دختر نبوت، زوجۀ عظمت، بانوی عصمت، مادر شهادت
پیغمبر اسلام (ص) در زمان تاریک جاهلیت عرب و دنیا در جزيرة العرب ظاهر شد. به نور نبوت و وحی قرآنی به هدایت جهان پرداخت. بتها را برانداخت. نام خدا را بزرگ کرد. دلها را روشن نمود. هدف زندگانی را نمایان ساخت. مردم را از جهان تاریک خیال و وهم به نور علم و حقیقت رساند. روابط میان مردم محکم گشت. لشگر شیطان شکست خورد.
اولین کانونی که شعاع نبوت در آن ظهور کرد، خاندان خودش بود که اول آن خدیجۀ کبری، دوم آن علی ابن ابیطالب (ع) است. در همان روزهایی که پیاپی آیات نازل میشد و ملائکه در خانۀ خدیجه رفت و آمد میکردند (سال پنجم بعثت)، سرشت فاطمه تکوین مییافت. سرشتی که در آن هزاران تأثرات روحی پدر و مادر منعکس شده بود. در [دورۀ] اول تكون آن تمام شده به دنیا آمد. «سلام عليها يوم ولدت». مدت رضاع شروع شد. شیری که به آن تغذیه مینمود، حامل تمام انقلابات روحی مادر بزرگوارش بود که با چشم خود ناآرامی شوهر بزرگوار خود را برای هدایت مردم میدید و دشمنی عرب و زد و خوردهای حق و باطل را مشاهده میکرد. گاه مادر با چشم حساس خود میدید که چنان افق آمال و زندگانیشان تاریک شده و ابرها اطراف آن را گرفتهاند که برقی هم نمیدرخشد. گاه از منطق شوهرش آیاتی را میشنید که با عزت و قدرت الهی همراه است. عواقب زندگانی تاریک را روشن میکند و چیرهگی آن را بر جهان خبر میدهد.
در دورۀ سوم چشمهای تیزبین و حساس گوهر عصمت باز شد و خود دشواریها و مشکلات سالهای اخیر مکه را میدید. دو سال شعب ابی طالب، سفر طائف پدر، جسارت قریش، هجرت مسلمین به سرزمین حبشه، فوت مادر، تنهایی پدر، آنگاه که سنش به هشت سال رسید، قضيۀ هجرت به مدینه پیش آمد. یک سال پس از هجرت، به خانه علی (علیه السلام) رفت. در این دوره هم جنگهای بدر و احد احزاب و فتح مکه را دید. پیشرفت روزانۀ اسلام را مشاهده میکرد. تشکیلات اسلام را از نزدیک مینگریست. گوشش کاملاً به آیات وحی آشنا بود. برای پیشرفت اسلام همه گونه با پدر و شوهرش همراه بود. با سن جوانی آرزویی از دنیا در دل نداشت. با دلِ شکستۀ زنهای شوهر کشته و داغ فرزند و برادر دیدۀ مدینه همراه بود. با آن که پدرش فعلاً با جنبۀ نبوت پادشاهی فاتح است. ولی زندگانی این بانوی جوان با فقیرترین خانوادههای مدینه فرقی ندارد. یک اطاق دارد که در یک طرف آن چند ظرف سفالین و طرف دیگرش دستاسی است. در میان آن، فرشی از حصير ليف خرما گسترده شده. در چنین زاویهای مشغول تربیت بزرگترین مردان و زنان جهان میباشد. چشمش با خدا است و مراقب انقلابات جهان طبیعت است تا خود را در پیشگاه حق حاضر نماید. در هنگام زوال و غروب و طلوع رنگ رخسارهاش تغییر میکند. با بدن مرتعش در محراب عبادت میایستد. گوشش برای فراگرفتن آیات و خبرهای پیشرفت اسلام و میدانهای جنگی آماده است. در سال دهم هجرت به فراق پدر بزرگوار گرفتار شد. طوفان مصائب به او هجوم کرد. اختلال حال مسلمين را میدید. با منطق و بیان میکوشید که آنها را از اشتباه بیرون آرد. در مسجد در حضور مهاجر و انصار خطبهای کرد که همه را منقلب نمود. در بستر بیماری و مرگ برای زنهای سران اسلام خطبه خواند. عواقب اشتباهات را گوشزد کرد. حقیقت حکومت اسلام را بیان نمود. نتایج دور انحرافها را روشن کرد. چشم از دنیا پوشید. ولی با خود یک جهان عصمت، وقار، عظمت، منطق، حیا را همراه برد. «سلام عليها يوم تموت». از دامن تربیت خود فرزندانی برای عالم اسلام گذارد و عالم انسانیت همیشه رهین فداکاری و حقپرستی و تربیت آنها است. فرزند شهیدش در آن صحرای مرگبار با مفاخرت گفت دامنهایی که مرا تربیت کرده، ابا دارد که من اطاعت مردمان زبون پست را بر کشته شدن در راه عظمت برگزینم. «و سلام عليها يوم تبعث حياً».
//پایان متن
مجلۀ آیین اسلام، سال دوم، شمارۀ 5، شمارۀ مسلسل 57، 7 اردیبهشت 1324 برابر با 14 جمادی الثانی 1364، صفحۀ 3
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.