معرفی: متن حاضر بخش نهم کتاب «به سوی خدا می‌رویم» نوشتۀ آیت‌الله طالقانی است. این بخش از سفرنامه حج طالقانی به رویدادهای مربوط به مناسک رمی جمرات و قربانی اختصاص دارد. لازم به یادآوری است که این کتاب حاصل سفر حج آیت‌الله طالقانی در تابستان سال 1331 است. او در این سفر یادداشت‌هایی می‌نویسد که یک سال بعد به صورت کتاب منتشر می‌شود. کتاب با شرح ماجرای ساخته شدن خانه خدا با استناد به آیات قرآن کریم، آغاز شده و در ادامه پس از توضیحاتی درباره آداب حج، سفرنامه حج آیت‌الله طالقانی آمده است. نویسنده در شرح سفر خود، به فراخور رویدادها گاهی به حوادث تاریخ اسلام نیز می‌پردازد و در مواردی فلسفه اعمال حج را توضیح می‌دهد.
تاریخ ایجاد اثر: 1332/04/25
منبع مورد استفاده: به سوی خدا می رویم: با هم به حج می رویم، سید محمود طالقانی، از نشریات مسجد هدایت، تهران: 1332، صص 115- 126.
متن

به سوی خدا می‌رویم؛

از رمی جمرات تا قربانی

 

مشعرالحرام

مغرب شد و روز عرفات پایان یافت. ماشین‌ها به حرکت درآمدند. سواره و پیاده‌رو به مشعرالحرام به راه افتادند. ما هم سوار کامیون شده به راه افتادیم. کامیون‌ها آهسته به طرف مغرب و جهت مکه از فضای وسیع عرفات در میان دیوارهای فراخ و تنگ کوه‌ها پیش می‌روند. طولی نکشید که به فضای وسیعی رسیدیم. فضایی که از طرف راست و چپ و شمال و جنوب جاده، باز است. این جا تا وادی محسر، مشعرالحرام و مزدلفه است. بعضی بودن تمام شب را در اینجا واجب می‌دانند، بنابراین باید نیت بیتوته نمود. ولی وجوب مسلم که ركن است، توقف از هنگام طلوع فجر است با نیت قربت و تا طلوع آفتاب از وادی محسر که اوایل منا می‌باشد نباید تجاوز نمود.

وقتی که ما رسیدیم، جمعیت زیادی نبود. در وسط بیابان فرش و بساط خود را گستردیم. بیش از یک ساعت نشد که تمام فضای بیابان پر شد! اینجا نه چادری است و نه فاصله‌ای! مانند میوه‌های مختلف که پهلوی هم می‌چینند، همه به هم متصلند. جای خلوت برای تطهیر وجود ندارد. کامیونی در چند قدمی ما ایستاده است. اشخاصی که تحت فشارند، به حریم کامیون پناه می‌برند ولی هنوز ننشسته‌اند که مواجه با توپ و تشر می‌شوند؟

آب و یخ هم کمیاب و گران است. سقا سطل‌های آب را در ظرف‌های یکی از حاجی‌ها خالی کرده اما در قیمت آن با هم کشمکش دارند. سقای عرب از سه ریال کمتر نمی‌گیرد و می‌خواهد آب‌ها را برگرداند. تماشایی اینجا بود که این دو نفر گرم جدالند و یک حاجی از چند قدمی خیز برداشت و دبۀ آب را به سر کشید و با عجله مشغول نوشیدن است!

به اعتراض صاحب آب اعتنایی ندارد. خوب که سیراب شد، گفت: «عجب آدم پست فطرتی هستی آن چند قدمی محل آب است!»

در این بیابان وسیع چنان جا تنگ شده است که نمی‌توانیم پای خود را به راحتی دراز کنیم. پاسی از شب که گذشت، رفت و آمد ماشین کم شد. مستحب است تأخیر نماز مغرب و عشا تا رسیدن به مشعرالحرام، گرچه یک ثلث از شب بگذرد، آنگاه هر دو نماز را با یک اذان و دو اقامه به جای آوردن. چنان‌که رسول اکرم (ص) در حجة‌الوداع چنین کرد، ما هم چنین کردیم. از خستگی پشت را به اثاث تکیه دادیم.

در زیر نور ماه و ستارگان سراسر این بیابان اشباح متحرکی است! قیافه‌های مردم اطراف خود را تشخیص نمی‌دهیم. زمزمۀ ذکر و نماز و تسبیح، از هر سمت به گوش می‌رسد. این منظرۀ پر مهابت خواب را از چشم ربوده است. آقای حاج منزه هم حالش منقلب و گرما زده شده، پی در پی ناله می‌کند. وسیلۀ غذا و دوا هم در اینجا فراهم نیست!

رفیق آذربایجانی که ناگهان رفیقش را از دست داده و نمی‌داند کجا بردند و چگونه دفنش کردند، در تاریکی شب جای رفیق را خالی می‌نگرد و انتظار زن و بچه‌اش را از خاطر می‌گذراند. های های گریه می‌کند.

اینجا مشعرالحرام است. دویست هزار مردم مختلف را وحدت ایمان در اینجا جمع کرده است. این جمعیت که به اسم و رسم یكدیگر آشنا نیستند، در اینجا باید شعور به احترام و مسئولیت عمومی در آنها بیدار شود.

چنانکه شعور به حفظ بدن و جلب لذات و منافع فردی پیوسته بر انسان حاکم است، نوعی شعور فطری برای حفظ منافع و مصالح اجتماع و از میان بردن ضررها و مفاسد عمومی نیز در ذات انسان می باشد. زمانی که این شعور در افراد و مللی بیدار می گردد، از تمام مصالح و منافع شخصی بلکه از جان خود می گذرند! و همین موجب نجات ملتی می شود که مراحل سقوط را می پیماید. پیدا شدن این شعور در افرادی گرچه اندک باشند موانع را از سر راه اجتماع بر می دارد و آن اجتماع را برای پشت سر نهادن مشکلات و رسیدن به هدف، به راه می اندازد و زندگی نوینی به جامعه می دهد و اگر محیطهای مساعدی برای تربیت و بیداری این غریزه اجتماعی فراهم نشود، کم کم شعور به حفظ منافع و لذات فردی، آن غریزه اجتماعی را خاموش می کند و یکسره از کار می اندازد.

مردمی که از نژادها و طبقات مختلف، در این فضای محدود با هم آمیخته و مخلوط شده اند، همان بیداری شعور به مسئولیت و حفظ حریم است که آنها را محدود نگاه داشته که نه تنها مثل اجتماعات دیگر دنیا نسبت به هم نیت بد و زبان زشت ندارند، بلکه حس تعاون و گذشت در آنها محسوس است.

این همان شعور به وحدت مسئولیت اجتماعی است که باید از اینجا (مشعرالحرام) شروع شود.

این‌ها همه منتظرند که آفتاب عید قربان سرزند تا با روح جديد، وارد زندگی جدید شوند و برای رمی و قربانی به منا روند و آخرین مانور حق‌پرستی و کمال (قربانی برابر خدا و برای نجات خلق) را طی نمایند.

ساعتی خوابم ربود... نزدیک صبح است، چشم به آسمان گشودم. ستارگان مشعشع ذخائر نور خود را به طرف فضا و زمین پرتاب می‌کنند. ماهتاب بالای افق هنوز پرده‌دار نور است. در میان این بیابان و کنار دندانه‌های سیاه کوه‌ها، هزارها سفیدپوش منتظر طلوع فجرند و زمزمه نماز و دعا دارند.

اجتماع سپاهیان و سان لشگرها، گرچه منظم و پرشکوه است ولی چون دارای روح و وحدت معنوی نیست، افراد این اجتماعات نه هدف روشنی دارند و نه استقلال در شخصیت و اراده از این رو اثر این‌گونه تربیت‌ها محدود و کوتاه و تأثیر نیک و بد آن به دست افرادی محدود است و ریاضت های فردی نیز اگر اثری داشته باشد همان اثر فردی است؟

این سان، ایمانی است و این ریاضت، اجتماعی و روحی و تعبدی است که اثر آن همیشه باقی و از هر جنبه قوای معنوی انسان را بیدار و قوی می‌گرداند و در دنیای ظلم و بت پرستی و بت تراشی، ارادۂ حق را تحکیم می‌نماید و اگر درست انجام شود و به موانع داخلی برنخورد، دنیا را به صورت عالی‌تری در می‌آورد:

خفتگان را خبر از زمزمۀ مرغ سحر                  حيوان را خبر از عالم انسانی نیست

روی، هر چند پری چهره و زیبا باشد                  نتوان دید در آیینه که نورانی نیست

شب مردان خدا روز جهان افروز است                روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست

پنجۀ دیو به بازوی ریاضت بشكن                       کاین به سر پنجگی ظاهر جسمانی نیست

طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی              صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست

حذر از پیروی نفس که در راه خدای                   مردم افکن‌تر از این غول بیابانی نیست

عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند                مرد اگر هست بجز عالم ربانی نیست

تربیت‌های فنی و ریاضت‌های روحی، اگر قوای جسمی و روحی را از یک یا چند جهت قوی گرداند، از جنبه‌های دیگر سستی و بی‌ارادگی بار می‌آورد.

این مناسک و عبادات، قوای درونی را با هم رشد می‌دهد و اگر به آفات و موانعی بر نخورد افرادی برومند و رشيد بار می‌آورد که سرچشمۀ خیرات برای امت خود خواهند شد. از دعاهایی که در وقوف به مشعر وارد است، این دعاست:

«اقلهم إلى أشلك أن تجمع لي فيها جوامع الخير، ألله تؤبشني من الخير الذي سلك أن تجمعه لي في قلبي، ثم أطلب منك أن تغرقني ما عرفت أوليائك في منزلي هذا وأن تسقيني جوامع الشر»

به سوی منا

فلق صبح، تحویل شب را به روز اعلام نمود. بانگ اذان از دل وادی مشعر برخاست. در اینجا بانگ اذان، فرمان بیداری، هشیاری، به صف درآمدن یا کوچ نمودن است.

پس از نماز، صفوف به حرکت آمدند. ما منتظر آفتاب بودیم، همین‌که آفتاب بر قلۀ کوه رخ نشان داد، فرمان حرکت (برای ما) است.

خيز شتربان! که دمید آفتاب                    وقت رحيل است نه هنگام خواب

تا نگری از همه وامانده‌ای                      قافله رفته است و توجا مانده‌ای

هر که از این قافله غافل شود                  همچو من دل‌شده بی‌دل شود

سراسر بیابان، از سواره و پیاده و شتر و گاو و گوسفند موج می‌زند، همه به سمت منا در حرکتند؛ منا مانند عرفات و مشعر بیابان خالی نیست. در طول دو دیوارۀ کوه و اطراف آن، خانه‌ها و دكان‌ها ساخته شده که در ایام حج این خانه‌ها را به حجاج اجاره می‌دهند ولی بیشتر حجاج این سه روز ایام تشریق را زیر چادرها به سر می‌برند. در خلال رشته‌های کوه، چادرها زده شد؛ به طوری که از بلندی هم مواقف حجاج دیده نمی‌شود مگر از بالای کوه.

یک قسمت از چادرها در شیب کوه‌هایی است که از سه طرف به کوه و رشته‌های آن محصور شده؛ چادری که ما در آن منزل داریم، محل مرتفعی است که از سمت کوه آخرین چادرها است. پشت سرما کوه بلند و سیاه و دره‌های هولناکی است.

رمی جمرات

طولی نکشید که فضای خالی بین چادرها و کوه از اعراب بیابانی و گوسفنددارها پر شد. تا آفتاب بالا نیامده و هوا به شدت گرم نشده باید رمی جمرۀ اولی یا جمرۀ عقبه را انجام داد. چابک حرکت کردیم، آنها که از مزدلفه ریگ برچیده بودند، چنانکه مستحب همین است، ریگ‌ها را میان دستمال پیچیده با خود برداشتند. کسان دیگر هم ریگ‌هایی جمع کردند. چون مشکلات اعمال حج نزدیک است تمام شود، در چهره عموم، خوشحالی مشاهده می‌شود، امروز عید قربان هم هست! برای سنگسار نمودن شیطان، همه از خود چابکی نشان می‌دهند. از گردنه سنگستانی به آن طرف غلتیدیم. از کوچه‌های منا عبور کردیم. سراغ جمرۀ عقبه را می‌گیریم. دسته‌هایی مثل ما پرسان پرسان یا با راهنما به سراغ جمره می‌روند. دسته‌ای خوشحال برمی‌گردند و در میان این دسته‌ها هرگونه قیافه؛ مأنوس و غير مأنوس، دیده می‌شود. هر چه نزدیکتر می‌شویم جمعیت زیادتر است. نزدیک جمره رسیدیم که در کنار خیابان و در دامنۀ رشتۀ کوتاه کوه واقع است. ستون برج مانند، سنگی است به ارتفاع نزدیک دو متر. زائران هر چه می‌توانند با فشار خود را نزدیکتر می‌رسانند تا خوب هدف‌گیری کنند.

در این سه روز؛ ایام تشریق، اطراف جمرات سه گانه را که دو تای دیگر در طول همین راه واقع است، سنگ اندازها پیوسته احاطه نموده، دست‌هاست که پی در پی بالا می رود و ریگ می‌اندازد، چون هفت عدد اصابت نماید، مانند کسی که از میدان جنگ، فاتح برگشته، خوشحال برمی‌گردند.

اهل حجاز هر یک از این سه برج را شیطان می‌نامند؛ شيطان كبير و شیطان صغير. وقتی بخواهند منزل کسی را در آن نزدیکی نشان دهند می‌گویند: نزدیک شیطان کبیر! این نام مطابق است با آنچه نقل می‌کنند که ابراهیم خلیل برای ذبح فرزندش اسماعیل، یا برای مشاهده مناسک، از این وادی عبور می‌نمود که شیطان در این سه مکان، سه بار ظاهر شد تا او را از انجام وظیفه باز دارد، ابراهیم با مشتی سنگ وی را طرد کرد.

بعضی می گویند اینجاها در زمان جاهلیت محل نصب سه بت بوده است. هر چه بوده؛ به حسب وظیفه اسلامی، این عمل آخرین مراحل حج و همراه با قربانی است. قرآن مبدأ تشريع قربانی را اینگونه تصریح نموده است: «يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ...»[1]

قربانی

در آغاز مطلب، درخواست‌های ابراهیم هنگام ساختن خانه بیان شد؛ ابراهیم آنچه برای خود و فرزندش خواست این بود که: «هر دو را مسلم گرداند». این آن كمال و مطلوبی بود که ابراهیم می‌جست. با آن همه امتحانات سختی که در راه خدا داد، هنوز خود را مسلم محض نمی‌دید. این اندیشه در خاطرش بود تا خواب دید که باید به دست خود فرزندش را ذبح نماید!

پیرمردی سالخرده، باید یگانه فرزندش را که وارث روح و جسم خود است، به دست خود ذبح نماید! آزمایشی است طاقت فرسا! از وطن و هستی و خانمان دل کندن و در میان آتش سوزان رفتن، برای ابراهیم بسیار آسان بود! اما فرزند به دست خود قربان نمودن آسان نیست! چون به فرزند امر خدا را ابلاغ نمود، فرزند گفت: «يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»[2]

کارد و طناب برداشت و در میان پیچ و خم این دره‌ها، دور از چشم مادر و هر بیننده‌ای، با فرزند عزیزش به راه افتاد. فرمان و ارادۀ حق چه اندازه باید بر نفس و اراده و عضلات حاكم و مسلط باشد که طوفان عواطف پدری و فرزندی و حب ذات و بقا، دست ابراهیم و دل اسماعیل را نلرزاند! اراده و قلب و عواطف و عضلات و گردن، همه در مقابل ارادۂ حق تسلیمند.

دست و پای فرزند عزیز را با طناب و چشمان سیاهش را با دستمال بست و کارد تیز بر گلویش نهاد: «لَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ ‎*‏ وَنَادَيْنَاهُ أَن يَا إِبْرَاهِيمُ ‎*‏ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا ...»[3]

مقصود همین تسلیم محض در برابر اراده و فرمان حق بود.

خواب برای ظهور همین حقیقت بود در عالی‌ترین و مهیب‌ترین صورت! پس خواب را که از رؤیای صادقه و ظهور نفسی ابراهیم بود، در خارج آن‌طور که باید صدق داد؛ (قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا) و گوسفند فدای اسماعیل گردید.

کسانی حق دارند مادون را فدای خود کنند که خود فدای مافوق شوند. دیگران به ناحق حیوانات را قربانی خود می‌کنند. فداکاری و فدا شدن، ناموس بقا و کمال است. عناصر در جسم نباتات فدیه و فانی می‌شوند تا خود را به صورت برتری می‌رسانند. نباتات در هاضمه حیوانات و حیوانات قربانی انسان می‌شوند. انسان در ارادۂ حق باید فانی شود و برای خیر کلی قربان گردد تا به صورت عالی كمال درآید.

از پای تا سرت همه نور خدا شود                       چون در ره خدای تو بی پا و سر شوی

از جمادی مردم و نامی شدم                               وز نما مردم ز حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و انسان شدم                             پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

بار دیگر چون بمیرم از بشر                              تا برآرم با ملائک بال و پر

پس علم گردم علم چون ارغنون                          گويدم، انا اليه راجعون

این فدا نمودن خود و قربانی شدن در راه خدا، آنگاه محقق می‌شود که همراه با مبارزه با باطل و ناحق باشد. اوهام مختلف شیطانی که مردم را به عقب می‌کشد و بت‌هایی که به صور گوناگون در سر راه کمال انسان قرار می‌گیرند، موانع رسیدن به حق‌اند. در مبارزه با این موانع، پیروزی و یا شهادت، هر دو برای کمال فردی و اجتماعی فتح است. اگر تمام همت‌ها و قدرت‌های مردمان همفکر و خدا پرستی که به معارف حقه (عرفات) آشنا شده‌اند و دارای شعور و مسؤولیت اجتماعی (مشعرالحرام) گردیده‌اند، برای طرد شيطان‌ها و از میان بردن بت‌های متمرکز شود، گرچه با انداختن چند سنگریزه باشد، همه شيطان‌ها عقب نشینی می‌کنند و همۀ بت‌ها از جبروت خود طرد می‌گردند. آنقدر سنگریزه اطراف این برج ریخته است که اگر بت مجسمی بود خرد شده بود و اگر متحرک بود نمی‌توانست از جای خود بجنبد.

اینجا را جمرۀ اخرى یا جمرۀ عقبه می‌گویند. بالای این محل گردنۀ «عقبه» و پشت آن در سینۀ کوه دره‌های موحش خشک و سیاهی است. در خلال این دره‌ها و پشت این گردنه، یک حادثۀ بزرگ تاریخی روی داد که جهان را به صورت دیگری درآورد:

سال دوازدهم بعثت پیامبر خدا(ص) بود که دوازده نفر از اهل مدینه در موسم حج، نیمه شب با آن حضرت به ایمان و جهاد بیعت نمودند و مصعب بن عمیر را به عنوان نمایندگی از طرف رسول اکرم به يثرب بردند.

در سال بعد (سال سیزده بعثت) در ایام تشریق، نیمه شب که مردم خواب بودند آهسته و با احتياط هفتاد و دو نفر مرد و دو نفر زن يثربی مسلمان، در میان یکی از دره‌ها با پیامبر(ص) بیعت نمودند و عباس بن عبدالمطلب که هنوز اسلام نیاورده بود، در اطراف دیدبانی می‌کرد. در اینجا بود که هستۀ مرکزی حزب الله در دنیای شرک بسته شد و مواد و برنامۀ کار تنظیم گردید.

اهل يثرب به حسب درخواست رسول اکرم دوازده نقيب (نماینده و رابط) از خود معرفی نمودند تا جاسوس‌های اهل مکه، که تمام رفتار رسول را مراقبت می‌نمودند، متوجه شدند این اجتماع متفرق شد و به سوی يثرب برگشتند. این اجتماع منظم و حزبی مبدأ هجرت و تحول بزرگ گردید؟

این اجتماع حج هم که نمایندگان اقوام مختلفند، اگر با برنامۀ منظم و هدف واحد پیش روند و در راه رسیدن به هدف فداکاری نمایند و قربانی دهند و برای طرد بت‌های دنیا هر نوع سلاحی - گرچه سنگریزه باشد - بکار برند، برتر از همه خواهند بود.

چنانکه آن اجتماع هفتاد نفری، با روح ایمان و نظم و تشکیلات، محور دنیا را از روم و ایران برگرداندند و یثرب مدينة الرسول و مدینۀ فاضله اسلام و محور حکومت دنیا گردید؟

ما هم سنگریزهای خود را به هدف زدیم و در میان آفتاب سوزان با رنج، خود را به منزل رساندیم. ناله و فغان هزارها گوسفند و شتر که برای قربانی آماده شده، کوه و دشت را پر کرده است. پس از چند ساعت لش‌های قربانی، راه عبور را بسته، ما هم چند گوسفند با شرایط مخصوصی خریدیم و قربانی کردیم. و آنچه چاق بود برای مصرف برده شد، بیشترش دفن گردید و مقدار زیادی در وسط راه‌ها و میان بیابان متلاشی شده است. اگر شدت تابش آفتاب نباشد، بوی عفونت قابل تحمل نیست.

در دستور است که قدری را صاحب قربانی بخورد و قدری را به فقرای با ایمان و مستحق صدقه دهند و قدری هدیه نمایند. اما در آن هوای گرم، نه جرأت خوردن است نه مورد انفاق برای این همه قربانی پیدا می‌شود. عصر روز عید، بالای تخته سنگ‌ها پر است از گوشت‌های تفتیده مقابل آفتاب. این سه روز را به همین مناسبت ایام تشریق» می‌گویند یا از آن جهت است که بعد از طلوع آفتاب باید این اعمال را انجام دهند.

در این روز شاید با کفارات تقصيرها سیصد هزار گوسفند و شتر ذبح می‌شود که جز اندکی از آن، به مصرف خوردن نمی‌رسد!

آیا برای مصلحت‌های مهم واقعی، تعبدا باید متحمل اینگونه خسارت‌ها و اتلاف مال شد؛ چنانکه برای تربیت نظام و مانورها و امتحان سلاح های جنگی، عقلای دنیا! میلیون‌ها پول مصرف می‌کنند؟! یا با انجام دستور و تعبد، می‌توان راهی برای مصرف صحیح و جلوگیری از اتلاف مال پیدا نمود؟

جواب این سؤال، که مورد توجه بسیاری از متدینین و حجاج است، بسته به آن است که فقها و مجتهدان از مضمون آیات و روایات چه استنباط نمایند. آیا واجب، قربانی و مصرف است یا فقط قربانی و ریختن خون؟

بنا به فرض دوم، جای بحث نیست که باید قربانی کرد، گرچه هیچگونه مصرف و خورنده ای نباشد.

بنا به فرض اول، اگر مورد مصرفی نبود، آیا می‌توان آن را به پول تبدیل نمود یا در محلی قربانی کرد که مصرف داشته باشد؟ ظاهر آیات و روایات و فتاوی آن است که مصرف مورد نظر است:

«لِّيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَی مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ»[4]

اجتماع حج برای آن است که منافع خود را مشاهده نمایند و نام خداوند را در روزهای معین بر آنچه از چهار پایانی زبان بسته روزی‌شان گردانده، به یاد آرند. پس، از آن خود بخورید و بخورانید محنت زدۀ تهی دست را.

«كُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَلِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[5]

«پس از آن قربانی خود بخورید و بخورانید فقير قانع (آبرومند) و سائل (سمج) را، این طور ما آن حیوانات را مسخر شما کردیم و شاید شکرگزاری نمایید.» از این دو آیه، که دستور قربانی است، فهمیده می‌شود که تکمیل قربانی، خوردن و خوراندن است.

اگر دولت سعودی فکر اصلاحی، دینی و اقتصادی داشته باشد، با وسایل روز؛ مانند تهیه یخچال‌ها و کارخانه‌ها، می‌تواند از اتلاف این همه مال جلوگیری نماید و آن وقت این فریضه دینی، که با وضع فعلی هر دو طرفش (فعل و ترک آن) محظور دارد، بی‌اشکال و به صورت صحیحی در می‌آید و حجاج می‌توانند برای بین راه و سوغات، از گوشت‌های ضد عفونی شده آن استفاده کنند.

به گفته بعضی از مسلمانان بیدار، اگر شاخ و استخوان قربانی ها را با وسائل روز مثلا دکمه بسازند، برای سوغات و تبرک، دارای ارزش مخصوصی می‌شود.

شخص مطلعی می‌گفت: «یک شرکت آمریکایی مشتری روده قربانی‌ها شد و مبلغ زیادی می داد، ولی دولت عذر آورد و نپذیرفت!»

در شماره اول و دوم مجله «رسالۀ الاسلام»، که از طرف جمعیت علمای دارالتقريب مصر منتشر می شود، بحث استدلالی مفیدی دربارۀ قربانی حج طرح نموده که: «آیا با نبودن مصرف، تبدیل به پول جایز است یا نیست؟» برای اثبات جواز و عدم جواز، چند نفر از علمای مذاهب استدلال نموده اند:

استاد شیخ محمد جواد مغنیه، مستشار محکم شرعی جعفری در بیروت، با دلایل اجتهادی خود تبدیل را جایز دانسته است.

صورت دیگری هم فرض می‌شود و آن این که حجاج پس از بازگشت، در اوطان خود، که مصرف صحیح دارد، قربانی نمایند؛

و چنانکه دربارۀ کفارات در این صورت فتوا می‌دهند. امید است فقهای شیعه، که در اجتهاد زنده و استدلال‌های عمیق ممتازند؛ مانند «منزوحات بئر»، دربارۀ این مسأله مشکل نظری فرمایند.

وضع منا در غروب عید

روز عید قربان، با گرمي هوا و کمی آب و یخ، زحمت حجاج زیاد است. قیمت یخ به کیلویی پانزده - بیست تومان می‌رسد. به این جهت، عصر عید، بیماری گرمازدگی از هر روز بیشتر است. در بیشتر چادرها کم و بیش بیمار و بی‌حال دیده می‌شود. اطبا و مأموران با ایمان بهداری آنچه می‌کوشند به همه نمی‌رسند. اگر زود به بیمارها برسند علاج آسان است. حاجی آذربایجانی که رفیقش در عرفات، فوت کرد، بشدت حالش به هم خورد و هوش و حالی برایش نمانده بود. در این‌گونه مواقع، بسیاری متوجه نیستند که باید «واجب موسع» و «مستحب» را ترک کرد و از تلف شدن نفس تا می‌توان جلوگیری نمود. به هر حال یخ فراهم کردیم و بدنش را سر تا پا، به وسیلۀ حوله یخمال نمودیم. آب آلو، قطره تقویت قلب به دهانش ریختیم. طولی نکشید که به راه افتاد.

هنوز بیش از نیم ساعت به غروب باقی بود که آفتاب، اشعۀ تند و سوزانش را از دامنه‌های منا جمع نمود و پشت کوه‌های مرتفع آن پنهان شد.

ماه شب یازدهم با نور ملایم خود به نوازش خستگان وادی منا پرداخت و جانشین دلنواز و خوشروی آفتاب گردید. گرچه امروز کوشش و حرکت حجاج از هر روز بیش بود، ولی چون اعمال مهم به پایان رسیده و رمی و قربانی و تقصیر را انجام داده‌اند، همه خوشحال و با نشاطند و به واسطۀ تقصیر (سر تراشیدن یا شارب و ناخن گرفتن) از بیشتر محرمات احرام آزاد شده‌اند.

اینک فقط استعمال بوی خوش و تماس با زن و صید نمودن حرام است که هیچ یک مورد ابتلا نیست! فردا چون به مکه مراجعت نمودند و طواف زیارت و نماز و سعی آن را انجام دادند، استعمال بوی خوش هم حلال می‌شود و پس از طواف نساء و نماز آن که از مختصات شیعه است زن و صید نیز حلال می‌گردد و همه از جهت معنا و صورت و اسم، حاجی می‌شوند، انشاء الله.

گفتگوی علمی

حجاج از خانه‌ها و چاد‌ها بیرون آمده، مقابل نور ماهتاب، جلو چادرها و روی تپه‌ها و تخته سنگ‌ها دسته دسته نشسته‌اند. بعضی تکبیر می‌گویند و بعضی صلوات می‌فرستند. صوفی منشان حلقه‌های ذکر و اوراد دسته جمعی دارند. مجاور چادر ما، که دامنۀ باز کوه است، شیخ نابینایی بر جمعی اعراب امامت می‌کند. این شیخ گاهی وقت نماز، عصا زنان، میان مردم و مقابل خیمه‌های اطراف ما می‌گردد و حجاج را به نماز دعوت می‌نماید. از بی‌اعتنایی ایرانیان به نماز جماعت عصبانی است. جوانی است با هوش و حافظ قرآن. می‌گوید متجاوز از بیست هزار حدیث مسند را حفظ دارد! من را شيخ الشيعه شناخته، گاهی از دور به همین عنوان می‌خواند و سراغ می‌گیرد.

پس از نماز جماعت، برای عرب‌های حجازی و نجدی موعظه می‌نمود. من آهسته رفتم و میان جمعیتش نشستم که از روی فراست فهمید و سخنش را قطع کرده و رو به من نمود و گفت: «شما جعفری‌ها چرا به صحابۀ رسول اکرم احترام نمی‌نمایید؟»

گفتم: «تنها صحابی بودن موجب مزیت و احترام نیست. میزان بزرگی و برتری در اسلام، درک معارف و عمل به دستورات است. آن کسانی از صحابه که با این میزان تطبیق می‌کنند، مورد احترام و تعظیم‌اند و کسانی را که مطابق با این میزان نمی‌شناسیم، حسابشان با خداست! کجای کتاب و سنت تنها صحابی بودن را موجب برتری و مزیت دانسته است؟! اگر چنین باشد، بیش از صد هزار نفر که محضر رسول اکرم (ص) را درک نموده و حدیث شنیده‌اند، باید رفتار و کردارشان مقبول باشد! معاویه مگر درک محضر پیمبر را ننمود و كاتب الوحیش نمی‌دانید، آیا اعمالش با کتاب وسنت درست درمی‌آید؟ اختلافاتی که پیش آورد! مردمی را که به ناحق کشت! فرزند فاسق و بی ایمانش را بر مسلمانان مسلط نمود و بدعت‌ها که در دین گذارد و...»

گفت: «لعن بر معاویه و یزید هم جایز نیست!»

گفتم: «پس کاذب و ظالم و فاسق و منافق، که قرآن لعنشان می کند، کیانند؟! تمام اختلافات و اشتباهات میان مسلمانان، از اختلاف در موضوع خلافت و اشتباه در معنای «اولوا الأمر» پیش آمده است. شما گاهی میزان تشخیص را اجماع امت می‌دانید و چون اجماع امت را دربارۀ هیچ یک محقق نمی‌دانید، می‌گویید اجماع سران و اهل حل و عقد. چون آن هم دربارۀ اکثر محقق نیست، ناچار باید بگویید: هر کس لباس خلافت را بدون شایستگی در برکرد، ولی امر است! کار را تا به آنجا رسانده‌اید که هر خون‌خوار جاهلی، با بست و بند و خونریزی بر مسلمانان سلطه یافت او را ولی امر می‌دانید و اطاعتش را واجب می‌شمارید؟ نتیجه همین عقیده و اطاعت است که در مهد توحید و خانۀ خدا و خانۀ اسلام، مسلمانان حق حیات و آزادی و اختیار جان و مال خود را ندارند! با آن که قرآن دربارۀ خانه خدا می‌گوید: شواء الغاليف فيه والباد.[6]»

این سخنان را با زبان عربی می‌گفتم و جمعیتی که نشسته بودند، با علاقه گوش می‌دادند و اثر تصدیق در قیافه بیشترشان آشکار بود. شیخ چون دید سخن به جای حساس رسید مضطرب شد. چون اینجا حجاز و پشت پردۀ بیابان و محیط استبداد و تسلط قبیله و حزب مخصوصی است که در لباس دین نفس مردم را گرفته‌اند! خواست روی سخن را برگرداند، لذا گفت: «از این بحث می‌گذریم. چرا شما در اذان «حئ على خير العمل» می‌گویید؟ این کلمه بدعتی است که شما شیعیان گذارده‌اید؟»

گفتم: «فقه ما از طریق اهل بیت است که اتصال آنان به رسول اکرم (ص) از دیگران محکم‌تر است، اما شما که در اذان جمله: «الصلوة خير من النوم!» می‌گویید: از کجا آورده‌اید؟ بعد از آن‌که مسلمانان تن‌پرور و سست شدند و برای نماز صبح به وقت قیام نمی‌نمودند، خلیفه دوم دستور داد که این جمله گفته شود و شما آن را جزو اذان قرار دادید!»

پرسید: «چرا برای نماز مهر می‌گذارید؟»

گفتم: «چرا نگذاریم؟»

گفت: «چون پیامبر نمی‌گذاشت، پس بدعت است.»

گفتم: «مسلم است که رسول اکرم روی زمین و شن و حصیر که آن روز فرش مسجد بوده، نماز خوانده است. ولی معلوم نیست روی فرش‌های پشمی و مانند آن نماز گزارده باشد، و چون مساجد ما شیعیان از فرش‌های پشمي پربها مفروش است، برای آن که درست از سنت و روش رسول اکرم پیروی نماییم، تكه خاک پاکی روی فرش می‌گذاریم!»

سپس به بحث در حدیث و رجال حدیث پرداخت و سراغ شهر اصفهان و نیشابور و خراسان را گرفت.

صبح هنوز هوا گرم نشده، برای رمی جمره دیگر بیرون آمدیم. پس از کمی معطلی، وسیله‌ای فراهم شد و برای تکمیل اعمال، به مکه برگشتیم. مسجدالحرام خلوت است. به راحتی طواف، نماز، سعی، طواف نساء و نماز آن را تمام کرده، یکسره از احرام بیرون آمدیم. عصر برای بیتوته به منا برگشتیم. برای پیدا نمودن محل چادرهای خود نگران بودیم. جوان کارگر با هوش شیرازی (آقای درباری)، که همیشه با قدرت هوش و چابکی کارهای برجسته می‌کرد، جلو افتاد و بالای چوب را دستمال بست؛ مانند سرباز دنبالش راه افتادیم. در میان پیچ و خم دره و ماهور و چادرها یکسره ما را به منزل رساند!

//پایان متن

[1] صافات 102

[2]  همان

[3] صافات: ۱۰۵-۱۰۳

[4] حج - 28

[5] حج - 36

[6] حج: ۲۵

پی‌دی‌اف

به سوی خدا می رویم: با هم به حج می رویم، سید محمود طالقانی، از نشریات مسجد هدایت، تهران: 1332، صص 115- 126.

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *