معرفی: نسخه خطی انجیل برنابا به زبان ایتالیایی نخستین بار در قرن هجدهم میلادی در کتابخانه ای در شهر آمستردام کشف شد. برخی محققان دربارۀ انتساب آن به برنابا که از حواریون حضرت مسیح(ع) بود تردید کرده‌اند. پس از ترجمه این انجیل به انگلیسی و سپس عربی، نخستین بار حیدرقلی سردار کابلی در سال 1301 آن را از عربی به فارسی برگرداند اما ترجمه او تحت‌اللفظی و برای فهم عامه نسبتا دشوار بود. به همین سبب در سال 1344 در زندان قصر، آیت‌الله طالقانی به مرتضی فهیم کرمانی توصیه کرد ترجمه روان‌تری از این اثر ارائه دهد و خودش نیز مقدمه‌ای تحقیقی بر آن نوشت. او در این مقدمه به شرح تاریخچۀ این انجیل و ایرادات و شبهاتی که بر آن وارد شده، پرداخته و از جمله این نظریه را که انجیل برنابا ساخته و پرداخته مسلمانان است، نقد کرده است. طالقانی در ادامه دلایل و راه‌هایی را توضیح داده که از طریق آنها می‌توان به اصالت این اثر و مطالبی که در آن آمده است، پی برد و در پایان چگونگی آشنایی‌اش با این کتاب و ترجمۀ آن را ذکر کرده است.
تاریخ ایجاد اثر: 1346
منبع مورد استفاده: انجیل برنابا، ترجمۀ مرتضی فهیم کرمانی،مقدمه سید محمود طالقانی تهران: بی‌نام، 1346.صص یک تا شانزده
منابع دیگر: انجیل برنابا، ترجمۀ حیدرقلی سردارکابلی، ویراستار جمشید غلامی نهاد، تهران: نشر نیایش، چاپ اول 1379، چاپ سوم 1384./ مناره‌ای در کویر؛ مجموعه مقالات آیت‌الله طالقانی، جلد اول (توحید و استبداد)، محمد بسته‌نگار، چاپ اول، 1377، انتشارات قلم، صص 285-301.
متن

مقدمۀ انجیل برنابا

 

بسم الله الرحمن الرحيم[1]

الحمدلله الذي نزّل الکتاب مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ و الانجیل و الصلواه علی الرسول الامین و آله الطاهرین

در تاریخ مسیحیت وجود شخصی را به نام برنابا «فرزند وعظ»، که از نخستین داعیان و مبشرین به تعالیم مسیح (ع) بوده کسی انکار ندارد.

و نیز از مآخذ مسیحیت چنین برمی‌آید که کلمۀ انجیل (بشارت) به تعالیم و بشاراتی گفته می‌شود که شاگردان مسیح از آن حضرت دریافت نموده بودند یا دیگران از شاگردان. این تعالیم که متضمن تاریخ هم بود در آغاز ظهور مسیحیت از زبانی به ذهنی و از اذهان به زبان‌ها نقل می‌شد؛ زیرا یقین نوشتن و خواندن در آن زمان چنان گسترش نداشت که تا همۀ طبقات پائین را، که بیشتر شاگردان مسیح از آنها بودند، فراگیرد یا به نوشتۀ «فلوید فیلسون» در «کلید عهد جدید» ص ۱۳، شیوۀ نوشتن در میان یهودیان باستان معمول بوده است. بنابراین نوشتن و تدوین اناجیل سال‌ها پس از اشاعۀ مسیحیت و تأسیس کلیساهای مسیحی انجام شده است.

اگر این اصول را بپذیریم این نتیجه قطعی است که رسولان و معلمین نخستین، که برنابا یکی از آنها بوده، اناجیلی (تعالیم و بشاراتی) داشتند که در اصول مشترک بوده [است].

پس خواه ناخواه بحث دربارۀ این انجیل به این بر می‌گردد که آیا این انجيل مکتوب و یافت شده، مطابق همان انجیل ذهنی و لفظی برنابا بوده یا نه؟

به نظر اینجانب دربارۀ انجیل (همۀ مطالب آن) دليل يقين آوری نه برای اثبات داریم و نه نفی. آنچه تاکنون از هر دو طرف گفته شده شواهد و قرائنی است که برای راهنمائی به واقع کافی نیست. تاریخ پیدایش این انجیل به اختصار چنین است:

در سال ۱۷۰۹ میلادی نسخه‌ای از آن به زبان ایتالیائی به وسيلۀ «کریمر» مستشار پادشاه پروس در یکی از کتابخانه‌های آمستردام کشف شد. پس از چند سال به کتابخانۀ دربار سلطنتی وین منتقل گشت. در اوایل قرن هجده نسخۀ دیگری به زبان اسپانیایی به دست آمد. این نسخه دست به دست می‌گشت تا به دست مستشرق معروف «ژرژسایل» رسید و به وسیلۀ دکتر «منكهوس» به زبان انگلیسی ترجمه شد. اما اینکه اصل این دو نسخۀ ایتالیائی و اسپانیائی از چه اصلی و نویسندۀ آن که بوده، یکسره مجهول است و تاکنون پس از این دو، نسخۀ دیگری به دست نیامده تا نظری را تأیید نماید. [2]

دکتر خلیل سعادت (مسیحی محقق) به دنبال بحث‌های مفصل دیگران و قرائن و شواهد خود ترجیح داده است که اصل آن عربی و نویسندۀ آن در اصل یهودی اندلسی بوده که سپس مسیحی، آنگاه مسلمان شده است؟! آقای دکتر سعادت از این جهت برای یافتن و نشان دادن چنین نویسندۀ توانا و مطلعی خود را ناچار دیده بگوید که این کتاب بیش از تحقیقات اخلاقی و تربیتی حکیمانه و مستدل، مشتمل مطالب بسیاری از کتاب عهد قدیم و جدید و دیگر منابع یهودیت و مسیحیت و اسلام است. راستی چنین نویسنده‌ای باید از نوابغ کم مانند جهان باشد!! زیرا با آن که مدارک و کتب ادیان سه گانه در آن زمان در دسترس همه نبوده، این شخص در مدتی که به مقیاس حساب عمرش باید کوتاه باشد زبان‌های مختلف آنها را آموخته و به آنها کاملا اطلاع یافته و تغییر مذهب داده و در هر زمان خود را با محیطی تطبیق نموده و چنین کتابی را تأليف نموده است!!

این یهودی مسیحی نومسلمان با کوشش فراوان و جمع و جور کردن و نوشتن چنین کتابی چه مقصودی داشته است؟ لابد مقصودش تخریب دیگر اناجیل و تأیید اسلام بوده. یا بقول ها کس: «که می‌رساند کتاب مقدس تحریف شده است.» آیا تصور می‌شود چنین کتابی آن هم به عربی و در سرزمین علمی و اسلامی اندلس آن روز، که مواجه با مسیحیت بوده نوشته شود و سپس به زبان‌هایی مانند ایتالیایی و اسپانیایی ترجمه گردد؛ آن گاه به نسخه‌ای از آن به دست مسلمانان رسد و نه نام و نشانی از آن در کتب اسلامی یافت شود؟ با آن که اگر چنین کتابی به دست مسلمانان رسیده بود نسخه‌هایی از آن برداشته می‌شد و به هر سو منتشر می‌گردید و در کتب اسلامی به مطالب و نوشته‌های آن اشتشهاد می‌گردید. دکتر سعادت هم از اینکه اثر و نامی از این انجیل در میان مسلمانان نبوده اظهار تحیر می‌نماید. جالب ترین دلیل کسانی که مأخذ این کتاب را منابع اسلامی انطباق یا عدم انطباق می‌دانند، انطباق معنی مطالب آن بر قرآن و احادیث اسلامی است.

این دلیل چنین مدعایی را اثبات نمی‌نماید؛ زیرا اولا در همۀ کتب دینی، بخصوص تورات، انجیل و قرآن، اصول و مطالب مشترك بسیاری است که مورد اتفاق همه یا بیشتر پیروان این ادیان است.

ثانيا، به همان قدر که انطباق بعضی مطالب این کتاب دلیل بر اتخاذ و نقل است، مطالب بسیاری در این کتاب آمده که مخالف با نصوص قرآن و مسائل مسلم اسلامی است.

ثالثا در همان قسمت مطالب متفق و منطبق، تغییرات و ترتیب ذکر قضایا بسیار متفاوت است؛ مثلا همان داستان ابراهیم و گفت وگوی او را با پدرش، و همچنین داستان رانده شدن شیطان در اثر سرپیچی از سجدۀ آدم را که نمونه‌ای برای این انطباق و اتفاق آورده‌اند با دقت در مطالب و چگونگی تعبیراتی که راجع به این دو داستان در قرآن و این انجيل آمده است تفاوت و اختلاف به خوبی نمایان است. مطالب و تفاصیلی که دربارۀ داستان ابراهیم در فصول ۲۰ تا ۲۹ این کتاب آمده در آیات قرآن اشاره‌ای هم به آنها نیست. آنچه با قرآن مطابق است اصل محاجۀ ابراهیم با پدرش و شکستن بت‌ها و به آتش افکنده شدن و تفکر او در ستارگان است: (آیاتی از سوره‌های انبیا، انعام، ابراهیم و مریم). اگر به راستی مؤلف این کتاب داستان ابراهیم را از قرآن گرفته باشد، چرا حتی اشاره‌ای به بنای کعبه به دست ابراهیم که در قرآن مکرر و با اهمیت خاصی ذکر شده، ننموده است؟!

راجع به خلقت آدم و رانده شدن شیطان در فصول ۳۵، ۳۹، ۴۰، ۴۱ و ۴۲ این کتاب داستان‌هایی ذکر شده است که اثری از آن‌ها در قرآن و احادیث اسلامی نمی‌توان یافت و امر به سجده بر گل آدم پیش از دمیدن حیات، صریحا مخالف با آیه ی «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ ‎﴿٢٩﴾» (حجر، ۲۹) می‌باشد.

دکتر سعادت حکم وجوب ختنه و نکوهش ختنه نشدگان را که در این کتاب آمده، مؤید دیگری برای اینکه این انجیل در سرزمین اسلامی اندلس نوشته شده دانسته است و برای تأیید نظر خود می‌گوید: پس از زمانی که از تسلط مسلمانان بر این سرزمین گذشت فرمانی صادر شد که نصاری باید ختنه شوند. اولاً چنین فرمان و رفتاری اگر در تاریخ باشد باید آن را از اتهامات نویسندگان متعصب مسیحی دانست، چون چنین فرمانی برخلاف صریح احکام اسلامی است و با احترام و تعبدی که مسلمانان به احکام اسلام داشتند چگونه رسماً چنین فرمان داده‌اند. در تاریخ اسلام اجباری به ختنه کردن نومسلمانان هم نبوده، چه رسد به غیر مسلمانان.[3]

ثانيا! با آن آزادی مشهوری که مسلمانان به پیروان مذاهب دیگر در همه جا می‌دادند اینگونه رفتار بسیار بعید است. ثالثاً دکتر سعادت به این واقعیت توجه نداشته یا نخواسته توجه کند که حکم ختنه از احکام لازم تورات و عهد خداوند با ابراهیم و ذریۀ او بوده و به حکم تورات جز در هنگام معذور بودن باید اجرا شود. (پیدایش ۱۷، لاویان ۱۲، یوشع ۵) از این جهت پس از مسیح، در میان رسولان و سران مسیحی در این باره اختلافات و کشمکش‌های سختی درگرفت. آنها که به اصالت و بقاء شریعت تورات ایمان داشتند آن را لازم می‌دانستند. پولس اولین کسی بود که با لزوم ختنه مخالفت کرد و انجمن اورشلیم مطابق نظر او رأی داد. (رسولان، ۱۵) و بشارت غير مختونين مخصوص او گردید. (غلاطیان، ۲)

تا آن که صریحاً به غلاطیان نوشت: «اینک من پولس به شما می‌گویم که اگر مختون شوید مسیح برای شما هیچ نفع ندارد.» (غلاطيان ۳/۵)

دکتر سعادت برای اثبات اینکه این انجیل در قرون وسطی نوشته شده به نظر خود دلیل محکم دیگری ارائه می‌دهد. خلاصۀ آن دلیل این است: در این انجیل سال یوبیل در هر صد سال آمده با آن که یوبیل  یهودی در هر پنجاه سال بوده و فقط پاپ کلیسای رومانی در سال 1300 آن را به اول هر قرنی برگرداند.»

چنانکه دکتر سعادت گفته، مطابق با تورات (لاويان ۲۵ و ۲۷، اعداد ۳۶) جشن یوبیل می‌بایست پس از انقضاء هفت سال انجام گیرد. در این جشن چنانکه از مضامین تورات برمی‌آید و هاکس بیان کرده، همۀ اشخاص و قوم و خویش به حالت اصلی باید برگردند؛ بندگان عبرانی آزاد شوند و زمین‌ها و املاک رهنی و وقف مسترد گردند و محصول و زراعت چیده نشود و کسی در معامله مغبون نگردد و همچنین... و مسلماً چنین جشنی با احکام آن، آن هم برای یهود بسیار سنگین بوده است و چنانکه ها کس نقل می‌کند گویا اصلاً به آن عمل نشده و اگر هم عمل شده باشد از آغاز مرتب و در هر پنجاه سال نبوده. بنابراین گاه ترک و گاه تأخیر می‌شده و گویا در انجیل برنابا در همان زمان ضمناً به تأخیر آن اعتراض شده است. و آنچه دکتر سعادت دربارۀ تغییرات پی در پی زمان یوبیل به فرمان سران کنیسه آورده تعجب آور است؛ زیرا حکم یوبیل مخصوص به قوم یهود است و سران کنایس مسیحی پولسی که احکام سادۀ تورات را سال‌ها پشت سر گذارده بودند چگونه یوبیل را به یاد آوردند و آن را زنده کردند؟!

در آخر شرح این دلیل، دکتر سعادت خود بعید دانسته که نویسندۀ این انجیل با آن همه اطلاع دچار چنین اشتباهی شود.

از نظر محققین بی‌طرف و مسیحیان با طرف، ذکر و تصریح مکرری که در این انجیل از نام محمد رسول الله (ص) آمده دلیل دیگری بر مجعول بودن و وابستگی آن به مسلمانان است.

دربارۀ این دلیل مسأله به صورت دیگر مطرح می‌شود و سؤالی پیش می‌آید. اگر این مسأله به صورت آزاد بررسی شد و جواب آن دریافت گردید وضع این دلیل روشن می‌شود:

در قرآن با صراحت خبر می‌دهد که نام آن حضرت در تورات و انجیل ذکر شده است: «يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ» (اعراف، ۱۵۷) و عیسی به آمدنش بشارت داده است: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ» (صف، 6). صرف‌نظر از اینکه قرن‌ها، میلیون‌ها و میلیون‌ها مردم با اختلاف در افکار و اندیشه، قرآن را کتاب وحی و حق دانسته و می‌دانند، آیا می‌توان باور کرد که آیاتی از این کتاب زیر گوش یهودیان متعصب يثرب و یمن و مسیحیان نجران و بیت المقدس که از گزیدگان و دانایان یهود و نصارا بودند مطلبی را با این صراحت اعلام نماید که یکسره دروغ باشد؟ و اگر اینگونه تصريحات قاطع قرآن دروغ بود، آیا پیش از کشیده شدن شمشیرها و برافراشته شدن نیزه‌ها و جاری شدن خون‌ها و از دست رفتن کشورها آسان‌تر نبود که با ارائۀ تورات و انجیل این دروغ را بر همه آشکار می‌نمودند و آن نیرویی را که مسلمانان از قرآن گرفته بودند ناتوان می‌کردند؟ و به يقين اگر کلیساهای یهودی و مسیحی که بر قسمتی از جزيرة العرب احاطه و در داخل آن نفوذ داشتند چنین اقدامی کرده بودند از همان وقت اعلام می‌شد و به صورت مهم‌ترین حوادث در تاریخ اهل کتاب ثبت می‌گردید؛ ولی در آن زمان و پس از آن این بحث، مبهم یا مسکوت مانده است.

مورخین اسلام سبب هجرت اقوامی از یهود را به سرزمین حجاز سکونت در دهکدۀ گمنام و بی‌نشان یثرب و سبقت مشرکین سرزمین را به اسلام، همین پیش بینی‌ها و پیشگویی‌ها می‌دانند و آیۀ ۸۹ بقره «... وَكَانُوا مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ...» دربارۀ امید و انتظار و سپس کفر اهل کتاب به آن است.

اگر این استدلال و اسناد تاریخی را بپذیریم ناچار باید بگوییم اسناد اصلی عهدین در این باره پنهان شده یا از میان رفته با آنچه دربارۀ اینگونه بشارات است حذف یا تأویل یا تحریف شده یا مسکوت مانده است؛ چنانکه در آیاتی از قرآن این‌گونه تحریف و تغییر گوشزد شده است: «مِّنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ» (نسا ۴۹؛ مائده 14 و 41)[4]

این اصول ایرادات و شبهاتی است که تا کنون راجع به این کتاب پیش آورده‌اند. دیگر شبهات و نتایج تحقیقات و جواب تشکیک‌های راجع به این کتاب را از دیگر مقدمه‌های ترجمه‌های عربی به فارسی باید یافت. با همۀ آنچه از آغاز پیدایش این کتاب تاکنون گفته شده بحث دربارۀ اصل و نسب آن را نباید خاتمه یافته دانست.

اعتراض اصولی بر اکثر این محققین این است که نخست مجعول بودن و ساخته شدن آن را، آن هم به دست فرد مسلمانی محرز دانسته آنگاه به جست و جوی اوصاف و زمان و مکان آن پرداخته‌اند؛ حال آن که این‌گونه بحث را نمی‌توان بحث محققانه و آزاد دانست.

چه بجاست که محققین مسیحی راجع به اناجیل و رسائل موجود، که سند مسیحیت است همین گونه بحث و دقت نمایند تا شاید نویسندگان و زمان تدوین و زبان اصلی آن‌ها از این صورت ابهام انگیز و تردید آمیز بیرون آید و باز اینگونه بحث را بیشتر به عقب ببرند تا معلوم شود که کتاب عهد عتیق پس از خرابی بیت المقدس به دست بختنصر و اسارت طولانی یهود چگونه و به دست کی و در چه زمان و از روی چه نسخه‌ای تدوین یافته است؟

محققین مسیحی از این رو بحث‌های خود را برمبنای مجعول بودن این انجیل دنبال کرده‌اند که نتوانسته یا نخواسته‌اند فکر خود را از سلطۀ مسیحیت کنونی آزاد گردانند. مسیحیت کنونی هم باید این انجیل را سراسر مجعول بداند! زیرا اساس آن بر اصول تعلیمات پولسی پایه گذاری شده و گسترش یافته است پس اگر اندک تردیدی در آن روا دارند مسیحیت با همۀ شعب آن متزلزل می‌گردد.

شخصیت پولس پیش از آن که عهده‌دار رسالت شود چندان روشن نیست. فشردۀ آنچه از مآخذ مسیحیت معلوم می‌شود این است که گویا در سال ۱۰ میلادی در شهر طرسوس از پدر و مادر یهودی الاصل متولد شده و نامش «شاؤل» بوده است (1ع3/22) و چون به سن رشد رسید و آئین یهود را با پیشرفت مسیحیت در خطر دید، سخت به تعقیب و آزار مسیحیان پرداخت. (۱ع ۱/۸-۳) همین که شنید مسیحیت در دمشق پیش می‌رود برای مبارزه با آنها نامه‌ای از روحانی بزرگ یهود اورشلیم گرفت و روانۀ دمشق شد. (۱۹۶۱-۲) همان که دژخیم مسیحیان نامیده می‌شد و برای آزار آنها کوچ کرده بود، پس از ورود به دمشق مدعی شد که مسیح در بین راه برای وی کشف شده و مأمور تعليمش نموده است (۱ع ۱۹-۱۹) و از آنجا به اورشلیم برگشت (گویا در سال ۳۳ میلادی بود) در اورشلیم خود را به پطرس معرفی کرد؛ (غلا۹-۱۸/۱) ولی مسیحیان به دعاوی وی اطمینان نیافتند و آن را کیدی برای خود دانستند تا آن که «برنابا» صدق و خلوص او را تصدیق کرد. (۱ع ۲۹/۹-۳۰)

پولس مردی زبان آور و نویسنده بود و به دلیل رسائلی که نوشته زبان‌های معمول عبرانی و رومانی و یونانی را می‌دانست و به عقیدۀ بعضی از محققین (مانند ویل دورانت در تاریخ تمدن) متأثر از فلسفۀ اشراق و افکار و عقاید یونانیان بود، بیش از این خصائص، مردی بی‌باک و جدی بود. مردی با این خصائص برای پیروان و شاگردان مسیح که محدود و محاط به دشمنان بودند موهبتی به شمار می‌آمد. او چون به اوضاع و احوال سرزمین‌های غرب آشنا بود تبشیرات خود را در میان اقوام آن سرزمین‌ها، بخصوص مزدوران و بینوایان متوجه نمود و با مسافرت‌های پی در پی توانست در مراکز بزرگ و شهرها، انجمن‌ها و کلیساهائی براساس محبت و برادری و امید نجات تشکیل دهد. تعلیمات او که منشأش کشف و شهود شخصی و افکار و عقاید عرفان و اشراق و سازگار با احوال اجتماعی و اندیشه‌های آن اقوام بود، به سرعت مورد استقبال غیر یهود واقع شد و به تدریج از حدود شریعت تورات خارج گردید. تا آنجا که همان رسولان و مسیحیان نخستین که پولس را موهبتی برای نجات مسیحیان و پیشرفت مسیحیت می‌دانستند اول دربارۀ او دچار شک و تردید گشتند؛ سپس به مخالفت با او برخاستند؛ زیرا آن‌ها مطابق تعالیم مسیح که از نزدیک با آن آشنا بودند عقیده داشتند که او نیامده بود تا باطل کنندۀ تورات باشد؛ بلکه تا آن را کامل نماید. (متی ۱۷/۵-۲۰ ، لوقا ۱۷/۱۹)

به همین جهت شاگردان مسیح که پطرس و برنابا گزیدۀ آنها بودند شریعت تورات را اصل و مسیحت را فرع آن می‌دانستند.

به گفتۀ هاکس: «پولس یکی از آن‌ها بود که از این کوتاه نظری صرف نظر نمود.» و در برابر همۀ مخالفت‌ها که به سراسر انجمن‌های مسیحی سرایت کرده بود سخت ایستادگی می‌کرد و به هر جا می‌توانست، خود می‌رفت و اگر نمی‌توانست نامه می‌نوشت.

از یک سو جاذبیت شخص پولس و تعالیم او و نبودن جاذبیت در مخالفت‌های آئین یهود که آئین قومی بود و از سوی دیگر تشکیلات فعال انجمن‌های مسیحیان غیر یهودی و جمع آوری اعانات و کمک به بینوایان و انجمن مسیحیان اورشلیم، نفوذ پولس را پیوسته بیشتر می‌نمود تا آنجا که مطابق نظر پولس و بر خلاف نصوص تورات، انجمن اورشلیم به الغاء ختنه مسیحیان غیر یهودی رأی داد (1ع، ۱۵) و پولس بشارت غير مختونين را مخصوص خود گرداند. (غلا۷/۲-۸) با همۀ این‌ها چون اختلاف و تضاد ریشه‌دار بود مخالفت‌ها و تبلیغات مخالفین پولس پایان نمی‌یافت و در هر فرصتی در انجمن‌ها گروهی عليه او قیام می‌کردند؛ چنانکه این مخالفت‌ها در رساله‌های او بخصوص رسالۀ اول و دوم فریسیان و غلاطیان و تسالونيكيان و فیلیپیان آشکار است. در رسالۀ فیلیپیان آنها را به بینوائی خود می‌خواند (فیلیپیان۱۷/۳) در رساله به غلاطیان جز این انجیل خود را که به طريق الهام دریافته مطرود می‌نماید و تعجب می‌کند که آنها به زودی به انجیل دیگر گراییده‌اند و به هر کس که می‌خواهد انجیل دیگر به آنها رساند نفرین می‌نماید و سوابق خود را شرح می‌دهد تا آنجا که معتقد است پیش از ولادت و در شکم مادر گزیدۀ خدا بوده و پسر خدا در او آشکار شده و در رسالۀ تسالونيكيان آن‌ها را از این که وعده‌های نجات آشکار نشده به صبر دعوت می‌نماید.

بالأخره خصایص نفسانی پولس و پشتکار او تعالیمش را در سرزمین‌های دور از مرکز اصلی مسیحیت نفوذ داد و دیگر رسولان و نخستین شاگردان مسیح که تا ساعات آخر با او بودند یکی پس از دیگری یا رخت از دنیا بربستند و یا برکنار شدند. پطرس که از نزدیکترین حواریان بود چون با پولس مخالفت می‌نمود مستوجب ملامت او گردید. و برنابا، آن حواری گزیدۀ دیگر که به معرفی او پولس شناخته شد و به اقوال و نظر او در مواردی استناد می‌کرد به نفاق متهم گردید. (غلاطیان ۱۱۲، ۱۲، ۱۳)

برنابا چنانکه معلوم است در سال‌های نخست که مسیحیان سخت در فشار و بی‌سامانی بودند برای پیشرفت مسیحیت و نجات مسیحیان با پولس همکاری نزدیک داشت و از بروز اختلاف تا می توانست جلوگیری می‌کرد؛ چنانکه از اختلافی که دربارۀ حکم ختنه پیش آمد و نزدیک بود که نو مسیحیان از هم جدا شوند جلوگیری کرد. ( 1ع / 11-12) برنابا از رسل و سرپرست کلیسای انطاکیه بود، و پولس را به آن کلیسا معرفی نمود و ثروت خود را در راه کلیسا بذل کرد، (1ع / 4و13) و پولس مدعی بود که انجیل خود را به برنابا و تیطس عرضه داشته. (غلاطیان ۱۲ و ۳)

مرقس که انجیل او به عقیدۀ مآخذ مسیحیت نخستین و کامل‌ترین اناجیل کنونی است و انجیل متی و لوقا از آن اقتباس شده، (کلید عهد جدید ص ۲۳) خویش و شاگرد برنابا بوده. (قاموس کتاب مقدس مرقس) و پولس مرقس را به عنوان عموزادۀ برنابا به کولسیان معرفی کرده تا او را بپذیرند.( کولسیان ۴)

از مجموع مآخذ مسیحیت چنین برمی‌آید که با همۀ همکاری و هم‌قدمی که «برنابا» با پولس داشت در اواخر برنابا مانند دیگر حواریان از جهت اختلاف در اصول تعالیم از هم جدا شدند. آخرین اختلاف و جدایی آنها در اواخر باب پانزدهم اعمال رسولان چنین منعکس شده، که چون برنابا می‌خواست مرقس را همراه ببرد و پولس شخص دیگری را: «پس نزاعی سخت شد به حدی که از یکدیگر جدا شده برنابا مرقس را برداشته به قبرس از راه دریا رفت.» (۳۹/۱۵ )

به گفتۀ «فلوید فیلسون» در ص ۸۵ کلید عهد جديد: «کسی که با سمت اولین هیأت بشارتی از انطاکیه مسافرت کرده برنابا بود نه پولس، پولس در دوران مأموریت، البته پیش افتاده ولی هنگامی که به اتفاق به منظور دفاع از پذیرفتن غیر یهودیان به کلیسا به اورشلیم رفتند رهبری و پیشوایی به برنابا محول گردید. پس از اندک زمانی دیگر ذکری از برنابا دیده نمی‌شود و بقیۀ سرنوشت وی مجهول است.»

این اسناد و شواهد آشکارا می‌رساند که برنابا که از رسولان و پیش‌قدمان در نشر مسیحیت بوده خودش پیش از انجیلش مجهول گردیده و در تواریخ و رسائل مسیحیت نامش از دیگر حواریان کمتر ذکر شده، آن هم به اختصار و سردی و ضمنی!! تا آنجا که هاکس بر خلاف شواهد و اسنادی که دلالت بر اولین حواری بودن برنابا دارد می گوید:

«برنابا لاوی قبرسی بود که در زمان رسولان به دین مسیح متدین شد.)

ولی پولس که رسالت خود را از طریق مکاشفه اعلام نمود و مدعی انجیل خاصی بود که از آن نشان و اثری نیست، پس از مسیح نام و تعالیمش عالم‌گیر شد و معرف مسیحیت و پایه گذار کلیسای کنونی گردید.

آنچه از پولس در دسترس است همین نامه‌ها و رسائل ضمیمۀ اناجیل می‌باشد. قسمتی از این رسائل مشتمل است بر تعارفات، تعریفات، انتقادات، رد اتهامات، جلب اعتماد، رد کسانی که در تعلیم مسیحیان دخالت می‌نمایند و حملۀ به آن‌ها و بیان سوابق خود و چگونگی کشف مسیح و تعالیمش برای او و ادعای اصالت انجیل خود و دعوت به وحدت رهبری پیشوائی خود، دعوت به صبر و محبت با یکدیگر، وفاداری و قدردانی از کسانی که از تعالیم او پیروی می‌کنند؛ و دستور تنظیم انجمن‌ها و کلیساها و مجمع اعانات و پاکی دل و تسلیم روح خداوند شدن و وعدۀ نجات و پیروزی و بازگشت مسیح و مشمول عفو خداوند. قسمت دیگر بیاناتی راجع به کافی نبودن شریعت و قوانین برای نجات، لزوم تسلیم شدن با مسیح و روح خدا و آزاد شدن از قید قوانین و تشریفات است. این قسمت متضمن عدم لزوم ختنه و آزادی در معاشرت با بت‌پرستان و خوردن غذای آن‌ها و دعوت و رجحان اعراض از ازدواج و امثال ای مطالب است. قسمتی دیگر از رسائل معرفی مسیح است: خدا در مسیح بود و جهان را به خود سازش می‌داد. همه چیز از مسیح است و ما از او هستیم، خداوند در وجود عیسی درآمد و پسر باعث معرفی پدر گردید و تصویر کامل پدر است. در مسیح خدا به طرز کامل حاضر است نه آن که قسمتی از خداوند باشد. خدا کلیۀ هدف و مشیت خود را در مسیح متمرکز کرده و از همۀ پیامبران برتر و یگانه مرجع است. مردن و فدیۀ مسیح برای نجات دیگران بوده [است].

این خلاصه‌ای از مطالب و مضامین این رساله‌ها است. چنان که معلوم است، لحن و مضامین و مطالب آن‌ها بر حسب اوضاع زمان و مکان و مخاطبین متغیر و مختلف گردیده. در رسالۀ عبرانیان که گویا از رساله‌های آخر منسوب به پولس است از آغاز مسألۀ الوهیت مسیح عنوان و تکرار و تأکید شده است.

پس از نشر تعالیم پولس و رساله‌های او مطالب اناجیل کنونی بر طبق آن تعالیم و مطالب این رسائل تدوین یافت و کلیسا بر مجموع این تعلیمات پایه گرفته است.

آنچه مسلّم است این رسائل و اناجیل سال‌ها پس از مسیح (ع) نوشته و تدوین شده است. زیرا چنانکه در آغاز گفته شد: اول در میان یهود نوشتن کتابی جز عهد عتیق که در زمان‌های قبل نوشته شده بود معمول نبود و ضبط مطالب فقط به وسیلۀ حافظه بوده [است].

ثانیاً بیشتر پیروان اولی و معدود آن حضرت از طبقۀ پایین مردم بودند و به یقین عموم مردم به خصوص این طبقۀ قدرت نوشتن و خواندن نداشتند با این شواهد و دیگر شواهد تاریخی تدوین اناجیل سال‌ها پس از مسیح بوده. به این صورت که نخست شاگردان و رسولان آنچه از تعالیم و تاریخ عیسی (ع) بلاواسطه یا بواسطه در ذهن‌های خود ضبط کرده و به دیگران تعلیم می‌دادند پس از چندی آن تعالیم یادداشت شده است و پس از آن که مسیحیت گسترش یافت و اختلافات در گرفت این یادداشت‌ها مدون و مبوّب گردید؛ و گویا در همان اوائل قرن دوم انجیل‌ها و رسائل متعددی از رسولان در کلیساها منتشر گردیده است.

به هر صورت جز دربارۀ تعالیم مورد اتفاق ضابطه‌ای برای وحدت دیگر مطالب اناجیل در میان نبوده و پس از نفوذ تعالیم پولس، ضابط همان تعالیم گردیده ولی هنوز تعالیم و اناجیل مخالف با آن در بعضی کلیساها بوده و طرفدارانی داشت. پس از آن که «کنستانتین» امپراتور روم در قرن چهارم به مسیحیت گرائید با قدرت اجرائی او رسائل و اناجیل مسیحیت یکسره محدود به آنچه مطابق با تعالیم پولس بود گردید. سپس در اواخر قرن پنجم به فرمان پاپ «گلاسوس اول» نشر و تعلیم هر رساله و نوشته‌ای - از جمله رسالۀ برنابا - جز آنچه اکنون موجود است تحریم شد. (منقول از دائره المعارف انگلیسی) هاکس انجیل یعقوب و نیقودیموس را از این اناجیل شمرده است.

اگر این واقعیت را در نظر داشته باشیم که در زمان قدیم معمولاً همۀ وقایع و حوادث تاریخی نخست دهن به دهن و زبان به زبان منتقل م‌یشده تا آن که به دست کسانی که نوشتن می‌دانستند به صورت یادداشت‌های نامنظم درآمده و پس از زمانی به صورت کتاب تنظیم و تبویب می‌شده است باید بپذیریم که اناجیل هم از این مراحل گذشته و به صورت کنونی درآمده و شواهد تاریخی هم چنانکه اشاره شد این مطلب را تأیید می‌کند.

بنابرین راجع به «انجیل برنابا» اصرار به نفی اصل کلی آن یا اثبات آن به همین صورت فعلی صحیح به نظر نمی‌رسد؛ بلکه باید گفت این انجیل مانند همه یا بیشتر کتب قدیم پس از سال‌ها به این صورت مبوّب و منظم درآمده است و پیش از آن مانند دیگر اناجیل به صورت رساله‌ای بوده؛ چنانکه چنین رساله‌ای را نویسندگان مسیحی یک‌سره انکار نکرده، بلکه تأیید کرده‌اند: پطرس بستانی - در دائره المعارف بستانی - گوید: «رسالۀ برنابا در قرون اول معروف بوده است.» و کسانی را نام می‌برد که این رساله را داشته‌اند. آنگاه از نظرها پنهان شده و در اوائل قرن هفده نسخۀ لاتینی آن یافت شد و نسخه‌هایی از روی آن منتشر گردید. و می‌گوید که همۀ این نسخه‌ها از اصل یونانی و دارای چهار فصل بوده است. آنگاه نسخۀ دیگری را در سال 1859 سراغ می‌دهد که 21 فصل داشته. دکتر خلیل سعادت در مقدمۀ خود انجیلی را نشان می‌دهد [موسوم به] «اگنستی» که در اثر پوسیدگی خطوط و مطالب آن، به خوبی تشخیص داده نمی‌شود ولی آغاز و خاتمۀ آن بدگوئی از پولس است و احتمال دارد اصل همین انجیل باشد.

مستر هاکس در کتاب قاموس، چنین رسالۀ منسوب به برنابا را در سال هفتاد نشان می‌دهد، آنگاه نسبت آن را به برنابا انکار می‌کند. گذشته از این شواهد تاریخی اگر معنای اولی انجیل تعالیم و مسائلی بوده که شاگردان مسیح بلاواسطه یا به واسطه یا به عقیدۀ پولس از طریق کشف و الهام از مسیح گرفته‌اند به یقین برنابا که از سابقین ایمان به مسیح و ناشرین تعالیم او بده و مقام خاصی در میان مسیحیان نخستین داشته دارای انجیلی به این معنا بوده. گرچه انجیل او مانند دیگر اناجیل پس از زمانی نوشته و تدوین گشته و اگر در طی این مراحل و ترجمه‌ها تغییراتی در آن رخ داده باشد به یقین اصول آن بجای مانده است. به خصوص که مطالب و مسائلی که در این انجیل آمده دارای لحن و تعبیرات خاص و متضمن حقایقی از حکمت و تربیت و هدف‌های عالی انسانی و روش‌ها و استدلال‌های فطری و دلنشین و استنتاج‌های روشنی است و به خوبی معلوم است که از روحی سراسر ایمان و اخلاص و محبت جوشیده است. چنانکه دکتر سعادت با همۀ بحث‌ها و تشکیک‌های خود در آخر مقدمه‌اش به این حقیقت اعتراف دارد. این خصائص و امتیازات برای کسانی که دارای ذوق و شعور خاصی هستند بهترین دلیل بر صدق و ایمان گوینده و نویسنده است و از این طریق می‌باید کتب وحی و فروع آن را شناخت و جز این، نه این انجیل و نه اناجیل دیگر و کتب پیامبران گذشته سند قطعی و یقین آور ندارد. کتب عهدین با آن که متضمن تربیت‌های عالی و انسانی می‌باشد چون مطالبی مخالف با عقل فطری و استدلالی و روش عمومی پیمبران در آن‌ها رخنه نموده، اعتبار آن‌ها را سست کرده [است]. نامفهوم‌تر و بی‌پایه‌تر از همۀ مطالب همین است که یک انسان در معرض حوادث و حوائج و مصائب - هرچند عالیقدر باشد - خدا و منشأ آفرینش و دارای اختیارات تام در تدبیر و یگانه فرزند خدا معرفی شود.[5]

از نظر ما مسلمانان محکم‌ترین سند پیمبران گذشته و کتاب‌های منسوب به آن‌ها قرآن است که از جهت تواتر تاریخی، سند و اعجاز خدشه بردار نیست. از این جهت آنچه را قرآن تصدیق کرده باید پذیرفت. در واقع اگر قرآن نبود داستان وحی و نبوت و کتب گذشتگان تکیه گاه محکم دینی و تاریخی نداشت.

آنچه گفته شد دلیل‌ها و طُرقی است که از مجموع آن‌ها به خوبی می‌توان به اصالت اصل انجیل برنابا و تعالیم و مطالبی که در فصول آن آمده پی‌برد. والله اعلم.

نام انجیل برنابا بیش از چهل سال گذشته که دوران طفولیت را گذرانده و وارد سنین جوانی شده بودم به گوشم می‌رسید. در آن زمان تمدن غرب و تجدد مآبی  با سیر طبیعی و جبری در ایران نفوذ می‌نمود و همراه آداب و افکار جدید و شبهات و تبلیغات ضد اسلامی در اذهان جوان‌ها راه می‌یافت و محافل و مجامعی از مذاهب و مکاتب مختلف تأسیس می‌شد. جمعی از علمای اسلامی و رجال دولتی و تجار متدین و سرشناس که خطر تزلزل ایمانی و اخلاقی نوجوانان را در برابر سیل تبلیغات گوناگون از نزدیک می‌دیدند و مجالس وعظ و سخنرانی‌های معمولی را کافی نمی‌دانستند به فکر تشکیل مجالس آزاد بحث و مناظره برآمدند و ادارۀ سرپرستی این مجالس را به عهدۀ مرحوم پدرم، آیت الله حاج سید ابوالحسن طالقانی، واگذار کردند و با موافقت رئیس حکومت وقت از مبلغین و مؤسسین مذاهب و آراء مختلف برای بحث و گفت و گو دعوت نمودند. یکی از کارهای این جمعیت به دست آوردن کتب و نشریات ادیان و مذاهب بود. از کتاب‌هایی که به هر وسیله‌ای بود می‌خواستند به دست آورند، ترجمۀ عربی انجیل برنابا بود. زیرا با آن که از زمان انتشار آن بیش از بیست سال نگذشته بود، نسخه ای از آن در کتابخانه‌ها یافت نمی‌شد. تا آن که نسخه‌ای از آن را از کتابخانۀ خصوصی یکی از مراجع ساکن عراق (گویا مرحوم آیت الله صدر) به دست آوردند. این نسخه برای مرحوم پدرم چون گوهر گرانبهایی بود که همیشه آن را محفوظ می‌داشت و در سفر و حضر با خود همراه داشت و در مجالس و مجامع، قسمت‌هایی از آن را برای اهل فضل و مؤمنین می‌خواند و پیوسته به فکر این بود تا به هر وسیله‌ای که باشد به فارسی ترجمه و منتشر گردد. و خود فصول قسمت اول کتاب را ترجمه نمود. ولی ناملایمات و گرفتاری‌ها آن عالم غیور را از اتمام آن بازداشت تا آن که به همت علامه ارجمند مرحوم سردار کابلی اولین ترجمۀ آن به اتمام رسید و منتشر گردید. ولی ترجمۀ فارسی این کتاب هم مانند ترجمۀ انگلیسی و عربی آن به زودی کمیاب شد… کثرالله اجرهما و شکر الله سعیهما.

سید محمود طالقانی

//پایان متن

 

[1] این مقدمه در سال ۱۳۴۶ در آغاز ترجمۀ آقای مرتضی فهیم کرمانی از انجیل برنابا آمده، که با کسب اجازه از خانوادۀ مرحوم آیت الله طالقانی در اینجا تجدید چاپ شد. (ویراستار)

[2]  نویسندۀ توانا آقای جلال آل احمد در کتاب مجموعه داستان «زن زیادی» نسخه‌ای از انجیل برنابا را سراغ داده که نزد دوست کشیشش دیده و نامش را برای اینکه نانش آجر نشود کتمان نموده است. تحت عنوان «رسالۀ پولس رسول به کاتبان» می گوید:
راقم این سطور... یک نسخه خطی از انجیل برنابا به زبان مقدس سریانی برخورد که در حواشی صفحات اول تا هفتم آن ايضأ به همین زبان مقدس، رساله ما نحن فيه مرقوم رفته است.»

اگر این آقای کشیش بزرگوار به خود جرأت دهد و این نسخه را بنمایاند تأثیر بسزائی در روشن نمودن اصل انجیل برنابا دارد و چون به زبان سریانی است باید در غیر از نسخه‌های ایتالیائی و اسپانیائی باشد، یا از اصل قدیمی‌تری استنساخ شده  [است].

[3] در تاریخ است که یکی از والیان اموی در کشورهای شرقی به عمربن عبدالعزيز نوشت که مردمی برای ندادن جزیه مسلمان می‌شوند، اجازه دهید تا ختنه شوند. خلیفه از این تقاضا او را سخت سرزنش کرد و نوشت. إن الله بعث محمداً (ص) خاتماً و ما بعثه خاتناً!

[4] کسانی از محققین که متون اصلی کتب عهدین را یافته یا به عباراتی از آنها در کتب دیگر برخورده‌اند، می‌گویند در ترجمه‌های کنونی این کتب تغییرات و تحریفاتی روی داده است؛ مثلا ترجمۀ فارسی این جمله که دربارۀ اسماعیل است: «و او مردی وحشی خواهد بود دست وی به ضد هر کس و دست هر کس به ضد او.» (پیدایش۱۲/۱۶ ) در اصل به این مضمون بوده: «او در میان ملل با مهابت و دست او بالای هر دستی می‌باشد.» و همچنین این عبارت: «و اما در خصوص اسماعیل ترا اجابت فرمودم اینک او را برکت داده بارور گردانم و او را بسیار کثیر گردانم.» (پیدایش ۲۰/۱۷ ) چنین بوده: «... او را برکت و امنیت داده بزرگش گردانم.» و این عبارت: «برخیز و پسر را برداشته او را بدست خود بگیرد زیرا که از او امتی عظیم بوجود خواهم آورد.» (پیدایش۱۸/۲۱ ) بجای از او امتی عظیم، «از او امری عظیم» بوده. و این غزل: «دهان او بسیار شیرین و تمام او مرغوب‌ترین است این است محبوب من این است یار من.» (غزل سلیمان ۱۶/۵) گویند مرغوب‌ترین در اصل محمدیم بوده که به معنای پسندیده است و این غزل: «چهره خود را به من بنما و آوازت را به من بشنوان زیرا آوازت لذیذ و چهره ات خوشنما است.» (غزل۱۴۱/۲ ) گویند در اصل چهره‌ات «عرب» بوده. و این جمله: «و تمامی امت‌ها را متزلزل خواهد ساخت و فضیلت جميع امت‌ها خواهند آمد و یهوه صابوت می‌گوید که این خانه را از جلال برخواهم ساخت.» (حجی۷/۲) در اصل عبرانی، فضیلت جميع امت‌ها «جملات امت‌ها» بوده و این مزمور، «خوشا به حال آنان که در خانۀ نو ساکنند که ترا دائماً تسبیح می‌خوانند سلاه، خوشا بحال مردمانی که قوت ایشان در تو است. و طريق‌های تو در دهان ایشان. چون از وادی بكاء عبور می‌کنند آنرا چشمه می‌سازند...» (مزمور۴/۸۴، ۵، ۶) گویند: «وادی بكاء» در اصل عبرانی «وادی بکه» بوده.

جالب‌تر از این‌ها خبری است که در انجیل یوحنا ( ۱۶/۱۴ و ۲۶/۱۵ و ۷/۱۶) از زبان حضرت مسیح با آمدن شخصی که پس از او می‌آید و همیشه خواهد بود و شهادت به مسیح خواهد داد، می‌دهد. در ترجمۀ فارسی این شخص به وصف «تسلّی دهنده» ترجمه و معرفی شده، در اصل عبرانی «پارقليطا» بوده. گویند اصل یونانی آن که زبان اصلی انجيل يوحنا بوده «پریکلیطوس» است؛ که معنای آن بس ستوده یا گزیده می‌باشد که تعبیر مطابقی با معنای «محمد یا احمد» است.

بیش از تحریفات در معنا، نمونه‌ای از حذف و تغییر را در این عبارت که راجع به اسماعیل است می‌توان یافت: «دوازده رئيس از وی پدید آیند.» (پیدایش۲۰/۱۷) در اصل عبری چنین است: «بسبب مندمئد (محمد؟) از او دوازده رئیس پدید آیند.»

در این‌گونه پیشگویی‌ها گاهی نام و کلمه به اجمال واگذار شده: «عصا از یهود دور نخواهد شد و نه فرمانفرمائی از میان پاهای وی تا شیلو بیاید.» (پیدایش ۱۰/۴۹ ) معلوم نیست که «شیلو» کیست و چه معنا دارد. به هر معنی که باشد کسی است که با آمدن او قدرت معنوی و نفوذ دین یهود پایان می‌یابد. هاکس آخرین معنای آن را «دارندۀ عصا» آورده.

جبل «فاران» که در سفر تثنیه (۲/۳۳) و کتاب حبقوق (۳/۳) آن را محل درخشندگی خداوند و ظهور قدوس وی نشان داده، کجاست؟ آیا نباید همان کوهی باشد که به گفتۀ پیدایش (۲۱/۲) هاجر با فرزندش در صحرای آن ساکن شدند.

پیغمبری که در تثنیه ( ۱۵/۱۸ و ۱۸) از آمدنش خبر می‌دهد که از میان برادران بنی اسرائیل برمی‌خیزد و مانند موسی است و باید از وی شنوا باشند و خداوند کلام خود را در دهان او می‌گذارد، نباید از فرزندان اسماعیل برادر اسحاق باشد؟

آن بندۀ دستگیر شده و گزیده‌ای که به گفتۀ اشعيا ( ۴۲،۲۸،۱۱ ) «روح خداوند در او نهاده شود و خوشی او از ترس خداوند است و داوری را به قانون و عدل دهد و با عصای قدرت بر سر اشرار زند و حكم بالای حكم و قانون بالاي قانون آورد و با زبان ناشناس با یهود تکلم نماید و خدا از او خشنود و متین و آرام باشد. بر امت‌ها به انصاف حکم راند و ضعیفان را پناه دهد، نور امت‌ها و شکست ناپذیر است. چشم کوران را باز و اسیران را آزاد نماید و جلال و ستایش بت‌ها را براندازد، کیست؟ آن صحرا و قریه‌های اهل قیدار و ساکنان کوه سلع که آواز بر می‌دارند و ترنم می‌نمایند و در جزیره‌ها تسبیح می‌خوانند کجا و کی‌ها هستند؟ این عبارت اشعيا «کیست که کر باشد مثل رسول من که می‌فرستم کیست که کور باشد مثل مسلم من.» ( ۹/۴۲) چه معنا و مفهومی دارد؟ مگر مطابق پیدایش (۱۳/۲۵ ) قیدار دومین فرزند اسماعیل نبود که عدنان و قریش از وی پدید آمدند؟

آن شخص الاهی قدرتمند که عدل و حق را با جهاد و شمشیر پایه گذاری نماید و طوائف سرکش را تأدیب نماید (مزمور ۴۵، ۷۲، ۱۴۹) و آن پسر انسان و ستارۀ صبح و صاحبخانه که در میان فتنه‌ها با عصا از شرق طالع شود (متی ۴۲؛ مرقس ۱۳؛ لوقا ۱۲؛ مکاشفه يوحنا ۲) کیست؟ این‌ها نمونه‌هایی است از بشارات و اشارات تحریف یا تأویل گشته یا مسکوت مانده و تفسیر نشدۀ عهدین که با تتبع محدود و در دسترس نبودن کتب موجود برای رساندن مقصود یادداشت گردید.

برای جویندگان دسترسی به این کتب و مآخذ آسان است: «انیس الاعلام»، تأليف فخرالاسلام، کتب علامه شیعه مرحوم شیخ جواد بلاغی، «اظهارالحق» تألیف شیخ رحمت الله هندی، «ردّ اليهود» از مرحوم میرزا محمدرضا جديدالاسلام. مرحوم میرزا محمدرضا از علمای بزرگ یهود بود که در اثر اطلاعات وسیع و مدارک از دسترس خارج شده و با روشن ضمیری به اسلام گرائید و گروهی از کسان وی نیز مسلمان شدند. قبرش اکنون در مسجد مظفری واقع در جنوب تهران است و در لوح قبرش اشعاری به این مضمون منقوش است:
از عرصۀ عدم به وجود آشنا شدم                 در مذهب کلیم خدا پیشوا شدم
در مذهب کلیم و در اخبار انبيا                    دیدم محمد است رسول، محمدرضا شدم

(رحمة الله عليه)

[5] این اوصاف خدائی در تعلیمات پولس هرچه پیش رفته پررنگ‌تر شده و همچنین در انجیل یوحنا که گویا پس از دیگر اناجیل است.

پی‌دی‌اف

انجیل برنابا، ترجمۀ مرتضی فهیم کرمانی،مقدمه سید محمود طالقانی تهران: بی‌نام، 1346.صص یک تا شانزده

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *