سورة القدر، مکّی است (مدنى هم خوانده شده) و دارای 5 آیه است.
بِّسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» (١)
«وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ» (٢)
«لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (٣)
«تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ» (٤)
«سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» (٥)
به نام خدای بخشندة مهربان.
ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم. (1)
چه دانایت کرد که چیست شب قدر. (2)
شب قدر از هزار ماه گزیدهتر است. (3)
فرشتگان و روح در آن شب به دستور پروردگارشان، با هر فرمانى همى فرود آیند. (4)
سلام است آن تا هنگام برآمدن سپیدهدم. (5)
قدر، مصدر: اندازه، به یک اندازه بودن دو چیز با یکدیگر، توانایى، قوه، احترام، بى نیازى.
شهر: روزهاى ما بین دو هلال ماه، ازاینجهت که با نمودار شدن هلال شهرت مییابد، دانا، هلال، ماه.
امر، مفرد اوامر: فرمان، طلبکار. مفرد امور: کار، چیز، شأن.
سلام، به معناى مصدرى چون کلام: تسلیم. و به معناى اسمى: تحیّت، برکت، سلامت.
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ»: اِنَّ و تکرار ضمیر فاعل «نا» براى تأکید و تعظیم و تخصیص فعل انزل، و جمع آن براى نسبت به مبادى و وسایط است، و ضمیر مفعول، جز راجع به قرآن که معروف در اذهان و زبانزد عموم بوده، نمیتواند باشد. «تاء» لیلة اشعار به وحدت و خصوصیت مانند «تمرة»، و الف و لام «القدر» به نوعى شناسایى مفهوم لغوى یا اصطلاحى آن دارد: همانا ما (بدون دخالت اندیشه و افکار بشرى) قرآن را در یک شب خاصى- همان شب قدر- نازل کردیم. ظاهر فعل انزل و ضمیر مفعول که راجع و منصرف به قرآن کامل است و ظرف فِی لَیلَة الْقَدْرِ، این است که قرآن یکباره در شب قدر نازل شده است. چون نازل شدن قرآن یکباره و در یک شب معین، منافى با آیات و روایات متواتر و سیرة مسلّم است که آیات قرآن در مدت بیستوسه سال بهتدریج نازل شده، بعضى گفتهاند که ضمیر راجع به قرآن به اعتبار آغاز نزول آن میباشد. این توجیه مخالف تعبیرات آیه است و اگر مقصود خبر از آغاز نزول قرآن بود تعبیر «من لیلةالقدر» مناسبتر مینمود. توجیه دیگر این است که ضمیر راجع به بعضی از قرآن و از قبیل اطلاق کل بر جزء باشد. این توجیه نیز مخالف ظاهر آیه است زیرا اولاً چنین اطلاق مجاز است و احتیاج به قرینه دارد. ثانیاً این آیه از اختصاص نزول قرآن در لیلةالقدر و تعظیم آن خبر میدهد. و اگر منظور نزول جزئى از آن در چنین شبى باشد، باید هر زمان دیگر که آیهاى یا جزئى از قرآن در آن نازل شده خود لیلةالقدر یا مانند آن باشد.
از آیاتى که قرآن و نزول آن را تعریف و توصیف مینماید، به وضوح برمىآید که قرآن به دو صورت مشخص و در هر دو مرتبه نازل شده است: اول به صورت و نزول بسیط و جمع و پیوسته. دوم به صورت باز و تدریجى و تفصیلى. آیاتى که با لفظ «انزال» و مشتقات آن آمده که ظاهر در نزول دفعى «یکباره» است و یا تصریح به زمان خاص و محدود نزول شده، راجع به صورت نخستین و اولین مرتبة نزول میباشد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» (بقره 2/185) «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکةٍ» (دخان 44/3) «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ». و آیاتى که با لفظ «تنزیل» و مشتقات آن است و دلالت بر نزول تدریجى دارد، راجع به دومین صورت قرآن و نزول تفصیلى آن میباشد و ظرف زمان خاص در اینگونه نزول قید نشده است. آیة 106 سورة بنى اسرائیل (17)، صریح در این نزول تدریجى و تفصیلى است:
«وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً»: «و قرآن که آن را جداجدا نمودیم تا با درنگ بر مردم بخوانى و بهتدریج آن را نازل کردیم چه نازل کردنى» و آیة 2، هود (1) نیز بیان جامعى از هر دو صورت و دو مرتبة قرآن دارد: «کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبِیرٍ»: کتابى است که آیات آن استوار و سخت به هم پیوسته شده سپس باز و تفصیل داده شده از جانب حکیمی خبیر است.
بنابراین، اشارات و موضوعات و موصوفهاى کتاب و قرآن که در این قرآن مکتوب و ملفوظ آمده مانند: «ذلِک الْکتابُ، کتابٌ أُحْکمَتْ آیاتُهُ، کتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ، فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ، جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا» راجع به همان قرآن مرتبة اعلى و پیش از تفصیل باید باشد و جایى براى بحثها و احتمالات دیگر نمىماند. و آن همان مرتبة والاى امالکتاب است که تفاصیل از آن ناشى شده و در زمانها و اوضاع مناسب و حوادث تنزل یافته است: «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکتابِ لَدَینا لَعَلِیٍّ حَکیمٌ» (زخرف 43/4) و در لوح محفوظ از تأویل و تأثیر زمان و مکنون از درکهاى کوتاه و اندیشههاى آلوده است: «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» (بروج 85/21 و 22)، «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کرِیمٌ فِی کتابٍ مَکنُونٍ. لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ» (الواقعة 56/77 تا 80)
روایاتى که از طرق ما از حضرت صادق(ع) رسیده و نیز مفسرین از ابن عباس[1] نقل کردهاند منطبق با مضامین این آیات است. خلاصة مضمون این روایات با اختلاف در تعبیر چنین است: «قرآن بهصورت جمعى در شب قدر یا ماه رمضان از بیتالمعمور یا لوح محفوظ یا آسمان بالا، به آسمان اول یا آسمان دنیا نازل شده سپس از آن بهتدریج و تفریق «در مدت بیست سال» فرود آمده است. از قید بیست سال که در بعضى از این روایات آمده معلوم میشود که لیلةالقدر در حدود سه سال پس از بعثت و نزول اولین آیات وحى بوده است.
خلاصه، با تأمل در این آیات و روایات و توجه به معناى نزول قرآن، این آیة «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةِالقَدرِ» و دیگر آیات مانند آن، در مقام نزول قرآن بهصورت جمعى و دفعى و در مرتبة برتر و در زمان مخصوص میباشد، و نباید لیلةالقدر همان زمان بعث باشد که اولین نداى وحى و فرمان رسالت با آیات «اقرء باسم ربک…» به آن حضرت خوانده شد. چنانکه مشهور در روایات صحیح و مسلَّم نزد ما امامیه این است که بعثت در بیست و هفتم ماه رجب و لیلةالقدر در ماه رمضان همان سال یا سالهاى بعد بوده است.
براى دریافت مبهم و کوتاهى از نزول آیات و کلمات و چگونگى صورت گرفتن آنها از جانب مبدأ وجود، باید تأمل و توجهى به نزول و شکل محسوس یافتن صورتها و اندیشههاى علمى خود نماییم، زیرا سرشت ظاهر و باطن انسان مترقى نمونة فشردهاى از ظاهر و باطن عالم است: «وَ فِی أَنْفُسِکمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ»[2] همینکه انسان اراده کند که کتابى بنویسد یا در مسئلهاى نظر دهد یا سخنى گوید یا ساختمانى بسازد یا صنعتى اختراع نماید، گرچه پیش از انجام، به صورت تفصیلى اینها اطلاع ندارد ولى به قدرت علمى خود آگاه است، و همین آگاهى و توجه دلیل بر این است که مسائل و مطالب موردِنظر، در عقل فعال و مخزن مرموز باطنش به صورت کلى و بسیط و مجمل وجود دارد. این مرتبة اعلاى ذهن نمونهاى از ام الکتاب و لوح محفوظ از تغییر و تبدیل و محو و اثبات، عالم بزرگ و عقل فعال آفرینش است. سپس و با توجه کامل به مرتبة عالى ذهن، صورتهاى مسائل و مطالب موردِنظر، بهصورت باز و جدا «مقدر شده» در مرتبة نازلتر ذهن تنزل مىیابد و منقش مىشود، و همین را ما به اصطلاح خود حالت تفکر و تعمق مىنامیم، پس از این مرتبه، اعضاء و جوارح که چون ملائکه و وسایط انجام امرند، به کار مىافتند و ابزار و آلات طبیعى و صناعى را استخدام مینمایند تا حقایق ذهنى به صورت کتاب یا سخنى مفصل یا ساختمان یا صنعتى تنزل یابد و در عالم طبیعى پیاده شود و نقش گیرد.
آیات این قرآن مفصل و ملفوظ، چون دیگر آیات وجود نور و نیرویى است که از علم و ارادة بسیط و مخزون مبدأ هستى، به آخرین مراتب نازله «آسمان دنیا» یکباره تنزل و تقدیر یافته و بر قلب درخشان رسول اکرم (ص) تابیده است، و پس از آن بهصورت حروف و کلمات ترکیب گشته و بهتدریج نازل شده است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیکمْ نُوراً مُبِیناً، قَدْ جاءَکمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کتابٌ مُبِینٌ، وَ لکنْ جَعَلْناهُ نُوراً، اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکتابَ بِالْحَقِّ، وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ»[3]: «نوری است که از آسمان عقل فعال در شب دیجور قدر بر آیینة روح محمدى (ص) یکباره تابان گردید و با مرور زمان و مقابله با حوادث تجزیه شد و بر عقول نازلتر تابید تا ضمیر انسان و حدود و روابط او را با زمین و آسمان روشن نماید. آن شب قدر چه شبى بود؟»
«وَ ما أَدْراک ما لَیلَةُ الْقَدْرِ؟» اگر مخاطب این آیه شخص رسول اکرم (ص) باشد ظاهر این است که استفهام «ما ادراک» براى تعظیم و بزرگداشت لیلةالقدر است، زیرا کسى که قرآن به قلبش نازل شده و روحش محل لیلةالقدر بوده، نباید حقیقت آن برایش مجهول باشد. و اگر مخاطب هر شخص قابل خطاب باشد، استفهام انکارى و مشعر بر مجهول بودن لیلةالقدر براى مخاطبین است، زیرا حقیقت آن برتر از ادراک عموم میباشد.
از لغت قدر که مصدر یا اسم مصدر و معناى اصلى آن به اندازه در آوردن یا اندازه است، همینقدر معلوم میشود که در آن شب حدود و مقدراتى مشخص و مقدر گردیده. و چون ظروف زمان و مکان خود هیچ عنوان مشخصى جز از جهت رابطه با حوادث انسانى یا طبیعى ندارند، لیلةالقدر باید راجع و مربوط به یک حادثة روحى و انسانى باشد. شاید برخلاف آنکه ظرف پیش از مظروف وجود دارد، لیلةالقدر با نزول قرآن، همان در ظرف قلب پیمبر اکرم (ص)، پدید آمده است. ولى ظاهر آیه که از نزول قرآن در شب قدر خبر میدهد و همچنین صریح بعضى از روایات ما همین است که پیش از نزول قرآن لیلةالقدری بوده، هم چنانکه پیش از نزول قرآن ماه رمضان بوده است: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» (بقره 2/185). و نیز بعد از نزول قرآن و براى همیشه خواهد بود. و یکى از ادلة محکمى که در روایات ما براى وجوب بودن امام و حجّت در هر زمان آمده همین بقای لیلةالقدر است، زیرا تقدیر و تفسیر امور در لیلةالقدر باید به امام نازل شود و در زمینة روحى او تحقق یابد.
در ابواب وجوب حجّت اصول کافى روایاتى از ائمة طاهرین (ع) نقل شده که مبین وجود و بقای لیلةالقدر از آغاز بعثت پیمبران تا آخر دنیاست.
خلاصة قسمتهایى از این روایات چنین است: «از ابى جعفر (ع): «خداوند لیلةالقدر را در آغاز آفرینش دنیا و آنگاه که اولین نبى و اولین وصى را آفرید، پدید آورده و درحقیقت چنین اراده کرده که در هر سال شبى باشد که در آن تفسیر امور تا سال آینده نازل شود. و هر کسى که این حقیقت را انکار نماید خدا را دربارة علمش رد کرده است، زیرا پیمبران و فرستادگان و حدیث گفتهشدگان، قیام نمیکنند مگر آنکه در چنین شبى به آنها حجّت داده شود.»، «آرى به خدا سوگند، آدم نمرد مگر آنکه براى او وصیى بود و هر یک از پیمبران بعد از آدم در این شب امر خدا به سویشان آمد و آن را به وصى بعد از خود واگذارد»، «برترى ایمان کسى که به همة انا انزلنا و تفسیر آن ایمان آورده، بر کسى که چون او نیست، مانند برترى انسان بر بهایم است» تا آخر این حدیث مفصل. و نیز از ابو جعفر (ع) «اى گروه شیعه با سورة انا انزلنا احتجاج کنید تا پیروز شوید، پس به خدا سوگند این سوره بعد از رسول خدا (ص) حجّت خدا بر خلق و سرور دین شما و سرانجام چیزی است که ما میدانیم». در آخر حدیث دیگری از ابوعبداللَّه و او از على بن الحسین چنین آمده: «هنگامى که محمد (ص) از دنیا مىرفت اهل خلاف گفتند لیلةالقدر با رفتن رسول خدا از میان رفت، این فتنهاى بود که دچارش شدند و با آن به عقب برگشتند، زیرا اگر میگفتند که لیلةالقدر از میان نرفته پس باید اقرار نموده باشند که خدا را در آن اراده و امری است و باید براى آن صاحبى باشد». در حدیث دیگر: «مردى از اباعبد اللَّه(ع) درباره لیلةالقدر پرسید که مرا آگاه نما که آیا شب قدر بوده و گذشته است یا هر سال میباشد؟ آن حضرت گفت: اگر لیلةالقدر برداشته شده بود قرآن هم برداشته میشد».
مجمعالبیان از ابىذر به این مضمون آورده است: «گفتم اى رسول خدا، لیلةالقدر چیزى در عهد پیمبران بوده که در آن نازل مىشده و پس از باز گرفتن آنان، آن هم باز گرفته شده؟ گفت نه بلکه تا روز قیامت هست».
براى دریافت بیشتر و مفصلتر این روایات، رجوع شود به اصول کافى «ابواب وجوب حجت و فضیلت لیلةالقدر» و توضیحات و بیانات محققانة علامة فیض در وافى.
از بیانات و اشارات آیات سورة قدر و این روایات معلوم میشود که از همان زمان که نوع آدمى مستعد فراگرفتن شریعت و قوانین گردید و به رشد و بلوغ رسیده و پیمبران و گیرندگان وحى و الهام در میان مردم برانگیخته شدند، لیلةالقدری داشتند که اصول معارف و شریعت در آن مقدر گردیده، و این پدیدة لیلةالقدر صورت دیگرى از امر یا پدیدههاى خلق و حیات است که در فاصلههاى آفرینش و کمال استعداد هر پدیدهاى رخ مینماید و در مسیر جدیدى پیش میرود: «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الأًمْرُ، وَ أَوْحىَ فِی کلِّ سَماءٍ أَمْرَها، فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً»[4] بعد از رویدادهایی در خلق و حیات و بعد از آنکه انسان راقى و مستعد را تاریکى اوهام و غرایز فرا میگیرد و دچار خاموشى و سکون میگردد، عنایت پروردگار اشخاص نیرومند و اندیشندهاى را مىپروراند که برتر از انگیزهها و آثار نفسانى و زمان خود باشند و آنگاه که این گزیدگان به کمال استعداد و قدرت روحى برسند، در شب هنگامى که تقدیر نموده، روحشان درخشان و تسلیم و منجذب میشود و قواى نفسانى و حواس ظاهرشان یکسره بسته و خاموش میگردد. در آن شب آرام و دیجور، از آفاق دور و از مقام والاى بیتالمعمور آیات خداوند تجلّى مینماید و اصول معارف و شریعت بهصورت کلمات مشهود و مسموع بر آنها نازل میشود و حدود و نظامات انسانى و مرزهاى زندگى مشخص میگردد تا پس از آن بر افکار و نفوس انسان خفته پرتو افکند و از جایش برانگیزد و زندگیش را سامان دهد و سایة بیتالمعمور جهان بزرگ، در زمین کوچک گسترده شود. با این بیان، منشأ لیلةالقدر، از یک سو آن تاریکى همه جانبة نفوس بشر و سکون مطلق قواى طبیعت و حواس و ادراکات نازلة انسان عالى، و از سوى دیگر درخشندگى و انجذاب و تسلیم کامل چنین روحى در برابر امر و ارادة خاص پروردگار است.
و نیز از اشارات و بیانات این آیات و روایات چنین دریافت میشود که لیلةالقدر براى پیمبران و گزیدگان امتهاى گذشته و خاتم پیمبران و اوصیای کرام و پیروان او بهصورتهاى مختلف روى آورده و با تکامل نبوت و شریعت پیوسته کاملتر گردیده تا آنکه قرآن جامع و کامل در آن یک جا نازل شده است. و سپس تفصیل و تطبیق و تأویل و توجیه آن بر ائمة طاهرین و پیروان شایستة آنها همى نازل میشود.
«لَیلَةُالقَدرِخَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»: تکرار و اظهار لیلةالقدر در این آیات، عظمت قدر و مقام والاى آن را میرساند. صفت تفضیلى خیر، اشعار به آثار نیک و برکات آن دارد. الف شهر، براى تکثیر است و در این تعبیر که مطلق آمده اشارهای به مورد و زمان خاص نیست. و تطبیق آن در بعضى روایات به حکومت هزار ماهة بنى امیه[5]، با آنکه جز شرّ و فساد براى مسلمانان نداشت، براى تسلّى خاطر رسول اکرم (ص) یا نشان دادن نمونهاى از اجتماع منحط و بى قید و بند و تقدیر و تدبیر، و حکام بوزینه صفت و بازیگر با دین و مقدرات خلق است.
حقیقت و راز لیلةالقدر را عقول عادى نمیتوانند دریابند: «وَ ما أَدْراکَ ما لَیلَةُ الْقَدْرِ؟». آنچه از لیلةالقدر دانستنی است و همه باید بدانند همین است که آثار و برکات یک شب قدر بیش و بهتر از هزار ماه است که مردمى در این مدت بدون تقدیر و لیلةالقدر به سربرند، هم چنانکه ملّتهاى فاقد برنامة منظم و مقدر (اندازهگیرى شده) و رهبرى فکرى، ماهها و سالها به دور خود میگردند و به جایى نمیرسند و راهى به سوى ترقى و کمال به رویشان باز نمیشود و در این میان، دیننمایان بوزینه صفت، عقول و مقدرات آنها را به بازى میگیرند. و همچنانکه راهیابى و نتایج و خیرات یک الهام و برق ذهنى، بیش از سالها سیر در تاریکى و با عصاى دیگران است. تاریخ تصدیق و اقرار دارد گرچه تاریخنگار کتمان نماید، که جهشهاى نابههنگام و پیشرفتهاى پیش از زمانِ ملتها در پرتو انوار لیلةالقدرها و الهاماتى بوده که در تاریکترین زمانها و نهایت سرفصلهاى تاریخ، براى پیمبران و پیشوایان درخشیده است، تا آنکه در آخرین سر فصل تاریخ و در میان تاریکى جاهلیت عرب و دنیا، آییننامة کامل قرآن و آیین اسلام در لیلةالقدری درخشید و با نیروى لایزالش تاریخ را با همة محتویاتش به حرکت درآورد و بیش از پیش به پیش راند و در یک شب راه هزار ماهه را پیمود، و پیوسته تجدید قوا و تقدیر امور مینماید و به حرکت درمىآید. آنگاه میتوان این جهشها و پیشرفتهاى بیش از زمان را، تا حدى دریافت که چشم از دنیاى کنونى بپوشیم و این نورها و نیروها را نادیده بگیریم و فواصل این سرفصلها را از میان برداریم آنگاه خواهیم دید که دنیا چگونه به عقب و عقبتر برمیگردد و تاریکى همه جا و همه چیز را فرا میگیرد.
«تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِم مِنْ کُلِّ أَمْرٍ»: این آیه، استینافى، براى بیان و تکمیل فضل و قدر لیلةالقدر است که چرا و چگونه برتر از هزار ماه میباشد. فعل مضارع «تَنَزَّلُ» که اصل آن «تتنزل» است دلالت به تجدد و بقای لیلةالقدر دارد، و اگر نظر این آیه خبر از لیلةالقدری باشد که قرآن در آن نازل شده فعل مانند «تنزلت یا کانت تتنزل» رساتر است. آیة «فِیها یُفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ» (دخان 44/ 4) نیز دلالت به تجدد و بقا دارد. چون هیأت باب تفعل «تَنَزُّل» پذیرش یا تکلّف یا هر دو را میرساند، گویا ملائکه و روح به سبب دفع قدرتى برتر یا جذب استعداد روحى نازلتر یا هر دو، از عالم خود تنزّل مىیابند و به جهان طبیعت نزدیک میشوند. عطف و اِفراد، «الروح»، اِشعار به استقلال و جدایى و برترى آن دارد (رجوع شود به تفسیر آیة «یوْمَ یقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکةُ…» سورة نبأ[6]).
«اذن رب»، مشیّت حکیمانه و مدبرانة پروردگار است که در شرایط خاص آن شب، ملائکه و روح را براى تربیت و برتر آوردن نفوس بشرى فرو میفرستد. تعلق «باذن رب» به فعل «تنزّل» اشعار به دوام این اذن در آن شب یا براى همیشه دارد. «مِنْ کُلِّ أَمْرٍ»، متعلق به فعل تنزل و جمله حالیه، و بیان منشأ یا غایت هر امری است که با خود دارند و براى انجام آن فرود مىآیند. شاید امر (مفرد امور)، در اصل همان به معناى فرمان و ارادة احداث باشد، و به کار و حادثة قابل توجه از اینجهت امر گفته میشود که انجام و مظهر همان فرمان و اراده میباشد.
بنابراین منظور از امرى که در شب قدر، فرشتگان و روح براى انجام آن تنزل مینمایند چیست؟. در آیة سوم سورة دخان مانند آیة اول این سوره، نخست با فعل ماضى، از نزول قرآن در یک شب خاص: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکةٍ…» آنگاه با فعل مضارع از تفریق امر، خبر داده است. چنانکه گفته شد ظاهر افعال مضارع «یفرق، و تنزل»، خبر از تفریق و تنزل امر در لیلةالقدرهای آینده است. بنابراین لیلةالقدرِ نزول قرآن غیر از لیلةالقدرِ باقى و همیشگى است و گویا رجوع ضمیر «تنزل… فیها، و یفرق فیها» به همان لیلةالقدر و لیلة مبارکة نزول قرآن، از اینجهت است که لیلةالقدرِ باقى، از آثار لیلةالقدرِ نزول قرآن است و با آن نوعى پیوستگى و اشتراک در حقیقت دارد. سیاق آیات این دو سوره نیز همین وحدت و پیوستگى دوگونه لیلةالقدر را میرساند. بنابراین باید مقصود از «کل امر، و امر حکیم» راجع به قرآن و بسط معارف و تبیین احکام و رد متشابه به محکمات آن باشد. از امر محکم و از جانب خداوند که پیوسته براى امت اسلام باید تجدید شود و رحمت دائم باشد، جز همین بسط و بیان و تفریع و تبیین و باز نمون طریق تفکر در قرآن چه میتوان تصور نمود؟: «فِیها یُفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ، أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا کنَّا مُرْسِلِینَ، رَحْمَةً مِنْ رَبِّک إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (دخان 44/4 تا 6) و این امر باید به کسانى نازل و تبیین و تحکیم یا کشف شود که به افق نبوت نزدیک و پیوسته باشند. اصل امامت، و اجتهاد ناشى از آن هم مبتنى بر همین است و روایات معتبرى که از طریق امامیه رسیده و مضمون بعضى از آنها ذکر شد، همین معنا را تصریح یا تأیید مینماید.
در باب حجت «اصول کافى» حدیث مفصلى بهصورت سؤال و جواب آمده که خلاصة قسمتى از آن چنین است: سائل در بین سؤال از حضرت صادق(ع) آیة «انا انزلنا…» را مطرح میکند و این مسائل پیش مىآید: آیا آنچه را در شب قدر بر پیغمبر اکرم نازل شده و آن را دانسته، نباید به امّت برساند؟ آیا در آن علم اختلافى هست، با آنکه آنچه اختلافپذیر است از جانب خدا نیست: «وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کثِیراً»[7] پس باید راهى براى دریافت احکام خدا باشد که در آن اختلاف راه نیابد. و آن طریق جز از جانب خدا نمیتواند باشد و آن طریق، همان راسخین در علماند که تأویل واقعى متشابهات را میدانند. چون شخص رسول اکرم (ص) از راسخین در علم بود، آیا علمش را با خود برد یا براى کسانى بعد از خود واگذار نمود؟ اگر با خود برده باشد حق آیندگان تضییع شده است و اگر براى کسى واگذارده، نمیشود آن شخص مانند دیگر مردم باشد که خطا از وى سر زند و موجب اختلاف گردد و چنین شخصى باید مانند پیمبر از جانب خدا باشد و فرشته با او حدیث گوید گرچه فرشته را نمىبیند و به او وحى نمیرسد…
اگر گویند که علم رسول خدا (ص) بس قرآن بوده و در شب قدر چیزى تجدید نشده جواب این است که خداوند میگوید: «فِیها یُفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ. أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا کنَّا مُرْسِلِینَ» و این آیه دلالت بر تجدید فرق و ارسال در آن شب دارد و به این معنا که در آن شب ملائکه و روح دائماً نازل میشوند. پس باید دائماً شخصى باشد که به سوى او نازل و ارسال گردند. تا آخر حدیث…
در آخر نقل و شرح این حدیث، علامة فیض میگوید: از این حدیث چنین دریافت میشود که معناى «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ»، انزال بیان و تفصیل مجمل و تأویل متشابه و تفریق محکم از متشابه قرآن است، خلاصه تکمیل نزول قرآن است آن چنانکه هدایت براى عموم و بیّنات از هدایت و فرقان باشد. چنانکه گفته است: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ. وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدَى وَ الْفُرْقانِ…»
و نیز در کافى به اسناد خود از ابى جعفر(ع) به این مضمون آورده: خداوند دربارة لیلةالقدر گوید: «فِیها یُفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ» امر حکیم «محکم» که در آن شب نازل و تفریق میشود، دو چیز نیست فقط یک چیز است. پس کسى که حکم کند به چیزى که در آن اختلاف نیست، حکم او حکم خداى تعالى میباشد و کسى که حکم کند به چیزى که در آن اختلاف است و خود را مصیب داند، به حکم طاغوت حکم کرده است. همانا سال به سال در شب قدر، تفسیر امور به ولى امر نازل میشود و او مأمور میشود دربارة خود به چنین و چنان و همچنین در کار مردم حکم نماید… تا آخر حدیث. حدیث کوتاه دیگر به این مضمون است: فرشتگان و روح القدس بر امام زمان فرود مىآیند و آنچه نوشتهاند به او تحویل میدهند.
همة روایات غیر امامیه که بیشتر از ابن عباس نقل شده، تنزل و تفریق امر، به تقدیر روزى و باران و زندگى و مرگ و بیمارى و صحت و حج و مانند اینها تفسیر شده است. و سبب این تفسیر از آنچه گفته شد دریافت میشود! گویا منشأ اینگونه تفسیر که در احادیث و تفاسیر ما نیز آمده همان روایات بررسى نشده است که از غیر طریق ائمه (ع) رسیده است.
اگر مضمون این روایات سند و اعتبار صحیحى داشته باشد، شاید تقدیر امر عمومى و براى جامعة اسلامى موردِنظر است، زیرا اصول ایمانى و عملى و احکام الهى و همه جانبه و منحصر به اسلام است که انسانهایى را به صورت یک واحد حیاتى و ممتاز و مشخص گردانده و تحت رهبرى و نظارت شخصیت برترى درآورده. این واحد حیاتى که عنوانش جامعة اسلامى است به سبب نیروهاى محرکى که دارد باید پیوسته در حال تحرک و پیشرفت و تغییر وضع و انطباق باشد و با این خصوصیات، افراد و ملل را جذب و سرنوشت آنها را تنظیم نماید: «وَ کذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیکُمْ شَهِیداً»[8]. انسان و اجتماع هرچه متحرکتر و مترقیتر و بیشتر داراى استقلال و خاصیت تحول باشد، تأثیرش در تغییر تقدیر خود و دیگران نافذتر است. جانوران و آدمنماهاى همسطح آنها، چون یکسره محکوم تقدیر عمومى و غرایز طبیعى هستند و از خود استقلال و اختیار و تدبیرى ندارند، تقدیر خاص و قابل ملاحظهاى هم ندارند. زیرا قدرت نفوذ در تقدیر و تغییر آن، به مقیاس قدرت تعقل و اختیار و تحول و وسعت میدان عمل و آثار آن است. و اگر چنین افراد مختار و مستقل، داراى اهداف و نظامات مشترک باشند، صورت اجتماعى متحرک و متحولى پدید مىآورند که منشأ تقدیر پیوستة فرد در اجتماع و اجتماع در فرد میگردد.
قرآن با نشان دادن هدفهاى عالى و باقى انسانى و ایمان به آنها نیرومندترین حرکت را در افکار پدید مىآورد و استقلال و آزادى عقل و اختیار را تأمین مینماید و با احکام و نظامات کامل و ابدى که آورده و اجراى آن را به عهدة ایمان و و جدان انسانى واگذار نموده و همه را مسئول قرار داده، سرنوشت افراد و اجتماع را محکم به هم پیوسته است و میخواهد که همه را در تحت نظارت و ولایت پروردگار و نمایندة او درآورد.
و چون مجموع اندیشهها و اعمال و رفتار چنین امتى زمینه براى تغییر تقدیر گذشته و تثبیت تقدیر آینده است «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیّرُوا ما بِاَنفُسِهِمْ»[9] باید براى چنین تغییر و تقدیرى سر فصلى باشد مانند فصول طبیعى سال و مفاصل حیاتى موجودات زنده که هر فصلى زمینه براى گشوده شدن و تقدیر سر فصل دیگر است، و مانند فصول ادارى حکومتهایى که داراى هدف و برنامه و اصول تنظیم شده و مترقى مىباشند. اینگونه حکومتها، براى پیشرفت هدفهاى خود نقش و تقدیرى براى آینده دارند و این تقدیر باید در زمینة کارهاى انجام شده و مقدار انطباقش با اصول، و در پایان سال ادارى، مشخص گردد و در ضمن آن سرنوشت نیک و بد آیندة افراد مسئول و کارمندان نیز از روى پروندة سابق و چگونگى کارهاى آنها مقدَّر میشود. چنانکه سرنوشت ملت و افراد آزاد نیز تابع مقدّرات حکومت است.
برترین و شایستهترین فصول زندگى براى تعیین تقدیر و رسیدگى به پروندة امت اسلامى آنگاه است که با فرمان روزة اجتماعى و تحدید شهوات و آزادى روح، آمادگى تحول عمیقى براى عموم مسلمانان پیش مىآید و آفاق نظرها باز و وسیع و دلها پاک و روشن میگردد و با تذکر دائم و احیای شبها و خواندن آیات قرآن و تفکر در آنها، حقایق آیات وحى بر نفوسشان پرتو مىافکند و همى نازل و نازلتر میشود تا باطن زمین به آسمان مىپیوندد و جزئى از منظومههاى تدبیرى عالم میگردد.
در سطح بالاى این روحهاى مترقى و پیوسته، شخصیت معنوى امام است که نزدیکتر به سرچشمة وحى و الهامات و نخستین گیرندة امواج آیات میباشد و در زمینة محصول اعمال و راه و روش امت در فصول گذشته، مقدَّرات آیندهاش، سعادت یا شقاوت، عزت یا ذلت، موت یا حیات… مقدَّر میگردد. و به مقتضاى مقدَّرات و حوادث، براى امام و کسانى که نزدیک به افق اعلاى امامت هستند، آیات متشابهات مبیّن و محکم و احکام لازم مشخص و تفریق میشود.[10]
و این خود تنزل وحى و الهام و نزول قرآن براى همیشه است: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکةُ وَ الرُّوحُ… فِیها یُفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ» (قرآن) «تنزل الملائکه و روح القدس على امام الزمان و یدفعون الیه ما قد کتبوه»، [بحارالانوار، ج 94، ص 14]
آنچه بیان شد در حد تشخیص و دریافت نویسنده از اشارات و بشارات این آیات و روایات است و اللَّه اعلم بحقایق ما انزل.
«سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»: سلام مبتدا، هى خبر. «حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»، متعلق به سلام، یا تنزل است. بنابراین «سلام هى» فاصلة استینافى و نمایانندة وضع خاص آن شب در میان حوادث و اوضاع آن است: سلام است آن، تا هنگام طلوع فجر- یا- فرشتگان و روح با هر امرى، به اذن پروردگارشان نازل میشوند – سلام است آن شب- آن نزول تا هنگام طلوع فجر مىباشد. «سلام هى»، شاید حکایت درود فرشتگان و ملکوت باشد بر کسانى که نازل میشوند. یا تسلیم قواى مخالف و انگیزههاى نفسانى و وسوسههاى شیطانى در برابر قواى خیر و سلطة ملکوت و یا سلام و تسلیم هر دو جانب و جذب و تسلیم مطلق در برابر اراده و تقدیر پروردگار. و وصف شب به سلام گویا از جهت همان محیط معنوى و سالم از هر انگیزة مخالف و ساکن آن است.
و شاید سلام، متصل به جملة قبل مبتدای و مؤخر براى «مِنْ کلِّ أَمْرٍ»، و مجموع متعلق به «تنزل» و «هى حتى…» جملة مستقل باشد: در آن شب فرشتگان و روح به اذن پروردگارشان از هر امرى سلام مىآورند. بنابراین معناى سلام، روى خیر و سلامتى و برکت هر امری است که در آن شب تقدیر میشود. چنانکه در سورة دخان به «لیلة مبارکه» تعبیر شده است.
با دقت در آنچه بیان شد، عنوان «لیلةالقدر» پیش از نزول قرآن بوده و قرآن بهصورت جامع در آن نازل شده است. و پس از آن براى همیشه هم باقى میباشد و در آن بر طبق حوادث و براى امام و اولیای امر، آیات تبیین و احکام تقدیر و امور تفریق، یا مقدرات عمومى ملت اسلام نیز تعیین میشود. با توجه به روایاتى که در حد تواتر رسیده و دگرگونى که در زندگى معنوى و اجتماعى و دید مسلمانان در ماه رمضان و پس از گذراندن روزها و شبها را با روزه و یاد خداوند، پدید مىآید، و آمادة دریافت فیض و رحمت الهى میشوند، باید لیلة قدر در یکى از شبهاى دهة آخر ماه رمضان واقع شود. و شاید در هر سال واقع نشود.
این سوره مانند هر سورة دیگر، آهنگ و بلاغت صوتى خاص به خود دارد و طول آیاتش، جز آیة چهارم که بیان و تفصیل لیلةالقدر مىباشد، یکسان است. ترکیب و علائم و کلمات و حروف، و آهنگ مخارج حرکات و شدت و خفت و کوتاهى و بلندى آنها و فواصل آیات که بر وزن فعل (به فتح فاء و سکون لام) آمده، جوى از حرکت قرآن از مبدأ و نزول در لیلة قدر و تکریم آن و تحرک و تنزل فرشتگان و روح و نهایت امر را مینمایاند. براى فهم بلاغت صوتى و آهنگى آیات قرآن، توجه و دریافت خاصى مىباید.
از اینجهت اوزان آخر آیات «فواصل» نامیده شده تا با سجعهاى شعر مشتبه نشود. واژة سجع از «سجع الحمامه- آهنگ کبوتر» گرفته شده که یکنواخت و بى معنى و نامفهوم است و قافیههاى شعرى نیز در بیشتر شعرها، داراى معانى مبهم است که تابع قافیه میباشند. ولى در آیات، پیوسته اوزان و فواصل تابع و قالب معانى و مقاصد و نمایانندة آنها میباشد و هیچگونه تکلّف شعر یا نثر مسجع و سستى در آنها نیست.
از کلمات خاص و مرکب در این سوره «لیلةالقدر» و «مطلع الفجر» است.
// پایان متن
[1] مجمعالبیان، ذیل همین آیه.
[2] نشانههایی [از حقّ و حقیقت] برای یقینکنندگان در زمین و در وجود خودتان هست، پس چرا بینش خود را به کار نمیبرید؟ الذاریات (51)، 20 و 21)
[3] به ترتیب: نساء (4)، 174. مائده (5)، 15. شوری (42)، 52 و 17. اسراء (17)، 105.
[4] به ترتیب: اعراف (7)، 54. فصّلت (41)، 12. النازعات (79)، 5.
[5] گویند: چون حضرت امام حسن (ع) با معاویه صلح کرد و مورد اعتراض واقع شد، گفت «خداوند به پیغمبرش در خواب چنین نمایاند که بنىامیه مانند بوزینگانى مىجهند و بر فراز منبرش جاى میگیرند، آن حضرت از این رؤیا بس اندوهگین شد، پس خداوند لیلةالقدر را به او عطا کرد که براى او و ذریهاش بهتر از هزار ماه است و همین مدت حکومت بنى امیه میباشد».
با آنکه این داستان با مضامین دیگر نیز روایت شده و اجمال آن شهرت دارد، ولى با زمان نزول این سوره که بیشتر، آن را در مکه میدانند سازگار نیست. مسلم این است که آن حضرت در اواخر عمر خود براى آینده و سرنوشت مسلمانان پیوسته نگران بود و آیندة تاریکى را پیشبینى میکرد و کسانى را در چهرة اسلام و بوزینه صفت میدید که با مقدرات مسلمانان بازى میکنند.
شاید براى تسلّىخاطر آن حضرت، این سوره پس از نزول اولى، برایش قرائت گردیده و نشان داده شده باشد. (مؤلّف)
[6] ن. ک به ج 6 مجموعه آثار، ص 108تا 111.
[7] نساء (4)، 82.
[8] بقره (2)، 143.
[9] رعد (13)، 11.
[10] بر مبناى همین اصول مستنبط از قرآن، اجتهاد در احکام نوعى حدس و الهام است. و مجتهد پیش و بیش از شرایط علمى و متعارف باید داراى فطرتى سالم و عقلى روشن و وقاد و نفسی منزّه از علاقهها و هواهاى دنیوى و ناظر به حوادث و مقدرات باشد تا بتواند با قدرت عقلى و الهام از حقایق قرآن و مبادى عالیه، احکام را مشخص و تفریق و تحکیم نماید. (مؤلّف)
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad