مبعث (نخستین روز انقلاب فکری و اخلاقی)
مبعث (وحی غار حراء نخستین روز انقلاب فکری و اخلاقی)
«نوری که از غار حراء طالع شد، آفاق تاریک جهان را برای همیشه روشن نمود و ملل جهان به حسب استعداد خود در پرتو هدایتش به راه افتاده و مشمول برکات آن شدند. پس تبریک در حقیقت شایسته این روز است.» سید محمود طالقانی
بسم الله الرحمن الرحيم
«قَدْ جَاءَكُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَىصِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» سورۀ پنجم، آیۀ ۱6
از جانب خداوند شما را نور و دستوری بیانکننده آمد. کسانی که خشنودی خدای را پیروی کنند، آنها را به راههای صلح و سلامتی هدایتشان میکنند و آنها را از تاریکیهای دیجور به سوی عالم نور به اذن پروردگار خارج میسازد و پیوسته پیش میبرد، و به راه راست هدایتشان مینماید.
روز مبعث نوری از افق غار حراء طلوع کرد که برای همیشه جهان تاریک را روشن و نقشه زندگی را آشکار کرده کاروان گمراه و وحشتزده بشر را به راههای صلح و امنیت هدایت نمود. مردمی را که در تاریکی عقاید باطل و بیخبری و شهوات تاریک به سر میبردند، به سوی عالم نور به راه انداخت. با توجهی به سلسله ارتباط حوادث، جنبشهای فکری و روحی و اجتماعی را مرتبط به این روز مییابیم. آنچه از عقاید صحیح و فضائل ثابت و افکار و صنایع تا صورت تمدن علمی امروز جهان از این روز سرچشمه میگیرد، پایه ایمان صحیح به مبدأ و معاد و معرفی پیامبران و بالابردن مقام آنان از آن روز شروع شد. تنظیم نقشۀ سعادت بشر و برنامۀ زندگی از آن روز طرح گردید. خلاصه موجی از هدایت و علم و فکر در آن روز از دامنۀ کوههای مکه و از درون غار حراء سرازیر شد که نخست حرکت عرب شرق و غرب را به جنبش آورد. امواج این دریای نور از طریق روم و اسپانیا اروپای تاریک را فرا گرفت و در چشمهای خوابآلود و به تاریکی آموخته مردمان مغرب زمین دوید تا آنها را بیدار کرده به حرکت آورد و همی پیش میرود تا دنیای علم را به عالم امن و ایمان برساند «وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ».
پس، عید مبعث نخست عید مسلمانان است که واسطۀ رساندن ندای بعثت میباشند و در ثانی عید جهانیان است.
محيط اعتقادی و اجتماعی عرب
پس از بنا خانه کعبه به دست ابراهيم خليل و فرزندش اسماعیل و اعراب ساکن مکه و پیرامون آن که بر دین ابراهیم و خداپرست بودند. ولی رفته رفته به واسطه دور شدن از عقیده توحید و تأثير ملل دیگر و عوامل تقلید و توارث، شرک و بتپرستی در سراسر جزيرة العرب شایع شد و خانۀ ابراهیم مرکز چند صد بت گردید که هر یک منتسب به قبیله و تیرهای بود و در میان قبایل هم بتهایی به نامهای مخصوص برپا بود که در برابر آنها سجده میکردند و عرض حاجت نزد آنها میبردند و سعادت و رفع بلا را از آنها میخواستند.
در قسمتهای غربی و جنوبی مسیحیت به واسطه تقویت دولت روم راه یافته بود و در یمن و اطراف آن و بعضی از قسمتهای مرکزی و عراق یهودیت به دست امپراطوری ایران تقویت میشد. عرب به واسطۀ زندگی آزاد و خود سر صحرایی از تعلیم و تربیت و فشارها و محدویت قوانین دور میزیست، اخلاقش بیحد زبر و ناهموار بود و در خونخواری و کینهجویی و غارتگری و بیباکی در دنیای آنروز کمتر نظیر داشت. ولی این خوی زشت وحشتناکی که خواب از چشم عرب برده و پیوسته باید رفيق هوشیار، رفیق و همسایه بیدار همسایه باشد با فضیلت بخشش و غیرت و پناه دادن مظلوم و دفاع از همپیمان آمیخته بود.
عرب از علوم و معارف آن روز دنیای شرق و غرب بهواسطۀ فاصله بیابانهای شنزار و زندگی قبیلگی یکسره بیخبر بود. سواد و خط جز اندکی در اطراف جزیره که مجاور مرزهای ایران و روم بود، وجود نداشت. مرجع علمی کاهنها و ساحران بودند که از اوضاع جهان و اخبار گذشتگان اوهامی را منتشر میکردند.
عرب از تشکیلات اجتماعی و قوانین مدنی و حکومت مرکزی بهره نداشت. زندگی وی روی اصول قبيلگی و نژادی بود که سران قبیله و شیوخ مرجع امور بودند و روی همین زمینه روز به روز اختلافات قبیلگی توسعه مییافت و افتخارات میراثی در قبایل راسختر میگردید و خوی خودپرستی و خودخواهی که اثر آن جنگها و خونریزیهای متوالی بود، ریشه میدواند و از سخنان و اشعارشان آتش جنگ و خونریزی میبارید.
پیش از بعثت پیغمبر اکرم (ص) هر چه در این بیابان وسيع وحشتناکی نظر میکردید، جز برق شمشیر و نیزه و گودالهای خون و جز حماسهسرایی و جنگجویی نمیدیدید. ولی با این بیخبری و جهل و پراکندگی، به واسطۀ هوش سرشار و فطرت ناآلوده و ارادۀ قوی و فضائل خلقی برای درک امور معنوی و تربیت اخلاقی و اصول اجتماعی مستعد بود.
یکی از نویسندگان دانشمند میگوید: عرب مانند چوب خشک آماده شعلهای بود تا محترق شود و آن شعله از پرتو روح مقدس پیغمبر اکرم برخاست.
محیط اجتماعی و اعتقادی جهان پیش از بعثت سراسر اروپای غربی در شرکت و اوهام باطل به سر میبرد و از توحید و تعالیم پیغمبران در آن نواحی خبری نبود. قسمتهای شرقی اروپا دربارۀ حقیقت و شخصیت مسیح و موضوع مبهم عقیدۀ تثليث و اسرار اقانیم دچار کشمکشهای سخت بود و تعصبهای سران کنیسه برای حفظ مقام و شخصیت و منافع خود خصوص رقابت میان کنیسه رم و قسطنطنیه مردم را گیج کرده و رشتۀ امور را گسیخته بود.
سرزمین مغرب از جهت وضع اجتماعی وحشتناکترین دورههای تاریخی خود را به سر میبرد. در همین سرزمینی که امروز سرزمین تمدن و علم و صنعت و برق است، در آن زمان تاریک جز برق شمشیر و نیزه دیده نمیشد. قبایل آریایی که مانند سیل به اروپا سرازیر شده بودند، در اسپانیا و فرانسه سرگرم تاخت و تاز بودند. در میان خانوادههای سلطنتطلب فرانسه شدیدترین خونریزیها به راه افتاده بود. قبایل نیم برهنه انگلوساکسونها در همین سرزمین انگلستان با شمشیر و نیزه و تبر جنگل درندگان را نمایش میدادند بلکه با اعمال خود سباع و وحوش را آبرومند کرده بودند.
ایتالیا نام با عظمت رم را از دست داده و به واسطه اختلافات و کشمکشهایی که بین سران سیاست و دین برپا شده بود، از اطراف رو به تلاشی میرفت و فقط به صورت مرکز مسیحیت و گناه بخشی و تقليد عقاید تثلیث در آمده بود. یونان که سالیان دراز مرکز علم و تمدن جهان بود، فروغ علم و تمدنش رو به خاموشی بود و خاکستر جهل و خمودی روی آن را میپوشاند. در اروپای شرقی مانند دریای طوفانی امواج فتنه و خونریزی پی در پی بالا میآمد و روی هم با جوش و خروش میغلطید، در آن سرزمین برای کشتی زندگی و سعادت بشر ساحل نجاتی به نظر نمیرسید. امواجی از طوایف مختلف و سوئد و نروژیها و دانمارکيها و قبایل مکدونیا و لومبارديا و ايطاليا پیوسته به هم میخورد و جزر و مدهای بیمناکی ایجاد مینمود. قبایل اتراک از آسیای صغیر برخاستند و مانند سیل باروهای قسطنطنیه و یونان را محاصره نمودند و طوفانی بر این دریای خروشان میافزودند. علاوه بر همۀ جنگهای مستمری که میان شرق و غرب یعنی روم و ایران بود، قوای مادی و روحی همه را فرسوده نموده و آثار باقی مانده تمدن آن روز را رو به ضعف و تلاشی میبرد و بر تجزیه قوای دو مرکز حساس علم و تمدن آن روز میافزود و در اثر تجزیۀ قوا آتش جنگ در هر گوشه و کنار زندگی بشر سرایت کرده و پی در پی اعلام فنا مینمود.
شرق دور سرزمین هند و چین و تبت که روزی مرکز فلسفه و عرفان و صنایع بود، در اوان بعثت عقاید تیره شرک و اوهام و اختلال امور اجتماعی و سیاسی یکسره جو آن را تاریک کرده بود. به طوری که آثار عقیدۀ پرستش بت و گاو و اختران و آتش … و اختلال امور سیاسی و اجتماعی آن هنوز باقی است و سيل تمدن هنوز در آن تأثیر به سزایی ننموده. ایران که از جهت اعتقادات و اخلاق و سیاست و قدرت دورانهای با شکوه و عظمتی را پیموده بود، در اوان بعثت پیغمبر اکرم(ص) در بدترین وضعی به سر میبرد. عقيدۀ يكتاپرستی آن تبدیل به آتشپرستی شده بود و از توجه به پروردگار یکتا و یزدان بیهمتا که نور آسمانها و زمین است، منصرف شده، به پرستش مظاهر و آثاری از حق مانند نور و آتش سرگرم بودند. پروردگاری، از نور و آتش و ستارگان هم تنزل نموده، صاحبان قدرت و مغها و موبدها هم از خدایی سهم میبردند و پرستش خود را بر مردم تحمل میکردند. تحميلات عقیدهای و قدرتهای خودپرستانهای که از متولیان آتشهای مقدس بر مردم میشد یکسره آیین یگانهپرستی و دادگری را از میان برده و عموم را آزرده و خسته نموده بود. این وضع با عوامل دیگر به عقيدۀ الحاد و اباحي را از طرف مزدک و مانی پدید آورده و مانند برق در افکار مردم سرایت نموده بود. خودسری و تاخت و تاز شاهزادگان و موبدان و مرزبانان و دهقانان و اختلاف عقیدهای و رقابت سپهبدان برای تقرب و جلب خاطر پادشاهان و ملکهها و فرسودگی و لگدکوب شدن مردم زیر لگد خودخواهان و تحميلات جنگی، ایران را روز به روز به پرتگاه فنا نزدیک مینمود. ایرانی که از یک سو تا حدود دیوار چین و از سوی دیگر تا آن طرف جبال قفقاز و از سمت دیگر تا یمن و مصر و آسیای صغیر فرمانفرمایی مینمود. پیوسته از اطراف متلاشی شده و از دربار تیسفون جز نامی باقی نبود. در دربار تیسفون جز خودپرستی و کینه و رقابت و فرزند و پدر و خویشاوندکشی و… چیزی نبود. آنچه نبود ادارۀ مملکت و توجه به مردم و اندیشه آسایش خلق بود. آنچه نبود توجه به عواطف و صلاح خلق و تقوا بود. به واسطۀ بدرفتاری و زشتکرداری موبدها و تحميلات مالی جنگهای طولانی و قدرت طبقاتی برای توده مردم ایران زمین، نه روحی باقی بود و نه مالی، نه امید سرانجام و نه مركز اتکایی. فقط در آفاق زندگی تیرۀ خود به انتظار روزنۀ نجات و لطف یزدان به سر میبردند.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در خطبۀ دوم نهج البلاغه بعثت رسول اکرم و اوضاع پیش از آن، با بیان جامع و رسای خود اینطور بیان میکند:
«خداوند سبحان رسول گرامی خود را با دین عالمگیر و براهین رسا و کتابی ثابت و نوری فروزان و فروغی درخشان و فرمانی نافذ به سوی خلق فرستاد تا اشتباهات را ریشهکن نماید و با براهین روشن حجت آورد و به وسیلۀ آیات بیم دهد و با داستانهای عبرتانگیز بترساند. آنگاه این رسول گرامی برانگیخته شد که عموم مردم در تاریکیهای دیجور فتنه به سر میبردند، چنان آشوب و فتنهای که رشتۀ روابط معنوی و دینی خلق در آن گسیخته شده و استوانهای کشتی يقين متزلزل بود. اساس زندگی و اصول نژادی اختلافانگیز و امور حیاتی پراکنده شده بود، راه بیرون رفتن از محیط این زندگی وحشتناک فتنه را دشوار و تنگ و روزنه نجات برای رجوع تاریک و کور شده بود، فروغ هدایت خاموش و تاریکی و کوری همه را فرا گرفته بود، خدای رحمان نافرمانی و شیطان یاری میشد، اهمیت کاخ ایمان از میان رفته و ستونهایش فروریخته و نشانههایش ناشناس گردیده و راههای آن ویران شده و غبار و طوفانهای غفلت و جهل آن را پوشانیده بود. شیطان را با فروتنی پیروی مینمودند و کوره راههای پر پیچ و خمش را با شتاب میپیمودند و به سر چشمههای عفونی وی وارد میشدند. به دست همین مردم علمهای شیطان به راه افتاده و پرچم فیروزیش بر پا شده بود. چه فتنهای که عموم مردم را با لگدهای سنگین خود خرد نموده و زیر قدمهای خود پایمالشان کرده و با تمام قامت بر سر سم ایستاده بود. مردم در این زندگی شوم همه سرگردان، همه نادان، همه بیسامان، همه فریفته و خودباخته به سر میبردند، در بهترین خانه (روی زمین یا خانه خدا) و با بدترین و شرورترین همسایگان میزیستند، خواب راحتشان بیخوابی، سرمهشان سرشک دیده بود، در سرزمینی که دانشمندش لجامزده و دهان بسته و بیخرد و نادان بر کرسی کرامت برنشسته بود.
نشو و نمای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)
در چنین وضع وحشتناک و محیط هراسانگیز و جو تاریکی که راه نجات به روی همه بسته شده بود و در تمام آفاق جهان اختر هدایتی نمیدرخشید، دست عنایت و لطف پروردگار وجود اقدس رسول اکرم را از میان شریفترین خاندان عرب در کنار خانۀ توحید و مدرسۀ تربیت ابراهیمی به جهان فرستاد و فرشتگان را به مراقبت و حراست وی گماشت تا خاطر مقدسش از آثار محیط عرب و جهان متأثر نشود و عادات و اخلاق عمومی در روح پاکش سایه نیفکند و از اوضاع و مواریث زندگی و عقاید همگانی ریشهای در نفس قدسیش جایگزین نگردد. در مدت چهل سال پیش از بعثت وضع رفتار و حرکات و گفتارش رنگ محیط و آداب عمومی نداشت و پیوسته برتر از محیط بود. اینجا است که باید معتقد شد که حساب تربیت روحی و اخلاقی ذات مقدسش از گزیدگان بشر و نوابغ جداست و استعمال لغت نابغه بر شخصیت الهی آن حضرت نارواست.
نوابغ کسانیاند که هدف اصلاحی و نقشه صحیحی دارند که میخواهند آن را با قدرت فکری و ارادۀ توانایی در جهان اجرا نمایند. ولی کسانی که برای هدف مجهول و مقصود نامعلوم و عناوین فریبنده دنیا را به هم میریزند و خون خلق را رایگان روی صفحۀ پاک زمین جاری مینمایند و مردم نادان و کم خرد را نابغه مینامند، نزد خردمندان جز دیوانگان شمشیر به دست نیستند. نوابغ حقیقی و اصلاحی با همه توانایی فکری و روحی خود مولود محیط میباشند. یعنی از محیط افکار و آثاری میگیرند و آن را در ذهن خود جمع میکنند و تجزیه و تحلیل مینمایند و از میان آنها نقشۀ نوینی پدید میآورند. ولی در سخنان و افکار و نقشههای پیامبران بزرگ اثری از افکار و اوضاع زمان و رنگ محیط مشاهده نمیشود. این خود برهان روشن برای اهل بینش و فکر است که فکر آنها از سرچشمه دیگری است و ترتیب آنان از عالمی فوق ماده و اجتماع است و دست دیگری در ساختمان معنوی آنان و پرتو وحی راهنمای فكریشان بوده. در این مورد مردمی که میخواهند با علل طبیعی هر حقیقتی را بفهمند متحيرند و آنچه ببافند جز الفاظ تهی و مقدمات ناقص نیست.
روح مقدس خاتم انبیا پرتوی بود که از عالم ربوبی منفصل شده و در بهترین صورتی از صورتهای مادی و برترین شکل از اشکال بشری درآمد و تمام مراحل حيات را پیمود. گاه در قبیله بود. گاه در شهر به سر میبرد. طفل بیپدر، شبان گوسفند، تاجر امین، قاضی به عدل، سپاهی رزمآور، سرپرست عائله، مصلح میان خلق شد. صورتهای مختلف زندگی را مشاهده کرد و دردهای بیدرمان مردم را دریافت. دو مرتبه سوریه و شام و دمشق را که مرکز تمدن و اجتماع ملل مختلف بود، از نزدیک مشاهده کرد. ولی پیوسته فوق افکار و عادات عمومی بود و عنایت و هدایت پروردگار را همراه داشت. تا روزی برسد که پرچم هدایت را در دنیای تاریک برپا دارد و راه سعادت و نجات را به روی خلق باز کند و نقشۀ نهایی زندگی را به صورت احکام و وظایف طرح نماید و ترازوی عدل را بر حلقۀ محکم ایمان بیاویزد و مکارم اخلاق را به حد کمال برساند و ملل را از ذلت عبودیت خلق نجات داده، به عزت بندگی خدا آشنا گرداند و کاخهایی که از خون دل مظلومان و آه سینه بیچارگان برپا شده ویران کند و بینی خودخواهانی که مدعی رابطۀ بین خدا و خلقند و سهمی از خدایی برای خود قائلند و کلید سعادت و نجات را به دست خود میپندارند، به خاک مالد و دستهایی که به غارت اموال و نوامیس و افکار دراز شده کوتاه گرداند. قدمهایی که ملل را زیر لگد خود فرسوده کرده، قطع نماید و حقوقی که از بشر به تاراج رفته بازگرداند و زمینی که به صورت میدان جنگ وحوش درآمده، به عبادتگاه پروردگار و بهشت سعادت تبدیل نماید و به جای بناهای ظلم و ستم و خودپرستی مساجد و معابد و مدارس تشکیل دهد و در هر گوشه و کنار به جای ستایش بتها و سرود جبارها آهنگ تسبیح و تهليل پروردگار جهان را بلند سازد. نفوسی که در لجنزار شهوات تاریکی عقاید و عادات زشت تا گلو فرورفتهاند، بیرون آرد. چشمهایی که در تاریکی گمراهی کور شدهاند، بینا و گوشهایی که از غوغای هوسها كر شدهاند، شنوا گرداند. افکار و دلهایی که از تشخیص خیر و صلاح و فکر صحیح جامد شدهاند، به راه اندازد. تا غلهایی که از عادات و تقاليد بر نفوس بسته شده بگشاید. زبانهایی که در غیر منطق آرزوهای پست لال شده بازگرداند. احکام و قوانین جامد را در هم شکند. تار و پود پندارها و بافتههای خیالبافان فلاسفه را پاره نمود و به جای آن فلسفه عالی جهان و زندگی را که با عقل و فطرت و عواطف آمیخته است، مستقر گرداند و اسرار مبدأ و معاد را تا منتهای سیر جهان و انسان روشن نماید. خلاصه، بشر را بلاواسطه برای فرا گرفتن انوار ربوبی و فیض الهی از هرجهت مستعد سازد.
آغاز وحی و پرتوی از غار حراء
در حدود شرقی شهر مکه کوهی است، به نام حراء که در دامنۀ مکه، مانند برجی سر برآورده. در چین و شکنج و چهره گرفته و سیاه و دامنههای خشک این کوه، عمر بسیار طولانی و تأثیر حوادث بیشمار طبیعت و تابش هزاران سال آفتاب را بر آن، انسان میخواند. در بالای این کوه مغارهای است که از دامنۀ آن چندان مرتفع نیست. دیوار این مغاره از انواع سنگها و طبقات مختلفه مواد زمینی تشکیل شده که از عمر طولانی زمین و حوادث بزرگ طبیعت حکایت میکند. عمق تاریک آن در انسان هراسی ملازم با تنبه ایجاد مینماید. در آن مغاره به گوش انسان شنوا صداهای مبهمی از قرون بسیار دور میرسد و اسرار مرموزی را در وجدان بینندۀ هوشیار الهام مینماید.
جوانی است که از عمرش نزدیک چهل سال میگذرد و از بهترین خاندان عرب است. چهارشانه و قوی، دارای قیافه روشن و پیشانی باز ابروانی پیوسته، چشمانی سیاه و درخشان، بسیار متفکر و کم سخن، معروف به امانت و راستی و عقل به نام مبارک محمد[1] (صلی الله علیه و آله). چندی است این جوان هر روز از مکه بیرون میآید و آهسته آهسته مانند کسی که چیزی گم کرده که از نشانی و سراغ دادن مردم به آن مأيوس است یا سؤالی دارد که هیچ کس از عهده جواب برنمیآید، به طرف آن مغاره میرود.
نزدیک به هر بوته خار و سنگ و کلوخی میرسد با نظر عمیق به آنها مینگرد، گویا با آنها سخن و رازی در میان دارد. چون در مقابل آن مغاره اسرارآمیز میرسد، با تواضعی که مخصوص بارگاهها و معبدهای بزرگ و دانشگاههای با عظمت است به درون آن وارد شده جای میگیرد.
در اوقات و فواصل معین زنی کامل و بزرگمنش گاهی تنها، گاهی با غلام و کنیز خود کوزۀ آب و سفرۀ نانی که با روغن زیتون تهیه شده با خود بر میدارد و به سرکشی شوهرش میآید. پس از اندک مکثی او را به حال خود تنها میگذارد و به طرف مکه سرازیر میشود.
در میان آن غار و دامنۀ آن كوه و پیچ و خم آن وادی غوغای جمعیت و آرزوها و احتياجات و لغات و اصطلاحات نیست. منظرۀ آفاق باز و هوا پاک و شفاف است. حروف و کلمات نورانی آسمان و خطوط برجستهای که به دست عوامل طبیعت در کوه و بیابان نوشته شده مقابل چشم بینا واضح و نمایان است.
این شخصیت بزرگی که بعداً به نام رسول خداوند و خاتم انبیاء نامیده شد و رحمت برای عالمیان گردید. در میان آن غار به مطالعه صفحات وجود مشغول بود. تمام عالم را کتاب و نوشتهای میدید که دست قدرت و حکمت آن را نوشته و در برابر انسانش قرار داده است. صفحات آن پی در پی مانند اوراق کتاب عوض میشود.
شب که صفحه نزدیک جهان تاریک میگردد، صفحه دور آسمان با ستارگان درخشان نمایان میشوند و با صفوف منظم از برابر چشم میگذرند چون آفتاب طلوع میکند و روز روشن میشود صفحه دور محو میگردد و صفحه نزدیک با موجودات مختلف و رنگها و نظمها و نسبتها و جلوههای خاصی نمایان میشود.
شخص بیسواد، از نوشته و کتاب جز خطوط درهم و برهم نمیبیند. خواننده در نظر اول فقط حروف کلمات را تمیز میدهد و پیوسته معانی را بهتر درک میکند تا آنکه کلمات یکسره از نظر محو میشود و روح و افکار و احساسات نویسنده را مینگرد و در هر جمله و سطری حالات و اوصاف گوناگون او را میبیند.
این شخصیت مقدس در میان آن مغاره در حروف و کلمات و جملههای عالم بزرگ و صفحات آن تفکر مینمود. با این تفکر خالصترین عبادت را انجام میداد و رساترین درس را میآموخت زیرا که روح عبادت تفکر صحیح است و حقیقت درس آن است که به نتیجه یقینی و ثابت برساند تا آن که جوهر و حقیقت موجودات بدون لباس ماده و طبیعت برایش جلوه نموده و مشیت و ارادۀ ازلی را بی پرده مشاهده کرد و تمام معانی و حقایق ازلی در پنج جمله خلاصه شده و به صورت وحی از زبان فرشته علم در دل پاکش نازل گردید و از راه دل به گوش مبارکش رسید، آن پنج جمله، اول آیاتی بود که به صورت حروف و کلمات درآمد و به نام سوره همیشه در کتاب آسمانی باقی ماند:
بسم الله الرحمن الرحيم
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»
بخوان به نام پروردگار خود، آن پروردگاری که مخلوقات را آفرید. انسان را از علقه (موجود بی قراری) پدید آورد. بخوان به نام پروردگار بسیار کریمت. آن پروردگاری که به وسیلۀ قلم تعليم نمود. تعلیم نمود به انسان چیزهایی را که خود نمیداند.[2]
این آیات سر سلسله و مبدأ حرکت بزرگ تعلیم و تربیت جهان گردید. مدرسهها و مساجد گیتی و توسعۀ نوشتن و آموختن از همین مغاره و این آیات آغاز شد. کسانی این حقیقت را درست میفهمند و تصدیق میکنند که علل تاریخی و آغاز پیشآمدها را با نظر صحيح رسیدگی کنند.
این آیات نخستین دستور نهضت اصلاحی رسید و اولین دستور نهضت ایمان و علم و قلم بود. در عقب این دستور، عرب درس نخوانده برای خواندن و نوشتن قیام کرد. پس از نیم قرن ایران قیام کرد. بعد به واسطۀ فتوحات اسلام، قسمتهای شرقی و جنوبی اروپا قیام کرد. سپس، در اثر جنگهای صلیبی و تماس اروپا با افکار و كتب مسلمين يكسره اروپا قیام کرد.
این آیات بزرگترین لطف و کرامت پروردگار را پس از خلقت انسان، تعليم به واسطه قلم معرفی نمود. چون فکر و اخلاق و روابط اجتماع بشر را قلم اداره میکند، به سبب قلم علوم و انکار بشر از هزارها سال باقی مانده و ما فرزندان امروز با بشر گذشته از راه نوک قلم مربوط شدهایم ساختمان و تشکیلات و تمدنهای بزرگ یونان و روم و مصر و ایران و بابل از میان رفت و در میان خرابه مساکن آنها، جانوران منزل گرفتهاند و از ظواهر زندگیشان فقط تودههای خاک و سنگی به جای مانده ولی افکار و عقایدشان را قلم از دست حوادث روزگار حفظ کرد و مخزنهای فکری آنها که کتاب است باقی ماند. آنچه از بناها و لشگرکشیها و تشکیلات که قدرت روز به پا کرده بود از میان رفت و جز شبح خیالی از آن باقی نمانده ولی آنچه از جوهر حقیقت و فکر که با نوک لطيف قلم نوشته شده، باقی مانده. آنچه بر صفحه روزگار بود، فانی شد و آنچه بر صفحه کتاب و نامه است، به جای ماند. این قدرت قلم است که حافظ روح تمدنها و افکار و خزینهدار عالم است و به واسطۀ آن شرق و غرب و گذشته و آینده با هم مربوط میشود.
خلاصه حکومت حقیقی و ارادۀ واقعی بشر اثر قدرت قلم است. به این جهت خداوند پس از بیان قدرت خلقت قدرت و عظمت قلم را تذکر داده و سورهای از قرآن به نام قلم است که در اول آن خداوند به قلم سوگند یاد فرموده. پیغمبر اکرم اصحابش را به نوشتن و آموختن پیوسته امر میفرمود و کابین زنان و فدیه اسیران را گاهی تعلیم خط و خواندن قرار میداد.
بنابراین، نهضت اسلام پیش از هر چیز نهضت قلم است. تا روزی که قلم به دست قائدین دینی و مردان علم و ایمان بود و با این سلاح از حریم افکار و عقاید دفاع میکردند، مسلمانان معنویت و علم و اجتماع صحیح و افکار عالی و همه چیز داشتند. ولی از روزی که قلم را کنار گذاشتند و عرفانمآبی و گوشهگیری و منفیبافی را عموم مردم مسلمان معنای دین و تقوی دانستند، فساد عقیده و اخلاق از هر طرف به جامعه مسلمانان روی آورد و افکار و عقایدشان بیدفاع ماند و جهل و بدبختی بر سر همه خیمه زد.
برادران مسلمان گمان نکنید به واسطۀ عيد گرفتن و آئین بستن و آتشبازی کردن و شیرینی خوردن معنای مبعث را فهمیدهاید و حق آن را ادا کردهاید و به وظیفۀ خود عمل نمودهاید!
روح مبعث همان چند آیۀ اول سورۀ اقرأ است که دستور تعلیم و به دست گرفتن قلم است. اگر به تعلیم و تربیت عموم شروع کردید و قلم به دست گرفتید آن وقت مردم رشید و دین فهمی هستید. فقط کتاب آسمانی شما است که به قلم سوگند یاد کرده. یک سورۀ آن به نام سورۀ قلم است و اول جنبش را از قلم شروع کرده و قلم را به دست دنیا داده. فقط اولیای دین شما گفتهاند نوک قلم نویسندگان حق، بر شمشیر مجاهدین و مرکب علما بر خون شهدا فضيلت دارد. ای نویسندگان و صاحبان قلم که مردمان با ایمان و با وجدانید البته متوجه هستید که نعمت قلم از نعمتهای بزرگ خداوند است که به شما عنایت شده و شما باید از این نعمت شکرگذاری کنید و معنای شکر نعمت، به جا و به موقع به کار بردن نعمت است. نعمت قلم برای تعلیم و تربیت مردم و دفع ظلم و تشویق از کارهای نیک و انتقاد از بدیها است.
تملقها و ستایشها و اهانتهای بی مورد که موجب غرور بعضی و دلسردی بعضی دیگر شود و ترویج فحشا به نامها و عناوین مختلف که توده را به ضعف نفس و جسم و نسل دچار نماید و جامعه را به طرف اضمحلال و فنا سوق دهد، توهین از مقام قلم است.
مراعات نکردن شأن و حرمت قلم موجب رسوایی دنیا و غضب خدا و نفرین آیندگان و سند میزان رشد و هدف عمومی اجتماع، به دست بیگانگان خواهد شد.
آیا هیچ مسئولیتی سنگینتر از این تصور میشود؟ آیا هیچ گناهی این اندازه آثار شوم در بر دارد؟ خداوند همه را از لغزش زبان و دست و قلم و قدم حفظ کند و مسلمانان را به هدف حقیقی دین و اساس تعلیمات خاتم النبيين آشنا گرداند و روز مبعث را در هر سال مبدأ نهضت روحی و ایمانی جدید قرار دهد.
این عید سعید مسلمین را تبریک
در غار مقدس حرا فخر بشر / بشنید ندای پیک رحمن امروز
خلاق جلیل بهر ارشاد بشر / نازل بنمود وحی و قرآن امروز
آن ذات مطهری که بد رهبر / خلق برچید بساط شرک و کفران امروز
با نهضت علم و قلم و قدرت حق / بنهاد بنای عدل و ایمان امروز
ز الطاف خدا به شرق و غرب عالم / افراشت لوای علم و برهان امروز
با بعثت او یافت تکامل ادیان / گردید همی ختم رسولان امروز
این روز بزرگ بس مبارک باشد / زیبد که اگر شوی تو شادمان امروز
گویند عموم مسلمين را تبریک / جمعیت دینی جوانان امروز
غلامحسین محمدی (مرتضی قلی)
چند بیت از قصیده «عصماء» استاد دانشگاه عالیه بیروت دکتر مارون بك عبود مسیحی را در خاتمه این نشریه میآوریم. این قصیده مانند هزارها شعر و نثر از شرق و غرب جهان انعکاس وحی غار حراء است تا بنگریم از دانشگاههای اسلامی پس از این امواج وحی حراء چگونه منعکس میشود؟
محمد (صلی الله علیه و آله)
طبعتک کف الله سیف امان / كمن الردي في حده للجانی[3]
العدل قائمه وفي افرنده / سورالهدی نزلن سحربیان[4]
و علیک املى الله من آیاته / شهبا هتکن مدارع البهتان[5]
لولا كتابک ما راینا معجزاً / في امة مرصوصة البنيان[6]
حملت الى الاقطار من صحرائها / قبس الهدی و مطارف العمران[7]
هاد تصور لي كان قوامه / متجسد من عنصر الايمان[8]
و اراه يغضب للاله موحداً / من نخلة في عرفها صنوان[9]
لم يزهه بدر ولا احدثنی / عزماته عي خطة العرفان[10]
فهو اليقين يصارع الدنيا و من / جاري اليقين يعود بالخذلان[11]
وكذا النبوة حكمة و تمرد / وتقي، و الهام و فرط حنان[12]
هي ذلك الروح الذي يتقمص الا / بطال للحدث العظيم الشأن[13]
تلقى على الابطال شكتها فتد / فعهم فيفجر كالبركان[14]
آنگاه با چنین اشعار پر مغز و بلندی استاد مسیحی جنگهای احد و فتح مکه و صفوف دو طرف و هدفها و افکار اسلام و جاهلیت را متمثل نموده تا آنکه درباره فتح مکه میگوید:
الله اکبر دهورت اصنامكم / فتحطمت، اسمعت صوت اذان
الله اکبر بتهای شما سرنگون شد خورد شد، آیا شنیدی بانگ اذان را.
هذا بلال يبلغ النبأ العظيم / و يطبع اسم الله في الأذهان
این بلال است که خبر بس بزرگی را ابلاغ مینماید و در ذهن ها نام خدا را نقش میکند.
و محمد مغض جلالا خاشع / ملاء النفوس جماله الروحاني
و محمد از هیبت و خشوع چشم بر هم نهاده و دلها را از جمال روحانی خود پر کرده.
ان النبي اذا تأمل مطرقاً / فتحت لديه خزائن الكتمان
این همان پیمبر است که چون سر به تفکر فرو برد، خزائن پوشیده حقایق به رویش گشوده شود.
يبدو العتيد امامه متجسداً / فيمس ظهر الغيب مس بنان
هر نهفته دیرین در برابر جشمش مجسم گردد و وراء غيب را با سرانگشت لمس مینماید.
و تمر من قدامه قطع الدهور / كتائبا معروضه العوان
قرنها پی در پی از برابرش میگذرند مانند افواج سپاهیان.
قیری الوجود امامه كمصور / جم الخطوط منوع الالوان
پس عالم وجود را مانند صفحههای رنگارنگ و پر از خط و رسم مینگرد.
فاذا مشى هوت المعاقل ركعا / و انقض رفرفها على الاركان
این نبوت چون به راه افتد پناهگاههای غیر حق در برابرش تسلیم میشود، سر فرود میآورد، کنگرهها و پایههای آن فرو میریزد.
ماللتخوم مناعة في عرفه / ملک النبي العالم الانساني
در منطق او سر حدات محدود پایهای ندارد این نبوت فرمانفرمایی جهان انسانی را به دست دارد.
و العبقرية ان فری محراثها / الأرض الموات تبدلت بجنان
این نبوت فوق العاده همین که وسیله شخمش را در سرزمین خشکی راند آن را یکباره چون بهشت سرسبز و خرمش میگرداند.
هذا يتيم صار كافل امة / و ابالبيض الارض و السودان
این یتیمی بود که سرپرست امت و پدر مهربان سفید و سیاه گردید.
ما كنت سفاحا تسفك دماً / الا بحق العادل الديان
تو اندیشه خونریزی نداشتی و خونی بی جهت نریختی مگر به دستور حق عادل دیان.
لولا اعتداؤهم علیک و جورهم / ما خضت حربا طاعنا بسنان
اگر آنها پیش دستی به جنگ نمیکردند و ستم را روا نمیداشتند تو وارد کارزار نمیشدی و با سر نیزه سروکار نداشتی.
علمت بالقلم الذي لم يعلموا / فاتوک بالخطى و المران
تو آنها را با نوک قلم خواندی تا تعلیم دهی آنچه نمیدانند آنها نوکهای تیز نیزه و شمشیرهای بران را پیش آوردند.
قد احر جوک فاخر جوک فنلتهم / مذار عو و اعن ذالك الطغيان
آنها بر تو هرگونه سخت گرفتند تا بیرونت کردند ولی همینکه از طغیان سرخوردند تو هر گونه نوازششان کردی.
اسمحت ثم صفحت عن آثامهم / و غمرتهم بالفيء و الاحسان
تو بزرگواری کردی از گناهانشان درگذشتی و آنها را غرق مال و احسان کردی.
روح اسلام
الله دینک جنة مختومة / من كل فاكهة بها زوجان
خدا برکت دهد آئین تو را که بهشتی سر به مهر – و از هر میوهای در آن جفت جفت بهره میدهد.
دین تدفق حكمة و تجدداً / كالبحر لفظاً و السماء معانی
آئینی که از آن حکمت و پیشرفت میجوشد چون دریا است از جهت لفظ آسمان است از جهت بلندی معنی
الفت منه وحدة كونية / العيد و المولی بهاندان
از نظام آئین خود وحدت جهانی تنظیم ساختی که بنده و آقا به وسیلۀ آن یکسانند.
تشقى العدالة في القصور و انت قد / اسعدتها بمضارب السربان
عدالت در میان کاخها پست و زبون گردیده، همان تو عدالت را در میان خیمههای بیابان چون سراب سعادتمند نمودی.
امعلم التوحيد وحدامة / قد فرقتها نعرة الاديان
ای معلم توحید متحدساز امتی را که نعرههای مذهبی پراکندهاش ساخته.
قوم تقض فراشهم آرائهم / ومسيحهم و رسولهم اخوان
قومی که در میان بستر خواب آرای مختلف آرامش آنها را برده با آنکه مسیحشان و رسولشان با هم برادرند.
يتنازعون على السماء وارضهم / في قبضة الرواد و الحدثان
اینها بر سر آسمان با هم کشمکش دارند و سرزمینهاشان در دست پادوهای بیگانه و بچههای تازه به دوران رسیده است.
فلتنحن الأجيال اجلالا اذا / ذكر النبي الاطهر العدنان
همین که نام پیمبر عدنانی برده شود باید در قرون مختلف ملل دنیا در برابرش سر تعظیم فرود آرند.
المالیء الدنيا بذكر الله و الداعی / شعوب الأرض للوحدان
آن که دنیا را به یاد خدا پر کرد و قبایل را به وحدت و توحید خواند.
ولينعق المتعصبون فلم يضر / طير الجنان تمطق الغربان
مردم لجوج متعصب هر چه خواهند قار و قور کنند، چه مرغ بهشتی را قارقار کلاغ زیان نرساند.
//پایان متن
[1] چنان که علمای تاریخ و سیره مینویسند، پیش از بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، از همۀ مردم مکه و قوم و قبیلهاش در شرافت نفس و بزرگواری برتر بود. برای بتی تعظیم نکرد. از آداب و رسوم جاهلیت خود را برکنار میداشت. به آنچه عقل توانای فطریش راهنمایی مینمود، عمل میکرد و خدای را به یگانگی میپرستید. معروف به امانت و صدق و انصاف بود. در سالهای نزدیک بعثتش انس به خلوت میگرفت، هر سال یک ماه در غار حراء تنها به عبادت به سر میبرد. خوابهای صادق و روشن میدید. در سه سال پیش از بعثت آثار فرشته را احساس میکرد و شخص او را نمیدید. در این مدت روح و فکرش برای فراگرفتن وحي آماده میشد. تا آنکه بانگ وحی را آشکارا شنید و صورت فرشته را دید و دستور اقرأ به گوشش رسید.
[2] پنج آیۀ اول سورۀ علق به گفته بیشتر علمای قرآن و تفسیر اولین آیاتی است که به رسول اکرم نازل شده. بعضی میگویند پس از این آیات اقرأ آیات اول سورۀ «ن وَالْقَلَمِ» نازل شده. بنابراین، نخستین آیات وحی همه دستور قرائت و تعلیم و بیان ارزش قلم است و بعضی میگویند مقصود از لفظ (ن) هم دوات یا مرکب است.
[3] دست حق سیف امانت بسرشت دردمش مرگ تبهکار نوشت
[4] قائمش عدل و سور کو هر آن کرده نازل بهدی سحر بیان
[5] بر تو آیات خود ایزد بر خواند شهبش مدرعة کذب دراند
[6] از کتاب تو شد اعجاز عيان در صف امت روئین بنیان
[7] که ز صحرای خود آرد به جهان نور ارشاد و رداء عمران
[8] رهنمایی که بدا من قامت راست جسمش از عنصر ایمان برخاست
[9] بهر توحید به نخل گستاخ خشم گیرد که به ريشه است دو شاخ
[10] او نباید ز (بدر) و ز (احد) همت معرفتش سست نشد
[11] او یک سره يقين است که بر دنیا پنجه افکنده و کشتی میگیرد. هرکس که به میدان يقين آید با سرافکندگی باز میگردد.
[12] این است نبوت، حکمت است، سرپیچی از باطل است، تقوی است، دلی لبریز از مهر است.
[13] این همان روح است که قهرمانان برای روبه رو شدن با حوادث سنگین از آن پیراهنی بر تن میآرایند.
[14] همین که بر دل قهرمانان جرقهای از این روح برزند آنها را بر میانگیزد و مانند آتشفشان منفجر میسازد.
//پایان متن
منارهای در کویر؛ مجموعه مقالات آیتالله طالقانی، جلد اول (توحید و استبداد)، محمد بستهنگار، تهران: انتشارات قلم، چاپ اول، 1377، صص 231-249.
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.