بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله فى السراء والضراء و نشکره علی نعمائه و آلائه. الصلوه و السلام علی محمد و آله الطیبین. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا.»
نساء 58
دو جمله است در این آیه، دو هشدار است، دو پندار است:
نخست آنکه فرد فرد شما مسلمانهای مسئول، مأمورید که امانتها را به اهلش بازگردانید. دیگر اینکه در قضاوتهای خود و حکمیتهای در میان افراد، گروهها، اختلافات، به عدالت حکومت کنید. در بین همۀ عوامل و موازین و مواردی که بر سرتاسر قرآن بیان شده، خصوصیتی در این دو امر و مسئولیت در پی آن آمده که در دیگر اوامر و نواهی نمییابیم. یعنی این دو مسئله، این دو مسئولیت یکی بازگرداندن امانات به اهلش و دیگر، قضاوت و حکومت به عدل میفرماید: خدا خوب به شما پند میدهد. خداوند از این دو پند از پند و فرمان خودش تحسین کرده است. این دو مسئله اگر مقداری از هم باز بشود، بسط پیدا کند و درست مثل همۀ تعالیم اسلام و قرآن با ابعاد مختلف آن را دریابیم، آن وقت میتوانیم بفهمیم که خداوند چگونه از این موعظه خود تحسین میکند. «إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَمِيعاً بَصِيراً». در مرحلۀ ابتدایی و نظر وسیع و عمومی وقتی میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا». روی همین روابط معمول و عمومی خیال میکنیم که منظور از امانات همین امانتهای معمولی است که کسی نزد کسی امانت میگذارد، مالش را، خانهاش را، زندگیش را و بعد میفرماید: امانات را به اهلش برگردان و در مسئلۀ «وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ». گمان میکنیم که فقط در اختلافات قضایی است، حقوقی است که اگر اختلافی پیش آمد، به عدالت حکمیت کنید. این مطلب فوق العادهای نیست که خداوند بیان میکند، رد امانات، قضاوت به حق و عدل از مسائلی است که همۀ ادیان، همۀ مردم دنیا، طالبش هستند و در جستجوی آن هستند و همه هم به هم امر میکنند.
ولی وقتی که بیشتر توجه کنیم بر مبنای امانات و برگرداندن امانات به اهلش، نه به صاحبانش تنها اگر مالی را نزد کسی به امانت گذاردند میگویند این امانت را به صاحبش برگردان. قرآن میگوید به اهلش برگردان. اگر تنها در مسئلۀ قضاوت بود خطاب به عموم نباید باشد. عدهای هستند در همۀ مجتمعهای مردم، که به عنوان قاضی هستند. با اینکه خطاب این دو مطلب در این آیه، به همۀ مردم است. مسئولیت عمومی است. پس باید تجدید نظر کنیم.
و در معنای امانات و اهل امانات با این تذکر و توجه اجمالی که هر انسانی، هر فردی، در هر مجتمعی مشترکاتی دارد، با همۀ انسانها و افرادی که در آن مجتمع به سر میبرند و خصوصیات فردی هم هست. به اصطلاح هر کسی توانی، ذوقی، تخصصی یا به طور فطری، یا به طور اکتسابی برای فردی است یا افرادی است که برای افراد دیگر نیست. همانطوری که در کلاسها بین شاگردهای مدارس ابتدایی و متوسطه و دانشگاهی به تدریج معلومات و درسها روی ذوقهای مختلف و دریافتهای مختلف تقسیم میشوند. بعضیها ذوق ریاضی دارند ولی در مسائل دیگر، ادبی، حقوقی، ذوقی ندارند و یا به عکس. به همان سمت پیش میروند. از لطف خداوند و دست قدرت، در یک روز و یک شبی که از عمر زمین میگذرد و مواليد از عالم ارحام به زمین نزول میکنند، همه زن نیستند و همه مرد نیستند. با یک حساب متعادلی یک تعداد زن یک تعداد مرد.
همینطور چون انسان اجتماعی است، در کارهای اجتماعی و وظایف و مسئولیتها، افرادی روی همان قانون کلی دارای تخصص و ذوق فطری یا اکتسابی خاصی هستند. پس این خصوصیت، این خصوصیت فکری، هنری که بعداً به صورت اکتسابی در میآید. این فرد با این خصوصیات یک امانتی است در میان اجتماع و اگر این فرد را از آن کاری که دست تقدیر، با قطع نظر از مشترکات برای آن کار ساخته از آن کار بردارند و به کار دیگر بگمارند، این امانت را از او سلب کردهاند. حقش را به او ندادهاند. در یک نظام سالم اجتماعی، نظام آزاد، نظام الهی، نظام اسلامی باید افراد هر کدام به جای خودشان قرار بگیرند. همانطوری که بارها در معنای قسط من این مطلب را بیان کردهام که یکی از معانی قسط همین است که هر وظیفه و مسئولیتی که فراخور هرکسی است باید به او واگذار شود. این به عکس یک نظام واژگون استبدادی است که مهمترین مسئله در نظام استبدادی همین است که ناشایست را به جای شایسته میگذارند، در همۀ شئون اجتماعی. چون معیار تقرب به طاغوت است و فرمانبری و تواضع به او، تخصص و لياقت و شخصیت، مناط نیست. هرکس عبودیت و فرمانبریش بیشتر، او را بالا میبرند. و هر کس شخصیتی دارد، مقاوم است، فرمانبر و چشم و گوش بسته نیست میخواهد حیثیت انسانی خودش را حفظ کند، کلاهش پس معرکه است. در بین ارتشیها، در بین سیاستمدارها، دانشگاهیها، کاسبها، هرکدام اتاق اصناف تصویب کرد، برای اینکه بیشتر تملق میگویند هورا میکشند، تأیید میکنند، یک آدمی که اساساً شاید از تجارت هم، سررشته نداشته باشد. او را میگذاشتند رئیس اصناف. یک ارتشی که فقط تملق میگوید و حاضر است برای نگهداری یک مستبدی همه جور از خود گذشتگی داشته باشد و در مقابل مردم بایستد، گرچه در جنگ شجاعتی هم نداشته باشد، او باید مقامش بالا برود. به قول آن شاعر عرب که میگوید:
اسد علی و بالحروب نعامه.
آن زن عرب به فرزندانش میگوید شما که دائماً به من پرخاش میکنید ولی در جنگ که درگیر میشوید. شترمرغ هستید مثل بسیاری از ارتشیهای رضا شاهی ما و شهریور بیستی ما و بعد هم تا این اواخر، که امیدواریم دیگر این جور ارتش ما نداشته باشیم. و همینطور در دانشگاه، آن کسی که متملق است آن کسی که ثناگو است، آن کسی که خودش را فروخته، معلوماتش را فروخته، او باید رئیس دانشکدههایمان باشد. این نظام واژگون است و آن کسانی که اهل تحقیق هستند، تفکر دارند، مبتکر هستند، باید استعدادهایشان و خودشان عقب رانده شوند.
پس همانطوری که در یک نظام استبدادی همه چیز جایش عوض و جابهجا میشود . ناشایستها جای شایستهها را میگیرند. شایستهها هم که برکنارند. در یک نظام طبیعی الهی، باید هر شایستهای به جای خودش باشد.
این مسئلهای است که از جنبۀ اجتماعی و یک مجتمع سالم شاید از بیشتر مسائل باید بیشتر مورد توجه ما باشد. اگر یک رئیس اداره، اگر یک پلیس، اگر یک وزیر که بارها گفتم تشخیص داد که دیگری بهتر میتواند در شرایطی کار کند، بر او لازم است که جایش را عوض کند. همینطور مدیر یک اداره، همینطور مدیر یک کارخانه، همینطور مدیر یک واحد صنعتی یا واحد زراعی با واحدهای دیگر. این نظام صحیح طبیعی الهی است. و ما امیدواریم که این مسئله مورد اهتمام همۀ ما قرار بگیرد. چه بسا مردمانی در میان همین تودههای مردم، ناشناخته هستند که فعالیت، قدرت ابتکار، کارشان، پیشبرد کارشان از خیلی از اینهایی که از مقامات بالاتر هستند بیشتر هستند. آنها باید بیایند بالا همانطوری که علی در ابتدای خطبهاش فرمود: «ولتغر بلن غربله» در نظام سابق واژگونه بود، متملقها، چپاولگرها، اطراف خلیفه را گرفته بودند. همه آمده بودند بالا، شایستهها، مجاهدها، پیشروانی که از صحابۀ بزرگ پیغمبر بودند، عقب بودند، امیرالمؤمنین میگوید اینها باید زیر و رو بشوند، پایینیها بیایند بالا، بالاییها بیایند پایین، عقب ماندهها بیایند جلو، آنها که جلو هستند بیایند عقب برای اینکه کاروان اجتماع هماهنگ بشود، نه اینکه عدهای جلو بروند و همۀ امتیازات و همه چیز را داشته باشند و عدهای دیگر هیچ چیز نداشته باشند.
اگر نظام ما نظام اسلامی است، باید حق تقدم را اینها داشته باشند و امیدواریم که باشد. در عین اینکه من به این دولت همهگونه اعتماد دارم چون اغلب افرادش از شخص آقای مهندس بازرگان حفظهالله تعالى، تا دیگر وزراء از دوستان چندینسالۀ من هستند و به همۀ ایشان هم اعتماد دارم. ولی مردم به من شکایت میکنند، میگویند کارها درست پیش نمیرود. مردم منتظر بودند که کشاورزی ما از امسال بهار یک تحولی در آن ایجاد بشود. قناتها لایروبی بشود، چاهها و زمینهای بایر چرا لنگ است؟ با همۀ حسن نیتشان و همینطور سایر قشرها اعتراض میکنند. شاید دسترسی نداشته باشند ولی من به واسطۀ اینکه از این دولت همیشه دفاع کردهام و خواهم هم کرد در معرض انتقاد هم هستم. از آقایان رفقا هم جواب درستی نمیشنوم. گرفتار کاغذبازی هستند. گرفتار تشریفات هستند. اگر چنین بشود، چنان خواهد شد و اگر چنان بشود چنین خواهد شد که وقت میگذرد برادر. ولی باز اینها همه مقدمه بود برای گریزی، برای افطاری که آقای مهندس توسلی دادند که از او تعریف بکنیم . حسابی اعصابم خراب شد. ولی مهندس توسلی که از نزدیک من کارهایشان را میبینم، شاید کارهای سایر آقایان، سایر وزراتخانهها، در سطح وسیع کشور است و به چشم نمیآید. ولی از ابتدایی که متصدی مسئولیت شهرداری تهران شد، هر روز یک عمل مثبتی انجام داد. شوراها را تشکیل داد، مسائل سازندگی و زمینها و اینها را بررسی کردند، ایتام را هم انشاءالله سر و صورت خواهد داد که از مشکلات ماست، بچههای بیسرپرست. کارهای مردم را باید به دست مردم داد.
همانطوری که وصیت قرآن است و وصیت امیرالمؤمنین است. ایشان مفصل صحبت کردند و بیشتر دربارۀ دادن کارها به دست مردم که نمایندههایشان اغلب در اینجا حاضرند، صحبت کردند. این مردم حسن نیت دارند. این مردم صمیمیت دارند. ولی هنوز باور نمیکنند که اینها در سرنوشتشان باید دخالت کنند. اگر از ابتدا در بعد از انقلاب، ما شوراهای روستایی و شهری تشکیل میدادیم و از میان مردم ناشناخته، چهرههای فعال، چهرههای صادق، چهرههای با حسن نیت، چهرههایی که استعدادهایشان شناخته نشده بود، میآمدند، حالا کارهای ما طور دیگری شده بود. ما همهاش گناه را به گردن این و آن میاندازیم و گاهی هم به جای اینکه پیشگیری کنیم قضايا را پیگیری میکنیم. حادثهای که پیش آمد میگوییم چه بکنیم؟ این را اجمالاً عرض میکنم. نمیخواهم توضیح بدهم. باید پیشگیری کرد حوادث را. ببینیم مردم چه میخواهند. ما میگوییم: مردم! انقلاب اسلامی شده و همۀ شما مسلمانید و تودههای مردم بودند توی این خیابانها که خون دادند. احزاب هم نبودند. از صف ما هم کم بودند. این حزبهای پرادعا هم نبودند. همین مردم جنوب شهر بودند. همین مردمی که از سر و کلۀ ماشین من بالا میروند، خیال می کنند ماشین من حاجت بده هست، خیال میکنند امامزاده است، با همۀ احساسات از زنجیرهای ماشین من میخواهند. اینها مردمی هستند که باید به حساب بیایند و در تهران باید در مورد این مسئله به همت رفقای شهرداری ما و شهردار ما پیش رفت که امیدواریم بیشتر پیشرفت بکنید و همین مردم شهرشان را اداره بکنند و همین مردم روی وظیفۀ شرعی ترافیکشان را اصلاح بکنند. مسئلۀ ترافیک، مسئلۀ مشکلی است در این شهر و عوارض و مصائبش را نمیتوانیم به حساب نیاوریم. چرا اینطور شد؟ برای اینکه اولاً از یک طرف اشتهای این مردم را تیز کردند که همه باید ماشین داشته باشند. آن بیچاره کارمند جزء دولت با آن کارگری که خانه ندارد، فرش ندارد، طوری تشویق و ترغیب برای مصرف کالاهای کارخانجات اجانب و بیگانههاست که دارند هی ماشین میسازند، ماشین زیاد شد، بعد هم خیابانها شلوغ و بعد هم ماشینها برای رسیدن به مقاصد، به جای اینکه ده دقیقه برسند یک ساعت میرسند. یعنی یک ساعت استهلاک ماشین، یک ساعت تلف شدن نیروهای انسانی، بعد هم عصبانی شدن، ناراحت شدن، مردم به جان هم افتادن، این به سر آن زدن، او به سر این زدن. دستگاه طاغوت هم همین را میخواست. هم مصرفکننده باشی، هم عصبانیتها را به سر همدیگر مصرف کنیم. هم نیروها تلف بشود، کارها فلج شود. این همان چیزی است که نظام استبدادی میخواست و این بلای ترافیک است که گاهی واقعاً من خودم وقتی گرفتار میشدم، بیچاره میشدم، توی ماشین، توی هوای گرم. این چیزی است که خود مردم البته شهرداری هم باید برنامه داشته باشد، همدیگر را سوارکنند، کمک کنند، مقید نباشند که حتماً ماشین شخصی سوار بشوند، اتوبوس سوار شوند، شهرداری هم اتوبوس در اختیارشان بگذارد. به کارهایشان هم برسند.
در دنیاهای دیگری هم که انقلاب کردند، دنیای هشتصد میلیون جمعیتی به اندازه ایران چهل میلیون ماشین ندارند. با دوچرخه این طرف، آن طرف میروند. هوای آزاد هم تنفس میکنند، مصرف هم کم دارند. چرا ما چیزهای خوب را نباید از دنیا بگیریم و بفهمیم؟ چه اشکالی دارد همین چند روزه همۀ مردم ماشینها را بگذارند کنار و دوچرخه تهیه کنند، هم پا میزنند، هم تنفس میکنند، هم هوای شهر آزاد میشود. اینها را که دیگر میتوانیم. چرا نمیکنیم؟
مسئلۀ فرهنگ، مسئلهای است که الان جا کم داریم، وسایل نیست، مردم میتوانند جا بدهند، خانه بدهند، زمین بدهند. وزارت آموزش و پرورش هم زمین تهیه بکند. هر کس هم سواد دارد محض رضای خدا، لازم نیست حتماً مزد بگیر باشد، بیاید درس بدهد به این مردم. این میشود فرهنگ عمومی، این میشود فرهنگ اسلامی.
ما نمیدانیم مسائل به این روشنی چرا دور خودمان دائماً میپیچیم و حسابها از دستمان در رفته است. این مسئلۀ انتخابات انجمنهای ولایتی و ایالتی که هفتاد سال پیش، در قانون اساسی قبل بود، بعد از انقلاب ما هنوز عملی نشده است. هنوز ليث و لعل میکنیم. برای چی؟ اگر یک دهی، مردمش انتخاب کردند دو نفر سه نفر، به فرض آدم نادرستی هم بینشان بود، خوب بابا جان علف باید به دهن بز شیرین باشد، آن آدم نادرست را هم پسندیدهاند. خیلی خوب مال خودشان است. بعد میدانید چقدر کارهای دولت سبک خواهد شد؟ یک مقداری مسئولیتها بر گردن آنهاست. یک مقداری کارها روی جهانی است که خودشان طرح میکنند و همینطور مسئلۀ دادگستری. همینطور که قرآن میگوید که در بین خودتان، خودتان قضاوت کنید و علی میگوید: «و اصلحوا ذات بينكم». در هر دهی، در هر محلی اختلافی بین اهل محل پیش میآید، خودشان بین خودشان را اصلاح میکنند. مسلمانند، وظیفه دارند، مثل نماز خواندن.
امیرالمؤمنین در این خطبۀ آخر که دیشب یک مقدار از آن را ترجمه و بیان کردم، میفرماید پیغمبر خدا میفرمود: «صَلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَام»
علی میگوید از پیغمبر شنیدم که فرمود: اصلاح در میان خودتان از همۀ نماز و روزه ثوابش بیشتر است.
اینها مسائلی است که هنوز به چشم ما نمیآید. یادتان هست که هر چه دعا خواندید، ثواب میکنند این جزء ثوابها نمیآید. دوتا برادر، دو تا همسایه، یک خانواده با هم اختلاف دارند. همه کس فرق نمیکند. تو چه میگویی، او چه میگوید، حرفتان را میفهمید. در بینشان تفاهم ایجاد کنید، اینها مسائلی است به هر حال من صحبتی هم نداشتم و آنچه در ذهنم حرف بود، دیروز و امروز تخلیه شد.
این حالا به من تحمیل شد غیر از سخنرانیهای نماز و خطبه و نمیدانم کاخ سعدآباد و اینها از صبح که چشم باز میکنم، باید با مردم حرف بزنم یا با تلفن يا تقاضا. تقاضاها میبینیم محدود نیست. همه خانه میخواهند، همه جا میخواهند، همه حقوق میخواهند، همه بهداشت میخواهند، این مردمی که تا شش ماه قبل نفسشان در نمیآمد، حالا چطور شد، نمی دانم. حالا این همه تقاضاها زیاد شده، همین حالا که از این درآمدیم، جیب من را پر از کاغذ کردند در همین محوطۀ کوچک .
آن یکی آبش را قطع کردهاند، آن یکی حقوق میخواهد، خوب مگر اینها از قبل نبوده؟ خوب مقدار کمی تقاضاهایتان را کمتر بکنید برادر؟ یک مقداری قناعت بکنید یا به قول امروزیها صبر انقلابی داشته باشید. نمیگوییم که احتیاجات خودتان را نخواهید، باید بخواهید، از وزارت بهداری، باید بیمارستان طبیب و پزشک و پزشکیار بخواهید. ولی خوب تا به حال نداشتیم. دولتها هم که نگذاشتند، هی هم میخواست به تمدن بزرگ برسد که نرسید.
هی گفت دروازهاش نزدیک شد. ها رسیدیم آخرش به اینجا رسیدیم! یک چند تا خیابان آسفالت کرد، آن هم شمال شهر یک مقداری هم مونتاژ وارد کردن. این در نظر آن آدم مالیخولیایی دیوانه دروازۀ تمدن است. حالا داریم به آن میرسیم آن نخست وزیرش هم میگفت مگر نمیبینی؟ این دروازۀ تمدن است. یک مرتبه فهمیدیم که نیم قرن، یک قرن، دو قرن ملتهایی که از جهت استعداد، سوابق فرهنگی، سوابق دینی از ما عقب بودند، همه جلو افتادند. همه چیز دارند. ما داریم هنوز در شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله درجا میزنیم.
بحمدالله، شاهنشاه به آن نرسید. یک مرتبه میبینیم از دهات هجوم میآورند به دفتر من، به وزارتخانهها، که آب میخواهیم، تا به حال مگر نبود؟ تا به حال آب داشتند؟ به هر حال ما امیدواریم که دولت ما که همۀ دوستان ما هستند و من اگر انتقاد میکنم از راه دلسوزی است و اگر من هم میخواستم انتخاب کنم، شاید بهتر از اینها گیر نمیآوردم. خصوصاً در این شرایط خوب یک مقدار تشریفات را بگذارند کنار، بیایند توی مردم و احتياجات اولی مردم را بدانند به فلان وزیر میگویم آقا، فلان جا، فلان خانهها را میخواهند بسازند، میگوید آقا ما یک برنامۀ مفصلی داریم، حالا اجازه بدهید ما این برنامه را پیاده کنیم تا برنامهتان را پیاده کنید. مردم پدر مرا درآوردهاند. هی میآیند از من خانه میخواهند و میگویند آقا به ما وعدۀ مسکن دادید، پس کو مسکن؟ اینها مسائلی است. بعد هم یک عدهای ضد انقلاب همین چیزها را بهانه میکنند، شعارهای دهان پر کن، برای کارگر، برای کشاورز و خیال میکنند که عدهای با این شعارها مملکت درست میشود. بعد از این فجایع، این حوادث، تهران، کردستان اینها همه، این شهدایی که در تهران و کردستان و همه جا، شهید شعار هستند، شعارهای نامربوط. آنها شعار میدادند، دختر و پسر و بچههای ما مسلمانها زیر آفتاب سوزان با دهان روزه میرفتند درو میکردند.
وقتی که کارها از مجرای صحیح و با سرعت انقلابی، آن طوری که تا حدی مردم انتظار دارند، نمیگوییم که همۀ انتظارات مردم انجام نگیرد. رخنه برای شعارهای مخالف و کسانی که فرصتطلب هستند، کسانی که میخواهند مردم مسلط نشوند و تحمیل کنند، تحمیق کنند، به وجود میآید. این شعارها یک مقداری خریدار دارد.
و شما نمایندگان اصناف، نمایندگان جمعیتها که اینجا هستید. همه موظفید همه مسئولید با دولت همکاری کنید. کارهایتان را انجام بدهید. نگذارید کارخانهها و … در اطراف این شعارهای پوچ و این وعدههای دروغ و این شعارهای فریبنده، کارگر را از کارش باز بدارد. به کارگر بفهمانید این کار برای کشور توست. برای آیندۀ توست. ثواب است. نه تنها مزد.
«تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»
پروردگار بزرگ، عالم را آفرید. موت و حیات را آفرید. برای این مقصود که شما را بیازماید که روز به روز عملتان بهتر باشد. کار بهتر: احسن عملاً.
ما وصیتمان همیشه به همۀ برادران، خواهران، طبقات، اصناف مختلف، قشرها همین است که همه احساس مسئولیت کنیم و انتظار نداشته باشند که یک دولت بتواند همه کار را بکند، یا از من عاجز هم کار بربیاید. خودشان متکی به خودشان باشند و مسئولیتهایی که در این مرحلۀ تاریخی به عهدۀ فرد فرد مردم ماست، بهتر و نیکوتر و محکمتر با وحدت و همبستگی بتوانند انجام بدهند. دعا میکنیم که خداوند همۀ ما را به راهی که رضای او و رضای خلق است و صلاح اجتماع اسلامی است هدایت کند.
خداوند شهدای ما را با شهدای اولین محشور بگرداند. وحدت ما را حفظ کند.
خداوند این شهردار ما را هم و رفقای شهرداری ما را بیشتر موفق بگرداند.
من همینطور که آمدم سر سفره، یک چیزی در ذهنم خلجان کرد، خوب این سفره را کی تهیه کرده؟ از کجا آوردهای؟ آقای شهردار؟ عوض این سفره، حالا فرض کنید هزار تومان پنج هزار تومان خرجش است. گوشه خیابانهای جنوب تهران را میتوانید آسفالت بکنید. بعد که سؤال کردم معلوم شد که همین انجمن اسلامی دوستان ما که در شهرداری هستند از حقوق خودشان گذاشتند و دعوت کردند. یک همچنین آدمهایی یک همچنین مردمانی به کمترین حقوق میسازند و بعد هم شب و روز دارند خدمت میکنند. باید کمکشان کرد، باید تأییدشان کرد، همۀ شما باید تأیید کنید.
باز نکتۀ دیگری که الان به خاطرم آمد چون آنطوری که آقای شهردار بیان کردند، عدۀ زیادی از برادران و خواهران ما از جنوب تهران، از آن قسمتها هستند و شاید گلهمند باشند از اینکه من چه شد که دعوت کاخ سعدآباد را پذیرفتم و هنوز توفیق پیدا نکردم که به جنوب شهر بیایم، این مسئله خود من را هم رنج میدهد. اولاً من در مقابل عمل انجام شدهای قرار گرفتم، اعلام کردند، به رادیو گفتند، من هم مجبور شدم. و دیگر اینکه از آنجا خواستیم شروع کنیم که جنوب شهریها بیایند به شمال شهر، یک نمونهای باشد سمبولی باشد که این کاخها مال شماست، جنوب شهر که توی خانههایتان هستید، شما بیایید لااقل آنجاها را ببینید. هم از آن هواها استفاده کنید. هم عبرت بگیرید. هم این آیهای که قرآن فرمود: «كَمْ تَرَكُوا مِن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ وَنَعْمَةٍ كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ».
وقتی که امیرالمؤمنین علیه السلام از کاخ مداین میگذشت و به طرف صفین حرکت میکرد، در آنجا توقفی فرمود و شروع کرد این کاخ را بررسی کردن. واشخاصی از ایرانیان که آشنا بودند، درون کاخ را نشان میدادند: یا امیرالمؤمنین اینجا برای مقر جلوس سلام رسمی است. اینجاها برای حرمسراهاست. اینجا برای پاسداران و سپاهیان و چنین و چنان.
امیرالمؤمنین همینطور که میگشت، یکی از شعرا شعری خواند که مطلعش این است: هبت ریاح علی… حضرت فرمود که این شعر جاهلیت را خواندید؟ به جای آن، این آیه را بخوان: «كَمْ تَرَكُوا مِن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ…»
عبرت بگیرید. این کاخها، این باغها، این مزارع، این گلخانهها، این نهرهای جاری را چطور پشت سر گذاشتند و رفتند.
«فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْض». آن کسی که ادعا میکرد اگر ما برویم زمین و زمان زیر و رو خواهد شد، و این کشور به جای خود نخواهد ماند، همه تبدیل به آتش خواهد شد، رفتند. نه آسمان بر آنها گریست نه زمین. بلکه مردم هم خوشحال شدند. عید گرفتند. ما برای همین رفتیم که بیایید این محل را وسیلۀ عبرت برای همه باشد که همه چیز زندگی و هر ساعت زندگی ما عبرت است.
امیرالمؤمنین در آنجا ایستاد و دو رکعت نماز گزارد. ما هم به پیروی از علی خواستیم آنجایی که مرکز ظلم و فساد و فحشاء و توطئه و بدبختی مملکت بود و تطبیق کنیم به آیات قرآن و عبرتها و مواعظ امیرالمؤمنین تا در فرصتی انشاءالله بتوانیم با برادران جنوب شهرمان هم بیشتر صحبت کنیم. بیشتر تماس بگیریم.
خداوند همه ما را موفق بدارد.
امروز هم روز قدس ما بود و این ماه مبارک رمضان واقعاً ماه پر برکتی است. ماه مبارک همه چیزش مبارک است. این همبستگیها، این وحدتها، این نمازها، این عبادتها. در یک خانهای، چند شب قبل متعلق به یکی از خویشانمان رفتم. همسایهها زن و مرد آمدند آنجا. فهمیدند آنجا هستم. به دیدن من آمدند. اظهار علاقه کردند. بعد از آنکه رفتند، صاحبخانه گفت آنها را میشناختی؟ گفتم نه. خانمهای مسن و بچهدار و جوان و دخترهای کوچک و پسرها. گفت آنها کسانی بودند که تا چندی قبل نه نماز میخواندند نه روزه میگرفتند، نه عبادت میکردند، نه حجاب داشتند. حالا همه چیز دارند. هم نماز میخوانند، هم روزه میگیرند. بچههای کوچکشان هم دخترهای هفت هشت ساله تمام ماه رمضان روزه گرفتند.
این بیسابقه است. این اجتماعی که برای نماز جمعه است و امیدواریم که در هر مکانی که نماز جمعه برپا نشده است، برپا شود. انشاءالله ادامه پیدا کند و این روز قدس که روز تاریخی بود از نظر ملت ما و ملل اسلام، امیدواریم منشأ اثر بشود و توجه مسلمین به طرف بیتالمقدس و فلسطین بیشتر و با همدستی و همفکری و همرزمی بتوانیم این مکتب توحید را از نفوذ صهیونیستهای خونخوار جنایتکار نجات بدهیم.
خداوند به همۀ ما و شما توفیقی بدهد تا آنچه که رضایت او در آن است به ما الهام بشود.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته.
//پایان متن
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad