و تلاش برای استیفای حقوق زنان را بررسی و شرح کرده است. لازم است که متذکر شویم طالقانی بعدتر این آیات را دوباره در زندان تفسیر می‌کند. او زمانی که به تفسیر آیۀ 22 سورۀ نساء می‌رسد توسط حکومت پهلوی دستگیر و زندان و در نتیجه، روند نگارش متوقف می‌شود و بعدتر در زندان تفسیر قرآن را بار دیگر از ابتدای سورۀ نساء شروع می‌کند. در توضیحات کتاب از سوی گردآورندۀ مجموعه در این مورد چنین نوشته شده است: «معلّم قرآن در زمستان سال 1354 به همين‌جا كه رسيده‌اند گرفتار ديوان و شياطين شده نتوانسته‌اند به راه خود ادامه دهند و پرتوهاى بيشترى از قرآن به دل‌هاى گرفتار در تيرگى ما بتابانند. شايد دو سال بعد از اين فاصله است كه در زندان اوين از هر فرصتى استفاده كرده از همين آيات اوّل سوره نساء (تا آيه 24) يادداشت‌هايى تهيه كرده به خارج فرستادند، لذا عين هر دو قسمت، بدون هيچ تغيير و كم و كاستى، جز در نقطه گذارى و ويرايش مختصرى از لحاظ جمله‌بندى و افزودن ترجمه برخى از آيات، به ترتيب زمان تقديم مى‌شود.» همچنین، لازم به ذکر است که کتاب‌ شش جلدی «پرتوی از قرآن» از مهمترین آثار آیت‌الله طالقانی است. او راه رهایی مسلمانان از تفرقه و نیز راه رستگاری انسان را در ناملایمات و گمراهی‌های عصر مدرن، بازگشت به قرآن کریم می‌دانست. بنابراین پس از سال‌ها تفسیر شفاهی قرآن بر منبر و در جلسات مختلف، از سال 1341 تصمیم گرفت یک مجموعه تفسیر را نگاشته و منتشر کند.
تاریخ ایجاد اثر: 1350 الی 1354
منبع مورد استفاده: کتاب پرتوی از قرآن، جلد چهارم، (جلد دوم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 238 تا 250
متن

پرتوی از قرآن، جلد چهارم؛ تفسیر سوره نساء آیات 15 تا 22

 

«وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِّنكُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا» ‎(١٥)

«وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَّحِيمًا» ‎(١٦)

«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُولَئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا» ‎(١٧)

«وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا» (١٨)

‏ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا» ‎(١٩)‏

«وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا»‎(٢٠)‏ «وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا» ‎(٢١)

«وَلَا تَنكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُم مِّنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتًا وَسَاءَ سَبِيلًا» ‎(٢٢)

و آنان از زنان‌تان كه كار بس زشتى ارائه دهند پس چهار تن از خودتان را بر ايشان گواه گيريد. لذا اگر شهادت دادند آنان را در خانه‌ها نگه داريد تا اين‌كه مرگ آنان را درربايد يا خدا راهى براى آنان قرار دهد. (15)

و آن مرد و زن از شما كه مرتكب فحشاء شدند، پس آنان را آزار دهيد، پس اگر توبه كردند و به صلاح روى آوردند دست از آنان بداريد بى‌گمان خدا بسيار توبه‌پذير و بسى مهربان است. (16)

[پذیرش] توبه تنها و تنها بر عهده خدا براى كسانى است كه بدى را از روى نادانى انجام مى‌دهند آن‌گاه از نزديك بازگشت كنند، پس همان كسان هستند كه خدا مى‌پذيرد توبه ايشان را و خدا بس دانا و حكيم است. (17)

و [پذيرش] توبه براى كسانى نيست كه بدى‌ها مى‌كنند تا آن‌گاه كه يكى‌شان را مرگ فرا رسد گويد من اكنون توبه كردم و نه كسانى كه مى‌ميرند در حالى كه كافرند، آنان را عذابى بس دردناك برايشان فراهم كرده‌ايم. (18)

هان اى كسانى كه ايمان آورديد! نه شما را رواست كه زنان را با اكراه به ارث ببريد و نه براى بردن بعضى از آن‌چه به آن‌ها داده‌ايد بر آنان سخت بگيريد، مگر اينكه فاحشه آشكارى بياورند. و به روشى پسنديده با آنان معاشرت كنيد، پس اگر آنان را ناخوش داريد چه‌بسا چيزى را خوش نداشته باشيد و خدا خير بسيارى در آن قرار داده باشد. (19)

و اگر خواستيد همسرى را رها كنيد و به جاى او همسر ديگرى گزينيد، و يك قنطار (مقدارى زياد) به او مهر داده باشيد چيزى از آن را نگيريد، آيا آن را بعنوان بهتان و گناهى آشكار مى‌گيريد؟ (20)

چگونه از او مى‌گيريد با آن‌كه هر يك به ديگرى پيوسته فضا را از ميان برداشتيد و پيمان پرمايه و استوارى زنان از شما گرفته‌اند. (21)

و ازدواج نكنيد با آن زنانى كه پدران‌تان ازدواج كرده‌اند مگر آن‌چه درگذشته انجام گرفته است، زيرا اين كار زشت و ستم و كينه و ناشايست راهى است. (22)

شرح لغات:

فاحشة: كار زشت، زشتى بيرون از حد، رسوا، زنا. از فَحَشَ: رسوا گرديد، كار زشت انجام داد، بدخويى و زشتى كرد، سخت بخيل شد، مرتكب زنا گرديد.

امساک: نگهداشتن، گلاويز شدن، پنجه افكندن.

عضل (اسم مصدر): سخت‌گيرى، (مصدر): او را از كار خود باز داشتن، جلو او را گرفتن.

عاشروا (از معاشرة باب مفاعله): آميزش، همراهى، تبادل حقوق. (از عشر): گرفتن و دادن يك از ده.

بهتان: افترا بستن، نسبت ناروا دادن، دروغ بستن. از بهت: سرگردان شد، حيرت‌زده ساكت شد.

افضى: جاى وسعت يافت، وسعتش داد، به وى رسيد يا رساند خود را، راز خود را براى او آشكار كرد، از فضا: مكان وسعت يافت، جاى تهى شد.

 

«وَ اللّاتِى يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِى الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً».

ظاهر آيه به قرينه «مِنْ نِسائِكُمْ» كه در آيات ديگر هم همين اضافه آمده، بيان حكم زنانى است از زنان خانواده اسلامى كه شوهر دارند ـ «مِنْ نِسائِكُمْ» ـ و مرتكب زنا مى‌شوند كه پس از شهادت چهار تن از مسلمانان (مِنْكُمْ) حكم آن‌ها نگهدارى در خانه است براى هميشه تا هنگام مرگ. پس همان علم شخص و يا شهادت كمتر از چهار تن كافى نيست تا با هر بدگمانى و يا علم شخص موجب اجراى اين حكم نگردد. و ظاهر تعبير: «فَأَمْسِكُوهُنَّ فِى الْبُيُوتِ»، البيوت، اشاره به خانه‌هاى خودشان است. همان نگهدارى و زير مراقبت قرار دادن در خانه است نه حبس كردن در جاى مخصوص: محبس ... بعضى از مفسرين، چون ابو مسلم، مقصود از فاحشه را در اين آيه، مساحقه (اعمال جنسى زن با زن) دانسته‌اند، كه هيچ دليل لغوى و قرينه‌اى در آيه نيست. گرچه لغت فاحشه تعميم دارد به هر كار زشتى، ولى موارد استعمال آن بيشتر در همان عمل زنا آمده است. و نيز متناسب با اين حكم، اللتيان و ضمائر تثنيه است. اين حكم براى تطهير بيوت از آلودگى و اختلاط ارحام، پس از آيات ارث و ديگر احكام آمده كه همه آن‌ها بر پايه و ريشه رحم است. «أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً» را بعضى اشاره به نسخ اين حكم دانسته‌اند كه ناسخ آن آيه سوره نور است: «الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِى فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ ...»[1] كه صد تازيانه «جلد» است. اما آن‌كه در چند سال محدود هجرت حكمى با اين صراحت نازل شود و به آيه ديگر نسخ شود، آن‌هم به فرض كه سوره نور پس از اين سوره نازل شده باشد، مورد تأمل است. مانند ديگر احكامى كه بعضى از مفسران يكسر منسوخ دانسته‌اند. مگر آن‌كه نظر به شرايط و ظرف زمان باشد نه نسخ كلى تا تحقيق شود كه شرايط هر يك از اين دو حكم چگونه بوده است. پس اگر شرايط مثلا از جهت محدود بودن زندگى خانواده و يا بسط قدرت و پايه گرفتن ولايت اسلامى است، [بايد ديد كه] متناسب با كدام يك از اين دو حكم است. به هر حال اين‌گونه موضوعات حياتى، بايد حكمى و وسيله جلوگيرى داشته باشد، اگر شرايط مساعد براى اجراى يكى فراهم نشود نبايد اصل موضوع كه مصلحت يا دفع مفسده است، بى‌حكم بماند. و اين [موضوع] را مى‌توان در همه احكام ناسخ و منسوخ قرآنى گسترش داد. اما اين آيه، چنان‌كه ظاهر است، درباره زنان شوهردار «نسائكم» است، و امساك در بيوت كه نگهدارى در خانه خودشان است، راجع به مسئوليت شوهران و ديگر افراد خانواده مى‌باشد، گرچه از جهت اشهاد و يا قدرت اجرا، راجع به اولياى عموم است. و آيه سوره نور، درباره زنان بى‌شوهر و يا به وصف «الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِى» و متصفين به اين صفت است كه رهاى از خانواده‌اند و يا اين عمل را پيشه خود كرده‌اند.

بنابراين، «أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً» نبايد همان ناظر به چنين نسخى باشد، و ظاهر «سبيلا» كه مطلق است، هر راهى است كه آن‌ها را از اين بن‌بست دوامِ امساك برهاند، مانند توبه كه در آيه بعد آمده است. و يا به كلى رها شدن و رانده شدن از محيط خانواده و اجتماع اسلامى است. و بعضى سبيل را حكم رجم «سنگسار» كه درباره زناى زن شوهردار است گرفته‌اند. و چون حكم رجم در قرآن نيامده، بايد حكم صريح و ظاهر در ابديت قرآن، به سنت نسخ شده باشد و حكم نسخ كتاب به سنت را محققين رد كرده‌اند. و شايد حكم رجم در همين مورد به تشخيص امام و والى واگذار شده باشد كه در شرايطى مثل آن‌كه كار فحشاى زن به رسوايى و بى‌بندوبارى بكشد، اجرا گردد. و اين‌هم يكى از موارد «سبيل» است. و اين‌كه گويند اين حكم امساك در بيوت هيچ‌گاه اجرا نشده و يا خبرش نرسيده است، گويا از اين جهت است كه اگر موردى در محيط خانواده اسلامى پيش آمده بسيار پنهانى و اتفاقى بوده و اثبات آن با چهار شهود پيش نيامده و اين حكم مثل ديگر احكام از آن پيشگيرى كرده است.

 

«وَ اللَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رَحِيماً».

عطف و سياق آيه و رجوع ضمير «يَأْتِيانِها» به «الفاحشة» كه در آيه قبل است، پيوستگى و ربط هر دو آيه و حكم در آن‌ها را مى‌رساند كه هر دو درباره همان فاحشه «زنا» است كه از زنان شوهردار «نسائكم» سرزند. «وَ اللَّذانِ»، تثنيه مذكر به اعتبار تغليب شركت مرد را مى‌رساند: و همان مرد و زنى كه از شما «خانواده اسلامى» آن فاحشه را انجام دهند، به اين صورت كه مرد مسئول است كه اگر زن چنين كارى كند بايد او را در خانه دربست نگه دارد، اگر خود شريك چنين كارى باشد كه زن را به حال خود رها كند يا او را وادار كند كه با خود يا ديگرى چنين رابطه فحشايى داشته باشد، پس آنان را بايد آزار داد: آنان را زد يا حبس يا طرد كرد و مورد سرزنش و بدگويى قرار داد تا مگر توبه كنند و طهارت و صلاح بيت اسلامى را تجديد كنند. و بايد همان حكم استشهاد نيز در اين مورد باشد. اين است آن‌چه به قرائن و ربط و تكميل اين دو حكم و پيوستگى آنها با مسائل گذشته، و اصل عدم نسخ، مى‌توان دريافت. پس چون حكم آيه قبل، «فَأَمْسِكُوهُنَّ فِى الْبُيُوتِ»، در مورد اين آيه ضمانت اجرا ندارد كه مسئول و ضامن آن همان مرد است، به‌صورت مجموع، حكمى ديگرى براى آنان آمده است.

و آن‌چه ابى‌مسلم گفته كه گويا اين آيه به دلالت «اللذان» در مورد لواط است، با ضمير «يأتيانها» كه راجع به «الفاحشة» است درست درنمى‌آيد و علاوه بر آن، حكم لواط كه از گناهان بزرگ است و حكم آن را كشتن مى‌دانند، نبايد «فآذوهما»، باشد. و از اين خلاف ظاهرتر، نظر كسانى است كه آيه اول را درباره زنان بى‌بكارت و دوم را راجع به زنان باكره گفته‌اند كه هيچ‌گونه قرينه‌اى نيست و با اشاره «اللذان» تناسبى ندارد. و هم‌چنين قرينه و دليلى نيست كه آيه اول درباره زناى محصنه و دوم درباره زناى غيرمحصنه باشد. پس اگر زن و يا مرد و زنى كه محيط بيت اسلامى را بدنام و آلوده ساختند، توبه كردند و محيط خانه را اصلاح كردند، بايد از حبس و آزار و طرد آنان اعراض كرد و پذيرفتشان: «فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما...».

 

«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً».

توبه، نوعى رجوع و بازگشت و انقلاب روحى است. منظور از توبه در اينجا پذيرش آن است. «عَلَى اللَّهِ»، مشعر به تعهد و حق بر خداست، از جهت جاذبيتى كه حق و خير دارد كه مقتضاى اسماء و صفات علياى خداى متعال است و تعهدى كه براى پذيرش توبه كرده است. حقيقت توبه علم و استشعار به گناه و برگشت از آن مى‌شود. وزن جهاله (فعاله)، نوعى جهل ـ جهل بسيط يا خفيف ـ نه جهل كامل به جهل است، چون چنين جاهل كه گناه را به عقل فطرى نمى‌شناسد و به او ابلاغ نشده و به جهل خود جاهل است، عقلا و شرعا گناهكار نيست و هم‌چنين آن‌كه علم كامل و آگاهى به گناه و مسئوليت و عواقب آن دارد، قابل توجه نيست يا توبه‌اش پذيرفته نبايد باشد، اگر چنين كسى پشيمان شود و توبه‌اش پذيرفته گردد، از رحمت و لطف خاصّ خداوند است نه آن‌كه خداوند تعهد داشته باشد و قبول آن لازم «عَلَى اللَّهِ» باشد. پس فقط پذيرش آن توبه بر خدا و به سود كسانى است كه گناه و بدى را از روى جهل كه آثارش ناچيز يا قابل گذشت و يا به سبب طغيان هوا و شهوات و تاريك‌بينى عواقب آن انجام شود. همين كه محيط روحى او صاف و روشن گرديد و آثارش نمودار شد. پشيمان مى‌شود و به زودى و پيش از مرگ كه گذرگاه از هر تحول و عملى است توبه كند: «ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ» كه شرط دوم پذيرش توبه است، نه از روى علم و سركشى باشد و نه بى‌تفاوتى و مسامحه باشد و به امروز و فردا واگذاردن تا به هنگام مرگ كه ديگر اختيار و محيط توبه به پايان مى‌رسد. پس قيد «بِجَهالَةٍ» شرط پذيرش است نه بيان توضيحى: آنان كه بدى را ناچار به سبب جهالت انجام مى‌دهند، يعنى آنان كه بدى را انجام مى‌دهند، نبايد با علم به آن و آثار آن باشد. «فَأُولئِكَ»، اشاره به مقام برتر آنان است. «يَتُوبُ اللَّهُ»، بيان انجاز تعهد «عَلَى اللَّهِ» و دو صفت: «كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً»، ضمانت آن است كه اين پذيرش به مقتضاى اين دو صفت است، نه صفت غفور و رحيم كه تعميم دارد. اين توبه حقيقى است كه خداوند بايد بپذيرد، اما توبه زبانى و ترك معصيت، همين مى‌تواند كه آثار ظاهر شرعى را كه در آيه سابق آمده است [از بين ببرد].

 

«وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّى تُبْتُ الآْنَ وَ لاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً».

نفى اصل توبه بدون قيد «على اللَّه»، يعنى توبه نيست تا خداوند تعهد به پذيرش آن داشته باشد. جمع «السَّيِّئاتِ»، اشاره به اصرار دارد، نه «السوء» كه در آيه سابق آمده است. «حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ»، نهايت مسامحه و ناآگاهى را مى‌رساند، حضور: هويدا شدن آثار موت است. «أَحَدَهُمُ»، اشعار به اين دارد كه اين‌گونه توبه هم براى چنين مردم، تعميم ندارد و اتفاقى است. «قالَ إِنِّى تُبْتُ الآْنَ» دلالت بر گفتارى دارد كه در آن هنگام كه آثار مرگ و بروز اعمال را مى‌نگرد به زبان مى‌آورد و چه بسا قلب و طينت معصيت كارش با آن هماهنگ نباشد «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ»[2]. بيان اين توبه نامقبول، تبيين و تأكيد توبه مقبول است كه در آيه سابق آمده است. و از «حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» بيان «مِنْ قَرِيبٍ» است: هرچه زودتر تا هنگام مرگ. نه توبه گناهكارى كه رو به گناه مى‌رود تا هنگام مرگ، پذيرفته است و نه آنان كه به حال كفر مى‌ميرند.

«وَ لاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ». نظر به پشيمانى است كه در حال مرگ رخ مى‌دهد و يا پس از آن كه هنگام مشاهده نتايج عقايد و اعمال است و يا مقصود از توبه پذيرش خداوند است. اين دو آيه جامع‌ترين آيات درباره اصول توبه‌اى است كه خداوند تعهد پذيرش آن را كرده و توبه‌اى كه پذيرفته نمى‌شود. در اين بيان وسائط و توبه‌هايى هست كه بسته به حالت تائب و رحمت واسعه خداوند تواب دارد و آن را جز خدا نمى‌داند. و اين يگانه راهى است كه قرآن كريم به روى‌آلودگان و ساقط شدگان در گناه باز نموده كه منشأ آن همان علم و آگاهى و انقلاب معنوى و تجديد حيات مى‌باشد. نه گناه‌بخشى مسيحيان و اسناد تجارت آن و نه ملعون و شكنجه شدن مصلوب براى نجات ديگران و جبران گناهان آدم و فرزندان، و نه شفاعت بى‌حساب و اذن. چون انسان پديده‌اى قابل تحوّل است، بايد با اختيار و اراده خود و استمداد از خدا، توفيق توبه را فراهم كند، آن‌گاه با آگاهى كامل و تصميم قاطع، انقلابى در درون خود پديد آرد. سراسر آيات و روايات توبه، از فروع همين اصولى است كه در اين دو آيه آمده و همچنين از وضع و قابليت و اراده انسانى.

 

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً».

پس از فرمان‌هايى كه براى تطهير بيوت اسلامى از آلودگى به فحشاء و بيان اصول توبه [بيان شده]، اين آيه برگشتى به حقوق زنان و ارث است. نهى‌هايى كه در اين آيه آمده، اشاره‌اى است به بدترين و سخت‌ترين محدوديت و حقبرى كه در زمان جاهليت بر زنان روامى‌داشتند كه فرزندان ارشد يا كسان و سران قبيله، زنان را پس از درگذشت شوهران‌شان، به ارث مى‌بردند، به اين صورت كه جامه بر سرش مى‌افكندند و جز مادر را به زنى خود مى‌گرفتند تا به ديگرى شوهر نكند و اگر ارثى داشت با خود نبرد. چنان كه در ايران قديم هم كه زندگى بر پايه طبقاتى بود، زن‌ها هم‌چون ميراثى بودند كه نبايد از طبقه خود بيرون روند، گرچه در اصل از اين طبقه نبودند تا خون و اصول طبقاتى خود را از اختلاط با طبقات ديگر نگه دارند. و نيز اگر از زنانى بود كه ميراثى داشت از ميان خودشان بيرون نبرد.

ظاهر «أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ»، همين ارث يا ارث بران خود زنان است. قيد «كَرهاً»، توضيحى و يا ناظر به اصل اين سنّت ظالمانه است كه تحميل شده بود، و زنان ناچار به آن تن مى‌دادند مانند: «لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً...»[3]. و مى‌شود كه به تقدير اموال باشد: حلال نيست بر شما كه اموال آنان را با اكراه به ارث ببريد كه آنان را پيش از مرگ وادار كنيد كه اموال‌شان را به شما واگذارند. و شايد اين تعبير براى تعميم باشد: كه آن‌ها را و اموال‌شان را، يا با اموال‌شان، به ارث ببريد.

«وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ ...»، عطف به «أَنْ تَرِثُوا»، و نهى در مرتبه ديگر است: نه حلال است بر شما كه آنان را به ارث بريد و نه اين‌كه بر آنان سخت گيريد تا بعضى از اموالى كه به آنان داده‌ايد ببريد. اگر آن رسم نبود كه زنان را به ارث ببرند و يا از محارم بودند كه نمى‌توانستند خود زن را به ارث برند، او را محصور مى‌كردند و بر او سخت مى‌گرفتند كه از اموالش چشم بپوشد. «بِبَعْضِ ...»، فراگيرى نهى را مى‌رساند، چون نهى از بردن بعضى از اموال، به اولويت نهى از همه اموال است. و اگر بعض نبود شايد اين توهم پيش مى‌آمد كه منع از همه مال است نه جزئى از آن. اگر نهى اول راجع به ارث مال زنان پس از مرگ باشد، اين نهى درباره زنان در زمان حيات است. و اگر نهى از جلوگيرى و محدود نمودن زنان و ارث از شوهر كردن باشد، «بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ»، خطاب عموم است: بعضى از آن‌چه شما نوع مردان به آنان داده‌ايد. و شايد ناظر به مهر زنان باشد: تا بعضى از مهرشان را ببريد. و يا تعميم دارد، چه زنان ارث بر يا ارث گذار.

«إِلاَّ أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ». استثناء از «لا تَعْضُلُوهُنَّ» و متعلَّق «لِتَذْهَبُوا...» است، «فاحشة مبينة»، همان است كه به شهود و يا اقرار تبيين شده باشد «اللاَّتِى يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ ...» اين مفهوم اين استثناست كه اگر فاحشه‌اى از آن‌ها سر زد، مى‌توان آن‌ها را به سختى دچار كرد تا از بعض يا همه حقوق بگذرند. اين رفع حذر از نهى «لا تعضلوهن»، با نظر به امر «التى يأتين الفاحشة من نسائكم فاحبسوهن». وجوب حبس در بيوت يكى از مصاديق سخت‌گيرى (عضل) را مى‌رساند، و شايد كه يكى از سبيل‌هايى كه در آن آيه آمده «أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً» همين باشد كه از مفهوم اين آيه برمى‌آيد: سخت‌گيرى و بازداشت در خانه تا از بعض مهر و يا همه و يا دارايى خود بگذرد تا به راه آيد و يا از خانه رها شود و يا از خانواده اسلامى رانده گردد.

«وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ». معاشرت، زيست با هم و يا تبادل حق است. حقوقى كه بر مبناى معروف است يعنى آن‌چه عقل فطرى و سنت‌هاى شايسته اجتماع بپسندد و بشناسد. همان‌سان كه زن بايد وظايف و مسئوليت‌هايى را كه ساختمان روحى و جسمى و عرف عمومى به او واگذارده به خوبى انجام دهد، مرد هم به وظايف نگهدارى و سرپرستى و آيين زندگى و آسايش او مكلف است، نه استبداد و خشونت و تحمل كارهاى بيش از مسئوليت.

«فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً». تفريع به عاشروهن، «فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً» بيانى كلى و به جاى جواب شرط است: بايد با آنان به معروف زيست كنيد. پس اگر آن‌ها را ناخوش داشتيد، نبايد از معاشرت با آنان به معروف خوددارى [بلكه] بايد تحمل كنيد كه چه‌بسا پس از اين كراهت، زندگى خير و خوشی پيش آيد، چون بسيار است كه شما چيزى را كراهت داريد و خداوند در آن خير بسيارى ذخيره كرده است. نسبت كراهت به زن‌ها، شامل همه [نوع] كراهت است از چهره ظاهرى و يا اخلاق و يا رفتار كه بيشتر در آغاز زندگى مرد و زن پيش مى‌آيد كه همه اين‌ها تغييرپذير است. و چه‌بسا از پس چهره نازيبا، اخلاق و رفتار نيكو رخ نمايد كه چهره ظاهر را از نظر ببرد و يا فرزندان شايسته‌اى پديد آيد و هم‌چنين ...

 

«وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً. أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً».

معطوف است به «فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ ...»: اگر زنى را پسنديده نداشتيد و نخواستيد سازگارى كنيد كه بايد خير و سازگارى پيشه كنيد، و خواستيد ديگرى را به جاى او گزينيد، اين ناپسندى و استبدال، نبايد شما را وادارد كه چون ديگرى را مى‌گزينيد و مهر ديگرى بايد بپردازيد، مهر او را تأديه نكنيد. و گويا براى توجه به همين است كه به جاى «ان طلقتموهنّ»، و يا «ان اردتم طلاقهنّ»، «إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ ...» آمده: اگر خواستيد زنى را رها كنيد و به جاى او همسر ديگرى گزينيد، اگر يك قنطار (مقدار زياد) به او مهر داده باشيد، نبايد چيزى از آن را باز گيريد.

«أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً». استفهام انكارى و سرزنش‌آميز است: آيا حق او را مى‌گيريد همراه بهتان و گناهى آشكارا؟ و اين سرزنش قرينه آن است كه نظر به موردى است همراه با كراهت زن كه زن را با سرزنش و سرگردانى و سرافكندگى طلاق دهد و زن ديگرى را به جاى او آورد. در مورد چنين زنى است كه براى حفظ از سرافكندگى، قرآن تأديه همه مهر و اموال او را تأكيد و خوددارى از آن را تهديد كرده است.

 

«وَ كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلى بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً».

با آگاهى به واقعيتى: چگونه او را رها مى‌كنيد و اموالش را كه وسيله جبران محروميت و اميد به زندگى آينده‌اش است، باز مى‌ستانيد با آن‌كه هر دو مانند دو جزء حياتى فضا را از ميان برداشتيد و به هم پيوستيد و يك وحدت حياتى شديد كه يك جزء آن نيروى انديشه است و كار و فعل و جزء ديگر نيروى عاطفه است و احساس و قابليت، و چون بخواهد اين وحدت حياتى تجزيه و رها شود تا هر يك به جزء ديگرى پيوندد، بايد آن‌چه دارد با خود ببرد، و يا آن‌كه هنگام ازدواج زنان از شما ميثاق پرمايه و محكمى براى ادامه حيات تركيبى خود گرفته‌اند: «وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً».

«وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباوُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِيلاً».

نهيى است متضمن عضل و حقبَرى از زنان كه در ميان اعراب جاهليت تا زمان ظهور اسلام بوده است كه زنان پدران خود، جز مادران‌شان را، به ارث مى‌بردند و مهرى به آنان نمى‌دادند. در رواياتى كه در اين‌باره آمده و مفسّران به شيوه خود آن را شأن نزول اين آيه گرفته‌اند، دليل همين است كه تا زمان نزول اين آيه اين رسم را بعضى از مسلمانان نيز داشته‌اند. «إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ»، اشاره بدين است كه احكامى كه پيش از اين آيه بوده گسيخته نمى‌شود. چه‌بسا با اين‌گونه نكاح فرزندانى پديد آمده باشد. چه كار زشت و ستم و كينه و راه ناشايستى است: «إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِيلاً».

// پایان متن

 

[1] به هر يك از زن و مرد زناكار يكصد تازيانه بزنيد. النور (24)، 2.

[2] و اگر [به اين جهان] باز گردانيده شوند، باز هم حتماً به همان چيزى كه از آن نهى شده بودند باز مى‌گردند وآنان قطعاً دروغگو هستند. انعام (6)، 28.

[3] كنيزان خود را كه مى‌خواهند پاك بمانند وادار به زنا مكنيد. نور (24)، 33.

پی‌دی‌اف

کتاب پرتوی از قرآن، جلد چهارم، (جلد دوم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 238 تا 250

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدئویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.
 
 
 
 

دیدگاه‌تان را بنویسید

اگر در رابطه با محتوای فوق اطلاعات تکمیلی دارید، از طریق کادر زیر با کتابخانه «طالقانی و زمانه‌ما» در میان بگذارید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *