بِسْمِ اللَّهِ الرَّحمانِ الرَّحِيمِ
«عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ» (1)
«عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ» (2)
«الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ» (3)
«كَلَّا سَيَعْلَمُونَ» (4)
«ثُمَّ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ» (5)
به نام خدای بخشندۀ مهربان.
{1} از چه پياپى از هم ميپرسند؟
{2} از آن آگهى بزرگ (مهم)!؟
{3} از آن آگهى بزرگى كه آنان در آن اختلاف دارند!
{4} نه چنين است! به زودى خواهند دانست.
{5} البته چنين نيست! به زودى خواهند دانست.
عَمَّ، مركب است از عن و ما، نون قلب به ميم و در ميم ادغام و الف حذف گرديده است.
يَتَسَائَلُونَ، فعل مضارع از باب تفاعل. وزن تفاعل براى مشاركت، تدريج، مطاوعۀ و تظاهر ميآيد: پيوسته و به تدريج و از روى استهزا از يكديگر ميپرسند (قصد فهم ندارند). ممكن است اين كلمه در اينجا مشعر به همۀ مضامين وزن تفاعل باشد و همه در اين سؤال شريك بودند، برخلاف وزن مفاعله كه تنها براى مبادلۀ فعل و از دو طرف است.
نبأ: آگهى، خبر بیسابقه يا تكاندهنده. پيامبران را از اينرو نبیّ گويند كه چنين آگهىها و خبرهاى بىسابقه و هشياركننده ميدادند.
کَلاَّ، كلمۀ ردع: نفى مطلب يا انديشه يا مفهوم سابق و اثبات مطلب بعد. متضمن تنبيه (آگاهى) نيز ميباشد.
آيات قرآن، بيش از آمدن لغات خاص در مواردى كه آوردن لغاتى مترادف با آن يا آوردن همان لغت با هيأت ديگر آن معنا را نميرساند، و بيش از تركيب كلماتى كه مقصود را آسان و رسا در ذهن وارد ميكند، آهنگى كه از وقف و حركت، وصل، فصل، مد، قصر، كوتاهى و بلندى جملات، ادغام، ارسال، اخفاء، اضمار و مانند اينها برميآيد و صداى حروفى كه در وسط يا در آخر كلمات و آيات منعكس ميشود، انطباق خاصى با معانى و مقاصد دارد كه توصيف آن دشوار است و جز در علم محدود تجويد در جاى ديگرى مورد توجّه قرار نگرفته است.[1]
فن معانى و بيان دربارۀ انتخاب لغات شيوا و تركيب كلمات بهطورى كه جالب توجّه و رسانندۀ به مقصود باشد بحث ميكند، در فن تجويد قرآن، از مخارج حروف و موارد قطع و وصل و وقف و حركت و ادغام و ارسال و مانند اينها بحث ميشود. آنچه مورد توجّه و بحث نبوده و شايد به آسانى تحت ضبط و قواعد در نميآيد، كيفيت انطباق آهنگ كلمات و آيات است با معانى و مقاصد كه واقعيات و اوضاع يا صفات درونى گوينده را مینماياند. بعضى از محققان اسلامى مانند سيد قطب در كتاب «التصوير الفنى فى القرآن» گرچه اين دريچه از اعجاز قرآن را گشودهاند، ولى هنوز بحث و تعمق رسايى در آن نشده است. همين تركيب و هماهنگى كلمات با يكديگر و با معانى و نماياندن صورت و واقعيت مقصود است كه قرآن را مانند وجود و تركيب موجودات و نمودار شدن در صور گوناگون در آفرينش، معجزه ساخته چنانكه مانند تركيب عناصر طبيعى اگر كلمهاى را تبديل به كلمۀ مرادف آن نمایيم يا حرفى را از جاى خود برداريم يا فصل و وصل و وقف و حركت و اوج و حضيض و ايقاع كلمات رعايت نشود، در نظم و هماهنگى و رسانيدن معنا و مقصود اختلال پيش ميآيد.»[2]
در آيات قرآن آنچه با شعور خاص ميتوان درک كرد اندكى است از واقع، و آنچه میتوان بيان كرد قطرهاى است از دريا.
عَمّ، به جاى عباراتى همچون: «عمّا» يا «عن اىّ شيء» است كه با حذف و ادغام دو حرف در يكديگر، ميم فشرده و پس از بيان، لب بسته ميشود. لفظ و انعكاس صوت، مانند معناى لغوى، نمايانندۀ پيچيدگى و مرموز بودن مطلب مورد استفهام است كه در هنگام وصل آن به فعل بعد اندک كششى شايسته است. فعل «يَتَسَائَلُونَ» با تاء و الف زائده و رَوِىِ واو و نون، هماهنگ با استمرار و پيوستگیای است كه از معناى لغوى فعل برميآيد چنانكه هيچ فعل مرادفى داراى چنين هماهنگى با معنا نيست.
النَّبَإِ الْعَظِيمِ، مورد استفهام را توصيف ميكند. آهنگ اين جملۀ كوتاه كه با حركات فتحه پيش رفته ناگهان با حركت كسره و ميم بسته ميشود، خود نمايانندۀ عظمت و سكوت در برابر موصوف ما در (عمّ= عمّا) است.
سه آيۀ بعد پس از ابهام و اندك تفصيل، با طول بيشتر و ارسال به واو و نون آخر آيات، ابهام را روشنتر و بيان را با تفصيل بيشترى مینماياند. جملۀ اسمى و وصفى: «الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ»، اختلاف ثابت و مستمر را مىنماياند. دو جمله فعليۀ پى در پى «كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ ثُمَّ كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ» با طنين و حركت خاص كَلاَّ و برخورد آن با سين فعل مضارع و ثمّ، نمايانندۀ برگشت و نفى، آنگاه استمرار مطلب است. بدين ترتيب كلمات و تركيب و حركات و حروف آخر آنها، با معانى، و معانى با واقعيات هماهنگ و مطابق است.
عَمَّ يَتَسَائَلُونَ؟ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ. اين آگهى و خبر ناگهانى ابهامانگيز بزرگ و مورد اختلاف كه با آيات بعد پيوستگى دارد، همان خبر بقا و رستاخيز بزرگ است. خبر غير منتظرهاى كه براى مردم مكه و عرب آن روز- و مردم هميشه- حيرتانگيز و مورد اختلاف بوده و هست، همين خبر بقا و ثواب و عقاب نهايى است.
خبر از توحيد و نبوت كه در دعوت پيامبران سابقه داشته و اذهان بدان آشنا بوده است، اينگونه موجب سؤال و تحيّر نبايد شود، گرچه خبر از بقا و مسئوليت، عالم ملكوت و يوم دينونت[3] در دعوت پيمبران و كتب گذشتگان آمده و تجرد و بقای نفس در بحثهاى فلاسفۀ الهى سابقه داشته است ولى اينگونه خبر به آيندۀ انسان و مسير او و مراحل و مواقعى كه در پيش دارد و تحول عمومى جهان و پيش آمد قيامت كه با نشانيها و خصوصيات، پيوسته در قرآن بدان بيم و نويد داده شده، سابقه نداشته و از مختصات نبوت خاتميه و قرآن ميباشد؛ چنانكه اولين سورهاى كه نازل شده (اقرأ = علق) بدين انذار ختم گرديده است: {کَلاَّ لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ} و در سورههاى پس از آن نيز پيوسته همين اعلام و انذار آمده است {يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ}[4]
خبر از بقا و قيامت چون با حواس و وسایل عادى علمى و عقول عادى درك شدنى نيست، هميشه مورد اختلاف است؛ از اين جهت شايد وصف «مختلفون» منحصر به عرب و مردم آن روز نباشد.
«كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ..». كَلاَّ، همانطور كه گفته شد، نفى سابق و اثبات مطلب است و امكان دارد براى نفى انكار و استهزا باشد، بنابراين، چنانكه بعضى از مفسّرين قائلند، براى تهديد و ارعاب است و مقصود از سيعلمون، علم به عذاب و انتقام ميباشد. يا ناظر به تحيّر و اختلاف و نفىكنندۀ آن دو و جواب استفهام است. يعنى اين اختلاف بهوسيلۀ علمى كه بعدها حاصل ميشود، تبديل به يقين ميگردد. آيندهاى كه تحيّر و اختلاف را از ميان ميبرد. يا مراد، علم پس از مرگ است (چنانكه گفتهاند). اين توجيه از دو جهت بعيد به نظر ميرسد: نخست آنكه خبر از علم پس از مرگ، اين اختلاف را كه كلمۀ «كَلاَّ» به طور مكرَّر و مؤكَّد ناظر بدان است، نفى نميكند؛ ديگر آنكه آنچه براى هر كس پس از مرگ پيش ميآيد محسوس و مشهود است نه معلوم، زيرا عرفاً و اصطلاحاً، علم، درك ذهنى است نه مشاهدۀ عينى. امكان هم دارد مقصود از خبر «سيعلمون» آيندۀ پيشرفت و تكامل علمى بشرى باشد. بنابراين توجيه، سين در «سيعلمون» بايد براى تأكيد علم باشد نه تقريب مضارع- كه از مختصات معناى سين در ابتداى فعل مضارع است- بدين مناسبت بايد از معناى اصطلاحى سين كه براى تقريب است چشم پوشيد.
علاوه بر همۀ اينها، آنان كه اختلاف و تحيّر داشتند، با آنان كه حتماً بدين حقيقت علم میيابند يكى نيستند؛ اختلافكنندگان مردم مشرك مكه در آغاز رسالت بودهاند، و آنان كه پس از اسلام با پيشرفت علم اين حقيقت را دريافت ميكنند عدۀ محدودى هستند. چنانكه مشهود است از طرق مختلف و با بررسیهاى علمى ديرينشناسى و آثار و خواصى كه غير عادى و خارج از قدرت جسم و ماده، از نفس انسان كشف میشود و با پيشرفت انواع مختلف روانشناسى بر طرفداران علمى بقا افزوده ميشود، ولى باز هم دريافتكنندگان علمى نسبت به ديگران محدودند. مگر آنكه آيه ناظر به اختلاف كلى علم و درک بشرى باشد، نه خاص مردم زمان رسالت و نه دربارۀ عدهاى مخصوص، زيرا اين اختلاف يا علم، راجع به نحوۀ تلقى و درك فكرى بشر است نه مردم محدود يا غير محدود زمان و مكان خاصى.
به هر حال اين دو توجيه- كه اثبات و خبر از علم اخروى يا آيندۀ دنيا باشد- گرچه خلاف واقع و حقيقت نيست، ولى هر يك از جهتى با معانى لغات و تركيب آيات جز با تأويل تطبيق نميكند.
با توجّه بدين كه علم، درك صورت يا واقعيت اشياء است، و اختلاف دربارۀ هر واقعيتى، نخست راجع به درک و چگونگى آن است و با توجّه بدين كه عرب در آغاز رسالت به هيچگونه نميتوانست اعلام بقا و معاد را تصور و درك كند، در كيفيت آن متحيّر بود، بقای انسان، بازگشت انسان، ثواب و عقاب و قيامت همه از تصور آنان بسيار دور بود- چنانكه قرآن چگونگى تصور و استهزای آنان را در آياتى مینماياند. پس از شرح و بيان و تمثيل قرآن، بهخصوص ضمن آياتى كه در مكه پى در پى نازل شده و دربارۀ معاد است، به تدريج بيشتر همان مردم تا حدى آن را تصور و درک كردند و سپس عدۀ زيادى از آنان بدان ايمان آوردند و معتقد شدند، چنانكه از قدرت تصميم و جان بازیها و گفتگوهاى آنان مشهود است و چنان اين عقيده در اذهان آنان نفوذ يافت كه مانند معلومات بديهى گرديد.
با توجّه به اين چند مطلب، مقصود آيه تا حدى فهميده ميشود و در مفهوم علم و كَلاَّ و سين و وحدت فاعل مختلفون و سيعلمون، اشكال پيش نمىآيد.
اين تحرّك و تحوّل غير مترقبه و ناگهانى از اختلاف و شك به علم و يقين- چنانكه با تاريخ و حروف و تركيب كلمات تطبيق ميكند- با طنين آيۀ «كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ ثُمَّ كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ» نيز مطابق است.
//پایان متن
[1] در اينجا مناسب است قسمتى از كتاب «دیندبيره» نوشتۀ آقاى «ذبيح بهروز» نقل شود:
«از چندين قرن پيش از ميلاد در ايران و هند ادعيه و سرودهاى مذهبى را با زمزمه و با علاقهمندى بسيار مىآموختند، زيرا عقيده داشتند كه اگر سخنهاى مقدس با تلفظ صحيح قديمى و زيباى خود ادا نشود، تأثيرى ندارد. و اين عقيده و عادات، به همان روش ديرينۀ خود در كنار بتكدهها و صحن مسجدها معمول است…»
قبل از اسلام در ايران، به علاوۀ علم تجويد، حروف مخصوصى براى ضبط زمزمه يا قرائت كتب مذهبى داشتهاند …اولين علمى كه به تقليد عادات مذهبى قديم به عربى ترجمه شده علم تجويد است …از قرارى كه نوشتهاند، در زمان حجّاج بن يوسف در عراق اختلافات خونينى ميانۀ مسلمانان در قرائت آيات قرآنى پيدا شد. براى جلوگيرى از اختلافات، حجّاج از كاتبهاى ايرانى خود استمداد جست… خلاصه، [ایرانیان] مسلمان با سوابقى كه از كتب دينى باستانى داشتند، در تقسيم و تنظيم آهنگى آيات و نقل و تعريب اصطلاحات خدمت شايانى انجام دادند …حقيقت اين است كه كلمۀ جاد (ريشۀ تجويد) معرَّب گاثَ «Gatha» ميباشد يعنى خواندن با آهنگ …
تجويد يكى از سختترين علوم عملى است و اگر كسى سن مقتضى و استعداد موسيقى نداشته باشد هيچوقت موفق به فراگرفتن آن نميشود. براى نشان دادن سختى اين علم عبارت ذيل از كتابهاى تجويد نقل ميشود:
[… و اين علم معلوم نشود مگر كسى را كه فراگرفته باشد اين فن را از استاد ماهر و مدت مديد تعب كشيده و در اداى اشمام و اتقان و تحقيق و تسهيل و ادغام و اخفا و اختلاس و اشباع كوشيده مخارج و صفات حروف دانسته و محافظت حدود آن كرده باشد…] به غير از قرائت سادۀ موزون كه حتىالامكان در آن تلفظ كلمات و معانى آيات مراعات كامل ميشده، براى نشان دادن زيبايى آيات و تأثير آن در نفوس اكثريت مردم كه از درك معانى عاجز بودند، پنج قسم قرائت ديگر وجود داشته است.
ترقيص: آهسته و بلند و بريده خواندن/ ترعيد: با آهنگ لرزان خواندن/ تطريب: براى مراعات آهنگ مدّ بيجا دادن./ تحزين: سوزناك خواندن./ تحريف: براى حسن آواز در كلمات تغيير دادن و از حروف آنها انداختن. با وجودى كه آموختن موسيقى حرام بوده هيچ قارى بدون اطلاع از موسيقى محال بود كه بتواند از عهدۀ قرائتهاى مختلف فوق بيرون بيايد … از هفت نفر قراء مشهور نيز پنج نفر ايرانى بودند …» (نقل به اختصار از صفحه 26 تا 38 كتاب دیندبيره)
مقصود از قرائت قرآن با آهنگ يا صوت و لحن عرب كه در احاديث آمده، همين قرائت با آهنگ درست و مطابق با تركيب آيات است (نه آواز خوانى) چون اين احاديث: «زينوا القرآن باصواتكم= با صوتهاى خود قرآن را بيارایيد»، «اقرؤا القرآن بلحون العرب و اصواتها»= «قرآن را با الحان و اصوات عرب بخوانيد»، «تغنوا به، فمن لم يتغن بالقرآن فليس منا»= «قرآن را با آهنگ بخوانيد، كسانى كه قرآن را با آهنگ نخوانند از ما نيستند». (نقل از مقدمۀ تفسير مجمعالبيان) (مؤلف)
[2] از اين جهت ترجمۀ قرآن هر چند رسا و شيوا باشد، در آوردن لغات خاص و نظم و تركيب و آهنگ شباهتى به قرآن ندارد و خواننده نبايد تصور كند مقصود قرآن چنان كه هست در ترجمه رسانيده شده است. (مؤلف)
[3] مأخوذ از اصطلاحات اهل كتاب به معنای روز حساب.
[4] چون انذار و ابشار به آيندۀ جهان و پس از مرگ از مختصات اين رسالت است، بر حسب فرمان آيات آغاز رسالت، و تصريح قرآن، عنوان خاص آن حضرت نذير و بشير است: {إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِيرٌ} تو جز ترسانندهاى نيستى». (فاطر 35/ 23)
اولين دعوت و اعلام رسالت رسول اكرم (ص)- بر طبق روايات- اعلام و انذار به بقا بوده است. از ابن عباس چنين رسيده: پس از آنكه آيۀ: {وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأقْرَبِينَ} «خويشان نزديك خود را بيم ده» نازل شد، آن حضرت صبحگاهان به كوه صفا برآمد و فرياد «يا صباحا» در داد (اين كلمه اعلام خطرى بود كه صبحگاهان از طرف شخص مورد اطمينان و مطلع سرداده ميشد و در هنگام عصر و شب به جاى آن «وامسائا» اعلام ميشد. پس از چنين اعلام كه هنگام يورش دشمن يا سرازير شدن سيل و مانند آن سر داده ميشد، همۀ مردم براى كسب خبر و آماده شدن براى دفع خطر به شخص اعلام كننده روى ميآوردند).
چون قريش جمع شدند از او پرسيدند: چه خبر است؟ گفت اگر پيش از اين به شما خبر ميدادم كه دشمنى به شما يورش آورده باور ميكرديد؟ گفتند: آرى. گفت: {فَاِنِّى نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ} «من شما را به عذابى شديد بيم ميدهم كه به شما روى آور است». (مجمع البيان، ذيل آيۀ 24 سورۀ 26 الشعراء). «و انّكُم كما تنامون تموتون و كما تستيقظون تبعثون…»= همانگونه كه ميخوابيد ميميريد و هم چنان كه بيدار ميشويد برانگيخته ميشويد …» پس از اين خبر گروهى به استهزا برخاستند و گروهى حيرتزده از هم مىپرسيدند، ولى آن حضرت را با سابقۀ صدق و امانت نميتوانستند تكذيب كنند. (مؤلّف)
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad