طبیعت، غریزه، فطرت
در جهان ماده این سه، عامل کون و فساد و نظم و تکاملند.
طبیعت را شاید بیش از این نمیتوان تعریف کرد: خواص و آثار عمومی و خصوصی ماده و عناصر است که آن را به سوی ترکیبات و خواص دیگر و عالیتری پیش میبرد. چون محرک و منظم ماده است باید مرتبۀ وجودش پیش از ماده باشد. گویا ماده مرکب مقهوریست برای طبیعت پیوسته آن مرکب را عوض میکند. یا یک سر خود ماده را بر حد حیات نباتی میرساند. در این عالم یک اعمال و حرکات دیگری از ماده ظاهر میشود که مانند طبایع یکنواخت نیست؛ تشکیل اعضایی میدهد و در هر عضوی ماده و به صورتهای مخصوصی در میآورد. اگر پیش از عالم حیات مقهور و مسخر بودن ماده درست محسوس نبود و ماده با قدرت مسخرکننده اشتباه میشد، در عالم نبات و حیوان خوب دیده میشود که مواد و مصالح از بنا و مهندس جداست و اختلاف اعمال دلیل بر اختلاف میان قوای فعاله است. قوای تغذیه و تنميه و تولید به همین که سیر تکاملی ماده بسر حد حیات حیوانی رسیده قوایی شبیه قوای شعور و ادراک در او ظاهر میشود، به نام غرایز که نتایج کارش بسی حکیمانه و دارای نتایج متقن است. بدون آنکه به نتایج و نظم و غایات اعمال خود متوجه باشد. به این جهت غریزه گفته میشود که در خلال ماده حیاتی جای گرفته به مانند سوزنی که نخ را در خلال لباس فروبرده و تکههای آن را منظم به هم پیوسته است. در اینجا عالم اسرارآمیزی به چشم میآید. از موجودات زنده ریز و نادیدنی نادرشت و دارای ترکیبات عالی که در تحت حکومت و هدایت همانچه غریزهاش مینامیم، دوست از دشمن و ملایم از منافر و راه زندگی و به دست آوردن غذا و تولید و تربیت اولاد را میشناسد و آنچه انجام میدهند به صورت کاملی است که احتیاج به تجربه و تجدید نظر ندارد. تشكيلات اجتماعی و اعمال فردی و خانهسازی حیواناتی مانند مورچه و زنبور و موریانه همه به حسب هدایت غریزه است.
اولین قدمی که موجود زنده برای آزادی از حکومت خواص طبیعی و قوای نباتی و غرایز حیوانی بر میدارد، همین است که خود را به عقل استعدادی یا فطری برساند. فطرت به حسب معنای لغوی خلقت نخستین با شکفتن است. از آنجا که ادارۀ اول از خمیر طبیعت و غرایز حیوانی سرزده، فطریات مینامند. به حسب اصطلاح منطقى فطريات از اقسام يقينات و از مبادی برهان است و از باب تصدیقات میباشد و فطریات در ردیف مشاهدات و تجربیات و حدسیات است. ولی آنچه به حسب موارد استعمال و عرف عموم دانسته میشود، فطريات همان ادراکات اولی انسان است، چه تصدیقات باشد یا تصورات. این معنا شاید بهتر از اصلاح منطقی باشد. زیرا تجربيات و مشاهدات در معرض اشتباهند و نمیتوان آن را از مبادی برهان دانست مگر آنکه فطريات حكم به صحت و يقينی بودن آنها نماید. پس فطریات پیش از تجربیات و مشاهدات است نه در عرض و ردیف آنها.
از این مطلب میتوان به غلطاندازی و بی سر و تهی فیلسوفمآبهای اروپایی و مقلدین آنها متوجه شد که میگویند چون پایه علوم امروز بر حس و تجربه قرار گرفته، پس منطق ارسطو دچار شکست شده. زیرا اولاً محسوسات که از اقسام مشاهدات است و همچنین تجربیات در منطق ارسطو خود از مبادی برهان است. ثانياً چون محسوسات و تجربیات استنتاج از اینها در معرض اشتباه و غلط میباشد، راه تشخیص صحت و غلط آنها همان بدیهیات با اوليات میباشد که فطريات به حسب اصطلاح عاماند.
بنابر آنچه گفته شد فطرت که همان نخستين ظهور عقل است از حال استعداد به فعليت و اولین جنبش حرکت عقلی که فصل ممیز انسان میباشد. اصل و مبدأ همه معلومات و ادراکات است گرچه در نوع انسان ادراکات فطری شدت و ضعف دارد. ولی مانند خواص طبیعی و آثار غریزی در آن اختلاف نیست.
به این جهت، در آغاز خلقت و حرکت عقل عقاید مختلف نیست. ولی پس از آن که انسان رنگ عقاید و عادات محیط گرفت و تشخیص عقیده را از فطرت گرفت و به عقل اکتسابی سپرد، اختلافات شروع می شود و چه بسا آن آیینه پاک فطرت کدر و سیاه میشود و همانکه محل انعکاس ادراکات لطيف و جمال عالم و سایۀ بهشت بود، تبدیل به ظلمتکده اوهام و ظهور شاخههای عادات و خویهای زشت میگردد.
برای همین است که پیغمبران مبعوث میشوند تا انسان را به بهشت ادراکات لطيف فطرت متوجه سازند و آن را از رنگ عادات و عقاید مکتسب از محیط پاک گردانند و پردههای غرور معلومات اکتسابی را بر کنار زنند، سورۀ روم (آیۀ ۲۰) روی خود را یکسره برای دین به پای دار در حالیکه از هر باطلی رویگردانی. این همان فطرت خدایی است که سرشت مردم را بر آن نهاده…
امیرالمؤمنین در خطبۀ اول نهجالبلاغه در بیان علت و نتیجه بعثت پیمبران میگوید: «خداوند سبحان از اولاد آدم پیمبرانی برانگیخت که پیمان آنان را برای فراگرفتن وحی استوار نموده و برای تبلیغ رسالت از آنها عهد گرفت. این پس از آن بود که بیشتر مردم عهد خدایی را تبدیل کردند و به حق جاهل شدند و برای وی مانند گرفتند و شیطان از معرفت فطری به این سو آن سوشان کشاند و از پرستش خدایشان برید. در این هنگام بود که خداوند رسلش را پی در پی به سوی آنها برانگیخت تا ادای پیمانهای فطرت را از آنان بخواهند و نعمتهای فراموش شده را به یادشان آرند و با براهین تبلیغ با آنها احتجاج نمایند. و گنجینههای نهفته عقول بشری را فراآرند و آیات درخشانی که دست قدرت تقدیر نموده بنمایانند: از این سقف برافراشته بالای سر و این آرامگاه وضع شده زیر پا و معيشتهای گوناگونی که زندهشان میدارد و اجلهایی که رو به فنانشان میبرد و …»
//پایان متن
منارهای در کویر؛ مجموعه مقالات آیتالله طالقانی، جلد اول (توحید و استبداد)، محمد بستهنگار، چاپ اول، 1377، انتشارات قلم، صص 95-98؛ به نقل از مجلۀ مجموعۀ حکمت سال سوم، شمارۀ ششم، دورۀ جدید، محرم 1379 قمری، مرداد 1338 شمسی، ص 5 الی 7.
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.