«قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ» (١٤٤)
«وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَّا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ» (١٤٥)
«الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ» (١٤٦)
«الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ» (١٤٧)
«وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (١٤٨)
«وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (١٤٩)
«وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» (١٥٠)
گاهی می نگریم به هر سو گرداندن رویت را در آسمان. پس همانا بر می گردانیم تو را به قبلهای که خشنود شوی به آن. پس، اکنون بگردان رویت را به جانب مسجد الحرام. و هر جا باشید شما بگردانید روی های خود را به جانب آن. و همانا کسانی که به آنها کتاب داده شده نیک می دانند که آن حق است از جانب پروردگارشان. و خداوند هیچ گونه غافل نیست از آنچه می کنند. (144)
اگر برای کسانی که به آنان کتاب داده شده، هرگونه نشانه ای بیاوری، از قبله تو پیروی نمی کنند، تو هم پیرو قبله آنان نیستی و بعضی [از] آنها هم پیرو بعضی دیگر نیست. و اگر تو از هوس های آنان پیروی کنی، پس از آنچه تو را آمده از علم، آن گاه تو از ستمکارانی. (145)
کسانی که به آن ها کتاب دادیم می شناسند آن را، آن چنان که پسران خود را می شناسند. و گروهی از آنان هستند که همانا حق را کتمان می دارند و حال آنکه می دانند. (146)
حق همان است که از جانب پروردگارت آمده است؛ پس مباش از شک یابان. (147)
و برای هر کس و هر گروه وجههای است که او گرداننده به آن است. پس، پیشی گیرید به خیرات، هر جا که باشید خدا همگی شما را می آورد. به راستی خداوند بر هر چیزی تواناست. (148)
و از هر جا و هرگاه بیرون آمدی، پس بگردان رویت را سوی مسجد الحرام، و آن بی چون حق است از جانب پروردگار تو، و خداوند نا آگاه نیست از آنچه می کنید. (149)
و از هر جا و هرگاه بیرون آمدی، پس بگردان رویت را جهت مسجد الحرام و هرجا بودید پس بگردانید روی های خود را سوی آن تا مردم را بر شما حجتی نباشد، جز کسانی از آنها که ستم پیش گرفتند. پس نیندیشید از آنها و از من بیندیشید و تا نعمتم را برای شما کامل کنم؛ و باشد که شما راه یابید. (150)
تقلب: سخت زیر و زبر شدن، خود به هر سو گشتن؛ صیغه «تفعل»، پذیرش یا تكلف را می رساند.
قبله: جهت و جایی که به آن روی آورند؛ حال و هیئت روی آوردن به چیزی، چون جلسه.
شطر: سوی، جهت، نیم، نیم از چیزی که [به نیم دیگر متصل باشد.
ممتر: از «امتراء» به معنی شک پذیری، دوشیدن شیر، دست کشیدن به حیوان تا آرام شود؛ وزش باد به ابر تا باران آید.
«قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ». حرف «قد»، به قرینه مقام، تكثیر را میرساند و هیئت فعل «تقلب» (تفعل)، بر مطاوعه (پذیرش) فعل دلالت دارد : بسیار می نگریم به هر سو گشتن روی تو را در اطراف و آفاق آسمان. این بیان بیتابی و شدت انتظار آن حضرت را می نمایاند تا وحی نازل شود و قبله همیشگی مسلمانان را مشخص گرداند.
انتظار برای تعیین و تحول قبله از سال دوم هجرت آغاز شد و گویا مدتی آن حضرت در این حال انتظار به سر میبرد و گاه و بی گاه همی به آسمان روی میآورد و اندیشه خود را به آفاق باز متوجه میساخت و آماده پرتو وحی بود و سخنی به زبان نمیآورد و اظهار نظری نمیکرد. اگر آن آیه با فاصله از آیات سابق که اشارات و بشاراتی به تحول قبله دارد، نازل شده باشد، روی آوردن به آسمان «تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ» از هنگام نزول همان آیات بوده است. شاید منشأ این انتظار و بیتابی، وحي ضمير آن حضرت بوده و پیوسته شدت مییافت؛ زیرا پیغمبران، پیش از وحي صريح الهی، اصول احکام را به اجمال از وحی ضمیر و فطرت خود درمییافتند. با توجه به اینکه میگویند پیش از هجرت، آن حضرت چون به نماز میایستاد روی به کعبه و صخره بیتالمقدس میآورد و پس از هجرت، چون چنین جمعی ممکن نبود و کعبه و بیتالمقدس در دو سمت متقابل قرار داشت، پس یا باید به کعبه، قبله ابراهیم و محل الهام توحید و قیام برای خدا روی آورد و یا به سوی بیت المقدس؛ قبله دربست پیمبران بنی اسرائیل و مرکز قدرت و سلطنت آنان؛ و چون روی آوردن به بیتالمقدس به فرمان صریح وحی نبود، پس از هجرت، آن حضرت در انتظار رسیدن وحی صریح به سر میبرد.
قبله، الهام بخش تفکرها، هدفها، امیدها و دعوتها و تعالیم است. بیتالمقدس، خانه قدس و عبادت و انعکاس پدیده وحی، نبوت، نداها و کوششهای پیمبران است. این مکان و حوالی آن، درهای تعالیم آنان را میگشاید و مقدمه و زمینه تکمیل آن را، تا ظهور آخرین و کاملترین که مصدق آنها باشد، فراهم میسازد. سپس همه این مسائل و الهامات در حصار اندیشههای نژادی بنی اسرائیل و مرزبندیهای آنان محدود گردید.
آنگاه که پیغمبر اکرم و مسلمانان گزیده به مدینه هجرت کردند، اصول رسالت اسلام و پیوستگی آن با رسالتهای گذشته ابلاغ شده بود و انذار و دعوت آن حضرت از حدود خانواده و «انذر عشيرتك الأقربين»[1] و اهل مكه «لتنذر أم القرى و من حولها»[2] و عرب فراتر میرفت. [اما اکنون] باید به همه مردم جهان ابلاغ شود و آیین جهانی و «وسط» او بر جهان پرتو افکند و خود [پیامبر] و همچنین امت اسلامی، ناظر و گواه باشد: وكذالك جعلناكم أمه وسط لتكونوا شهداء على الناس ويكون الرسول عليكم شهیدا[3] پس از این، قبله الهامبخش و جاذب اسلام دیگر نمیتوانست بیت المقدس باشد که محدود به مرزها و الهامات و تعالیم قومی بود.
«فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا». جمع بسیار مؤکد و متکلم و هیئت «فلنولینک»، جاذبه شدید قبله سابق، و شدت و عنایت به قبله دیگر را می نمایاند. تعریف قبله به فعل «ترضاها»، إشعار به این دارد که قبلۀ سابق، با همه جذابیتی که دارد، نمیتواند برای همیشه تو را خشنود کند. آن قبله، با همه قدسی که دارد، در میان مرزهای نژادی محدود گشته و تعصب شدید برتری نژادی، به پای آن خونها ریخته شده و همچنان می ریزد. چنین قبله ای با آیین رحمت و مردمی اسلام سازگار نیست.
اکنون که اسلام در مدینه پایه و شکل گرفته مسلمانان به صفوف منظم جماعت و جمعه درآمده اند و آیات جهاد نازل می شود، باید قبله آنها برای همیشه مشخص گردد، تا در شبانه روز با تشکیل صفوف به آن سوی روی آورند و خود را آماده ابلاغ رسالت و رفع موانع گردانند. چنین قبله ای است که او (پیامبر) را خشنود میدارد. هرچه مسلمانان در اطراف زمین پراکنده شوند و افزایش یابند، باید با روی آوردن به چنین قبلهای مشخص گردند و خشنودی ایشان افزایش یابد: «قبله ترضاها». این خشنودی به علاقه شخصی آن حضرت به خانه موروثی ابراهیم و دیگر پدرانش ارتباطی ندارد، زیرا روح رسالت و وحی برتر از آن است که تحت تأثیر چنین علاقه هایی واقع شود.
«فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ». پس از آیاتی که زمینه فکری و اسرار تحول را بیان کرد، آن پیشگیری و انتظار و بیتابی و وعده «فلنولینک»، این فرمان می رسد: «فول وجهك». وجه، روی ظاهر و روی قلب است؛ نخست قلب باید به سویی روی آورد، آن گاه روی ظاهر.
«شطر المسجد…» به جای «الى المسجد»، ارائه ناحیه مسجدالحرام است؛ زیرا جز برای اطرافیان بیت، محاذات[4] کامل و توجه به خط مستقیم امکان ندارد. تعبیر «المسجد الحرام» نیز به بیت و حریم، هردو اشعار دارد؛ محل خضوع و تسلیم به خدا و حریم او؛ آنجا که تذکارها و سنن و احکامش انسان را از درون اندیشه و خوی، خلع سلاح می کند و غرایز و عاداتی که منشأ سلاحها و جنگ های سرد و گرم است، محدود می گردد و فطرت حق پرستی و تفاهم و خیر بیدار و فعال می شود؛ نه شخص را با خصوصیات شخصی می نمایاند، و نه قومی را با امتیازات نژادی و نه قدرت و اراده ای را، جز اراده خداوند؛ بلکه ابراهیم را از خلال بنا و مقرراتش می نمایاند، ولی با خضوع و تسلیم کامل و در حالی که «ربنا» به زبان دارد: ربنا واجعلنا مسلمين لک [5]. آنجا نه قبله قبله گاهان خودپرست و قدرت طلب است و نه، چون مسجدالاقصی، عبادتگاهش آمیخته با فرمانروایی ملوک بنی اسرائیل و برتری قومی آنان، و نه چون مطلع الشمس فروغ پرستان است، تا تجلی خداوند را در سیاره جامد و محدودی بنگرند که در افقی می درخشد، از افقی روی می تابد و هیچ رازی از حیات و زندگی فردی و اجتماعی بشر را نمی گشاید و چشم انداز تکاملش را مسدود می کند. اگر توحید و تسلیم و اراده خداوند و آیین ازلی اش می بایست در قالب جسمانی ملموس و محسوس درآید تا پیوسته انسان را هشیار نگه دارد و به خود آورد، و فرد و اجتماع و جسم و روح را هماهنگی جذب گرداند، باید در هر حال و هر جا، از هرچه روی گرداند و به مسجدالحرام روی آورد.
«وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ». پس از امر «فول وجهك»، که راجع به شخص رسول اکرم (ص) است، این امر جمعی، با اضافه «وحيث ماکنتم»، متوجه به عموم پیروان است. «وحيث ما» اعم از مکان ( أينما) و شامل زمان و حالات [هردو] است. «کنتم»، جای باز کردن و پایه گرفتن همیشگی مسلمانان را برای رسالت متحرک و گسترش یابنده امت اسلامی می نمایاند.
تکرار فعل «فولوا»، که متضمن رویگرداندن و روی آوردن است، در این آیات به صورتهای متنوع «نولینک، فول، فولوا، موليها»، به دو حرکت منفی و مثبت دلالت دارد: نخست، خود را از هر جاذبه ای رهاندن و از هر قبله و مرکز قدرتی روی گرداندن، سپس روی آوردن به ناحیه مسجدالحرام. مسلمانان در هر جا متمكن شدند (حيث ماکنتم)، و در هر شبانه روز و مفاصل حیات و هنگام نماز و ذبح و مرگ و قبر، باید از جاذبه های جوامع غافل یا اغفال شده و هر قبله و هر جهتی خود را برهانند و به سوی مسجدالحرام، با همه الهامات فکری و حقوقی، روی آورند تا مجذوب و خودباخته هدفها و ایدههای دیگران نگردند و استقلال فکری و عقیدهای و برتری و وظیفه رسالت و نظارت خود را بر دیگران نگه دارند: «کذلك جعلناكم أمة وسط تكونوا شهداء على الناس»؛ و چون مجموع مسلمانان که در اطراف زمین جای میگیرند، به همه جهات مشرق و مغرب و جنوب و شمال روی می آورند، از توجه به جهت خاص (مشرق یا مغرب) و جمود به آن[6] نیز آزادند و وجه خدا را در همه جهات مینمایانند: «وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»[7]، وچون همه در هرجا به مسجدالحرام و الهامات آن روی می آورند، باید وحدت فکر و عقیده خود را نشان دهند و به پیروی از رسالت پیشرو، هرگونه ارتجاع و عقبگرد را نفی کنند: « لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ»[8]
«وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ». «الذين أوتوا الكتاب»، به قرینه، ظاهر در علمای یهود و نصار است؛ ولی چون توده اهل کتاب چنین علمی نداشتند، به احتمال و تأویل، شامل همه اندیشمندان میشود.
ضمير «أنه» راجع به قبله و به اعتبار تحول آن است: نفی و معارضه اهل کتاب از این جهت نیست که قبله یا تحول آن را به حق نمیدانند. آنان از خبر گذشتگان و متون اصل کتاب، یا از آنجایی که کعبه، اولین بنای توحید و بانی آن، ابراهیم، پدر انبیاست و پیمبر اسلام تابع ملت ابراهیم است، میدانند که این قبله و تحول آن حق است. شاید ضمير «أنه» راجع به پیمبر اکرم (ص) باشد که در کتابها و اشارات گذشتگان، یکی از نشانههای او روی آوردن به مسجدالحرام است. پس چون او را حق میدانند، قبله او را به حق میشناسند. انگیزه مخالفت آنها برای نگهداری مرزها و امتیازاتی است که خود ساختهاند نه آنکه از جانب پروردگار باشد.
اهل کتاب، به معنای وسیعتر، اندیشمندان و پیشروان فکریاند. آنها میدانند که اساس جهان و ساختمان انسان بر تکامل و تربیت است و واقعیت و حقی از این آشکارتر نیست، و هرچه مرزهای محدود فكری را بردارد و راه تفاهم و تکامل و تربیت انسانها را باز کند، همان حق و از جانب پروردگار است. هدف پیمبران و مصلحان همین بود که مردم را از نقص و برگشت به عقب باز دارند و محیط تکامل و تربیت را فراهم و باز کنند، ولی پیروان آنها دچار انحراف شدند و به انگیزه امتیازجویی، مرزهای عقیدهای و اجتماعی و جغرافیایی برای تودهها ساختند و [ آنان را] از درک حق باز داشتند. چون این اعمال و ساختهها مخالف حق است، دوام ندارد و گرفتاریها دارد: «وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ».
«وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَّا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ». از این آیه معلوم میشود که آن حضرت از معارضه و مقاومت اهل کتاب رنج میبرد و میکوشید تا شاید قبله حق را بپذیرند و در یک صف درآیند تا دعوت خالص ابراهیم، بانی این خانه، را در برابر دنیای شرک احیا سازند. بیان مؤکد این آیه از جمود و تعصب آمیخته به امتیازجویی آنها پرده برمیدارد و امید آن حضرت را از آنها قطع میکند، تا با ارادۂ قاطع به قبله خود و ادای رسالتش روی آورد: اگر هر گونه دلیل و برهان پیش آری و آیاتی که در قرآن و کلام و شخص توست به آنها بنمایانی، اینها تغییر جهت نمیدهند و پیرو قبله تو نمیشوند. اینان خود میدانند که اگر از این قبله پیروی کنند، باید از همه ساختهها و امتیازات خود چشم بپوشند، با آنکه هرچه چشم دارند به آنها دوختهاند. آنان همیشه خود را متبوع دیدهاند، پس چگونه تابع قبله تو با همه احکام و مقرراتش، میشوند؟
«وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ». تو هم به فرمان و برهان پروردگار، نمیتوانی تابع قبله آنها شوی. جمله اسمیه ثبات را میرساند.[9]
«وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ». از قبله یکدیگر نیز پیروی نمیکنند، گرچه در مخالفت با قبلۀ اسلام در یک صف قرار گرفتهاند. چون مشخص هر آیینی قبله و احکام ناشی از آن است، پیروی از هر قبله، پیروی از آیین است، نه تغییر جهت ظاهری. «بتابع» مشعر به همین است.
«وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ». به سیاق آیات، این خطاب تهدیدآمیز و شدید راجع به مسئله قبله است. این تهدید متوجه کسی است که هیچ گاه از هوای دیگران و خواست خود پیروی نمیکرد و همیشه، به خصوص راجع به قبله، به آسمان وحی چشم دوخته بود: «قَدْ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ»، تا پیروان او و پیشوایان آیینش، پس از علم به حق و تشخیص آن، از هواهای امتیازجویان و عوام پیروی نکنند و در گفتن حق و عمل به آن صریح و قاطع باشند، تا چه رسد به اینکه هواهای هواپرستان را به رنگ دین در آورند و آنها را زیر سرپوش مصلحتاندیشی، توجیه و اثبات کنند. حق، از جانب پروردگار و برای تربیت و رشد خلق است و سوای آن، هوا و باطل و ستم است: «إِنَّكَ إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ».
«الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ». ضمير مفرد «يعرفونه»، راجع به پیمبر یا قبلۀ او، یا هر دو از جهت ملازمت است: آنان که کتاب را دریافته و بدان رسیده اند، این پیمبر و احوال و اخلاق و آیین او، یا قبله و تحول و نشانههای آن را، آن چنان میشناسند که منشأ و مولد و احوال و صفات و دوران زندگی پسران خود را میشناسند.
رجوع از خطاب «يعرفونک» به غایب «يعرفونه»، اشعار بلیغی به معرفت قبلی آنان دارد، از پیش که به دنیا نیامده بودند. این تشبيه بس رسایی درباره شناسایی صفات و مولد و منشأ و دعوت و قبلۀ پیمبر اسلام است؛ زیرا پدران به پسران مورد علاقه خود این گونه نزدیک و شناسا هستند، ولی فرزندان، پدران و نیز برادران و دیگر خویشاوندان، یکدیگر را چنین نمیشناسند.
«وَإِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ». با این گونه شناسایی، گروهی به همان انگیزههای خُلقی، آن حق را با علم به حق، یا با علم به این کتمان، همی پوشانند، و گروههای دیگر را در گمراهی [نگه] میدارند. با این گونه علم و کتمان، دیگر گفتهها و استنادهای اهل کتاب چه اعتبار و ارزشی دارد که این حق پوشان دین فروش بخواهند آیین و پیمبر و قبله مسلمانان را امضا و تأیید کنند.
«الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ». «الحق»، خبر برای ضمير مقدر، راجع به قبله و تحول آن است، و «من ربک»، حال یا خبر دوم است؛ و یا «الحق»، مبتدا و اشاره به حق معهود یا مطلق است و «من ریک»، خبر: آن قبله حق است در حالی که از پروردگار است. به عبارت دیگر، حق همان است که از سوی پروردگار تو آمده است. این مقیاس کلی حق است: هرچه صفت رب را بنمایاند و منشأ تربیت و كمال باشد، آن هم ربوبیت مضاف به شخص رسول (ربک) که ربوبیت تشریعی و برای تربیت انسانهاست. قبله مسجدالحرام، مظهر وسیع و پرمایهای از تربیت فرد و اجتماع و طریق تکامل است.
«فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ». پس شک و تردید در آن راه ندارد. توجه خطاب به شخص رسول، از جهت آن است که او کاشف و مبین حقایق و معارف، و رافع شکوک و تردیدهاست، چه با تابش آیات وحی، غبار شک و تردید بر روحش نمینشست.
«وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا». تنوین «لكل» به جای مضاف اليه مقدر است. «وجهة»، به استعمال شایع، جهتی است که به انگیزه درونی و روی باطن به آن روی آورده شود. ضمیر «هو» راجع به «ربک» است؛ همان رب مضاف که وجهه تو را به سوی رب مطلق گرداند. ضمير «ها» راجع به «وجهة»، و «قبله» مظهر و جهت روی ظاهر است. اگر به قرینه مقام، مضاف اليه «لكل»، ملت یا آیین یا رسول یا همه باشد، جمله اثباتی «هو مموليها»، ناظر به تشریع است؛ هر آیین با ملت یا رسالتی را وجههای است که خداوند، بر طبق شرایط و مصالح، آن وجهه را از سویی به سویی گرداننده است و آن وجهه، پدیده آورنده قبله، و مش هر آیین و ملتی است: قبله ابراهیم و اسماعیل کعبه بود؛ قبله يهود صخره بیت المقدس گشت؛ و همچنین قبله نصارا و دیگر ملل؛ و با تغيير وجهه، قبله به همان سوی گشت که آغاز از آن بود: «ان الزمان قددار»[10].
شاید به قرینه تنوين و تقدير مضاف اليه، مفهوم «لكل»، تعمیم و گسترش بیشتری یابد و همه موجودات را فرا گیرد: جاذبهها و میلهای طبیعی، فطری و تشریعی که هر یک از پدیدههای جهان را در جهت و غایتی خاص میکشاند؛ از مفردات به ترکیبات برتر و برتر و همچنین[11]. همین حقیقت ساری و کلی، برای ارائه هدفهای انسانی و اجتماع آن، به صورت قبله درمیآید. به تناسب این تعمیم، ضمير «هو» [میتواند] راجع به «کل» باشد: هر یک، با انگیزه و تحرير ذاتی یا ارادی خود، برگردانند؛ آن وجهه از سویی به سویی هستند. اما از چه سو به چه سو؟ در آیه تصریح نشده است: از گرایش به ماهیت محدود و پیچیده خود، به سوی ترکیب و پیوستگی، به سوی نیروی جمعی، به سوی بساطت و كمال…[12]
با نظر دیگر، این وجهه، وجه رب مطلق است که در ذوات مضاف و منعکس گشته و به صورت وجهههای متنوع و مختلف تجلی کرده و همه را به سوی رب مطلق میکشاند، تا همه شخصیتها و وجوه فانی و وجه رب باقی بماند: «كل من عليها فان و يبقى وجه ربك ذو الجلال والإكرام».[13] بنابراین، «وجهه» تعبیر دیگری از «امر»، و این آیه رجوع به حق است: «و إلى الله ترجع الأمور»[14]، «آلا إلى الله تصير الأمور»[15] این وجهه و امر رجوع، هر موجودی را مستقیما به سوی مسیر و غایت مشخص آن پیش میبرد، تا به مرحله انسان رسد که تکمیلش با اراده و اختیار است و باید محیطی متناسب با آن فراهم گردد تا هدفش تصویر و مشخص شود و تحرک به سوی هدف در صفات و اعمال ظهور کند و از انحراف و توقف باز داشته شود و میدان مسابقه در خیر بازگردد.
«فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ»، تفریع و جواب شرط مقدار است. هیئت «فاستبقوا»، طلب و کوشش در مسابقه را میرساند. «خیر»، گزیده شده از کمال است: چون هرچه و هر که را وجهه خاصی است که خداوند، یا آن وجهه، رویش را به جهت و سمتی میگرداند، پس به جای کوشش در توحیدِ وجهه یا قبله و اختلاف و تصادم درباره آن، که موجب صرف استعدادها و بازماندن از خیر و کمال میگردد، باید میدان مسابقه در خیر را باز کنید و در آن میدان از هم پیشی گیرید، چه منظور اصلی اختلافات همین است: «لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ…».[16]
امر و تفريع «فاستبقوا»، اشعار به این دارد که وجهة استعدادی و نهادی همه، در جهت خیر است؛ با باز شدن میدان بروز استعدادها و مسابقه برای وصول به خیر، استعدادها به فعلیت میرسد، تا از هر خیر اضافی به خیر دیگر، و از ربوبیتی به ربوبیت برتر تا به خیر و کمال مطلق رسند. [17]
بس که هست از همه کس وز همه رو راه به تو به تو برگردد اگر راهروی برگردد [18]
«أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا». فعل لازم چون به «باء» متعدی شود، مانند أتى به، ذهب به، خرج به، مصاحبت فاعل را با مفعول در جهت حرکت میرساند.«جميعا»، حال برای ضمیر جمع مخاطب است؛ یعنی شما هر جا و در هر وضع که باشید، خداوند شما را همگی با خود میآورد.
اگر معنای وجهه، وجه رب باشد، با مصاحبت و اتیان و جمع، مناسبتر و هماهنگتر است: همان وجهه رب مضاف، که در نهاد هر موجودی جلوه و جذبه دارد، چون با مسابقه در خیر متجلیتر و جاذبتر گردید، شما را به سوی خدا (خیر و کمال و رب مطلق) میکشاند. این کشش و جذب، اثر قدرت نافذ او در وجود و ماهیت همه موجودات است: «إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ».
«وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ». تکرار این امر و متعلقات آن، تأکید و تشدید نسخ[19] سابق و تثبيت لاحق و تعمیم در زمان و مکان و احوال است و زمینه تعلیلها و اسرار، نمودار تحیرها و شبهههاست، تا از هر قبله و وجهه آزاد و برکنده شوند و آسان و يك رو به مسجدالحرام روی آورند و هیچ جاذبه مخالفی قلب و قالب و صف آنان را از قبله مسجدالحرام که الهامبخش تعالیم و شریعت و نظامات و هدفهای اسلام و مشخص مسلمانان است، نگرداند. قید مقدم «وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ»، دورنمایی از ورود و خروج آن حضرت به اعتبار رسالتش، در هر محیط اجتماعی و جغرافیایی و ابعاد زمانی و مکانی و فکری را مینمایاند و اشعار به تطور و تکامل آیینش دارد: او، و در پی او پیروانش، که مبلغ رسالت اویند، در هر جا و هر محیطی [که] تمکن یافتند یا از آن خارج شدند، باید به مسجد الحرام روی آورند: «کنتم خیرَ أمة أخرجت للناس»[20]، نه باید در سرزمینهای دیگر مردم جای گیرند و تحلیل بروند و نه مردم و سرزمینها را اشغال کنند.
«وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّكَ». باید حق را دریابند و خود را مظهر و مجری ربوبیت بدانند و به تربیت خلق بپردازند.
«وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ». این تهدید و برگشت خطاب از شخص رسول به امت، مؤید همان مطالبی است که از این آیه دریافت شده است: خداوند مراقب سمتگیری و حق جویی و سرپرستی شما ملت اسلام است و از آن هیچ غافل نیست و اگر انحراف و ستمگری و سلطه یابی پیش گرفتید، چشم نمیپوشد.
«وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ». درباره چنین تحول پرشکوه و تحول آفرینی، این گونه تکرار و ترتیب مشروح به جای اشارات و ضمایر، در حد اعلای بلاغت و مبین اهمیت آن در آن زمان و برای همیشه است: تو ای پیمبر، از هر وضع که خارج شدی، و شما امت اسلامی، در هر وضع و مکان و بعدی که پایه گرفتید، همه با هم و همه در پی رسول پیشرو، از هرچه روی بگردانید و به سوی مسجدالحرام [روی] آرید.
«لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ». لئلا..، تعلیل اوامر «فول» و «فولوا» است. مفسران، به قرینه آیات گذشته، «للناس» را اشاره به مردم معهود که اهل کتاب اند، فهمیده[21] و گویند: در بشارات پیمبران گذشته تصریح شده است که پیمبر آخرالزمان از نسل اسماعیل و پیرو قبله ابراهیم است. پس، اگر قبله مسلمانان به آن سوی نمیگشت، آنان احتجاج میکردند که این شخص آن رسول موعود و موصوف نیست.
این توجیه مستقیم نیست، زیرا با این توجیه، تصریح به اهل کتاب به جای «للناس»، آن هم در چنین موردی، مناسبتر است. دیگر اینکه اگر پیش از تحول قبله چنین احتجاجی داشتند، در میان افراد خاص از علمای اهل کتاب بوده که به اشارات متون اصلی کتابهای خود آشنا بودند و به یقین این گونه مسائل را به عامه مردم خود نمیگفتند، چه رسد به مشرکان و مسلمانان. بنابر این توجیه، یکی از علل تغییر قبله، بستن راه احتجاج افراد مخصوص، آن هم در میان خود بوده که این با حکمت تشریع هیچ حکم الهی سازگار نیست، آن هم چنین حکمی!
ظاهر «الناس» همان عامه و توده مردم است که همه احکام اسلام برای آنها، و قبله هم باید برای آنها باشد: «انا أول بيت وضع للناس»[22] ؛ «و مثابه للناس»[23] ؛«قياما للناس»[24]؛ «منافع للناس»[25] [26]مردم را بخواهند یا نخواهند، قبلهای، به حق یا باطل، به سودشان یا زیانشان، باید تا به آن روی کرده و در برابر آن سر فرود آورند. قبلههای ادیان گذشته، مراکز قدرت و کاخهایی که در آنها سرنوشتشان تعیین میشود و مرامها (ایدئولوژیها ساخته و پرداخته میگردد، برای همه و در هر زمان نمیتواند قبله باشد. این قبلهها برای ملتی یا طبقهای، و به زبان دیگران است و مردم را از هم جدا و منافع حیاتیشان را سلب میکند و از قیام به حق بازشان میدارد.
قبله اسلام باید با رسالت و هدفهایش هماهنگ باشد و در هر زمان و مکان و از دور و نزدیک همان را به وضوح مشخص سازد. اگر قبلۀ اسلام چنین اعجازی نداشته باشد و با رسالتش که برای همه مردم است، هماهنگ نباشد، ناقص و نارساست، و به مردمی که چشم باز میکنند و مرامها و قدرتها و محیطها چشمشان را نبسته و یکسر محکومشان نکرده و به قالب دلخواهشان در نیاورده، و مردمی که ستمزدگی را احساس میکنند، حق احتجاج میدهد؛ احتجاج بر مسلمانهایی که برای همیشه مسئول رسالت اسلاماند و برای مردم باید خروج و قیام کنند: «أخرجت للناس»[27]، لئلا يكون للناس علیکم حجه.
«إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي». استثناء از مفهوم «لئلايكون»، و به جای تعبیر کوتاه «الا الظالمين»، برای نمایاندن ظلم مستمر و بازمانده از گذشته، و مشعر به منشأ احتجاج است. پس از تحول قبله، روی گرداندن از هر قبله و روی آوردن به مسجدالحرام، دیگر زمینهای برای احتجاج و اعتراض نمیماند، مگر از کسانی که ستم پیشه کرده در راه ستم و سلب حق مردم پیش رفتهاند؛ اینان احتجاج میکنند نه به حق، [بلکه] از روی ستم؛ اینها برای بهره کشی از مردم میکوشند تا مردم را رو به سوی خود و قبلههای ساخته خود، چشم و گوش بسته بدارند و با هر قبله ای که مردم را از هر قبله آزاد می کند، معارضه و احتجاج دارند.[28]
«فَلَا تَخْشَوْهُمْ»، تفریع از «لئلا…» یا جمله آیات قبل و اسرار قبله است[29]. چون این قبله در جهت ربوبیت و برای عموم مردم است، دیگر نباید از مردم نگران باشید؛ مردم به فطرت خود حق جو و آزادمنشاند. وقتی که این قبله را با همه آثارش شناختند، به آن روی میآورند. از طبقه ظالم و حاکم هم نباید نگران بود، زیرا قدرت ظالم [قائم به] مظلوم است و همین که مظلوم قبله خود را گرداند و برای حق قیام کرد، ظالم زایل میشود و دیگر نمیتواند حق را بپوشاند. بنابراین، ضمیر «هم» میتواند راجع به «الناس»، و «الذين ظلموا»، هر دو باشد. فقط باید از خدا نگرانی داشته باشید که مبادا ادب و آداب قبلهاش را، چنان که باید نگه ندارید و رسالت و هدایت آن را نرسانید: «واخشونی».
«وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ». دو تعلیل نهایی دیگر برای روی آوردن به این قبله است؛ [نخست]، تعمیم نعمت رسالت است. این قبله و تعالیم آن درس تمرینی و عملی برای انجام و پیشبرد اصول و فروع رسالت اسلام است؛ به صف در آمدن شبانهروزی و سمتگیری از دور و نزدیک، تشکیل جماعتهای روزانه و هفتگی و سالیانه در آن جهت، توحید فکری و عملی و تفاهم در خطوط اصلی، از میان بردن فواصل فکری و زمان و مکان باید پیوسته مسلمانان را هوشیار دارد و استعدادهای معنوی و مادی آنها را به حرکت آورد. این، نعمتی است که همه گونه نعمت را در بر دارد. دیگر اهتدا: کوشش پی درپی برای رهایی از تحیر و گمراهی در راه یافتن به هر حق و خیری، هدایت به دریافت الهامات مسجدالحرام که راههای توحید و تفاهم را هرچه بیشتر باز میکند، و آن فروغ توحیدی که از ابراهیم در این قبله پرتو افکند و با وحی محمدی (ص)، فروزان شد و گسترش یافت، باید به طریق تكامل بشری و حل مسائل پیچیده زندگی و رفع تفرقهها و ناتوانیها و پراکندهگویی و پراکندهجوییها، پیوسته هادی مسلمانان باشد.
اختلاف طول این آیات و ایقاعات[30] و آهنگ هایی که از شدت و خفت و فصل و وصل و ماده و هیئت لغات و ترکیب کلمات و تشابه و اختلاف حرکات بر می آید، نمودار مطالب و مقاصد و برخوردها و اندیشه هاست که خود روی دیگری از اعجاز قرآن است. مراجعه به دو جزء آخر پرتوی از قرآن، و تعمق در آنچه در پایان هر سوره آمده تا حدی می تواند میزانی برای دریافت این خصوصیات در دیگر آیات باشد.
// پایان متن
[1] «و خویشان نزدیکت را هشدار ده»، الشعراء (۲۶)، ۲۱۴.
[2] «تا [مردم] مکه و کسانی را که پیرامون آنند هشدار دهی» ، شورا (۴۲)، ۷.
[3] «و بدین گونه شما را امتی میانه قرار دادیم، تا بر مردم گواه باشید؛ و پیامبر بر شما گواه باشد»، البقرة (۲)، 143.
[4] رو بروی مستقیم قرار گرفتن.
[5] «پروردگارا، ما را دو تسلیم شونده برای خودت قرار بده»، البقرة (۲)، ۱۲۸.
[6] یعنی خشک شدن و ایستادگی تعضب آلود بر روی جهتی و چیزی.
[7] «و مشرق و مغرب از آنی خداست ؛ پس به هر سو رو کنید، آنجا روی خداست»، البقرة (۲)، ۱۱۵.
[8] «برای اینکه بدانیم چه کسی پیامبر را پیروی می کند از کسانی که بر روی پاشنه های پای خود به واپس می گرایند» ، البقرة (۲)، ۱۴۳.
[9] «تابع» اسم فاعل است و ثبات و نفوذ در درون و دوام را میرساند، برخلاف فعل (ماتبعوا) که حرکت و تغییر و موقت بودن را نشان میدهد.
[10] عبارت ذکر شده در ضمن خطبه ای است که حضرت رسول اکرم که در حجة الوداع ایراد فرمودند، اصل عبارت چنین است: «ألا إن الزمان قد استدار كهيئته يوم خلق السماوات و الأرض..»، مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص ۹۹؛ ج ۵۸. ص ۳۳۹.
[11] «یکی میلست در هر ذره رقاص کشان هر ذره را تا مقصد خاص»
(مثنوی فرهاد و شیرین، وحشی بافقی)
[12] مؤلف، با نظری وسیع، حکم آیه را از تغییر جهت هرکس و هر گروه به قبله ای، به یک قانون کلی اجتماعی در اجتماعات انسانی تعمیم داده اند: همان طور که همه موجودات جهان، در مسیر تکاملی خود، پیوسته در حال تحول از مفردات به ترکیبات برتر هستند، اجتماع انسانی هم، در مسیر تحول از جوامع بدوی و ابتدایی، پیوسته در حال حرکت به سوی گستردگی و کمال اجتماعات انسانی مطلوب و نهایی است.
[13] «هرکسی بر روی زمین است نابودشونده است، و ذات پروردگارت باقی می ماند که دارای جلال و اکرام است». الرحمان (۵۵)، ۲۶ و ۲۷؛ با توجه به مفهوم کلمه «لکل» که با داشتن تنوین یعنی «برای هر کسی است» و می توان آن را به جای «لكل انسان وجهه» نیز خواند، مؤلف در معنای این «وجهه» نظرهای مختلفی داده است، در اینجا چنین نظر داده است که «وجهه» در این آیه، وجه رب مطلق است. وجه را در اصطلاح قرآنی برای الله و رب، به معنای ذات گرفته اند، زیرا درباره پروردگار، روی به معنای عضوی از بدن، درست نیست، لذا «وجه رب مطلق» یعنی ذات مطلق پروردگار که به چیزی اضافه نمی شود، اکتسابی نیست و صفات پروردگار هم همان ذات پروردگار است. وقتی میگوییم: «خداوند علیم است » یعنی خداوند مطلق علم است، نه اینکه علم را به عنوان یک صفت کسب کرده بر ذات خود افزوده باشد، چنانکه در مورد انسان ها چنین است. پس «وجه رب مطلق» یعنی هستی مطلق پروردگار که هیچ اسمی و کسی و چیزی بر آن افزوده نشده است و حتی صفات نیز بر آن افزوده نمی شود، صفات و ذات او یکی است ؛ لیکن وقتی کلمه «وجهه» در تقدیر به «کل» یعنی «هر کسی» اضافه شود، در ذات هر موجودی و از جمله هر انسانی بازتاب یافته در وجود هر کسی به شکل هدف و مطلوب و مقصودی تجلی کرده است، اما همه آن صورت های متکثر که به اشکال و اهداف گوناگون در آمده اند، چون از «رب مطلق» پرتوافکن شده اند، آن ذاتها و هستیها را به سوی «رب مطلق» میکشانند. این جذب و کشش، همه ذاتها و شخصیت ها را به فنا می برد و تنها چیزی که باقی میماند و هستیاش ابدی و بی انجام است، ذات پروردگار است و بس.
[14] «و امور به سوی خدا بازگردانیده می شود». آل عمران (۳)، ۱۰۹ (در پنج آیه از قرآن تکرار شده از جمله: البقره (۲)، ۲۱۰).
[15] «هان بدانید که امور به سوی خدا [ درحال شدن ] بازمی گردد». شورا (۴۲)، ۵۳. امر، چنانکه در ذیل آیه ۱۱۷ در جلد نخست پرتوی از قرآن (جلد ۲ مجموعه آثار) صفحه ۳۶۴ توضیح داده شد، فرمان آفرینش است. هر موجودی که به فرمان پروردگار آفریده شد، باید مراحل تکامل را که همان صیرورت و گردانیده شدن از مرحلهای به مرحله برتر است، طی کند تا اینکه در نهایت به سوی پروردگار بازگردانیده شود. چون «وجهه» نیز، با توضیح پاورقی قبل، جذب کننده ذوات مختلف و کشانند؛ آنها به سوی «رب مطلق» است؛ و با توجه به «الحق من ربک» در آیه قبل، مؤلف «وجهه» را در این آیه، تعبیر دیگری از «امر» گرفته است که پیوسته به سوی خدا باز می گردد، تا اینکه در مسیر تکامل جسمی به مرحله انسان شدن می رسد. در این مرحله، تکامل معنوی انسان با اختیار و اراده خود اوست، لذا باید محیطی متناسب برای این تکامل فراهم کند و هدف را به روشنی مشخص سازد، و با ایجاد صفات کمال بخش در خود و انجام اعمال صالحه (کارهای شایسته)، نشان دهد که بدون هیچ توقف و انحرافی، به سوی هدف نهایی یعنی همان سیر به سوی بی نهایت، در حرکت است.
[16] «بر آن نیست که رویتان را به طرف مشرق و مغرب برگردانید، بلکه بر کسی است که…». البقرة (۲)، ۱۷۷.
[17] «فاء» در «فاستبقوا» حرف عطف تفریع است، و شرط مقدر، و شکل ظاهر فعل امر از باب استفعال که درخواست چیزی است، روی هم رفته معنای زیر را می رساند: پس حالا که متوجه شدید که روی آوردن به مشرق یا مغرب هدف اصلی نیست و این خداست که روی ها را به طرف مقصد و هدف نهایی می گرداند، شما باید برای انجام کارهای نیک برگزیده و بهترین، با یکدیگر مسابقه دهید و با اراده و اختیار خودتان تلاش و کوشش کنید که محیطی متناسب برای پیمودن مسیر تکاملی خود فراهم سازید تا با این تلاش و کوشش استعداد بالقوه خود را به فعلیت برسانید و بدین وسیله از هر عمل خیر و گزیده ای که به عنوان صفت بر اسمی اضافه می شود، به خیر برتر و بالاتری دست یابید و همان باعث پرورده شدن و رشد شما بشود و از این مراحل خیر و رشد به خیر و كمال مطلق دست یابید.
[18] گوینده و منبع بیت شناخته نشد.
[19] نسخ ست (رو به بیت المقدس نماز خواندن)، به وسیله قران (رو به کعبه نماز خواندن).
[20] «شما بهترین امتی هستید که برای مردم از دل تاریخ بشریت بیرون آورده شده اید» ، آل عمران (۳)، ۱۱۰.
[21] مفسران در این باره اختلاف نظر دارند، برخی «ناس» در آیه شریفه را به یهود و مشرکان، و عده ای به اهل کتاب، تفسیر کرده اند مانند تفسیرهای : جلالین، صافی، ابن کثیر و در المنثور، هر یک ذیل همین آیه.
[22] آل عمران (3)، ۹۶.
[23] البقرة (۲)، ۱۲۵.
[24] المائده (۵)، ۹۷.
[25] البقرة (۲)، ۲۱۹.
[26] اشاره به آیاتی است که اسرار کعبه و حج را مینمایاند. (مؤلف).
[27] «کنتم ځير أمة أخرجت للناس… »: شما بهترین امتی هستید که از دل تاریخ برای مردم بیرون آورده شده اید. آل عمران (3)، ۱۱۰.
[28] عربی، پادشاه نو مسلمان غشانی، جبلة بن ايهم، را هنگام طواف کعبه تنه زد و او مشتی به بینی عرب نواخت. همین که در کنار خانه خدا و در مقابل خلیفه در معرض قصاص قرار گرفت، گفت: «این از توده مردم و من از ملوکم!» و مرتد شد. (مؤلف)
[29] فاء حرف عطف تفریع است، یعنی جمله «فلا تخشوهم»: پس در نتیجه از آنان نهراسيد، فرع و نتیجه «لئلا يكون للناس عليکم حجة» یا جملههای قبل که اسرار قبله را در آنها بیان فرموده است، به شمار می رود و مؤلف خود این اصطلاح را توضیح داده است.
[30] هماهنگی و هموزنی کلمات و جملات آیه.
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad