سورة التکاثر، مکّی و دارای 8 آیه است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ» (١)
«حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ» (٢)
«كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ» (٣)
«ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ» (٤)
«كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ» (٥)
«لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ» (٦)
«ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ» (٧)
«ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» (٨)
به نام خدای بخشندة مهربان.
افزایشجویی بر یکدیگر شما را به بازی واداشته. (١)
تا آنجا که به دیدار گورها برسید. (٢)
نه چنین است، سپس خواهید دانست. (٣)
باز هم نه چنین است سپس خواهید دانست. (٤)
نه چنین است، اگر بدانید دانستن باوری. (٥)
به راستی و بیگمان دوزخ را میبینید. (٦)
سپس آن را بیگمان و روبهرو بینید. (٧)
سپس در آن روز از نعمتها بازپرسی خواهید شد. (٨)
الهاء: به هوس و بازی وادار نمودن، از چیزی به چیزی دیگر سرگرم داشتن. از لهو: بازی کردن شیفته شدن، دلدادن، از کسی روی گرداندن.
تکاثر: افتخار و فخرفروشی، افزایشیابی، برتریجویی، افزونبینی. از کثرت: افزودگی، افزایشجویی.
زیارت: برای دیدن شخصی یا جای مورد علاقه رفتن. تزویر، تفعیل از زیارت: چیزی را به خلاف آنچه هست نمودن، نسبت نادرستی دادن.
نعیم، (صفت لازم): نعمت لازم، نعمتی که از وجود شخصی برآید. نعمت آن است که به شخص منعم نسبت داده شود.
«أَلهَاکُمُ التَّکاثُرُ»: گویند «لغو» هر کار بیهوده و «لهو»، بازی و بیهودگی بازدارنده از توجه به سود یا زیان است. بنابراین، معنای الهاء (باب افعال) وادار نمودن به لهو و منصرف داشتن از هر اندیشه یا کار جدی است که در آیه ذکر نشده تا شامل هرگونه علم و تکلیف و هر مکلفی در حد قدرتش شود. تکاثر (به وزن تفاعل)، فعل متقابل را میرساند و چون حروف زائدش بیش از وزن مفاعله است و مصدر مجرد «کثرت» نیز معنای نسبی دارد، متضمن معنای افزایشجویی پیدرپی و بر یکدیگر و نامحدود است. بنابراین، معانی افزایشجویی و افتخار و امثال اینها ضمنی یا از لوازم تکاثر میباشد. در واقع چنانکه از ماده و هیأت تکاثر برمیآید، معنای آن افزایشجویی بدون اندیشه و رویه و تأثیر انعکاس محیط و رقابت افراد نسبت به یکدیگر است که در اصطلاح از اینگونه انعکاس غیر شاعرانه به (محاکات بلارویه) تعبیر میشود. فعل «الهاکم» نیز افزایشجویی بدون هدف عقلایی و از روی محاکات را میرساند.
اینگونه تکاثر هواپرستانه هرچه و در هر جهتی باشد: مال، مقام، نام، افتخار به نیاکان و گذشتگان، پیروان، علم، هنر، آداب عرفی، ظواهر دینی، همینکه از بینش روشن و همهِ جانبه و اندیشة نسبت به آینده و شناسایی وظایف حیاتی و انجام مسئولیتها باز دارد، بازی با سرنوشت و بیهوده صرف نمودن سرمایههای معنوی و مادی میباشد. ولی همین افزایشجویی که از انگیزههای فطری است، اگر در پرتو وحی و ایمان هدایت شود، محرِّک و فعّال و پیشبرنده به سوی کمال و به ثمر رسانندة مواهب و استعدادهای انسانی میگردد.
«حَتَّی زُرتُم المَقابِرَ»: حتی، بیان نهایت «الهاکم» است و فعل ماضی «زرتم»، چون جواب شرط ضمنی یا خبر طعنآمیز مستمر و محقق است، ناظر به گذشته نیست: شما فرد فرد آدمیان را آنچنان تکاثر، به لهو و بازی گرفته و از اندیشة به خود و به حق و عمل به واجب بازداشته و چشم و گوش شما را بسته است که به خود نمیآیید و هشیار نمیشوید مگر آنگاه که به زیارت گورها رسید و اندر آنها درآیید و سنگ گور را ببوسید؟ آنگاه است که به خود میآیید و هشیار میشوید و مینگرید که شهوتها و هوسها و انگیزههای تکاثر، بازی و خیال و نما و سرابی بود، خاموش و محو گردید، جز زیان سرمایهها و حسرت و دوزخ چیزی نماند.
بعضی از مفسرین، ضمیرهای خطاب این دو آیه را متوجه به مردم زمان جاهلیت و اشراف قریش، و تکاثر را به معنای تفاخر یا شمار افتخارات، و زیارت قبور را به منظور نشان دادن مردگان افتخارآمیز، دانستهاند[1]. بنابراین تعلق «حَتّی زُرتُم المَقابِرَ» به التکاثر، مناسبتر است. به هر حال این تفسیر، خلاف ظاهر اطلاق خطاب و معنای لغوی التکاثر، و تحدید مضمون اصولی و کلی این آیات است، بدون این که قرینهای جز منقولات در میان باشد.
«کلاّ سَوف تَعلَمُون، ثُم کلاّ سَوف تَعلَمُون»: کلاّ، ردّ و نقض «الهاکم…» و تکرار آن برای تأکید رد و نقض و مشعر به افزایش یا دو مرحلة، علم است. تعلمون، مطلق و بدون مفعول آمده تا مخاطب در ذهن خود، هرچه میتواند بیندیشد و نگران باشد: این لهو و غفلت و بیخبری که تکاثر شما را به آن واداشته دیر نمیپاید، به یقین از این خواب گران و خیال وهمانگیز بیدار خواهید شد و خواهید دانست که چگونه بازیچة افزایشجویی بیپایان و اوهام فریبندة آن شده بودید و تا چه حد سرمایههای خود را از میان بردید و خود را باختید و چه عذابهایی در پیش دارید، و هرچه از این جهان دورتر و به حساب نزدیکتر شوید این دانایی و هشیاری شما بیشتر خواهد شد. «ثُم کلاّ سَوف تَعلَمُون»
«کلاّ لَو تَعلَمُون عِلم الیقین، لَتَرَوُن الجَحِیم»: کلاّ، بار سوم برای نفی همیشه ماندن در لهو و بیخبری و اثبات حصول دانایی است. لو، حرف شرط امتناعی است چون تحقق مشروط آن که حصول علمالیقین است، امتناع عادی و عمومی دارد. زیرا علمالیقین، علمی است که با دلایل قطعی و یا مشاهدة ذهنی، معلوم و ثابت و واضح شود و پردة شکوک و تردیدها آن را نپوشاند. چنین علمی جز برای خواص آن هم نسبت به بعضی از معلومات نظری حاصل نمیشود. ظاهر سیاق آیه این است که «لترون الجحیم»، جواب لو امتناعی باشد که مؤکد به لام جواب قسم و نون تأکید است: اگر بشود که بدانید، آنچنانکه دانایی یا معلوم شما یقینی و مبرهن گردد، به راستی و روشنی دوزخ را مینگرید؟ زیرا رؤیت، دریافت مرئی است آنگاه که در قوه بینایی منعکس میشود، خواه بهصورت متعارف و از خارج ذهن باشد یا بهصورت غیر متعارف و از باطن ذهن، از این جهت همینکه چیزی را میبینیم و پس از آن چشم را به هم گذاریم و ذهن را کاملاً متوجه آن نماییم، باز در این حال آن را مینگریم. بنابراین، اگر علم مبهم و اجمالی به چیزی، در پرتو برهان یا ایمان به حد یقین یعنی ثبوت و وضوح رسید و غبار غفلت و شبهات آن را از نظر نپوشاند، از طریق ذهن بهصورت مرئی درمیآید.
درحقیقت اگر با دید باز و بینش عمیق، محیط درونی و بیرونی آزمندان افزایشجو «متکاثر» را بررسی نماییم و بدان نیک بنگریم، منشأها و لهیبهای دوزخ را به وضوح خواهیم دید. مگر همین انگیزههای افزایشخواهی و رقابتها و آثار همه جانبه و فراگیرنده و انعکاسهای آنها نیست که پس از به بازی گرفتن انسانها و سلب قدرتِ اندیشة صحیح و ارادة حاکم از آنها، همی پیش میرود و درمیگیرد، و مواهب انسانی را محترق مینماید و از آن به محیط خارج زبانه میکشد و بهصورت شعلههای جنگ درمیآید!: «کلاّ لَو تَعلَمُون عِلم الیقین، لَتَرَوُن الجَحِیم».
بیشتر مفسرین که مانند تصور عامه، دنیا را یکسر جدای از آخرت پنداشته و اینگونه رؤیت را راجع به پس از دنیا فهمیدهاند، جواب لو تعلمون… را مانند آیة «وَ لَو تَرَی إِذ وُقِفُوا عَلَی النّارِ…» (انعام 6/27) و آیة «لَو یَعلَم الَّذِین کفَرُوا…» (انبیاء 21/39) مقدر گرفته «و لترون الجحیم»، را به خلاف ظاهر محکم و پیوستة آن، مستأنفه دانستهاند.
«ثُم لَتَرَوُنَّها عَین الیقین»: ثم، دلالت بر تأخیر و از پی درآمدن رؤیت عینالیقین و فاصلة آن از علمالیقین و از دنیا، دارد. عینالیقین رؤیت و مشاهدة عینی و خارج از ذهن است: پس از علمالیقین و در آخرت که عالَم مبدَّل، و باطنها ظاهر میشود و اندیشه و خویها تحصُّل (حُصِّل ما فِی الصُّدُورِ) مییابد و معارف و ذهنیات مشهود میگردد، شما دوزخ را به عین یقین خواهید دید.
از نظر کلی، این آیات به سه مرتبه علم اشاره مینماید: علم مطلق که همان تصورات و تصدیقهای کلی است. علم الیقین، که در پی دلایل و شواهد در ذهن اثبات و محقق میشود. عینالیقین که معلومات در خارج ذهن ظاهر و محقق میگردد.
اضافة «علمالیقین و عینالیقین»، اضافة موصوف به صفت است. «لَتُرَوَنَّ»، به ضم تاء (صیغة مجهول) نیز قرائت شده: خواه ناخواه دوزخ به شما ارائه خواهد شد. مانند: «لِیُرَوا أَعمالَهُم».
«ثُم لَتُسئَلُن یومَئِذٍ عَن النَّعِیم»: ثم، عطف به آیة قبل، و تأخیر از آن را میرساند. «لتسئلن»، مؤکد به لام قسم و نون تأکید است. «یومئذ» اشاره به روزی است که در آن دوزخ با عینالیقین دیده شود. «النعیم»، نعمتهای لازم و اصلی و فراگیرنده است. ارزندهترین و بزرگترین نعمتها سرمایههای معنوی و قوای ادراکی خاصی است که به انسان عنایت شده: «إِن السَّمع وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ کُل أُولئِک کان عَنه مَسؤُلاً» (اسراء 17/3) از رسول اکرم (ص) بازگو شده که فرمود: «قدمهای هیچ بندهای از جای خود نمیجنبد مگر آنکه از چهار چیز بازپرسی شود: از عمرش و از مالش و از جوانیش و از کارش»[2]: پس از ظهور و مشاهدة عینی دوزخ، از نعمتها و سرمایههایی که هواها و غفلتهای ناشی از افزایشجویی «الهاکم التکاثر» آنها را سوزانده و دود کرده، به یقین بازخواست خواهد شد. مگر این نعمتهای عظیم انسانی بیهوده و بیمنظور بوده است!؟
آیات این سوره نیز در تنوع طول و شدت و فصول، کوتاهی و دوام و پیچیدگی و وضوح و شدت و خفت مطالب آن را تمثیل مینماید. دو آیة اول، با تحرک و تموج شدید و فصول و اوزان «تفاعل و مفاعل» و آهنگ برخورد حروف آخر «ث ر- ب ر» همانگیزنده و هم ادامه در غفلت و امور را مینمایاند و هم کوتاهی آن را که ناگهان سر از گور درمیآورند: «أَلهاکم التَّکاثُرُ حَتّی زُرتُم المَقابِرَ» سپس آیات با تموجات شدید و خفیف و وزن دامنهدار یفعلون، گسترده میشود تا آیة 5 که به وزن فعیل میرسد. آیة 6 که عبرتانگیز و جالب اندیشه است، کوتاه آمده و با حرف میم که مخرج آن دو لب است، بسته شده سپس آیات همی گسترده شده است تا به منتهای طول نسبی و با مخرج میم، سوره به پایان رسیده است.
این لغات و ترکیبات و اوزان اسمی و فعلی- الهاکم. التکاثر. زرتم. المقابر. عِلم الیقِین. لَتَرَوُن. عینالیقین- مخصوص سورة التکاثر میباشد.
// پایان متن
[1] گویند: این آیات راجع به دو قبیلة قریش که فرزندان عبدمناف و فرزندان سهم بن عمر بودند، نازل شده است: این دو قبیله در زمان جاهلیت اشراف و سران خود را برای افتخار برمیشمردند. اشراف بنی عبدمناف افزون به شمار آمدند. سپس به شمارة مردگان پرداختند و گورهای اشراف را شماره نمودند. چون در زمان گذشتة جاهلیت اشراف بنی سهم در شماره بیشتر بودند، مردگان افتخارآمیز آنها بیشتر شدند. (مجمعالبیان) و نیز داستانهای دیگری از این قبیل در شأن نزول یا تفسیر این آیات نقل کردهاند که به فرض راست بودن نظر به تطبیق است نه تفسیر، و مضمون وسیع و بلند آیات را محدود نمینماید.
مؤید این معنای ظاهر و وسیع، احادیثی است که به تناسب این آیات نقل شده: رسول خدا (ص) این سوره را تلاوت میفرمود و میگفت: «فرزند آدم میگوید: مال من مال من، مال تو جز آنچه میخوری و از میان میبری و میپوشی و کهنه مینمایی و صدقه میدهی و میگذری، نیست». (مجمعالبیان به نقل از صحیح مسلم)
از علی (ع) نقل کردهاند که میگفت: »ما دربارة عذاب قبر مردد بودیم»، تا آیة »أَلهاکم التَّکاثُرُ،کلاّ سَوف تَعلَمُون» راجع به عذاب قبر نازل شد. (مجمعالبیان) (مؤلّف).
[2] این حدیث در «پیام پیامبر» به نقل از صحیح مسلم به این عبارات نقل شده است: «پاهای بنده در روز قیامت پیوسته میخکوب است تا آنکه از عمرش پرسیده شود که آن را در چه چیزی از بین برده و از عملش پرسیده شود که در آنچه کرده و از مالش پرسیده شود از کجا آن را به دست آورده و در چه کاری صرف کرده و از بدنش پرسیده شود که در چه چیزی فرسودهاش کرده است.» (55. خوف و رجا، ص 461).
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad