«قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ» (٨)
«أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ» (٩)
«يَقُولُونَ أَإِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحَافِرَةِ» (١٠)
«أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا نَّخِرَةً» (١١)
«قَالُوا تِلْكَ إِذًا كَرَّةٌ خَاسِرَةٌ» (١٢)
«فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ» (١٣)
«فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ» (١٤)
دلهايى در اين روز تپنده است. (٨)
ديدگانشان هراسناك و فرو خفته است. (٩)
ميگويند آيا ما به راه در گذشته برگردانده ميشويم؟ (١0)
آيا آنگاه كه استخوانى پوسيده باشيم؟ (١١)
گويند اين برگشت، اكنون بازگشتى زيان بخش است. (١٢)
پس همانا آن يك تكان و راندن است. (١٣)
پس ناگهان آنها به سرزمين هشيار بيدار درآيند. (١٤)
واجفة، از وجف: هراسان شد، اسب به شتاب رفت.
حافرة، از حفر: زمين را گود كرد، در راه پايش اثر گذاشت، به وضع اول راهى كه پيموده بود برگشت. حافرة، به معنای محفورة مانند: «راضيه» به معنای مرضيه.
نخرة، صفت از نخر: صدا را كشيد، باد به بينى افكند، چيزى را سوراخ كرد.
زجرة، از زجر: او را از كارى بازداشت، راند، به سختى تكان داد.
ساهرة: هشيار، بيدار، روى زمين. بيابان پهناور را از اين جهت ساهره گويند كه راهرو يا گمشده در بيابان بايد هشيار و بيدار باشد.
«قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ»: نكره آمدن قلوب، دلالت بر صفت خاصى دارد: قلوب بسيارى، كفر پيشه، منكر، سخت، نينديشنده در چنين روزى كه عالَم ناگهان متزلزل و دگرگون ميشود، از جا كنده میشود و به تپش در مىآيد.
«أَبْصارُها خاشِعَةٌ»: ديدگان اين دلهای تپنده خاشع، هراسناک و فرو آمده است.
«يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ»: ظاهر اين است كه جملة حاليّه، يا وصفيّه براى قلوب، و خبر از آيندۀ مقارن با «يَوْمَ تَرْجُفُ» باشد: در چنين هنگامهاى كه زمين به شدت ميلرزد و قيامت ظهور مینمايد، مردم يا نفوس برانگيخته شده با دلهايى كه میتپد و چشمهايى كه ترس گرفته و خاضع شده، با تحيّر و بهتزده ميگويند: آيا به راه زندگى گذشته يا گورى كه از آن برانگيخته شدهايم برمیگرديم؟! بعد از آنكه استخوانهاى پوسيده بوديم؟ اين بازگشت چه سودى دارد؟ سراسر زيان است.
بنابراين معنا، گفتارى كه قرآن از آن حكايت ميكند، بيان تحيّر و بهتزدگى نفوس در آغاز تحوّل جهان و ظهور قيامت است.
و اگر چنانكه مفسرين گويند: فاعل يقولون، منكران زمان نزول قرآن باشد، آيه، جملۀ خبريهاى جداى از آيات گذشته و گفتار كفار و منكران به لحن تعجب و استهزاست: آيا ميشود كه به گذرگاه گذشته برگرديم؟ آنهم بعد از آنكه استخوانهاى پوسيده شديم كه هوا در ميان آن مىپيچيد؟ قرآن در جواب اين تعجب و استهزا میگوید:
«فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَة»: اين واقعه و حادثۀ قيامت چنين نيست كه با استخوانهاى پوسيده، برانگيخته و به گذشته برگردانده شوند، بلكه يک حركت و تكان انگيزنده و ناگهانى بيش نيست. ضمير «هى» راجع به «كرّة» يا به «واقعة» و «حادثة» و مانند آن است، كه از بيان كلام استفاده ميشود. بنا بر اينكه آيات سابق «أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ …»
نقل گفتار برانگيخته شدگان حيرت زده باشد، نه كفار زمان. اين آيه، خبر از دير نپایيدن حالت تحيّر آنان پس از بعث (نفخۀ اول) است: طول زمان و به هم پيوستن استخوان در ميان نيست، بلكه با يک تكان و حركت، عالم آنان و خودشان متحوّل ميگردند، مانند تحوّل از رحم به دنيا. بنا بر اينكه آيات قبل نقل سخن انكارى و استهزايى منكران باشد، اين آيه جواب انكار و استبعاد آنها ميباشد.
«فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَة»: اين نام و وصف براى سرزمين محشر فقط در اين آيه آمده است. از مقارنۀ اين آيه با آيات ديگرى كه راجع به توصيف سرزمين قيامت و حشر است، معلوم ميشود عالم و سرزمين محشر يكسره جدا و غير مرتبط به زمين دنيا نيست، همين زمين است كه مبدّل و دگرگون ميگردد، امتداد مىيابد، درخشان ميشود: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الارْضُ غَيْرَ الارْضِ[1]، إِذَا الاَرْضُ مُدَّتْ [2]، وَ أَشْرَقَتِ الارْضُ بِنُورِ رَبِّها»[3]. همين زمين سراسر در تصرف كامل قدرت فاعلى و ربوبى درمیآید: «وَ الارْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ»[4]. و با ارادۀ خاص ربوبى و تابش نور آن، آثار طولانى حيات و تصرّفات انسان از زمين بروز مىنمايد و همۀ زمين هشيار و گويا ميگردد (چنانكه به وسيلۀ تابش نور و تحريك خاص صورتها و صوتها از عكسها و خطوط متمثّل و منعكس ميشود): «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها»[5]. تعبير و توصيف خاص اين آيه: به «الساهرة» گويا اشاره به همۀ اين حقايق و اوصاف است: زمين امتداد و تبدّل يافته، درخشان، گويا، زنده، هشيار.
از آيۀ اول تا اين آيه «فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ»، آيات پيوسته و متوالى و با امواج شديد و سريع و كوتاه، و ايقاعات و رَوِیهاى (حروف آخر) خاصى آمده، چنانكه تا حد بسيارى (گرچه معانى لغات و كلمات براى شنونده مفهوم و معلوم نباشد) آهنگ آيات، رسانندۀ مقصود و نمايانندۀ محيط و جوّى سراسر حركت و تموّج و تشعشع میباشد.[6] تموّج و ضربات پنج آيۀ اول شديدتر و سريعتر است. از آيۀ ششم طول آيات بيشتر و لحن و حركت آن آرامتر ميگردد، مانند حركت و موجى كه از اعماق دريا، يا هوا به شدت انگيخته و انتزاع شده: «والنازعات …»، و هر چه پيش ميرود و طول موج بيشتر و ضربات آن آرامتر میگردد تا به كنار افق، يا ساحل میرسد: «يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ… ».
سبک و آهنگ و حروف آخر آيات بعد كه بيان حكايت تاريخى است، بهصورت ديگر درآمده، و به طور كلى تا آخر سوره، چنانكه با اندک تأمل مشهود است، به مقياس تغيير مطالب، آهنگ و طول و روى (آخر) آيات تغيير میيابد:
//پایان متن
[1] روزى كه تبديل شود اين زمين، به غير اين زمين. (ابراهیم (14)، 48).
[2] آنگاه كه زمين امتداد يابد. (انشقاق (84)، 3).
[3] درخشان شد زمين (پس از نفخ صور) به نور پروردگارش. (زمر (39)، 69).
[4] روز قيامت زمين همگى در قبضة او است. (همان، 67).
[5] در اين روز زمين خبرهاى خود را حديث ميكند. (زلزال (99)، 4).
[6] تغيير آهنگ و نغمه و تمثيل در بهتر و كاملتر نماياندن محيط و جو منظور و جذب اذهان و عواطف و انديشهها به سوى آن است، گرچه اينگونه هنر بسى پيش رفته و به صورت قواعدى درآمده ولى چون معلول قدرت ايقاع و تمثيل و مربوط به درک و شعور ميباشد، با هيچ تعريفى تحديد نمیشود و با هيچ قوانين و ضوابطى كاملاً ضبط و تطبيق نمیگردد. (مؤلّف).
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad