تربیت کلمهایست رایج و معنای آن به حسب نظرهای مختلف، مانند نیازمندیهای زندگی هدف عمومی میباشد. آنچه بر همه دشوار آمده، تشخیص حقیقت و راه رسیدن به آن است. کتابهایی که نوشته شده و مدارس و معابدی که تأسیس گردیده، کرسیهای درس و خطابهای که برپاگشته، همه برای رسیدن و رساندن به همین هدف عمومی و عالی حیاتی است.
به همین جهت در سطور یک مقاله و یک کتاب نمیتوان نظرها و راهها و مکتبهای تربیتی را بررسی نمود. برای رسیدن به مقصود که همان عنوان مقاله است، تنها میباید از راه معنای لغوی و تطبیقی تربیت پیش برویم. لغت تربیت از «ربو» و معنای آن افزایش و برآمدن است. تربیت یعنی اندک اندک افزودن و برتر آوردن. این معنا تنها در موجودات زنده درست میآید که قابل افزایشند و چون افزایش آنها طبیعی است، معنای تربیت فراهم ساختن وسایل و اسباب و محیط تربیتی میباشد. تربیت گیاه و درخت همین است که محیط تغذیۀ آن از زمین و آب و نور آماده گردد و موانع مانند ریشهها و شاخههای هرز از میان برود و پیوند به آن زده شود تا شاخ و برگش سرسبزتر و گل و میوهاش بهتر و برومندتر گردد.
حیوانات چون دارای غرایزند، تربیت آنها از جسم و پیکر که گذشت، تعدیل یا تقویت غرایز و زیر فرمان اراده بشری قرار دادن آنها است. انسان بیش از قوا و غرایز گوناگون و سرشاری که دارد، دارای ارادۀ آزاد و عقل مدبر است. بدین جهت معنا و تطبيق تربیت در او بسی وسیع و مختلف است و هر مکتب تربیتی ناظر به یکی از جهات و تقویت قسمتی از قوای او میباشد و تا اصول قوای پیچیدهای که تشکیلدهندهی شخصیت بشری است بررسی و تجزیه نشود، نمیتوان معنای جامع تربیت را در انسان فهميد.
آنچه نخست در خود مینگریم بدن است که از اعضا و جهازات گوناگون تشکیل شده. بیشتر اعضای بدن و سلولهای آن خودکارند و زیر فرمان اراده و اختیار نمیباشند. همۀ اینها برای نگهداری و دفاع از بدن و تأمین نوع بیدرنگ در کوششند. یک قسمت دیگر اعضا، زیر فرمان ارادهاند که اعضای ادراک و تحریکند. اراده را هم اندیشهها و آرزوها میگرداند. اندیشهها هم با بررسی دقیق از سه اصل و مبدأ برانگیخته میشوند. تا اندازهای معلوم است که مبدأ تحریک به سوی لذات و شهوات حیوانی، با آن مبدأیی که به سوی برتری و سرفرازی و نام و شهرت پیش میبرد، از هم جدا است. گو اینکه در بسیاری از مردم این دو محرک در یک خط[اند]، یا دوم که مبدأ عالیتر است. مقدمه برای اول که پستتر است، قرار میگیرد ولی این هم قدمی پیوسته نیست، آنجا که مقام و شرافت با لذات و شهوات پست سازگار نبود. گروهی به آن سو میروند؛ گروهی به این سو و از حرکت و نفوذ مبدأ دیگر چشم میپوشند و آن را محکوم میسازند. یا به حال تردید میگذارند. تا اوضاع و آثار محیط کدام را تقویت نماید و این دو با مبدأیی که دستگاه تفکر را برای درک مجهولات و کشف اسرار وجود به كار میاندازد، جداست. این سه مبدأ به حسب مراتب، در بدن محل ظهوری دارند. محل و مرکز شهوات پست، اعضای سافله هضم و تولید است و قلب مظهر دوم و مغز محل ظهور یا آلت ادراک است. در محیط بیرون هم سه محيط جدا دارند. در محیط محرك هر یک، آن دو دیگری آرام و محکوم است. در محیطی که وسایل تحریک و بیداری دو یا سه از اینها فراهم باشد، کشمکش و شوریدگی از درون به بیرون سرایت مینماید و به بسیج قوا میپردازند تا کدام پیروز شوند. انسانی که محکوم یکی از این مبادی باشد، به همان نام خوانده میشود: انسان شهوانی و مالطلب (چون مال یگانه وسیله سیر کردن شهوات است)، انسان اشرافی، انسان علمی و متفكر. در محیط خارج، حکومت به دست هر یک از این طبقات باشد، به همان نام خوانده میشود: حکومت سرمایهداری و شهوت، حکومت نظامی و اشرافیت، حکومت حق و عدالت. [اینها] در اجتماعات بشری بیشتر به هم آمیخته است. چنانکه بیشتر مردم از جهت سازمان درونی در یک جهت محض نیستند. این مبادی درونی آنگاه میتواند به هدف و مقصود از خلقت برسد که هر یک مانند طبقات سهگانۀ اجتماع در حد خود قرار گیرد و از آن تجاوز ننماید تا بقای فرد و نوع و شخصیت حقیقی انسان تأمین شود و به تمام لذات که همان رسیدن به تمایلات بیرونی و درونی است، یکسان نایل گردد. اگر یکی از این مبادی نفسانی به وسیلۀ تقویت محيط، قوی و چیره گردید، تعادل نظام نفسیات که همان صحت روحی است از میان میرود و چنین فردی از همۀ لذات بهرهمند نمیشود و در نتیجه، تأمین بقا که نتیجۀ صحت است، فراهم نخواهد شد.
فرد مادی، یعنی کسی که تنها هدفش مال است که وسیلهی رفع حوائج و رسیدن به لذات جسمانی است. پیوسته برای به دست آوردن و حفظ آن میکوشد و به تدریج وسیله را هدف میگیرد و گرفتار اضطراب و رنج درونی است و از لذات سرافرازی و نام و شهرت و ادراكات عقلی محروم میباشد و عقلش در تاریکی کورانهای شهوات و آرزوهایی است که از نفس برمیخیزد و مانند دود غلیظی دیوارههای درونی را که روزنهها و شیشههایی است، برای تابش فکر و انعکاس جمال و حكمت عالم، سیاه مینماید.
فرد اشرافی کسی که مبدأ برتریجویی و تحميل اراده شخصی بر مردم، بر او غلبه و حکومت دارد. چنانکه بسا از لذات جسمی کم بهره است. از لذات روحی و پیشرفتهای عقلی نیز محروم است. چنین فردی به هر چه، از چشم وسیله مینگرد و دربارۀ هیچ امری اخلاص و نظر واقعبینی ندارد. مال، اولاد، خانواده، اجتماع، دین و حقیقت در نظر چنین فردی تا آنجا محبوب است که پلهی نردبان مضطرب مقام و قدرت او باشد. این فرد چنانکه از درک حقیقت و جمال علم بیبهره است، از عواطف هم بهرهای ندارد. همینکه بالای پله، متزلزل و شاخه بلند و در معرض طوفان مقام قرار گرفت، نه پایین میآید و نه میتواند قرار گیرد. بلای جان خود و دیگران است چون به ناشایستگی بالا رفته.
نردبان خلق این ما و من است عاقبت زین نردبان افتادن است
آنکه بالاتر رود احمقتر است استخوان او بتر خواهد شکست
این مبادی سهگانه در آغاز سرشت انسان نهفته است. احتیاج، انسان را با محیط برون مرتبط میسازد. محیط، عواطف و میلها را بیدار مینماید و آنگاه آن مبادی برانگیخته میشوند و انسان بیرنگ را به رنگ محیط و منطبق با آن میگردانند. محیط بیرونی هر کدام را تقویت نماید و غذا دهد، همان نیرومند میگردد و دیگر مبادی درونی یا از خواب بر نمیخیزند یا در برابر آن مبدأ نیرومند زبون و محکوم میشوند. پس تربیت همان ایجاد محیط است. ولی برای بیداری شهوات حیوانی، ایجاد محیط لازم نیست. همان احتیاج در حد ضرورت انگیزنده است و آن مقصودی که تأمین زندگی فرد و بقای نوع است، تأمین میشود. ایجاد محیط برای برانگیختن شهوات پست، مبدأ عقل و مقاومت را از رشد باز میدارد و بند بندگی به گردن آنها میاندازد. بدیهی است که اگر توانایی عقلی و ارادی در افراد زبون و محکوم گردید، قابلیت بقای نوعی و اجتماعی هم رو به ضعف میرود و به نابودی میکشاند. نه تنها برای تقویت مبادی پست ایجاد محیط لازم نیست بلکه میباید به وسیلهی ایجاد محیط مخالف از سرکشی آنها جلوگیری نمود.
برای تقویت مبدأ مقاومت و اراده تا حدی ایجاد محیط مانند تعلیمات نظامی و تحریکهای حماسی و برکنار داشتن از محیطهای شهوانی لازم است. ولی نه آنچنان که غرور و درندگی ایجاد نماید و از کار و تولید و تأمين لذات جسمی و تعلميات روحی و عقلی بازدارد. تقویت برای مبدأ ذهنی و عقلی بیش از همه لازم است. چون این سرمایه در نفوس سرشارتر و نهفتهتر است و مزاحمت ظهور آن هم بیشتر است.
بنابراین، محیط کامل تربیتی، آن محیطی است که هم محبت به معرفت را برانگیزد تا به علل فاعلی و غایی و وظایف و اسرار جهان پی ببرد. هم مبدأ اراده و مقاومت را در برابر ظالم و متجاوز تقویت نماید. آن احساس مسئولیت که دین ایجاد مینماید و دستوراتی که به عنوان اوامر و نواهی و حلال و حرام و محدودیتها میدهد، برای ایجاد چنین محیط تربیتی است. اگر دستورات قرآن درست و جامع اجرا شود، هر خانه و شهر و کشوری محیط مساعد تربیتی خواهد گردید که بذر وجود افراد به ثمر و بهرهی نهایی میرسد و استعداد معنوی و در نتیجه مادی به کار میافتد. برای نمونه یک آیه از قرآن کریم را در اینجا میآرویم تا نظر قرآن را دربارۀ تربیت و فراهم ساختن محیط تربیتی بنگریم:
سوره بقره آیه ۱۷۷: «لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»
این آیه دربارۀ تغییر قبله از سمت بیتالمقدس به سمت کعبه نازل شد. همینکه دستور تغيير قبله داده شد، چون مخالف میل یهودیان بود، به مبارزه تبلیغاتی برخواستند و نومسلمانها را دچار شک و تحیر نمودند. در این آیه به طور جامع هدف دین را بیان نموده که این دستور ظاهری برای همان تربیت معنوی است. کسانی که به همین ظواهر بپردازند و به آن مقصود و هدف معنوی توجه ننمایند، سخت در اشتباهند. این آیه با جملات اول نفی و اثبات و حمل ذات بر صفت تأکید مینماید که همۀ خوبی و خیر که مقصود است، این نیست که روی به مشرق آرید یا به سوی مغرب. بلکه مقصود تربیت چنین مردمی است که مبدأ عقلی آنها چنان برومند شود که علت فاعلی و غایی و نظامات جهان و اصول وظایف و مردان عالی را که آورندگان قانونند، بشناسند و به آنها ایمان آورند. دیگر آنکه نیروی عمل و تولید آنها چنان به کار افتد که واماندگان را دستگیری نمایند و از بیسرپرستها سرپرستی کنند و بند بندگی خلق را از گردنها بازکنند و به وسیلۀ اقامۀ صلات با خدا مرتبط گردند. در قدرت اراده چنان باشند که پای تصمیم و ایمان و دفاع از حقوق محکم بایستند و به عهدهای خود وفا نمایند و در برابر هيجانهای داخلی و وسوسههای اضطرابانگیز، نقض عهد ننمایند و با ارادۀ آهنین محکم در سنگر وظیفه بایستند. چنانکه چهرۀ عبوس گرسنگی و فقر و مصائب و دم شمشیرها آنها را شکست ندهد. نشان جاویدان صدق و تقوا تنها آنها را شایسته است و بس.
«أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»
//پایان متن
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad