«وَاِذ قَالَ اِبرَاهِيمُ رَبِّ اجعَل هذا بَلَدًا آمِنًا وَارزُق أَهلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَن آمَنَ مِنهُم بِاللهِ وَاليَومِ الآخِرِ قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضطَرُّهُ اِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئسَ المَصِيرُ» (126)
«وَاِذ يَرفَعُ اِبرَاهِيمُ القَوَاعِدَ مِنَ البَيتِ وَاِسمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّل مِنَّا اِنَّکَ أَنتَ السَّمِيعُ العَلِيمُ» (127)
«رَبَّنَا وَاجعَلنَا مُسلِمَينِ لَکَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسلِمَةً لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُب عَلَينَآ اِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» (128)
«رَبَّنَا وَابعَث فِيهِم رَسُولاً مِّنهُم يَتلُوا عَلَيهِم آيَاتِکَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ وَالحِكمَةَ وَ يُزَكِّيهِم اِنَّکَ أَنتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ» (129)
و آن گاه كه ابراهيم گفت: پروردگارا! اينجا را شهر امن گردان، و اهل آن، همانها را كه به خدا و روز واپسين ايمان آرند، از بهرهها روزى ده! خداوند گفت: هر كسى كافر شود او را اندكى بهرهمند خواهم كرد، سپس او را به ناچارى به سوى عذاب آتش پيش مىبرم و آن بدسرنوشت نهايى است! 126
و آن هنگام كه ابراهيم پايههاى خانه را بالا مىبرد، اسماعيل هم: پروردگار ما، از ما به خوبى بپذير، چه تو، همان تو، بس شنواى دانايى. 127
پروردگار ما، ما دو تن را يكسره تسليم خود گردان و از ذرّيه ما هم برگزين و قرار ده گروهى همفكر و مسلم به تو، و جا و راه و روش انجام عبادت ما را به ما بنماى و توبه ما را بپذير، چه تو، همان تو، بس توبه پذير مهربانى. 128
پروردگار ما، در ميان آنها پيامبرى از خودشان برانگيز كه آيات تو را بر آنها پيوسته بخواند و كتاب و حكمت را به آنان بياموزد و پاكيزه و برومندشان سازد، چه تو، همان تو، خداوند عزيز و حكيمى. 129
ابراهيم، اصل آن، «آب رام»: پدر بزرگ. ابراهام هم خوانده مىشود: پدر امت.
بلد: سرزمين مورد علاقه و سكونت. از «بَلَدَ فى المكان»: در مكان ماند و سكونت گزيد.
مَتَعَ: روز به نهايت بالا آمد؛ به درازا كشيد؛ مَتّعَ: از چيزى تا آخر بهرهمند شد.
أضطرّه (از باب افتعال و از مصدر ضَرّ: زيان رساندن): او را به زيانش در كارى ناچار كرد.
رفع: فراآوردن، بالابردن.
قواعد، جمع قاعده: پايه و اساس. از قعود: نشستن.
اسماعيل، به حسب لغت: شنواى خدا (از خدا). فرزند ابراهيم از هاجر، كنيز ساره.
مسلم، از أسَلَمَ : تسليم شد، پذيرفت، تن درداد، سرنهاد.
مناسک، اسم مكان و زمان و مصدر از «نُسك»: بندگى، انجام كامل عبادت.
يُزكّى، از «تزكيه»: پروراندن، افزودن؛ زمين را پاكيزه كردن؛ تشنگى دادن؛ زكات مال را گرفتن؛ خود را ستودن.
عزيز، صفت: نيرومندى كه كسى به او دست نمىيابد و ناتوان نگردد؛ بى مانند در توانايى و قدرت؛ كمياب.
بعث: برانگيختن، از جاى برخاستن، از خواب جهيدن، به هيجان آمدن.
حكمة: آرا و عقايد درست و محكم. از حَكَمَ: پابرجاشد؛ خود را گرفت.
«وَ اِذ قالَ اِبراهيمُ رَبِّ اجعَل هذا بَلَداً آمِناً وَ ارزُق اَهلَهُ مِنَ الثّمَراتِ». آيه قبل هدف و نقشه نخستين بيت را بيان كرد كه مرجع عموم مردم و مركز تغيير اراده و منشأ امنيت نفوس است؛ اين آيه، اولين دعاى ابراهيم است تا با عنايت مخصوص پروردگار، در سرزمين اين خانه و شهرى كه در پيرامون آن تأسيس مىشود، امنيت مستقر گردد و وسايل روزى واردين و پاسداران آن فراهم شود. چون تأمين امنيت و روزى اهل اين شهر از عهده ابراهيم خارج بود، خواست تا با دعا و درخواست از خداوند فراهم شود تا نقشه و مقصود او از بناى بيت تحقق يابد. نخست ابراهيم روزى را براى همه اهل بلد از خداوند خواست: «وارزق أهله»، سپس گويا غيرت حق خواهى يا تنبيه خداوند درباره امامت ذرّيه، او و دعايش را متوجّه و مخصوص مؤمنين گرداند:
«مَن آمَنَ مِنهُم بِالله وَ اليومِ الآخِر». «مَن آمن» بدل «أهله» است، (بدل بعض از كل): چون رحمت خداوند شامل و عام است، همه را روزى مىدهد، ولى آنها كه به اختيار خود طريق كفر را پيش گرفتهاند، بهره خود را كوتاه و محدود ساختهاند:
«قالَ وَ مَن كَفَرَ فَاُمَتِّعُهُ قَليلاً». «اِمتاع»، بهرهمند ساختن است. و بهرهمندى غير از داشتن مال و قدرت است. در مزاج منحرف كافر، بهره از روزى، محدود به همان بهره حيوانى است و بهره حيوانى نسبت به بهره انسانى كه با جاذبه ايمان روزى را پيش مىبرد و به صورت حيات، قدرت و نور درمى آورد، بسى اندك است. و همان روزى اندك هم در مزاج كفر آنان، مايه و كشش به سوى عذاب را فراهم مىسازد: «ثُمَّ اَضطَرُّه اِلى عَذابِ النّارِ».
آن يكى نُـوشَد شـود نـور اَحَد اين يكى نُوشَد شود بخل و حسد[1]
دعاى ابراهيم به اجابت رسيد؛ شهر مكه، در ميان قبايل غارتگر عرب و دنياى پرآشوب آن روز، پيوسته محل امن گرديد، چنان كه هيج غارتگر و فاتحى بر آن دست نيافت. درهاى مكه، تنها در روز فتح آن، به روى پيامبر خاتم باز شد تا عهد ابراهيم را انجام دهد و آن را از آلودگى شرك و بتها پاك گرداند. با آنكه بيت المقدس و ديگر شهرها و مراكز عبادت، پيوسته در معرض حمله فاتحين و خرابى خرابكاران بوده است، لطف خداوند و نفوذ معنوى اين خانه در دلها، و تا حدى دور بودنش از نظرها، منشأ امنيت آن گشت و از دسترس حوادث به دورش داشت. امنيت موجب رفت و آمد اموال تجارتى و بارانداز ثمرات، پيش از اسلام و پس از آن، گرديد: «أولم نمكّن لهم حرماً آمناً يُجبى اليه ثمرات كلّ شىءٍ رزقاً مِن لدنّا»؟[2]
اگر مانند عرفا «بلد آمن» را تأويل كنيم يا به نفوس ايمانى تعميم دهيم، مىتوان گفت: «نفوسى كه در امنيت ايمان قرارگيرد، از همه ثمرات معنوى قوا و ادراكات خود پيوسته و غير محدود بهره مىگيرد؛ ولى كافران بهره شان از اين گونه ثمرات محدود و منقطع است».
«وَ اِذ يرفَعُ اِبراهيمُ القَواعِدَ مِنَ البَيتِ وَاِسماعيلُ». «إذ» در اين آيه، و ديگر آياتى كه به آن آغاز شده، ظرف زمان و متضمن تنبيه و تذكّر است.[3] معناى «يرفع» (بالا مىبرد)، از بنـا مىكرد يا مىساخت، اعم است و اِشعارى به بالا بردن مقام و برآوردن مقصود نيز دارد؛ چنان كه پايهها و قوانينى (قواعد) كه در ماده استوار است، آن را به سوى معنى و عالم روح بالا مىبرد. «من البيت» بيان قواعد است، يا «مِن»، تبعيضيه است.[4] و «اسماعيل» كه با عطفِ مطلق و پس از تكميل جمله آمده (به جاى، يرفعان ابراهيم واسماعيل)، دلالت بر اين دارد كه اسماعيل هم مستقلاً و بيش از رفع قواعد، همه گونه به او يارى مىكرد و دستاندركار بود.
آيه 26 سوره حج: «و إذ بوَّأنا لاِبراهيم مكانالبيت …» دلالت بر اين دارد كه مكان بيت با عنايت پروردگار و جستجو و تكاپوى ابراهيم (بوأنا) به وى نمايانده شد؛ مكانى بوده است در حدود خط استوا و از نخستين قطعه تكوين شده زمين.[5]
ابراهيم سرزمينى را براى ساختن بيت مىجست كه از همه آلودگىها پاك و از دسترس تمدنهاى مصنوعى، افكار و معلومات غرورانگيز و هيجان شهوات و آمال كاذب به دور باشد. دست تدبير خداوند او را از شهرها و مراكز تمدن ريشه دارى، مانند بابل، شام، مصر، و بيابانها و دشتهاى سرسبز و خرم گذرانده در ميان بيابان شنزار حجاز و دور از مقررات بشرى، حكومتهاى فردى و كاخهاى طبقاتى ـ كه همه زنجيرهايى بر استعداد و پردههايى بر فطرت آزاد بشرند ـ و در عمق درّهاى كه سلسله كوههاى خشك آن را احاطه كرده، مكان بيت را يافت ابراهيم قطعهاى را يافت كه پيش از پيدايش قطعات ديگر و راه افتادن آدمى، روى زمين مانند گوهر تابان مىدرخشيد، اين تابش قرنها پيش از آن بود كه در اثر قوانين و نظامات بشرى، دسته يا گروهى تودههاى مردم را به بندگى خود درآورند، و راههاى امتيازات، ظلم و تجاوز را باز كنند. سرزمينى كه نور خورشيد و ماه و ستارگان بر آن مىتافت، گويا نخستين تابش نور حيات بر آنجا بود. در آن روزگاران كه نسيم بر درياها مىوزيد و فرشتگان در اطراف زمين تسبيح مىگفتند و رحمت خدا همه جا را فرا گرفته بود و هيچ حركت و جنبشى از جنبندگان محسوس نبود، تنها اراده او بر همه موجودات فرمانروا بود، درحقيقت اولين نقطهاى بود كه عرش رحمت و فرمان خدا در آن قرار گرفت.
اميرالمؤمنين (ع) در خطبه «قاصعه»[6] درباره گزيدن مكان اولين خانه خدا و اسرار اعمال و مناسک آن چنين مىفرمايد: «آيا نمىنگريد چگونه خداوند سبحان از اولين كسان زمان آدم عليهالسّلام تا آخرين مردم را در معرض آزمايش آورده است به وسيله سنگهاى روى هم چيدهاى، كه نه زيان مىرساند و نه سودى، و نه مىشنود و نه مىبيند؛ آن را بيت حرام محترم خود و وسيله قيام خلق قرارداده در سرزمين سخت سنگستانى و با كمترين تپههاى حاصلخيز خاكى و تنگترين درّهها و دامنههاى كوهستانى، در دل سلسله كوههاى ناهموار و ريگستان نرم و بى قرار، در بيابانهايى كه جز چشمهها و چاههاى خشک و كم آب و دهكدههاى پراكنده كم حاصل كه بهرهاى از آن به دست نمىآيد و حيوان نافعى در آن پرورش نمىيابد، آن را برپا ساخته آن گاه آدم و فرزندانش را وادار كرد كه روى خود را به سوى آن گردانند و در برابر آن خضوع كنند. اين خانه مركز رفت و آمد رهروان خداجو و سر منزل كوچهاى لبيك گو گرديد: دلهايى كه ثمرات ايمان و معرفت به بار مىآورند و به هواى آن پرواز مىكنند، از بيابانهاى دور و دراز و صحراهاى خشك و باز و از دل درهها و پيچاپيچ عمق جادهها و جزاير[7] منقطع درياها، به سوى آن كوى مىروند تا چون به آستانه آن نزديك شدند، كتفهاى خود را براى اظهار فروتنى در برابر آن به حركت آورند و بانگ تهليل و تلبيه[8] را بلند سازند، ژوليده و غبارآلود، بر پاهاى بىقرار، شتابان و حيران، به اين سو و آن سو روند، درحالى كه جامههاى گوناگون را پشت سرانداخته، و موى سر و روى خود را رها كرده و چهره نيكوى خود را دگرگون ساختهاند. شگفتا! ابتلايى است بس بزرگ! امتحانى است بس دشوار! و آزمايشى آشكار! و آخرين وسيله تصفيه نفس و انقلاب درون! خداوند اين خانه و اعمال آن را سبب رسيدن به رحمت و راه يافتن به سوى جنت خود گرداند.
و اگر خداوند سبحان مىخواست بيت الحرام و مشاعر عظامش را در سرزمينى خرم و در ميان باغستانها و نهرهاى جارى قرار دهد؛ مىتوانست آن را در نقطهاى از زمين برپا سازد كه درختهاى سرسبز و شاخههاى رنگارنگش سر به هم آورده و ميوههاى گوناگونش به زمين نزديک شده و كاخهاى با شكوهش در آغوش هم قرار گرفته و ساختمانهاى آن به همپيوسته باشد؛ در دشتهايى كه مزارع گندم و حبوباتش چشم بربايد و مرغزارهاى سرسبزش نشاط انگيزد، در دامنههاى باطراوت و چشمهزارهاى جوشان و جادههاى آباد. اگر خداوند خانه خود را در اين گونه سرزمينها تأسيس مىكرد، ارزش عمل و نتيجه كوشش، به حسب سبكى امتحان، ناچيز و اندک مىگرديد و مقصود نهايى به دست نمىآمد.
اگر سنگهاى بنا و ديوار و نماى آن از زمرد سبز و ياقوت سرخ و بلورهاى نورافشان ساخته و پرداخته شده بود، به آسانى شكوك در قلوب راه مىيافت و به سرعت در درون دلها رخنه مىكرد و پايدارى در برابر وسوسههاى شيطان ضعيف مىگرديد و قدرت مجاهده و ارزش آن كاسته مىشد و مقاومت حق و زد و خورد آن با باطل از ميان مىرفت. (حكومت قلوب به دست شكوك و شبهات دست به دست مىگرديد). خداوند حكيم است كه بندگان را به وسيله ابتلا به شدايد در معرض آزمايش مىآورد، و به انواع مجاهده آنان را به بندگى وامى دارد، و با سختىهاى گوناگون امتحان مىكند، باشد كه طغيان و خودسرى از دلها برود و فروتنى و تسليم در برابر حق در نفوس جاىگير شود. خداوند اين امتحانات و شدايد را درهاى گشودهاى به فضل خود و راههاى آسانى به عفو و مغفرت خود مىگرداند».
در آغاز اين خطبه: «خداوند از آغاز جهان و زمان آدم …» صريح است در اينكه اين خانه پيش از بناى ابراهيم پايه ريزى شده، يا مكان آن مورد توجّه بوده است؛ آيه: «واذبوَّأنا لابراهيم مكان البيت»[9] نيز ظاهر در همين است؛ زيرا اگر مقصود تعيين مكانى براى خانه باشد، تعبير «هذه المكان» يا «مكاناً للبيت» مناسبتر بود. رواياتى هم مؤيّد همين مطلب وارد شده است.
«رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا اِنّکَ اَنتَ السَّمِيعُ العَلِيمُ». اين دعاى مطلق كه محدود به قول و نيت نيامده، به خوبى حال و وضع اين دو بانى را مىنماياند. دعايى است كه خضوع و انقطاع آنها را آشكار مىسازد و از راز دلشان برميخيزد و از زبانشان سرمىزند؛ گويا آنها چنان در برابر عظمت و اراده حق مقهور بودند كه كار بنا در نظرشان ناچيز بود و نامى از آن نمىبردند.
پذيرش هر چيزى به اين است كه پذيرا آن را جزء هستى خود كند و مقصود پيش آورنده را منظور دارد. در اين آيه مقصود از درخواست پذيرش، گويا اين است كه پروردگار اين بنا را مشمول ربوبيّت (ربّنا) خود گرداند و به سنگ و گلى كه روى هم چيده و در معرض فناست، صورت بقا دهد و در پرتو صفت ربوبيّش مانند ثابتات عالم شود و منشأ تربيت خلق گردد.
اين درخواست، كه از ضميرِ سراسر اخلاص به حق و رحمت بر خلق برمىخاست، در پيشگاه خداوند پذيرفته شد، چنان كه نه عصبيّت جاهليت و رقابت قحطان و عدنان بنيان آن را متزلزل ساخت و نه تاريكىهاى شرک بر آن پرده نسيان پوشاند. بلكه پيوسته چراغ هدايت و رهنماى توحيد در ظلمت جاهليت عرب و جهان بود و پرتو آن در هر گوشه و كنار جهان مىتابيد و در پرتو آن معابد و مساجدى به نام خدا و با دستهاى با اخلاص تأسيس گرديد.
آرى، حكمت خداوند دعاى ابراهيم را اجابت كرد و آن خانه تركيب يافته از سنگ و گل را در برابر عوامل انهدام نگه داشت و به آن صورت بقا بخشيد، با آنكه موجبات از ميان رفتن و فناى آن، در داخل و خارج شبه جزيره، از هر بناى محكمى بيشتر بود، زيرا پاسدار آن در داخل تنها قبيله عدنان از اولاد اسماعيل، و وارد بر آن سرزمين بودند. و همين پاسدارىِ ميراثى به آنها برترى و سرورى بخشيده بود. از اين روى ديگر اعراب متعصّب و امتيازجو بايد به اين برترى و سرورى قبيله عدنان تن دهند. يهود (فرزندان اسحاق) هم، كه در قسمتى از جزيره نفوذ اقتصادى داشتند، قبله خود را تنها بيت المقدس مىدانستند و از نفوذ معنوى و روىآوردن مردم به كعبه، براى قبله و مركزيت خود، بيمناك بودند (چنان كه درباره تغيير قبله، آن سر و صداها را به راه انداختند كه خواهد آمد. و در تورات از بناى بيت به دست ابراهيم و اسماعيل، و از كعبه نامى ديده نمىشود!). در خارج شبه جزيره هم هر يک از دو دولت بزرگ روم و ايران مىكوشيدند كه عرب را مقهور خود سازند و توجّه آنها را به سوى خود كشانند، چنانكه روميان، اعراب شام را تحت نفوذ خود و به كيش مسيحى درآوردند و پادشاه حبشه و يمن براى ويران كردن كعبه، سپاهى با پيلان جنگى بسيج كردند كه داستان شكست و فناى آنها را سوره «فيل» تذكر داده است و عرب، سال اين پيشامد را مبدأ تاريخ گرفت و مشركان نيز با دشمنىهايى كه با دعوت اسلام داشتند، اين واقعه را انكار نكردند. دولت ايران هم براى از ميان بردن تمركز عرب كه اطراف اين خانه بود، همه گونه مىكوشيد. با همه اين عوامل دينى و سياسى، شكوه و قدرت معنوى اين خانه پيوسته رو به افزايش نهاد و در خلال اين قرون هميشه مركز طواف كنندگان و اطرافش محيط امن، و اصول مناسكش برپا بوده است.
گويند ساختمان بت بزرگ كه «وَدّ» نام داشته، با لباس احرام بوده است. شبيه همين لباس در پيكر مجسمههاى خدايان مصر و هند و چين مانند پيكره كنفسيوس و لائوتسه ديده شده است. بعضى حدس مىزنند اين لباس احرام، مانند طواف صابئين و يونانىها از آداب ابراهيم خليل اقتباس شده است. هر چه بوده، آنچه مشهود است همين است كه اين خانه و حريم و اصول مناسك آن محفوظ ماند، با آنكه خانه قدسى مانند بيت المقدس چندين بار به دست فاتحان هتك و سوخته و ويران گرديد!
«رَبَّنا وَاجعَلنا مُسلِمَينِ لَکَ…» اين درخواست و دعا، تا آنجا كه به اراده و اختيار ابراهيم مربوط بود، در نفس او و اسماعيل تحقق يافت؛ بيش از حد اختيار كه توفيق كامل و هميشه باشد، مربوط به عنايت خاص پروردگار است تا يكسره روى آنها را از غير برگرداند و تسليم حق كند. و نيز اين دعا تذكرى است از هدف غايى اين بنا؛ گويا اين نيت و درخواست آميخته با آب و گل اين ساختمان است و روح بانيان را در اين صورت مجسّم مىسازد، تا در تكميل بنا، مناسك و آداب آن، خود دو فرد كامل و شاخص اسلام و از هر رو تسليم اراده و اجراكننده امر خدا شوند و از ذرّيه او پيوسته مردمى همفكر، هماهنگ و به تمام معنى مسلم تربيت شوند تا مانند همه پديدههاى جهان، از ذرّات تا كُرات، بر محور حق و عدل بگردند: «ومن ذرّيتنا امة مسلمة لك». همين كه شعور و عقل فطرى هشيار شد و شعاع صفات بر آن تابيد و چشم آن را گشود، اولين مرتبه عقيده را مىسازد؛ و چون قلب به آن حقيقت عالى گراييد، رو به ايمان پيش مىرود؛ و چون جاذبه توحيد و صفات، سراسر خلال نفس انسانى را فراگرفت و همه قوا و عواطف و غرايز را تحت اراده خود آورد و به آن سوى گرداند، اوّلين مرتبه تسليم است؛ و چون همه مقاومتها وجنبشهاى مخالف از ميان رفت، اسلام كامل تحقق مىيابد. گويا همين موردِ درخواست ابراهيم و اسماعيل براى خود و بعضى شايستگان از ذرّيه بوده است. و اين معناى اسلام، آخرين مرتبه كمال توحيد است؛ چنانكه اسلام و تسليم ظاهر در برابر حكومت و شريعت اسلام، اوّلين مرحله آن است.
ابراهيم پس از درخواست اسلام، ارائه مناسك را از پرورگار مىخواهد: «وَ اَرِنا مَناسِكَنا»، نه تعليم آن را كه تنها در ذهن دريافت شود؛ بلكه مىخواهد تا جزء به جزء عبادات و محلهاى آن را نشان دهد؛ يا چنان تعليم دهد كه مانند ديدن باشد. بنابراين، از آغاز تأسيس بيت، همه مناسك بر طبق دستورات پروردگار بوده و ابراهيم به آن متعبّد گشته است. اين مناسك از «طواف» و «سعى» شروع مىشود و به «قربانى» كه رمز اسلام كامل است، تكميل مىگردد. هريک از اين مناسك، از طواف، سعى، وقوف در عرفات، مَشعر، رمى و ذبح، رمز يكى از مراتب تكامل در توحيد است، ولى همه آنها از جهت تعبّد، تكميل اسلام است، زيرا معناى عمل تعبّدى همين است كه مكلّف آن را از جهت فرمانبرى انجام مىدهد، و هرچه تعبد بيشتر شود، اصل فرمانبرى از پروردگار، در روح متعبِّد محكمتر مىشود و اسلام همه نفس او را فرا مىگيرد و، به تعبير ديگر، قوا و انگيزههاى نفسانى او تسليم حق مىگردند. از اين جهت در انجام عبادت اگر اندكى توجّه از تعبّد خالص و فرمانبرى برگردد، مانند توجّه به جلب نفعى يا دفع ضررى، چون حقيقت و روح عبادت تحقّق نيافته، باطل است. شايد به همين جهت همه اسرار عبادت بر همه مجهول است و آنچه بر اندكى معلوم است، نبايد در نيّت و تعبّد مورد توجّه باشد، تا تعبّد به كمال اسلام برساند؛ يعنى اسلام بسيط اولى بر همه قواى نفس گسترش يابد و همه افعال و اعمال را در جهت قرب و كمال تنظيم كند.[10] با اين گونه تعبّد و تسليم، سراپاى فكر و نفس و عمل مقهور و محكوم اراده حق مىشود. پس از آن، رحمت و لطف پروردگار، مسلم را به سوى خود مىكشاند و از جاذبههاى مخالف مىرهاند و از جانب خداوند توبهاش را فرامى گيرد:
«وَ تُب عَلَينا اِنَّکَ اَنتَ التّوّابُ الرَّحيمُ». بنابراين، اين سه دعا: «درخواست اسلام، ارائه مناسك و پذيرش توبه» مرتبط با هم و سابق مقدمه و پايه لاحق و لاحق مكمّل سابق است. به همين جهت در يك آيه و پس از يك «ربّنا» آمده است، گويا مراتب صعودى تسليم و تعبّد و توبه صورت ديگرى است از راه برگشت به سوى بهشت و موطن نخستين آدمى كه از آن هبوط يافته است.
«رَبَّنا وَ ابعَث فيهِم رَسُولاً مِنهُم يَتلُوا عَلَيهِم آياتِکَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَ الحِكمَةَ وَ يُزَكِّيهِم». اين آخرين دعاى ابراهيم و نشان دادن مقصود نهايى از ساختمان ظاهر و يا سازمان باطن بيت است، تا در شعاع اطراف آن و در پرتو مناسك آن و از ميان ذرّيّهاى كه از هرچه روى گردانده و به حق روى آورده تسليم شده باشد، پيامبرى برانگيخته شود و قيام كند تا عقول و نفوس مستعدّى را با تلاوت آيات و تعليم كتاب و حكمت و تزكيه، به ثمر رساند. طلب فراهم شدن ذريّه مسلمهاى، پيش از بعثت رسول، گويا براى آماده شدن زمينه نفوس آن ذريّه براى بعثت چنين رسولى است تا اسلام فطرى آنها را تكميل كند و با شعاع آيات و تزكيه نفوس بذر كتاب و حكمت را در افكار آنان بروياند.
مقصود از «آيات»، يا كلمات و عباراتى است كه نشانههاى پروردگار است؛ يا آيات و نشانههاى هستى است كه به صورت تعبيرات و كلمات رسا درآمده است. تلاوت آيات براى آن است كه چشم عقل و ديده باطنشان باز شود. اگر معناى «كتاب» امور ثابت و واجب باشد، مقصود فراگرفتن قوانين و احكام و قدرت اجتهاد در آن است. اين معنا مناسبتر است از تعليم نوشته يا نوشتن. آنچه از دانشهاى عمومى كه مقدمه يا موجب تحكيم آراء و عقايد و ثبات خوىهاى پسنديده و تنظيم راه زندگى شود «حكمت» است. «حكيم» كسى است كه آراء و عقايدى محكم و خللناپذير داشته باشد، چنانكه شبههاى در آنها راه نيابد و متزلزل نشود. قرآن كه سرچشمه حكمت و راهنماى به سوى آن است، با تلاوت و تصرّف آيات آن، اصول توحيد، معاد، فضايل خُلقى، آراء تكليفى و عملى را تعليم مىدهد و ريشههاى آنها را «محكم» مىگرداند. در حقيقت، بدون نفوذ و تصرّف آيات، فراگرفتهها و معلومات، مقدارى تصورات و تصديقيات بىمايه است كه پايهاى براى تزكيه و تكامل و ثبات نمىگردد. آنچه فرد و اجتماع را محكم و رشيد و ثابت مىدارد، همان آراء و عقايد محكم و تزكيه نفوس از رذايل و اجتماع از اراذل است.
چون تلاوت آيات، تعليم كتاب و حكمت و تزكيه نفوس، مقصود نهايى و علت غايى اين بعثت است، همه دستورات و قوانين و احكام و بيان حدود و حقوق براى ايجاد محيطى است كه بذرهاى استعدادها در آن[ رشد كند و بار و بَرهاى علم و حكمت آورد و شاخه و برگ آنها بر سر ديگران سايه افكند و نفوس از كينهها و عقدهها و شهوات پست پاك شود و دنيايى مصفّا و نورانى پديد آيد.
«اِنَّکَ اَنتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ». اين پيامبر گرامى، با اتكا به عزّت قاهر خداوند و اتصال به حكمت لايزال او، به پاخاست و امتى پديد آورد كه متكى به اين دو صفت «عزيز» و «حكيم» بود و از قدرت باطنى عزت بخش و حكمت جوى خود نيرو گرفت و شكوفا شد. چنانكه با نداشتن هيچ گونه وسايل مادى و محيط مساعد راه صلاح و اصلاح را دريافت و به ديگران آموخت. تلاوت آيات نفوس را با اين دو صفت مرتبط و متصل ساخت، و با اين اتصال قواى ساكن درونى به كارافتاد و موانع باطنى، مقاومتها، جمود عرب متعصّب و قدرتهاى مجهّز درهم شكست: «إنك انت العزيز الحكيم».
اين آيات، با تعبيرات بليغ و فنى و اعجاز مخصوص، چنان ابراهيم و فرزندش را در حال بناى بيت مىنماياند كه گويا چهره آن دوتن را مىنگريم و صداى آنها را مىشنويم و راز درونى و انديشههاى آنها را به روشنى درك مىكنيم! تصوير جاندار و مؤثرى از ابراهيم و اسماعيل پس از قرنها دربرابر چشم ما متمثّل است: گويا ابراهيم با چهره نورانى و موى سفيد، دامن به كمر زده و دست از آستين برآورده، پايههاى خانه خدا را بالا مىآورد و سنگهاى نخستين بناى توحيد و اسلام را روى هم مىچيند. فرزندش اسماعيل، همان وارث فكرى و معنوى او كه سر به فرمان خدا نهاده و در برابر ارادهاش تسليم شده، به پدرش كمك مىكند. اين دو، در ميان وادى خاموش و سلسله كوههاى مكه و زير تابش آفتاب آن، زمزمهاى دارند كه از خلال مكان و زمان و در جهات مختلف جهان پخش مىشود. گويا ابراهيم را مىبينيم كه بالاى ديوار ايستاده و اسماعيل سنگهاى سياه براق را كه خطوط دورههاى گذشته تكوين و اسرار حوادث زمين بر آن نقش بسته، به پايه بنا نزديك مىكند. اين پدر و پسر با همان چشم جهانبين خود، گذشته و حال و آينده جهان را مىنگرند. يك نظر به جهان بزرگ و عالم بالا دارند، همان جهانى كه سراسر تسليم مشيّت ازلى اوست و پيرامون اراده حق مىگردد؛ و نظرى به دنياى آدمى دارند كه همه در بند بندگى و ذلّت عبوديت غيرخدا گرفتارند: بندگى اوهام، شهوات و تقاليد؛ بندگى بتهاى خودساخته؛ بندگى حكومتها. تودههاى بشر را اين بندگىها به زنجير كشيده و پر و بال عقل و دست و پاى اراده آنها را بسته و سرها را به زير آورده و زانوها را خم ساخته است. كشاورز و كارگر اسير و بنده سرمايه پرست، هر دو بنده سپاهى؛ و هرسه بنده رسوم و عادات بشرى و حكام و زعما، و آنها بنده شهوات و اوهاماند. به هر جا چشم مىاندازند مردم را در زنجيرهاى عبوديت مىنگرند.
نظر اميدبخشى هم به آينده دارند كه با تأسيس اين بنا و تنظيم مناسك آن، شايد محور اراده خلق به سوى خالق برگردد و بندهها بندهاى بندگى غيرخدا را بگسلانند.
همان سان كه طفل شيرخواره با ناله، نگاههاى استرحام و عاجزانه، حركت دست و پا و گرداندن چشم، دل مادر را از جا مىكند و عواطفش را به خود معطوف مىگرداند و حواسش را جلب مىكند و غدههاى پستان را به كار مىاندازد، ابراهيم و اسماعيل نيز، براى بقا و به ثمر رسيدن اين مؤسّسه، نجات خلق و تسليم كامل وجه و تكميل مقصودشان، عنايات و توجّه پروردگار را با تكرار كلمه «ربّنا» جلب مىكردند. خداوند هم دعاهاى خالصانه و همراه با كوشش آنها را اجابت كرد و اين خانه را با شرافت و احترام مخصوص به خود، حفظ كرد و همواره در قرون تاريك جاهليت و پس از طلوع اسلام اين خانه و مناسكش را همى برپا داشت و پيوسته دلهايى را به سوى آن و طواف در گردِ آن كشاند و از پرتو آن در هر گوشه و كنار جهان مساجد و معابد توحيد برپا گرديد.
آخرين دعاى ابراهيم درباره نتيجه نهايى خانه، در بعثت پيامبر گرامى اسلام و نهضت مقدّس او محقَّق شد كه خود مىفرمود: «أنا دعوة ابى ابراهيم و بشارة عيسى».[11] آن معلمِ دوره نهايى و تاباننده آيات خدا و آموزنده كتاب و حكمت و تزكيهكننده نفوس، از كنار همين خانه و در ميان ذريّه ابراهيم برخاست و روى مردمى را، در فواصل شبانه روز، هنگام طلوع و زوال و غروب آفتاب، از مراكز قدرت اوهام و هواها، به سوى اين خانه برگرداند و آنها را در يك صف منظّم الهى درآورد. چنانكه همواره در خلال تاريخ، از زبانها و دلهاى پاكِ پيروانِ به حقش آيات وحى بر نفوس مستعدّى تلاوت مىشود تا از كدورتها، تقاليد ناروا و محدودكننده و رذايل پاكشان سازد، تا برحسب استعدادهاى نـفوس، حكمتهاى جهان و حقايق ثابت وجود، در آنها منعكس شود و عقايد محكم و ايمان پايهگذارى گردد.
//پایان متن
[1] مصطفى مجرّد، حكيم صهبا، فرهنگ اصفهان، فصلنامه پژوهشى، فرهنگى، هنرى، شماره نهم و دهم، پاييز و زمستان 1377.
[2] «آيا آنان را در حَرَمى امن جاى ندادهايم كه به سوى آن از بهرهها هر چيزى، به عنوان روزىاى از نزد ما، آورده مىشود؟». القصص (28)، 54.
[3] به همين جهت «اذ» را غالباً به اصطلاحات «به ياد آور» يا «به ياد داشته باش» يا «يادآورى كن كه» و مانند اينها ترجمه مىكنند.
[4] اگر «من» بيانيه باشد يعنى «و در آن هنگام كه ابراهيم پايهها را بالا مىبرد كه آن پايهها همان خانه باشد» و اگر «من» تبعيضيه باشد، يعنى «و در آن هنگام كه ابراهيم پايههاى بخشى از خانه را بالا مىبرد».
[5] ن . ك . به مقدمه كتاب «به سوى خدا مىرويم». [سفرنامه حج آيتالله طالقانى، نشر مشعر، چاپ دوم، پاييز 1381، ص 20].
[6] نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 234؛ صبحى الصالح، خطبه 192.
[7] در اصل «سواحل».
[8] «لا اله الّا اللّه» و «لبّيك» گفتن .
[9] الحج (22)، 26.
[10] در نظام عقيدتى اسلام، اصول عقايد تقليدى نيست، بلكه هر كسى بايد با استدلال عقلى، نسبت به آنها شناخت پيدا كند و پيوسته بر شناخت عقلى خود هم بيفزايد تا به يقين برسد. ليكن «عبادات» تعبّدى است،يعنى شخص مسلمان بايد از آن جهت كه خدا و پيغمبرش دستور دادهاند نماز بخواند و روزه بگيرد و ساير عبادات را به جا بياورد و در انجام عبادات تسليم محض امر خدا و پيامبر باشد. اگرچه ممكن است برخى ازعلّتها و فلسفههاى عبادات براى ما روشن شده باشد، ليكن بايد بدانيم كه علّتها و حكمتهاى كامل هر عبادت را فقط خدا مىداند و بس و همان مقدار اندك از آن علّتها را هم نبايد در نيت خود به هنگام عبادت وارد كنيم، زيرا در اين صورت از اخلاص و تسليم ما در عبادت خدشه وارد مىشود. مثلاً اگر روزه را به اين جهت بگيريم كه علاوه بر انجام تكليف و اداى وظيفه، از لحاظ بهداشتى هم فايدهاى برده باشيم، يا به زيارت خانه خدا برويم كه در ضمن آن تجارتى هم كرده باشيم، اين عبادت خالصاً براى خدا انجام نگرفته، بلكه چيزهاى ديگرى را هم در اين عبادت با خدا شريك كردهايم، و مسلماً چنين عبادتى باطل و بىارزش است .هنگامىكه نيت ما در عبادت به طور خالص قربة الىاللّه باشد، اسلام بسيط اولى، يعنى تسليم شدن خالص ونيالوده و بىشائبه نخستين كه همان خواست و نيت و حالت و عمل ابراهيم بوده است، بر همه وجود ما گسترش مىيابد و ما از هر جهت تسليم حكم حقّ مىشويم.
[11] «من دعاى پدرم، ابراهيم، و بشارت عيسى هستم»، ابن حجر عسقلانى، فتح البارى، بيروت، دارالمعرفة، دوم،ج 12، ص 322.
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad