معرفی: آیت‌الله طالقانی در سخنرانی‌ای که متن آن در مجلۀ نور دانش منتشر شده، دربارۀ ویژگی‌ها و رخدادهای دوره‌های پنجم و ششم که از آخرین دوره‌های سیر تاریخی اسلام هستند و دورۀ پراکندگی و انحطاط مسلمانان است، نوشته و شرایط مسلمانان را در این دوران وصف کرده است.
تاریخ ایجاد اثر: 1326/08/28
منبع مورد استفاده: مجلۀ نور دانش، سال اول، شمارۀ نهم، ۲۸ آبان ماه ۱۳26 شمسی، محرم ۱۳6۷ قمری، نوامبر ۱۹۴۷، صفحه 250 و ۲۵۱
منابع دیگر: مناره‌ای در کویر؛ مجموعه مقالات آیت‌الله طالقانی، جلد اول (توحید و استبداد)، محمد بسته‌نگار، چاپ اول، 1377، انتشارات قلم، 263-266
متن

آخرین ادوار اسلام

دورۀ اول اسلام، دورۀ ظهور و دعوت بود. دورۀ دوم، دورۀ تعليم و تربیت و تأسیس. دورۀ سوم، دورۀ فتح و کشورگیری. دورۀ چهارم، دورۀ تبدیل خلافت به سلطنت و عصبیت عربی. دورۀ پنجم اسلام، دورۀ پراکندگی مسلمانان است بر اثر اختلافات نژادی و مسلکی. حکومت اموی با قدرت عصبيت عربی بر پا شد و آیین را در زیر این پردۀ غليظ از نظرها پوشاند و تا توانست آن را وسیلۀ قدرت و سلطنت استبدادی خود قرار داد تا این‌که زمینۀ عکس‌العمل را فراهم کرد. به طوری که ملل نومسلمان به عصبیت‌های گذشته خود بازگشتند و در حفظ آثار و عقاید قديم خود پافشاری کردند و کوشیدند که اعتقادات و روایات و خرافات خود را به رنگ آیین اسلام درآورند و جزء تعلميات آن گردانند. تا کار به آنجا رسید که عقاید مسلمانان به رنگ‌های گوناگون درآمد و با اوهام و عقاید ملل دیگر آمیخته شد و در تمام اصول و فروع اختلافات و کشاکش‌هایی پدید آمد.

البته، از ادوار پیش هم بعضی اختلافات محدود زمینه داشت ولی اختلافات این دوره به حدی متوقف نبود و پیوسته رو به افزایش می‌رفت. دور کردن مردم از سرچشمۀ قرآن و باز شدن درهای تأویل و انتشار نظریات گوناگون فلسفی این اختلافات را بیشتر و پابرجاتر می‌ساخت. تا آن‌که پیکر جامعۀ اسلامی تجزیه شد و در هر گوشه قدرتی متمرکز گردید که مولود عصبیت و عقیدۀ خاص بود و این قدرت صرف ضعیف کردن و از میان بردن یکدیگر می‌شد. توده‌های اسلامی ادراکاتشان محدود گردید و شرکت در افکارشان رخنه نمود و مسیر انحطاط را پیش گرفتند. در آغاز پیروان اسلام که توحید خالص قرآن آنها را روشن کرده بود، شب و روز در راه آزادی خلق کوشیدند و زنجیرهایی را که افکار و اندیشه مردم را بسته بود، گشودند و ملل را از بندگی سلاطین ستمگر متکبرهایی که ساخته دست جهالت در قرون تاریک بود، رهاندند و به آنها فهماندند که چنگال درندگان را به خیال آن‌که دست لطف و محبت است، نبوسید و به لانۀ شيطان و بیشۀ جانوران به گمان این‌که پناهگاه جان است، روی نیاورید و به اندیشۀ رسیدن به سرچشمۀ حیات برای خود با ناخن‌های ضعیف گورستان حفر نکنید. ولی بعدها مسلمانان خود به همان چیزهایی که ملل دیگر را از آن می‌ترساندند، مبتلا شدند و روش آنها را پیش گرفتند و در برابر هر جباری سجده کردند و نیروی ایمان و روحيه را از دست دادند و حقایق دین را وسیله اختلاف و نزاع قرار دادند و از معارف دین آنچه را که وسیلۀ به دست آوردن مال و جاه و تقرب به خلفاء بود فرا گرفتند و کلمات و لغات قرآن و احادیث را از معانی اولی خود تغییر دادند و در آیات محکم و روشن قرآن تأویلات بسیار دور قائل شدند. تا این دوره که بیشتر آن با زمان خلافت عباسی‌ها منطبق است، سپری شد و دورۀ انحطاط و زبونی آغاز یافت.

دورۀ ششم دوره انحطاط و زبونی مسلمانان است.

پراکندگی مسلمانان و انحطاط عقیده و اخلاقی آنان سرزمین اسلام را برای حوادث شومی آماده کرده و میدان را برای تاخت و تاز دشمنان دیرین که سالیان دراز مقهور قدرت اسلام بودند، مهیا ساخت. از اواخر قرن چهارم طوفان حوادث از شرق و غرب برخاست. از ناحیۀ غرب صلیبی‌ها زیارت را بهانه کردند و از ناحيۀ شرق چنگیز خان تجارت را مقدمه قرار دادند و تا چندین قرن پیکرۀ اسلام زیر لگد آنها قرار گرفت و اعصاب مسلمانان فرسوده شد و در اثر کشمکش‌ها و جنگ‌های طولانی کم کم مسلمانان به خواب رفتند و ثروت‌های ظاهری و معنویشان به دست دیگران افتاد. در خلال این احوال هر قدر مسلمانان به خواب رفتند، دیگران هوشیارتر و بیدارتر شدند و در خانۀ این خفتگان راه یافتند و دست بر منافع هستی‌شان گشودند. مدت‌ها گذشت که عالم اسلام در سرزمین رستاخیز انبیاء و زیر آفتاب شرق در بستر تنبلی و راحتی آرمیده و گاهی بر اثر تغییرات جو و احساس گرما و سرما چشم می‌گشود، ولی چهرۀ موحش دشمن که بر بالینش ایستاده و متوجه اندکی حرکت او بود و همچنین، منظرۀ هولناک قرون گذشته، بار از هوشش می‌برد و گاهی چشم می‌گشود و مردان بیداری را بر بالین خود می‌دید و از زبان آنها می‌شنید که می‌گویند بیدار شوید و به خود آیید؛ سیل بنیان‌کنی دیوارهای خانه‌ات را گرفته و به زودی به نیستی سوقت می‌دهد. ولی رو از آنان می‌گرداند و با آهنگ حزن‌آلود خود می‌گفت چه بی‌عاطفه‌اند اینان که نمی‌گذارند مردم آسوده بخوابند و بار دیگر پلک را روی هم می‌گذارد و آهسته سخن می‌گفت. مرد ملحدی‌ست که اخلاق نوباوگان را فاسد می‌کند و آداب گذشتگان را محترم نمی‌شمارد و به سخنش نباید گوش داد و صلاح همان خفتن و آرمیدن است و جز این وظیفه نباید شناخت. ولی همان‌طور که لشگر نور و غوغای طبیعت خواه ناخواه خفتگان را بیدار می‌کند، عالم اسلام هم روز به روز هنگام بیداریش فرا رسید و پرتو معارف و غوغای بیداران و رعد و برق کارزارها همۀ عواملی که مایه بر هم زدن خواب بود، مسلمانان را بیدار کرد و ملل اسلامی به تناسب اوضاع خود پیاپی هوشیار شدند و در راه بیداری یکدیگر کوشیدند.

این دورۀ بیداری را علمای اجتماع و تاریخ آغاز قرن نوزدهم می‌دانند و ما آن را دورۀ هفتم سیر تاریخی اسلام قرار داده‌ایم.

دربارۀ این دوره و عاقبت آن، کتاب‌ها نوشته شده و بهترین کتابی که در این موضوع است کتاب «اسلام امروز» نویسندۀ معروف ستودارد امریکایی است که تمام نهضت‌ها و افکار و آرایی را که در مسلمانان است و وضعی را که عالم اسلام از قرن نوزده تا امروز به خود گرفته است، شرح می‌دهد و با بودن چنین آثار فکری و قلمی مورد ندارد، ما وارد این بحث شویم. پس این موضوع را به همین جا ختم می‌کنیم.

//پایان متن

پی‌دی‌اف

مجلۀ نور دانش، سال اول، شمارۀ نهم، ۲۸ آبان ماه ۱۳26 شمسی، محرم ۱۳6۷ قمری، نوامبر ۱۹۴۷، صفحه 250 و ۲۵۱

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *