سورة الکوثر، مکّی و دارای 3 آیه است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» (١)
«فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ» (٢)
«إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (٣)
به نام خدای بخشندة مهربان.
ما به تو بخشیدیم سرچشمة افزاینده را. (١)
پس برای پروردگارت نمازگزار و نحر کن. (٢)
بیگمان دشمن کینهجوی تو دنبال بریده است (٣)
اعطی: چیزی را به او بخشید، در دسترسش گذارد، بیش از درخواست یا انتظار بداد.
الکوثر، صفت مبالغه (از کثرت): سرچشمة خود جوش، افزاینده، سرشار، خیر بسیار.
انحر، امر از نحر: بر گلوگاه حیوان زد، ذبحش کرد، به نماز یا در برابر چیزی ایستاد، کاری را به شایستگی انجام داد، سینهاش را به جلو آورد.
شانئ، اسم فاعل از شنأ: با او دشمنی کرد، بدرفتاری نمود، کینهاش را به دل گرفت. شنآن، مصدر و دلالت بر رفت و آمد دارد. مانند: خلجان و دوران.
ابتر: نازا، دم بریده، بینام و نشان، ناپایدار، مقطوع الخیر.
«إِنّا أَعطَیناک الکَوثَرَ»: جملة اسمیة مؤکد و ضمیر جمع متکلم و مکرر، دلالت مینماید به تخصیص اعطا به فاعل و ضمانت و تعظیم آن و دخالت علل و اسباب فاعلی، و چون اعطا تملیک از روی تفضل و به مقدار استعدادگیرنده و کرامتدهنده است، این اعطا بیپایان میباشد و پیوسته افزایش مییابد. فعل «اعطینا»، دلالت به اعطایء سابق دارد. «الکوثر»، چون به معنای منبع و مادة جوشان و افزاینده است و قرینهای برای تحدید آن در ظاهر آیه نیست، هر چیزی را شامل میشود که از روح مخاطب گرامی سرچشمه گرفته. و شاید به قرینة عهد و خطاب، همان سرچشمة فیاض وحی و نبوت باشد که دیگر خیرات از موارد و آثار آن است. و آنچه مفسرین ذکر کردهاند از قرآن، حکمت و علم، کثرت ذریه، علمای امت، کثرت پیروان، شفاعت، همین بیان آثار و موارد وحی و نبوت است که پیش از اینها به آن حضرت داده شده و فعل ماضی اعطینا، نیز دلالت بر همین دارد، قرآن از آثار همین کوثر وحی و استعداد آن است و خود کوثری است که از آیات آن علم و معرفت میجوشد و هر طالبی را به اندازة ظرفیتش سیراب میگرداند، و تلاوت آیاتش اذهان و نفوس را از اوهام باطل و عادات و اخلاق پست پاک میسازد و سرچشمة حکمت را از درون فطرتها جاری مینماید: «یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِه وَ یُزَکیهِم وَ یُعَلِّمُهُم الکِتاب وَ الحِکمَةَ» (جمعه 62/2) این کتاب و حکمت که مورد اشارة آیه است و از سرچشمة تعلیم قرآن مایه میگیرد، خود سرچشمة جوشان و خیر کثیری است که به همة جوانب زندگی جاری میشود : «وَ مَن یُؤت الحِکمَةَ فَقَد أُوتِی خَیراً کَثِیراً» (بقره 2/269). کتاب و حکمتی که قرآن پس از تزکیه تعلیم میدهد، چشم عقل فطری را به مبادی و نهایت جهان و طریق سلوک انسان و رازها و ریشههای آفرینش و اصول احکام باز مینماید. قرآن با این طریق تعلیم، حس تحقیق و دریافت را در اذهان مردمان مستعد بیدار کرد و علوم و عقاید و اوهام جامد آنها را در هم شکست، و به سرچشمة معارف و ایمان پاک هدایتشان نمود و در این اذهان سرچشمههایی گشود. مظهر دیگر و مثل کامل این کوثر، گفتار و رفتار و روش و اخلاق آن حضرت بود که برای همیشه سرچشمة ایمان و معرفت و حکمت و طریق زندگی و ابدیت است. و همین کوثر، از مجرای توارث و خون و تربیت خاصی در وجود امامان و ذریة پاکش جریان یافت و موجب تکثیر نسل او و هدایت خلق گردید. چنانکه از یگانه دختر اطهرش- با آن همه دشمنیها و کشتارها- فرزندانی با ایمان و غیور پدید آمدند و برای هدایت و نجات خلق به هر سو پراکنده و افزوده شدند و منشأ فیض و هدایت خلق در هر زمان گردیدند. و همچنین هر یک از علمای اسلام که وارث معارف قرآن و پیوسته به روح محمدی (ص) و وحی او میباشند، فرزندان روحی آن حضرت و شعبهای از نهر کوثرند و لایزال سرچشمة اصول و فروع اسلام از افکارشان منفجر شده به سوی فراگیرندگان جاری میشود، چه مردم زمان آنها را بشناسند یا نشناسند. و چون این سرچشمهها متصل به منبع فیاض وحی و دارای اصول روشن و فطری میباشد، همواره فطرتها و وجدانهای پاک آنها را میپذیرد و با فقد تبلیغ منظم و مجهز و با همة مشکلات و موانع، پیروان این آیین افزایش مییابند. هدف نهایی امامت و رهبری آن نیز گذراندن مسلمانان از مشکلات عادی زندگی و رساندن به سرچشمة کوثر میباشد[1]. حقیقت شفاعت در آخرت نیز نمودار همین کوثر و پیوستگی به آن است. اوصافی که در روایات از طرق مختلف، دربارة حوض یا نهر کوثر شده، تمثیل و اشاراتی است از همین سرچشمة وحی و نبوت:
عن النبی: «انه نهر فی الجنة وعدنیه ربی فیه خیر کثیر احلی من العسل و ابیض من اللبن و ابرد من الثلج… حافتاه الزبرجد و اوانیه من فضة لا یظمأ من شرب منه»: «کوثر نهری است در بهشت که پروردگارم به من وعده داده، در آن خیر بسیار است، از عسل شیرینتر و از شیر سپیدتر و از یخ سردتر است، دو لبة آن زبرجد و ظروف آن از نقره میباشد، هر کس از آن بنوشد تشنه نشود». [مجمعالبیان]
«ما فی الجنة بستان الا و فیه من الکوثر نهر جاری…»: «در بهشت بوستانی نیست مگر آنکه در آن از کوثر نهری جاری است». [منبع این حدیث یافت نشد].
نهر کوثر چنانکه در بعضی روایات آمده، از زیر عرش جریان دارد و مبدأ و نهایت آن بیپایان و نامحدود است. و هر کس به اندازة ظرفیت ذهن صاف و پاکش از آن دریافت و بهرهای دارد (شاید جملة «اوانیه من فضة» اشاره به این گونه ظرفیت یا نموداری از آن باشد). و مانند معارف و علوم بشری نیست که سرچشمهاش سطحی و پایانپذیر و دریافتش محدود و آلوده به شهوات و اوهام و ناگوار در ذوقها باشد.
چون منبع کوثر از زیر عرش فرمانفرمایی پروردگار است و بهصورت وحی جریان دارد، خروشان و پاککننده و درهم شکننده و بالا برنده و گسترش یابنده و سازنده است و در هر جهت و هر ظرفی و پدیدهای مظهری دارد، برای ظرفیتهای قابل، خرمی و تحرک و کمال و نیرومندی و خوشی میآورد و برای ظرفیتهای ناقابل تباهی و افسردگی و زوال در بردارد. اینگونه آثار و نمودارها از مراتب و مجاری وحی رخ مینماید، گرچه سرچشمه و کوثر آن از نظرهایی پنهان باشد؛ چه غریزی و محدود مانند وحی زنبور عسل باشد، یا عالی و عقلی چون وحی پیمبری[2]. از همین جهت که کوثر، اصل و منبع و مظاهری دارد، مطلق آمده: «إِنّا أَعطَیناک الکوثَرَ…»
«فَصَل لِرَبِّک وَ انحَر»: این آیه تفریع به آیة سابق و به گفتة عموم مفسرین: امر به شکرگزاری در مقابل اعطای کوثر، به وسیلة نماز است که متضمن شکر به قلب و زبان و جوارح میباشد. و چون پیش از این امر «فصلّ»، نماز واجب بوده، این امر باید تأکیدی و یا به قرینة لربک، تنبیه به اختصاص و اخلاص هرچه بیشتر نماز برای پروردگار باشد، نه آنچنان نمازی که خود نمایان و مانعین ماعون میگزارند. و نیز مقصود از امر «انحر» ایجاب قربانی شتر است که گرانبهاترین مال عرب بود، در راه خدا وخالص برای پروردگار، نه در راه بتها و خودنمایی که مشرکین انجام میدادند. و شاید معنای این امر (چنانکه از ائمة معصومین (ع) روایت شده) بالا بردن دو دست تا بالای سینه و محاذی گلوگاه، و یا جلو آوردن سینه و روی، هنگام تکبیرات نماز باشد که توجه کامل به ربوبیّت را مینمایاند، زیرا اینگونه روی آوردن و بالا بردن دستها، هماهنگی روح و اعضا و تواضع بنده و روی آوردن او به پروردگار و رویگرداندن و پشتسر گذاردن ما سواست.
و شاید امر تفریعی «فصلّ» متضمن جزای شرط مقدر باشد، یعنی: چون به تو کوثر اعطا کردیم برای اینکه این منبع فیاض را هرچه بیشتر و به هر سو جاری گردانی، باید برای پروردگارت همی نمازگزاری و قربانی نمایی، زیرا نماز کامل، پیوستگی به پروردگار و باز نمودن مجاری روح از موانع نفسانی، برای جریان فیض و رحمت است؛ و قربانی، انفاق گرانبهاترین حیوانات مورد علاقه برای پروردگار است. این نماز و قربانی است که سرچشمة کوثر را به روی شخص و به سوی خلق میگشاید. و با ترک آن هر سرچشمة خیری بسته و خشک و حیات انسانی جامد و ساکن و ناپایدار میگردد:
«إِن شانِئَک هُوَ الأَبتَرُ»: ان و ضمیر هو، تأکید در تأکید و حصر را میرسانند. پس از آن خبر مؤکد به اعطای کوثری که خود سرشار و افزاینده و جاری شونده است، این آیه ناپایداری زندگی و اندیشة کوتاه و جامد مانعین کوثر و دشمنان مظهر آن را اعلام مینماید: به راستی، ابتر همان دشمن کینهورز تو است، نه تو!
کفر پیشگان قریش و دیگر دشمنان رسول اکرم (ص) چون خود را نیرومند و دعوت و شریعت او را مخالف با عقاید عرب و ملل دنیا میدیدند، امیدوار بودند و پیشبینی مینمودند که دعوت و نام آن حضرت چندان نمیپاید و از میان میرود و بعد از آنکه پسران آن حضرت (قاسم و عبداللّه در مکه و ابراهیم در مدینه) در اوان طفولیت از دنیا رفتند، این امید و آرزوی دشمنان بیشتر شد تا آنجا که بعضی فرومایگان گستاخ آنها -مانند عاص بن وائل- با لحن سرزنش و ناسزا آن حضرت را ابتر نامید. این آیه به عکسِ امید و آرزوی آن کوتاهبینان فرومایه، با پیشبینی مؤکد اعلام میدارد که ابتر آنها میباشند که کینه و دشمنی با دارندة کوثر را در دل دارند، نه دارندة کوثر. کوثر چون سرچشمة حق و خیر و کمال است که از درون خلقت و ضمیر نبوت و انسانهای عالیمقام میجوشد، همیشه تحرک و جریان دارد و به هر سو پیش میرود گرچه ظهور نداشته باشد. باطل و شر، هر چند قدرتنمایی کند و چشمگیر باشد، چون سرچشمه و پایه و مایه ندارد خشک و ناپایدار و منقطع (ابتر) است، گرچه در نظر کوتاهبین که روز را روزگار میپندارد، ثابت و پایدار بنماید. از نظر حق و آیاتش که روزگارها بیش از روزی بلکه ساعتی و آنی نیست، دارندة کوثر و منطقش و آیینش در امتداد نور و زمان و کیهان همواره پیش میرود و دشمنانش ابتر میمانند و زایل میشوند، خواه فرومایگان کوتاهاندیش و محکوم باطل باور کنند یا نکنند. مگر بتتراشان و بتپرستان مغرور عرب که این آیه با لحن مؤکد و قاطعش در گوش آنها طنین افکند باور مینمودند که خود و نسلشان که قرنها بر دیگر مردم حکومت میکردند و اندیشه و اوهامی که روزگاران بر آنها چیره بود، رو به زوال و انقراض میروند. آیندگان دیدند و ما هم دیدیم که چگونه آنها به تاریکی رفتند و دارندة کوثر تابندگی و ابدیت یافت.
مخاطب در این سوره- مانند سورة و الضحی و الم نشرح- شخص رسول خدا (ص) است. مخارج صوتی حروف و حرکات و ترکیبات و فواصل این سوره، آهنگ و ایقاعات خاص و وصف ناشدنی دارد. هر آیه دارای دو ایقاع است که از حروف یک مخرج و قریبالمخرج «ا، ن، ک، ل» متصل و منفصل و فواصل راء ما قبل فتحه، ترکیب یافته که از مجموع آنها آهنگی یکنواخت برمیآید. آیة اول با حرکت کسره و نون مشدد و فتحهها و سکونهای متوالی آمده که حرکت اعطاء را از مبدأ تا نهایت مینمایاند. صدای حروف و حرکات متنوع آیة دو، نمایانندة دو امر متوالی است. ایقاع اول آیة سه: «إِن شانِئَک» اندک امتداد معنا و کوتاهی ایقاع دوم، «هُوَ الأَبتَرُ» قطع دنبالة مضمون را مینمایاند.
اوزان و کلمات خاص این سوره: اعطیناک، الکوثر، انحر، شانئ، الأبتر، است. معانی عالی و پیشگویی قاطع که در سه آیة کوتاه این سوره آمده و در آهنگ حروف و حرکات و کلمات خاص و متقارب و متقابل نمودار شده، نه میتوان چنانکه هست دریافت و نه وصف نمود و خود سرچشمة کوثر و نشانة کلام برتر و به عجز آوردن بشر است.
ابو بصیر از امام صادق(ع) چنین آورد: آن کس که سورة «إِنّا أَعطَیناک الکوثَرَ» در فرایض و نوافل خود بخواند خداوند در روز قیامت او را از کوثر بیاشاماند».
//پایان متن
[1] «و اللّه لو تکافئوا عن زمام نبذه الیه رسول اللّه لاعتقله و لسار بهم سیرا سجحا… و لاوردهم منهلا نمیرا فضفاضا تطفح ضفتاه»: «به خدا سوگند اگر همدستی میکردند و زمامداری را که رسول خدا به وی داده بود به عهدهاش میگذاشتند آنها را آسان پیش میبرد… تا به سرچشمة جوشان و پرمایه و گوارایی میرساند که از دو سوی آن سرشار میریخت«. از خطابة حضرت زهرا سلام الله علیها هنگام بیماریش، برای بانوان مهاجر و انصار. (مؤلّف)
[2] چون که اوحی الرب الی النحل آمده است
خانة وحیاش پر از حلوا شده است
او به نور وحی حق عزّوجل
کرد عالم را پر از شمع و عسل
این که کرّمناست و بالا میرود
وحیاش از زنبور کی کمتر بود
نی تو اعطیناک کوثر خواندهای
پس چرا خشکی و تشنه ماندهای
یا مگر فرعونی و کوثر چو نیل
بر تو خون گشته است و ناخوش ای علیل
توبه کن بیزار شو از هر عدو
کو ندارد آب کوثر در کدو
هر که را دیدی ز کوثر سرخ رو
او محمّد خوست با او گیر خو
هر که را دیدی ز کوثر خشک لب
دشمنش میدار همچون مرگ و تب
زانکه او بوجهل شد یا بولهب
دور شو زو تا نیفتی در کرب
(مؤلّف)، مثنوی مولانا، دفتر پنجم، بیت 1229 به بعد
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad