معرفی: متن حاضر آیات 1 تا 11 تفسیر سوره اللیل به قلم آیت‌الله طالقانی است که در جلد ششم کتاب «پرتوی از قرآن» آمده است. آیت‌الله طالقانی در تفسیر این آیات می‌کوشد نشان دهد که سیاق سوگندها و بیان مفاهیم متقابل مانند شب و روز و مذکر و مؤنث و آنچه درباره سرنوشت انسان گفته شده، به نوعی نمایش نموداری خطی در راه تکامل و حرکت انسان به سوی غایت خویش است. این جلد که تفسیر بخش دوم جزء سی‌ام است، از سوره اعلی تا سوره ناس را در برمی‌گیرد. تفسیر جزء سی‌ام پس از جزء اول قرآن کریم و در مدت حبس در زندان قصر در نیمۀ دوم دهۀ چهل به نگارش درآمده و پس از آزادی مولف، توسط وی ویرایش و منتشر شده است. لازم است یادآور شویم کتاب‌های «پرتوی از قرآن» از مهمترین آثار آیت‌الله طالقانی است. او راه رهایی مسلمانان از تفرقه و نیز راه رستگاری انسان را در ناملایمات و گمراهی‌های عصر مدرن بازگشت به قرآن کریم می‌دانست. بنابراین پس از سال‌ها تفسیر شفاهی قرآن بر منبر و در جلسات مختلف، از سال 1341 تصمیم گرفت یک مجموعه تفسیر را به رشته تحریر درآورده و منتشر کند.
تاریخ ایجاد اثر: 1346
منبع مورد استفاده: کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد هفتم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 173 تا 181
متن

 

پرتوی از قرآن، جلد ششم؛ تفسیر سورۀ اللیل، آیات 1 تا 11

سورة اللیل، مکّی و دارای 21 آیه است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى ‎(١)‏

وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى ‎(٢)‏

وَمَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى ‎(٣)‏

إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى ‎(٤)‏

فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى ‎(٥)‏

وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى ‎(٦)‏

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى ‎(٧)‏

وَأَمَّا مَن بَخِلَ وَاسْتَغْنَى ‎(٨)‏

وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى ‎(٩)‏

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى ‎(١٠)‏

وَمَا يُغْنِي عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى ‎(١١)

به نام خدای بخشندة مهربان.

سوگند به شب آنگاه که همى پوشاند. (١)‏

و به روز هنگام، آنگاه که تابان مى‌‏شود. (٢)‏

و به آنچه نر و ماده را آفریده. ‎(٣)

همانا کوشش شما بس پراکنده است. ‎(٤)

اما آن کس که ببخشد و پروا گیرد. (٥)

و بهین را راست داند. ‎(٦)‏

پس او را آسان گردانیم براى آسان‏ترى. ‎(٧)

و اما آن کس که بخل ورزد و خود را بى‌‏نیاز گیرد. (٨)

و بهین را دروغ شمارد. (٩)‏

پس او را آسان گردانیم براى سخت‏ترى. (١٠)

و مال او بى‌‏نیازش نگرداند و او را نگاه ندارد آنگاه که پایش بلغزد و پرت شود. (١١)

 

شرح لغات

سعى: کوشش فکرى و عضوى براى رسیدن به مقصود.

شتَّى، وصف مفرد: پراکنده. جمع شتیت (مانند مرضى و جرحى- جمع مریض و جریح): از هم پراکنده‏‌ها.

حسنى، یسرى، عسرى، به ترتیب: بهین، آسان، دشوار. به معناى وصف تفضیلى: بهتر، آسان‏تر، دشوارتر.

تردى: لغزید و پرت شد، رداء دربر کرد. تفعل از ردى: چیزى را شکست، با سنگ بزد، پرت شد، هلاک گشت، بى ‏باکى کرد.

«وَ اللَّیلِ إِذا یَغْشَى‏. وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى. وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الأُنْثَى‏. إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّى»: فعل‌هاى مضارع یغشى، و تجلّى (تتجلى) به حسب مادة لغوى و هیأت فعلى، حدوث تدریجى، و تصریح نشدن به مفعول آن‌ها اطلاق و تعمیم را مى‌‏رساند: شب همى پوشاند آنچه را که روز آشکارش مى‏‌نماید: «وَ اللَّیلِ إِذا یغْشاها». و روز آشکار مى‌‏نماید آنچه را شب مى‏‌پوشاند، سایة شب دامن مى‌‏گسترد، و جنب و جوش زندگان و طبیعت آهسته آهسته آرام می‌گیرد، و بیشتر جنبندگان درجهتِ عکس دامنة تاریکى، به سوى خانه و لانه و آشیانة خود روى مى‌‏آورند، و پوشیده می‌شوند. در میان این پوشش‌ها چراغ‌هاى حواس و ادراکات، یکى پس از دیگرى خاموش می‌شود، تا آخرین حرکت خیال و شعور از کار مى‏‌افتد و پوشیده می‌گردد. شب این‌گونه سراسر ظاهر و باطن عالم را مى‌‏پوشاند. سپس دیرى نمى‌‏پاید که اشعة نور از آفاق دور مى‌‏تابد، و عناصر و قواى حیات را اندک اندک بیدار می‌نماید و برمى‌‏انگیزد، و دامنه‌هاى پردة شب را برمى‏‌چیند، تا آنکه همة افسردگان و خفتگان را گرم و بیدار و فعال می‌گرداند. در میان این تناوب متضاد شب و روز، و تبادل نور و ظلمت، و حرکت و سکون و گرمى و سردى و پوشیده شدن و نمایان شدن آفاق دور و نزدیک، از درون عناصر و فعل و انفعال‌هاى مرموز آن، حیات نمودار می‌شود، و صورت‌هایى رخ می‌نماید، که جز پروردگار بر آن‌ها احاطه ندارد: «وَ ما خَلَقَ الذَّکرَ وَ الأُنْثَى»‏.

اسم ما، در این آیه مانند آیات سورة والشمس، عنوان آن نیروى حیاتى است که به اذن پروردگار متعال، عناصر طبیعت را استخدام می‌نماید، و صورت‌هاى متنوع و زنده پدید مى‌‏آورد. بعضى از مفسرین در این آیه نیز «ما» را به معناى «من» و مقصود از او، ذات مقدس بارى را دانسته‌اند. بعضى «ما» را مصدرى گرفته‌‏اند. این دو معنا برخلاف ظاهر، و تأویل غیر لازم است. و بنابر مصدرى بودن، فعل خلق به معناى مصدر باز می‌گردد و احتیاج به ضمیر فاعل و مقدرى دارد که مرجع مذکورى ندارد. بعضى هم قرائت مجهول و نامشهورى را پیش آورده «و الذکر و الانثى» خوانده‏‌اند.

این توجیهات و تأویلات که براى لفظ «ما» در این‌گونه آیات قائل شده‏‌اند، براى این است که نخواسته‌‏اند فعل «خلق» و امثال آن را به غیر خدا منسوب دارند، و این نسبت را ناروا دانسته‌اند. با آنکه در قرآن، نسبت خلق به غیر خداوند نیز داده شده است: «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کهَیئَةِ الطَّیر» من (مسیح): از گل براى شما چون اندام مرغى مى‏‌آفرینم» (آل‌عمران 3/49) «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذْنِی»: آنگاه که از گل پیکرى پرنده مانند را به اذن من مى‌‏آفرینى» (مائده 5/110) و ادلة شرعى و براهین عقلى، وجود قوا و فرشتگان را که کارشان، به اذن پروردگار، تدبیر و افاضه و تصویر است، اثبات مى‌‏نماید، و هر مسلمانى باید به آن‌ها معتقد باشد.

این سه سوگند: «وَ اللَّیلِ إِذا یغْشى‏...» اشهاد از آیات مشهود انسان است براى نمایاندن و اثبات مقصود نامشهود. دو سوگند اول، اوضاع متقابل شب و روز را مى‌‏نمایاند، سوگند سوم، نظر ناظر را از این ظواهر، به اسرار درونى و قواى آن جلب مى‌‏نماید: این تغییر و تحول و قبض و بسط، عناصر و مواد را براى تابش شعاع حیات مستعد مى‌‏نماید، تا به‌صورت زندگانى، با تجهیزات کامل درمى‏‌آیند، و به سر فصل دوگونه و جداى نر و ماده مى‌‏رسند که هر یک داراى خواص و صفات معین و تعداد محدود مى‌‏باشند. و از ازدواج هر دوگونه و نر و ماده، گونه‌‏هاى متنوع دیگر پدید آمده تا از میان آن‌ها صورت کامل انسانى رخ نموده است. از این پس انسان است که با اختیار و کوشش خود، طرق مختلف حیات را باز مى‏‌نماید:

«إِنَّ سَعْیَکمْ لَشَتَّى»: جواب قسمت‌ها و مورد شواهد است. «شَتَّى»، صفت مفرد، و بر گونه‌‏هاى مختلف دلالت دارد. اگر جمع شتیت باشد، پراکندگى و اختلاف بیشتر را مى‌‏رساند. تشخیص و اختیار هر مطلوبى، شوق رسیدن به آن را در انسان برمى‌‏انگیزد، و شوق، قواى فکرى و اعضاى ارادى را به حرکت و کوشش وا مى‏‌دارد، و چون تشخیص و اختیار افراد مختلف است، کوشش‌ها پیوسته پراکنده و از هم دور می‌شود، و محصول کوشش‌ها که افکار و عقاید و اخلاق و صفات تحقق یافته و صورت گرفته و قابل انتقال است، زمینه را براى پدید آمدن افرادى با صفات و خواص و مشخصات متمایز و از هم جدا، آماده می‌نماید.

«فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى‏ وَ اتَّقىَ‏. وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى‏. فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَى»‏: فاء براى عطف و تفریع، اما براى بیان و تفصیل آیة قبل «إِنَّ سَعْیکمْ لَشَتَّى» است. این آیات و آیات بعد تفصیل و ترتیب دو طریق و خط متمایز و از هم جدایى است که کوشش انسانى در مسیر هر یک از آن‌ها پیش می‌رود، و آثار و سرانجامى دارد. دیگر راه‌ها و کوشش‌هاى پراکنده و نامشخص، در بین این دو خط متمایز و محدود واقع می‌شود، یا در نهایت به یکى از این دو خط متمایز می‌رسد، یا چون راه و سرانجام مشخصى ندارد متوقف می‌گردد.

از این که هیچ یک از دو مفعول فعل «اعطى»، و مفعول فعل «اتقى» ذکر نشده، معلوم می‌شود که خود «اعطاء و اتّقاء» موردِنظر است. و همچنین است ذکر نشدن موصوف «الحسنى و الیسرى». با این نظر، مفعول‌ها و موصوف‌هایى که در تفاسیر براى این افعال و اوصاف ذکر شده، جز بیان نمونه و مصداق نباید باشد. و بعضى از موصوفات مذکور در تفاسیر، با صفت مؤنث الحسنى و الیسرى تطبیق ندارد. و اگر این صفات، مؤنث تفضیلى باشد، موصوف‌هاى آن‌ها نامعین و نسبى است و با سیاق این آیات که کوشش‌هاى پراکنده را شرح می‌دهد، مناسب‌تر مى‏‌باشد، زیرا معناى سعى متضمن حرکت مستمر است، و فعل مضارع «فسنیسره» نیز اشعار به حدوث و دوام دارد. از این‌جهت موصوف‌هاى این صفات نیز پیوسته تغییر می‌نماید و کامل‌تر می‌شود. چنان‌که در بعضى از آیاتى که این‌گونه صفات: حسنى، تقوا، ایمان، کفر، عصیان، آمده، صریحاً یا ضمناً افزایش آن‌ها ذکر شده:

«لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى‏ وَ زِیادَةٌ» (یونس 10/26). «وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى» (النجم 53/31). «وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها» (النساء 4/40). «وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً» (شُوری 42/23). «ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا» (مائده 5/93)

تصدیق، حکم ذهن، بعد از استدلال، بر موضوعات تصورى است، و حسنى صفت موضوع مورد تصدیق مى‏‌باشد. و چون موضوع تصدیق و موصوف به حسنى «وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏» هم مدرکات نظرى و عقلى برتر، و هم موضوعات عملى مانند عدل و احسان و گفتار و کردار نیک‌‏تر است، این‌گونه تصدیق منشأ تحرک و پیشرفت به سوى معارف و کمال علمى و عملى مى‏‌گردد، آن چنان‌که شخص مصدق به حسنى، هر موضوع جمیل و نیک را در‏یابد، موضوع جمیل‏‌تر و نیک‌‏تر برایش رخ مى‌‏نماید، تا در پرتو جمال و کمال و خیر مطلق درمى‌‏آید.

به قرینة ترتیب افعال در این آیه: «أَمَّا مَنْ أَعْطَى‏ وَ اتَّقَى‏ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى‏» اعطاء و اتقاء مقدمة چنین گرایش و حرکت عقلى مى‌‏باشد. اعطای مطلق و بدون ذکر مفعول، صرف هر گونه سرمایه و امور مورد علاقه در راه خیر دیگران است. به این طریق، شخصیت انسان، از خودبینى و پیچیدگى به خود برمى‌‏گردد و استعدادها و دیدش باز مى‌‏شود و به حرکت درمى‌‏آید.

اتقاء (= اخذ وقایه) قواى متحرک نفس را منظم و هماهنگ مى‏‌گرداند، و از مصرف بیهودة سرمایه‏‌ها و انحراف در مسیر هواها و شهوات بازش مى‏‌دارد. همین‌که انسان در شعاع اعطاء، و قدرت تقوا پیش رفت و دیدش وسعت یافت، و استعدادهاى نفسانیش به ثمر رسید، قدرت عقلیش باز و شکفته و روشن مى‏‌شود: «وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى‏». و در این طریق فکرى و عقلى هرچه پیش‏تر رود بیشتر مشمول جاذبه و عنایات پروردگار مى‌‏گردد و خداوند مشکلات و موانع را برایش آسان مى‏‌گرداند: «فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیُسْرَى».

سین «سنیسره»، دلالت بر آیندة نزدیک و عنایت خاص دارد، و ضمیر مفعول آن، راجع به من «مَنْ أَعْطى‏» می‌باشد. چنان‌که در تفسیر آیة «وَ نُیسِّرُک لِلْیُسْرَى‏»، «سورة اعلى» گفته شده این تعبیر خاص، «فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیُسْرَى‏» دلالت بر این واقعیت دارد که همة مشکلات و موانع و سختى‏‌ها، از خود انسان و در وجود او می‌باشد، و همین‌که وجودش به حرکت درآمد، و دیدش باز شد، خود او آسان می‌شود و هرچه مشکل مى‏‌نمود نیز آسان می‌گردد.

«وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى‏. وَ کذَّبَ بِالْحُسْنَى‏. فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى»‏: بخل، در مقابل اعطاء، خوددارى از بذل هر گونه دارایى ذاتى یا اکتسابى است. فعل «استغنى» را متعلق «مفعول بواسطه» مقدر یا مذکور مى‌‏باید: استغنى به عنه، به آن از دیگرى بى‏ نیاز شد. و گاه مفعول آن، همان فاعل، از دو جهت است: استغنى به = خود را به آن از دیگرى بى‏ نیاز کرد. این فعل در این آیه گویا از این‌جهت مطلق و بدون متعلق آمده که بعد از فعل بخل و در مقابل اتقى، واقع شده است: اما کسى که بخل ورزد و با آن بخل خود را از تقوا بى‏ نیاز دارد.

تعلق فعل «کذّب» به وصف «الحسنى»، اشعار به این دارد که به هیچ موضوع و حقیقت نیکو و زیبایى، از جهت نیکى و زیبایى تصدیق ندارد. اگر چیزى را تصور و تصدیق نماید، از جهت جذب به سوى خیر و نیکى نیست، بلکه درجهتِ علایق و شهوات پست مى‏‌باشد. این راه و روش کسانى است که خود را به شهوات و علاقه‌‏هاى مادى محکم بسته و از توجه به دیگران گسسته‌‏اند، و با تعلق به این امور، خود را از تقوا و مسیر انسانى بى ‏نیاز دانسته‌اند. براى این‌ها علم و معرفت و تصدیق به «حسنى» جاذبه و جلال و جمالى ندارد، و معلومات ابزار و وسیله براى به دست آوردن مال و تأمین شهوات است، و در نظرشان جهان با این شکوه و جلال، خشک و مرده می‌نماید.

کوشش و سعى «من اعطى...» چون در مسیر خیر و حق و جواذب آن‌ها مى‌‏باشد، پیوسته انسان ساعى را سبک و آسان می‌گرداند. در مقابل آن، کوشش و سعى «من بخل...» چون درجهتِ مخالف با آن است، ساعى، هرچه در این جهت پیش رود خود پیچیده‌‏تر و دشواری‌هایش بیشتر می‌شود، و چون به این‌گونه پیچیدگى و دشوارى و ماندن در تاریکىِ تکذیب، خوى می‌گیرد، اقدام به هر کار دشوار و رفتن در راه ناهموار، برایش آسان می‌شود : «فَسَنُیسِّرُهُ لِلْعُسْرى»‏. فاء تفریع، پیوستگى این نتیجه را با آن مقدمات، و فعل جمع «نیسر» سنن الهى را می‌رساند.

این گروه تفصیل داده شده در این آیات: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏... و أَمَّا مَنْ بَخِلَ...» چون دوگونة نر و ماده «وَ ما خَلَقَ الذَّکرَ وَ الأُنْثى»‏، گرچه از اصل و قواى حیاتى برآمده‏‌اند، ولى با اختیار خود، از هم ممتاز و مشخص گشته، و چون شب و روز، اندک‏‌اندک در دو جهت مقابل واقع شده‌‏اند: «وَ اللَّیلِ إِذا یغْشى‏» «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى».

این آیات: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏...» «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ» ناظر به سه مرتبه یا مرحلة وجود انسان است: عمل عضوى، خُلقى یا نفسى، عقلى. عمل عضوى: اعطاء یا بخل؛ نفسانى: تقوا یا استغناء؛ فکرى: تصدیق یا تکذیب است.

«وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى»: ما، نافیه، عنه که متعلق به یغنى است، اشعار به دفاع و رفع خطر دارد. اذا، ظرف فعل محقق «تردَّى» است: او را مالش بى‏ نیاز نمی‌گرداند، و از خطر بازش نمی‌دارد، هنگامى که پایش بلغزد و سقوط نماید.

فعل «تردَّى» در ضمن خبر حتمى، چگونگى نهایت کوشش و پایان زندگى این‌ها را مى‏‌نمایاند: این‌ها که بخل ورزیدند و سرمایه‌های مادى و معنوى خود را در راه خیر به کار نبردند، و به مال و طبیعت لغزان آن متکى شدند، و از اتکاء به تقوا و استعدادهاى معنوى خود، خود را بى ‏نیاز پنداشتند، و از هر حقیقت برترى روى‌گردانده و آن را تکذیب نمودند، پیوسته در معرض سقوط هستند و خواهند ساقط شد، و مالى که به آن دل بسته و اتکا دارند، از این سقوط حتمى بازشان نمى‌‏دارد، زیرا طبیعت ماده و متعلقات آن که خود هیچ‌گونه پایه و ثباتى ندارد، و پیوسته در معرض تغییر و فناست، چگونه مى‌‏تواند متکى به خود را نگه دارد. «وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى». چشم‏انداز این‌ها، در میان پیچ و خم زندگى محدود، و راهشان از لبة پرتگاه‌هاى سست و لغزان، و مقصدشان مجهول است، زیرا با اراده و با پاى خود راه نمى‌‏روند، این رشته‌‏هاى مال است که آن‌ها را به این سو و آن سو مى‌‏کشاند و با بالا رفتن و پایین آمدن اعتبارات آن، بالا و پایین مى‌‏روند، و این اعتبارات چنان جزء سرشتشان شده که آن را خود و خود را آن مى‌‏پندارند. همین‌که اعتبار دارند گمان مى‌‏کنند همه چیز دارند و همه چیز هستند، و همین‌که این‌گونه اعتبارشان رفت هیچ مى‏‌شوند. و در نهایت با فرو ریختن مادة تن و علاقه‌‏هاى آن و تغییر طبیعت جهان، در آن سقوط‌گاه نهایى که نامش دوزخ است یکسره ساقط مى‏‌شوند.

مى‏‌شود که معناى ما «وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ...»، استفهام انکارى باشد: و چگونه مال او، بى‏ نیازش مى‏‌نماید و نگاهش مى‏‌دارد، آنگاه که درغلتد، یا در دوزخ بیفتد؟!

نظرى کوتاه در آنچه از مفاهیم و اشارات و ترتیب آیات استفاده مى‌‏شود: گسترش پى‌در‌پى تاریکى شب و فراگیرى آن، و بر آمدن و فروزان شدن روشنایى روز، و ترکیب و تجزیه و فعل و انفعال‌هاى عنصرى، که از تناوب شب و روز برمى‌‏آید، منشأ پیدایش قواى حیاتى و پدیده‏‌هاى مختلف نر و ماده مى‌‏شود و پیوسته پیش مى‌‏رود تا به صورت موجود عاقل و مختارى درمى‌‏آید که با کوشش‌هاى اختیارى خود، و راه‌هاى مختلفى که در پیش مى‏‌گیرد، و عقاید و آراء و اخلاق گوناگونى که کسب مى‏‌نماید، شخصیتش تکوین یافته و هر یک از دیگرى جدا و ممتاز مى‏‌شود، تا حدى که گروهى راه نور و جمال و بقا را در پیش مى‌‏گیرند و گروهى به سوى تاریکى و شرور و سقوط کشانده مى‏‌شوند.

این‌گونه تقابل نیز مانند تقابل روز و شب، و تناوب فرمانروایى آن‌ها، محرک فرد و اجتماع به سوى کمال و بروز استعدادها و تحصیل آزمایش‌هاست...

// پایان متن

پی‌دی‌اف

کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد هفتم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 173 تا 181

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدئویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.
 
 
 
 

دیدگاه‌تان را بنویسید

اگر در رابطه با محتوای فوق اطلاعات تکمیلی دارید، از طریق کادر زیر با کتابخانه «طالقانی و زمانه‌ما» در میان بگذارید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *