معرفی: متن حاضر تفسیر سوره ناس به قلم آیت‌الله طالقانی است که در جلد ششم کتاب «پرتوی از قرآن» آمده است. آیت‌الله طالقانی در تفسیر این سوره به مفهوم پناه بردن به خدا و صفات او پرداخته و در نهایت نیز فضیلت دو سورۀ فلق و ناس را بیان کرده است. این جلد که تفسیر بخش دوم جزء سی‌ام است، از سوره اعلی تا سوره ناس را در برمی‌گیرد. تفسیر جزء سی‌ام پس از جزء اول قرآن کریم و در مدت حبس در زندان قصر در نیمۀ دوم دهه چهل به نگارش درآمده و پس از آزادی مؤلف، توسط وی ویرایش و منتشر شده است. این متن، آخرین بخش جلد ششم کتاب پرتوی از قرآن است که در واقع، با تفسیر این سوره کتاب به اتمام می‌رسد. آن‌گونه که در انتهای متن نیز آمده، تفسیر این سوره در روزهای پایانی سال 1347 انجام شده است. لازم است یادآور شویم کتاب‌های «پرتوی از قرآن» از مهمترین آثار آیت‌الله طالقانی است. او راه رهایی مسلمانان از تفرقه و نیز راه رستگاری انسان را در ناملایمات و گمراهی‌های عصر مدرن بازگشت به قرآن کریم می‌دانست. بنابراین پس از سال‌ها تفسیر شفاهی قرآن بر منبر و در جلسات مختلف، از سال 1341 تصمیم گرفت یک مجموعه تفسیر را به رشته تحریر درآورده و منتشر کند.
تاریخ ایجاد اثر: 1346
منبع مورد استفاده: کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد هفتم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 407 تا 414.
متن

پرتوی از قرآن، جلد ششم؛ تفسیر سورۀ الناس

سورة النّاس، مکّی و بعضی مدنی دانسته‌اند و دارای 6 آیه است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» (١)‏

«مَلِكِ النَّاسِ» (٢)‏

«إِلَهِ النَّاسِ» (٣)‏

«مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ» (٤)‏

«الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ» (٥)‏

«مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ» (٦)‏

به نام خدای بخشندة مهربان.

بگو پناه‌ می‌برم‌ ‌به‌ پروردگار مردم‌. (١)‏

زمامدار مردم‌. (٢)

خداوند مردم‌. (٣)

‌از‌ شر وسوسه‌آور همی‌ پنهان‌ شونده‌. (٤)‏

آنکه‌ ‌در‌ سینه‌های‌ مردم‌ وسوسه‌ نماید. (٥)

‌از‌ نهانیان‌ و مردمان‌. (٦)‏

شرح‌ لغات‌:

الوسواس، به فتح‌ واو، اسم‌ مصدر یا صیغة مبالغه‌، و به کسر مانند زلزال‌، مصدر، ‌از‌ وسوس‌: ‌به‌ ‌او‌ و به سوی‌ ‌او‌ پنهانی‌ و آهسته‌، خاطرات‌ و اندیشة شر ‌را‌ القاء نمود، یا ‌خود‌ آهسته‌ سخن‌ ‌گفت‌، ‌به‌ عقلش‌ آفت‌ رسید، سخن‌ نامربوط ‌گفت‌.

الخنّاس‌، صفت‌ مبالغه‌ و دلالت‌ ‌بر‌ عادت‌ دارد. ‌از‌ خنس‌: باز ‌پس‌ رفت‌، پنهان‌ شد، ‌خود‌ ‌را‌ جمع‌ کرد.

 

«قُل أَعُوذُ بِرَب النّاس، مَلِک النّاس، إِله النّاس»: اضافة «رب‌ و ملک‌ و اله»‌، ‌به‌ «‌النّاس»‌ و ترتیب‌ و عطف‌ بیانی‌ ‌این صفات‌ و تکرار ‌النّاس‌ به جای‌ ضمیر، اشعار ‌به‌ اضافة خاص‌ و مترتب‌ ‌این صفات‌ دارد: صفت‌ عینی‌ و حقیقی‌ رب‌، عناصر و قوا و غرایز انسانی‌ ‌را‌ ترکیب‌ و تنظیم‌ نموده‌ و به کمال‌ رشد و نمو می‌رساند. ‌آنگاه‌ ‌با‌ موهبت‌ عقل‌ فطری‌ و اختیار ‌که‌ نماینده‌ و نمونة قدرت‌ و اراده‌ و مالکیت‌ خداوند ‌است‌، ‌او‌ ‌را‌ مالک‌ و متصرف‌ ‌در‌ کشور وجود ‌خود‌ می‌گرداند. و همین‌که‌ عقل‌ ‌به‌ کمال‌ رشد ‌خود‌ رسد و یکسر آزاد شود، میدان‌ کشمکش‌ها و جواذب‌ قوای‌ متضاد نفسانی‌ ‌با‌ عقل‌ باز و گسترده‌تر می‌شود. ‌در‌ ‌این مرتبه‌ رشد قوای‌ عقلی‌ و نفسانی‌، باید شعاع‌ دید و قدرت‌ اختیار و ارادة‌ انسانی‌ نیز بازتر و نیرومندتر شود ‌تا‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ شروری‌ ‌که‌ به وسیلة قوای‌ نفسانی‌ و مجاری‌ ‌آن‌ ‌به‌ گناه‌ و پستی‌ و سقوط می‌کشاند برهاند. ‌آن‌ صفت‌ عینی‌ و پرتو الوهیت‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ عقل‌ رشد یافته‌ می‌تابد و آفاق‌ و مبادی‌ و نهایات‌ ‌را‌ روشن‌ می‌نماید و ارادة محکم‌ ایمانی‌ می‌بخشد و ‌در‌ مسیر الهام‌ و وحی‌ و طریق‌ شریعت‌ و تشریع‌ پیش‌ می‌برد و انسان‌ باید ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ پناه‌ ‌او‌ بدارد.

«مِن شَرِّ الوَسواس الخَنّاس»: الوسواس‌، ‌اگر‌ به معنای مصدر یا اسم‌ مصدر ‌باشد‌، اضافه ‌به‌ الخناس‌، ‌برای‌ نسبت‌ و نشان دادن‌ منشأ ‌است‌. و ‌اگر‌ به معنای وصفی‌ و مبالغه‌ ‌باشد‌، اضافة بیانیه‌ ‌است‌، به هر صورت‌ ‌این وزن‌ (مانند زلزال‌) دلالت‌ ‌بر‌ تکرار دارد و همچنین‌ وزن‌ و معنای‌ الخناس‌: ‌آن‌ وسوسه‌گری‌ ‌که‌ پی‌در‌پی‌ القا می‌نماید و همی‌ پیش‌ می‌آید و ‌پس‌ می‌رود و پنهان‌ می‌شود و آشکار می‌گردد. ‌اگر‌ محیط درونی‌ انسان‌ ‌با‌ نور معرفت‌ و ایمان‌ روشن‌ ‌باشد‌ و ‌در‌ پناه‌ ربوبیّت‌ رب‌ و تصرف‌ ‌او‌ و وقایة تقوا درآید و قوا و فرشتگان‌ الهام‌بخش‌ به خیر و صلاح،‌ راه‌های‌ نفوذ و وسوسه‌های‌ شرانگیز ‌را‌ ببندند، ‌آن‌ وسوسه‌گر خناس‌ ‌به‌ عقب‌ برمی‌گردد و ‌در‌ کمین‌ می‌ماند ‌تا‌ به چه‌ صورتی‌ و ‌از‌ چه‌ مجرایی‌ و ‌با‌ چگونه‌ سموم‌ وسوسه‌ای‌ پیش‌ آید و ‌در‌ انتظار آن است‌ ‌که‌ انگیزه‌های‌ هواها و شهوات‌ و کبر و حسد و دیگر خوی‌های‌ پست‌ محیط درونی‌ ‌را‌ تاریک‌ و مشوش‌ گردانند ‌تا‌ سر برآورد و ‌بر‌ قوا و انگیزه‌های‌ خیر بتازد و عقل‌ ‌را‌ تیره‌ سازد و فرمان‌ اراده‌ ‌را‌ به دست‌ گیرد و ‌برای‌ پیشبرد شر و انجام‌ ‌هرگونه‌ گناه‌ جلوی‌ بینش‌ و عاقبت‌اندیشی‌ ‌را‌ می‌بندد و شبهه‌ها و عذرها پیش‌ می‌آورد و شوق‌ها و آرزوها و امیدهای‌ کاذب‌ و پست‌ برمی‌انگیزد: «لأمَنِّینَّهُم‌ وَ لآمُرَنَّهُم‌...» و ‌اگر‌ نور ایمان‌ پرتو افکند و هشیاری‌ و پشیمانی‌ ‌از‌ گناه‌ پیش‌آمد، باز ‌خود‌ ‌را‌ پنهان‌ می‌نماید و ‌برای‌ یورش‌ و وسوسه‌ ‌از‌ طریق‌ دیگر آماده‌ می‌شود. مانند میکروب‌هایی‌ ‌که‌ ‌در‌ پیرامون‌ و ‌در‌ لابه‌لای‌ نسوج‌ بدن‌ کمین‌ کرده‌ یا ‌در‌ حال‌ کمون‌ هستند ‌تا‌ ‌اگر‌ جراحتی‌ ‌در‌ قلعة‌ بدن‌ پدید آید و یا دستگاه‌‌های‌ اصلی‌ ‌آن‌ مختل‌ گردد و قوای‌ دفاعی‌ خون‌ ناتوان‌ شود، ‌در‌ ‌آن‌ رخنه‌ نمایند و ‌از‌ میان‌ نسوج‌ سر برآرند و پیش‌ روند.

«الَّذِی یُوَسوِس فِی صُدُورِ النّاس»: الذی‌... وصف‌ «الوسواس‌» به معنای اسمی‌، یا وصف‌ «الخناس»‌ ‌است‌ و دلالت‌ ‌به‌ موصوف‌ و منشأ ‌با‌ شعوری‌ دارد. فعل‌ «یوسوس»‌، وسوسة مستمر ‌را‌ می‌رساند. «صدر»، جای‌ قلب‌ و مقصود محل‌ بروز عواطف‌ و انگیزه‌ها می‌باشد. امواج‌ وسوسه‌ها و الهامات‌ و انگیزه‌های‌ گوناگون‌ و متضاد، ‌در‌ ‌این محل‌ تلاقی‌ می‌نمایند و ‌هر‌ یک‌ اندیشه‌ و خواست‌ انسان‌ ‌را‌ به سوی‌ ‌خود‌ می‌کشند. و چون‌ انسان‌ پیوسته‌ اثرپذیر و ‌در‌ معرض‌ وسوسه‌ها و الهامات‌ می‌باشد، نباید ‌خود‌ منشأ اصلی‌ و انگیزندة ‌این واردات‌ و آثار ‌باشد؛‌ و چون‌ این‌ها حادثند باید علل‌ و اسباب‌ محدثه‌ای‌ داشته‌ باشند؛ و چون‌ متضادند باید علل‌ و اسباب‌ آنها مبادی‌ مختلفی‌ باشند ‌که‌ بعضی‌ ‌خود‌ ذاتاً خیر و منشأ خیرات‌ ‌است‌ و بعضی‌ شر و منشأ شرور، آنکه‌ مبدأ خیر ‌است‌ فرشته‌ نامیده‌ ‌شده‌ و آنکه‌ مبدأ شر ‌است‌ شیطان‌ «خناس‌».

‌آن‌ حال‌ تردیدی‌ ‌که‌ ‌برای‌ انسان‌ هنگام‌ مواجه‌ شدن‌ ‌با‌ گناه‌ و حرام‌ لذت‌انگیز یا ثواب‌ و واجب‌ مشقت‌آور پیش‌ می‌آید، نموداری‌ ‌از‌ ‌این جواذب‌ متضاد درونی‌ ‌است‌، ‌در‌ ‌این حال‌ احساس‌ می‌شود ‌که‌ عاملی‌ انسان‌ ‌را‌ به سوی‌ زشتی‌ و گناه‌ و ترک‌ واجب‌ می‌کشاند[1] و عامل‌ دیگری‌ ‌از‌ ‌آن‌ باز می‌دارد. بیشتر مردم‌ ‌با‌ آنکه‌ پیوسته‌ ‌در‌ معرض‌ تأثیر و جواذب‌ ‌این عوامل‌ می‌باشند، یا یکسر ‌از‌ آنها غافلند، یا چون‌ محکوم‌ حواسند آنها ‌را‌ معلول‌ انگیزه‌های‌ حسی‌ و یا قوای‌ نفسانی‌ می‌پندارند، فقط ‌در‌ روشنی‌ ایمان‌ و معارف‌ عالیه‌ و هدایت‌ قرآن‌ می‌توان‌ ‌این عوامل‌ و آثار و تحریکات‌ آنها ‌را‌ شناخت‌ و هشیار آنها ‌بود‌ و ‌در‌ پناه‌ «رب‌ ‌النّاس‌ و ملک‌ ‌النّاس‌ و اله‌ ‌النّاس»‌، می‌توان‌ راه‌ نفوذ وسوسه‌ها ‌را‌ بست‌ و دریچة انوار الهامات‌ ‌را‌ گشود: «إِن‌ الَّذِین‌ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم‌ طائِف‌ مِن‌ الشَّیطان‌ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُم‌ مُبصِرُون»‌ (اعراف7/ 201): ‌«و ‌اگر‌ آدمی‌ ‌از‌ ‌خود‌ غافل‌ و ‌خدا‌ ‌را‌ ‌از‌ یاد برد قرین‌ شیطان‌ می‌گردد». «وَ مَن‌ یَعش‌ عَن‌ ذِکرِ الرَّحمان‌ نُقَیِّض‌ لَه‌ شَیطاناً فَهُوَ لَه‌ قَرِین‌‌» (زخرف43/ 36): «و یکسر شیطان‌ ‌بر‌ ‌او‌ چیره‌ می‌شود و جزء حزب‌ ‌او‌ می‌گردد». «استَحوَذَ عَلَیهِم‌ الشَّیطان‌ فَأَنساهُم‌ ذِکرَ اللّه‌ أُولئِک‌ حِزب‌ الشَّیطان‌ أَلا إِن‌ حِزب‌ الشَّیطان‌ هُم‌ الخاسِرُون»‌ (مجادله58/ 19).

«مِن الجِنَّةِ وَ النّاس» : «‌من»‌، بیان‌ الذی‌ یوسوس‌، یا الوسواس‌، یا الخناس‌، و «تاء» الجنة بیان‌ نوع‌ ‌است‌: آنکه‌ وسوسه‌ می‌نماید ‌در‌ سینه‌های‌ مردم‌ یا ‌آن‌ وسواس‌ یا خناس‌، گونه‌ای‌ ‌از‌ جن‌ و آدمیان‌ ‌است‌. و شاید ‌که «من الجنة»‌‌ متعلق‌ ‌به‌ یوسوس‌ ‌باشد‌: وسوسه‌ای‌ ‌که‌ می‌نماید ‌از‌ طریق‌ یا ناشی‌ یا بارز ‌از‌ جن‌ و آدمی‌ می‌باشد. مانند مضمون‌ آیة (112 ‌از‌ انعام)‌: «وَ کذلِک‌ جَعَلنا لِکل‌ نَبِی‌ عَدُوًّا شَیاطِین‌ الإِنس‌ وَ الجِن‌ یُوحِی‌ بَعضُهُم‌ إِلی‌ بَعض‌ زُخرُف‌ القَول‌ غُرُوراً...» و مضمون‌ آیة (6 سورة جن)‌ «وَ أَنَّه‌ کان‌ رِجال‌ مِن‌ الإِنس‌ یعُوذُون‌ بِرِجال‌ مِن‌ الجِن‌ فَزادُوهُم‌ رَهَقاً» می‌شود ‌که‌ «مِن‌ الجِنَّةِ وَ النّاس‌» بیان‌ ‌«النّاس»‌ ‌باشد‌:‌ آدمیانی‌ ‌که‌ خناس‌ ‌در‌ سینة آنها وسوسه‌ می‌نماید ‌از‌ تیرة جن‌ و آدمی‌ می‌باشند. بنابراین مقصود ‌از‌ ‌«النّاس»‌ آیة قبل،‌ نوع‌ عام‌ ‌است،‌ و الجنة و ‌النّاس‌، ‌در‌ ‌این ‌آیه،‌ دو تیره‌ ‌از‌ ‌آن‌ می‌باشند: تیره‌ای‌ ‌که‌ ‌به‌ رشد و مقام‌ آدمی‌ نرسیده‌اند: «الجنة» و تیره‌ای‌ ‌که‌ استعداد عقلی‌ آنها بارز ‌شده‌: «‌النّاس». چون‌ تقسیم‌ نوع‌ انسان‌ به این‌ دو تیره‌ نامفهوم‌ یا ‌غیر‌ واقع‌ ‌است‌، بنابراین ترکیب‌، احتمال‌ داده‌اند ‌که‌ ‌النّاس‌ اول‌ مخفف‌ «الناسی»‌ ‌باشد،‌‌‌ مانند الداع‌: «یوم‌ یدع‌ الداع...». ‌یعنی‌ «وسوسه‌ می‌نماید ‌در‌ سینة فراموش‌ کاران‌‌«‌ ‌که‌ ‌از‌ تیرة جن‌ و آدمی‌اند. بنا به این‌ دو ترکیب‌ ‌که‌ «مِن‌َ الجِنَّةِ وَ النّاس‌» متعلق‌ ‌به‌ یوسوس‌ یا بیان‌ ‌النّاس‌ ‌باشد‌، جن‌ و آدمی‌ وسیلة وسوسة «الوسواس‌ الخناس»‌، یا پذیرندة وسوسه‌ می‌باشند. و به هر صورت‌ و ‌با‌ عطف‌ ‌النّاس‌ ‌به‌ الجنة، اشعار ‌به‌ پیروی‌ و ‌هم‌اندیشی‌ و همکاری‌ آدمیانی‌ ‌با‌ خناس‌ یا الجنة دارد: همان‌گونه‌ آدمیانی‌ ‌که‌ ‌بر‌ اثر نقص‌ روحی‌ و عقلی‌ یا ‌بر‌ اثر تلقینات‌ شیطانی‌، خناس‌ صفت‌ می‌باشند و ‌از‌ ایمان‌ و صدق‌ و اعمال‌ خیر دیگران‌ رنجور می‌شوند و کفر و گناه‌ و انحراف‌ مردمان‌ ‌را‌ ‌برای‌ ‌خود‌ پیروزی‌ می‌پندارند و بدون‌ رویه‌ و منظوری‌، شکوک‌ و شبهات‌ در‌ افکار‌ القا می‌نمایند و راه‌های‌ شر و گناه‌ و ستم‌ ‌را‌ باز می‌‎کنند و راه‌های‌ خیر و صلاح‌ و عدل‌ ‌را‌ می‌بندند و کفر و ظلم‌ ‌را‌ زیر عناوین‌ خیر و صلاح‌ می‌پوشانند، و چون‌ «خناس‌« همی‌ نزدیک‌ می‌شوند و فاصله‌ می‌گیرند و راه‌ نفوذ می‌جویند.

‌این‌ دو سوره که‌ ‌با‌ امر «قل‌« و خطاب‌ ‌به‌ ‌رسول‌ اکرم‌ (ص) یا ‌هر‌ مؤمن‌ شایسته‌ و پیرو آغاز ‌شده‌، اصول‌ شرور و طریق‌ حفظ ‌از‌ آنها ‌را‌ بیان‌ نموده‌ ‌است‌. چنان‌که‌ گفته‌ شد ‌این شرور ناشی‌ ‌از‌ چگونگی‌ دریافت‌ حوادث‌ جهان‌ و نوعی‌ انعکاس‌ آنها ‌در‌ ظرف‌ مراتب‌ وجود انسان‌ می‌باشد و ‌اگر‌ انسانی‌ ‌در‌ عرصة جهان‌ نباشد، شرور و خیرات‌ چون‌ دیگر مفاهیم‌، واقعیت‌ و مقیاسی‌ ندارند. ‌از‌ ‌این جهت‌ به مقیاس‌ تکامل‌ نوع‌ انسان،‌ انواع‌ شرور همچون‌ خیرات‌ وسعت‌ و افزایش‌ می‌یابند: ‌در‌ مرتبة حیات‌ جسمی‌ و حیوانی‌ ‌این نوع‌، شرور ‌در‌ حد عوامل‌ و موجبات‌ فنای فرد یا نوع‌ ‌است‌. و ‌در‌ مرتبة بروز قوا و استعدادهای‌ نفسانی‌، آنچه‌ ‌از‌ رشد و فعالیت‌ ‌آن‌ استعدادها و قوا جلوگیری‌ نماید یا آنها ‌را‌ به عقب‌ راند یا منحرف‌ گرداند، شر می‌باشد. و چون‌ قدرت‌ معرفت‌ و تعقل‌ و دریافت‌ خیر و مصلحت‌ کنونی‌ و آیندة فرد و اجتماع‌، بارز شد و شخصیت‌ انسانی‌ صورت‌ گرفت‌، ‌هرچه‌ درجهتِ مخالف‌ و مضاد آنها ‌باشد‌ شر ‌است‌.

‌این‌ دو سوره ‌به‌ شناخت‌ انواع‌ شروری‌ ‌که‌ متوجه‌ مخاطبِ‌ گزیده‌ و هدف‌های‌ ‌او‌ می‌باشد و سپر و پناهی‌ ‌که‌ باید ‌از‌ آسیب‌ و صدمة آنها به خود گیرد، هدایت‌ کرده است‌: آنچه‌ ‌از‌ آغاز سپیده‌دم‌، نور و حیات‌ و هستی [برآمده]‌ و ‌هرچه‌ همی‌ رخ‌ می‌نماید و خلق‌ مطلق‌: «قُل‌ أَعُوذُ بِرَب‌ الفلق مِن‌ شَرِّ ما خَلَق»، و آنچه‌ نفس‌ ‌را‌ تیره‌ و قوای‌ شهوت‌ و خشم‌ ‌را‌ برمی‌انگیزد و منحرف‌ می‌گرداند: «وَ مِن‌ شَرِّ غاسِق‌ إِذا وَقَب» و چون‌ شخصیت‌ انسان‌ ‌با‌ تشخیص‌ مسئولیت‌ها و تصمیم‌ها و پیمان‌ها می‌خواهد ‌که‌ تکوین‌ یابد و مشخص‌ شود، دمیدن‌های‌ زنانه‌ و ‌از‌ طریق‌ عواطف‌، ‌در‌ خلال‌ آنها راه‌ می‌یابد: «وَ مِن‌ شَرِّ النَّفّاثات‌ فِی‌ العُقَدِ». ‌اگر‌ انسانی‌ ‌از‌ ‌این شرور سنگر گرفت‌ و پیش‌ رفت‌ و دارای‌ نفوذ و قدرت‌ نفسانی‌ شد و مردمی‌ ‌را‌ ‌به‌ پیش‌ برد، مردم‌ زبون‌ و سستی‌ ‌که‌ واپس‌ مانده‌اند و وا ماندگی‌ آنها به‌صورت‌ عقدهای‌ حسد درآمده‌، برانگیخته‌ می‌شوند و ‌از‌ ‌هر‌ طریق‌ می‌کوشند ‌تا‌ آنها ‌را‌ ‌از‌ چشم‌ بیاندازند و راه‌ نفوذشان‌ ‌را‌ بگیرند: «وَ مِن‌ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ». ‌این چهار گونه‌ شری است‌ ‌که‌ انگیزنده‌ و منشأ آنها خارج‌ ‌از‌ نفوس‌ می‌باشد و ‌با‌ تذکر صفت‌ رب‌ و آثار تشریعی‌ ربوبی‌ ‌آن‌ و ‌درآمدن‌ ‌به‌ پناه‌ قدرت‌ و تربیت‌ رب‌‌الفلق‌ و ‌در‌ پرتو ایمان‌، می‌توان‌ ‌از‌ آنها مصون‌ ماند.

چون‌ آدمی‌ ‌به‌ مرتبة کامل‌تری‌ ‌از‌ عقل‌ و اختیار رسید و میدان‌ دید و قدرت‌ تصرفش‌ وسعت‌ یافت‌ و احساسش‌ ‌به‌ مسئولیت‌ و تکلیفش‌ بیشتر گردید، میدان‌ قوة واهمه‌ نیز ‌که‌ راه‌ نفوذ شیطان‌ و درجهتِ مقابل‌ اندیشة درست‌ و دریافت‌ حقّ‌ ‌است‌، بیشتر می‌شود و ‌از‌ درون‌ قوای‌ پیچیدة نفسانی‌، خناس‌ سر برمی‌آورد و ‌پس‌ و پیش‌ می‌رود و آشکار و نهان‌ می‌گردد و ‌با‌ وسوسه‌های‌ گوناگونش‌ ‌هر‌ چیزی‌ ‌را‌ به خلاف‌ آنچه‌ هست‌ می‌نمایاند: حق‌ ‌را‌ باطل‌، و واقع‌ ‌را‌ ‌غیر‌ واقع‌، و صلاح‌ ‌را‌ فساد و خیر ‌را‌ شر و شایسته‌ ‌را‌ ناشایست‌ و به‌عکس‌. و پرتو ایمان‌ و عقل‌ ‌را‌ تیره‌ می‌نماید و ‌در‌ دریافت‌ها و استنتاج‌های‌ ‌آن‌ شک‌ و تردید راه‌ می‌دهد و قوای‌ محرکة به سوی‌ کمال‌ ‌را‌ دچار توقف‌ می‌گرداند، و ‌برای‌ نفوذ عوامل‌ شری که‌ خارج‌ ‌از‌ نفسند، راه‌ ‌را‌ باز می‌نماید ‌تا‌ شخص‌ ‌از‌ ‌هر‌ جهت‌ محکوم‌ و مقهور ‌او‌ گردد. به فرمان‌ ‌این سوره «‌النّاس‌» باید ‌برای‌ جلوگیری‌ و بستن‌ میدان‌ نفوذ چنین‌ شری که‌ ‌از‌ باطن‌ آدمی‌ سر برمی‌آورد و منشأ و انگیزندة دیگر شرور ‌است‌، ‌به‌ سه‌ صفت‌ خداوند: «رب‌، ملک‌، اله‌« ‌که‌ اضافه‌ ‌به‌ ‌النّاس‌ ‌شده‌، پناهنده‌ شد، و چون‌ انسان‌ مظهر تجلّی و تصرف‌ ‌این صفات‌ گردید و تسلیم‌ آنها شد و ‌در‌ سراسر قوای‌ درونی‌ و اراده‌ و عملش‌ نفوذ نمودند، راه‌ تصرف‌ و نفوذ وسوسة خناس‌ و عوامل‌ ‌او‌ «الجنة و ‌النّاس‌» بسته‌ می‌شود. ‌پس‌ همین‌که‌ ‌در‌ پایة عقایدش‌ شکی‌ راه‌ یافت،‌ ‌با‌ تنبیه‌ و تمسک‌ به حقایق‌ ‌این صفات‌، ایمان‌ و یقینش‌ افزوده‌ می‌شود و چون‌ انگیزة هوا و شهوت‌ و خشم‌ خواست‌ ‌او‌ ‌را‌ برانگیزد، بصیر می‌شود و چون‌ ‌به‌ آز و حسد کشانده‌ شود، ‌به‌ رضا و قناعت‌ و بزرگواری‌ باز می‌گردد و وسوسة ‌هر‌ گونه‌ اندیشه‌ و عمل‌ نادرست‌ و ناروا و گناهی‌، ‌او‌ ‌را‌ در جهتِ مخالف‌ ‌آن‌ پیش‌ می‌برد ‌تا‌ ‌در‌ ‌خود‌ حکومت‌ و قدرتی‌ برتر ‌از‌ ‌هر‌ قدرت‌، و کمال‌ و جمالی‌ زیباتر و پایدارتر ‌از‌ ‌هر‌ کمال‌ و جمال‌ می‌نگرد، و ‌در‌ کاخ‌ رفیع‌ و محکم‌ ایمان‌ و تقوا و ‌در‌ پناه‌ رب‌ الارباب‌ و ملک‌ الملوک‌ و اله‌ العالم‌، جای‌ می‌گیرد و می‌آساید و ‌از‌ ‌آن‌ افق‌ بالا، دوزخِ‌ دوزخیان‌ و عاقبتِ‌ حزب‌ شیطان‌ و پیروان‌ خناس‌ ‌را‌ می‌نگرد.

‌این‌ دو سوره‌که‌ ‌در‌ پایان‌ قرآن‌ واقع‌ ‌شده‌‌-‌ چنان‌که‌ گفته‌ شد‌-‌ طریق‌ مصونیت‌ و پناهندگی‌ ‌از‌ شروری‌ ‌را‌ ارائه‌ می‌دهد ‌که‌ رسالت‌ اسلام‌ و تعالیم‌ احکام‌ قرآن‌ و عقاید و اجتماع‌ مسلمانان‌ ‌را‌ تهدید می‌نماید. شروری‌ ‌که‌ ‌از‌ زیر پردة نفوس‌ نو مسلمانان‌ و ‌از‌ ریشه‌های‌ اوهام‌ جاهلیت‌ و دسایس‌ دشمنان‌ و حسودان‌ سر برمی‌آورد «منفلق‌ می‌شود » و میدان‌ ‌را‌ ‌برای‌ وسوسة خناس‌های‌ جن‌ و انس‌ باز می‌گرداند. ‌آن‌ سان‌ ‌که‌ ‌این شرور و آفات‌، بنیان‌ ایمان‌ و عقاید اجتماع‌ مسلمانان‌ ‌را‌ سست‌ نمود ‌تا‌ راه‌ نفوذ وسوسة جادوگران‌ و افسون‌ دجالان‌ ‌در‌ خلال‌ عقاید و اخلاق‌ و روابط اجتماع‌ اسلامی‌ بازگردید، و پرتو آیات ‌‌«رب‌ الفلق‌، رب‌ ‌النّاس‌، ملک‌ ‌النّاس‌، اله‌ ‌النّاس‌‌»‌از‌ قلب‌ها و مغزهای‌ مسلمانان‌ غروب‌ نمود و سایة شوم‌ کاهن‌مَنِشان‌ و سوداگران‌ آیین‌ و بازیگران‌ خودکام‌ گسترده‌ شد. ‌آن‌ چنان‌که‌ همین‌گونه‌ شرور و آفات‌، ‌در‌ شرایع‌ آسمانی‌ و ادیان‌ گذشته‌ رخنه‌ نمود و ‌در‌ چهرة آیین‌ درآمد و دین‌ ‌خدا‌ ‌را‌ مسخ‌ کرد و مردم‌ گیتی‌ ‌را‌ ‌از‌ راه‌ مستقیم‌ فطرت‌ و حق‌ و عدل‌ ‌که‌ پیمبران‌ ‌خدا‌ آورده‌ بودند منحرف‌ گردانید:

از‌ حدیثی که از ‌رسول‌ ‌خدا (ص)‌ رسیده‌: ‌هر‌ ‌که‌ «قُل‌ أَعُوذُ بِرَب‌ الفَلَق‌ و قُل‌ أَعُوذُ بِرَب‌ النّاس»‌را‌ بخواند ‌آن‌چنان است‌ ‌که‌ همة کتاب‌هایی‌ ‌را‌ خوانده‌ ‌باشد‌ ‌که‌ خداوند ‌بر‌ پیغمبران‌ ‌خود‌ نازل‌ کرده‌ است. و ‌از‌ عقبة ‌بن‌ عامر ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ (ص) که فرمود: «‌بر‌ ‌من‌ آیاتی‌ نازل‌ ‌شده‌ ‌که‌ مانند ‌آن‌ نازل‌ نشده‌، و ‌آن‌ معوذتان‌ ‌است». [دّرالمنثور]

آیات‌ ‌این سوره‌ با‌ طول‌ سه‌ ایقاع‌ آغاز ‌شده‌‌-‌ قُل‌، أَعُوذُ، بِرَب‌ النّاس ‌ و ‌به‌ آیات‌ کوتاه‌ و یک‌ ایقاعی‌، 2 و 3 پیوسته‌ ‌شده‌، و ‌با‌ مراتب‌ صفات‌ رب‌ ‌النّاس‌، ملک‌ ‌النّاس‌، اله‌ ‌النّاس‌، اوج‌ گرفته‌، و ‌به‌ آیة 4 و 5 مِن‌ شَرِّ الوسواس-‌ الذی‌... تنزل‌ و امتداد یافته‌ و ‌به‌ آیة کوتاه‌ 6 ختم‌ ‌شده‌ است.

امواج‌ حرکات‌ و سکنات‌ متنوع‌، صدای‌ برخورد نون‌ مشدد و طنین‌ سین‌ ‌که‌ ‌در‌ فصول‌ ‌این آیات‌ آمده‌، جوی‌ ‌از‌ برخورد و معرکه‌ای‌ ‌را‌ می‌نمایاند ‌که‌ میان‌ نیروهای‌ خیر و شر، ‌در‌ میدان‌ نفس‌ انسانی‌ درگرفته‌ ‌است‌. و حرکات‌ صوتی‌ و هیأت فعل‌ «یوسوس‌« ادامة ‌این معرکه‌ ‌را‌ اعلام‌ می‌نماید. معرکه‌ای‌ ‌که‌ جن‌ و انس‌ ‌را‌ ‌در‌ برابر صفات‌ رب‌ به میدان‌ می‌کشد ‌«مِن‌ الجِنَّةِ وَ الناس».

اسماء و هیأت فعلی‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌این سوره آمده‌: الوسواس‌. الخناس‌، یوسوس‌، ‌است‌.

پروردگارا؟ نظر رحمت‌ و لطفت‌ ‌را‌ ‌از‌ مسلمانان‌ و دیگر مردم‌ جهان‌ مگردان‌؟ و قلوب‌ تیره‌ و هراسناک‌ ‌را‌ ‌در‌ پرتو و پناه‌ اسماء و صفاتت‌ روشن‌ و آرام‌ بدار!

جهاندارا! مسلمانان‌ و مردم‌ جهان‌ ‌را‌ ‌از‌ شر و فتنه‌هایی‌ ‌که‌ آفاق‌ سیارة زمین‌ ‌را‌ گرفته‌، نگه‌دار!

در روزهایی که فتنه و آشوب سرزمین‌های مسلمانان را فرا گرفته و ایام

عید قربان و غدیر (1388) و پایان سال شمسی 1347، نوشتن جزء آخر

پرتوی از قرآن پایان یافت‌‌. رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا إِنَّک أَنت السَّمِیع العلیم.

// پایان متن

[1] آدمی‌ ‌را‌ دشمن‌ پنهان‌ بسی‌ ‌است

آدمیِ ‌با‌ حذر عاقل‌ کسی‌ ‌است‌

‌خلق‌ خوب‌ و زشت‌ هست‌ ‌از‌ ‌ما نهان

می‌زند ‌بر‌ دل‌ به هر دم‌کوبشان‌

‌بهر غسل‌ ار ‌در‌ روی‌ ‌در‌ جویبار

‌بر‌ تو آسیبی‌ زند ‌در‌ آب‌ خار

گرچه‌ پنهان‌ خار ‌در‌ آب است‌ پست

چون‌ ‌که‌ ‌در‌ تو می‌خلد دانی‌ ‌که‌ هست‌

‌خار خار حس‌ها و وسوسه‌

‌از‌ هزاران‌ کَس‌ ‌بود‌ نی‌ یک‌ کَسه

باش‌ ‌تا‌ حس‌های‌ تو مـُـبْدَل‌ شود

‌تا‌ ببینیشان‌ و مشکل‌ حل‌ شود،

‌تـــا‌ سخـن‌های‌ کیان‌ رد کرده‌ای‌

‌تا‌ کیان‌ ‌را‌ سرور ‌خود‌ کرده‌ای‌

(مؤلّف)، مثنوی مولانا، دفتر اول، بیت 1034 به بعد.

پی‌دی‌اف

کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد هفتم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 407 تا 414.

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدئویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.
 
 
 
 

دیدگاه‌تان را بنویسید

اگر در رابطه با محتوای فوق اطلاعات تکمیلی دارید، از طریق کادر زیر با کتابخانه «طالقانی و زمانه‌ما» در میان بگذارید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *