سلسله جلسات تفسیر قرآن برای انجمن اسلامی دانشجویان (از 20 آذر تا 4 دی 1326)؛ تفسیر سورۀ بقره، جلسه هفدهم تا نوزدهم: یهودیان مدینه
اقتباسی از درس تفسیر قرآن (جلسۀ هفدهم)
انجمن اسلامی دانشجویان در شبهای جمعه
آیین اسلام، سال چهارم، شمارۀ 30، شمارۀ مسلسل 185، جمعه 20 آذر 1326 برابر با 28 محرم 1367، ص 4.
یکی از اسماء قرآن تنزيل است به همین علت که مطالب و حقایق عالم را تنزل داده فراموش فهم بشر ساخته. پیغمبران ترجمان نسخه واحد طبیعت میباشند و افراد هم باید با هدایت و راهنمایی ایشان که از جانب یزدان یکتا برای این کار برانگیخته شدهاند راه نجات را بیابند و پس از هبوط از بهشت فطرت و گرفتاری در دام جنگ و شهوت دوباره وسایل رسیدن به هدف عالی معنوی را فراهم سازند.
پیغمبران میآیند تا بشر بینوا را به خدا نزديک كنند و بیرونشدگان از بهشت را از سرگردانی و بلاتکلیفی در تاریکی حیرت نجات دهند. میآیند تا حقایق عالم وجود را ترجمه کنند و به مردم بگویند. این دسته از افراد که هدایت پروردگار را پذیرفتند یعنی آنچه را که آدم از نسخه عالم به تنهایی خواند به كمک انبیاء و رسل خواندند ترس و اضطرابی ندارند و هراسان و لرزان نیستند.
اگر دوران عمر فردی از این طبقه را از نظر بگذرانید سراسر عمر او را خداپرستی، خدمت به خلق و بالاخره انجام وظیفه میبینید. و نقطه تاريک در زندگی او پیدا نمیکنید. اگر هم پیدا شود بسیار کم است. این شخص هدایتیافته حيران و مضطرب نیست و اندوهگین نمیشود. اگر هم مصیبتی برای او پیش آید دیری نیاید که دلخوشیهای دیگری جای آن را فراگیرد و اثر آن غم و غصه را بزداید. به علاوه چون او همه چیز حتی بلایا را مصلحت میداند از هیچ مصیبتی غمگین نمیشود.
«وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»
و آنانکه عقل و فطرت خود را پوشیدند (تا هدایت ما را نیابند) و آیات ما را تکذیب کردند اصحاب آتشند و در آن باقی خواهند ماند.
در مقابل دستۀ هدایتیافته، دستۀ دیگری قرار گرفتهاند که عقل و وجدان خود را مخفی و پنهان نمودند، تا هدایت خدا را درک نکنند و در نتیجه حس مسئولیت آزارشان نرساند و از انجام مقاصد نابجایشان منع نکند.
چرا بیدینان با تمام قوا میکوشند که دین ترقی نکند و دینداری رواج نگیرد؟
و چرا با تمام روحانیون دشمنند و حاضر نیستند لااقل دین را مانند یکی از مسلکها تلقی کنند؟
از دین متنفرند و با دینداران دشمن زیرا نمیخواهند کسی آنان را به مسئولیت در مقابل وجدان تذکر دهد.
اگر بگویید مادہپرست بدش میآید و اگر بگویید بیشرافت سخت غضبناک میشود ولی با دلیل بی پا و بی اساس خود مادۀ بیشعور را منشاء دنیای پرشور معرفی میکند و قلم سرخ بر سر شرافت و شرافتمندان میکشد و معتقد است که باید با تمام قوا در راه تحميل مقاصد پستش بکوشد .
اینان که خود را از درک و فهم هدایت خدا محروم میکند، دائماً در آتشند و پیوسته میسوزند.
خواهید گفت در چه آتشی هستند و چگونه میسوزند؟ مثالی بزنیم:
کسی که هدفی جز اندوختن مال ندارد و مال را جزو خود میپندارد و جان خود را بر سر این کار میگذارد، از سوار شدن بر اتومبیل خود باد میکند و از دیدن کاخ خود در پوست خود نمیگنجد، خلاصه اشياء خارجی را جزو خویش میداند و چون بقا و پایداری این اشياء تضمین نشده و معلوم نیست که همیشه صاحب ثروت باشد، دائماً میترسد مبادا فقیر شود و ثروتش به باد فنا رود و چون ثروت را جزو خویش میداند، همانطور که با به دست آوردن آن خیال میکرد بر خود افزوده است، در موقع از دست دادن هم از جان خود میکاهد. یا در آرزوی مال به سر میبرد یا در آتش فراقش میسوزد!
او دیوانۀ ثروت است و تا آخرین دقیقه عمر خود در حساب پول است. اگر غفلتاً هم متوجه عمر بر باد رفته خود شود جز تأسف و تأثر، حسرت و ندامت یار و رفیق دیگری ندارد و جز غم و اندوه همدم و مصاحبی نمیبیند.
«يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ»
ای پسران اسرائیل نعمت مخصوصی را که به شما انعام نمودم به یاد آورید و عهد من وفا کنید تا من هم به عهد شما وفا كنم و تنها از من هراسناك باشید.
قوم یهود قدیمیترین ملتی است که خداپرست شد و صاحب قواعد و قوانین سیاسی و اجتماعی و انبیاء و علماء گردید. در شرق و غرب و در میان مشركين و بتپرستان تنها آنها بودند که به توحيد و مبدأ و معاد ایمان آوردند.
قبل از ظهور پیغمبر اسلام در زمان سيف بن ذي يزن عدۀ زیادی از یهودیانی که در یمن و حضرموت مسکن گزیده بودند، به سوی مدینه که در آن زمان يثرب نامیده میشد، رهسپار شدند. علت این تغيير مسكن و مأوی را مورخین نزديک شدن ظهور پیغمبری میدانند که کتابهایشان پیشبینی کرده و بشارتهایی داده بود و تنها این یهودیان نبودند که متوجه یثرب شدند بلکه دستجات دیگری هم چون نشانههای ظهور را مشاهده نمودند. از جاهای دیگر متوجه جزيرة العرب شدند و برای رستن از تعدی پادشاهان و دولتها به جزيرة العرب کوچ کردند تا پیغمبر موعود ظهور کرده، به او بگروند.
این یهودیان تازه وارد در امور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی با بومیان پیوسته در کشمکش بودند و چون شکست میخوردند، این جمله را بیان میکردند: «سيظهر نبی و قد أظل زمانه» یعنی پیغمبری ظهور خواهد کرد و زمان ظهورش نزديک شده و به بومیان گوشزد میکردند که چون ما اهل کتابیم و او را میشناسیم و نشانههایش را میدانیم، به او ایمان آورده شما را خوار و زبون ساخته، بیرون میکنیم.
از این پیشبینی و وعده ظهور پیغمبر به گوش مردم یثرب رسیده بود و شاید یکی از عللی که اهالی یثرب بیشتر و زودتر به پیغمبر ایمان آوردند همین پیشگویی یهودیان باشد.
اقتباس درس تفسیر قرآن (جلسۀ هجدهم)
انجمن اسلامی دانشجویان در شبهای جمعه
(آیین اسلام، سال چهارم، شمارۀ 31، شمارۀ مسلسل 186، جمعه 27 آذر 1326 برابر با 5 صفر 1367، ص 4.)
که اگر مردم یثرب بیشتر شنیده بودند ولی اعراب مکه از آن بی اطلاع بودند لذا پیغمبر اسلام در حدود ده سال که در مکه به تبلیغ مشغول بود، جزء عده معدودی از اهل مکه به او نگرویدند و پیوسته مسلمانان را شکنجه و آزار میرساندند. به طوری که خاندان بنی هاشم حتی آنان که مسلمان نشده بودند، مدتی از حقوق اجتماعی و سیاسی محروم شدند و عدهای هم به حبشه هجرت کردند.
و تنها ملجاء و پناه مسلمانان مکه ابی طالب یعنی شیخ متنفذ قریش و قدرت مالی حضرت خدیجه بود و پس از فوت آن دو پیغمبر و مسلمين فوقالعاده به زحمت افتادند. پیغمبر به طائف هم رفت ولی اعراب طائف هم دعوت او را نپذیرفتند. فقط موسم حج که نزاع و جدالها بدل به صلح میشدند و طوایف مختلف عرب از اطراف به مکه روی میآوردند و همه آزادانه وارد مکه میشدند، پیغمبر اسلام (ص) در اطراف چادرها به گردش مشغول شده قرآن میخواند و تبلیغ رسالت و نبوت میفرمود. ولی مشرکین و مخالفین در این موقع هم آرام ننشسته به مخالفت و آزار آن حضرت بر میخواستند و قبلاً به مردم تذکر میدادند جوانی سخنان تازه میگوید و فرزندان را از پدران و زنان را از شوهران جدا میکند و باعث تفرقه و نفاق میشود، سخنان او را گوش مدهید که شما را مسحور میکند و دنبال پیغمبر راه افتاده در موقع تلاوت قرآن مجید هر میکردند و داد و فریاد راه میانداختند و منظورشان آن بود که قرآن به گوش مردم نخورد تا قدرت بلاغت در آنان تأثیر نکند.
اعراب مدینه چون ظهور پیغمبری را از یهودیان شنیده بودند برای اینکه یهودیان زودتر بدو نگروند پیشدستی کردند تا بر آنان تفوق و برتری یابند و به علاوه قدرت بلاغت چنان آنان را مجذوب ساخت که بدون چون و چرا دین اسلام را پذیرفتند.
به طوری که در اولین سال سه ساله قبل از هجرت شش نفر و سال بعد دوازده نفر و سال آخر در حدود هفتاد و سه نفر که سه نفر از آنان زن بودند به پیغمبر اسلام (ص) ایمان آوردند و شبانه در یکی از کوههای اطراف مکه مرامنامه اسلام را که عبارت بود از ایمان به خدا و روز جزا و شاهد و ناظر دانستن خدا و حرمت زنا و سایر احکام پذیرفتند و پیغمبر مصعب بن عمر را با آنان روانه ساخت. مصعب روزها در مدینه سر چاهی که از آن آب میبردند مینشست و مشغول تلاوت قرآن مجید میشد.
عربها از شنیدن قرآن که با آن مأنوس نبودند و از فصاحت و بلاغتش حیران میشدند و یکدیگر را خبر میکردند یک سال نگذشته بود که عموم خانوادهها مسلمان شده بودند. یا لااقل در هر خانوادهای یکی دو نفر مسلمان بود.
این زمینه ای بود که تبلیغات یهودیان و پیشبینی آنان فراهم ساخت و چون کتاب داشتند و علمای آنان هم در دین راسختر از نصارا بودند و عدهای هم برای دریافتن صدق مطالب قرآن از آنها استفسار میکردند، نفی و اثباتشان خیلی مؤثر بوده.
پس اگر اسلام یهودیان را رام و مطیع میکرد میتوانست آنان را از انکار آنچه خود بدان بشارت میدادند، باز دارد و در نتیجه، انتشار اسلام خیلی سریعتر میشد. به علاوه چون یهودیان صاحب کتاب بودند و توحید و معاد را قبول داشتند توانستند در مقابل قرآن اظهار وجود کنند و به مخالفت برخیزند.
از این مقدمه مختصر معلوم میشود که چون قوم یهود کتاب و پیمبرانی داشتند و موقع حساسی را در بین ملل مشرک آن زمان احراز نموده بودند، پیغمبر اسلام (ص) کوشید تا آنان را مسلمان کند لذا در اطراف این قوم بحث مفصلی در قرآن مجید میان آمده.
یهودیان پیغمبری را که انتظار ظهورش را میکشیدند، ملاقات کردند اما تصمیم گرفتند دعوت او را نپذیرند و برای این منظور به مخالفت برخاستند.
«يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ»
ملل مغرب چندیست که سبک تاریخنویسی را عوض کردهاند و به عوض وقایعنگاری متوجه دقت در اسرار و فلسفه تاریخ شدهاند و تاریخ را از نظر فلسفه آن مینویسند. اما ریشه واصل این فکر از مسلمين گرفته شده مثل سایر علومی که اروپاییان از شرقيها و مسلمانان گرفتند، آن را تکمیل نمودند.
ابن خلدون دانشمند عالی مقام اسلامی کتابی نوش[ت]ه و در مقدمۀ آن، کلیات تاریخ را از قبیل اسرار رموز رشد و سقوط ملل و اقوام مورد دقت قرار داده. اروپاییان هم این سبک تاریخنویسی را از او آموختند ولی قرآن مجید قبل از اروپاییان و ابن خلدون بدین موضوع نظرداشته. لذا تمام قضایای تاریخی را از جنبه فلسفۀ آن یعنی علل ترقی و صعود یا انقراض و اضمحلال اقوام و ملل بیان کرده و آنان که مدعی[ا]ند که قرآن قسمتی از مطالب تاریخ را از تورات و انجیل گرفته اشتباه بزرگی کردهاند. زیرا که در آن علاوه بر اسلوب و سبک مخصوص مطالب و موضوعاتی را تذکر داده که در تورات و انجیل اثری هم از آنها دیده نمیشود که این به موقع خود بیان خواهد شد.
عنوان بنی اسرائیل به جای قوم یهود برای رعایت و در نظر داشتن همان فلسفۀ تاریخ است. یکی از علل رشد و ترقی یک قوم و طایفه، توجه به عظمت و مجد و شرف و سیادت و عزت دیرین و شناختن پدران و اجداد توانا و غیور خود میباشد.
هر ملتی از مشاهدۀ سابقۀ درخشان تاریخی خود تکان میخورد و روح شجاعتش زنده شده، برای احراز یا حراست آن تلاش کرده، میکوشند ذکر احوال پدران شجاع و دلیر پسران را غیور و مبارز و ذكر احوال اجداد عالم و دانشمند فرزندان را راغب به تحصیل علم ودانش کرده عالم و دانا بار میآورد. زیرا افراد را برای ملت و نژاد احساساتی است که اگر رگ حساس آن را به دست آورده، تحريک كنند روح سیادت و برتری زنده میشود وذكر احوال پدران و یادآوری مجد و شرف آنان یکی از طریق تحريک احساسات است.
اقتباس از درس تفسیر قرآن (جلسۀ نوزدهم)
انجمن اسلامی دانشجویان در شبهای جمعه
(آیین اسلام، سال چهارم، شمارۀ 32، شمارۀ مسلسل 187، جمعه 4 دی ماه 1326، برابر با پنجم صفر 1367، ص 4.)
لذا آنانکه جمعیت خاطر و نفع خود را در پراکندگی و سستی ما میبینند، همواره میکوشند تا ما را از تاریخ و احوال پدران خداپرست دانشمند و وضع زندگی و خدمات اجداد شجاع و غیور میهندوست خود بیخبر گذارند. چه بدبختی از این بالاتر که ما دانشمندان خود را نشناسیم با آن دانشمندانی که دنیا ما را به وسیلۀ آنان میشناسد! و از شرح حال و طرز زندگی و بالاخره معلومات وابتكارات آنان بی خبر باشیم در صورتی که پایۀ علوم جدید بر کتب آنان استوار است. چه بیچارگی و غفلت برتر از این که سابقۀ درخشان تاریخی اسلامی و قبل از آن را از نظر دور داریم تا به فکر تجدید آن مقام شامخ بیفتیم و از خواب خرگوشی بیدار نگردیم. اما فلان ستاره سینما، فلان رماننویس و فلان رقاصه را خوب بشناسیم و از جزئیات زندگی آنان مطلع باشیم. این چه تارهای ذلت و زبونی است که بر گرد خود میتنیم؟! تنها افراد عامی و بیسواد ما که در تاریکی ظلم و جهل به سر میبرند، بدین بلیه گرفتار نیستند بلکه جوانان تحصیلکرده و افرادی که خود را روشنفکر مینامند و آنان که خود را مصلح قلمداد میکنند، در این لجنزار غفلت و زبونی فرو رفتهاند. اینان کورند که را عصاکش شوند؟ در مدارس و کتب کلاسی ما در مقابل هزاران صفحه تاریخ و جغرافیای ملل مغرب چیزی قابل ملاحظه از تاریخ اسلام ایران دیده نمیشود. به قدری مجد و شوکت دیگران را به رخ ما کشیده و تاریخ ایران مخصوصاً اسلام را از نظر ما دور داشتهاند و به قدری قدرت و عظمت آنان را در مغز ما پرورانده و افتخارات ما را از سرمان بیرون کردهاند که ما خود را هیچ میدانیم و پستتر و بیمقدارتر از همه تصور میکنیم. به قدری دل ما را خالی کردهاند که قدرت تصور تجدید مجد وشوکت دیرین خود را نداریم. مگر عزت در بین ما منسوخ شده یا معنی آن را فراموش کردهایم ؟ و ما تخصص و ابتكار را در تمام علوم و شئون از دست دادهایم و آنچه از باقیمانده و از مختصات ما میباشد، علوم الهی و اصول احكام و فقه است اگر این را هم از دست بدهیم، درست فقیر و بیچاره و نادان و سرگردان میشویم.
بنگرید و به بینید قرآن چه رگ حساسی را تحریک کرده و به چه طریقه و راهی خواسته است، قوم یهود را زنده کند و میفرماید ای فرزندان اسرائیل یعنی به یاد مرد بزرگی که هنوز اسم او باقی است و به یاد آن شیخ جلیلی که باعث برکت نسل شما شد، بیفتید و نعمتهای خاص مرا که سیادت و برتری شما با عدۀ کم بر جهانیان بود، از نظر بگذرانید. شما کسانی بودند که با یاری ما فرعون مصر را مقهور نمودید. شما داود و سليمان و موسی داشتید شما در سراسر دنیای تاریک و ظلمانی شرک و بتپرستی تنها قوم خداپرست و موحد بودید. شما تنها ملتي بودید که در کوههای فلسطين زمزمه راز و نیازتان با خدا طنینانداز بود. آن نعمتها را به یاد آورید و ببینید منشاء آن از کجا و سر آن برتری و عظمت چه بود.
همانطور که قوانین و نوامیس عالم هر يک حساب روشن و معینی دارند اوضاع و احوال اجتماعی بشر و ترقی و انحطاط آن هم مثل قوانین ریاضی قوانین و حساب دارد.
ای فرزندان يعقوب قدرت دیرین خود را بیاد آورید و اسرار و رموز آن را بیابید ببینید در اثر چه نیرومند و مقتدر شدید و به چه علت آن عظمت را از دست دادید. راستی چه زیبا گفته و چقدر جامع و شیوا تقرير کرده. زیرا تمام پردهها و نمایشهای تاریخی بنی اسرائیل را با جملهای بیان ساخته واقعاً جای حیرت و عبرت است.
«وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» به عهد من وفا کنید تا من هم به عهد شما وفا کنم.
هر قوم و ملتی با خدا عهدهایی دارند و اگر به تاريخ خود مراجعه نمایند به آن عهدها پی میبرند. این عهد را همان علل ترقی و موجبات تنزل آنهاست.
هر جامعه و ملتی مثل يک فرد که پس از سیلی خوردن از طبیعت به اشتباهات و لغزشهای خود پی میبرد پس از آنکه ذلیل و بیچاره شد از خواب غفلت بیدار میشود.
شما ای پسران يعقوب تا آن زمان که قوانین تورات را اجرا میکردید عزت و سیادت داشتید اما از آنگاه که دین را وسیله جنگ و ستیز و تکفیر یکدیگر قرار دادید، قوس نزولی را پیش گرفتید و نفوذ ملل همجوار استقلال و آزادیتان را بر باد داده هفتاد هزار نفرتان مدت هفتاد سال در قید اسارت به سر بردند دقت کنید و ببینید علل رهایی از چنگال فراعنه و اسارت به دست بابلیها چه بود. همینها و مانند آنها عهدهای خداست اگر به عهدهای خدا وفا کنید یعنی از ذلت خود عبرت بگیرید و اکنون علل ترقی و رشد خود را فراهم کنید، من هم به عهد خود وفا نموده شما را قوی و نیرومند خواهم کرد.
ای پسران اسرائیل و ای کسانی که در انتظار ظهور پیغمبر اسلام به سر میبردید تا از چنگال عفريت تعدی و پراکندگی نجات یابید و شادمانیها مینمودید که یک دین و یک عده موحد به شما ملحق خواهند شد، چرا به موحدین مسلمان نپیوستید؟ و چرا علل ترقی و رشد خودرا فراهم نکردید؟ چرا به عهدهای خدا وفا نکردید تا خدا هم به عهدهای شما وفا کند و شما را یاری نموده نصرت دهد؟
عده ای از مفسرین این عهد را بعثت پیغمبر اسلام دانستهاند و بعضی هم گفتهاند مراد عهد و پیمانی است که حضرت موسی (ع) دربارۀ عمل کردن به دستورات تورات از بنی اسرائیل گرفت.
اگرچه هر دو صادق است ولی این عهد و پیمانی خصوصی و تنها در این مورد نیست این عهد و پیمان عمومی است و برای هر فرد و مدتی پیش میآید و این پیشآمدها و این سنگهای حوادث عهدهای خداست.
دست خدا و عهدهای او دائماً در دستگیری آدمی مشاهده میشود منتهی باید خواست تا دیده شود.
خلاصه آنکه عهدهای خدا با ملل همان رسیدگی به اوضاع عمومی و اجتماعی است.
//پایان متن
آیین اسلام، سال چهارم، شمارۀ 30، شمارۀ مسلسل 185، جمعه 20 آذر 1326 برابر با 28 محرم 1367، ص 4. آیین اسلام، سال چهارم، شمارۀ 31، شمارۀ مسلسل 186، جمعه 27 آذر 1326 برابر با 5 صفر 1367، ص 4. آیین اسلام، سال چهارم، شمارۀ 32، شمارۀ مسلسل 187، جمعه 4 دی ماه 1326، برابر با پنجم صفر 1367، ص 4.
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.