«أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ» (١٧)
«وَإِلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ» (١٨)
«وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ» (١٩)
«وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ» (٢٠)
«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ» (٢١)
«لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» (٢٢)
«إِلَّا مَن تَوَلَّى وَكَفَرَ» (٢٣)
«فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ» (٢٤)
«إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ» (٢٥)
«ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُم» (٢٦)
پس آیا شتر را نمینگرند که چگونه آفریده شده؟ (١٧)
و به آسمان که چگونه بالا آمده؟ (١٨)
و به کوهها که چگونه بهپا داشته شده؟ (١٩)
و به زمین چگونه گسترده شده؟ (٢٠)
پس به یاد آر، چه تو بس یادآورندهاى. (٢١)
بر آنها چیره نیستى. (٢٢)
مگر آنکه روى گرداند و کفر ورزد. (٢٣)
پس خداوند او را به عذاب بزرگتر عذابش کند. (٢٤)
همانا به سوى ما ست بازگشتشان. (٢٥)
سپس همین بر ما ست حسابشان. (٢٦)
مسیطر: چیره، مسلط؛ از سطر: کتاب را نوشت، بر آن خط کشید، نقش بست.
مصیطر هم خوانده شده، چون «سین» با مجاورت «طاء» به صداى «صاد» درمىآید.
ایاب: بازگشت، بازگشتن؛ از ایب، بعضى آن را از اوب گرفتهاند که «واو» قلب به «یا» شده. بعضى به تشدید خواندهاند، از اصل ایوب یا ایئب یا ائیب، مانند «فیعل».
«أ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الإِبِلِ کَیفَ خُلِقَتْ، وَ إِلَى السَّماءِ کَیفَ رُفِعَتْ، وَ إِلَى الْجِبالِ کَیفَ نُصِبَتْ، وَ إِلَى الأَرْضِ کَیفَ سُطِحَتْ»؟: «همزه» استفهام انکارى و توبیخى و براى تحریک اندیشه است. «فاء» براى عطف و تفریع یا جواب شرط از فعل مقدر است. ضمیر فاعل ینظرون، به قرینۀ سیاق آیات، راجع به مردمى است که آیات سابق را باور ندارند یا نمیتوانند باور کنند. «کیف» منصوب به فعل قبل و یا فعل بعد؛ بدل اشتمال از الإبل، السماء، الجبال، الارض و استفهام از چگونگى «کیفیت» و احوال و اوضاع فعل است: اگر باور ندارند که چگونه روز قیامت با چهره و آثار و احوال آن پدید مىآید، پس چرا نمىاندیشند در چگونگى آفرینش شتر و فرا آمدن و بالارفتن آسمان و پایهگرفتن کوهها و گستردهشدن زمین؟!.
نظر، اندیشۀ عابرانه است، اولین اثر چنین اندیشه، توجه به چگونگى پیدایش موردِنظر است. تعبیر آیه، نخست برانگیختن نظر، آنگاه دریافت کیفیت است: «أَ فَلا ینْظُرُونَ…؟! کیف…؟». براى کسىکه داراى هوش فطرى و اندیشۀ آزاد است، اینگونه نظر، چنین سؤالى را پیش مىآورد: «کیفَ خُلِقَتْ…؟» گرچه جواب بررسى شده و روشنى نداشته باشد. اندیشه در اینگونه سؤال و رفتوآمد آن در اذهان است که نوع انسان را به تحقیق و بررسى واداشته.
این آیات در ضمن انکار و توبیخ و تحریک، تصویرى از انسان فطرى و هوشمند رسم نموده است. خطوط اولى این رسم، از شعاع دید یک انسان شترسوار و بیابانگرد به هرسو امتداد یافته است: خطوطى که در عرض و طول و سمتالرأس ترسیم مىیابد، الوان تاریک و روشن و مناظرى که در حواشى و اطراف این خطوط اولى است، پیوسته تغییر مىیابد: مناظرى که از راهپیمایى شتر آرام و بردبار در میان بیابان باز و دامنهها و پیچ و خم کوهها پدید مىآید، آفاق رنگارنگ زمین در هنگام طلوع و غروب آفتاب، کشتى موّاج و نورافشان خورشید، آسمان پر ستارۀ شب، سایههاى تاریک و روشن و متحرک، کوههاى جداجدا و بههم پیوسته. این مشاهد محسوس، انعکاسهایى در ذهن این انسان فطرى دارد: در اشتر خود مىاندیشد که با گردن برافراشته و با چشمان سیاه و پرفروغى که بالاى سر دارد به هرسو مینگرد و راه میجوید، با آن پاهاى آهنین و نرمش، استوار قدم برمیدارد، با آن لنگر نردبانی گردنش آسان به زمین میخوابد و چون کشتى لنگر مىاندازد و مسافر و بار برمیدارد و با آن عضلات فنرى، پست و بلندى زمین را زیر پا میگذارند، خار میخورد و براى چندین روز در بدنش غذا و آب ذخیره مىکند، از چربى کوهانش سوخت و حرارت تولید میشود و از شیر و پشمش گرسنگان و تشنگان و برهنگان غذا و آب و لباس میگیرند. شب و روز راه میرود و راه و چاه و آشنا و ناآشنا را میشناسد. این کشتى زنده و نیرومند بیابان، این تخت روان، چگونه از آبى و نطفهاى سر برآورده!: «و إِلَى الإِبِلِ کیفَ خُلِقَتْ؟» آیا در آن بیابان حیرت، کسى هست که جواب این فرزند فطرت، این زندۀ بیداردل «حىبنیقظان» را بدهد؟ چشم بهسوى آسمان برمیدارد تا شاید خورشید و ستارگان با امواجى که میفرستند به وى پاسخ گویند، شاید همینها باشند که چرخ جهان و زندگى را میگردانند؟ ولى مینگرد که آسمان با همۀ خورشید و ستارگان و شکوه و جلالش محکوم و مسخّر است و به دست قدرتى برپا و برافراشته شده است: «وَ إِلَى السَّماءِ کیفَ رُفِعَتْ؟» قدرت و عظمت آسمان چشمش را خیره میکند، آن را به سوى زمین برمیگرداند، کوهها را با ارتفاعات مختلف، در اطراف مینگرد که بر زمین استوار گشتهاند. اکنونکه به چگونگى آفرینش شتر زیر پا و آسمان بالاى سرش پى نمیبرد، در کوهها مىاندیشد که چگونه برآمده و استوار گشتهاند: «وَ إِلَى الْجِبالِ کیفَ نُصِبَتْ؟» از میان پیچوخم کوهها میگذرد، آفاق باز و پهناور زمین نمایان میشود. این زمین چگونه گسترده شده: «وَ إِلَى الأرْضِ کیفَ سُطِحَتْ؟».
اگر جواب روشنى براى این پرسشهاى درونیش نیابد، همین نظر و اندیشه انگیزندۀ تفکر و تحقیق است. هرچه اندیشمندان نوع انسان در راه کشف و شناسایى اینگونه پدیدهها و چگونگى و اطوار آن، پیشرفتهاند، در پى همین اندیشهها و سؤالات بوده و هرچه کشف و درک شده در حدود فعل و انفعالها، تحولات، خواص و آثار و به عبارت جامعتر تفصیلات کیفى و موردِنظر این آیات است. اکنون شعاع تصورى که در این آیات رسم شده، از چشمانداز مشهود یک انسان فطرى و از حدود و مکان و زمان گذشته است و از وحدت عنصر و قدرت متحرک و محرک «نیرو» سر برآورده. از این برتر آن مبدأ قدرت و ارادۀ حکیمانه است، که از نیروى لایزالش عنصر نخستین و از آن عناصر دیگر را آفریده و از تقارن و ترکیب دقیق عناصر و فعل و انفعال آنها، آسمان را بالا برده و کهکشانها را با اخترانش پدید آورده و زمین را بگسترانده و کوهها را با پایههاى محکمش بالا آورده و از میان عناصر و رحم طبیعت پدیدۀ زندهاى چون شتر برآورده است و همى از هر مبدأ و عنصرى منشأها و ترکیبات برتر رخ نماید: از خاک تیره و شوره، سبزه و گل و شیرینى و از مادۀ فسرده و مرده، حرکت و نشاط و قوا و ادراکات برمىآورد.[1]
پس میتوان و باید باور کرد که همان ارادۀ خلاق و قاهر و برتر، از ترکیب و تقارن عقاید و ملکات و عناصر اعمال و مکتسبات، آتش و دوزخ و چشمههاى سوزان، یا بهشت و بارگاه و نعمتهاى بىپایان پدید آورد. این باور باید از طریق تذکر و تفکر حاصل شود:
«فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ، لَسْتَ عَلَیهِمْ بِمُصَیطِرٍ. إِلاَّ مَنْ تَوَلَّى وَ کَفَرَ. فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الأَکبَر»: فذکر، مترتب و متفرع بر فعل «أ فلا ینظرون» و مفعول این امر «فذکر»، فاعل همان فعل است و «انما انت مذکر» تعلیل و حصر براى «فذکر» است. تذکر، بیان مؤثرى است که ذهن را بیدار گرداند و آنچه از یاد رفته و یا از آن غفلت شده به یاد آورد و راه نظر و اندیشه را باز نماید.
«لَسْتَ عَلَیهِمْ بِمُصَیطِرٍ»: براى تأکید و تثبیت حصر است، مانند: «وَ ما أَنْتَ عَلَیهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ» (ق، (50) ۴۵)؛ «أَ فَأَنْتَ تُکرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکونُوا مُؤْمِنِینَ» (یونس، (10)، ۹۹)؛ «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» (بقره، (2) ۲۵۶). این آیات شواهدى است که رسالت اسلام، متوجه به قلوب و براى برانگیختن فکر و تعقل است و امر جهاد براى دفع مهاجم و رفع مزاحم میباشد.
«إِلاَّ مَنْ تَوَلَّى وَ کفَرَ»: استثناء از مفعول مقدّر «فذکّر» است: هر کسى را تذکر ده، جز کسى که یکسره روى گردانده و رو به کفر رفته است؛ زیرا تذکر به آنها اثرى نمىبخشد و سودى ندارد؛ بنابراین، مفهوم این دو آیه، مانند آیۀ «فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکرى» میباشد. میشود که «الا من…» استثناء از ضمیر «علیهم» باشد: تو بر آنها تسلّط ندارى، مگر بر کسىکه روى گردانده و کافر شده است. بنابراین، این آیه دستور ضمنى براى جهاد با گردنکشان و کافران میباشد و چون این آیه از آیات مکى است، باید ناظر به آینده و براى آماده نمودن مسلمانان باشد.
میشود که استثناء «إِلاَّ مَنْ تَوَلَّى…» منقطع و براى تأکید فذکر، یا الا متضمن معناى شرط، و جواب آن «فَیعَذِّبُهُ اللَّهُ…» باشد. مقصود از عذاب اکبر، عذابى است که در دوزخ، سرکشان و کافران به آن گرفتار میشوند، در مقابل عذاب گناهکاران. چنانکه (آیة 20 و 21 سجده/ 32) این دو گونه عذاب را بیان مینماید: «وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ…وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الأدْنَى دُونَ الْعَذابِ الأکبَرِ». شاید هم که مقصود عذاب آخرت، در مقابل عذاب دنیا باشد: «فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الآخِرَةِ أَکبَرُ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ» (آیة 26، زمر/ 39) «کذلِک الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الآخِرَةِ أَکبَرُ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ» (آیة 33 قلم/ 68).
«إِنَّ إِلَینا إِیابَهُمْ. ثُمَّ إِنَّ عَلَینا حِسابَهُمْ»: دو ضمیر جمع «هم» راجع به «من تولى» است که معناى جمع را در بر دارد. بنابراین، این آیات راجع به سرکشان و تهدید آنان است. اگر مرجع این ضمایر جمع، همان مرجع مقدر علیهم باشد، این دو آیه راجع به کسانى است که در معرض تذکرند، و بیان و تأکید آیه «لَسْتَ عَلَیهِمْ بِمُصَیطِرٍ» است. تأکید و تقدیم ظرف «إِنَّ إِلَینا- إِنَّ عَلَینا» حصر را میرساند: از موارد استعمال و مشتقات لغت ایاب، مانند: «آب الیه- مآب» چنین فهمیده میشود، که معناى آن برگشت با میل و برگشت طبیعى، و اخص از رجوع است: بازگشت کسانى که روى برمیگردانند و روى به کفر میروند، یا آنها که تذکر داده میشوند، خودبخود به سوى ما سپس رسیدگى حسابشان بر ماست.
لغات و اوزان اسمى و فعلى که فقط در این سوره آمده: الغاشیه (با الف و لام). ناصبه. تسقى (مضارع مجهول). ضریع. لا یسمن. ناعمه. لاغیه. جاریه (بدون الف و لام). نمارق. زرابى. مبثوثه (بدون الف و لام) خلقت و رفعت و نصبت (ماضىهاى مفرد مؤنث و مجهول). سطحت. مذکِّر (اسم فاعل باب تفعیل). مصیطر. (به قرائت صاد). ایاب.
طول و اوزان آهنگ این آیات به تناسب معانى و تصویر اوضاع و احوال با طول متوسط چهار کلمه و واپسین وزن «فاعله» شروع شده و با صداى حرکات متنوع تا آیة 3 کوتاه مىشود. و باز بهطول برمیگردد و چون موجى که گسترده و آهسته میگردد، به آیات 6 و 7 با واپسینهاى فعیل و مفعول (من جوع به کسر میم) میرسد، سپس از آیة 8 با طول متساوى به واپسین فاعله برمیگردد و به سرعت پیش میرود و از آیة 13 با واپسین وزن مفعول میگراید. این آیات با طولها و حرکات و آهنگهاى متنوع هر یک از چهرهها و احوال دوزخیان و بهشتیان را در یک رشتة پى در پى مىنمایاند.
طول آیة 17 که انگیزندة اندیشه و نمایانندة آفرینش است، بیش از دیگر آیات این سوره است و تا آیة 20 و با واپسین وزن فعلت و ایقاعات آن: پى در پى درمىآید. از آیة 21، لحن آیات با حرکات و تشدیدهاى خاص انگیزنده و تهدید آمیز است و هر دو آیه به تناسب معنى و مقصود آهنگ و وزن و ایقاع خاصى دارد: آیة 21 و 22 با واپسین وزن مفعل (به تشدید) و مفیعل. آیة 23 و 24 وزن فعل و افعل (با فتحههاى متوالى). آیة 25 و 26، با وزن خفیف و ممتد فعال که با فتحه آخر پیوسته به ضمیر «هم» است و با سکون میم آخر، سوره ختم و بسته میشود. این تنوع و تصویرها و لحنهایی است که در این سوره آمده، تفکر در آیات این سوره و دلدادن به نغمههاى آن نفوس را از آلودگیها پاک و عقول را به عالم قرب و رحمت پروردگار نزدیک و حساب را آسان مىنماید: ابوبصیر از حضرت صادق (ع) آورده است «هر آن کس که در نمازهاى واجب و مستحبّ این سوره را بخواند خداوند او را در دنیا و آخرت به رحمت خود بپوشاند و روز قیامت از عذاب آتش امانش دهد.» اُبَىّ، از رسول خدا (ص)چنین نقل کرده است: «کسى که این سوره را بخواند خداوند حسابش را آسان رسیدگى کند». [مجمعالبیان]
// پایان متن
[1] اى مبـــدل کرده خاکى را به زر
خاک دیگر را بکرده بـــوالبشر
کار تو تــبدیل اعیــان و عطـــا
کار من سهو است و نسیان و خطا
سهو و نسیان را مبـدّل کن به علم
من همه خِلمَم مرا ده صـبر و حلم
اى که خاک شوره را تو نان کنى
و اى که نان مرده را تو جان کنى
اى که جان خیره را رهبـر کنــى
و اى که بیره را تو پیغمـبر کنـــى
اى که خاک تیره را تو جان دهى
عقل و حس و روزى و ایمان دهى
شکّر از نى میوه از چـوب آورى
از منـى مـرده بــت خــوب آورى
(مؤلّف)، مثنوی مولانا، دفتر پنجم، بیت 780
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad