منطق علی(ع)[1]
بسم الله الرحمن الرحيم
«أللهم صل و سلم و بارك على وصی رسولك و خيرتك من خلقك، الدائن بدین الحق، القاضي بالحق، يعسوب الدين أمير المؤمنین، صلوات الله و سلامه عليه و أولاده الطيبين.»
علی(ع) نماد کامل حق و عدالتخواهی
دربارۀ على سخن گفتن بسیار دشوار است. واقعاً با چه زبان میتوان عظمت روح و شخصیت و علم و عدالت و دیگر صفات آن حضرت را بیان کرد؟ در تاریخ پر ماجرای دنیا، هر چه به گذشته بر میگردیم، میبینیم که در سرتاسر جهان، از آغاز خلقت بشر تا کنون، همواره ظلم و تعدی و تجاوز به حدود و حقوق مردم بوده است. اما به رغم آن، لطف و عنایت پروردگار، هر از گاهی شخصیتهای برگزیدهای برانگیخته است که مسیر تاریخ بشر را روشن و عدل و حق را در دنیا، اعلام کردند و به پای آن ایستادند. سلسلۀ انبیا و پیامبران در رأس این منادیان عدل و ایمان و حقوق بشر جای دارند. با این همه، هیچ کدام از آنان، چنان که باید نتوانستند حق و عدل را در دنیا برقرار کنند. دنیا به آنان اجازه نداد که در سیر فکر بشر و در مبانی اجتماع، به این حقیقت تحقق بخشند. اما در این قاعدۀ دنیا استثنایی نیز هست. در طول تاریخ، ما فقط یک شخصیت را مییابیم که در برههای از زمان، با تمام گرفتاریها که برایش فراهم کردند، حق را به صورت عملی و برنامۀ زندگی به پا کرد و به دنیا اعلام کرد. و او کسی جز امام علی(ع) نیست. شاید مشیت ازلی همین بود و این را برای آن بزرگوار رقم زده است، وگرنه بشر توان فهم و درک و هضم و عمل کردن به منطق علی(ع) را نداشت.
قرنها از اسلام گذشت و در سیر تاریخ جهان، دورۀ قرون وسطی گذشت و انقلاب فرانسه پیش آمد. انقلابها و تصادمها و تکانها و خونریزیها کم کم بشر را متوجه نظام حق و عدالت کرد و کسانی پیدا شدند و اصولی دربارۀ عدالت و قانون و حقوق بشر تنظیم و تدوین کردند و کتابها در این باره نوشتند تا امروز که دنیا به این وضع حاضر رسیده است.
این بخش از منطق و زندگی علی(ع) باید امروز به دنیا تفهیم شود و سزاوارتر از همه برای این کار، مسلمانها به طور کلی، و به ویژه ما که خود را پیرو علی(ع) میدانیم -با آنکه زندگی عملی و نظام ما از منطق و روش علی خیلی منحرف شده است- ولی دست کم در حد شعار در بین همۀ ما زنده است. از همین رو است که شب میلاد او را در همه جای کشور جشن میگیریم. یا قانون مدنی ما که زندگی و روابط اجتماعی ما بر آن استوار است، بر اساس فقه شیعه است که خود از فکر علی(ع) گرفته شده است. پرچم رسمی نظامیهای ما هم نقش ذوالفقار دارد. شعار همۀ مردم ما، کلمۀ «یا علی» است. بدین جهت ما سزاوارتریم که این میراث را حفظ کنیم. آنچه دنیای غرب بر ما عرضه میکند، اگر همت و فهم خود را به کار گیریم، در مییابیم که همان میراث خود ماست! پیش از آنکه حرکت فکری برای آنها میسر شود، در دنیایی که هیچ افکار عمومی آمادگی نداشت و در شرق و غرب جز زور و ستم و بیداد حکومت نمیکرد و هر که تا جایی که دستش میرسید به ضعیفان و زیردستان ستم روا میداشت و جان و مال و ناموس مردم بازیچۀ زورمندان بود، در چنین دنیایی، نقطۀ روشنی از عدل و حق در جهان پرتو افکند و منشأ تحول و تحرک فکری بزرگی در عالم شد.
دربارۀ فضایل علی(ع) و وصایت او، سوابق مجاهدات، یکتاپرستی، علم، اخلاق و پایهگذاری اصولی او برای استقرار اسلام، در کتب تاریخ و مجالس ایرانیها به خصوص، به قدر کافی بحث شده است. اما امروز که دنیا به سوی وضع تازهای به سرعت پیش میرود و افکار مردم دنیا آمادگی پیدا کرده و شکوفا شده است، نوبت آن رسیده است که ما این ناحیۀ عدالتخواهی از منطق على(ع) را به دنیا عرضه کنیم. تمام ملل دنیا خواهان عدل و آزادیاند. منشورهای ملل جهان بر کلمۀ عدل و تساوی تکیه میکنند. ولی جنبۀ اقتصادی و اجتماعی مورد بحث است. اگر ما این حقیقت را که در وجود على(ع) و نظام اجتماعی دورۀ حکومت او که در آن چند سال خلافت خود اجرا کرد، اعلام و عمل کرد، اولاً در خود محقق کنیم و سپس به دنیا بفهمانیم، بزرگترین مواریث دینی و ملی خود را حفظ کردهایم.
امروز در همۀ دنیا بحث در این است که عدالت اجتماعی به چه روشی باید پایهگذاری شود. دربارۀ حقوق مردم و حاکمان و ملاک و میزان آن بحث است. تمام اینها در تاریخ فرهنگ اسلامی ما نه در عمل ما تحقق پیدا کرده. به این صورت که تجزیه و تحلیل علمی شده است. جرج جرداق[2] در پنج جلد کتاب خود، الامام على صوت العدالة الانسانية، نظام حکومتی علی(ع) را با نظامهای دیگر سیاسی و اجتماعی قیاس کرده است و سپس دو جمله دربارۀ عدالت، یکی از عمر و یکی از علی نقل میکند. دربارۀ جمله اول، میآورند که زمانی که عمرو عاص والی مصر بود، روزی در مسابقۀ اسبدوانی که در حضور او برگزار میشد، کسی از شرکتکنندگان عادی مسابقه بر پسر خليفه سبقت گرفت. ولی عمروعاص بدش آمد و او را تازیانه زد. آن شخص شکایت پیش خلیفه عمر برد. عمرو عاص را خواست و ملامتش کرد. گفت که باید به کیفر این عملت قصاص شوی. عمرو عاص خواست از در عذرخواهی درآید، ولی عمر گفت: «متى استعبدتم الناس ولقد ولدتهم أمهاتهم أحرارا؟» یعنی از چه هنگام شما مردم را بندۀ خود میگیرید و حال آنکه مادرانشان آنان را آزاد به دنیا آوردهاند؟ و فرمان داد او را قصاص کنند. جرداق این گفتۀ عمر را با این سخن علی(ع) که میفرماید: «ولا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا»[3] قياس میکند و مینویسد که عمر به حکومتگران میگوید که شما مردم را نباید به بندگی بگیرید ولی علی(ع) به مردم میگوید که شما نباید زیر بار بندگی غیر بروید! به نظر من، از گفتۀ عمر بر میآید که مردم آزادی ندارند. درست است که میگوید از مادرانشان آزاد متولد شدهاند ولی ممکن است انسان خود را بفروشد و تن به اسارت دهد. به هر حال، این سخن با گفتۀ على(ع) فرق دارد که میگوید خدا انسان را آزاد آفریده است. ذلتزدگی محیط و فقر ممکن است مادرانی را وادار کند که فرزند بنده بزایند. علی(ع) میگوید اگر تن به بندگی بدهی، با فطرت خدایی خود مخالفت کردهای. به گفتۀ عمر، مادران فرزندان خود را آزاد زاییدهاند. اما نمیگوید که بشر باید به قدرتی اتکا کند که فقط با اتکای به آن میتواند بندهای بندگی را از دست و پای خود بردارد. سخن على(ع) آن است که فقط با اتکای به خدا قدرت پاره کردن بندهای بندگی را به دست خواهی آورد. عمر میگوید باید با بندگی مبارزه کنی. ولی علی(ع) میگوید نباید از اساس زیر بار بندگی بروی.[4]
به هر تقدیر، قرنها گذشت و انقلابها و تحولات در جهان روی داد تا سرانجام در منشور ملل نوشته شد مردم آزاد آفریده شدهاند و باید آزاد زندگی کنند. اما باید پرسید ضمانت اجرای آن چیست؟ معلوم نیست. علی (ع) میگوید تو انسان نباید زیر بار بندگی بروی. این گوشهای از منطق على(ع) است.
در برقرار کردن عدل در زندگی فردی و نظام اجتماعی، نمونۀ دیگری جز او نمیتوان یافت. این حد برخورداری خودخواستۀ اوست که کفش و لباس وصلهدار میپوشد. در ذيقار، ابن عباس به خدمت او میرسد. میبیند دارد کفشش را وصله میکند. به ابن عباس میفرماید این کفش چقدر ارزش دارد؟ میگوید: هیچ. میفرماید حکومت بر شما به قدر این کفش هم نزد من ارزشی ندارد مگر آنکه بتوانم حقی را اقامه کنم یا باطلی را از میان بردارم![5] در زمان حکومتش، استقلال قضات را به بهترین وجه تأمین کرد. در پنج سال حکومتش، با تمام گرفتاریهایش، نظام اجتماعی را زیر و رو کرد و این برنامه را هم در همان آغاز به مردم اعلام کرد.[6] اولین حکومتی که در دنیا شهربانی درست کرد، حکومت على(ع) بود. رؤسای شهربانیاش یکی قیسبن سعد بود و دیگری مالک اشتر و به آنان گفت که وظیفهشان «عين للقانون و عون القضاه»[7] است. حدشان همین است. باید مأموران عادل باشند تا شهادتشان درست باشد. در زمان عمر، کسانی مأمور میشدند که در کوی و برزن پاس بدهند تا خانۀ کسی را دزد نزند. ولی علی دستگاه شرطه (شهربانی) تأسیس کرد و کسی مانند مالک اشتر، قهرمان بزرگ اسلامی را به ریاست آن گماشت و همین مالک، با آن مقام و قدرت، نوشتهاند که روزی از بازار میگذاشت، یکی به قصد مسخره کردن او، چند هستۀ خرما به سویش پرتاب کرد. مالک هیچ نگفت و رد شد. چند نفری که آنجا بودند و مالک را میشناختند به آن شخص گفتند کسی که این بیادبی را با او کردی، مالک اشتر رئیس شهربانی خلیفۀ مسلمانان است! آن مرد چنان مضطرب شد که فوراً برخاست و در پی مالک دوید او را در مسجد یافت. عذر خواست و گفت که جسارتم را بر من ببخش که تو را نشناختم و مالک به او گفت که من برای همین به اینجا آمدهام که برای تو آمرزش بخواهم!
بعدها، در دورۀ بنیامیه، همین دستگاه شهربانی را هم از مسیر خود منحرف و فاسد کردند، چنان که کارش شد پروندهسازی برای مردم و مخالفان حکومت!
على(ع) وقتی که از جانب خود، والی به استانها میفرستاد، حدود وظایفش را معین میکرد و آن اختیارات و وظایف را به تمام مردم اعلام میکرد که آن را در مسجد میخواندند. این عهد و میثاقی بود میان او و مردم. به مردم مینوشت که با این عهد و میثاق او را فرستادهام. اگر از رفتار او راضی نبودید، خودتان او را بیرون کنید! این حق شماست! و آن هم نحوۀ معیشتش بود که گفتم. «رفیقهای» امروزه، یعنی آن کارگر معدن و رهبران کرملیننشین، همدیگر را نمیبینند.[8] ولی علی(ع) روزی دو ساعت در مسجد مینشست که مردم بدون مانع بیایند و اگر شکایتی دارند، مطرح کنند. روزی زنی نزدش آمد و از ظلم والی و زیاد خراج گرفتن او شکایت کرد. علی دست به سوی آسمان بلند کرد و عرض کرد: خداوندا، گناه او را به پای من منويس! سپس همانجا فرمان عزل او را نوشت که «وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ»[9] و آن را به دست زن سپرد و او بازگشت و فرمان را به والی داد! و او معزول به کوفه برگشت.
هر چه دربارۀ علی(ع) بگوییم باز هم کم گفتهایم. در زندگی ذرهای از عدل منحرف نشد و عملش قبل از قولش بود. در تمام زندگی یکسان بود و جز خیر و عقل و عدل چیزی بر قلب او حکومت نمیکرد.
در چنین شبی در خانۀ کعبه چشم به جهان گشود. ۶۳ سال زندگی کرد و باز در خانۀ خدا چشم از جهان فروبست. و پس از وفات، آوازهاش در همۀ جهان پیچید. «وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا.»[10] والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته.
پایان متن//
[1]) ایراد شده به مناسبت جشن میلاد فرخنده حضرت علی (ع) که در مورخ 1343/8/26، در زندان برگزار شد. در آغاز جشن، آقای حکیمی اعلام برنامه کرد. سپس آقای طاهری به تلاوت آیاتی از قرآن کریم پرداخت و آقای حکیمی ترجمۀ آنها را بیان کرد. آنگاه آقای آزادی از نهج البلاغه فقراتی را خواند. پس از آن، از حاضران پذیرایی با چای و شیرینی به عمل آمد. سپس آقایان دکتر شیبانی و نراقی ابیاتی از مثنوی و آقای سیاگزار برليان شعر«عقاب» دکتر پرویز ناتل خانلری را خواندند و پس از پذیرایی مختصری، مرحوم آیتالله طالقانی آغاز به سخنرانی کردند. جشن، با پذیرایی مجدد از میهمانان با چای و شیرینی، در ساعت ۸ شب خاتمه یافت.
[2]) نویسندۀ معروف مسیحی لبنانی در ۱۹۲۶ م متولد شد. پس از انجام تحصیلات در لبنان، در دانشکدۀ زهره الاحسان بیروت به تدریس پرداخت. از آثار دیگر او روائع نهجالبلاغه است که مقدمهای بسیار محققانه و در عین حال ارادتمندانه نسبت به امام علی(ع) بر آن نوشته است.
[3]) «بندۀ دیگری مباش، در حالی که خدا تو را آزاد قرار داده است». نهج البلاغه، عبده و صبحی صالح، نامه ۳۱.
[4]) جرداق، جرج، الامام على صوت العدالة الانسانية، ج ۱، علی و حقوق الانسان، بیروت، دار مكتبة الحياة، ۱۹۷۰، صص ۱۶۶-۱۶۸.
[5]) نهج البلاغه، عبده، خطبه ۳۲، صبحی صالح، ۳۳.
[6]) همان، عبده، خطبه ۱۵؛ صبحی صالح ۱۶.
[7]) یعنی چشم قانون و مددکار قاضیان و داوران عدالت باشند.
[8]) اشاره است به رهبران حزب کمونیست شوروی و کارگران آن کشور که با وجود همان اختلاف طبقاتی، یکدیگر را «رفیق» خطاب میکردند!
[9]) اعراف (۷)، ۸۵؛ میفرماید: (و کالای مردم را مکاهید).
[10]) مریم (۱۹)، ۱۵.
کتاب درسهای قرآنی: با قرآن در زندان، در خانواده، در صحنه، (مجموعه آثار آیتالله طالقانی، جلد اول)، به همت مجتمع فرهنگی آیتالله طالقانی، نشر شرکت سهامی انتشار، 1386، چاپ دوم 1387، صص 116 تا 120، به نقل از یادداشتهای شخصی محمدمهدی جعفری
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.