انجمن اسلامی دانشجویان
(آیین اسلام، سال پنجم، شمارۀ هجدهم، شمارۀ مسلسل 217، جمعه 26 شهریور 1327 برابر 13 ذیقعده 1367.)
آیات بقره- اهمیت دستور گاوکشی بنی اسرائیل، سرّ این دستور
«وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ»
متذکر باشید: آنگاه که موسى به قوم خود گفت خداوند شما را امر میکند که گاوی ذبح کنید، قوم موسی گفتند آیا ما را مسخره خود گرفتی؟ موسی گفت پناه به خدا میبرم که از جاهلان باشم.
«قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَّا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَٰلِكَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ»
بنی اسرائیل گفتند برای خاطر ما پروردگار خود را درخواست کن تا برای ما بیان کند که آن گاو چگونه و چیست، موسی گفت پروردگار میگوید آن گاویست که نه کارکشته و فرسوده شده و نه جوان به کار نیامده است بلکه بین این دو حالت است. پس مأموریت خود را انجام دهید!
«ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ»
بنی اسرائیل گفتند برای خاطر ما پروردگارت را درخواست کن تا برای ما بیان کند که رنگش چگونه است. موسی گفت خداوند میگوید آن گاو گاویست زرد خالص که رنگش بینندگان را به سرور میآورد.
قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِن شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَّا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَّا شِيَةَ فِيهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ»
بنی اسرائیل گفتند برای خاطر از پروردگارت درخواست نما تا به خوبی بیان کند که آن گاو چیست چون راستی این کار بر ما مشتبه شده اگر خدا خواست يقينا ما هدایت خواهیم شد.
موسی گفت که خداوند میگوید آن گاویست که رام نشده تا زمین شخم کند و نه محل زراعت را آب میدهد، سالم و یکسره بی عیب و رنگش هم خالص است. بنی اسرائیل گفتند اکنون نشانیهای حقیقی و کامل آن را آوردی. پس آن را ذبح کردند ولی نزديک بود از این تکلیف شانه خالی کنند.
این آیات بقره است که سوره مفصل بقره به نام این آیات نامیده شده معلوم میشود که این آیات در این سوره بسیار پراهمیت است و به اصطلاح شعراء بيت القصيد میباشد. پس باید آنقدر که میتوانیم در اطراف این آیات تعمق کنیم.
تا اهمیت آن را از نظر هدف تربیتی یا تاریخی و با توحیدی آن درک کنیم، از گفتههای عموم مفسرین در سبک متمایز در باره این آیات استفاده میشود، یک نوع استنباطهاییست که از ظاهر آیات و روایات به دست آمده و از این ظاهر تجاوز ننمودهاند نوع دیگر برعکس اول تأویلات دورادور عرفانی و تصوفي را تفسیر آیه قرار دادهاند و آیات را به آن مطالب تطبيق نمودهاند مثلاً دسته اول از اینجا شروع میکند که در بین، قبائل بنی اسرائیل کشتهای افتاده بود که قاتل آن به دست نیامد. دادخواهی نزد موسی بردند موسى عليه السلام دستور داد گاوی را ذبح کنند و دم آن را بر آن مقتول بزنند، به اینطور مقتول زنده شده و زبان آمد و قاتل خود را معرفی نمود. به این مطلب بعضی اضافه میکنند که گاو به این خصوصیات منحصر بود. به اولاد مرد پارسایی که فقیر بودند و فقط همان کار را داشتند و به واسطه اینکه منحصر بود و بنی اسرائیل ناچار بودند آن را ذبح کنند به قیمت گزافی خریداری کردند.
دسته دیگر یکسره به تأویل پرداخته. مثلاً کار را اشاره به شهوات دانستهاند و دستور ذبح آن را واجب شمرده تا در اثر کشته شدن آن فضائل کشته زنده شود و قاتل خود را معرفی نماید و روح انسان در اهتزاز آمده راه سلوك و كمال را پیش گیرد!
انجمن اسلامی دانشجویان در شبهای جمعه
(آیین اسلام، سال ششم، شمارۀ اول، شمارۀ مسلسل 244، خرداد 1328، ص 4.)
وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً
مطلب دیگری که از این آیه استفاده میشود مربوط به امور تكلیفي و احكام است.
موسی علیه السلام به بنی اسرائیل ابلاغ کرد که خداوند کشتن گاوی را بر عهده شما قرار داده از تعبير به كلمه نکره و ذکر ننمودن صفات و خصوصیات ظاهر است که تکلیف بنی اسرائیل نخست همین بوده که گاوی بکشند و اگر هر نوع گاوی را ذبح مینمودند وظيفه خود را انجام داده بودند ولی هر چه آنها بیشتر چون و چرا کردند اوصاف گاو مورد تکلیف، بیشتر و دقیقتر گردید تا آنکه مورد تکلیف، گاو کمیاب و پر بهایی شد که به دست آوردن آن را انجام تکالیف دشوار گردید.
بعضی گفتهاند که در این مورد بنی اسرائیل تكاليف متعددی داشتند یعنی به حسب پرسش و چون و چرا تکلیف تغییر یافت و نخست گاو بینشانی بود و سپس گاو موصوف به صفت مخصوصی شد و پس از آن همواره مورد تکلیف تغییر یافت تا مستقر شد به گاوی که صفات آن در آخر بیان شده. ولی این بر خلاف ظاهر آیه است چون مورد سؤال و جواب اوصاف و خصوصیات یک گاو است.
بعضی دیگر از علما، در این مورد و نظیر آن میگویند مورد تکلیف همان است که در آخر ذکر شده ولی هنگام بلاغ حکم بیان نشده تا وقت احتیاج به بيان آن فرا رسد. چون موسی عليه السلام میدانست که بنی اسرائیل سؤال خواهند نمود نخست مورد تکلیف را مجمل ذکر نمود تا به واسطه سؤال آنها مبين و واضح شود. اینگونه بیان تکلیف برای آن است که به طور اجمال متوجه به وظيفه شوند و از آن رمیده نگردند تا به تدریج تکلیف بیان شود. ولی این مطلب اگر در بعضی موارد درست باشد در اینجا برخلاف ظاهر آیه است. زیرا که کلمه بقره را نكره و بی نشان ذکر نموده و اگر بنی اسرائیل بی چون و چرا انجام میدادند، یقيناً از عهده تکلیف بر آمده بودند و موسی علیه السلام پس از ذکر چند منت اول فرمود این را انجام دهید یعنی بیش از این پرسش نکنید.
آنچه در این مورد به مناسبت استفاده از آیه باید متوجه بود این است که بیشتر تکالیف و وظایف دارای مراتبی است و به حسب وضع و استعداد و قدرت صاحبان تکلیف مختلف است. فهم و درک تمام تکالیف آنطور که در واقع است و خدا خواسته برای عموم دشوار و عمل و انجام آن دشوارتر است. هر کس وظیفه را به اندازه قدرت عقلی و عملی خود توانست انجام دهد، مورد مؤاخذه نخواهد بود ولی موشکافی و پیجویی موجب دشواری وظیفه میگردد و چه بسا یکسره احكام تعطیل میشود در این مورد هم میتوان گفت که از اول تکلیف واقعی بنی اسرائیل کشتن کار با تمام صفات و خصوصیات مذکوره بوده. ولی برای آنکه به آسانی تکلیف انجام شود نخست مرتبه خفیف آن بیان شده و اگر کنجکاوی نمیکردند و انجام میدادند از عهده وظیفه برآمده بودند. چنانکه عياش از حضرت رضا سلام الله عليه نقل نموده که فرمود اگر بنی اسرائیل تکلیف اول را انجام میدادند، کافی بود.
ولی چون تفحص زیاد نمودند کار را بر خود دشوار نمودند که نزديک بود یکسره از انجام آن شانه خالی کنند چنانکه در آیه این مطلب تصریح شده است.
این موضوعی است که برای اجراء احکام و تعمیم آن به حسب اوقات و مقتضیات و اشخاص بسیار مورد توجه دین است. زیرا که دقت و فحص زیاد بسا احکام را از جنبه عملی خارج مینماید و به صورت نقشههای فرضی و عقلی درمیآورد و به نام دین، احكام نقض میشود. درباره این مطلب دستورات و احادیث زیادی است که فعلاً بیان تمام آن مقتضی نیست.
حدیث مشهوری است که مورد استناد فقها و علمای اسلام است که پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله میفرمود: چون شما را به وظيفه امر میکنم با اندازه قدرت خود آن را انجام دهید.
و نیز کسی درباره حج از رسول اکرم سؤال نمود که آیا در هر سال است با در تمام عمر یک مرتبه واجب است پیمبر اکرم از این سؤال برآشفت گویا اینطور فرمود: اگر جواب بگویم در هر سال است هر سال واجب میشود و از عهده آن برنمیآیند آنگاه معصیت کار خواهند شد بنی اسرائیل به واسطه کنجکاوی درباره کشتن کار تکلیف را بر خود دشوار نمودند شما نباید چنين کنید.
این نتایجی است که میتوانیم از این دستور گاوکشی و چگونگی بیان آن به دست آریم (والله اعلم) اینک به تفسير آیات بعد میپردازیم.
انجمن اسلامی دانشجویان در شبهای جمعه
(آیین اسلام، سال ششم، شمارۀ هفتم، شمارۀ مسلسل 250، 18 تیر 1328 برابر با 11 رمضان 1367، ص 3.)
وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا
سورۀ بقره آیۀ 68 و 69
بنا بر آنچه گفته شد هر کس به حد فکر و قدرت علمی با موازینی که در دست است حق دارد در آیات شریف قرآن خصوص آیاتی که دستور تفکر و تدبر در آن داده شد، فکر کند.
عموم مفسرین در این دو آیه از مطالبی که گفته شد پا بیرون نگذاشتهاند.
مفسر هندی سید احمد خان در تفسیر این دو آیه میگوید: باید دانست که این قصه هیچ مربوط به قصه اولی نیست. چه حکایت مربوط به ذبح گاو خاتمه پیدا نموده و اینک قصه دیگریست که آغاز میشود. خلاصه آن از این قرار است که در بین اسرائیل شخصی کشته شده و قاتل معلوم نبود. خداوند به حضرت موسی الهام کرد که تمام مردمی که موجودند از آن جمله قاتل هم هست با اعضاء مقتول بر بدن مقتول بزنند. معلوم است کسانی که در حقیقت قاتل نیستند، به واسطه یقین و اطمینان به بیجرمی بدون تردید و اندیشه به این کار مبادرت خواهند نبود ولی قاتل اصلی بمفاذ كل خائن خائف خصوص در آن دوره جهل و اشتباه دچار خوف و وحشت، نخواهد اقدام به اين امر نماید. قهراً سرش ناش شده و قاتل معلوم میشود، این طور زنده میکند. یعنی ظاهر میسازد مرده را یعنی قاتل گمنام و خون لوث شده را و آیات خود یعنی تدبيرهایی که در فطرت انسان برای کشف حقایق گذارده مینمایاند، تا شما تعقل و تدبر نمایید. پس از آن، این مفسر ناقد تفسير عموم مفسرین را نقل میکند و از چندین راه بر آن ایراد مینماید. از جمله اینکه میگوید اگر واقعاً و بر خلاف عادت مرده زنده شده بود، باید در آیه فاحياه لله باشد با آنکه نیست و بناباین باید مقصود از جمله «كَذَٰلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَىٰ» در روز حشر باشد با آنکه آیات تناسبی با موضوع حشر ندارد و بعثت در حشر هم با این ترتیب نیست.
بعد میگوید ممکن است بعضی ایراد گرفته و بگویند که ضمیر مذکر «اضْرِبُوهُ» و ضمیر مؤنث «بِبَعْضِهَا» را ما راجع به شخص مقتول دانستهایم ولی این ایراد هیچ وارد نیست چون ضمير فیها در آیه به طور مسلم به نفس برمیگردد چون نفس مؤنث است و ضمير (اضر بوه) نیز به اتفاق مفسرین راجع به نفس است به اعتبار شخص. این مطلب را صاحب تفسير كبير متذکر شده.
و دیگر آنکه کلمه موتى و یحیی را مطابق مفهوم ظاهر آن معنا نکردهایم. ولی این ایراد هم وارد نیست زیرا که ما این الفاظ را در همان معانی استعمال کردهایم که خدا استعمال نموده، در آنجا که میگوید: «وَكُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ».
یعنی شما مرده یعنی ممدوم و غيرموجود و یا نامعلوم بودید بعد شما را زنده یعنی مخلوق و وجود و ظاهر ساختیم. به همین دلیل از الفاظ مزبوره، ما این معنا را در اینجا استفاده مینماییم که قاتل نامعلوم ، آشكار و معلوم گردید.
شما ملاحظه کنید در آیه اول «وَاللَّهُ مُخْرِجٌ» آمده و در این آيه «يُحْيِي اللَّهُ» و در آیه اول «تَكْتُمُونَ» آمده و در این آیه «مَوْتَىٰ».
این هم قرینه است بر این که مراد از یحیی ظاهر و آشکار شدن است و از موتی نامعلوم و ظاهر نبودن است. آری خداوند قدرت و حکمت خود را در قضایا و اموری که روزانه انسان با آن مواجه است ظاهر میسازد ولی انسان به آن قناعت نموده و چیزهایی را که دور از کار و اوضاع است پسند مینماید. این تحقیقی بود که مفسر ناقد هندی در این آیات نموده.
اگر این جرأت را به خود بدهیم که از بیان عموم یا اکثر مفسرین صرف نظر نماییم و بخواهیم مستقلاً در آیات دقت و بحث نماییم، نخست باید سیاق عمومی آیات را در نظر داشته باشیم و آیات قبل و بعد را نیز برای فهم مطلب مورد توجه قرار دهیم و لغات و جملات آیات را نیز با دقت در موازین لغوی و ادبی بررسی نماییم، آنگاه منتظر نتیجه و استفاده از قرآن باشیم.
اهل لغت میگویند کلمه ضرب اگر با یکی از حروف جاره متعدی شد، از معنای اول خود که همان معنای بسیط زدن است، تجاوز مینماید. علاوه به حسب موارد استعمال معانی متعددی دارد.
به هر حال میگویند هر گاه به وسیله باه متعدی شود، معنای اختلاط و انضمام را میرساند (ضرب الشئی بالشئی ای ضمه و خلطه به) و سیاق آیات هم همانطور که عموم مفسرین استفاده کردهاند. درباره دستور گاوکشی است و ظاهراً ضمير ببعضها همان راجع به بقره است. موضوع دستور کشتن گاو و سرّ آن را اگر در نظر داشته باشیم که چگونه روح گاوپرستی در بین اسرائیل منشأ ضعف و انحطاط و جنایات شده بود، چنانکه هر گونه عقیده باطل و بتپرستی و عادات شوم منشأ جنایات و پستیها میشود و اگر ریشه کنده شود، جنایات هم از میان میرود ولی اگر جانی قصاص شود ولی ریشه جنایت بر جای باشد، پیوسته میوه تلخ جنایات بار میآورد.
چنانکه در محیط فعلی ما روح شوکت و تملق و چاپلوسی و عادات به اعمال زشت چگونه منشأ جنایات است با کشتن يک چاقوزن و زندانی نمودن یک شوفر قاتل و تأسیس مؤسسات قانونگذاری و اجرای قانون نمیتواند از این امور جلوگیری نماید. مگر آنکه ریشه جنایت و قاتل حقیقی به دست آید و از میان برود. شرک و شهوتپرستی و حب مال به حد افراط و مواد الکلی قاتلها و جانیهای حقیقیاند.
موسى عليه السلام به امر خدا دستور داد گاوی را ذبح کنند تا با کشتن آن ایمان و فضيلت زنده شود و جنایات از میان برود، با توجه این مطلب که سابقاً مفصلاً ذکر شده و لغت ضرب در این مورد میتوان این طور استفاده نمود که چون قتلی پیش آمد و درباره شخص قاتل کشمکش روی داد. چون بنی اسرائیل در آستانه اصلاح و رشده بودند و اثر ذبح گاو گران قیمت هم از هر جهت در روح آنها باقی بود. گفتیم این را ضمیمه به گاو بدانید و به پای آن حساب بدارید و بعضی از آثار این روح و فکر واژگون گاوپرستی بشمارید.
//پایان متن
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad