«هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى» (١٥)
«إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» (١٦)
«اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى» (١٧)
«فَقُلْ هَل لَّكَ إِلَى أَن تَزَكَّى» (١٨)
«وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى» (١٩)
«فَأَرَاهُ الْآيَةَ الْكُبْرَى» (٢٠)
«فَكَذَّبَ وَعَصَى» (٢١)
«ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَى» (٢٢)
«فَحَشَرَ فَنَادَى» (٢٣)
«فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى» (٢٤)
«فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى» (٢٥)
«إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّمَن يَخْشَى» (٢٦)
آيا داستان موسى به تو رسيده است؟ (١٥)
آنگاه كه پروردگارش او را در وادى مقدس طوى (پيچاپيچ) ندا داد. (16)
به سوى فرعون روانه شو، چه او سركشى كرده. (17)
پس بگو آيا مر تو راست كه به پاك نمودن، و برتر آوردن خود، روى آرى؟ (18)
و تو را به سوى پروردگارت رهبرى كنم، پس از آن انديشناک شوى؟ (19)
پس آيۀ بس بزرگ را به وى نماياند. (20)
پس او تكذيب كرد و سرپيچيد. (21)
سپس روى گرداند در حالى كه ميكوشيد. (22)
پس بسيج كرد و بانگ برداشت. (23)
پس گفت: «اين منم كه پروردگار بالاتر شمايم». (24)
پس خداوند وى را به كيفر انجام و آغاز گرفتار كرد. (25)
همانا در اين داستان عبرتى است براى آن كه انديشناك شود. (26)
حديث: خبر نو، داستان حادث شده، خبر دينى از اين جهت كه پيوسته بازگو مىشود.
نادى: شخصى را از دور خواند. به كسى بانگ زد. با هم در مجلس نشستند. سرّ خود را آشكار كرد. چيزى را دانست.
وادى: درّه، دامنۀ كوه، روش، مذهب.
طوى، (به ضم و كسر طاء، و منوَّن و مقصور خوانده شده): نام وادى يا زمين، مانند: زُحَل، و حُطَم. و با تنوين مصدر به معنای مفعول: درهم پيچيده. يا وصف: بارها، پى در پى.
تزكى، اصل آن تتزكى، مخاطب مضارع از باب تفعّل. از، زَكَى: برومند، صالح، پاكيزه شد.
فتخشى، خشيت، هراس و نگرانى است كه نتيجۀ احساس به عظمت و قدرت باشد.
حشر: مردم را جمع كرد. شخص را از وطنش بيرون راند. مرد.
نكال، از نكل: عقوبت و كيفرى كه موجب عبرت گردد.
عبرة: پند گرفتن، عبور از داستانى.
«هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى؟»: استفهام تحقيقى يا تقريرى است: آيا حديث موسى را به تحقيق و مسلّم شنيدهاى؟ همان حادثۀ تاريخى موسى كه از انگيزهها و مقدمات وحى و دريافت آن آغاز گرديد، و به تدبير امور خلق منتهى شد كه آخرين مرحلۀ تدبير امر است. انگيزهها (نزعهها)ى موجودات نخستين به تدبير و پديدههاى عناصر و مواد، و صور حياتى میرسد، و همى پيش میرود تا به تدبير مواهب و عقل مُدرِك انسانى به وسيلۀ وحى منتهى میشود.
موسى، با آن استعداد خاص، از همانگاه كه در دستگاه فرعون پرورده میشد، انگيزههاى درک حق و اصلاح خلق در او رشد میيافت و از علاقههاى شخصى بركنده مىشد، و به سوى نبوّت و تدبير پيش میرفت. اولين ظهور اين انگيزهها آنگاه بود كه در مصر و با سلطۀ فرعونيان و محكوميت بنى اسرائيل ذلتزده، به حمايت يک فرد عبرانى كه مورد تعدّى مردى مصرى واقع شده بود برخاست. بعد از زدن و كشتن آن ستمكار، چون مورد تعقيب فرعون واقع شد از مصر به سوى مَديَن فرار كرد و در آنجا از دختران كاهن مدين «شعيب»[1] براى آب برداشتن و آب دادن حَشَم آنها حمایت کرد. پس از آنكه با يكى از دختران ازدواج كرد، سالها به شبانى گوسفندان برخاست، روزها در ميان بيابانها و كوهها، و شبها در زير نور ستارگان در نظام جهان و الهامات آن، و وضع منحطّ انسان و طغيان فرعون و ذلّت بنىاسرائيل، ميانديشيد و از گوسفندان، با مهربانى سرپرستى ميكرد. همۀ اين مقدمات فكرى و انديشهها و پيشامدها موسى را براى رسالت بزرگ تاريخى آماده میكرد.
توجّه به حوادث موسى و «حديث» او كه از انگيزههاى پى در پى (نازعات) براى رسيدن به مقام نبوّت و تدبير منتهى گرديد، اتصال و رابطۀ عميق اين آيات را با آيات سابق مینماياند: اين آيات با امواج بلندتر و حركات آرامتر و منتهى شدن به الفهاى مقصوره، كه نمايانندۀ جوّ متناسب با حكايت و دعوت، و بيان داستان براى تفهيم عموم است، صورتى ديگر از سوگندهاى آيات گذشته و بعد از آن است كه با امواج كوتاه و سريع و ضربههاى شديد، كه مبيّن نظامات متحرک و سريع، و پديدههاى خلقت است، آغاز شده. از اين جهت با آنكه مطالب و اسلوب اين آيات، با آيات قبل يكسره تغيير كرده، هر دو بيان يک حقيقت، به دو صورت متفاوت ميباشد. اين آيات نيز از انگيزهها (نزعات) و نشاطها و سباحتهاى روح موسوى حكايت مىكند كه به تدبير امر و فرمان خداى انجاميد.
«إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»: اذ، بيان ظرف حديث موسى، و مشعر بر عليّت است: ربوبيّت بهخصوص پروردگار: «ربّه» و محيط الهام بخش وادى مقدس، موسى را چنان پروراند و از علایق بركند كه مستعد فرا گرفتن وحى شد، و گوش هوش و سرّ ضميرش براى شنيدن نداى «رب» آماده گرديد.
«طوى» اسم، يا صفت است براى «الوادى»، مانند «مكانا سوى»: وادىاى كه نامش طوى يا داراى پيچ و خم است. يا صفت براى مفعول مطلق مستفاد از «المقدس» يا از «ناداه» است: وادى مقدس مضاعف و پى در پى. يا پروردگارش او را ندا داد به ندايى پيوسته و درهم پيچيده. و ممكن است «طوى» حال براى مفعول به «ناداه» باشد:
خداوند موسى را در حالى كه حيرتزده و سردرگم بود، ندا كرد. و اگر متضمن همۀ اين معانى هم باشد، از اعجاز و بلاغت قرآن دور نيست.
«باء، سببيّه»، متضمن معناى ظرف «بالوادى»، دلالت بر اين دارد كه در اين شرایط و ظرف خاص و سابقۀ تربيت موسى، پروردگارش به او وحى فرستاد و ندايش داد، و كلمۀ «طوى» خود يكى از همين شرایط بوده است: بيم و هراس، آشفتگى و پيچيدگى فكر و مسئوليت حيرتانگيز، بلنديها و پستىهاى كوهها و درّهها، چنان موسى را متحيّر و از علایق منقطع و در خود پيچيد، كه راه نجات از هر سو به رويش بسته و روزنۀ اميدى در برابر چشمش باز نبود. و نيز موسى از زمان سابق نگران وضع قوم خود بنى اسرائيل بود كه در سختترين زندگى و در معرض انقراض بهسر ميبردند و دربارۀ نجات آنها احساس مسئوليت میكرد، و از سابق مورد تعقيب مصريان بود، و به مدين فرار كرد. همين احساس به مسئوليّت، او را وادار میكرد كه سرزمين ايشان را ترک كرده و به سوى مصر رود. از اين جهت همين كه مدت قرارداد شبانيش به پايان رسيد، خاندان خود را برداشت و به سوى مصر شتافت: «فَلَمَّا قَضى مُوسَى الاَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً، قالَ لاَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَۀٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ»[2] از اين آيه و آيۀ 10 سورۀ طه: «إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لاَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً»[3]، چنين استفاده میشود كه موسى در اين سفرى كه به سوى مصر، آن شهر قهر و وحشت میرفت، در پيچ و خمهاى كوهها، راهها را گم كرده و با خاندانش دچار سرما گرديد. با اين نگرانيها و آشفتگیها، براى يافتن راه و پناهگاه سراسيمه به هر سو ميدويد و بلنديها و پستیها را طى ميكرد. در ميان اين پيچيدگیهاى روحى و در طى پيچ و خم كوهها: «طوى»، ناگهان شعلۀ آتشى به نظرش رسيد و به سوى آن ميدويد، ولى به آن نمیرسيد. در اين وضع روحى و نفسانى و تشويش خاطر كه چون طوفانى او را به هم میپيچيد «طوى»، و از خاندان خود دور و از همۀ علایق بريده و بركنده شده بود، آهنگى كه در آغاز، مبهم و تحيّرانگيز بود: «طوى»، از سمت شعلۀ آتشى كه از بالاى بوته ميدرخشيد، به گوشش رسيد. اول صاحب ندا براى آرامش خاطر موسى خود را شناساند: «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ». آنگاه به وى فرمان داد كه: آخرين چيز مورد علاقۀ خود را در آنجا (كه كفش بسته به پايش و يگانه وسيلۀ كوه و دشت پيماييش بود) بيرون آرد!!: «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً».[4]
داستان موسى و برانگيخته شدن و مأموريت الهى و تاريخى او و دعوت فرعون و هلاک وى و نجات بنى اسرائيل، در سورهها و موارد مختلف قرآن، متفرق و به تناسب مقام آمده، و جامعتر و مفصلتر از همۀ آيات دربارۀ اين داستان، آيات سورۀ قصص است كه از ارادۀ خداوند براى نجات ضعيفان بیپناه و هلاک طاغيان مغرور، آغاز شده، آنگاه مقدمات پرورش روحى موسى و بعثت و خطاب خداوند به او، و ارائۀ آيات و مبارزاتش با فرعون، تا هلاک فرعون و فرعونيان، بيان ميگردد. بيان اين آيات دربارۀ موسى و دعوت او آن چنان جامع و بدون اختلاف و محكم است كه نمىتواند جز وحى و كلام خدا باشد. ولى در تورات كه كتاب خاص بنى اسرائيل و تدوين آن مقارن يا متصل به زمان وقوع حوادث موسى بوده، اين حادثۀ مهم تاريخى بس مشوّش و مختلف و در بعض از موارد سست و گزافه است، چنانكه حقيقت قضايا و قيافۀ واقعى وحى و دعوت موسى در اين ميان پوشيده شده است.[5]
«اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»: اين فرمان همان نداى پروردگار يا قسمت مهمى از آن است: به سوى فرعون روان شو! مگر فرعون چیست كه پروردگار با آن همه مقدمات و اسباب، موسى را بپروراند و به او وحى فرستد و مأموريت دهد تا به سراغ او رود؟! «انّه طغى» بيان علّت و اهميّت اين مأموريت است: چه او طغيان كرده، طغيان بر فطرت و حدود خود و حقوق ديگران، اين طغيان بر حدود و حقوق است كه استعدادهاى بشرى را كه در منتهاى پديدههاى خلقت و جنبشهاى عمومى «وَ النَّازِعاتِ …» واقع شده، از حركت و هماهنگى با نظام جهان باز ميدارد، اگر اين مانع در جوامع بشرى پيش نيايد يا از ميان برداشته شود، انگيزهها و محرّکهاى نفسانى و عمومى خود، تا حدى قوا و استعدادهاى انسانى را كه محصول عالم است، برميانگيزد و به سوى كمال پيش ميبرد.
«فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلى أَنْ تَزَكَّى؟»: استفهام تقرير يا توجيه است «لك» متعلق به فعل مقدر: «هل ترى لك»، آيا به سود خود میبينى؟ يا خبر براى مبتداى مؤخر محذوف: «هل لك حاجة»، آيا خود را نيازمند ميدانى؟ «الى» مشعر به توجّه و روى آوردن است: تا به تزكيه و اصلاح نفس خود توجّه كنى، و از آلودگى و پستى خود را برهانى و برتر آرى؟ اين استفهام كه بهصورت پيشنهاد و درخواست است نه آمريّت، براى آن است كه نفس طاغى را برنينگيزد و نرماند. اين آيه بيان روشن دعوت موسى و چگونگى و مواجهۀ با فرعون طاغى است كه از خلال تعبيرات آن، مهربانى و ادب و نزاكت در بيان، و توجّه به اصول تربيت، نمايان است. چه، فرعون و همۀ طاغيان داراى سرشت همۀ انسانها ميباشند كه عوامل نفسانى و خارجى و قدرت ظاهرى آنها را منحرف ميكند و به طغيان واميدارد، و چون رسالت الهى توجهش به اصلاح نفوس و تربيت میباشد و پيمبران اطبای نفوسند، نخست با مهربانى و آرامى و دقّت در نفسيّات، بهعلاج بيماريهاى درونى بهخصوص بيمارى طغيان میپردازند،[6] و اگر اينگونه علاج مؤثّر نشد، به هر وسيله شده مادۀ فساد و افساد را قطع میكنند.
«وَ أَهْدِيَكَ إِلى رَبِّكَ فَتَخْشَى»: عطف به فعل قبل است: آيا آمادهاى و به سود خود میبينى كه تو را به سوى پروردگارت هدايت كنم تا از غرور و طغيان فرود آيى و در برابر ربوبيّت و حق و حقوق خاضع گردى، و از طغيان و تجاوز نگران شوى؟
ترتيب بيان، مشعر بر اين است كه هدايت و شناسايى قدرت و عظمت ربوبيّت و تربيت و استعدادها و خضوع و نگرانى، بعد از تزكيۀ نفس از آلودگيها و غرور حاصل مىشود: تزكيه، هدايت و معرفت، خضوع و خشيت، منطق حقيقى تربيت است. ولى فرعون مغرور طاغى و مستبد، اين دعوت به خير و صلاح و رشد را درك نكرد. و چون اين دعوت موسى در او اثر نكرد:
«فَأَراهُ الآيَۀَ الْكُبْرَى»: آيت كبرى همان قدرتنمايى عصایى بوده كه به دست و ارادۀ موسى، بهصورت اژدهايى مهيب نمايانده مىشد، و چون به نيل ميزد رنگ آن را خونين مىساخت، يا از نيل و نهرهاى آن، سپاه غوكان بيرون میريختند، و چون عصا را بر زمين ميزد گرد میانگيخت، پشهها و مگسها و ملخها زمين و فضا را پر میكردند و بيمارى، حيوانات آنها را نابود میكرد، يا گرد سوزندهاى بدنها را مجروح ميساخت. مسلَّماً اين آثار بهدست و ارادهاى پديد میآمد كه پيوسته به روح موسى، و آن متصل به مبدأ قدرت و حيات بود. اين آيت كبرى نمونۀ محسوس و كوچک سريعى بود از قدرت خلاّقه و فعّاله و آيت كبراى جهان كه پيوسته و سريع ماده و نيرو را به صورتهاى مختلف موجودات درمیآورد (گرچه از نظر محدود ما طولانى و بطىء انجام ميگيرد). گويا جهانى از حركت و تغيير و حيات كه مادۀ بيجان را در مدت طولانى (در نظر ما) بهصورت جانوران درمیآورد، بهصورت فشرده و كوچك و سريع (تبدّل و تأثير عصا) در مىآمد تا قدرت و خشم خدا را ظاهر سازد و قدرت و آيت او را به چشم فرعون كوتاهانديش درآورد. چنانكه نيروى امدادى، سرعت حركت و نمو موجود متحرک و نامى را بيشتر ميكند، همانطور كه خيال طفل چنان وسعت ندارد تا عالم وسيع و موجودات بزرگ را چنانكه هستند درك كند، از اين جهت خانه و ماشين و مجسمۀ كوچك و عكس براى او شگفتانگيزتر و بيشتر قابل درك است.
تعبير «فاراه …» اشاره به اين است كه آيت كبرى داراى حقيقت و واقعيتى است كه به چشم فرعون در نمىآمد، و قدرت موسى بود كه آن را (بهصورت قابل درك و محسوس عصا) به فرعون نماياند.[7] بنابراين، اين آيت را موسى ايجاد و اختراع نكرد، قدرت موسى فقط در نماياندن: «اراه» آن بود.
تا آيۀ قبل، كه در زمينۀ حكايت و دعوت و هدايت است، طول و بسط آيات بيشتر و آهنگ آنها را آرام آمده، از اين به بعد كه آيات مبيّن محيط درگيرى و تصادم ميان انعكاسهاى پى در پى آيات و نفس فرعونى ميباشد، آيات كوتاه و سريع و با آهنگ و ضربههاى شديد آمده:
«فَكَذَّبَ وَ عَصَى. ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَى. فَحَشَرَ فَنادَى»: اين دعوت كه با حكمت و لطف همراه بود و ارائۀ آيه، بيشتر نفس طاغى را برافروخت، و بر طغيانش افزود. اين آيات، به ترتيب و كوتاه، بيان انعكاسهاى روح فرعونى در برابر آيات و دعوت است: اول تكذيب كرد و سر پيچيد، سپس يكباره روى گرداند و به تجهيز قوا كوشيد (ثمّ، دلالت بر فاصله، و آمدن فعل مضارع «يسعى» بعد از سه فعل ماضى، دلالت بر سعى مستمرّ دارد)، آنگاه تمام قواى نفسانى و ديگر نيروهاى خود را، از ساحران، مستشاران، سپاهيان، اشراف، در برابر دعوت موسى و مبارزۀ با آن، جمع و متمركز كرد. تا آنكه كار طغيانش به آنجا رسيد كه، بیپروا ندا در داد، و خود را يگانه پروردگار برتر اعلام كرد:
«فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الأَعَلى»: اين خاصيت نفس آفتزدۀ طاغى است كه كلمۀ حق و دعوت به آن بر طغيان و غرورش میافزايد: «وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبِيراً»[8]. «آيۀ 206 سورۀ بقره»، روحيۀ طاغى را بهصورت ديگرى منعكس مينمايد: «وَ إِذا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالاثْمِ» همين كه به او گفته شود: از خداى پرواگير! به سبب آلودگى به گناه، سركشى او را فراگيرد. چون كار طغيان به اينجا رسيد، جز عذاب و جهنم سرنوشتى ندارد «فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ»:
«فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكالَ الآخِرَةِ وَ الاُولى»: نكال، به معنای تنكيل، مصدر و مفعول مطلق فعل محذوف: «نكل»، مانند سلام به معناى تسليم است. يا اسم، به معنای اثر باقى و عبرتانگيز است: خداوند او را گرفت و شكنجه كرد شكنجه كردنى، يا شكنجه و عذاب دنيا و آخرت. يا شكنجه و عذابى كه عبرت براى مردم واپسين آينده، و اولين گذشته باشد، يا شكنجه در برابر طغيان اول فرعون، پيش از دعوت و در برابر طغيان او بعد از دعوت بود. اين آيه و آيۀ بعد، بيان آخر كار فرعون و اثر و نتيجۀ تاريخى اين داستان است كه بعد از درگيرى حق و باطل و آن همه طغيان باقيمانده: فرعون و ندا و صدا و قدرتش كه گمان ميكرد ابديست، در ميان طوفان حوادث و امواج انعكاسهاى نفسانى بشرى و طبيعى و در ميان امواج دريا، خاموش شد و از ميان رفت و عبرتى براى تاريخ باقي ماند. اين دو آيه، پس از آيات كوتاه و سريعى كه بيان شدت و زودگذرى حوادث بود، با بسط و طول بيشتر، بيان اخذ خدايى، خاموشى، و فنای طاغى، و عبرت هميشگى تاريخى است، براى مردمى كه خاضع در برابر حق و نگران انعكاس عمل و عبرتپذير باشند: فَأَخَذَهُ اللَّهُ …
«إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى»: چون خوى طغيان كم و بيش در عموم بشر هست تا همين كه خود را بىنياز و پايۀ قدرت و بقایش را محكم پنداشت به طغيان ميگرايد: «إِنَّ الاِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی»[9]
از اين جهت آيات بعد كه براى تنبيه عموم است، حكايت و خبر به خطاب بر ميگردد:
// پایان متن
[1] در قرآن ذكرى از نام اين شخص نيامده، بيشتر مفسرين گويند: اين شخص همان شعيب بوده، گويا گفتۀ مفسرين به اين قرينه است كه قرآن در سورۀ «اعراف» و «هود» و «عنكبوت» پيمبر مبعوث به اهل مدين را شعيب خوانده، و موسى هم به شهر مدين روى آورده. فقط «وهب بن منبه» از مفسرين قديم كه در اصل يهودى يا مطلع از تورات بوده، (مطابق قسم اول از باب سوم سفر خروج) گويد: نام او «يترون» برادر زادۀ شعيب بوده. در تورات چند سطر قبل (قسم 19- باب دوم سفر خروج) پدر آن دختران را (رعوئيل) ناميده. در كتاب «قاموس کتاب مقدس» تأليف «مسترهاكس» براى توجيه اين اختلاف تورات در لغت «يترون» چنين آمده: «يترون» كاهن يا امير مديان و پدر زن موسى، «رعوئيل» خوانده شده است، و از قرار معلوم «يترون» لقب «كارونى» و از نسل «ابراهيم و قطوره» بوده است. و در لغت «موسى» گويد: «به طرف دشت گريخت و به چادر شعيب پناه برد و «صفوره» دختر «يترون» را به حبالۀ نكاح درآورد». با آنكه در كتب عهدين نام «شعيب» ديده نمىشود. در همين كتاب دربارۀ سرزمين مديان، چنين آمده: «بعضى گويند كه زمين مديان از خليج «عقبه» تا «بموآب» و كوه «سينا» امتداد ميداشت و ديگران گويند كه از شبه جزيرۀ سينا تا «فرات» امتداد داشت». در بعضى از روايات اسلامى چنين آمده كه مدين به مسافت هشت روز از مصر، بين كوفه و بصره بوده است. (مؤلّف)
[2] همين كه موسى قرارداد را گذراند و با خاندان خود به راه افتاد، از جانب كوه «طور» آتشى را ديد (و به آن خوى گرفت)، به خاندان خود گفت: درنگ كنيد چه من (از دور) آتشى يافتم، باشد كه من از آن خبرى يا پارهاى آورم شايد شما خود را گرم كنيد. (قصص (28)، 29).
[3] آنگاه كه موسى آتشى ديد پس به خاندان خود گفت: درنگ كنيد، چه آتشى را نگريستم، شايد براى شما از آن پارهاى آورم يا در نور آتش راه يابم». اين دو آيه صريح است در اينكه در اين سفر موسى با زن و فرزند يا فرزندان، راه را گم كرده و دچار سرما شده است.
در تورات صريح است كه موسى پس از دريافت وحى به مدين برگشت و به دستور خدا، زن و فرزندان خود را برداشت و به سوى مصر روانه شد، (فقرۀ 18 باب چهارم، سفر خروج). در تورات باب سوم از سفر خروج، محل وحى نخستين موسى كوه «حوريب» ذكر شده. در قاموس كتاب مقدس (لغت سينا) شرح مفصلى در معرفى «سينا و حوريب» آمده از جمله: «چون با كمال دقت در تمامى آيات كتاب مقدس ملاحظه نمایيم واضح مىبينيم كه لفظ «حوريب» به معنى «سينا» استعمال شده است» آنگاه نظر «ايدى» را كه «سينا و حوريب» را دو كوه دانسته رد ميكند و ميگويد: «… اما طور سينا كه كوه سينا نيز يكى از قلههاى آن است، در وسط شبه جزيره است كه در ميان خليج سويس (سوئز) و «عقبه» واقع است، اين كوهها از گرانيت و پورفيرى و ديوريت و سنگ ريگ مركب و سلسله مانند، از جنوب شرقى به شمال غربى امتداد يافته است و در ما بين اين سلسلهها واديهاى ريگزار ميباشد». سپس گويد: كوه «كترينا» و كوه «موسى» در ميان اين كوهها ديده میشود… در كمر كوه «موسى» قلۀ «حوريب» است كه اعراب آن را «رأس الصفصافه» گويند.
در اين دو سورۀ (النازعات و طه) شعلۀ وحى نخستين موسى را در وادى مقدس و در سورۀ ابراهيم و قصص، از جانب طور، كنار وادى ايمن در بقعۀ (سرزمين) مبارك، نشان داده است. اين نشانيهاى خاص قرآن با همان واديها و كوههايى كه در ناحيۀ سينا و حوريب است تطبيق ميكند. از آن جهت كه محل عبادت پيمبران گذشته و موسى و وحى آنها بوده، وادى مقدس و از آن جهت كه در دامنۀ راست طور و سرزمين سرسبز و پر بركت بوده، جانب الطور، وادى الايمن، بقعۀ المباركۀ ناميده شده است. (مؤلّف)
[4] پایت را از پایافزار بیرون کن که تو در وادی مقدّس پیچ اندر پیچی هستی. (طه (20)، 12).
[5] قرآن در اين سوره و سورههاى: اعراف، يونس، طه، قصص، اولين مأموريت موسى را به سوى فرعون و طبقۀ اشراف و طغيان فرعون و برترىجويى او و زبون كردن مردم و تفرقه افكندن ميان آنها و تفسير وحى موسى را، توحيد ذات خداوند و پروردگار عالميان، عبادت او، اقامۀ نماز، سِرّ معاد، چگونگى دعوت، اعطاء آيات، بيان كرده است.
تورات در سفر خروج باب 3-4، مأموريت و وحى موسى را براى نجات بنى اسرائيل و برتر آوردن آنها بيان كرده تا آن حد كه خداوند در مكالمهاش با موسى ميگويد: «و نزول كردم تا ايشان را از دست مصريان خلاصى دهم و ايشان را از آن زمين به زمينى نيكو و وسيع برآورم، به زمينى كه …». بعد خداوند نام و نشان خود را براى بنى اسرائيل شرح داده و به موسى دستور ميدهد كه مشايخ بنى اسرائيل را جمع كرده نزد فرعون بروند تا اجازه دهد براى سفر سه روزه به صحرا روند. در آخر باب سوم خداوند ميگويد: «چون برويد تهى دست نخواهيد رفت، بلكه هر زنى از همسايۀ خود و مهمان خويش، آلات نقره و آلات طلا و رخت خواهد خواست و به پسران و دختران خود خواهيد پوشانيد و مصريان را غارت خواهيد نمود»! در باب چهارم، پس از شرح معجزاتى كه خداوند به موسى داد، موسى عذر ميخواهد كه من بطىء الكلام هستم و فصيح نيستم و خداوند ميگويد: «با زبانت خواهم بود و هر چه بايد بگويى تو را خواهم آموخت، گفت استدعا دارم اى خداوند كه بفرستى به دست هر كه ميفرستى. آنگاه خشم خداوند بر موسى مشتعل شد و گفت …».
پس از آن، داستان مراجعت موسى نزد پدر زنش «يترون» و سوار كردن زن و فرزندش را بر الاغ و مراجعت به سرزمين مصر را شرح ميدهد تا آنكه ميگويد: «و واقع شد در بين راه كه خداوند بدو (به موسى) برخورده و قصد قتل وى نمود. آنگاه صفوره (زن موسى) سنگى تيز گرفته غلفۀ پسر خود را ختنه كرد و نزد پاى وى انداخته گفت تو مرا شوهر خون هستى، پس او وى را رها كرد …». مؤلف كتاب «قاموس کتاب مقدس» (هاكس) در لغت موسى، ميگويد: «تفسير اين آيه بسيار مشكل و خارج از دو شق نيست» آنگاه توجيهات نامفهومى براى اين عبارت ميكند.
اينگونه مطالب و اوهامى كه در اين دو باب و ابواب ديگر تورات آمده، ناشى از انديشههاى كوتاه و تعصبات قومى نويسندگان تورات است كه با اصول وحى و نبوّت و منطق دين تطبيق نميكند و چهرۀ رسالت الهى موسى و وحى را پوشانده است. اگر آيات بيّنات قرآن (كه خود معلوم است از سرچشمۀ وحى مستقلاًّ و بدون دخالت بشر ميباشد) چهرۀ رسالت موسى و ديگر پيمبران و وحى را آشكار نميكرد، حقايق نبوت و وحى براى هميشه براى اهل نظر پوشيده مىماند. (مؤلّف)
[6] ما طبيبانيم شاگردان حق
بحر قُلزُم ديد ما را فَانفَلَق
آن طبيبان طبيعت ديگرند
كه به دل از راه نبضى بنگرند
ما به دل بيواسطه خوش بنگريم
كز فراست ما به عالى منظريم
ما طبيبان فعاليم و مقال
مُلهِم ما پرتو نور جلال
(مؤلّف)، (مثنوی مولانا، دفتر سوم، بیت 2700 به بعد)
[7] رسالت اسلام و آيات قرآن كه مكمل اديان و براى آغاز دورۀ وسعت نظر و تكامل عقل است، مبيّن و منعكسكنندۀ آيات عالم و دعوت به تفكر و تعقّل آنها ميباشد: «لآياتٍ لاولِي الالْبابِ. لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ. لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ …». محقق مسيحى (كارلايل) ميگويد: هر گاه كه از محمد (ص) آيت و معجزهاى ميخواستند، ميگفت اين جهان با همۀ حكمت و اسرار و نظم معجزه است و همين معجزه كافى است. (مؤلّف)
[8] . و ما آنان را میترسانیم پس جز سرکشی بزرگی چیزی بر آنان نمیافزاید. (اسراء (17)، 60)
[9] . بیگمان انسان حتماً سرکشی میکند هنگامی که خود را بینیاز احساس کند. (علق (96)، 6 و 7)
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad