سلسله سخنرانیهای رادیویی؛ افکار محدود
شب پنجشنبه 1325/۱۲/۲۹
سلام بر خداپرستان جهان باد.
خداشناسی از مطالب فطری است و در فطرت اشتباه نیست.
این مقدمۀ مختصر را دقت نمایید: دانشمندان و دانشجویان بهتر متوجهند که هر علمی نتیجۀ استدلال است و استدلال از بدیهیات شروع میشود. بدیهیات چیزهایی است که بالفطره عموم مردم آنها را درك میکنند. مثلاً ریاضیات از علومی است که به واسطۀ آن انسان به مجهولاتی علم پیدا مینماید و قضایای مشکلی را حل میکند. چنان كه بت عالم ربانی میزان حرکت ستارگان را به دست میآورد و از خسوف و کسوف آفتاب و ماه قبلاً خبر میدهد و عمق دریاها و ارتفاع کوهها را با حساب دقیق بیان میکند. مردم درس نخوانده شاید این طور چیزها را که به وسیلۀ قوانین ریاضی به دست میاد، غیبگویی گمان کنند. ولی همۀ اینگونه مطالب اول از بدیهیات شروع میشود. از قبیل دو دو تا چهار تا، و هر عددی یا جفت اوست یا طاق. و چیزهایی که با يك چيز متساويند، همه با هم متساوی میباشند و دو ضد با هم جمع نمیشوند و مانند این مطالب که انسان به فطرت اولی آنها را میداند. پس اول هر علم فطری است و صحیح بودن و نبودن هر مطلبی را با میزان فطرت باید سنجید و به آن عرضه نمود. چون فطرت اشتباه نمیکند. به این جهت زندگانی فردی و اجتماعی حیوانات چنان که سابقاً گفته شد بینقص و اشتباه است و مانند آثار طبیعی موجودات در کمال آراستگی و تمامیت است. فقط اشتباه و بینظمی در زندگانی انسان آنگاه رخ میدهد که بخواهد با معلومات و عقل خود امور را تشخیص بدهد. از این راه است که مسائل عمومی و خوب و بدی را مردم عوام بهتر تمیز و تشخیص میدهند. خصوصاً اگر از تأثیر محیطهای اجتماعی بیرون باشند. بیشتر مردم به این اشتباه دچارند که گمان میکنند مردمان درس خوانده و مدرسهديده. یا کسانی که در اجتماعات و شهرهای بزرگ به سر میبرند، همه چیز را بهتر میفهمند و در همۀ مطالب آرایشان از درس نخواندهها و مردمان بیابان و قراء مصابتر است. با آن که چون فطريات اینگونه مردم عوام به حال خود باقيست، حق و باطل را در عقیده و نيك و بد را در عمل بهتر میفهمند. یک نفر چوپان با رعيت که در بیابان به سر میبرد و هر آن این عالم بزرگ در برابر چشم پاکش جلوۀ مخصوصی دارد و شبها بالای کوهها این همه قندیلهای نور مینگرد و بار از طبیعت دمساز است. اگر کسی به این انسان فطری بگوید این عالم خود آفریده شده، یا موجودات بیشعور این همه نظم و شعور را به خاصیت با خود آوردهاند، به يقين گوینده را دیوانه میپندارد. چون فطرت در او زنده است، ولی مردم درس خوانده ممکن است این قبیل مطالب را باور کنند یا در آنها ایجاد شك بنماید. چون معلومات مخصوص و عادات و اخلاق اجتماعی در روحیۀ اشخاص محيط خاصی ایجاد میکند که متدرجاً انسان جز چهار دیوار روحیۀ خود که از همان افکار و عادات بالا آمده، محیط دیگر را نمیبیند. عمری از همه چیز غیر از معلومات و خلفيات محدود خود بیخبر است. با غرور به آن که همه چیز را میداند!!
معلومات و عادتهای مخصوص چون شیشههای الوان است که روپوش عقل و فطرت آزاد انسان میشود و شخص هر چیزی را به همان رنگ و چشم خود میبیند. یک نفر دانشمند طبیعی یا ریاضی یا فیلسوف و یا مردمی که در محیطهای معین نشو و نما کردهاند، همۀ عالم و مسائل را به رنگ محيط فکری و روحی خود میبینند و به عبارت دیگر، بیشتر مردم بجای آن که معلومات را زیر پای عقل گذارند و خود را به سطح بالاتری برسانند، در میان معلومات خود میمانند و بسا در بدیهیترین مطالب فطری و مسائل زندگی قدرت تشخیص ندارند!
به این جهت در خداشناسی و خوبی خدمت به خلق و اخلاق پاك و دیگر فضائل فطری، گرفتاران به معلومات ناقص و محیطهای محدود بسا شک و تردید مینمایند.
چنان که احساسات انسان از گرسنگی و تشنگی و احساس به درد، همه برای بقای انسان است. فطريات هم مانند غيرت و محبت و حیا و راستگویی و خداپرستی و محبت بقاء ابدی همه برای سعادت باقی و ابدیست. بچۀ انسان به فطرت غیور است. یعنی از حقوق خود دفاع میکند. اگر چیزی را به بچه دادید و آن را ملك خود دانست، چون خواستید بگیرید نخست از دادن امتناع میکند، اگر عاجز شد، با ناله و گریه کمک میطلبد. انسان به فطرت اولی حیا دارد. یعنی از کارهای زشت خجالت میکشد و متأثر میشود و زشتی را به خود نمیپذیرد و این خلق فطری برای آن است که روحش آلوده نشود و خوهای بد در آن نفوذ نکند و از طرف دیگر به آراسته شدن به فضائل چون شجاعت و سخاوت و ادب متمایل است، از شنیدن داستانهای اشخاص شجاع و با سخاوت و فضیلت خوشحال میشود. اگر چه صاحبان این فضيلتها را شناسانده و از اهل ملت و مملکت او نباشند، همینطور انسان به فطرت خداپرست و خداشناس است و چون خود را عاجز و ناتوان میبیند از پشتیبانی قادر مطلق و شناسایی او خرسند است و میخواهد بهتر آن حقیقت فطری را بشناسد و با او ارتباط داشته باشد و حاجتهای خود را از او بطلبد و در حوادث به او پناهنده شود و از او كمك جوید، همان طور که احساسات انسان به وسیلۀ تسلط مرضهای بدنی از میان میرود. پس شخص مريض، گرسنگی و تشنگی و درد را چه بسا احساس نمینماید. فطریات انسان را هم تربیتها و محیطها و معلومات ناقص ضایع میکند. در محیطهای فاسد کار به جایی میرسد که اشخاص فطرت غیرت و حیا را از دست میدهند و اگر تعرض به مال و ناموس خود مشاهده کنند، در خود احساس دفاعی نمینمایند بلکه در این گونه محیطها کار به آن جا میرسد که اشخاص غیور بد اخلاق نامیده میشوند و اشخاص باحیا را بیعرضه میگویند. معلومات ناقص و شیفتگی به آمال و شهوات هم فطرت خداشناسی را از آنان میگیرد. پس چنان چه خداپرستی فطریست شك در وجود خدایم از عوارض روحی و مرض است. شاید بعضی تعجب کنند که مکرر میگویم خداپرستی فطریست. ولی اگر شما که تعجب میکنید و این سخنان را گمان میکنید برای اظهار فضل میگویم، از محیط افکار و عادات خود بیرون آیید و با هم فکر خود را پیش ببریم و همۀ دورههای تاریخی بشر را بررسی کنیم و از ماقبل تاریخ که آثاری از انسان باقی است دقت کنیم و از قرنهای آهن و برنز زندگانی و تمایلات آنها را بسنجیم و تا قرن برق و اتم پیش بیاییم و در اطراف کرۀ زمین سیر نماییم و احوال مردمی که در جنگلهای آفریقا و برزیل در زیر آفتاب سوزان در بیابانها به سر میبرند تا مردمی که در میان برفها و یخهای قطبی زندگی میکنند، مطالعه نماییم و به کاخهای باشکوه شهرهای متمدن وارد شویم، میبینیم که همه به معبودی متوجهاند و برای او معابدی ساختهاند و هر کدام رسوم و عباداتی دارند. فقط در صفت و عدد آن اختلاف دارند و این میل مانند سایر فطريات و احساسات همیشه جزء مهم زندگانی بشر بوده و خواهد بود. چیزی که هست در میان هر قوم و افكار هر ملتی به اندازۀ مدارك و وضع محیط، آن حقیقت بزرگ به صورتی شناخته شده و به رنگی درآمده و به مظهری متجلی گشته. مانند آفتاب، ماه، ستارگان، بتها و نوابغ، ماده و طبیعت، در این قرن هم بعضی آن حقیقت را به صورت ماده و اتم شناختهاند. پس همه اتفاق دارند که مبدأ و پناهی برای جهان موجود است. اشتباه در تشخیص آن است و این اشتباه هم به واسطۀ انحراف فطرت از مجرای طبیعی خود است. اگر گویید که مردمی در مبدأ شك دارند و از اسم خدا فرار میکنند و به عبادت و سجده برای او تن در نمیدهند، پس چگونه میگویید اساس خداشناسی فطريست؟ جواب آن است که این مردمی که شما میتوانید یا از عموم مردمند یا کسانیاند که به نام فیلسوف و دانشمند معروف شدهاند. اما مردم عمومی در حالی متوجه به خدا نیستند که سرگرم زندگی میباشند و به واسطۀ توجه و اتكاء به مال و صحت و امنیت فطرتشان خاموش شده این مردم را با بدنهای سالم در میان خیابانها و پشت میزها و درون کاخها مينگريده. اینها را در حال ناامنی یا مرض که از طبيب مأیوس شدهاند و در میان زندان و پشت میز دادگاهها، باید دید که چگونه به عجز خود متوجه میشوند؟! و چون برای يك خدای توانا سجده نکردهاند. به هزاران چیزهای دیگر تن میدهند و نذرها میکنند و ذکرها به زبان دارند و طلسمها به لباس خود دوختهاند. اگر خدای نخواسته ناامنی روی آرد و زلزله در زمین ایجاد شود مسجدها را پر میکنند و صاحبان کافه و میخانهها را ورشکست مینمایند؟! این است حال عموم مردم، اما جواب این که بعضی به نام دانشمند و فیلسوف چرا در وجود حق شك نمودهاند در مقالات دیگر خواهم عرض کرد. و همۀ شما را به همان خدایی که بیشتر ما از آن غافل هستیم میسپارم.
//پایان متن
کتاب گفتارها در زمینه دین؛ اجتماع؛ اخلاق؛ فلسفه؛ تربیت، سید محمود طالقانی، بی جا، بی نا، بی تا، صص 41 تا 43.
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.