شب پنجشنبه ۱۳ فروردین
از گفتارهای پیشین معلوم شد که خداشناسی از آثار تقلید و تلقین نیست و از خواستهای درونی انسان میباشد و هرچه از درخواستهای ذات انسان است یعنی انسان خود به خود بدون تلقین دیگری و تأثیر محیط میفهمد و به آن تمایل دارد آن چیز فطریست.
چنان که انسان خود به خود به علم و فداکاری و راستی و شرافت میل دارد و خوب دانستن این چیزها و میل به آراستگی به اینها از آثار تأثير هيچ مؤثری جز ذات انسان نمیباشد. به این جهت این چیزها پیش از تأثير هر مؤثری فطری میباشد.
کسانی که فطرتشان از خداشناسی منحرف شده است، دربارۀ خوبی و آراستگی به این صفات شك ندارند. از این جهت اگر یکی از این صفات را از آنها کسی نفی کند، یعنی به شخص مادی، جاهل و خودپرست و دروغگو و بیشرافت بگوید. البته متأثر میشود. چون معنای کمال آدمی را مقابل اینها میداند. با آن که اگر انسان معتقد به وجود پروردگاری که عالم در نظر او است نباشد و عالم را ساختۀ ماده و اثر تصادف بداند، معنایی برای خوبی و فداکاری و شرافت و راستگویی نمیماند. وقتی اعتماد به خدا نبود، چرا و برای که فداکاری خوب است؟ چرا انسان راست بگوید؟ چرا برای حفظ شرافت، از لذات و تعدی به حقوق مردم خودداری نماید؟
اگر جهان را طبیعت پدید آورده و صفات نيك یک نوع فعل و انفعال ماده است که به حسب کم و پیش شدن عناصر تغییر مییابد، پس صفات خوب حقیقت ثابتی ندارد و خوبی و بدی اخلاق مفهوم صحیحی نباید داشته باشد و آراسته شدن به صفات خوب به حسب مصلحت زندگانی میباشد.
اگر فضیلتهای علم و شرافت و درستی را در شخص مادهپرست بگوییم وجود ندارد، البته این را ناسزاگویی میداند و از این سخن به شرم میآید و خود را آمادۀ دفاع میکند. پس منطق مادهپرست با فطرتش مخالف است. منطق او فضائل اخلاقی را امر موهوم میداند. فطرتش این منطق را تکذیب میکند.
در هر مطلب اساسی مخالفت میان منطق پیغمبران ماده و فطرتشان موجود است و همیشه در درون فکرشان ناراحتی و کشمکش مستمر است.
فطرت انسان هر نظم و آراستگی را کار شعور و عقل میداند. چون انسان از بیابانی بگذرد در بعضی جاها سنگها را میبیند که بالای هم ریخته شده ولی نظم و ترتیب در آن نیست در اینجا متوجه میشود که حوادث طبیعت و سیلابها این سنگها را روی هم ریخته و عقلی در میان نبوده. در جای دیگر میبیند که سنگهایی به ترتیب روی هم چیده شده. اینجا بدون تأمل میفهمد که پایۀ ساختمانی است و اثر عقل و شعور است. هر قدر در عمل نظم و حکمت بیشتر باشد، دلالت آن بر وجود صانع حکیم و عاقل روشنتر میباشد در هیچ انسانی شعور و عقل با چشم دیده نمیشود. ولی از گفتار و اعمال شهور و عقل را درك میکنیم.
شخص دیوانه با عاقل در ظاهر با هم فرق ندارند ولی از سخن و عمل، انسان میفهمد که گوهری در وجود عاقل موجود است که دیوانه فاقد آن است. پس از کار منظم و حکیمانه بیتأمل دست و قدرت کارفرمای باشعور را دیدن از فطريات اولی انسان است، ولی مادهپرست باید فطرت خود را زیر پای معلومات ناقص درهم بشکند و چشم روی هم بگذارد و بگوید اثر تصادف است.
زمین ما نسبت به عالم بزرگ مانند نقطۀ ناچیزیست که اگر با سرعت نور مسافرت کنیم و قدری از منظومۀ شمسی خود خارج شویم، زمین از چشم پنهان میشود با آن که هنوز هزارها سال نوری در پیش داریم تا به بعضی از این ستارهها که با چشم میبینیم برسیم این وضع زمین ما میباشد نسبت به این عالم بزرگ ولی انسانی که با کمال غرور روی این زمین سکونت دارد خود را مرکز عالم میداند و با مغز خود گمان میکند تمام اسرار وجود را فهمیده. عجیبتر آن که خود را باشعور میداند و کارهای خود را برای نتیجه و مقصودی انجام میدهد ولی همۀ این عالم را نتیجۀ تصادف میپندارد و گمان میکند خود به خود پدید آمده و هدف و نتیجه برای خلقت عالم نیست!
با آنکه انسان میبیند که در تمام منزلهایی که پیموده و عالم مایی که از آن عبور کرده از صلب پدر رحم مادر و عالم طفولیت و جوانی تا به دروازۀ مرگ از خود هیچ اراده نداشته و هیچ کس از حال و حاجتهای او خبری نداشت و مسخر ارادۀ مافوق بود و آن اراده از هر موجودی به او نزدیکتر و مهربانتر بود و پناه و دادرس بیچارگیهای او بود تا اندکی توانا گشت. به او عقلی داده شد که خود رهبر زندگی باشد ولی همین که اختیار و عقل به او داده شد، همۀ خوبیها و خوشیها را از خود گمان کرد و بدیها را از جهان، چون خود را صاحب عقل و اراده دید گمان کرد عقل و ارادۀ دیگری نیست عجيب است حال انسان چگونه فراموشکار است و به زودی در سابقه و حقی را فراموش میکند و هر نعمتی را از خود میداند!
قرآن میگوید انسان بسیار مضطربخاطر و بیرأی است چون خیری به او روی آرد از خود و عمل خود پندارد، و حق را از صاحبان حق باز دارد و چون شر و ناگواری به او رسد به جزع و فغان در میآید!
اگر انسان خود را از پناه خدایی که بینا و شنوا و ملجأ همۀ موجودات است خارج کند و در وجود او شك نماید، در برابر این همه حوادث و مصائب، دل خود را چگونه تسلیت دهد و خاطر خود را آرام نماید؟ و اگر يك فكر حکیمانه و مهربان را پشتیبان جهانیان نداند به هزاران مؤثرهای دیگر باید تن دردهد. هر که گریزد ز خراجات شاه، بار کش غول بیابان شود.
ضعف ایمان به خداست که موجب مؤثر دانستن هر نیرومند و مقتدری در زندگانی میشود. روزها و زمانها و ستارگان را در خوشی و ناخوشی خود باید مؤثر بداند؟ مردمی هستند که خودرا نیرومند میدانند و فکر و اراده خود را برای حل مشکلات روش زندگانی کافی میپندارند و برای خدا سر فرود نمیآوردند و در پیشگاه جلال او خضوع نمینمایند ولی عدد سیزده یا شب معین با طلسم مخصوص را در زندگی مؤثر میدانند و همان کسانی که برای خدا سجده نمیکنند، سیزده فروردین را در خانه نمیتوانند قرار بگیرند. روز سیزده برای تماشای صحرا و بیابان و تفریحهای مشروع از خانه بیرون رفتن خوب است، ولی مؤثر دانستن این روز را در بدبختی و خوشبختی ناشی از ضعف ایمان بخدا میباشد. روز سیزده یك نقطه از زمان است و زمان حقیقتی است که عالم را رو به کمال سوق میدهد و با دیگر روزها هیچ فرقی ندارد. فردا که روز سیزده برجاست یازدهم جمادی الاول است و سیم آوریل میباشد و در هر قسمت از زمین فردا روزی به نام دیگر است. پس يك حقيقت معین و مخصوص نیست و به حسب قرارداد خود مردم میباشد. سیزده شوم و نحس نیست. هر روز که آفتاب طلوع میکند مبارك است و دلیل لطف و عنایت پروردگار است آنچه برای ملت و افرادی نحس است اعمال و اخلاق بد است که زندگی را تاريك و آسایش را سلب میکند. بیایمانی و نبودن تقوی شوم است که هزاران میوۀ تلخ به بار میآورد. میگساری و بیعفتی است که قوا و نسل را ضایع میکند و انسان را به صورت درنده مینماید و احترامات متقابل را در جامعه از میان میبرد و موجب تعرض به یکدیگر میشود. بدبینی و فساد ایجاد میکند. حرکات زشت و الفاظ ركيك است که حیثیت اجتماعی ملت را سبك میکند و قدر و قیمت ملتی را در چشم دیگران بیوزن مینماید.
هر بدبختی و دشواری را اگر انسان خوب بررسی کند از ناحیۀ خود است آنچه خوبی و خير است از جانب خدا میباشد ولی انسان همیشه به عكس این حساب میکند. هر بدی را به عهدۀ خدا میداند و شومی را اثر ستاره و سیزده و چهارشنبه و فال بد گمان میکند و آنچه خوشی است اثر قدرت و توانایی خود میپندارد. در خاتمۀ عرایض خود آیات اوایل سورۀ مبارکۀ اسراء را ترجمه میکنم و سخن را ختم مینمایم.
انسان شر را برای خود میخواهد و میطلبد چنان که ضرر را میطلبد، اینطور است انسان که بسی بی صبر و مضطرب خاطر است ما شب و روز را دو نشانه بزرگ خود قرار دادیم، نشانه شب را از میان میبریم و نشانه روز را برای بصیرت و بینایی قرار میدهیم. تا فضل و نعمتی که از جانب پروردگار است پی جویی کنید و به دست آريد، و عدد سالها و حساب را بدانید و هر چیزی را ما به خوبی تفصیل دادیم و شومی و بدبختی هر کس را به گردن خودش افکندیم و آن را در روز قیامت خارج خواهیم کرد. به صورت کتابی باز و گشاده که شخص آن را ملاقات خواهد نمود. بخوان کتاب خود را. امروز برای رسیدگی حساب تو همین کتاب پس کافی است. هر کس راه هدایت پیش گیرد به سود خودش میباشد و هر کس گمراه شود آن گمراهی به زبان خود اوست و هیچکس بار و بال دیگری را به دوش نمیکشد و ما هیچ مردمی را به عذاب مبتلا نمیکنیم مگر آنکه رسولی به سوی آنها میفرستیم. چون مطابق نظام بزرگ خودمان خواستیم شهرستانی را هلاك نمایيم. عياشهای آن مأمور اجرای عذاب خواهند شد. پس به فسق در آن شهرها سرگرم میشوند. چون که عذاب حتمی و محقق گردید، ریشۀ آنها را یکسره خواهیم کند. چه قدر ملل را در قرنهای پس از نوح ما هلاك کردیم و برای بینایی و آگاهی به گناهان بندگان خود پروردگار تو بس کافی است. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته.
//پایان متن
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad