سلسله جلسات تفسیر قرآن برای انجمن اسلامی دانشجویان (از 26 شهریور 1327 تا 18 تیر 1328)؛ تفسیر سورۀ بقره، جلسه سیوششم تا چهلویکم: تاریخ یهود (3)
اقتباس از درس تفسیر قرآن (جلسۀ سیوششم)
انجمن اسلامی دانشجویان
(آیین اسلام، سال پنجم، شمارۀ هجدهم، شمارۀ مسلسل 217، جمعه 26 شهریور 1327 برابر 13 ذیقعده 1367.)
آیات بقره- اهمیت دستور گاوکشی بنی اسرائیل، سرّ این دستور
«وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ»
متذکر باشید: آنگاه که موسى به قوم خود گفت خداوند شما را امر میکند که گاوی ذبح کنید، قوم موسی گفتند آیا ما را مسخره خود گرفتی؟ موسی گفت پناه به خدا میبرم که از جاهلان باشم.
«قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَّا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَٰلِكَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ»
بنی اسرائیل گفتند برای خاطر ما پروردگار خود را درخواست کن تا برای ما بیان کند که آن گاو چگونه و چیست، موسی گفت پروردگار میگوید آن گاویست که نه کارکشته و فرسوده شده و نه جوان به کار نیامده است بلکه بین این دو حالت است. پس مأموریت خود را انجام دهید!
«ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ»
بنی اسرائیل گفتند برای خاطر ما پروردگارت را درخواست کن تا برای ما بیان کند که رنگش چگونه است. موسی گفت خداوند میگوید آن گاو گاویست زرد خالص که رنگش بینندگان را به سرور میآورد.
قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِن شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَّا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَّا شِيَةَ فِيهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ»
بنی اسرائیل گفتند برای خاطر از پروردگارت درخواست نما تا به خوبی بیان کند که آن گاو چیست چون راستی این کار بر ما مشتبه شده اگر خدا خواست يقينا ما هدایت خواهیم شد.
موسی گفت که خداوند میگوید آن گاویست که رام نشده تا زمین شخم کند و نه محل زراعت را آب میدهد، سالم و یکسره بی عیب و رنگش هم خالص است. بنی اسرائیل گفتند اکنون نشانیهای حقیقی و کامل آن را آوردی. پس آن را ذبح کردند ولی نزديک بود از این تکلیف شانه خالی کنند.
این آیات بقره است که سوره مفصل بقره به نام این آیات نامیده شده معلوم میشود که این آیات در این سوره بسیار پراهمیت است و به اصطلاح شعراء بيت القصيد میباشد. پس باید آنقدر که میتوانیم در اطراف این آیات تعمق کنیم.
تا اهمیت آن را از نظر هدف تربیتی یا تاریخی و با توحیدی آن درک کنیم، از گفتههای عموم مفسرین در سبک متمایز در باره این آیات استفاده میشود، یک نوع استنباطهاییست که از ظاهر آیات و روایات به دست آمده و از این ظاهر تجاوز ننمودهاند نوع دیگر برعکس اول تأویلات دورادور عرفانی و تصوفي را تفسیر آیه قرار دادهاند و آیات را به آن مطالب تطبيق نمودهاند مثلاً دسته اول از اینجا شروع میکند که در بین، قبائل بنی اسرائیل کشتهای افتاده بود که قاتل آن به دست نیامد. دادخواهی نزد موسی بردند موسى عليه السلام دستور داد گاوی را ذبح کنند و دم آن را بر آن مقتول بزنند، به اینطور مقتول زنده شده و زبان آمد و قاتل خود را معرفی نمود. به این مطلب بعضی اضافه میکنند که گاو به این خصوصیات منحصر بود. به اولاد مرد پارسایی که فقیر بودند و فقط همان کار را داشتند و به واسطه اینکه منحصر بود و بنی اسرائیل ناچار بودند آن را ذبح کنند به قیمت گزافی خریداری کردند.
دسته دیگر یکسره به تأویل پرداخته. مثلاً کار را اشاره به شهوات دانستهاند و دستور ذبح آن را واجب شمرده تا در اثر کشته شدن آن فضائل کشته زنده شود و قاتل خود را معرفی نماید و روح انسان در اهتزاز آمده راه سلوك و كمال را پیش گیرد!
اقتباس از درس تفسیر قرآن (جلسۀ سیوهفتم)
انجمن اسلامی دانشجویان در شبهای جمعه
(آیین اسلام، سال پنجم، شمارۀ 19، شماره مسلسل 233، پنجشنبه، 19 آبان 1327 برابر با 2 محرم 1367، صص 4 و 18)
«وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ»
ولی از ظاهر و نظم آیات معلوم میشود که دستور ذبح گاو امر ابتدائی و مستقل است نه آنکه در اثر پیشآمد قتل و برای داوری این دستور داده شده باشد، لذا يهود تعجب کردند و گفتند ما را مسخره کرده و هر روز دستور و فرمان نوئی به ما میدهی؟! موسی علیه السلام برای آنکه به آنها بفهماند این فرمان جدیست و از جانب خداست و خود فقط مأمور و رسول است و در امر تبلیغ سر شوخی و بیهودگی ندارد و در مقام ابلاغ دستور جای شوخی و استهزاء نیست گفت به خدا پناه میبرم که در زمره جهال باشم! چون بنی اسرائیل حکم را جدی دانستند شروع به کنجکاوی نمودند تا شاید از انجام این فرمان بتوانند خود را خلاص کنند ولی برعکس تكليف مشکلتر شد. به هر حال از ظاهر آیات معلوم است که اين يک دستور مستقل ابتدائی است و موضوع داوری درباره مقتولی که قاتلش مجهول بود در آیه بعد مستقلاً ذکر شده که بحث در آن بعد از این ذکر میشود.
اما سِرّ این دستور رسمی برای بنی اسرائیل چه بوده؟ تاریخ ملل آن روز و سوابق زندگانی بنی اسرائیل این دستور را آشکار مینماید. آن روز پرستش و احترام گاو در اکثر ملل کم و بیش شایع بود، گاوپرستان هندو از باقیماندههای گاوپرستان آن روز دنیا میباشند. قوم بنی اسرائیل که پیغمبرزادگان بودند و میبایست ناشر روح توحید باشند، در تحت تأثیر گاوپرستان مصر واقع شدند. خصوص از وقتی که بومیهای مصر از نفوذ این پیمبرزادههای تازه وارد بيمناك شدند و به ذلیل نمودن آنها کوشیدند فرزندان اسرائیل از جهت افکار و عقايد تحت تأثير مصريها واقع شدند. چون اثر طبیعی ذلت این است که مردمان ذلیل شخصیت خود را به تدریج یکسره از دست میدهند. حتی مفاخر و عقاید گذشتگان خود را فراموش میکنند و بلااستثنا تابع حکام و اقویا میشوند. این امر درباره مردمی که عمری به نوکری و خانه شاگردی به سر میبرند، محسوس است. به طوری که اینگونه مردم باور نمیکنند که ساختمان جسمی و دماغیشان با کسانی که آنها را آقای خود میدانند فرق ندارد و گمان میکنند آنها برای آقایی و فرمانروایی آفریده شدهاند و اینها برای بارکشی و فرمانبری. در حکومتهای خودسری و دیکتاتوری این خطر که کشته شدن نفسیات و روحیات و از میان رفتن شخصیتها است از هر خطری مهمتر است و در سرزمینهایی که به بلای دیکتاتوری مبتلا بوده و هستند این امر در افراد آن به خوبی محسوس است که در مردمان آن یک نوع خودساختگی احساس میشود و مانند آلتهای بی اراده هستند.
بنی اسرائیل در اثر ذلت و فشار، دوران عزت و قدرت و عقايد پاک خود را فراموش کردند و عقاید و افکار مصر در آنها راسخ شد و محبت و عظمت گاو آپیس و به جای پرستش خدای ابراهیم در دل آنها جای گرفت تا آن حد توجه به گاو در خلال فکر آنها متمکن شده بود که پس از دیدن آن همه آیات به دست توانای موسی همین که چند روزی موسی از میان آنها رفت روح ارتجاعی آنها به دست سامری گاوی ساخت که بنی اسرائیل بی درنگ به ستایشش سرگرم شدند و برای دیدار و پیدا شدن محبوب گمشده خود جملگی در وجد و طرب درآمد. این عمل و ارتجاع بنی اسرائیل به خوبی میرساند که این فکر در اعماق روحشان ریشه دارد و آنقدر نور توحید خود ننموده که این ریشههای شرک را یکسره بسوزاند. این خاصیت هر خوی و عقیدهایست که به کلی ریشه آن از میان ترک و عقيده و صفات دیگری جای آن را نگرفته باشد. اینطور عقايد و صفات راسخ هر وقت محیط را مقتضی دید آثار خود ظاهر میسازد. چنانکه بعد از رحلت رسول اکرم (ص) در بسیاری از نومسلمانان اخلاق و اوصاف زمان جاهلیت که مهمتر از همه عصبیت قومی و نژادی بود، به فعالیت برخاست. در زمان رسول اکرم به واسطه قدرت نبوت این صفات مجالی برای ظهور نداشت. ولی به مجرد کنار رفتن این قدرت، قدرت ارتجاع محسوس شد و مللی هم که به وسیله عربهای نومسلمان در برابر اسلام خاضع شدند، قدرت ارتجاع در آنها باقی ماند. چون عربهای مسلمان اواخر حیات رسول اکرم چندان با روح اسلام آشنا نبودند و همینها حامل اسلام به سوی ملل دیگر شدند. گرچه اوضاع اجتماعی و سیاسی ملل در برابر قدرت آنها خاضع شد ولی افکار و عقاید آنطور که باید خاضع نشد و جنبش ارتجاعی به سوی عقاید و اخلاق سابق به شدت در آنها باقی ماند و چون مجال پیدا کرد آن عقاید از اعماق درونشان ظهور نمود و به رنگ اسلام درآمد. چنانکه امروز برای اهل تحقیق و مردمان دقیق در اصول تعلیمات اسلام این امر محسوس است. ایرانی که چشم باز کرده شمشیر فاتحین عرب را بالای سر خود دید و پس از اندکی دچار حكومت خشک و متعصب بنی امیه گردید نه از فاتحین روح اسلام را گرفت و نه به واسطه زد و خوردهای سیاسی و کوششی در حفظ آثار ملی مجال پیدا کرد که خود در اصول پاک و صحيح اسلام تحقیق نماید، این است که پس سیزده قرن هنوز آثار و عقاید مجوسی و جنبشهای ارتجاعی به دورههای قبل از اسلام در افکاری باقی است. هنوز پرستش برای غیر خدا در زبانها جاریست. روایتی است و اميرالمؤمنين علی علیه السلام که میفرمود اگر کرسی خلافت برای من مستقر میشد میان اهل انجیل و تورات با کتاب خودشان حکومت مینمودم.
ظاهر این روایت این است که مقصود آزادی دادن ملل است در عقاید خود تا با تحقیق و تبلیغ خود به اسلام گرایند و اصول آن را دریابند. به هر حال پیمبران و بزرگان هدایت و تربیت میکوشیدند تا ریشه عقاید باطل را که به واسطه تأثیرات میراثی و محیطی در افکار راسخ شده بود، قطع نمایند تا عقاید صحیح و فضایل خوب جایگیر شود و به سرعت نمو و رشد نماید. به این جهت برای بتشکنی رسمیتی قائل میشدند.
ابراهیم در جشن عمومی اهالی بابل چون شب فرا رسید خود را در میان بتها پنهان کرد و پس از خلوت شدن بتکده بیرون آمد و تبر را برداشت و مردانه به بتشکنی مشغول شد. آنگاه تبر را مقابل بت بزرگ گذارد بامدادان که دربانان درها گشودند و بتها را خرد شده و شکسته و متلاشی دیدند ناگهان در شهر غوغایی عجیب پیچید. چون به ابراهیم مظنون بودند. دستگیرش نمودند. دادگاه رسمی تشکیل دادند و ابراهیم را در محکمه احضار کردند. ابراهیم منتظر چنین دادگاه رسمی بود. چون از او پرسیدند، گفت از آن بت بزرگ سؤال کنید که بر پا است و تبر نزد او است. اوچون رقبای خود را زیاد دید. شاید از روی حسد چنین اقدامی نموده. هیئت دادگاه چه بگوید اگر بگوید آن قادر به تکلم نیست تا دشمن خود را معرفی کند و از این اتهام خود را تبرئه کند این اعتراف به عجز خدای بزرگ است!
پیمبر گرامی اسلام روز فتح مکه و آن اجتماع بزرگ با دست خود بتها را از بالای بام کعبه سرنگون کرد. این رسمیت دادن بتشکنی برای همین بود که ریشه این عقاید فاسد یکسر کنده شود.
به همین جهت بنی اسرائیل مأمور شدند که به طور اجتماع و رسمیت جشنی برپا کنند و گاوی ذبح کنند. برای آغاز حیات در هر ملتی این جشن رسمی لازم است. چون آفت رشد و جنبش فکری و اجتماعی همین گاوها و مظاهر گاو هستند که ظاهری طلائی و آراسته دارند و از شئون حیات فقط شكم بزرگ و اشتهای تند و شاخ تیز دارند. هم شاخ دارند. هم شعور ندارند. هم مغروراند. اگر در هر چندی، هر ملتی، عید گاوکشی بر پا کنند و به حساب کسانی که هستی او را خوردهاند و شاخ به شکمش زدهاند و توقع پرستش هم دارند، رسیدگی نماید، در حیات معنوی و مادی او رکود پیش نخواهد آمد و همواره رو به تجديد حيات است. پس روی این اسرار معنوی و تربیتی بسیار لازم بود که بنی اسرائیل این مأموریت را انجام دهند و جشن گاوکشی بر پا نمایند تا این جشن در خاطر بازماندگان بماند و اگرعین آن تجدید نشود یاد آن تجدید شود، به خصوص که پول فراوانی هم یهود برای تهیه این گاو دادند، با روحیه یهود دادن پول گزافی برای خریدن گاوی که باید فقط ذبح شود، هیچ فراموش شدنی نبود و نسل به نسل این مطلب در تاریخ آنها باید باقی بماند.
اقتباس از درس تفسیر قرآن (جلسۀ سیوهشتم)
سوره بقره، آیه بقره: از آیه ۶۴ تا ۹۷ وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ …
(آیین اسلام، سال پنجم، شمارۀ بیستوسوم، شمارۀ مسلسل 242، یکشنبه 1 اسفند 1327 برابر با 21 ربیع الثانی 1357، صص 13 و 14.)
(ترجمه این آیات و نظر بعضی از مفسرين سابقاً ذکر شد) ولی آنطور که از سبک آيات استفاده میشود فرمان گاوکشی امر ابتدائی و مستقل است نه آنکه مقدمه برای زنده شدن مقتول باشد. لذا اختلاف درباره مقتول و حکم و قضاوت آن در آیات بعد ذکر شده و بنی اسرائیل از این حکم تعجب کردند و به موسی (ع) گفتند آیا ما را مسخره میکنی ؟! موسی گفت پناه به خدا میبرم که جاهلان باشم. پس این مذاکره که معلوم شد فرمان جدیست و باید انجام شود، بنی اسرائیل شروع کردند، درباره اوصاف و خصوصیات گاو مورد حکم کنجکاوی نمودن تا آنجا که گاو به این اوصاف کمیاب و انجام تکلیف دشوار گردید و نزديک بود انجام نگیرد و بنی اسرائیل از اجراء آن سرپیچی نماید.
اينک بايد به اندازه فهم خود دقت کنیم تا هدف و مقصود قرآن کریم را از بیان این داستان درک نماییم زیرا که قرآن که کتاب تربیت عالی الهی است. به طور مسلم مقصودش از بیان این حکایت و دیگر
قضایا داستانسرایی نیست.
میباید نخست اجمالاً تاریخ گذشته یهود را در نظر آریم. یعنی تاریخ مدت چند قرنی که فرزندان اسرائیل در مصر به سر بردهاند چون این فرمانی در زمانی است که به رهبری موسی علیه السلام از مصر
بیرون آمدهاند و نزدیک سرزمین فلسطین رسیدهاند. فرزندان یعقوب که پس از داستان معروف يوسف به مصر آمدند، به تدريج به واسطه آن سوابق و امتحانات يوسف در عفت و تقوی و حفظ جامعه مصر از خطر قحطی و به دست گرفتن شئون مصر، صاحب شخصیت و احترام شدند، اداره کشور مصر را به دست گرفته و نسلشان رو به افزایش گذارد. از یک طرف به واسطه خوی گرفتن به خوشی و آسایش رو به ضعف نهادند. از طرف دیگر بومیان مصر که به نام قبطی خوانده میشدند، از قدرت و نفوذ آنان بيمناک شدند که مبادا یکسره سلطنت میراثی و قدیم دست آنها بیفتد به این جهت برای تضعیف آنها میکوشیدند تا آنکه دست فرزندان اسرائیل را از هر کاری قطع کردند و آنها را به کارهای دشوار و پست وادار نمودند تا آنجا که پادشاهان اخیر پیش از بعثت موسی در صدد قطع نسل آنها برآمدند. پسران آنها را ذبح میکردند و زنانشان را به کار وامیداشتند. به طوری که بنی اسرائیل که خود را برترین اقوام و شعب اله میدانستند تمام مزایای قومی و نژادی و عقیده خود را فراموش کردند. ذلت و زبونی با فکر و روح آنها آمیخته شد و از عقاید و شخصیت پدران خود یکسره غفلت کردند و از هر جهت تحت تأثير مصریان گردیدند. وقتی که فردی یا ملتی به فرمانبری و اطاعت کورکورانه به واسطه مرور زمان عادت کرده، چنان استقلال و شخصیت خود را از [دست] میدهد که همیشه خود را کوچک و پست میداند. به طوری که معتقد میشود که فرماندهها و طبقه و اشخاص مسلط حتی ساختمانشان با او فرق دارد و آنها برای آقایی و فرماندهی و تسلط آفریده شدهاند و او برای فرمانبری و خضوع خلق شده. به آن حد ذلت و زبونی بر بنی اسرائیل خیمه زده بود که جز شبح صاحبان قدرت و مالکالرقابهای مصر را نمیدیدند و شاید پدران بزرگ و موحد خود را در توحید و فضائل در اشتباه میدیدند و به جای آن شرک و بتپرستى و عبودیت در برابر گاو آپیس که از عقاید مصریان و خداوندگاران بنی اسرائیل در افکار آنها جای گرفت!!
چون ذلت و زبونی و شرک تا اعماق فکر و خلال درون آنها ریشه دوانیده بود وقتی که با قدرت خارق موسی علیه السلام از مصر بیرون آمدند و از تسلط فرعون و مصریان نجات یافته پیوسته به واسطه فکر ارتجاعی خود آرزوی زندگی مصر مینمودند و با فکر آزادی و تکاملی موسی در کشمکش بودند. به واسطه همین روحیه آلوده و ارتجاعی بود که تا برای مدت چهل روز سرپرست آزادی و خداپرستی خود موسی را دور دیدند، دوران گوسالهپرستی را تجدید کردند و سامری شیاد از نقطه ضعف آنها استفاده کرده و گوساله طلایی را برای آنها برپا نموده. چون هنوز ریشه عقاید و افکار محیط مصر در آنها قابل حرکت و نمو بوده و عقيده خالص توحيد و فضیلتپروری و عزت نفس در تمام مراکز فکر آنها جای نگرفته بود.
هر گونه فکر و عقیده و اخلاقی خواه نيک، خواه بد تا وقتی كه ریشه آن باقی است به مجرد مساعدت محیط نمو مینماید ممکن به واسطه عدم مساعدت محيط با قدرت خارج چندی متوقف شود. ولی بالاخره سبزشدنی و روییدنی است. مگر آنکه تربیتی جای آن را بگیرد و و ریشه آن را بکند. چنانکه پس از رحلت رسول اکرم پیغمبر اسلام صلى الله عليه و آله، اعراب نومسلمانی که در سالهای اخیر گردیده بودند به عقايد و عادات جاهلیت برگشتند.
ایرانیان همین قدر که چشم گشودند بانگ تكبر و برق شمشير مجاهدین اسلام را دیدند و به واسطه گرفتاری و کشمکشهای سیاسی و دستهبندیهای سیاسی که زیر پرده دین و به نام اسلام برپا شد به توده ایرانی مجال تعمق و تفکر در دین را نداد. این است که امروز پس از قریب چهارده قرن که در تحت عنوان اسلام و قرآن بسر میبریم هنوز از اصول تربیت اسلام بهره تمامی نداریم و اگر افکار و عقاید ملل مختلف و قبل از اسلام هنوز در اکثر مردم باقی است و بعضی از طبقه تحصیلکرده ما هم میل ارتجاعی به عقاید مجوسیت را گاهی که محیط مساعد شود ظاهر مينمايند و اخلاق و حرکات موبدها در بعضی از طبقات کاملاً ظهور دارد اینکه امیرالمومنین علیه السلام میفرمود: اگر به کرسی خلافت مستقر میشدم میان اهل کتاب به موازین و دستورات خودشان قضاوت مینمودم نه برای اظهار فضائل خود بود چنانکه بعضی گمان میکنند مقصود آن حضرت این است که به همه آزادی عقیده میدادم و راه فهم و تفکر را به روی ملل بازمیگذاشتم تا با منطق روشن و برهان عقايد اسلامی در نفوس جایگیر شود یعنی قبل از فتح بلاد به فتح قلوب می پرداختم.
انباء و اولياء بزرگ تربیت با برهان و منطق روشن عقاید صحيح و خالص را در افکار راسخ مینمودند و به وسیله بتشکنی و خرد کردن قدرتهای ناحق مردم از توجه به غير حق منصرف مینمودند و ریشه افکار باطل را میکندند تا به پای خود پر کنند و رو به تکامل پیش روند و به عقب برنگردند. ابراهیم خلیل که نخستین ناجی بشر و منادی توحید است که در شهر شرکزاى بابل قیام کرد. پس از آن استدلالها و براهین که بر عدم تأثير ستارگان و آفتاب و ماه در وجود و عدم جهان بیان کرد. تصمیم گرفت عظمت و قدرت این و هم را در افکار در هم شکند، در روز جشن عمومی او هم در میان جمعیت در هیکل بزرگ وارد شد. پس از آنکه مردم در برابر بتها که به اشکال و کواکب و ارباب انواع نصب شده ستایشها کردند و رقصها نمودند و قربانیهای خود را ذبح کردند و بیرون آمدند همان جوان نورس با تبر كوچک خود در میان بتها خود را پنهان نمود جشن پایان یافت. در ها هیکل بسته شد. کلیددارها با هدایای فراوان برای تقسیم به منازل خود برگشتند. تاریکی شب شهر بابل را فراگرفت. ابراهیم در همان تاریکی به جان بتها افتاد. همه را شکست و خرد کرد و در فضاى بتخانه متلاشی نمود جز بت بزرگ را كه باقی گذارد و تبر را در برابر آن نهاد. بامداد که درها باز شد، در میان همان تاریکی و روشنی بیرون رفت. دربانها و متولیان بتها را شکسته یافتند طولی نکشید که خبر در تمام شهر منتشر شد، کیست که چنین جرأتی نموده؟! البته مورد غضب خدایان خواهد شد!!
اگر به زودی فاعل این کار اگر سزای سخت نبیند شهر را غضب فرا میگیرد!!
گفتند جوانی است نورس که او را ابراهیم مینامند که درباره خدایان سخنانی ناشایست میگوید ابراهیم را دستگیر نمودند. محکمه عمومی تشکیل شد. ابراهیم منتظر چنین فرصتی است تا نتیجه درست برسد. چنانکه بت را درهم شکست ریشه آن را که در روح مردم راسخ شده بر کند و اوهام را در هم شکند. از او میپرسند آیا تو چنین کردی؟ ابراهیم میگوید از آن بت بزرگ بايد پرسيد او است که این کار را انجام داده. شاید مقصود ابراهیم بیان واقع این بود که آن مبدأ وهمی که به صورت بت بزرگ در خارج درآمده منشأیتهای دیگر شده و موجب و علت بتشکن من گردیده و به ظاهر میفهماند که رقابت او با شرکای خود موجب شد که آنها را از میان بردارد. باید از بت بزرگ سؤال کنید. دادگاه در جواب متحیر است. نمیتواند اعتراف کند که آن هیکل بیجان مالک نفع و ضرر خود و دیگران نیست آنچه اصرار کردند که ابراهیم اقرار کند، جوابی جز این نشنیدند. چون در برابر منطق ابراهیم شکست خوردند و افکار متزلزل شد و ریشه اوهام سست گردید، کسانی که منافع خود را در ابقاء عظمت بتها ميدانستد، تصمیم گرفتند ابراهیم را در برابر چشم عموم در میان توده آتشی هولناک بسوزانند تا خشم و اقتدار بتها را ثابت کنند ولی در این مرحله هم دچار شکست شدند. پیمبر گرامی اسلام هم پس از دعوت توصیه با براهین و آیات روشن هنگام فتح مکه در آن اجتماع عام به دست خود و اميرالمؤمنين على بتها را از بالای بام کعبه سرنگون کرد و در مقابل چشم عربی که سالها بتپرستی در فکرش ریشه دوانده بود، آنها را خرد و متلاشی نمود. موسى عليه السلام برای آنکه ریشه گاوپرستی از قلبهای بنی اسرائیل کنده شود به امر خدا دستور داد تمام قبایل بنی اسرائیل جشن رسمی برپا کنند، گاوی را ذبح کنند، تا یکسره اين عقيده خطرناک كه به اندک مساعدت محيط ظهور میکرد و حائلی میان آنها و حقپرستی میشد در هم شکند و برای همیشه منظره روز گاوکشی در نظر آنها و آیندگانشان باقی بماند بتشکنی و گاوکشی و در هم شکستن هر مظهر عبودیت باطلی از بس برای تربیت و تکامل خلق بزرگ است كه نخستين قيام پيمبران برای انجام همین وظیفه خطیر بوده این سوره بزرگ كه هزاران مطالب تربیتی و علمی و اسرار و معارف در آن بیجان شده فقط به نام بقره نامیده شده و پس از سوره حمد قرار گرفته به مناسبت همین جنبه آیه است دستور گاوکشی موسی است پنجمین قومی که باید پیشوای خداپرستی و حقشناسی باشند! چون این موضوع در حیات و کمال همه ملل اولین شرط است سوره به این نام و برای تذکر این موضوع ذکر شده.
عيد بتشکنی و گاوکشی برای تجدید زندگی و حیات هر ملتی اولین شرط است زندگی آن وقت تجدید میشود و جنبش و جاه در رگ پي ملت به جریان میافتد که قدرت و عظمت مظاهر باطل و ناحق در دلها شکسته شود اینها مظاهر باطل است که در دلها به جای خدا و و حق خود را جان دادند و شخصیت و استقلال و معنویت را از افراد و ملل سلب نمودهاند اگر در هر برگه زمان ملتی بخواهد از مرگ حتمی خود را برهاند و زندگی نوی از سر گیرد و حقوق و حدود خود را زنده گرداند میباید عید رسمی بر پا کند و کسانی که مانند بت بدون داشتن روح و معنويت فقط به ظاهر آراسته خود را به باطل در دلها جای دادهاند در هم شکنند و مانند ابراهیم خلیل با تبر همه را خرد و متلاشی کند و همان مظاهر شکمپرستی و شهوت و کودنی را که دارای ظاهر آرام و شاخ تیزند به نام گاوکشی همه کرد نشان را در برابر چشم عموم خورد نمایند .
این عید بتشکنی و خون در منطق انبیاء و قرآن اول شرط حیات و بقاء است.
اقتباس از درس تفسیر قرآن (جلسۀ سیونهم)
انجمن اسلامی دانشجویان در شبهای جمعه
(آیین اسلام، سال ششم، شمارۀ اول، شمارۀ مسلسل 244، خرداد 1328، ص 4.)
وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً
مطلب دیگری که از این آیه استفاده میشود مربوط به امور تكلیفي و احكام است.
موسی علیه السلام به بنی اسرائیل ابلاغ کرد که خداوند کشتن گاوی را بر عهده شما قرار داده از تعبير به كلمه نکره و ذکر ننمودن صفات و خصوصیات ظاهر است که تکلیف بنی اسرائیل نخست همین بوده که گاوی بکشند و اگر هر نوع گاوی را ذبح مینمودند وظيفه خود را انجام داده بودند ولی هر چه آنها بیشتر چون و چرا کردند اوصاف گاو مورد تکلیف، بیشتر و دقیقتر گردید تا آنکه مورد تکلیف، گاو کمیاب و پر بهایی شد که به دست آوردن آن را انجام تکالیف دشوار گردید.
بعضی گفتهاند که در این مورد بنی اسرائیل تكاليف متعددی داشتند یعنی به حسب پرسش و چون و چرا تکلیف تغییر یافت و نخست گاو بینشانی بود و سپس گاو موصوف به صفت مخصوصی شد و پس از آن همواره مورد تکلیف تغییر یافت تا مستقر شد به گاوی که صفات آن در آخر بیان شده. ولی این بر خلاف ظاهر آیه است چون مورد سؤال و جواب اوصاف و خصوصیات یک گاو است.
بعضی دیگر از علما، در این مورد و نظیر آن میگویند مورد تکلیف همان است که در آخر ذکر شده ولی هنگام بلاغ حکم بیان نشده تا وقت احتیاج به بيان آن فرا رسد. چون موسی عليه السلام میدانست که بنی اسرائیل سؤال خواهند نمود نخست مورد تکلیف را مجمل ذکر نمود تا به واسطه سؤال آنها مبين و واضح شود. اینگونه بیان تکلیف برای آن است که به طور اجمال متوجه به وظيفه شوند و از آن رمیده نگردند تا به تدریج تکلیف بیان شود. ولی این مطلب اگر در بعضی موارد درست باشد در اینجا برخلاف ظاهر آیه است. زیرا که کلمه بقره را نكره و بی نشان ذکر نموده و اگر بنی اسرائیل بی چون و چرا انجام میدادند، یقيناً از عهده تکلیف بر آمده بودند و موسی علیه السلام پس از ذکر چند منت اول فرمود این را انجام دهید یعنی بیش از این پرسش نکنید.
آنچه در این مورد به مناسبت استفاده از آیه باید متوجه بود این است که بیشتر تکالیف و وظایف دارای مراتبی است و به حسب وضع و استعداد و قدرت صاحبان تکلیف مختلف است. فهم و درک تمام تکالیف آنطور که در واقع است و خدا خواسته برای عموم دشوار و عمل و انجام آن دشوارتر است. هر کس وظیفه را به اندازه قدرت عقلی و عملی خود توانست انجام دهد، مورد مؤاخذه نخواهد بود ولی موشکافی و پیجویی موجب دشواری وظیفه میگردد و چه بسا یکسره احكام تعطیل میشود در این مورد هم میتوان گفت که از اول تکلیف واقعی بنی اسرائیل کشتن کار با تمام صفات و خصوصیات مذکوره بوده. ولی برای آنکه به آسانی تکلیف انجام شود نخست مرتبه خفیف آن بیان شده و اگر کنجکاوی نمیکردند و انجام میدادند از عهده وظیفه برآمده بودند. چنانکه عياش از حضرت رضا سلام الله عليه نقل نموده که فرمود اگر بنی اسرائیل تکلیف اول را انجام میدادند، کافی بود.
ولی چون تفحص زیاد نمودند کار را بر خود دشوار نمودند که نزديک بود یکسره از انجام آن شانه خالی کنند چنانکه در آیه این مطلب تصریح شده است.
این موضوعی است که برای اجراء احکام و تعمیم آن به حسب اوقات و مقتضیات و اشخاص بسیار مورد توجه دین است. زیرا که دقت و فحص زیاد بسا احکام را از جنبه عملی خارج مینماید و به صورت نقشههای فرضی و عقلی درمیآورد و به نام دین، احكام نقض میشود. درباره این مطلب دستورات و احادیث زیادی است که فعلاً بیان تمام آن مقتضی نیست.
حدیث مشهوری است که مورد استناد فقها و علمای اسلام است که پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله میفرمود: چون شما را به وظيفه امر میکنم با اندازه قدرت خود آن را انجام دهید.
و نیز کسی درباره حج از رسول اکرم سؤال نمود که آیا در هر سال است با در تمام عمر یک مرتبه واجب است پیمبر اکرم از این سؤال برآشفت گویا اینطور فرمود: اگر جواب بگویم در هر سال است هر سال واجب میشود و از عهده آن برنمیآیند آنگاه معصیت کار خواهند شد بنی اسرائیل به واسطه کنجکاوی درباره کشتن کار تکلیف را بر خود دشوار نمودند شما نباید چنين کنید.
این نتایجی است که میتوانیم از این دستور گاوکشی و چگونگی بیان آن به دست آریم (والله اعلم) اینک به تفسير آیات بعد میپردازیم.
اقتباس از درس تفسیر قرآن (جلسۀ چهلم)
انجمن اسلامی دانشجویان در شبهای جمعه
آیین اسلام، سال ششم، شمارۀ دوم، شمارۀ مسلسل 245، خرداد 1328، ص 4.)
«وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ»
متذکر شوید آنگاه که کسی را کشتید و قاتل را پنهان داشتید و درباره آن اختلاف نمودید و هر دسته میخواستید خود را تبرئه کنید و به عهده دیگری گذارید ولی خداوند چیزی را که همواره کتمان مینمودید آشکارکننده است.
«فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَٰلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَىٰ وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»
پس ما دستور دادیم که بزنید آن کشته را به وسیله بعضی از آن گاو (یا ضمیمه نمائید آن کشته را به بعضی آن گاو) این چنین خداوند زنده میگرداند مردگان را و به شما مینمایاند آیات خود را. باشد که به عقل گرایید. همانطور که قبلاً گفته شد مفسرین این دو آیه را علت دستور گاوکشی میدانند. بنابراین این دو آیه به حسب ترتیب باید بر آیات قبل مقدم باشد. میگویند کشتهای در میان قبایل مخلف بنی اسرائیل یافت شد که قاتل آن معلوم نبود و هر قبیله از خود دفاع میکردند و خون ریخته را به عهده دیگری میگذاردند چون فتنه درگرفت، برای فصل خصومت موسی علیه السلام دستور داد گاوی را کشته و عضوی را (دم یا استخوان یا ران) از آن گاو بر پیکر مقتول زدید تا مقتول زنده شد و قاتل خود را معرفی نمود.
این خلاصه نظر عموم مفسرین است. مفسرین این مطلب را نخست از ظواهر آیات استفاده کردهاند و مستند بعضی اخبار دانستهاند. اما دربارۀ اخباری که آن استناد کردهاند نخست باید گفت که دربارۀ به صحت اینگونه اخبار تا با دقت در سند و روایت آن اطمینان حاصل نشود نمیتوان استفاده نمود. زیرا که درباره اینگونه قضایای مجمل قرآن که راجع حکایات و داستانهای تاریخی بنی اسرائیل است. مسلماً آن صدر اول پس از آنکه خاندان پیغمبر را ترک گفته به علمای یهودی که مسلمان شده بودند رجوع مینمودند و آنها در تفسیر و توضیح آیات جزءهایی را میگفتند که بعد به صورت روایات در میان مسلمانان پراکنده شد و مورد استناد قرار گرفت و بسا منتسب به ائمه معصومین گردید و محققين علما اینگونه اخبار را اسرائیلیات مینامند و آنها را معتبر نمیشمارند و اگر بعضی از این احادیث از ائمه معصومین رسیده باشد چون ظواهر آن با هم اختلاف دارد از هر جهت نمیتوان به ظاهر آن استناد نمود و چه بسا در آن اشارات و نکاتی است که فهم آن از ظاهر آیات مشکلتر است. بنابراین در اینگونه آیات نخست باید در مضمون و روابط و لغات آن دقت کرد تا چه فهمیده شود. نکته قابل توجه این است که ذیل همین آیات جمله «لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» است که دعوت به تعقل و تدبر است و راه فکر را برای ما باز میکند. به این جهت ما هم برای پیشرفت فکر و عقل در این آیات بحث میکنیم و همانطور که بارها تذکر دادهایم استنباطها و نتایج را تفسیر آیات نمیدانیم و آن را به پای قرآن حساب نمیکنیم. چون قرآن برای همیشه و همه است و قرون بعد از ما که مردمان متفکر و عالمترند هم باید از قرآن استفادهها کنند. علت اجمال آیات هم برای همین است که حقیقت و جوهره مقاصد آن آنچنان عمیق است، برتر از دسترس فکری زمان محدود است و پیوسته در آن قوه فکر و نظر باید اعمال شود آنچه که وظیفه ما میباشد این است که به فکر مفسرین گذشته نباید جمود نماییم چون آنها نیز مردمی مثل ما بودهاند و به حسب محیط علمی و فکری خود در اطراف آیات دقتها نمودهاند و از هر جهت قرآن را مورد بحث قرار دادهاند و صدها كتب تفسير غير از آنچه از میان رفته برای ما باقی گذاردهاند بلکه باید گفت تمام کتابها و تألیفات علمای اسلام چه در فقه و چه در ادب و چه در فلسفه تفسیر آیات و حقایق قرآن است فقط در این چند قرن اخیر بحث و استفاده از سرچشمه قرآن متروک گردیده و استفاده از قرآن منحصر به خواندن در تعقیب نمازها و ایام ماه رمضان و سوگندهای دروغگویان و سیاستبازان و مجالس فاتحه و تبرک جستن برای معاش و حفظ از امراض و ضرر از جنزدگی شده و وسیله آمرزش امواتی که در زندگی با قرآن سرو کاری نداشتهاند بلکه نقشه زندگی و اعمال روزانه آنان مخالف قرآن کریم بوده، گردیده. کسی که در زندگی ما قرآن سرو کاری داشته و با آهنگ و مطالب آن آشنا نه ده بعد از مردن خواندن قرآن بنام وی چه نتیجهای خواهد داشت؟! قرآن برای زندگان است. «لِّيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ» آهنگ قرآن برای ارواحی اهتزازآور است که در زندگی دینی با آن آشنایی دارند و آن را راهنمای فکر و سیادت وحیات خود میدانند و به دستور آن خود را پایبند میدانند.
اقتباس از درس تفسیر قرآن (جلسۀ چهلویکم)
انجمن اسلامی دانشجویان در شبهای جمعه
(آیین اسلام، سال ششم، شمارۀ هفتم، شمارۀ مسلسل 250، 18 تیر 1328 برابر با 11 رمضان 1367، ص 3.)
وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا
سورۀ بقره آیۀ 68 و 69
بنا بر آنچه گفته شد هر کس به حد فکر و قدرت علمی با موازینی که در دست است حق دارد در آیات شریف قرآن خصوص آیاتی که دستور تفکر و تدبر در آن داده شد، فکر کند.
عموم مفسرین در این دو آیه از مطالبی که گفته شد پا بیرون نگذاشتهاند.
مفسر هندی سید احمد خان در تفسیر این دو آیه میگوید: باید دانست که این قصه هیچ مربوط به قصه اولی نیست. چه حکایت مربوط به ذبح گاو خاتمه پیدا نموده و اینک قصه دیگریست که آغاز میشود. خلاصه آن از این قرار است که در بین اسرائیل شخصی کشته شده و قاتل معلوم نبود. خداوند به حضرت موسی الهام کرد که تمام مردمی که موجودند از آن جمله قاتل هم هست با اعضاء مقتول بر بدن مقتول بزنند. معلوم است کسانی که در حقیقت قاتل نیستند، به واسطه یقین و اطمینان به بیجرمی بدون تردید و اندیشه به این کار مبادرت خواهند نبود ولی قاتل اصلی بمفاذ كل خائن خائف خصوص در آن دوره جهل و اشتباه دچار خوف و وحشت، نخواهد اقدام به اين امر نماید. قهراً سرش ناش شده و قاتل معلوم میشود، این طور زنده میکند. یعنی ظاهر میسازد مرده را یعنی قاتل گمنام و خون لوث شده را و آیات خود یعنی تدبيرهایی که در فطرت انسان برای کشف حقایق گذارده مینمایاند، تا شما تعقل و تدبر نمایید. پس از آن، این مفسر ناقد تفسير عموم مفسرین را نقل میکند و از چندین راه بر آن ایراد مینماید. از جمله اینکه میگوید اگر واقعاً و بر خلاف عادت مرده زنده شده بود، باید در آیه فاحياه لله باشد با آنکه نیست و بناباین باید مقصود از جمله «كَذَٰلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَىٰ» در روز حشر باشد با آنکه آیات تناسبی با موضوع حشر ندارد و بعثت در حشر هم با این ترتیب نیست.
بعد میگوید ممکن است بعضی ایراد گرفته و بگویند که ضمیر مذکر «اضْرِبُوهُ» و ضمیر مؤنث «بِبَعْضِهَا» را ما راجع به شخص مقتول دانستهایم ولی این ایراد هیچ وارد نیست چون ضمير فیها در آیه به طور مسلم به نفس برمیگردد چون نفس مؤنث است و ضمير (اضر بوه) نیز به اتفاق مفسرین راجع به نفس است به اعتبار شخص. این مطلب را صاحب تفسير كبير متذکر شده.
و دیگر آنکه کلمه موتى و یحیی را مطابق مفهوم ظاهر آن معنا نکردهایم. ولی این ایراد هم وارد نیست زیرا که ما این الفاظ را در همان معانی استعمال کردهایم که خدا استعمال نموده، در آنجا که میگوید: «وَكُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ».
یعنی شما مرده یعنی ممدوم و غيرموجود و یا نامعلوم بودید بعد شما را زنده یعنی مخلوق و وجود و ظاهر ساختیم. به همین دلیل از الفاظ مزبوره، ما این معنا را در اینجا استفاده مینماییم که قاتل نامعلوم ، آشكار و معلوم گردید.
شما ملاحظه کنید در آیه اول «وَاللَّهُ مُخْرِجٌ» آمده و در این آيه «يُحْيِي اللَّهُ» و در آیه اول «تَكْتُمُونَ» آمده و در این آیه «مَوْتَىٰ».
این هم قرینه است بر این که مراد از یحیی ظاهر و آشکار شدن است و از موتی نامعلوم و ظاهر نبودن است. آری خداوند قدرت و حکمت خود را در قضایا و اموری که روزانه انسان با آن مواجه است ظاهر میسازد ولی انسان به آن قناعت نموده و چیزهایی را که دور از کار و اوضاع است پسند مینماید. این تحقیقی بود که مفسر ناقد هندی در این آیات نموده.
اگر این جرأت را به خود بدهیم که از بیان عموم یا اکثر مفسرین صرف نظر نماییم و بخواهیم مستقلاً در آیات دقت و بحث نماییم، نخست باید سیاق عمومی آیات را در نظر داشته باشیم و آیات قبل و بعد را نیز برای فهم مطلب مورد توجه قرار دهیم و لغات و جملات آیات را نیز با دقت در موازین لغوی و ادبی بررسی نماییم، آنگاه منتظر نتیجه و استفاده از قرآن باشیم.
اهل لغت میگویند کلمه ضرب اگر با یکی از حروف جاره متعدی شد، از معنای اول خود که همان معنای بسیط زدن است، تجاوز مینماید. علاوه به حسب موارد استعمال معانی متعددی دارد.
به هر حال میگویند هر گاه به وسیله باه متعدی شود، معنای اختلاط و انضمام را میرساند (ضرب الشئی بالشئی ای ضمه و خلطه به) و سیاق آیات هم همانطور که عموم مفسرین استفاده کردهاند. درباره دستور گاوکشی است و ظاهراً ضمير ببعضها همان راجع به بقره است. موضوع دستور کشتن گاو و سرّ آن را اگر در نظر داشته باشیم که چگونه روح گاوپرستی در بین اسرائیل منشأ ضعف و انحطاط و جنایات شده بود، چنانکه هر گونه عقیده باطل و بتپرستی و عادات شوم منشأ جنایات و پستیها میشود و اگر ریشه کنده شود، جنایات هم از میان میرود ولی اگر جانی قصاص شود ولی ریشه جنایت بر جای باشد، پیوسته میوه تلخ جنایات بار میآورد.
چنانکه در محیط فعلی ما روح شوکت و تملق و چاپلوسی و عادات به اعمال زشت چگونه منشأ جنایات است با کشتن يک چاقوزن و زندانی نمودن یک شوفر قاتل و تأسیس مؤسسات قانونگذاری و اجرای قانون نمیتواند از این امور جلوگیری نماید. مگر آنکه ریشه جنایت و قاتل حقیقی به دست آید و از میان برود. شرک و شهوتپرستی و حب مال به حد افراط و مواد الکلی قاتلها و جانیهای حقیقیاند.
موسى عليه السلام به امر خدا دستور داد گاوی را ذبح کنند تا با کشتن آن ایمان و فضيلت زنده شود و جنایات از میان برود، با توجه این مطلب که سابقاً مفصلاً ذکر شده و لغت ضرب در این مورد میتوان این طور استفاده نمود که چون قتلی پیش آمد و درباره شخص قاتل کشمکش روی داد. چون بنی اسرائیل در آستانه اصلاح و رشده بودند و اثر ذبح گاو گران قیمت هم از هر جهت در روح آنها باقی بود. گفتیم این را ضمیمه به گاو بدانید و به پای آن حساب بدارید و بعضی از آثار این روح و فکر واژگون گاوپرستی بشمارید.
//پایان متن
آیین اسلام، سال پنجم، شمارۀ هجدهم، شمارۀ مسلسل 217، جمعه 26 شهریور 1327 برابر 13 ذیقعده 1367، ص 4. آیین اسلام، سال پنجم، شمارۀ نوزدهم، شماره مسلسل 233، پنجشنبه، 19 آبان 1327 برابر با 2 محرم 1367، صص 4 و 18. آیین اسلام، سال پنجم، شمارۀ بیستوسوم، شمارۀ مسلسل 242، یکشنبه 1 اسفند 1327 برابر با 21 ربیع الثانی 1357، صص 13 و 14. آیین اسلام، سال ششم، شمارۀ اول، شمارۀ مسلسل 244، خرداد 1328، ص 4. آیین اسلام، سال ششم، شمارۀ دوم، شمارۀ مسلسل 245، خرداد 1328، ص 4. آیین اسلام، سال ششم، شمارۀ هفتم، شمارۀ 250، 18 تیر 1328 برابر با 11 رمضان 1367، ص 3.
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.