سلسله جلسات تفسیر قرآن برای انجمن اسلامی دانشجویان (از 7 تا 14 مرداد 1328)؛ تفسیر سورۀ بقره، جلسه چهلودوم و چهلوسوم: حیات معنوی
اقتباس از درس تفسیر قرآن (جلسۀ چهلودوم)
انجمن اسلامی دانشجویان در شبهای جمعه
(آیین اسلام، سال ششم، شمارۀ دهم، شمارۀ 252، 7 مرداد 1328 برابر با سوم شوال 1367، ص 4 و 7.)
ذنب با سکون نون به معنای گناه است و ذنب به فتح نون به معنای دم است. گناه را ذنب میگویند چون دنباله و اثر و تابع عمل بد است. شاید مقصود از بیضی و اذنب دانستهاند به این سبب است که بعضی از آثار و توابع گاوپرستی است.
جمله كَذَٰلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَىٰ با تفسير و روش عموم مفسرین تناسب ندارد و به حسب تحقیق مفسر هندی هم خلاف ظاهر و لغات آیات است.
ولی با این تحقیق از قبیل وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ میباشد و چون فعل مضارع برای استمرار است و موتی اعم از مرده بدنی و فکری و روحی است، معنی این میشود که خداوند مردگان را به این ترتیب و از این راه پی در پی زنده میکند. پیوسته افکار مرده و اخلاق مرده و جوامع مرده با تشخیص مبادی مرگ و اصول جنایات و کشتن آنها میتوانند زنده شوند. مردمی میتوانند به تمام معنی تجدید حیات کنند که علل مرگ را خوب تشخیص داده باشند و آن را به طور رسمی و دست عمومی گرچه گران قیمت تمام شود از میان ببرند. و اینطور خداوند همواره آیات خود را به شما مینمایاند. مردگانی خداوند پیوسته زنده میکند و آیاتی که پیوسته به همه مینمایاند، نمیتوان راجع به یک داستان محدود و مجهولی باشد که خود بنی اسرائیل هم از آن اطلاعی درستی ندارند و در تورات هم به این تفصیل نیامده و فقط از طریق وحی قرآن برای عبرت همه ملل و بیان اسرار موت و حیات حقیقی انسان ذکر شده و از میان صفحات تاریک تاریخ در کتاب روشن قرآن برای قرائت و تلاوت و تدبر همیشگی ذکر شده. زنده شدن ابدان روز حشر نیز به این مقدمات و خصوصیات نیست که خداوند چگونگی زنده شدن برای حشر کلی را به آن تشبیه نماید. آن سرّ حیاتی که پیوسته مقابل چشم ملل است و حیات جاوید و سعادت ابدی در دنیا و آخرت وابسته به آن است، همین تشخیص عوامل حرکت روحی و فکری و اخلاقی است و تشخیص انتساب جنایتهای جزئی به آن عوامل اعتقادی یا اجتماعی کلی است. آن زندگی و حیاتی که از آیات خداوند است و همواره آن را مینمایاند، همین زندگی و جنبش و حرکتی است که در فکر و روح و اوضاع اجتماعی ملل رخ میدهد. پس از آنکه مبادی شرک و جمود و انحراف و جنایت از میان برده شود. این آیه بزرگ حق که حیات است در سراسر جهان در عقب مرگ از حالت و وضعیت سابق است تا مرگ از وضعیتی پیش نیاید، حیات ظهوری ندارد. این آیه در سراسر موجودات خودنمایی دارد و خداوند آن را مینمایاند. ارائه این آیات و بیان این اسرار برای آن است كه شاید رو به عقل روید.
مردمی که عقاید باطل و تقاليد ناروا عقل آنها را از حرکت انداخته و میدان برای تاخت و تاز اوهام باز شده، به طوری که تمام فضایل زیر لگد اوهام خورد شده و هر جنبشی از کار افتاده شاید با تدبر در این آیات و کشتن این گاوهای وهم و صورتهای رخسای بر اثر عقلشان به حرکت آمده و بر پای اوهام و خیالاتشان پابند و عقال زند. حیات حقیقی و ابدیت همین است که اگر بوده همه گونه حیات حاصل است و نتیجهای است که در آخر این داستان اسرارآمیز بیان شده که تمام اسرار آن در این کلمه جمع آمده «لعلكم تعقلون!! والله اعلم بحقایق الامور.
«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»
پس از آن دلهای شما سخت شد. پس گویا این دلها چون سنگ بلکه سختتر از آن است چه به راستی از پارهای سنگهای سخت نهرها منجر میشود و پارهای از آن سنگها شکافته میشود و از آن آب بیرون میآید. به حقیقت پارهای از سنگها از خشیت خدا فرومیریزد.
و خداوند به هیچ وجه غافل نیست از آنچه به جا میآورید.
ثم و فاء هر دو برای تفریق مطب بعد به مطلبی است که قبلاً ذکر شده و فرق بین این دو این است که ثم برای تفریق با فاصله زمانی است و فاء اعم است.
حجر سنگ به طور عموم است ولی حجاره نوعی از سنگ است. نفجر برداشته شدن موانع است در مقابل فشار و تشقق، شکافته شدن است و شدت، خشیت هراسی است که به واسطۀ عظمت یا مؤاخذه یا خجلت و مانند آن انسان را فرامیگیرد ولی خوف ترسی از پیشآمد غیرمطلوب است نسبت به آینده. مقصود از قلب که در زبان دینی و قرآن تکرار میشود مبدأ احساس و عواطف و ادراکاتی است که حساب معنوی و روحی بسته به آن است.
و باز از کار افتادن آن حیات معنوی ختم میشود چنانکه با ایستادن قلب که مبدأ حرکت و جزئیات خون است حیات بدنی میشود، این مبدأ زندگی همان است که او را وجدان میگویند و پیوسته در تأثیر و تأثر است و انسان را به طرف خیر پیش میبرد و از شر باز میدارد و بر کار نیک تشویق و از اعمال زشت سرزنش مینماید و آثار تمام احساسات و ادراکات خارجی و نفس انسان بر او وارد میشود و همی میکوشد تا بدی و ناروایی را از انسان دور نماید و خیر و کمال را برای وی جلب کند و در هیچ حدی نایستد تا به کمال و خیر مطلق برسد. پس پیوسته اگر عوامل خارجی در وی تأثیر ننماید، به حقیقت مطلق و کمال مطلق و قدرت مطلق و نور مطلق متوجه است و او را میجوید و برای درک او میکوشد و خود را میخواهد به پناه او برساند و فقط به او تکیه داشته باشد. که این همان حقیقت توجه خالص و توجه و توکل تام به مبدأ است.
این جنبش و حرکت در آن مبدأ حیات معنوی و روحی پیوسته هست مگر آن که محبت و غرور به فرض آن را فراگیرد و امید و اتکایی وهم و خیالی برای وی تراشد. اینجاست که به تدریج احساسات و عواطف دینی خاموش میشود و از حرکت باز میماند و نور زندگی معنوی خاموش میشود و این مبدأ افعال متحرک سخت و بی تأثیر میگردد.
عموم مردم در آغاز زندگی و جوانی دارای همتهای عالی و نظرهای وسیع و عواطف نیک میباشند ولی چون به مقامی رسیدند و به مال و جاهی دلگرم شدند این احساسات در آنها خاموش میشود و آن همت بلند از کار میماند. این همان شرک به حق مطلق است که خطر آن باز ماندن از حرکت و رشد معنوی است و آنچه قلب را فرا میگیرد و راهزن کمال است، همان بت است و همین انسانی بتپرست است. آن راهزن به سوی کمال و خاتمهدهنده به حیات معنوی در مظاهر مختلفی است از مال و جاه و مقام و بت و گاو و نظایر اینها.
به این جهت پیمبران نخستين قیامشان برای از میان بردن هر گونه بت و گاو و پاک کردن دلها از صحبت غير حق و کمال بود. برای دعوت به حق و توجه به توصیه عمل اثباتی و تلقين چندان مؤثر نیست آنچه مؤثر است رفع موانعی است که پیش آمده و خلق را از وجه منوی خود باز داشته.
اقتباس از درس تفسیر قرآن (جلسه چهلوسوم)
انجمن اسلامی دانشجویان شبهای جمعه
(آیین اسلام، سال ششم، شمارۀ یازدهم، شمارۀ مسلسل 253، 14 مرداد 1328 برابر با دهم شوال 1367، ص 3.)
وقتی مظاهر محبتها و کمالات و همی از سر راه برداشته شد و سایهای که بر قلب افکندهاند، به کنار رفت نور توجه میدرخشد و حرکت شروع میشود.
اقدام انبیاء به شکست بتها و کشتن گاوها و از میان بردن علاقههای باطل و فریبنده قبل از هر اقدامی بود. پس از آن توجه به حق، فطری و حرکت به سوی آن طبیعی است. و در اثر آن جنبش معنوی ترویج میشود و سرچشمه عواطف و خیرات بازمیگردد.
قوم بنی اسرائیل در اثر معاشرت با مصریها و تأثير و نفوذ جمعیت حاکم در نفوس آنها عظمت و قدرت دستگاه فراعنه و مصریها حاکم قلوبشان را فراگرفت. آنچه میاندیشیدند و آن را مایه کمال خود میدانستند جلب توجه آنها و تقرب به آنها بود.
و بالطبع آنچه صاحبان قدرت بزرگ ميدانستند، آنها نیز در برابر عفت آن خاضع میشوند. مصریها که حاکم بر بنی اسرائیل بودند گاو را عظیم میشمردند و آن را میپرستیدند. بنی اسرائیل خواه نخواه عظيم عظماء را باید عظیم شمارند و به جای خدای ابراهیم و اسحق و یعقوب گاو مصریها دلشان را فراگیرد و قلبشان را از آثار توجه باز دارد و به حساب معنویشان خاتمه دهد.
پس دستور گاوکشی موسى عليه السلام به امر حق آخرین علاج دلهای مرده آنها بود تا مردگی و فسادتی که برای دلها پیش آمده از میان برود و حر کت و تأثر و تأثیر شروع شود. موسی با این دستور با تشریفات مخصوصی گاوی را که جای خدای غیرمتناهی را گرفته بود از میان برداشت تا به هدف توحید متوجه شوند و جنبش حیاتی شروع شود.
اما چیزی نگذشت که همان شرک و تحجر و قسوت شروع شد. دلهاشان چون سنگ و سختتر از سنگ گردید مانند دلهای ارباب سیاست و مالپرستان دنیا که سرچشمه عواطف و احساسات پاک و کمالات معنوی است و نمیگذارند که جریان عواطف از قلوب به قلوب دیگر سرایت کند.
از سنگ سختتر چون سنگ از برابر فشار آب کنار میرود و شکافته میشود. اما افسوس که دل انسان بتپرست و خودپرست و گاوپرست و جاہپرست از آن هم سختتر میشود. سنگ در برابر عظمت خدا که مظهر آن عوامل طبیعت است از بالا فرو میریزد و در تحت قوانین و مقررات طبیعت قرار میگیرد قوانين جاذبه و فشار و قبض و بسط در وی مؤثر است و او را را به حالات مختلف در میآورد. اما دل چنین مردمی از هیچ با شک خطر و ناله دلسوخته و عظمت حق و نوامیس وجود متأثر نمیشود، تا مرگ و فنا در خانۀ آنها رخنه کند و عذاب سراپای زندگیشان را فراگیرد. وما الله بغافل عما يعملون.
//پایان متن
آیین اسلام، سال ششم، شمارۀ دهم، شمارۀ مسلسل 252، 7 مرداد 1328 برابر با سوم شوال 1367، ص 4 و 7. آیین اسلام، سال ششم، شمارۀ یازدهم، شمارۀ مسلسل 253، 14 مرداد 1328 برابر با دهم شوال 1367، ص 3.
این محتوا فاقد نسخه صوتی است.
این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.
این محتوا فاقد گالری تصاویر است.
سلسله جلسات تفسیر قرآن برای انجمن اسلامی دانشجویان (از 7 تا 14 مرداد 1328)؛ تفسیر سورۀ بقره، جلسه چهلودوم و چهلوسوم: حیات معنوی
اقتباس از درس تفسیر قرآن (جلسۀ چهلودوم)
انجمن اسلامی دانشجویان در شبهای جمعه
(آیین اسلام، سال ششم، شمارۀ دهم، شمارۀ 252، 7 مرداد 1328 برابر با سوم شوال 1367، ص 4 و 7.)
ذنب با سکون نون به معنای گناه است و ذنب به فتح نون به معنای دم است. گناه را ذنب میگویند چون دنباله و اثر و تابع عمل بد است. شاید مقصود از بیضی و اذنب دانستهاند به این سبب است که بعضی از آثار و توابع گاوپرستی است.
جمله كَذَٰلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَىٰ با تفسير و روش عموم مفسرین تناسب ندارد و به حسب تحقیق مفسر هندی هم خلاف ظاهر و لغات آیات است.
ولی با این تحقیق از قبیل وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ میباشد و چون فعل مضارع برای استمرار است و موتی اعم از مرده بدنی و فکری و روحی است، معنی این میشود که خداوند مردگان را به این ترتیب و از این راه پی در پی زنده میکند. پیوسته افکار مرده و اخلاق مرده و جوامع مرده با تشخیص مبادی مرگ و اصول جنایات و کشتن آنها میتوانند زنده شوند. مردمی میتوانند به تمام معنی تجدید حیات کنند که علل مرگ را خوب تشخیص داده باشند و آن را به طور رسمی و دست عمومی گرچه گران قیمت تمام شود از میان ببرند. و اینطور خداوند همواره آیات خود را به شما مینمایاند. مردگانی خداوند پیوسته زنده میکند و آیاتی که پیوسته به همه مینمایاند، نمیتوان راجع به یک داستان محدود و مجهولی باشد که خود بنی اسرائیل هم از آن اطلاعی درستی ندارند و در تورات هم به این تفصیل نیامده و فقط از طریق وحی قرآن برای عبرت همه ملل و بیان اسرار موت و حیات حقیقی انسان ذکر شده و از میان صفحات تاریک تاریخ در کتاب روشن قرآن برای قرائت و تلاوت و تدبر همیشگی ذکر شده. زنده شدن ابدان روز حشر نیز به این مقدمات و خصوصیات نیست که خداوند چگونگی زنده شدن برای حشر کلی را به آن تشبیه نماید. آن سرّ حیاتی که پیوسته مقابل چشم ملل است و حیات جاوید و سعادت ابدی در دنیا و آخرت وابسته به آن است، همین تشخیص عوامل حرکت روحی و فکری و اخلاقی است و تشخیص انتساب جنایتهای جزئی به آن عوامل اعتقادی یا اجتماعی کلی است. آن زندگی و حیاتی که از آیات خداوند است و همواره آن را مینمایاند، همین زندگی و جنبش و حرکتی است که در فکر و روح و اوضاع اجتماعی ملل رخ میدهد. پس از آنکه مبادی شرک و جمود و انحراف و جنایت از میان برده شود. این آیه بزرگ حق که حیات است در سراسر جهان در عقب مرگ از حالت و وضعیت سابق است تا مرگ از وضعیتی پیش نیاید، حیات ظهوری ندارد. این آیه در سراسر موجودات خودنمایی دارد و خداوند آن را مینمایاند. ارائه این آیات و بیان این اسرار برای آن است كه شاید رو به عقل روید.
مردمی که عقاید باطل و تقاليد ناروا عقل آنها را از حرکت انداخته و میدان برای تاخت و تاز اوهام باز شده، به طوری که تمام فضایل زیر لگد اوهام خورد شده و هر جنبشی از کار افتاده شاید با تدبر در این آیات و کشتن این گاوهای وهم و صورتهای رخسای بر اثر عقلشان به حرکت آمده و بر پای اوهام و خیالاتشان پابند و عقال زند. حیات حقیقی و ابدیت همین است که اگر بوده همه گونه حیات حاصل است و نتیجهای است که در آخر این داستان اسرارآمیز بیان شده که تمام اسرار آن در این کلمه جمع آمده «لعلكم تعقلون!! والله اعلم بحقایق الامور.
«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»
پس از آن دلهای شما سخت شد. پس گویا این دلها چون سنگ بلکه سختتر از آن است چه به راستی از پارهای سنگهای سخت نهرها منجر میشود و پارهای از آن سنگها شکافته میشود و از آن آب بیرون میآید. به حقیقت پارهای از سنگها از خشیت خدا فرومیریزد.
و خداوند به هیچ وجه غافل نیست از آنچه به جا میآورید.
ثم و فاء هر دو برای تفریق مطب بعد به مطلبی است که قبلاً ذکر شده و فرق بین این دو این است که ثم برای تفریق با فاصله زمانی است و فاء اعم است.
حجر سنگ به طور عموم است ولی حجاره نوعی از سنگ است. نفجر برداشته شدن موانع است در مقابل فشار و تشقق، شکافته شدن است و شدت، خشیت هراسی است که به واسطۀ عظمت یا مؤاخذه یا خجلت و مانند آن انسان را فرامیگیرد ولی خوف ترسی از پیشآمد غیرمطلوب است نسبت به آینده. مقصود از قلب که در زبان دینی و قرآن تکرار میشود مبدأ احساس و عواطف و ادراکاتی است که حساب معنوی و روحی بسته به آن است.
و باز از کار افتادن آن حیات معنوی ختم میشود چنانکه با ایستادن قلب که مبدأ حرکت و جزئیات خون است حیات بدنی میشود، این مبدأ زندگی همان است که او را وجدان میگویند و پیوسته در تأثیر و تأثر است و انسان را به طرف خیر پیش میبرد و از شر باز میدارد و بر کار نیک تشویق و از اعمال زشت سرزنش مینماید و آثار تمام احساسات و ادراکات خارجی و نفس انسان بر او وارد میشود و همی میکوشد تا بدی و ناروایی را از انسان دور نماید و خیر و کمال را برای وی جلب کند و در هیچ حدی نایستد تا به کمال و خیر مطلق برسد. پس پیوسته اگر عوامل خارجی در وی تأثیر ننماید، به حقیقت مطلق و کمال مطلق و قدرت مطلق و نور مطلق متوجه است و او را میجوید و برای درک او میکوشد و خود را میخواهد به پناه او برساند و فقط به او تکیه داشته باشد. که این همان حقیقت توجه خالص و توجه و توکل تام به مبدأ است.
این جنبش و حرکت در آن مبدأ حیات معنوی و روحی پیوسته هست مگر آن که محبت و غرور به فرض آن را فراگیرد و امید و اتکایی وهم و خیالی برای وی تراشد. اینجاست که به تدریج احساسات و عواطف دینی خاموش میشود و از حرکت باز میماند و نور زندگی معنوی خاموش میشود و این مبدأ افعال متحرک سخت و بی تأثیر میگردد.
عموم مردم در آغاز زندگی و جوانی دارای همتهای عالی و نظرهای وسیع و عواطف نیک میباشند ولی چون به مقامی رسیدند و به مال و جاهی دلگرم شدند این احساسات در آنها خاموش میشود و آن همت بلند از کار میماند. این همان شرک به حق مطلق است که خطر آن باز ماندن از حرکت و رشد معنوی است و آنچه قلب را فرا میگیرد و راهزن کمال است، همان بت است و همین انسانی بتپرست است. آن راهزن به سوی کمال و خاتمهدهنده به حیات معنوی در مظاهر مختلفی است از مال و جاه و مقام و بت و گاو و نظایر اینها.
به این جهت پیمبران نخستين قیامشان برای از میان بردن هر گونه بت و گاو و پاک کردن دلها از صحبت غير حق و کمال بود. برای دعوت به حق و توجه به توصیه عمل اثباتی و تلقين چندان مؤثر نیست آنچه مؤثر است رفع موانعی است که پیش آمده و خلق را از وجه منوی خود باز داشته.
اقتباس از درس تفسیر قرآن (جلسه چهلوسوم)
انجمن اسلامی دانشجویان شبهای جمعه
(آیین اسلام، سال ششم، شمارۀ یازدهم، شمارۀ مسلسل 253، 14 مرداد 1328 برابر با دهم شوال 1367، ص 3.)
وقتی مظاهر محبتها و کمالات و همی از سر راه برداشته شد و سایهای که بر قلب افکندهاند، به کنار رفت نور توجه میدرخشد و حرکت شروع میشود.
اقدام انبیاء به شکست بتها و کشتن گاوها و از میان بردن علاقههای باطل و فریبنده قبل از هر اقدامی بود. پس از آن توجه به حق، فطری و حرکت به سوی آن طبیعی است. و در اثر آن جنبش معنوی ترویج میشود و سرچشمه عواطف و خیرات بازمیگردد.
قوم بنی اسرائیل در اثر معاشرت با مصریها و تأثير و نفوذ جمعیت حاکم در نفوس آنها عظمت و قدرت دستگاه فراعنه و مصریها حاکم قلوبشان را فراگرفت. آنچه میاندیشیدند و آن را مایه کمال خود میدانستند جلب توجه آنها و تقرب به آنها بود.
و بالطبع آنچه صاحبان قدرت بزرگ ميدانستند، آنها نیز در برابر عفت آن خاضع میشوند. مصریها که حاکم بر بنی اسرائیل بودند گاو را عظیم میشمردند و آن را میپرستیدند. بنی اسرائیل خواه نخواه عظيم عظماء را باید عظیم شمارند و به جای خدای ابراهیم و اسحق و یعقوب گاو مصریها دلشان را فراگیرد و قلبشان را از آثار توجه باز دارد و به حساب معنویشان خاتمه دهد.
پس دستور گاوکشی موسى عليه السلام به امر حق آخرین علاج دلهای مرده آنها بود تا مردگی و فسادتی که برای دلها پیش آمده از میان برود و حر کت و تأثر و تأثیر شروع شود. موسی با این دستور با تشریفات مخصوصی گاوی را که جای خدای غیرمتناهی را گرفته بود از میان برداشت تا به هدف توحید متوجه شوند و جنبش حیاتی شروع شود.
اما چیزی نگذشت که همان شرک و تحجر و قسوت شروع شد. دلهاشان چون سنگ و سختتر از سنگ گردید مانند دلهای ارباب سیاست و مالپرستان دنیا که سرچشمه عواطف و احساسات پاک و کمالات معنوی است و نمیگذارند که جریان عواطف از قلوب به قلوب دیگر سرایت کند.
از سنگ سختتر چون سنگ از برابر فشار آب کنار میرود و شکافته میشود. اما افسوس که دل انسان بتپرست و خودپرست و گاوپرست و جاہپرست از آن هم سختتر میشود. سنگ در برابر عظمت خدا که مظهر آن عوامل طبیعت است از بالا فرو میریزد و در تحت قوانین و مقررات طبیعت قرار میگیرد قوانين جاذبه و فشار و قبض و بسط در وی مؤثر است و او را را به حالات مختلف در میآورد. اما دل چنین مردمی از هیچ با شک خطر و ناله دلسوخته و عظمت حق و نوامیس وجود متأثر نمیشود، تا مرگ و فنا در خانۀ آنها رخنه کند و عذاب سراپای زندگیشان را فراگیرد. وما الله بغافل عما يعملون.
//پایان متن
آیین اسلام، سال ششم، شمارۀ دهم، شمارۀ مسلسل 252، 7 مرداد 1328 برابر با سوم شوال 1367، ص 4 و 7. آیین اسلام، سال ششم، شمارۀ یازدهم، شمارۀ مسلسل 253، 14 مرداد 1328 برابر با دهم شوال 1367، ص 3.
این محتوا فاقد نسخه صوتی است.
این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.
این محتوا فاقد گالری تصاویر است.