معرفی: متن حاضر تفسیر آیات 7 تا 14 سوره نساء به قلم آیت‌الله طالقانی است که در جلد چهارم کتاب «پرتوی از قرآن» آمده است. این جلد از این کتاب شامل تفسیر آیاتی از سورۀ آل عمران و سورۀ نساء است. طالقانی در تفسیر آیات مربوط به مال و ارث به مصالح اجتماع و خانواده و تلاش قرآن برای از میان بردن قواعد مالی ناعادلانه اشاره کرده و کوشیده است آنها را شرح دهد. لازم است متذکر شویم که طالقانی بار دیگر این آیات را در زندان هم تفسیر می‌کند. او زمانی که به تفسیر آیۀ 22 سورۀ نساء می‌رسد توسط حکومت پهلوی دستگیر و زندان و در نتیجه، روند نگارش متوقف می‌شود و بعدتر در زندان تفسیر قرآن را بار دیگر از ابتدای سورۀ نساء شروع می‌کند. لازم است ذکر شود که کتاب‌ شش جلدی «پرتوی از قرآن» از مهمترین آثار آیت‌الله طالقانی است. او راه رهایی مسلمانان از تفرقه و نیز راه رستگاری انسان را در ناملایمات و گمراهی‌های عصر مدرن، بازگشت به قرآن کریم می‌دانست. بنابراین پس از سال‌ها تفسیر شفاهی قرآن بر منبر و در جلسات مختلف، از سال 1341 تصمیم گرفت یک مجموعه تفسیر را نگاشته و منتشر کند.
تاریخ ایجاد اثر: 1350 الی 1354
منبع مورد استفاده: کتاب پرتوی از قرآن، جلد چهارم، (جلد دوم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 226 تا 237
متن

پرتوی از قرآن، جلد چهارم؛ تفسیر سوره نساء آیات 7 تا 14

«لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا» ‎(٧)

«‏وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَّعْرُوفًا» (٨)

«وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا» ‎(٩)

«إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا» ‎(١٠)‏

«يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ فَإِن كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ يَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا فَرِيضَةً مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا» ‎(١١)‏

«وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّكُمْ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُم مِّن بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ فَإِن كَانُوا أَكْثَرَ مِن ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ» ‎(١٢)

«تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» ‎(١٣)

«وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُّهِينٌ» (١٤)‏

مردان را سهمى است از آن‌چه پدر و مادر و نزديكان پس از خود گذارده‌اند و زنان را سهمى است از آن‌چه پدر و مادر و نزديكان پس از خود گذارده‌اند هر چه باشد كم يا بيش سهمى است اندازه‌گيرى شده. (7)

و هنگامی که خویشان و یتیمان و مسکینان تقسيم را حاضر شدند از آن روزى‌شان دهيد و گفتارى پسنديده بگوييد براى ايشان. (8)

و باید نگران بشوند كسانى كه اگر از پس خود فرزندان ناتوانى باقى گذارند برايشان مى‌ترسند، پس بايد پروا گيرند خداى را و بايد گفتارى استوار بگويند. (9)

بی‌گمان كسانى كه دارايى‌هاى يتيمان را از روى ستم مى‌خورند جز اين نيست كه به صورت آتشى در شكم‌هاى خود مى‌خورند و به زودى در آتشى برافروخته خواهند افتاد. (10)

خدا شما را درباره فرزندان‌تان سفارش مى‌كند: براى نر است مانند بهره دو ماده، پس اگر بيش از دو زن باشند دوسوم بازمانده آنان راست و اگر يكى است يك دوم او راست. و براى هر يك از پدر و مادر يك ششم است از آن‌چه بازمانده اگر فرزندى دارد، اما اگر فرزندى ندارد و پدر و مادرش از او ارث ببرند مادرش يك سوم مى‌برد، و اگر برادرانى دارد پس مادرش يك‌ششم مى‌برد پس از پرداخت وصيتى كه كرده يا بدهى كه داشته، پدران و فرزندان‌تان را نمى‌دانيد كه كداميك براى شما در سودمندى به شما نزديكترند. فريضه‌اى است از خدا بى‌گمان خدا بسيار دانا و بس استوار كار است. (11)

سهم شما يك دوم باز گذاشته همسران‌تان است اگر فرزندى نداشته باشند، پس اگر فرزندى داشته باشند بهره شما يك‌چهارم باز گذاشته آنان است بعد از پرداخت وصيتى كه مى‌كنند يا وامى كه داشته‌اند، و بهره زنان‌تان يك‌چهارم باز گذاشته شماست اگر فرزندى نداشته باشيد، و اگر فرزندى داشته باشيد يك‌هشتم باز گذاشته شما ايشان را است بعد از پرداخت وصيتى كه كرده‌ايد يا وامى كه داشته‌ايد، و اگر مردى كه از او ارث مى‌برند كلاله باشد [يعنى پدر و مادر و فرزند نداشته باشد]، يا زنى كه از او ارث ميبرند برادر يا خواهرى داشته باشد، هر يك از آنان يك‌ششم مى‌برند، پس اگر بيشتر از آن باشند در نتيجه همگى شريكند در يك‌سوم بعد از پرداخت وصيتى كه مى‌كنند يا وامى كه داشته‌اند بدون وارد آوردن زيانى [به وارث در وصيت كردن]. سفارشى است از خدا و خدا بس دانا و بس بردبار است. (12)

آن حدود خداست و هر كس خدا و رسولش را فرمان برد او را به بهشت‌هايى درآورد كه از بن آن‌ها نهرهايى روان است، جاودان در آن هستند و آن است همان كاميابى بس بزرگ. (13)

و هر كس خدا و رسولش را نافرمانى كند و از حدودش تجاوز كند او را به آتشى درآورد كه جاودان در آن است و او راست عذابى خواركننده. (14)

شرح لغات:

نصيب: بهره، سهم، آن‌چه نصب و بر پا شده. از نَصَبَ: چيزى را به پاداشت، بر زمين محكم كرد، بيمارى يا اندوه ناراحتش كرد، به دردش آورد.

مفروض: تقدير شده، اندازه يافته.

دراية: (لا تدرون) : تحقيق و بررسى است تا واقع مكشوف شود.

كلالة: آن‌كه نه پدر دارد و نه فرزند، آن‌كه چسبيده نَسَبى به شخصى نيست، خويشانى جز پدر و مادر و فرزند. (به معناى مصدرى): درماندگى. از كَلَّ: رنجيده شد، درمانده گرديد، شمشير كند شد، بر او احاطه كرد، به او اكليل پوشاند.

يورث (به فتح راء، فعل مجهول): كسى كه ارث برده شود، (به كسر راء فعل معلوم هم خوانده شده): به ارث گذارنده.

«لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَفْرُوضاً».

بيانى كلى و قانونى و خبر از واقعيت است نه به صورت حكم و تفصيل بيان براى مرد و زن. «لِلرِّجالِ نَصِيبٌ ... وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ»، به جاى عطف «للرجال و للنساء نصيب» به حكم ارث زنان و اِشعار به خلاف حقّ بودن رسوم جاهليت در عرب و غير عرب دارد كه زنان حقّ ارث نداشتند. «اقربون»، به معناى تفصيل و دلالت به هر چه نزديك‌تر دارد و مشعر به قانون كلى ارث مى‌باشد. اولى القربى، ذوى القربى، اعم از نزديك و دور است: حقى است براى مردان و هم زنان، كه از آن‌چه پدر و مادر نزديك‌ترها پس از خود گذارده در گذشته‌اند، هر چه باشد كم و بيش، سهمى پابرجا با اندازه مخصوص دارند.

اصل ارث بردن نزديك‌ترها، هم فطرى است كه با اختلاف در مقدار و اشخاص در ميان همه ملل بوده است، و هم بر طبق اصل اقتصادى مالكيت توليد كننده. زيرا نيروى انسانى كه براى توليد به كار مى‌رود، محرّك آن يك قسمت، تأمين زندگى افراد مولد است، و محرّك بيشتر، تأمين زندگى آينده كسان است كه علاقه و عواطف آن را برمى‌انگيزد، و هم تأمين عدالت اقتصادى در توزيع مال مى‌باشد. امّا مقدار سهام مفروض را، چنان‌كه حق واقعى است و چنان‌كه هست، [هيچ كس] چون خالق نظام در نمى‌يابد. از اين جهت عادات و قوانين بشرى دچار اختلاف و اختلال مى‌گردد: «آباوُكُمْ وَ أَبْناوُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً». (آيه 11 همين سوره) «نَصِيباً مَفْرُوضاً»، حال موكَّد و مبيِّن همين حقيقت است كه مانند همه امور آفرينش و حيات، تقدير و اندازه‌گيرى شده است: «الَّذِى قَدَّرَ فَهَدى»[1]، «وَ كُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ»[2]

«وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبَى وَ الْيَتامَى وَ الْمَساكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً».

حضور هنگام تقسيم سهام ارث، اشعار به اين دارد كه اين حاضر شوندگان، چشم‌داشت به ماترك دارند. «أُولُوا الْقُرْبى»

غير از اقربون است كه نصيب مفروض دارند، و همين‌كه در رديف عموم «الْيَتامى وَ الْمَساكِينُ» آمده، مشعر به نيازمندى اولوالقربى دارد. «فَارْزُقُوهُمْ»، ظاهر در وجوب است مگر به دليلى. ضمير «منه» راجع به ما ترك است. «وَ قُولُوا لَهُمْ»... اشاره به اين است كه چون اين‌ها داراى نصيب مفروض نيستند، نبايد با خشونت و بدزبانى كه شما هيچ حقى نداريد، آنان را طرد كرد.

 

«وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً».

به قرينه «وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً»، توصيه است درباره ذرّيه ضعافى كه پس از خود مى‌گذارند كه آن‌ها را محروم ندارند و درباره سرپرستى و نگهدارى نصيب‌شان سخنى محكم و قانونى بگويند كه ضمانت اجرايى داشته باشد. و شايد كه راجع به نصيب‌ها باشد كه بايد نصيب صغار ناتوان را مفروض و از آن‌ها سرپرستى كنند، و با آنان سخنى گويند كه منطبق با احكام و مصلحت باشد. «قول سديد» اشعار به همين گونه سخن دارد، «قول معروف» كه در آيه قبل آمده، همان است كه شناخته و پذيرفته شود. و شايد كه راجع به وارثان و درباره حاضرين وقت تقسيم باشد كه بايد نگران باشند از اين‌كه پس از خود ذريّه ضعيفى باقى گذارند. و مى‌شود كه آيه تعميم داشته باشد كه همه اين‌ها بايد نگران آينده ذرّيه ضعاف خود باشند. حرف «لو» و نكره آمدن ذريّة، بيان تمثيلى است از كسانى كه ذرّيه ناتوانى پس از خود و بى‌سرپرست وا مى‌گذارند كه درباره آن‌ها ترسناك‌اند كه كسى از آن‌ها سرپرستى نكند و يا حق‌شان را از ميان ببرد، اين‌گونه مردم بايد نگران باشند و حق ذرّيه ديگران را از ميان نبرند و به آنان برسند. چه هرگونه نيّت و عمل خير و شرّى چنان انعكاسى در جهان و طبايع بشرى دارد كه در همين جهان ممكن است به شخص و تيره و كسان ولىّ برگردد.

 

«اِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامَى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً».

چون اكل يعنى «خوردن» وارد شدن در شكم است، ظرف و جمع «فِى بُطُونِهِمْ» معنايى بيش از آن دارد كه جايگزين و استقرار در اعماق و درون‌هاست، كه به قرينه «سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً»، اشعار به حال دارد و «نارا» نوعى آتش است: آن‌ها كه اموال يتيمان را ستمكارانه مى‌خورند، در همان حال كه مى‌خورند و وارد شكم خود مى‌كنند، همانا مى‌خورند و در درون‌هاى خود آتشى جاى مى‌دهند. ستمكارى نوعى آتش است كه در دل‌ها ذخيره مى‌شود، آن‌هم ستمى كه به ناتوان‌ترين و بى‌پناه‌ترين افرادى چون يتيمان شود. اين آتش كه در آينده دور و نزديك شراره مى‌كشد و بيرون مى‌زند: «سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً»، دلالت بر چنين آينده‌اى دارد. آيه سابق انعكاس چنين ظلم و تجاوزى را در دنيا و ظاهر زندگى مى‌رساند و اين از ذخيره چنين مواد انفجارى در درون‌هاى ستمكاران بيم مى‌دهد.

 

«يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِى أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لابَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِى بِها أَوْ دَيْنٍ آباوُكُمْ وَ أَبْناوُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً».

هم توصيه است تا از آن عدول نشود، و هم خبر از حقيقت و بر طبق آن است، و هم حكم: «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَيَيْنِ» به جاى: «ان تكون للذكر مثل حظ الانثيين». ظاهر «أَوْلادِكُمْ» با اضافه «اولاد» به «كم» بلاواسطه است. چون اولادِ اولاد، سهم واسطه را كه پسر يا دختر باشد مى‌برند. خبر و حكم سهم ذكور به مقياس و تشبيه به سهم ثابت و مقرر زنان، اشعار به اين واقعيت دارد كه سهم مردان همين دو برابر زائد سهم زنان و مسلّم است كه محيط اين حكم، اهميت اين حكم انقلابى را مى‌نماياند. همان محيط جاهليت عرب و غير عرب كه پسران، بخصوص پسران گزيده، همه يا بيشتر ارث را مى‌بردند و زنان نه تنها يكسر از ميراث محروم بودند، حق مالكيت هم نداشتند و اگر به كارى وادار مى‌شدند محصول آن را نمى‌توانستند خود تصرف كنند. پس اين آيه هم تحديد ميراث ذكور است و هم اثبات ميراث زنان، چنان‌كه هر تعبير مشابهى اين را نمى‌رساند: مانند «للانثى نصف حظ الذكر» و نيز اين بيان صورتى را مى‌نماياند كه پسر و دختر در ميان باشند، چه اگر وارث، يك دختر و يا بيش از دو دختر باشد سهم بيشترى دارد كه در همين آيه تبيين شده است. از اين نظر «حَظِّ الأُنْثَيَيْنِ» آمده نه «حظّى الأنثى: دو حظّ دختر».

«فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ». ضمير «كُنَّ» به اعتبار خبر «نساء» راجع به اولاد است. اين فرض عطف و تفريع آن به فرض است كه از ظاهر «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَيَيْنِ» برمى‌آيد: اين در صورتى است كه دختر و پسر با هم باشند، پس اگر نباشد چه حكمى دارد؟ اگر دخترها بيش از دو بودند براى آنان دو ثلث ما ترك است و اگر همين يكى بود براى او نصف است. سهم دو دختر به تنهايى نيز دو ثلث است و چون تعبير «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَيَيْنِ» متضمن آن است، تصريح نشده است. چه با بودن يك پسر و يك دختر، پسر دو ثلث يك دختر را و دو دختر دو ثلث را مى‌برند.

«وَ لأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ». عطف ابوين به اولاد و اضافه به ضمير و تكرار ضمير «منهما» دلالت بر هم طبقه بودن آن‌ها دارد. ضمير «ابويه» راجع به فاعل «ترك» است كه منظور همان شخص درگذشته مى‌باشد كه فرزندان از او ارث مى‌برند: پدر و مادرِ همان درگذشته كه سهام فرزندانش تعيين شده است، هر يك، يك‌ششم مى‌برند اگر براى پدر فرزندى خواه از مادر شخص درگذشته يا زن ديگر باشد. پس اگر پدر فرزندى ندارد و وارثش همين پدر و مادر باشند، مادر يك ثلث مى‌برد.

«فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ ...». «اخوة» اعم از برادر و خواهر است و بودن آنان دلالت بر نبودن طبقه اول دارد و اينان در طبقه دوم مانع يك‌ششم ارث مادر مى‌شوند. اين اولين آيه ارث در پيرامون تثبيت حق زنان از دختران و مادران در مقابل حق مردهاست، چنان‌كه از تعبيرات و تقدم و تأخر اشخاص ظاهر است. و سهام ديگران هم‌چون تابع آمده است.

«مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِى بِها أَوْ دَيْنٍ» ظرف و متعلق به سهام مفروضه و تبيين شده است: اين سهام پس از «وصية» يا دين است. يا آن‌كه دين مقدم بر وصيت است، براى تأكيد به وصيت كه مبادا در تقدير سهام موردى جاى بماند كه حق شخص، وصيت به آن است.

«آباوُكُمْ وَ أَبْناوُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً». در پايان تبيين سهم فرائض اولِ ميراث و حق ثابتِ وصيت، اشعار به حكمت آن دارد: كه اگر اين تقسيمات به شما واگذار مى‌شد، حقوق را تابع بهره‌گيرى قرار مى‌داديد و چون همان بهره‌گيرى را چنان‌كه در واقع هست نمى‌توانستيد تشخيص دهيد، دچار اختلاف در ارث و از ميان بردن حق واقعى مى‌شديد. پس بايد به حكم خدا كه بر طبق واقع و تكوين است گردن نهيد و آن را چنان‌كه بيان شده اجرا كنيد: «فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ»، مفعول مطلق فعل مقدر: اين‌ها به نوعى فريضه كه از جانب خداست فرض شده ، همان خدايى كه هم عالم به اسرار است و هم تشريع او هم‌چون تكوين حكيمانه است: «إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً». كان اشعار به تكوين و به گذشته‌اى پيش از آن‌كه انسان‌ها رخ نمايند و داراى اختيار و انديشه شوند، دارد.

در اين آيه، با همه كوتاهى، به‌صراحت و بطور ضمنى همه سهام طبقه اول از اولاد و پدر و مادر بيان شده است: پسران دو برابر دختران مى‌برند بدون سهم مفروض، پس اگر وارثان پسران بودند به تساوى مى‌برند و اگر يك پسر بود همه ميراث، و اگر يك دختر بود نصف، دو دختر دو ثلث، پدر و مادر با بودن اولاد يك ششم، با اولاد، پدر يك ششم، مادر يك سوم، با برادر و خواهر، مادر يك ششم ... اين آيه بيان طبقه اول مى‌باشد كه پايه و ستون فرائض است: پدر و مادر و فرزندان باشند و ديگران: اجداد و اولاد و برادران، به واسطه‌اند و سهام‌شان تبعى است.

 

«وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِى الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ».

بيان سهام همسران از يكديگر است: براى شوهر نصف اگر زن داراى اولاد نباشد. و اگر اولاد داشته باشد يك چهارم، با تأكيد به وصيت و انجام آن. براى زنان يك چهارم اگر شوهران درگذشته اولاد نداشته باشند و اگر داشته باشند براى زنان يك هشتم است.

«كَلالَةً» خبر «كان»: اگر مردى كه از او ارث برده مى‌شود و يا وارث مى‌گذارد كلاله باشد. مى‌شود كلاله، حال و كان تامّه باشد: اگر مردى كه ارث يا وارث مى‌گذارد كلاله باشد يا در حالى كه كلاله است، در اين صورت كلاله وصف درگذشته است. و مى‌شود كه كلاله، بنا به كسر راء يورث مفعول باشد: و اگر مردى باشد كه ارث مى‌گذارد كلاله را، كه مقصود از كلاله ارث بران است. «أَوِ امْرَأَةٌ»، عطف به رجل است با همان احتمالات: اگر مرد و يا زنى باشد كه خود كلاله است يا وارث كلاله دارد و براى آنان برادر يا خواهرى باشد براى هر يك از آن برادر يا خواهر يك ششم است و اگر بيش از يك برادر يا خواهر باشند آنان در يك سوم شريك‌اند.

«مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ». «غَيْرَ مُضَارٍّ» حال براى «وَصِيَّةٍ يُوصَى بِها»، يا «دين» و يا هر دو است: در حالى كه در آن وصيت و يا دين و يا هر دو به صورت ضررى نباشد، اين حدود خدايى است كه پيروى يا اعراض از آن آثارى بس پايدار و هميشگى دارد: «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ ...».

تعبيرات گوناگون از ميراث به بيان همان مقدار و يا اضافه به ماتَرَكَ و يا با «من» تبعيض «النصف، الثلث، السدس، ثُلُثا ما تَرَكَ، نِصْفُ ما تَرَكَ، السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ، و فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ، الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ، الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ» اين تغيير تعبيرات، از جهت اصالت و يا بيشتر بودن و يا بعض از كل بودن، ارث است. سهم زنان در همه اين فروض كمتر از مردان است جز مادران كه سهم مساوى يك ششم يا بيش از يك سوم از پدران دارند، از جهت حق و پيرى و چه‌بسا بى‌سرپرستى. و اين مطابق است با واقعيات زندگى عادلانه، چه مرد، متصرف و مولِّد و مدبّر است و نيز سرپرستى و اداره زندگى زن به عهده مرد است و زن از جهت ساختمان جسمى و روحى و تعهد زندگى داخلى و حمل و وضع، نمى‌تواند مولِّد و متعهد زندگى ديگران باشد. واقعيت مجموع زندگى ملل، با اختلافات و تحولات، همين است كه بيشتر ثروت جهان به دست مردان است. و چون زندگى مصرفى زنان را مردان بايد تأمين كنند و خود حق دارايى و ارث نصف مردان دارند، پس در واقع دارايى مستقيم و غيرمستقيم آنان مساوى يا بيش از مردان است.

اين احكام را بايد با دنياى قديم و جديد مقايسه كرد كه هيچ‌گونه اساس و پايه عادلانه نداشته و ندارد. زن‌ها از جهت زيردست بودن و انتقال به خانه شوهران سهمى نداشتند. و ميراث در قبايل بيشتر از آنِ رئيس قبيله و در خانواده‌هاى متمدن، از آنِ بزرگ‌تر خانه و يا پسران ارشد بود و هست. حاصل آن‌كه ميراث قوانين ثابتى نداشته و به ميل و هواهاى روساى قبيله و خانواده بوده تا هرچه و به هركه مى‌خواستند مى‌دادند يا نمى‌دادند، و گاه زن مديره و يا سوگلى بيش از همه ارث مى‌برده است. اسلام مبناى ارث را نخست بر اصل رَحِم قرار داده كه اصلى فطرى و طبيعى است، نه اختيار و قدرت و منافع فرد يا قبيله يا دولت. اصل رَحِم همان پيوستگى طبيعى و فطرى است كه در آغاز سوره آن را بيان كرده است «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى تَسائَلُونَ بِهِ وَ الأَرْحامَ» آن‌گاه درجات قرب و بعد آن، بلاواسطه، چون اولاد و پدر و مادر، يا به يك واسطه، چون برادران و خواهران و جدّ و جدّه كه به واسطه پدر و مادر يا به دو واسطه چون عمو و عمه، دايى و خاله، كه به واسطه پدر يا مادر و جدّ يا جدّه است. كه در هر طبقه اولاد ارث پدر و مادر را مى‌برند، زن و شوهر در هر طبقه‌اى، ارث خود را مى‌برند. سپس بعد از رحم و طبقات آن، اختلاف زن و مرد است، در بيشتر موارد دو مقابل از آنِ مرد است و در بعضى سهم زن بيشتر است. در موارد همسران و اولاد قانون «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَيَيْنِ»، بر مبناى تقسيم و تعديل و توزيع ثروت به مصلحت خانواده و اجتماع تعميم دارد.

به اصطلاح قرآن نصيب‌هاى مفروض، شش سهم است: «دوسوم، يك دوم، يك سوم، يك چهارم، يك ششم، يك هشتم» يتيم‌ها چنين ارث مى‌برند كه بايد اوليا آن را نگهدارى و از يتيم تكفل كنند، و زن‌ها در اموالى كه به ارث مى‌برند خود اختيار كامل دارند.

اين حكم كلى تقسيم مال از جهت ميراث است. در موارد خاص و استثنايى كه بسا فرائض ميراث وافى به كمبود وارث‌ها يا افزوده از نيازمندى آنان باشد، حكم وصيت است كه در خلال اين آيات و غير اين آيات به آن تأكيد شده و حق تصرف در ثلث مال پس از درگذشت شخص به او واگذار شده است.

// پایان متن

[1] همان كسى كه اندازه گذاشت و هدايت كرد. الاعلى (87)، 3.

[2] و هر چيزى در نزد او به اندازه‌اى است. رعد (13)،8.

پی‌دی‌اف

کتاب پرتوی از قرآن، جلد چهارم، (جلد دوم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 226 تا 237

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدئویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.
 
 
 
 

دیدگاه‌تان را بنویسید

اگر در رابطه با محتوای فوق اطلاعات تکمیلی دارید، از طریق کادر زیر با کتابخانه «طالقانی و زمانه‌ما» در میان بگذارید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *