معرفی: آیت‌الله طالقانی سخنان خود را در مراسم شب قدر سال 1358 مصادف با 23 مرداد، در کاخ سعدآباد با سخنانی دربارۀ لزوم هوشیاری مردم در مقابل بازگشت انسان‌های مستبد که بر مردم حکمرانی و ظلم کنند، آغاز کرد و سپس به مفهوم اجتماع توحیدی پرداخت. همچنین، ایشان نسبت به بازگشت استبداد و مسلط شدن سطه به نام دین هشدار داد. به علاوه، آیت‌الله طالقانی با اشاره به سجایای اخلاقی امام علی (ع) این ملت را بیش از ملت‌های دیگر منتسب به ایشان می‌داند و خون شهدای هفدهم شهریور را ادامه خون امام علی(ع) می‌داند. به همین دلیل از مردم می‌خواهد رویۀ علی را در پیش داشته باشند.
تاریخ ایجاد اثر: 1358/05/23
منبع مورد استفاده: از آزادی تا شهادت، اسناد جنبش اسلامی: قسمت اول از جلد دوم، تهران: انتشارات ابوذر، 25 مهر 1358، صص 267-275، تطبیق داده شده با فایل صوتی
منابع دیگر: روزنامه کیهان و روزنامه اطلاعات، 25 مرداد 1358
منبع نسخه صوتی: آرشیو دفتر اعظم طالقانی
متن

سخنرانی شب قدر 21 رمضان 1358

بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم‌ لك‌ الحمد ‌علي‌ ‌ان‌ اكرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن‌ و فقهتنا ‌في‌ الدين‌ و جعلت‌ لنا اسماء و ابصارا و افئدة فاجعلنا ‌من‌ الشاكرين‌

اللهم‌ صل‌ و ‌سلّم‌ ‌علي‌ عبدک و رسولک و خاتم انبیائک محمد، … الصالحین المعصومین و المنتجبین و صل علی ولیک امیرالمومنین و سید الوصیین و خلیفه الله فی الارض.

اللهم انی اعوذ بک من  همزات الشیاطین. رب انی اعوذ بک عن … و من النار من یعجبک قوله فی الحیاه الدنیا و یشهد الله علی ما فی القلب و هو … الفساد.

و وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِي ٱلۡأَرۡضِ لِيُفۡسِدَ فِيهَا وَيُهۡلِكَ ٱلۡحَرۡثَ وَٱلنَّسۡلَّۚ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلۡفَسَادَ. وَإِذَا قِيلَ لَهُ ٱتَّقِ ٱللَّهَ أَخَذَتۡهُ ٱلۡعِزَّةُ بِٱلۡإِثۡمِۚ فَحَسۡبُهُۥ جَهَنَّمُ وَلَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ

یکی از شب‌های بزرگ عالم اسلام، شب شهادت بزرگترین و عظیم ترین شخصیت دنیا، وجدان بیدار بشریت و انسان الهی، امیرالمومنین علی (ع) و شب قدر. شما برادران و خواهران و فرزندان که از هر گوشه و کنار این شهر اینجا جمع شده‌اید برای همین است که این شب را تعظیم کنیم و وسیلهٔ تقرب به خدا و استجابت دعاها قرار دهیم. شب عبادت، شب استغفار، شب نزدیک شدن رحمت خدا به مردمان گناهکار و منتظرین مشمول شدن رحمت خدا. دعاها، ذکرها، دستوراتی که برای این شب‌هاست در احادیث و روایات و اولیای ما بسیار است. بزرگان و علمای ما وقتی که بحث می‌کنند از اینکه بهترین عبادات در چنین شب‌های پر عظمت و لیله القدری چه عبادتی است، به آنجا می‌رسند که بهترین عبادات بحث علمی است. روشنگری است و از همین جهت من قسمتی از وقت شما برادران و خواهران را به بحث در چند آیه از قرآن می‌گذرانیم.

«​​وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ»
انشالله فرصت کردید، مراجعه کنید به این آیاتی که در اواسط سورهٔ بقره است. بعد از آیات حج است. مناسک حج، دستورات حج، مناسک حج، فلسفهٔ حج. در این آیات دو گروه مردم را به مؤمنین، آنها که چشمشان باز و گوش شنوا دارند تذکر می‌دهند. این دو عنصر در مقابل یکدیگرند. یک عنصر خودخواه مستبد و یک انسان الهی. در کتاب‌های اجتماعی، روانی بسیار بحث شده است که عنصر مستقل چگونه عنصری است و از چه راه می‌تواند یک فرد یا به دروغ بر مردمی و ملتی حاکم مطلق بشود. هر فرد انسانی به طبیعت اولی، می‌کوشد که فرد دیگر را در تحت نفوذ و ارادهٔ خود بگیرد. استثمار کند، تسخیر کند. ولی چگونه می‌شود که یک فرد یا یک جمع بر ملتی، بر جمعیت‌ها و گروه‌هایی بتوانند حکمرانی کنند و حاکم مطلق بشود. این مسئله‌ای است که همهٔ علمای اجتماع و فلاسفه از زمان سقراط و افلاطون بحث کرده‌اند تا امروز دنیا. متخصصینی، متفکرینی دربارهٔ این مسئله، طبیعت استبداد، استبداد چگونه می‌تواند میدان باز کند؟! حاکم بشود؟! اگر ما همهٔ بحث هایی که متفکرین دنیا و عالم بشریت دربارهٔ چنین عنصری نوشته‌اند و گفته‌اند و خطری که از چنین عنصری اعلام کرده‌اند و بیم داده‌اند اگر جمع بکنیم ملاحظه می‌کنیم که خلاصه‌اش در همین دو آیه است. بعد از بیان احکام حج. حج یعنی چه؟ یعنی برگشتن مردم به فطرت اولی و آنچه را که انبیا می‌خواستند. یعنی اجتماع توحیدی. اجتماعی که همهٔ مردم در اطراف یک محور حرکت کنند و امتیازات گرچه موقتاً الغا شود و آنچه را که مردم را از هم جدا کرده و فاصله ایجاد کرده است از میان برود و همه بشوند یک انسان، یک شعور، یک دست، یک ذهن، یک حرکت، یک شعار. این نمونه‌ای است که منادیان توحید، ابراهیم خلیل و انبیا ارائه دادند تا شاید روزی همهٔ دنیا و اطراف زمین به چنین صورتی در بیاید. یعنی همه در یک محور حرکت کنند، یک شعار داشته باشند، دیوارهای امتیازات لباسی و ساختمانی از میان برداشته شوند و انسانی که خود را فراموش کرده در لباس و عناوین و ساختمان و لجاج. همهٔ اینها از میان برود و انسان به خود برگردد. به خود برگردد یعنی به خدا برگردد. چنین نمونه‌ای خواه ناخواه باید به تدریج در دنیا گسترش پیدا کند.

اما خطر این اجتماع از کجاست؟ از مستبد. انسان خودخواه. انسانی که شهوات و هواها و آرزوهای از بند گسیخته‌اش بر وجدان و شرف و حیثیت انسانیش حاکم شده. چنین انسانی که بخواهد بر نفوس بشر و انسان‌هایی که خدا آزاد آفریده حاکم باشد. همین اجتماع ما، همین دیدن این در و دیوار و کاخ‌ها آیا کافی نیست که ما چنین فردی را درست بشناسیم و خطراتی که برای اینگونه عنصرهای خودخواه هست دریابیم؟ همین چند متر راهی که امشب شما نشسته‌اید و به یاد خدا و اولیاء الهی و تذکرات عالیه انسانی جمع شده‌اید تمام این‌ها برای شما آموزنده‌ است. همین چند متر راه میان همین دیوارها، سرنوشت میلیون‌ها مردم این کشور معین می‌شود. بدون این که هیچ فردی و هیچ گروهی دخالتی در سرنوشت خودشان داشته باشند. غارت‌ها، کشتارها، حکم اعدام‌ها، شکنجه‌ها، فرهنگ‌های استعماری، فحشا همه از اینجا به تمام این کشور عظیم اسلامی صادر می‌شود. «كَمْ تَرَكُوا مِن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ» نه شما خواب چنین شبی را می‌دیدید، نه آن مستبد خودخواهی که در میان این کاخ‌ها سرنوشت ملیون‌ها مردم و مستضعفین را معین می‌کرد چنین شبی را به خواب می‌دید. این عنصری است که نظام الهی را واژگون می‌کند. خطری است که قرآن بعد از نظام حج و اصول حج و توحید ابراهیمی اعلام می‌کند. «​​وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا». این که این انسان چطور می‌تواند مردم را اغفال کند. چطور می‌تواند به گردهٔ مردم سوار بشود. چطور می‌تواند ارادهٔ فردی خود را بر میلیون‌ها ارادهٔ انسان‌ها تحمیل کند. در چه نظامی، در چه وضعی؟

وقتی که یک جامعه‌ای محیط سلم است، سلمی که نمونه‌اش در حج آشکار است و داعیه حج را حاجی به عنوان لبیک الی دارالسلام، بر منزل سلامتی، بر منزل انسانی، محیطی که همهٔ انسان‌ها با هم یک وجدان، یک شعور دارند، اگر این محیط بهم خورد و مردمی به تدریج خواستند ارادهٔ خود را بر یکدیگر تحمیل کنند. اختلاف پیدا کردند. عناد و خودپسندی‌ها و خودخواهی‌ها و قدرت طلبی‌ها را به یکدیگر تحمیل کنند. این محیطی مشوش می‌شود.

خلاصه و گذرا از این آیات بگذریم چون شب هم گذشته. در چنین محیطی که نیروهای مردم و مستضعفین و مستکبرین کوچک و بزرگ برای نابودی و تضعیف یکدیگر مصروف شد، طبعاً وضع اقتصادی مردم هم دگرگون خواهد شد. گرسنگی، فقر، بیچارگی در بین همهٔ مردم سرایت خواهد کرد. این فرصتی است که یک انسان خودخواهی می‌تواند سر بیرون بیاورد. همانطوری که همین محیطی که ما امروز و عوامل ضد انقلاب و خودخواه و فرصت طلب دارند فراهم می‌کنند. اگر خدای ناخواسته به همین منوال پیش برود. مستبدینی و مستبدهایی خواهند بر ما و بر همهٔ ما مسلط شوند. این محیط سلم، این محیط آزادی را اگر قدردانی نکردیم، محیط عقده گشایی، محیط عناد، بهم ریختگی، موضع گیری قرار دادیم، همان طور که قرآن در این آیات اشاره می‌کند نتیجه‌اش پیدا شدن مستبدینی است. همانطور که در تاریخ گذشته‌مان بوده است و در تمام ادوار تاریخی،‌ دیگر رحم به صغیر و کبیرمان نخواهند کرد. در چنین محیطی است که یک انسان خودخواهی و در عین حال باهوش و زرنگی سر بیرون می‌آورد. از چه راه مردم را می‌فریبد؟ از طریق وعده آب و نان. «​​وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ» دقت کنید بعضی از مردمند که وقتی با شما مواجه می‌شوند، سخنرانی می‌کنند، شعار می‌دهند. گفته آنها شما توده های مردم را فریفتهٔ خود می‌کنند. «​​وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا». وعدهٔ آب و نان، وعدهٔ مسکن، وعدهٔ آسایش در چنین محیطی، این انسان برای رسیدن به هدف همه جور وسیله را توجیه می‌کند. دین را به استخدام می‌گیرد. شرف و انسانیت را به استخدام خود می‌گیرد. دروغ می‌گوید. فریب می‌دهد. خدا را شاهد می‌گیرد که من دلسوزترین مردم در حق شما ملتم. «وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلْبِهِ» خدا را شاهد می‌گیرد برای اینکه من می‌خواهم این مملکت را نجات دهم. یک رضاخان یک آریامهر و امثال این‌ها. «وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ» ولی روحیه‌اش لجوج‌ترین، کینه ورزترین مردم است نسبت به خلق. تا وقتی سوار کار نشده وعده می‌دهد. «وَإِذَا تَوَلَّىٰ ...» همین که سوار شد دیگر به هیچ چیز رحم نمی‌کند. ببینید چقدر آیه زنده است. این قرآن ۱۴۰۰ سال پیش است. این انسان که برای همین فراز این قسمت آیه کتاب و کتابها می‌توان نوشت. تا وقتی که مردم رو دور خود جمع می‌کنند، دار و دسته‌ای تشکیل می‌دهند و مردم را می‌فریبند. سوار گردهٔ مردم می‌شوند. همین که سوار شد، «وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ» وقتی سوار شد، شروع می‌کند زمین را فاسد کردن. فساد زمین به فساد اهل زمین است: انسان‌ها را فاسد کردن؛ اخلاق را منحرف کردن؛ فحشا را رایج کردن؛ مواد مخدر را ترویج کردن؛ هر گوشه و کناری مراکز فحشا و فاحشه خانه باز کردن؛ کاخ جوان‌ها درست کردن. برای اینکه هم اخلاق مردم را فاسد کند و هم فرهنگ مردم را. فرهنگ استعماری و استبدادی. «يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ» زراعت را فاسد می‌کند برای اینکه مردم را محتاج‌تر کند. برای اینکه خودش بتواند بر همهٔ امور مسلط باشد. همه محتاج بشوند. همه فقیر بشوند.  همه رو به شهرها بیایند. همه دستشان به طرف ادارات و وزارتخانه‌ها باشد برای اینکه سر برج حقوقی بگیرند و بعد هم با ذلت و بدبختی زندگی کنند. استقلال در اقتصاد در زندگی: بیل به دست گرفتن؛ کلنگ به دست گرفتن؛ کار کردن؛ به خود متکی بودن. همهٔ اینها را از بین می‌برند و یک ملتی که این همه زمین و اراضی و دریا و جنگل دارد باید برای آذوقه‌اش از استرالیا و از آمریکا گوشت و گندم و نان وارد کند. «سَعَىٰ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا» این انسان مستبد و خودخواه برنامه‌اش این است. تمام مستبدین چنین بوده‌اند. این معجزه قرآن است. «لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ» زراعت، کار تولید، استقلال اقتصادی، همه را از بین می‌برد. نسل را هم فاسد می‌کند. نسلی که نه فکر از خود داشته باشد و نه به پای فکر و اندیشهٔ خود بیافتد و نه دارای استحکام اخلاقی باشد. فقط انسان‌هایی که آلت دست باشند. بگو زنده باد. بگو مرده باد. برو دم این صندوق، برو دم آن صندوق. مثل گوسفند با مردم رفتار کردند. «وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ» ولی سیرهٔ مستبد با ارادهٔ خدا تضاد دارد. او چنین می‌خواهد ولی خدایی که این زمین و آسمان را آفریده و اراهٔ ربوبیتش بر همهٔ عالم حاکم است او فساد را دوست ندارد پس مفسد را دوست ندارد. پس مفسد را پرت می‌کند مثل مرداری در مقابل امواج و حرکت انسان‌ها به یک گوشه‌ای پرت می‌شود. مفسدی که این همه کاخ درست کرده که اگر بخواهد هر شب در یک کاخ استراحت بکند باز هم کاخ‌هایش زیادی است. حال باید در دنیا آواره باشد و جایی نداشته باشد. «وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ».این‌ها نه عبرت برای گذشته است، عبرت برای ما مسلمانان است. برای ما مردمی که انقلاب کردیم. دیگر مجالی ندهید برای اینکه مفسد و مستبد به هر صورت، به هر دین و هر لباس حاکمیت پیدا کند. حاکمیت در اسلام برای خداست و کسانی که ارادهٔ خدا را بخواهد اجرا بکند. «وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ».

طغیان طاغی و مستبد، باز بیشتر می‌شود. «وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ». کار مستبد به جایی می‌رسد که مافوق ارادهٔ خود اراده‌ای نمی‌بیند. به گفتهٔ حکما و محققین بزرگ عالم که در طبیعت استبداد بحث می‌کنند. می‌گویند در مقابل مستبد نام قانون نمی‌شود گفت. نمی شود گفت که قانون چنین می‌گوید، قانون چنان می‌گوید. وقتی رضاخان آمد سرکار اولین کاخی که ساخت همین کاخی است که در اینجاست. بعضی از علما که با او تماس داشته‌اند. به عنوان اینکه مجلسی داریم و قانونی داریم. گفت آقا مجلس و شورا کار پیشرفت مملکت را فلج کرده. شما سعی کنید در این طویله را ببندید. از مجلس تعبیر می‌کرد به طویله. پس همان مجلسی‌ها هم که رضا خان را آورده‌اند یک مشت حیوان بودند. چرا برای اینکه یک ساختمانی است که عنوان قانونگذاری دارد. نه تنها قانون بشر، اگر به او گفته بشود از خدا بترس. از مردم اسیر خودت بترس. همان طور که رهبر‌های عالی ما و رهبر عالیقدر ما چقدر به این مرد نصیحت کرد که از خدا بترس و ظلم نکرد. مگر گوش کرد؟! بر طغیانش افزوده شد. مثل بنزینی که روی آتش بریزند باز مشتعل‌تر می‌شود. «وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ» وقتی به او گفته می‌شود که از خدا بترس این‌ها مردمند، این‌ها بندگان خدا هستند. حق این‌ها را پایمال نکن. عزت و شرف یک ملت را نبر. یک ملت را دربست به اسرائیل و آمریکا نفروش. ای نامرد، ای ناکس. اینجور نفت و سرمایه‌های ما را نده به آنها که به جایش ابزار جنگی و زائده‌های تولید آمریکا و غرب را بگیریم و اینجا انبار کنیم و چندین مقابل پول نفتی که می‌گیریم باید به آنها پس بدهیم. ای بی‌همه چیز. مگر گوش می‌کرد. این مسیر مسیر انسان نیست. مسیر شرف نیست. مسیر مسیر خدا نیست. «وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ». چون غرق گناه، گنداب گناه است وقتی نام تقوا برده می‌شد و برده می‌شود بیشتر مشتعل می‌شود، بیشتر چموش می‌شود و آیا به همین طور می‌ماند، «فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ». خودش وجودش جهنم است. مسیرش جهنم است. «وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ» بد جایگاهی برای خود فراهم کرده. اگر این مطالب را ما در گوشه و کنار مسجدها در ماه رمضان گذشته جرأت می‌کردیم، می‌توانستیم بگوییم. تازه کسی باور نمی‌کرد. اما حالا باور می‌کنید؟! «فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ» این جهنم بدبخت و رانده شدهٔ از همهٔ کشورها. این همه کاخ، این همه ساختمان برای اینکه یک شب یک جا استراحت کند. این همه قمارخانه، این همه مراکز رقص و فحشا که اغلب رفتید دیدید. «فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ» این خلاصهٔ مسیر یک انسانی است که برخلاف ارادهٔ خدا مسیر توحید، مسیر حق حرکت می‌کند. انسان مستبد. این یک انسان، یک انسان دیگر هم در مقابل او.

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ» هر دو به صورت انسان، هر دو با قامت راست حرکت می‌کنند ولی این یک انسان، انسان مقابل او «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ». «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ». کسانی که جان خودشان را می‌فروشند در هر موقعی، در هر جایی که ببینند رضایت خدا در آنجاست. هر جا مظلومی، هر جا مستضعفی،  هر جا ناله‌ای، هر جا فریادی به آنجا روی می‌آورند. اگر گرسنه‌ای می‌روند او را سیر کنند برای رضای خدا. اگر انسانی دچار ظلم شده او را از چنگال ظلم نجات می‌دهند برای مرضات الله. اگر انسان‌های جاهلی هستند می‌روند تا این‌ها را از جهل نجات بدهند، بصیرت بدهند، شناخت بدهند برای مرضات الله. این‌ها مانند یک زارعی هستند که چشم می‌دوزند هرجا می‌توان بذری افشاند و ثمری گرفت در راه رضای خدا کارشان همین است. «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ». این چنین انسان‌هایی خودشان گرسنه می‌مانند تا مردم سیر شوند. خودشان شکنجه می‌بینند تا مردم آزاد باشند. خودشان در میدان‌های جنگ سینه سپر می‌کنند برای اینکه مردم در امنیت باشند. کیست این انسان؟ می‌توانید در دنیا چشم بیندازید. در همهٔ تاریخ یک چنین نمونه‌ای پیدا کنیم؟ «مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» من که در تاریخ سراغ ندارم. یک فرد. کیست آن یک فرد؟ علی(ع) که هرجا نالهٔ مظلومی، هر جا درخواست کنندهٔ علم و معرفتی هر جا ظلمی برای دفع ظلم حرکت می‌کند. خلیفهٔ مؤمنین امیرالمؤمنین.

کیست علی؟ این علی است که ایران، ایران آن روز که شاید از جهت وسعت سرزمین و جمعیت دو مقابل ایران فعلی بود یک قسمتی از کشور علی بود. حجاز بود، عراق بود، مصر بود و آن ایران عظیم بود تا بلخ و بخارا. این علی بود. ولی همین علی وقتی در کوچه‌های کوفه حرکت می‌کند می‌بیند یک زنی مشکی به دوش کشیده و ناله می‌کند. اینجاست مرضات الله. مثل اینکه دیگر هیچ وظیفه‌ای جز این ندارد. می‌گوید زن چه می‌گویی؟ چه زمزمه‌ای داری؟ می‌گوید شوهر من در یکی از این جنگ‌ها کشته شده کسی به داد من نمی‌رسد. یتیم دارم. چه می‌خواهی؟ بچه‌هایم گرسنه هستند. ای وای مشک را از دوش زن برمی‌دارد. به دوش می‌کشد. علی است. امیرالمؤمنین است. از این کوچه به آن کوچه. وارد خانه شد. خب دیگر چه می‌گویی؟ چه می‌خواهی؟ ای مرد اینک که تو اینقدر دادرس مظلومان هستی، بچه‌های من گرسنه هستند. می‌خواهم برای بچه‌هایم غذا فراهم کنم. نان فراهم کنم. یا تو بچه‌ها را نگه دار من نان فراهم کنم و یا تو نان فراهم کن من بچه‌ها را نگه دارم. نه تو نان فراهم کن. تو بچه‌ها را نگه دار من تنور را آتش می‌کنم. کجای دنیا نمونه‌ای دارید؟! «و من الناس...» کجا می‌گردیم ما. «مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ». همین قدر که شعله‌های آتش بالا می‌آید، علی چهره‌اش را، رویش را به طرف آتش نزدیک می‌کند. می‌گوید علی بچش حرارت آتش را برای اینکه از یک زنی غافل ماندی. این شخصیت «مَن يَشْرِي نَفْسَهُ» جان خودش را، هستی خودش را در راه رضایت خدا می‌دهد. آنجا که مرضات الله است. آیه بعد می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً» مردم همه وارد سلم بشوید. «وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ». اگر محیط سلم را نگه دارید. با هم تفاهم را داشته باشیم. وحدت را حفظ کنیم. همان طور که به هم سلام می‌گوییم. واقعا تسلیم رضایت و سعادت یکدیگر باشید میتوانیم یک چنین شخصیت‌ها و نمونه‌هایی در زندگی شما،‌ سایه خدا بر سر شما گسترده بشود. علی یا مانند علی. ولی اگر محیط سلم را تبدیل کردید به محیط عداوت،‌ دشمنی، آنجاست که منتظر باشید تا خون‌خواران مستبدی به دست عوامل خارج و داخل بر شما مسلط بشوند و دو مرتبه گرفتار چنین عذابی بشوید.

برادرها، خواهرها! این دعوت قرآن است. این یک حقیقت تاریخی است. یک حقیقت الهی است. یکی از سنن اجتماعی است که قرآن بیان کرده که اگر دنبال گام‌های شیاطین حرکت کنید، شیاطینی که به هر صورت در می‌آیند، گاهی هم ممکن است در چهرهٔ دین ظاهر بشوند، در انتظار باشید که خداوند همان عذابی که همیشه در ملت‌ها مسلط می‌کند یعنی تازیانه عذاب که به دست خودتان فراهم شده به گردهٔ خودتان فرود بیاورد. من بسیار متأثرم. امشب که به اینجا آمدم هر چه فکر کردم چه بگویم چیزی به نظرم نمی‌رسید فقط این چند آیه هم از خاطرم گذشت. فقط می‌خواستم اینجا بنشینم گریه کنم. گریه کنم به حال ملتی که آن وحدت،‌ آن یگانگی، آن تسلیم در مقابل حق و آن شوری که داشت به تدریج تبدیل به خشونت و جبهه گیری و عداوت می‌شود. این دیگر وابستهٔ به هشیاری شما مردم، شما برادرها،‌ شما خواهرهاست. نگذارید که این انقلاب عزیز ما این انقلاب توحیدی ما، این انقلاب اعجازانگیز ما به دست مشتی خودخواه، خودپرست که همه چیز را برای خودشان می‌خواهند،‌ نه خودشان را برای خدا فروخته باشند [منحرف کنند]. «يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ». مبادا تبدیل بشود به جنگ‌های داخلی و درگیری‌ها و بعد مستبدینی از هر سو،‌ خودخواهانی بر شما مسلط شوند. زندگی علی، سخن علی، رفتار علی با مخالفین،‌ با همه، ملاحظه کنید این چند سال عمر خلافت علی چگونه بوده. این‌ها همه سرمشق است برای ما. این مملکت و این کشور، کشور علی است. این قدری که ما خودمان را به علی منتسب می‌کنیم هیچ کشور اسلامی این قدر خودش را نزدیک نمی‌داند. شب و روز باید کلمات علی، سیرهٔ علی، رفتار علی در مقابل چشم ما باشد. سه جنگ بزرگ در این مدت کم خلافت علی پیش آمد: جنگ جمل، جنگ صفین، جنگ خوارج. ولی هیچ می‌دانید در هیچ کدام از این جنگ‌ها علی مبادرت نکرد برای حمله به صف مخالف. این قدر طرف کشت تا دیگر علی فرمان می‌داد که حالا دیگر ما باید دفاع از خودمان بکنیم. در جنگ جمل این شد. در جنگ صفین این شد. در جنگ خوارج این طور شد. حتی اصحاب علی به جان آمدند. یا امیرالمؤمنین از ما می‌کشند. تیر مثل باران به سر ما می‌ریزد. چرا اجازه نمی‌دهی. فرمود نه. تا وقتی که حجت خدا بر این‌ها تمام بشود. وقتی حمله می‌کردند، هجوم می‌آوردند، کشتار می‌کردند، آن وقت می‌فرمود حالا دفاع کنید. تمام جنگ‌ها دفاعی بود. این‌ها آیا سرمشق نباید باشد برای ما مسلمان‌ها که به هر کسی تهاجم نکنیم. جنبهٔ دفاعی به خود بگیریم. اگر دشمن‌ها و عوامل آنها توطئه کردند تهاجم کردند آن وقت باید وظیفه و مسئولیت ما این است که در مقابل مهاجم ایستادگی کنیم و مهاجم را نابودش کنیم. ولی تا وقتی که حالت سلم دارد. آیا جایز است؟ آن بزرگواری علی در قضیهٔ حکمین. علی نمی‌دانست که این حکمین به مصلحت مسلمین نیست زیر بار نفوذ حکمین رفتن؟! تا عاقبتش را می‌خواند ولی وقتی که دید اکثریت اصحاب و سربازانش اغفال شدند و می‌گویند حکمین، فرمود خیلی خب حکمین. که بعد آنها هم پشیمان شدند. این بزرگواری، این سماحت، این لطفش نسبت به دشمن و این مسامحه‌اش تا مادامی که دشمن حمله نکند می‌فرمود به او حمله نکنید. در همین شب‌ها خوارج، عوامل اینها، عوامل معاویه، کوفه را پر کرده بودند. رئیس شهربانی امیرالمؤمنین و اصحابش شورةالخمیس هی گزارش می‌آوردند، یا امیر المؤمنین وضع خطرناک است. خوارج نیت‌های سوئی دارند و توطئه‌ای دارند. اجازه بدهید ما این‌ها را بگیریم. زندانیشان کنیم. وقتی ابن ملجم[1]
اگر هم شکست خوردیم این چهره در دنیا باقی بماند. اسلام یک دینی نیست که به هر وسیله‌ای بخواهد به هدف برسد. و الّی علی این کار را می‌کرد. هر وسیله‌ای را برای رسیدن به هدف توجیه کنند. دروغ، فریب، گول زدن مردم، دیپلمات بازی درآوردن، دیپلمات بازی درآوردن. این‌ها اصلاً از اسلام به دور است. از همان روز اولی که با علی بیعت کردند، فرمود هر که می‌خواهد بیعت بکند، هر که می‌خواهد بیعت نکند آزاد است. بعد هم مغیرة بن شعبه این داهیه و این سیاستمدار عرب، زیاد بن ابیه، دیگران آمدند گفتند یا امیر المؤمنین با چند جبهه نمی‌شود بجنگیم. یک جبهه در مکه کمین کرده. طلحه و زبیر رفتند آنجا و ام المؤمنین عایشه را از خانه بیرون آوردند. یک جبهه در بصره تشکیل شده،‌ یک جبهه در شام است. در داخل کوفه هم، مدینه هم جبهه‌های مختلفی تشکیل شده. نمی‌شود با همهٔ جبهه‌ها بجنگیم. یک جبهه را از این‌ها را،‌ دو تا از این‌ها را خواهش‌ها،‌ درخواست‌هایشان را تأمین کنید تا در یک جبهه باشیم. این طلحه و زبیر را یک مقداری، یک دستی به سر و کلهٔ این‌ها بکشید. وعدهٔ یک ولایت و حکومتی به این‌ها بدهید. وعده بدهید، فعلاً با همراه شماها زمین‌هایی که غصب کردید در زمان عثمان کاری ندارید تا مسئلهٔ معاویه که در دهنهٔ شام مرکز گرفته و دهنهٔ ری حل بشود،‌ بعد به این‌ها برسیم. این‌ها چیست؟ این‌ها توجیه وسیله‌ است. یعنی به هر وسیله‌ای متوسل بشوی برای این‌ که چند روز بیشتر حکومت کنی. فرمود نه. یک روز هم من حاکم باشم. نمی‌توانم یک ناروایی را روا بدارم. مسامحه‌ای بکنم. این که سیاست نیست. سیاست دنیا این حرف‌ها نیست. ولی سیاست اسلام این است. سیاست اسلام، سیاست صداقت است. صراحت است. برعکس تمام سیاست‌های دنیا. علی آیا می‌توانست با آن‌ها مسامحه کند؟! نمی‌توانست این‌ها را وعده و وعیدی بدهد و سرجایشان بنشاند؟! چرا نکرد؟ برای اینکه اسلام که مظهرش علی است. میزان اعمال است، نمی‌تواند به هر وسیله‌ای به هدف که ادامهٔ حکومت است برسد، دست یابد. از همان روز اول، در خطبهٔ اول فرمود تمام این اموالی که غصب شده اگرچه به کابین زن‌ها درآمده باشد و کنیزها خریده شده باشد. همه را از دست آنها خواهم گرفت. اعلام خطر، این صراحت، این صداقت. با هر کسی آنچه که واجب بود و لازم بود می‌گفت. نه آنچه که مقتضی سیاست وقت بود. این سیاست اسلام است. اگر ما مسلمانیم سیاستمان این است، گرچه شکست بخوریم. ولی حق شکست خوردنی نیست. همان‌طور که علی شکست نخورد. کشته شد ولی شکست نخورد. ما می‌خواهیم مثل سیاستمداران دنیا فریبکاری کنیم و بازی دربیاوریم و اغفال کنیم و وعدهٔ دروغ بدهیم و گول بزنیم و بی جهت وعدهٔ آب و نان بدهیم و عمل نکنیم، این دیگر سیاست اسلام نیست. انقلاب ما انقلاب اسلامی است. با صراحت گفت. پای مطلبش ایستاد. فرمود من اگر بخواهم مثل معاویه دروغ بگویم، فریب بدهم از معاویه سیاستمدارترم. ولی راه من این نیست. بالاخره علی کشتهٔ عدلش شد. علی کشتهٔ صداقتش شد. از صبح نوزدهم تا نیمه شب بیست و یکم که علی در بستر مرگ خفته بود. تمام چشم و حواس و نظر و توجه‌اش به آیندهٔ اسلام بود. نه از زخم سرش می‌نالید. نه سفارش برای زن و بچه‌اش می‌کرد. برای آینده و پیش‌رفت اسلام توصیه می کرد. [نگران بود که] این خونی که در میان محراب ریخته شد، این خون منجمد نشود، خشک نشود، این خون جریان پیدا کند، پیش برود. همانطور که رفت. همین خونی که در بین مسلمین و به خصوص شیعه شریان پیدا کرد. این شهادت‌ها، این زجرها، این شکنجه‌ها، این زندان‌ها همان جریان خون علی است که در محراب ریخته شد. این عظمت انقلاب شما و این جوشش خون شما، شما مسلمان‌ها، از همان جوشش خون علی است که در محراب کشته شد. چون خون حق بود. چون خون خدا بود. همان خونی که در کربلا جریان پیدا کرد. همان خونی که در بیابان‌های کوفه جریان پیدا کرد. همان خون‌هایی که از آل علی ریخته شد. همان خونی که از زید بن علی بن حسین ریخته شد، از حجاز تا عراق، تا ایران، تا گرگان، تا ماورالنهر، یحی بن زید، تا شما شیعه‌ها، تا ۱۷ شهریور، این‌ها همه خون علی است. مگر خون حق آرام می‌نشیند! خون علی است که می‌جوشد. ما خون دادیم برای اینکه منطق علی که منطق اسلام است را زنده کنیم. و باید پای همین منطق بایستیم. این شهادت و این عظمت شهادت و این شکوه شهادت از علی شروع شد و تا به امروز ادامه دارد. در بین زن و مرد ما، کوچک و بزرگ ما و همهٔ طبقات ما آنها که خون دادند. آنها، اصالت از آنها است. این خون‌ها که در خیابان‌ها ریخته شد فراموش نکنیم. این خون‌ها که در زندان‌ها ریخته‌شد فراموش نکنیم. ما خون دادیم. خونی که از متن مکتب ما جوشیده. یعنی مکتب علی، مکتب اسلام و ما با این خون‌ها اجازه نخواهیم داد که مردمی فرصت طلب خودخواه، وابستهٔ به دیگران و خارج مرز بخواهند مسیر انقلاب ما را منحرف کنند.

چند روز قبل، هفتهٔ پیش بود، لمعه را در فرصتی ورق می‌زدم. یک مطلبی را دیدم، نمی‌دانم شما متوجه شدید یا نه، چنان منقلب شدم که نتوانستم خودم را نگه دارم. گذاشتم کنار و هر وقت این خاطره از ذهن من می‌گذرد، چه در نماز، در حین خوابیدن، در حین مطالعه کردن، چنان مشاعر مرا جذب می‌کند و اشکم جاری می‌شود که دیگر از همه چیز منصرف می‌شوم. فراموش می‌کنم. در ۱۷ شهریور که همین‌طور جنازه‌ها روی زمین می‌ریخت، گلوله مثل باران به سینه‌های مردم مسلمان‌های ما هدفگیری می‌کرد، از یک بانویی که پزشک بود یا پزشکیار بود در یکی از این بیمارستان‌ها نقل کرده بود که همین‌طور نیمه جان، زخمی، گلوله خورده که می‌آوردند. من نمی‌رسیدم که درست [رسیدگی کنم]، و ما پزشک‌ها نمی‌رسیدیم که کدام یک از این‌ها برود. در اینجا می‌گوید یک بچه‌ای را آوردند. شاید در سن ۱۲ یا ۱۳ ساله که گویا گلوله به چشمش اصابت کرده بود و این بچه از هوش رفته بود. وقتی که من رفتم بر بالین آن بچه به هوش نبود. نشستم بالینش و سرش را روی زانویم گذاشتم. شروع کردم دست به پیشانیش کشیدم. در همین ضمن چشمش را باز کرد. من را نشناخت. گفت خانم به من بگو آیا بچه‌های کوچه مثل من جزء شهدا محسوب می‌شوند یا نه. گفت این کلمه را گفت، بغض گلوی من را گرفت، نتوانستم جواب بدهم. سرم را تکان دادم گفتم آری. تا گفتم آری چشم به هم گذاشت و از دنیا رفت. این خون شهدای ماست. برادران! این خون کسانی است که گوشهٔ زندان‌ها، اطراف بیابان‌های اوین و در مراکز تیر خون‌هاشان هنوز آثارش باقی است. کم خون ندادیم. نه خون جدید،‌ خون هزار و سیصد سال بزرگان ما، اولیاء ما شهدای ما که به این صورت در آمده. ما راضی نیستیم. که این خون‌ها با بازیگری یک عده‌ای اثرش این بشود که از بین بروند.

در این نیمه شب، بیست و یکم ماه مبارک رمضان، ماه پیروزی، ماه حرکت، ماه تقوی، ماهی که آمدیم در مرکز طاغوت آیات خدا را تلاوت می‌کنیم و از شهادت و عظمت اسلام و رهبران اسلامی سخن می‌گوییم. چند کلمه هم از زبان علی بشنوید.

در همین ساعات آخر، که شاید دست و پای علی، بدن علی سست شده بود. فقط زبان که کار می‌کند. چشمش که به آینده می‌نگرد. چند وصیت دارد که ما باید این وصیت‌ها را درست بشنویم و درس بگیریم. وصیت‌هایی به فرزندانش و دو فرزند عزیز و بزرگوار و امامش، امام حسن و امام حسین. وصیت‌هایی به عموم مردم. بعضی با سخن بوده، آن طور که در نهج البلاغه و کتب ما آمده، بعضی از این وصیت‌ها به کتابت بوده و در کتابت نوشته‌ امیرالمؤمنین، این وصیت من است به خاندانم و به اصحابم و به کسانی که این نوشته و وصیت من به آنها برسد. یعنی من و شما. همین شما موالیان عزیز. همین شما امت اسلام. در یکی از وصیت‌هایش چشم باز می‌کند، اطرافش اصحاب است، خاندان و دختران است. نشسته‌اند و همه سر به گریبان. آینده چه خواهد شد. علی رفتنی است. دنیای اسلام تاریک خواهد شد. چه باید بکنیم. چشم باز می‌کند سر مرگ را بیان می‌کند که من از مرگ، برای من مسئلهٔ تازه‌ای نیست. ايُّهَا النّاسُ، كُلُّ امْرِئ لاق ما يَفِرُّ مِنْهُ فى فِرارِهِ. هر انسانی می‌خواهد از مرگ فرار کند به دامن مرگ برمی‌گردد. بعد از چند جمله‌ای از سر مرگ، این چند وصیت را، شما ما برادران و خواهران خوب بشنوید.
امّا وصیتی، وصیت علی، وصیتش برای مالش و خاندانش نیست. برای امت اسلام است برای همیشه.  فَاللّهُ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً. دربارهٔ خدا به هیچ وصف، به هیچ صورت به خدا شرک روا ندارید، یک. دو؛  وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلاتُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ. هشیار،‌ آگاه باشید. سنت محمد را ضایع نگذارید. هذه هذَيْنِ المصباحین،  اَقيمُوا هذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ. این دو ستون زندگی و حیات شماست. کاخ عظمت شماست، شما مسلمان‌ها: توحید و سنت محمد. این دو ستون را برپا دارید. این دو چراغ را نورافکن و همیشه روشن بدارید.  خَلاكُمْ ذَمٌّ مالَمْ تَشْرُدُوا. دیگر بر شما بازخواستی، مذمتی نیست. مادامی که سرکشی نکنید بر دین و بر آیین‌تان. حُمِّلَ كُلُّ امْرِىء مِنْكُمْ مَجْهُودَهُ وَ خُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَ. از مردمی که ناآگاهند، نادانند، بینش کاملی ندارند، از آنها تخفیف داده شد. از آنها مواخذه زیاد نکنید. آن‌ها را بپرورانید ولی تکلیف شاق به آنها نکنید. درست متوجه هستید که علی چه می‌خواهد بگوید؟ همین وضعی که امروز ما داریم، علی پیش بینی می‌کند. خوارج از یک سو، خون خواهان عثمان و خون عثمان از یک سو، بهانه‌جوها از یک سو. گروه‌های سیاسی در هر جهتی، در هر شهری، در هر سرزمینی تشکیل شد. سلاح این‌ها برای کوبیدن یکدیگر چیست که اول محکومش کنند بعد نابودش کنند؟ چیست سلاح؟ مؤآخذه‌های دینی. او روشش بد است. او چنین حرف می‌زند. او دینش کامل نیست. او مذهبش چه جور است. او ارادتش کم است. آن یکی چه جور است. آن طرفدار خوارج است. آن ضد خوارج است. او طرفدار خون عثمان است. او ضد خون عثمان است. او نسبت به شیخین نظرش چیست؟ که به همین وسیله همدیگر را بکوبند، آن وقت اسلام مجموعاً کوبیده بشود. همین کاری که امروز داریم می‌کنیم. همین وضعی که امروز ما داریم. ما مسلمان‌ها، غیر مسلمان‌ها را من کار ندارم. که به اسم اسلام داریم همدیگر را می‌کوبیم. همان دعواهای حیدری، نعمتی که دسته‌های قدیم ما راه می‌انداختند که بروند یک عده‌ای از باج‌گیری‌های فرض کنید محل سنگلج با باج‌گیری‌های محل چاله میدان‌ با هم اختلاف داشتند در باج‌گیری. یک عده مردم را آلت دست می‌کردند و کی همدیگر را می‌خواستند بکوبند؟ روز عاشورا که دسته‌ها حرکت می‌کرد. بیرق‌های سیاه، پیراهن‌های سیاه، سرهای گل مالیده، چهره‌های محزون و همه یا با زنجیر یا با دست به سر و سینه می‌زنند. همه عزاداران حسین وقتی می‌رسیدند به یک چهارراهی یا جلو یک تکیه‌ای برای اینکه از هم جلو بیفتند بهانه می‌افتاد به دست این‌ها ولی تحریک کننده‌ها باج‌گیرها بودند. این مردم که همه گردن‌های کج، حالت عزا و نالهٔ یا حسین می‌کشیدند، یک مرتبه خشمناک، چوب های بلند را می‌کشیدند. او می‌زد به سر او می‌گفت یا حسین، او هم می‌زد به سر او می‌گفت یا حسین. او می‌زد به سر او می‌گفت یا ابوالفضل، او هم می‌زد به سر او می‌گفت یا ابوالفضل. ما همه داریم در سر هم می زنیم می‌گوییم اسلام، او هم می‌گوید اسلام. همان بازی‌های جاهلانه را در این شرایط امروز دنیا که چشم‌ها به طرف ماست داریم در می‌آوریم. یک عده باج بگیرها همه را می‌خواهند به جان هم بیندازند، به اسم اسلام. علی همین وضع را می‌دید بعد از خودش که این کلمات را در آن آخرین نفس و در آخرین حالتی که زبانش کار می‌کرد. بخوانید بدانید دو رکن توحید و سنت است. این دو تا را به پا بدارید. باید بفهمیم که مردم نادان را اینقدر سر به سر نگذارید، تفتیش عقاید نکنید. به شما چه؟ وقتی می‌گوید ظاهر من مسلمان است، می‌گویید خیلی خوب تو هم مسلمانی «لَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَىٰ إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا» کسی که به شما به اسلام سلام می‌کند نگویید مسلمان نیستی. [۱:۰۹:۴۵][2] از هر کسی به اندازۀ کوشش و درکش [باید انتظار داشت]. تکلیفی که یک عالم یک مجتهد یک فقیه دارد، یک آدم عادی ندارد. نباید این توقع را از او داشت. بعد می‌فرماید. خدا که دارد می‌گذرد شما چرا اینگونه‌اید؟

رَبٌّ رَحيمٌ، وَ دينٌ قَويمٌ وَ اِمامٌ عَليمٌ. پروردگاری دارید. بسیار مهربان که اگر اصول دین و مبانی دین را فراموش نکنید، سرکشی نکنید از احکام الهی مشمول رحمت او خواهید شد. دینی استوار دارید که با این شبهه‌ها متزلزل نخواهد شد. امامی، پیشوایی عالم دارید که آنچه می‌گوید به صلاح همه هست. بعد می‌فرماید؛ اَنَا بِالاَْمْسِ صاحِبُكُمْ، وَ الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ، وَ غَداً مُفارِقُكُمْ. من را که می‌بینید الان در بستر. افتاده‌ام. دیروز سوی شما بودم. رفیق شما بودم. هیچ وقت نخواستم بر شما عمارت کنم و تحمیل کنم. امیری بودم در میان شما. صاحب شما. اَنَا بِالاَْمْسِ صاحِبُكُمْ وَ الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ. این جسم، این بدن که نامش علی است. این انسانی که سراپا حرکت و کوشش، سراپا زبان، سراپا هوش، وجدان زندهٔ انسان بود در میان این بشری که در خفقان بی‌وجدانی و ظلم و ستم گرفتار است. حال می‌بینید امروز به ضرب شمشیری چه جور از پا درآمده. اَنَا بِالاَْمْسِ صاحِبُكُمْ، وَ الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ، وَ غَداً مُفارِقُكُمْ. و فردا از میان شما خواهم رفت.

غَفَرَاللّهُ لى وَ لَكُمْ. اِنْ تَثْبُتِ الْوَطْاَةُ فى هذِهِ الْمَزَلَّةِ. الحمد الله خوب گوش می‌دهید. از خودم نمی‌گویم. عبارت پیشوای بزرگ شماست، امام عالیقدر شما، علی است. غَفَرَاللّهُ لى وَ لَكُمْ. اِنْ تَثْبُتِ الْوَطْاَةُ فى هذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذاكَ، وَ اِنْ تَدْحَضِ الْقَدَمُ فَاِنّا كُنّا فى اَفْياءِ اَغْصان وَ مَهَبِّ رِياح، وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمام اضْمَحَلَّ فِی الْجَوِّ مُتَلَفِّقُها، وَ عَفا فِى الاَْرْضِ مَخَطُّها. چه جور می‌تواند تبیین کنم برای شما، فرزندان اسلام، فرزندان علی، می‌گوید اگر در این مرحله، با این ضربه‌ای که به من رسیده که برده‌ام. همانطوری که در ضربه‌هایی که در احد و بدر به من وارد شد جان بدر بردم. در جنگ احد اینقدر ضربهٔ شمشیر و نیزه بر علی وارد شده بود که وقتی نفس می‌کشید از خانه‌های زره‌اش خون جستن می‌کرد. وقتی به مدینه برگشت، جراحها آمدند نزد رسول خدا عرض کردند؛ وضع علی خطرناک شده و هرجا جراحت می‌گذاریم از یک جای دیگر خون باز می‌شود. و خبر یأس از علی را به پیغمبر دادند. ولی علی ماند. جان بدر برد. حالا می‌فرماید اگر از این ضربه هم جان بدر بردم باز حیاتمان را تجدید می‌کنیم. کارمان را از سر می‌گیریم. اگر نه، می‌دانید ما چه هستیم؟ ما یک سایه‌ای هستیم از یک اشباحی. ما در زندگی‌مان در دنیا بر پایهٔ درختی هستیم که الان سایه است، آن دیگر از میان می‌رود و نور جای سایه را می‌گیرد. ما مانند ابر‌های پراکنده‌ای هستیم که در فضا جمع شده،‌ در یک آن جمع شده، در آن دیگر پراکنده می‌شود. این ترکیب بدن ما است. این عنصر ما است. مانند همین ترکیباتی که در یک برهه‌ای از زمان جمع شده و بعد پراکنده خواهد شد. وَ عَفا فِى الاَْرْضِ مَخَطُّها وَ اِنَّما كُنْتُ لکم جاراً جاوَرَكُمْ بَدَنى. من مدتی همسایهٔ شما بودم. یعنی چه همسایهٔ شما بودم؟ فقط شما بدن من را می‌دیدید ولی علی غریب بود. کسی علی را نمی‌شناخت. ظاهر بدن علی را می‌دید. چند روزی با بدن همسایه شما بودم. ولی با فکر، با اندیشه در دنیا غریب بودم. آن مسیحی هم می‌گوید علی غریب به دنیا آمد، غریب از دنیا رفت. بانگی در دنیا سر داد که مردم زمان نفهمیدند و بعدها باید بفهمند. اِنَّما كُنْتُ لکم جاراً جاوَرَكُمْ بَدَنى اَيّاماً، وَ سَتُعْقَبُونَ مِنّى جُثَّةً خَلاءً. به همین زودی‌ها، چند ساعت دیگر می‌بینید که این حرکت، این زبان، این بیان، این شمشیر، این قدرت همه از کار افتاد. بعد از این یک جثهٔ بلاحرکتی از من خواهد ماند. وَ صامِتَةً بَعْدَ نُطُوق بعد از بیان‌ها و بعد از آن همه سخن‌ها زبان من در کامم ساکت خواهد ماند. ليَعِظْكُمْ. من یک عمر پند دادم، هشیاری دادم، بیداری دادم. بعد از مردنم هم بدن من به شما پند می‌دهد. لِيَعِظْكُمْ هُدُوّى، وَ خُفُوتُ اِطْراقى. تا این بدن علی، این بدن سراپا حرکت، سراپا قدرت، ببینید چطور از پا درآمد. این پلک چشم‌های روی هم افتاده‌ای است. این دست‌های از کار افتاده‌ای است. این بدن بی‌حرکت من، بعد از من، بعد از مفارقت من، شما را موعظه خواهد کرد. موعظه‌ای بلیغ. موعظه‌ای که از هر منطقی بلیغ‌تر و رساتر [است]. فَاِنَّهُ اَوْعَظُ لکم لِلْمُعْتَبِرينَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَليغِ وَ الْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ.

آخرین کلام علی. تمام. یک کلمه دیگر نمانده. وَداعى لَكُمْ وَداعُ امْرِئ مُرْصِد لِلتَّلاقى. من از شما، شما مردم حاضر، از شما مردمی که بعد می‌آیند وداع می‌کنم. خداحافظ. من رفتم. من می‌روم ولی چشم از شما برنمی‌دارم. در تمام مراحل بعد، عالم و برزخ و قیامت چشم به شما دارم و انتظار شما را می‌کشم. و انی وادعکم وداعا مُرْصِد لِلتَّلاقى غَداً تَرَوْنَ اَيّامى. شما علی را زجر دادید. شکنجه دادید. قدرش را ندانستید، آزارش کردید. ولی علی که از میان شما رفت. آن وقت خواهید ایام مرا به یاد آورید. وَ يُكْشَفُ لَكُمْ عَنْ سَرائِرى. این رازهای دل علی که در فضا و در گوشه‌ها منعکس شد و فهمیده نشد هم روزگار از روی آن رازها پرده بر می‌دارد. آن عدالت علی که قدر ندانستید بعد از من گرفتار شمشیرها و ظلم‌ها خواهید شد. آن وقت جای علی، خالی خواهید [یافت]،‌ آن وقت علی را خواهید شناخت.

سلام بر تو ای علی. ای بزرگ مرد عالم. ای چشم بینای انسانیت. ای وجدان هشیار آدمیت. ای مرد بزرگ عالم. آری روزگار قدر تو را ندانست. در میان اصحابت هم غریب بودی برای اینکه بزرگ‌تر از زمان خود بودی.

در شب ۱۹ ماه رمضان فرمود کمی خوابم برد. نشسته سر به زانو گذاشته بود. چشمم گرم شد، بعد چشم گشود، نگاهی به اطراف کرد. به دخترها و فرزندان فرمود می‌دانید چه پیش آمد. قد [1.23.43][3] علی رسول الله. همین قدر که چشمم گرم شد، چهرهٔ رسول خدا مقابل چشمم آشکار شد. عرض کردم؛ یا رسول الله ماذا لقیت من امّتک من العوض و اللدد. ای پیغمبر تو راحت شدی. چشم از دنیا برچیدی. ولی می‌دانی امت تو چه بر سر من آوردند. چه کردند با من. پیغمبر خدا فرمود دعا کن… عرض کردم بار خدایا من را از این مردم بگیر و بهتر از این مردم نصیب من کن. و این مردم از من بگیر و بدتر از من بر این‌ها مسلط  کن. چون قدر مرا نشناختند. از روزی که بیعت کرد با رسول خدا در سن سیزده سالگی آرام نگرفت تا در چنین شبی آرامش پیدا کرد. علی رفت ولی این مسئولیت بزرگ و این امانت الهی یعنی عدل این قسط اسلامی را و این مسئولیت عظیم را به عهدهٔ همهٔ مسلمان‌ها، خصوصاً شما شیعه‌ها واگذار کرده. از خدا بخواهید که بتوانید علی‌وار زندگی کنید. علی وار بمیرید. علی‌وار سخن بگویید. صادق باشید. دنبال او باشید و در پی رهبران عظیمی که علی‌وار می‌گویند و زندگی می‌کنند و صراحت دارند و مقاومت می‌کنند.

صلی الله علیک یا امیرالمؤمنین. السلام علیک یا میزان الاعمال. السلام علیک یا یعفو و الدین. و رحمه الله و برکاته.

درود ما، سلام ما بر روح تو ای شخصیت بزرگ اسلام. ای علی ما. خداوندا همه ما را توفیق رهبری از این شخصیت بزرگ اسلام و از این مکتب قرآن و اسلام به همهٔ ما عنایت بفرما.
خدایا، پروردگارا درود و سلام ما را به روح مقدس پیامبر ما و همهٔ اولیاء ما و امیرالمؤمنین برسان.
خداوندا به خون مقدس علی و آن قطرات خون بزرگ و با عظمتی که در محراب عبادت ریخته شد خداوندا ما را از فتنه‌ها و دسیسه‌ها نجات بده.
پروردگارا کیدها و دسیسه‌های دشمن‌های ما را به خودشان برگردان.
خداوندا با رهنمایی‌های این شخصیت بزرگ عالم اسلام ما را به هم نزدیک‌تر بگردان. وحدت را در بین ما تحکیم بگردان.
خداوندا رهبر عزیز ما که فرزند علی است و در راه علی است، پروردگارا تأیید بفرما.
خداوندا او را که وسیلهٔ وحدت ماست، پروردگارا موفق بدار و سالم. رفتگان ما را بیامرز. شهدای ما را خداوندا با اولیاء محشور بگردان. الهامات آنها را برای ما همیشه باقی نگه دار. توفیق قدردانی از این خون‌های عزیزی که ریخته شده است خداوندا عنایت بفرما.
السلام علیکم و رحمه الله.

//پایان متن

[1] نوار در اینجا قطع می شود.

[2] عربی (قرآن یا نهج البلاغه) می خواند که مفهوم نیست

[3] نامفهوم

پی‌دی‌اف

از آزادی تا شهادت، اسناد جنبش اسلامی: قسمت اول از جلد دوم، تهران: انتشارات ابوذر، 25 مهر 1358، صص 267-275، تطبیق داده شده با فایل صوتی

نسخه صوتی

سخنرانی آیت‌الله طالقانی در کاخ سعدآباد به مناسبت شب قدر(21 رمضان)، 23 مرداد 1358

نسخه ویدئویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.
 
 
 
 

دیدگاه‌تان را بنویسید

اگر در رابطه با محتوای فوق اطلاعات تکمیلی دارید، از طریق کادر زیر با کتابخانه «طالقانی و زمانه‌ما» در میان بگذارید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *