بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً»
هر کس کار شایسته انجام دهد، چه زن باشد چه مرد، او را به زندگانی خوش و طیبی بر خواهیم کشید.
در جلسۀ گذشته، دربارۀ زندگی طیبه و معنی آن و ارتباط آن با ایمان و عمل صالح مطالبی گفته شد. در این جلسه میپردازیم به اینکه آیا وعدهای که قرآن دربارۀ نتیجه و اثر مترتب بر ایمان و عمل صالح میدهد و بر آن تأکید میکند، آیا نسیه است یا نقد؟ وعدههای دین و انبیاء دربارۀ رو به رو شدن با آثار بد و نیک عمل، عموماً نسيه و حواله شده به آخرت نیست. با دقت در آیات قرآن، میتوان پیوستگی بین دنیا و آخرت را استنباط کرد و دانست که این دو به هیچ وجه از یکدیگر منفک نیستند. ما در همین جهان میبینیم که بعضی از بیماریهای ارثی نسلهای بعد را مبتلا میکند یا احوالات و رفتار و روحیات پدران و مادران در نطفۀ آنها اثر میگذارد و به نسلهای بعد منتقل میشود. «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا»[1] (ما انسان را از نطفهای به هم آمیخته آفریدیم. تا او را گرفتار آزمایش کنیم. پس او را شنوا و بینا قرار دادیم.) میفرماید به آدمی چشم و گوش و عقل دادیم تا با بیماریها مبارزه کند. اما همانطور که تعدادی از بیماریها به توارث منتقل میشود، نتیجۀ اعمال این دنیا هم به آن دنیا منتقل میگردد. خلاصه، به هم پیوسته و مربوط است. اگر وعدۀ عذاب میدهد، ریشههای آن در همین جا موجود است و اگر وعدۀ بهشت میدهد هم ریشهاش در همین جاست. زندگی هر کسی در اینجا نمونۀ نهایی آن است.
حال، این حیات طیبه که به دو قید ایمان و عمل صالح، مقید است چیست؟ اگر انسان در زندگی دنیا دارای حیات طیبه بود، بعد از مرگ هم دارای زندگی راحت و سلامت بخش است. ولی باید دانست که چگونه میتوان دارای چنان زندگی راحتی شد. آدمی گمان میکند که اگر آرزوهایش، از قبیل به دست آوردن ثروت و مقام و قدرت و… برآورده شد، به زندگی طیبه رسیده است. حال آنکه زندگی طیبه در خود انسان است. اگر انسان از سلامت فکر و جسم و روح محروم باشد، هر چه ثروت و مقام و… داشته باشد از آن بهرهمند نخواهد شد. حیات طیب و زندگانی پاک و خوش که همه برای آن تلاش میکنند، در خود انسان است. انسان بیمار قادر نیست که از ثروت یا جاه و مقام یا دیگر برخورداریهای خود لذت ببرد. بنابراین، حیات طیبه را در صحت و سلامت تن و روان باید جست. انسان از دیگر موجودات جداست. حیوانات مثلاً هیچگاه نگرانی پیدا نمیکنند. تنها رنجی که ممکن است برای آنها پیش بیاید رنج جسمانی است. تنها انسان است که علاوه بر رنجهای جسمی، رنجهای روحی و فکری هم گریبانگیر اوست.
وجود انسان دارای سه ساحت است که هر کدام ممکن است سلامتش را از دست بدهد: تن، روان و فکر. مهمترین مرکز قدرت انسان فکر اوست. بسیار مهم است که مرکز فکر و تعقل انسان سالم باشد. درست فکر کند و مقابل فکرش باز باشد. اگر جلوی فکر انسان گرفته شد، بیمار میشود و دچار عقده میگردد. عقده، از «عقد» و به معنی گره است؛ یعنی ناراحتی که در انسان گره خورده باشد. عقده نوعی بیماری نفسانی ثابت و خطرناک است، زیرا منشأ انحرافات عملی در زندگی است. جنایات همه نتیجۀ عقدههای اجتماعی است وگرنه «کل مولود يولد على الفطرة، ثم أبواه يهودانه و ینصرانه و يمجسانه»[2] یعنی (هر نوزادی بر پایۀ فطرت متولد میشود. آنگاه پدر و مادر وی، او را یهودی یا مسیحی یا مجوسی میکنند). محیط خانوادگی و اجتماعی است که فطرت را شکل میدهد و عقیده و دین را بدون تفکر و تعقل بر فرد تحمیل میکند. اما پایۀ تقلید به جایی بند نیست. بیت عنکبوت است که با کمترین وزش شبهه از بین میرود.
پس عوامل محیط میتواند انسان را تغییر دهد وگرنه هر انسانی با سلامت نفس آفریده شده است. در مرحلۀ بعد است که اگر بیماریهای ارثی با خود نیاورده باشد، ممکن است که بیماریهای جسمی و روحی عارض او شود. عقدهها نیز دو قسم است: نفسانی و فکری. وقتی که کسی آرزویی داشت و محقق نشد، عقدهدار میشود. اگر محیط جلوی آرزوهای مشروع انسان را گرفت، عقدۀ نفسانی در او ایجاد میکند. عقدۀ فکری مهمتر است. فکر انسان میخواهد جلو برود و درک کند و به حقیقت علیایی که بالاتر از خودش است برسد و به عبارت دیگر، میخواهد ایمان داشته باشد. ولی وقتی که عملی نشد، فکر برمیگردد و منشأ بسیاری از بیماریهای جسمی و روحی میشود که دین آن را به «شرک» تعبیر میکند. در قرآن هیچ جا نیامده خداناپرستی؛ میگوید شرک. یعنی مشرک حق را میپرستد ولی چیز دیگری را در پرستش با حق شریک میکند. این دلیل واخوردگی فکری مشرک است که سلامت فکر ندارد و از آنجا که خدایان ساختگیاش مضمحل و بیاثرند، همیشه خود را کوچک و حقیر میبیند. «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»[3] آن کاری را که باید در برابر قدرت نامتناهی کند در برابر قدرت متناهی میکند. یعنی بر او سجده میبرد و این ظلم عظیمی است؛ چون جلوی پیشرفت فکر را سد میکند. فکر انسان میخواهد جلو برود ولی شرک آن را منحرف میکند. چون فکر از پیشروی باز ماند، حالت وازدگی دست میدهد و انسان خود را کوچک میبیند و این در او عقده میشود.
این است که اولین دعوت انبیاء دعوت به توحید و یگانهپرستی است. میخواهند نخست وضع انسان را اصلاح کنند که نتیجۀ آن اصلاح اجتماع است. مشکل را در خود بشر میدیدند و لذا همه به یک زبان و متفقالقول دعوت به توحید میکردند. بدبختی بشر را از شرک میدیدند. از ابراهیم خلیل گرفته تا محمد(ص) یک چیز میگفتند. این گفته، یعنی دعوت به توحید را هم به زبان میآورند و هم به آن عمل میکردند. ابراهيم بتها را شکست. پیغمبر اسلام هم میگفت: «قولوا لا إله إلا الله تفلحوا»[4]. همۀ انبیاء، به یک زبان، از راه اصلاح و خوشبختی بشر در خود بشر و در فکر بشر جستجو میکنند. که اگر انسان از قید و عقدههای شرک آزاد باشد، سالم و خوشبخت خواهد شد. آنها بهترین نمونههای عمل را هم ارائه کردهاند. پیغمبر اسلام هم دعوت داشت هم تشکیلات. کسانی از حیث جسم و روح سالم در پیرامون او بودند و اغلب عمر طولانی داشتند، بدون داشتن برنامۀ بهداشتی. همان تعداد اندک مسلمانان سالم و پاک که مهمترین بیماری که شرک میباشد را نداشتند، دنیا را گرفتند! پیامبران اكتفا به این نمیکردند که فقط بگویند از شرک دست بردارید، تمرینهای عملی هم میدادند. از جمله همین نماز صبح که هر مسلمانی صبح زود از خواب برمیخیزد و پیش از هر چیز تکبیر میگوید. او با گفتن «الله اکبر» گویی ضربهای به خود میزند و تمام قوای دروغین را نفی و در خود قدرت ایجاد میکند و به خود یادآوری میکند که با بزرگترین قدرت، قدرتی غیرمتناهی در ارتباط است. آن قدرتی که محمد (ص) در خود دید، به اندازهای بزرگ بود که وقتی قریش به او پیشنهاد کرد که دست از دعوتش بردارد و در برابر آن ثروت و پادشاهی به دست آورد، جواب داد به خدا سوگند، اگر ماه را در دست چپ و خورشید را در دست راستم بگذارند، از دعوت خود دست نخواهم کشید! چندان به درستی راه خود معتقد بود که هیچ چیز نمیتوانست او را از آن منصرف کند. این است معنای بازگشت به قدرت نامتناهی و شخصیت و استقلال و آزادی فکر پیدا کردن و این یکی از مداواهای اسلام برای عقدۀ روحی است. والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته.
پایان متن //
[1]) «ما انسان را از نطفهای اندر آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم و وی را شنوا و بینا گردانیم». انسان (۷۶)، ۲.
[2]) مجلسی، بحار الانوار، ج ۳، کتاب التوحید، همان، ص ۲۸۱، حدیث ۱۱.
[3]) «به خدا شرک میاور که به راستی ستمی بزرگ است». لقمان (۳۱)، ۱۳.
[4]) مجلسی، محمدباقر، همان، ج ۱۸، باب المبعث و اظهار الدعوة…، ص ۲۰۲، حدیث ۳۲.
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad