معرفی: متن حاضر تفسیر آیات 217 تا 223 سوره بقره به قلم آیت‌الله طالقانی است که در جلد دوم کتاب «پرتوی از قرآن» آمده است. آیت‌الله طالقانی در تفسیر این آیات ابتدا توضیحاتی دربارۀ جنگ در ماه‌های حرام و در حریم مسجدالحرام می‌دهد و سپس، آیات مربوط به احکام شراب، مستی، قمار و نزدیکی با زنان در مدت عادت ماهیانه را شرح می‌دهد. اثر حاضر، جلد دوم مجموعه شش جلدی «پرتوی از قرآن» است که تفسیر جزء دوم قرآن کریم (آیات 143 تا پایان سوره بقره) را در برمی‌گیرد. این جلد پس از تفسیر جزء سی‌ام به رشتۀ تحریر درآمده و نخستین بار در فاصله سال‌های 1346 تا 1348 به چاپ رسیده است. لازم است یادآور شویم کتاب‌های «پرتوی از قرآن» از مهمترین آثار آیت‌الله طالقانی است. او راه رهایی مسلمانان از تفرقه و نیز راه رستگاری انسان را در ناملایمات و گمراهی‌های عصر مدرن بازگشت به قرآن کریم می‌دانست. بنابراین پس از سال‌ها تفسیر شفاهی قرآن بر منبر و در جلسات مختلف، از سال 1341 تصمیم گرفت یک مجموعه تفسیر را به رشته تحریر درآورده و منتشر کند.
تاریخ ایجاد اثر: 1346-1348
منبع مورد استفاده: کتاب پرتوی از قرآن، جلد دوم، (جلد سوم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 187 تا 211.
متن

پرتوی از قرآن، جلد دوم؛ تفسیر سورۀ بقره، آیات 217 تا 223

 

«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (٢١٧)

«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (٢١٨)

«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ» (٢١٩)

«فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِـحِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (٢٢٠)

«وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ» (٢٢١)

«وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ» (٢٢٢)

«نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» (٢٢٣)

پرسندت از ماه حرام، از جنگ در آن. بگو: جنگ در آن گران و بازداشت از راه خدا و كفر به آن و به مسجدالحرام است و بیرون راندن اهلش از آن نزد خدا بزرگ‌تر است و فتنه بزرگ‌تر است از قتل و پیوسته می‌جنگند با شما تا شما را از کیشتان بازگردانند اگر بتوانند. و هر که از شما از کیش خود برگردد پس بمیرد در حالی که کافر باشد پس اینان اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده و همین‌ها یاران آتش‌اند، در آن جاودان‌اند (217)

به راستی، کسانی که ایمان آورده و آنان که هجرت کرده و در راه خدا جهاد کرده‌اند همین‌ها امید دارند رحمت خدا را، و خدا بس آمرزنده و مهربان است. (218)

می‌پرسندت از شراب و قمار بگو: در آن‌ها گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم است؛ و گناه آن دو گران‌تر از سودشان است. و می‌پرسندت که چه چیز انفاق کنند. بگو: گذشت را. این چنین بیان می‌کند خدا برای شما آیات را، باشد که همی بیندیشید. (219)

در دنیا و آخرت؛ و می‌پرسندت از يتيمان. بگو: اصلاح به سود آنها بهتر است. و اگر با آنان آمیزش کنید، پس برادران شمایند و خدا مفسد را از مصلح می‌داند و اگر می‌خواست، شما را دچار سختی می‌ساخت، به راستی خدا عزیزی حکیم است. (220)

به زنی مگیرید زنان مشرک را تا آن گاه که ایمان آورند. همانا کنیز مؤمن بهتر از زن مشرک است و گرچه شیفته کند شما را، و زن مدهید مشرکان را، تا آن گاه که ایمان آورند. و به راستی یک بندۀ مؤمن بهتر است از مشرک، گرچه به شگفتی آورد شما را. اینان به سوی آتش همی خوانند و خدا به سوی بهشت می‌خواند آمرزش به اذنش و به روشنی بیان می‌کند آیاتش را برای مردم، شاید آنان یادآور شوند. (221)

و می‌پرسندت از حال حيض. بگو: آن آزاری است. پس، از زنان در حال حیض کناره‌گیری کنید و به آنان نزدیک نشوید تا آنکه پاکیزه شوند. پس آن گاه که پاکیزه شدند، بیایید آنها را آن سان که خدا امر کرده است. همانا خدا دوست می‌دارد توبه کاران را و دوست می‌دارد پاکی‌جویان را. (222)

زنان شما کشتزار شمایند؛ پس بیایید کشتزار خودتان را هر گونه که خواهید. و پیشی گیرید برای خود و پروا گیرید خدا را، و بدانید که همانا شما ملاقات کننده خدایید و بشارت ده مؤمنین را. (223)

شرح لغات

صد: از رسیدن مقصود بازداشتن؛ روی گرداندن؛ راه را بستن؛ مفهوم منع اعم از صد است.

حبط: نابودی؛ تباهی؛ فروکشیده شدن همه آب چاه؛ نوعی گیاه سمی؛ بیماری و نفخی که از آن گیاه در شکم حیوانات پدید می‌آید.

الخمر: مایع مسير؛ از خمر (فعل ماضی): او را پوشاند؛ شهادت را کتمان کرد؛ آرد را خمیر کرد؛ دو چیز را در هم آمیخت؛ غذا یا میوه دگرگون شد. مسکر را از این جهت خمر می‌گویند که عقل را می‌پوشاند و یا اندیشه‌های درهم پدید می‌آورد.

الميسر: قمار؛ از یسر: آسانی، نرمی، لزوم و گردن گیری؛ از يسار بی نیازی. قمار را از این جهت میسر گویند که مالی به آسانی به دست می‌آید یا از دست می‌رود و یا کسی آسان بی نیاز می‌شود.

المحيض ( به معنای مصدر یا مکان حیض): خونی که در روزهایی از ماه از رحم زن خارج می‌شود؛ روان شدن آب.

عفو: چشم پوشی، گزیده هر چیز، مال زاید، عمل شایسته، دانش افزون، پاکی درون.

«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ». قتال فيه، مورد سؤال و بدل از «الشهر الحرام» است. این تبدیل مشعر به تعظیم شهر حرام و تعلیل حرمت قتال در آن است: چون ماه حرام دارای حریم و حرمت است، جنگ در آن گناهی سنگین و بزرگ است: «قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ». نکره آمدن «قتال» باید اشاره به نوع جنگ ابتدایی و غیردفاعی و محدود یا وسیع باشد. «الشهر الحرام بالشهر الحرام» که ظاهراً پیش از این آیه نازل شده، مبين جواز دفاع و تقابل با دشمن در ماه حرام است. حرمت ماه‌های مخصوص، چون حرمت حریم کعبه، از سنت‌ها و توابع مسجدالحرام بوده که اسلام آنها را تثبیت کرده تا مکان و زمان امنی در میان مرزهای قبیلگی و ملی باشد، و تا مردمی که در پشت مرزهای خود سنگر گرفته پیوسته در حال جنگ‌اند، بتوانند خارج شوند و به مرز نامحدود امنیت انسانی و عقیده‌ای وارد شوند و با دید وسیعی یکدیگر را بشناسند که همه بندگان خدایند و در سرزمین خدا به سر می‌برند. اگر ابقای این حرمت‌ها و سنن در شریعت اسلام برای مراعات سنن عرب جاهلی و عقاید و عواطف آنها بود، می‌بایست چون اسلام پایه گرفت و قدرت یافت، مانند دیگر سنن جاهلی، آنها را نسخ کند. «وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ»، عطف به «کبیر»، و ضمیر «به»، راجع به «الله» یا «الشهر الحرام»، و «المسجدالحرام»، عطف به ضمیر «به» است: بگو کارزار در ماه‌های حرام بسی گران و جلوگیری از راه خدا و کفر به خدا یا ماه‌های حرام و کفر به مسجدالحرام است. شکستن حرمت و امنیت ماه حرام و حریم کعبه، در دنیای سراسر جنگ و ناامنی، خود گناهی بزرگ و نیز موجب گناهی دیگر است که «صد» از راه خدا و قرب او و توحید خلق است و نیز کفر به حكم و شریعت خدا و کفر به مسجدالحرام و پوشاندن آیات و الهامات آن است، و شايد «المسجدالحرام»، عطف به «سبيل الله» یا «الشهر الحرام» باشد: قتال در آن «صدّ» از راه خدا و کفر به آن و «صدّ» از مسجدالحرام است؛ یا: از تو می‌پرسند از شهر حرام و مسجدالحرام.

«وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ». و إخراج أهله، مبتدا و ضمایر «اهله» و «منه»، راجع به مسجدالحرام و «اكبر عندالله»، خبر و به تقدير «منه» است: بیرون راندن اهل مسجدالحرام از آن گناهی بزرگ‌تر از جنگ در ماه حرام است، زیرا هم شکستن حریم بیت الله و هم حرمت حق اولي انسان است؛ و فتنه و آشوبگری، که با وسیله تحریک افکار بر فساد و انحراف از اندیشه و استنتاج منطقی که موجب گمراهی و ستیزه شوند، یا به وسیله شکنجه و آزار افراد تا از تعقل و اختیار طبیعی خود منصرف شوند و تسلیم تحمیل گردند، گناهی بزرگ‌تر از قتل است، چون فتنه منشأ قتل مواهب و استعدادها و کشتارها می‌شود.

مفسران گفته‌اند که این آیه ناظر به سرية[1] «عبدالله بن جحش» است.[2]

رسول خدا (ص)، هفده ماه پس از هجرت و دو ماه پیش از جنگ بدر، هشت تن از مهاجران قریش و هم پیمانان آنها را، به فرماندهی عبدالله بن جحش، که پسر عمه آن حضرت بود، گسیل داشت و نامه‌ای به او داد که پس از دو روز راهپیمایی آن را بگشاید و به دستور آن عمل کند و همراهانش را [در عمل به آن] آزاد گذارد. پس از دو روز که نامه را گشود، در آن این فرمان بود: «راه خود را پیش گیر تا در نخله، بین مکه و طائف، فرود آیی و مترصد قریشیان باش و اخبار آنها را دریاب». [عبدالله] چون نامه را خواند، همراهانش با وی هم قدمی کردند و پیش رفتند. در حدود نجران، سعد بن وقاص و عتبه در پی شتران گم شده خود رفتند و عقب ماندند. [آن گروه] چون به نخله فرود آمدند، متوجه شدند که کاروان تجارتی قریش وطائف، زیر نظر عمرو الحضرمی، از آن حدود می‌گذرد.

بعضی از افراد سره، به استناد نداشتن فرمان و شبهه حلول آخر ماه جمادی الثانية، يا اول رجب، تعرض به کاروان را جایز ندانستند، بعضی دیگر گفتند چون به افرادی از قریش و کاروان آنها دست یافته‌ایم، باید فرصت را مغتنم بشماریم. در این میان، واقد بن عبدالله تیری به سوی عمرو الحضرمی رها کرد و او را کشت و، پس از آن، دو تن از کاروانیان به اسیری درآمدند و مسلمانان اموال آنها را تصرف کردند. گویند: ابن الحضرمی اولین کشتۀ قریش به دست مسلمانان بود. چون این خبر به قریش رسید، نامه یا نمایندگانی نزد رسول خدا (ص) فرستادند تا معلوم شود که آیا آن حضرت قتال در ماه حرام را حلال کرده است؟! گویند این آیه در جواب این سؤال نازل شد و پس از آن رسول خدا (ص) ديه ابن الحضرمی را پرداخت و اسیران و اموال قریش را به آنها بازگرداند.

«وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا». و لا يزالون، نفی منفی و مشعر به ثبات و دوام فعل، «يقاتلونکم» خطاب به همه مسلمانان، و اضافه «دینکم»، مشعر به دینی است که مخاطبان خود با کوشش دریافته‌اند. «إن استطاعوا»، به قدرت ایمان و ثبات مسلمانان دلالت دارد. این خطاب برای هشیاری مسلمانان به وضع و سنگرگیری و فتنه‌جویی دشمنان شرک پیشه است: با آنکه قتال در ماه حرام گناهی بزرگ است، شما نباید از دشمنان خود غافل و دست بسته باشید، چه آنها در هر زمان و مکان و در هر شرایط از جنگ فرساینده با شما باز نمی‌ایستند، تا اگر بتوانند شما را از دینی که دارید یکسر برگردانند، و برای رسیدن به این مقصود نه پاس حرمت ماه حرام را می‌دارند و نه مسجدالحرام را. این همان فتنه‌ای است که از هر کشتاری سخت‌تر است.

«وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»: يرتدد، بدون ادغام (يرتدّ) برگشت و قطع با تزلزل و «عن دينه»، اعراض از دین را می‌رساند، قید «فیمت و هو کافر» به ربط عمل و آثار و انعکاس‌های آن با مرتد تا هنگام مرگ، و قطع ربط و حبط آن پس از مرگ دلالت دارد، و معلوم است که این آیه ناظر به اعمالی است که ناشی از عقل و اختیار ایمانی باشد و آثارش محدود به دنیا نباشد. زیرا اعمال انسانی نمودار قصد و تعقل و اختیار است و هرچه منشأ قصد بالاتر و کامل‌تر باشد، اثر و انعکاس اعمال وسیع‌تر و بیشتر می‌شود؛ مانند نیروها و محرکات طبیعی که هرچه نیروی محرک بیشتر باشد، امواج و انعکاس‌های آن مؤثرتر و وسیع‌تر می‌گردد. منشأ اعمال حیوانی، که نیروی حیات و تولید است، وسعت و قدرت تکثیر و بقایش بیشتر از اعمال طبیعی است. نیرومندتر از اینها اعمالی است که ناشی از قصد و اختیار باشد که، به مقیاس قدرت تعقل و تصور و سنجش، به صورت نیک و بد و خیر و شر در می‌آید و آثار قانونی و جزایی دارد. اگر اعمال، ناشی از ایمان و عقیده به مبادی عالی و ثابت باشد، آثارش از مرز طبیعت می‌گذرد و بقا و ثبات می‌یابد. قرآن ایمان و اعمال ناشی از آن را منشأ بهشت جاودان می‌نمایاند. «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا»[3]، و اعمال خیر و شری را که ناشی از ایمان و وابسته به آن نباشد، بی ثبات اعلام می‌کند که در میان دنیا و عوامل متضاد آن گم و حبط می‌گردد: «وَالَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْسًا لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ»[4]. مرتد می‌تواند حیات ایمانی و اعمال ناشی از آن را پیش از مرگ و خشکیدن سرچشمه ایمان، تجدید و نامی گرداند. ولی همین که مرگ رسید و با کفر از دنیا برید اعمالش حبط می‌گردد «وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ ..» و چون اعمال پس از کفر و ارتدادش در جهت دنیا و اوهام و شهوات است، محصولی جز دوزخ ندارد: «وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ».

«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ». تکرار و فصل «الذين»، و عطف و وصل «جاهدوا»، مشعر به این است که با تحکیم و کمال ایمان و مشخص شدن هدف‌های آن، راه هجرت و جهاد که ملازم با هم و سبيل الله است، گشوده می‌شود. این تکامل ایمان در مقابل ارتداد به سوی جاهلیت شرک آمیز و تاریکی کفر است. آنان از علاقه‌ها و جواذب دنیا هجرت می‌کنند و به محیط پرفروغ جهاد که نوعی از هجرت است، بر می‌آیند؛ و اینان به سوی تاریکی شرک و کفر می‌گرایند. «أولئک»، مبين تعظيم آنها و تحکیم خبر «یرجون...» است. رجاء، امیدی است که اسباب و وسایل آن فراهم شود، در مقابل آرزو (أمنيه) که اندیشه‌ای است بدون نظر به اسباب و فراهم آمدن وسایل. رجاء از صفات الهی (یا رجاء من لارجاء له)[5]، و امنيه القای شیطانی است «لَأُمَنِّيَنَّهُمْ [6]؛ أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ[7]». رجاء، نظر به رحمت و جالب مغفرت و رحمت خاص است: «يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»، و أمنیه، از رحمت و مغفرت دور می‌دارد و به اعمال آرزوانگیز وامی‌دارد، چون شراب و قمار که مستی و پستی می‌آورد:

«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا». این سؤال و دیگر سؤالاتی را که در قرآن ذکر شده مردمی پیش آورده‌اند که پرتو وحی دیدشان را باز کرده و به مسائل و مصالح و مفاسد خود آشنا شده بودند. می‌گویند این آیه پس از اشارات و تعبیرات محدودی نازل شده که مسلمانان را به مفاسد شراب آشنا می‌ساخت، از جمله آیه «وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا»[8] که «سكرا» در مقابل «رزقا حسنا» آمده است، البته اگر معنای سكر در این آیه مایع مسير باشد، اشاره این آیه و نهي «لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنتُمْ سُكَارَىٰ»[9]، مؤمنان هشیار را به مفاسد این مایع شایع هشیارتر ساخت. بیان این آیه: «فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ … وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا»، مسلمانان را به اندیشه و سنجش سود و زیان خمر و میسر متوجه کرد تا آنکه حکم حرمت قطعی آنها را آیه «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ … رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ»[10]  اعلام داشت. پس از بیان این آیات و امر به اجتناب از خمر و میسر، مسلمانانی که روحشان از ایمان نیرومند و سرشار شده بود و دیگر نیازی به برگشت به این عادات و تخديرها و سرگرمی‌ها نداشتند، آنها را ترک کردند.

چون منشأ شيوع و آثار شراب و قمار و اعتیاد به آنها همانند است، با هم مورد سؤال واقع شده‌اند. «إثم كبير» که به صورت نکرۀ موصوفه آمده، ثبات و دوام و سنگینی گناه خمر و میسر را می‌رساند. «منافع»، به صورت جمع و تعلق آن به «الناس»، بی ثباتی و پراکندگی منافع آنها را می‌نمایاند. «إثم»، که در مقابل «منافع» و به جای «فيهما ضرر» آمده، بر گناه زیان بخش و نامحدود آنها در مقابل سودهای محدود دلالت دارد: گناه بزرگ و سنگینی که فکر و اعضا و اجتماع و اقتصاد را فرامی‌گیرد.

هرچه تجربیات پزشکی و بهداشتی و همچنین مطالعات اجتماعی پیش می‌رود و عمیق‌تر می‌شود، زیان‌ها و آثار شوم این مایع سمى آشکارتر می‌گردد. مواد الكلى از همان وقتی که به کام انسان سالم می‌رسد، طعم و بوی آن اعلام ناسازگاری و خطر می‌کند؛ پس از آن نسوج و غده‌های ذائقه و گلو و معده را می‌سوزاند و حرکات و ترشحات گوارش را مختل می‌کند و موجب زخم معده و روده و تورم کبد می‌شود. و چون وارد خون شد، مانند میکروبی که حمله ور می‌شود، جهازات خونی ملتهب می‌گردد و حرارت بدن افزایش می‌یابد، تا این ماده سمی و جذب نشدنی را از بدن بیرون براند. حالت مستی همان عکس‌العمل این التهاب‌ها و فتورهایی است که در مغز و اعصاب رخ می‌دهد. در این حال، همه چیز در نظر مخمور دگرگون می‌نماید؛ عقده‌ها و کینه‌ها باز و وسیع می‌شود؛ بی باکانه به هر جنایتی اقدام می‌کند؛ دوست را دشمن و منفور را محبوب و زشت را زیبا و جُل را دیبا می‌نگرد. گاه خود را قهرمان می‌پندارد و فریاد می‌کشد و مبارز می‌جوید، و گاه زبون و متملق می‌شود؛ و به هر حال وسیله تفریح و استهزای دیگران است. می‌گویند: مستی خاضعانه با ادرار خود وضو می‌ساخت و در همان حال با دقت دعای «اللهم اجعلني من التوابين» می‌خواند! سرانجام میگساری، تصلب شرایین و بزرگی شکم و برآمدگی حدقه چشم و زشتی چهره، آن گاه سکته و فلج عضوی و دیوانگی علاج ناپذیر و مرگ زودرس و سرایت ارثی به نسل است.

آثار شوم و خطیری که مسنجر در جهازات بدن و زندگی اجتماعی و اقتصادی دارد، چون محدود به جهتی نیست، نمی‌توان چنان که باید توصیف کرد، برای ارائه آن می‌بایست دانشمندان اجتماعی و پزشکان و حقوقدانان بررسی‌ها کنند و احصائیه‌ها آمارها نشان دهند و کتاب‌ها بنویسند، تا معلوم شود که چه استعدادهایی را از میان می‌برد و چه زندگی‌هایی تاریک و گسیخته می‌شود و چه جنایاتی به بار می‌آورد و چه اسراری که نباید آشکار شود، به آن کشف می شود و چه بار سنگینی در بودجه کشوری و برای نگهداری و جلوگیری از جنایات می افزاید[11]. کلمه جامع درباره شراب همین تعبیر قرآن است: «إثم كبير». به گفته یکی از پزشکان غرب : «نیمی از میکده ها را ببندید، تا نیمی از بیمارستان‌ها بسته شود» و ما می گوییم: و هم بیشتر زندان ها و دستگاه های انتظامی و قضایی. قمار نیز در این گونه آثار در ردیف شراب است: اتلاف استعدادها و وقت‌ها؛ انحراف از تفکر و اندیشه مستقیم و اعمال سنجیده و ثمربخش و اتكال به بخت و اتفاق و ناتوانی برای درک علل حوادث و وقایع زندگی و قام به اعمال صحيح. قمارباز چون ببازد، کینه می‌اندوزد و باید در آتش دشمنی و بینوایی بسوزد یا بستیزد و یا دم نزند؛ و چون ببرد، گمان می‌برد که بر همه سختی‌ها پیروز شده در پوست خود نمی‌گنجد؛ و چون بدون رنج و به اتفاق مالی به دست آورده، به آسانی و بیهوده آن را از دست می‌دهد و در نتیجه، باید همیشه در حال خودخوری و یا ستیزگی و بینوایی معنوی و مادی به سر برد. آیا برای این گونه مردم زندگی امید بخش و سامانی دیده شده است؟ اگر این بیماری از طبقه چپاولگر به طبقات مولد سرایت کرد، منابع ثروت بایر می‌ماند و زبونی و بینوایی همه را فرا می‌گیرد. قماربازی که اثر ثابتش کینه‌توزی و تهیدستی است، به تخدير شراب و مانند آن می‌کشاند و می‌گساری، که اندیشه و حرکت مغز را می‌بندد، به سرگرمی قمار و آلودگان به این دو، با آنکه مواهب انسانی و شرف و مال را می‌بازند، سفيهانه به خود می‌بالند!

منافع پراکنده و گذرا و محدودی که شراب و قمار برای عامه مردم دارد، و این آیه با تعبیر و «منافع للناس» به آنها اشاره کرده، شاید از قبیل تأثیر شراب در تسکین بعضی از بیماری‌ها باشد؛ مانند تسهیل هضم و تکثیر ادرار و تقویت شهوت و برافروختگی گونه‌های زرد؛ و همچنین، پدید آوردن بی باکی در میدان جنگ و ستیزه و یا محبت و نشاط گذرا و یا باز شدن دست می گسار و قمارباز ممسک به بخشش. از اینها گذشته، آنچه از نظر عامه مردم سود پنداشته شده (للناس) - و همین پندار از قدیم منشأ و سبب شيوع شراب و قمار گردیده - به همان انصراف از آلام درونی و حوادث ناگوار و گریز از واقعیات زندگی و تسکین موقت است. مردمی که نه چون حیوانات، فاقد درک‌اند و نه چون انسان مترقی، درک برتر و ایمان و هدفی دارند و معنای حیات را نفهمیده‌اند، ناچار باید همان شعله دودآلود و بی فروغ خرد و اندیشه را هم یکسر خاموش کنند و خود را به مرتبه دیگر حیوانات تنزل دهند و به لانه و پناهگاه‌های وهمی روی آورند. اگر مردمی، چون مسلمانان پیشین و پیشرو، رشد یافتند و چشمشان به حقایق عالم و واقعیات زندگی باز و دل‌هاشان به یاد خدا آرام شد «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[12]، خود از این لانه‌ها و پناهگاه‌های تسکین و تخدیر که از رسوبات دوره‌های جاهلیت بشر است، بیرون می‌آیند. این گونه مردم به استقبال حوادث می‌روند، نه آنکه بگریزند؛ آلام را وسیله کمال می‌نگرند، نه آنکه جویای این گونه وسایل تسکین و تخدیر باشند. با چنین تحول فکری و جهان بینی و راه‌یابی به سوی دارالسلام بود «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً»[13] که این سؤال را از مرجعی که محیط به مصالح و مفاسد است پیش آوردند: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ...».

این هم تمدن صنعتی مادی است که دید علمی‌اش تا اعماق اشیا و فضا پیش رفته، ولی از ارزش‌ها و مواهب انسانی چشم پوشیده و به خوي‌ها و عادات جاهلیت برگشته و همین چشم به ثروت محرومان و تأمین انگیزه‌های حیوانی خود دوخته و برای سلامت و امنیت و رشد و آزادی انسان‌ها، چنان که باید نمی‌اندیشد؛ و اگر هم بیندیشد، راه و طریق مستقیمی نمی‌یابد. نباید امید داشت که این گونه مسائل در اجتماعات واژگون و منحرف شده از طریق کمال اصلی انسان‌ها، چندان به چشم آید و درگیر شود؛ چنان که در زمان‌های گذشته و میان ملل قدیم و ادیان محدود نیز مورد نظر و بررسی نبوده است. این آیین جامع و دین آسمانی است که ناظر به همه جهات مصالح و مفاسد است و هر مسئله را جواب می‌گوید.

در جواب این آیه از مسئله خمر و میسر، حکم صریحی نیامده تا راه تفکر و اجتهاد را به روی مردم بصیر باز کند، و در هر موضوعی که ضرر و سودش در نظر عموم به هم آمیخته و تبیین نشده بیندیشند و حکم شرع را مبتنی بر این دو اصل عقلی بدانند: ۱- دفع ضرر، گرچه احتمالی باشد، مقدم بر جلب نفع است؛ ۲- آنچه زیانش بیش از سودش باشد، باید تحریم شود: «قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا».

«وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ». بیشتر مفسران کلمه «العفو» را در این آیه به معنای مال زاید از احتیاجات زندگی دانسته‌اند. عطف و پیوستگی این سؤال با سؤال از خمر و میسر و نیز وضع زندگی مالی عرب جاهلیت و شهرنشین مؤيد همین معناست، زیرا شراب و قمار، با اشکال مختلف، برای آن مردمی که تجارتشان محدود بود و صنعتی هم نداشتند، هم وسیله درآمد و هم انفاق بود. با پس مانده‌های انگور طائف و خرمای يثرب شراب می‌ساختند و در خانه‌هایی بزم میگساری می‌آراستند و چون سرمست می‌شدند، به قمار و بخت آزمایی (ازلام و انصاب) می‌پرداختند و گوشت‌های شتران باخته را در میان خود و تهی دستان تقسیم می‌کردند. پس از هجرت و تحريم شراب و قمار، این راه درآمد و انفاق به روی مسلمانان بسته شد. برای مسلمانان مدینه، که مأمور به تعاون و انفاق بودند، پس از سؤال از حکم شراب و قمار، این سؤال پیش می‌آمد که چه انفاق کنند؟ جوابی که در این آیه آمده چنین است: «العفو» (مال زايد). امر به انفاق مال زاید گویا مبنایی برای تعیین زاید از نصاب و مؤونه سال، در زکات و خمس، و مشخص کردن مقدار آنها در مرحله اجرایی و قانونی و در محیط تعاون اسلامی گردیده است و بیش از آنها، این اختیار به اولیای اسلامی داده شده تا، در موارد ضروری و پیشامدها و به مصلحت مسلمانان و تعدیل وضع زندگی مالی، دادن اموالی را که زاید بر ضرورت و نیاز اولی افراد و خانواده‌هاست فرض کنند.

و شاید «العفو»، به معنای مصدری «گذشت» - که متبادر از آن است - باشد. این معنای وسیع خلقی و معنوی «عفو»، مبدأ هرگونه گذشت است: گذشت از خودخواهی و سودجویی؛ گذشت از چشم داشتن به حقوق و اموال؛ و چشم‌پوشی از لغزش‌های دیگران و گذشت از مال در راه خیر و خدمت. انفاق، به معنای لغوی راه یافتن از درون خود به سوی دیگران است. در واقع آنکه مال می‌دهد و گذشت خلقی و راه معنوی با دیگران ندارد، اهل عفو و انفاق نیست، زیرا عفو و انفاق خلقی و واقعی گذشت و برتر آمدن از جاذبۀ تعلقات شخصی و از میان بردن فاصله‌های درونی با دیگران است که فرد را به جمع و همه را به خدا می‌پیوندد و کسی که دارای عفو باشد، مالک و متصرف واقعی در مال و همیشه و در هر حال منفق است.

«كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ». کذالك اشاره به بيان حكم خمر و میسر و انفاق و اصول تشریع آنهاست، که همان اصول فطری و عقلی مرتکز در نهادهای سالم و رکود یافته در درون استعدادهاست. منظور از «الآيات» در این آیه، نشانه‌ها و نمودارهای این اصول عقلی است. «لعلکم تتفكرون...» غایت و چشم انداز نهایی تبیین آیات یا عمل به احکام آن را می‌نمایاند.

ظرف «في الدنيا والآخرة»، متعلق به «يبین الله» یا «تتفكرون» است: این گونه خداوند آیات را درباره دنیا و آخرت تبیین می‌کند؛ تا شاید در شناخت زندگی دنیا و آخرت همی تفکر کنید و با اندیشه و تفکر در این اصول مبین، خود راه اجتهاد و دریافت احکامی را که راجع به دنیا و آخرت است دریابید و با عمل و اجرای احکام دریافت شده، محیط مساعدی پیش آورید که طریق تفکر و رشد عقلی به روی شما باز و بازتر گردد و آثار محیط آلوده جاهلیت، که سرگرمی به شراب و قمار و مال اندوزی از مظاهر آن است، یکسره محو شود. تصریح به دنیا و آخرت با هم و تقدیم دنیا، به این حقیقت اشعار دارد که چگونگی بینش و دریافت دنیا پیش درآمد و پیوسته به آخرت است: «وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِ أَعْمَىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلًا»[14]، «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ»[15]

قاریان و کاتبان قرآن «في الدنيا والآخرة» را، با آنکه پیوسته به این آیه است، در آیه بعد ضبط کرده‌اند!

«وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَّهُمْ خَيْرٌ وَإِن تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ». یکی از نابسامانی‌ها و ستم‌گری‌های دوران جاهلیت عرب، رفتاری بود که با یتیمان داشتند. سران ستم پیشه قبایل آنها را به بردگی یا شبه بردگی می‌گرفتند و اموالشان را می‌ربودند و دختر یتیم را بی هیچ شرطی به زنی می‌گرفتند یا می‌دادند و دیگر رفتارهای خشن جاهلیت. مسلمانان که از تاریکی شرک و جاهلیت سر برآورده آن را پشت سر گذارده و کانونی از رحم و گذشت شده بودند، نسبت به یتیمان مسئولیت بیشتری احساس می‌کردند، یتیمانی که قدرت اداره و دفاع از خود را ندارند و از عواطف و سرپرستی پدر محروم مانده‌اند، در معرض تضييع حق و عقب‌ماندگی و عقده‌یابی‌اند، آن هم پس از توصیه‌ها و تحذیرهایی که با آیات قرآن نازل می‌شد؛ مانند: «وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[16]»، «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا[17]». آن احساس و این تحذيرها، این سؤال را پیش می‌آورد: «یسئلونک عن اليتامی»، چه مسئولیتی نسبت به يتيم‌ها دارند؟ آیا آنها را و آنچه دارند را از زندگی خود برکنار دارند یا چون دوره جاهلیت جزء زندگی خود سازند؟ «قل اصلاح لهم خیر»؛ اصلاح به هر صورتی، نه الاصلاح، که ناظر به وضع معین یا معمول باشد. این وظیفه اولی، و در مقابل: «و إن تخالطوهم...»؛ آنان را و آنچه دارند، از زندگی و تصرفات خصوصی خود برکنار نگه دارید و به حسب شرایط و امکانات، همه به اصلاح نفوس و اموالشان بپردازید تا خود و آنچه دارند تباه نشود، از سرپرستی و رسیدگی محدود، تا تأسیس مراکز وسیع تعلیم و تربیت و هدایت، تا اشخاص رشید و مفیدی شوند. خیر در همین است: «إِصْلَاحٌ لَّهُمْ خَيْرٌ وَإِن تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ». این رهنمایی مشروط در موارد و شرایطی است که وسیله مستقل برای اصلاح و تربیت یتیمان فراهم نشود. در این صورت، می‌توانند آنها را با خود درآمیزند و جزء خانواده خود سازند، نه به وضع جاهلیت، و نه به چشم بیگانگی و نه فرزندی که بر او حق ولایت داشته باشند، چون برادر کوچک و مورد ترحم.

«وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ». من المصلح، متعلق به فعل مقدری، مانند «يفصل» یا «یمیز» است: خدا به مفسد و مصلح علم دارد و حساب آنها را از هم جدا می‌نماید و می‌نمایاند. این اثر علم خداست. آیا این گونه مسائل وجدانی و مسئولیت‌ها را که حکم و قانونی نمی‌تواند آن را تحدید و تضمین کند، جز ایمان به نظارت خدا می‌توان تأمین و اجرا کرد؟

اگر خداوند، بیش از رهنمایی و توصیه «إِصْلَاحٌ لَّهُمْ … وَإِن تُخَالِطُوهُمْ»، احکام و حدود خاص دیگری درباره مسئولیت نسبت به یتیمان و تصرف در اموال آنان بیان می‌کرد، به یقین در ادای آن دچار سختی می‌شدید «وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ»، ولی خدا، که آیینش آسان است، این گونه سختی را برای شما نخواسته، چون عزیز و حکیم است. آن چنان که به مقتضای صفت «عزیز» کائنات یکسر مقهور و محکوم مشیت اویند، انسان هم باید محکوم حکم و اراده تشریعی او باشد، گرچه انجام دادن آن حکم به دشواری کشاند. صفت «حکیم» مشیت را در مقام انشاء آسان می‌گرداند تا پایه گیرد و محکم اجرا شود. شاید اسماء «عزيز» و «حکیم» راجع به مسائل خمر و میسر و انفاق و ایتام باشد؛ یعنی به مقتضای این اسماء، امر و هدایت به مسئولیت‌ها را می‌نماید و نیز راه تفکر حکیمانه را نشان می‌دهد.

«وَلَا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ». المشركات والمشركين، به قرینه اشارة الف و لام، و اصطلاح زمان نزول این آیات، که در مقابل اهل کتاب‌اند، به کسانی گفته می‌شود که به شرک گراییده و آن را آیین رسمی خود ساخته باشند. معنای لغوی «مشرک» (فاعل أشرك: به شرک گرایید؛ شرک را آیین خود ساخت) همین معنا را می‌رساند. بنابراین، نهی «لا تنکحوا»، شامل اهل کتاب و دیگر ملت‌هایی که اصل آئین‌شان بر پایه توحید است و سپس به شرک آلوده شده‌اند، نمی‌شود، مگر به دلیل دیگر. حتى «يؤمن»، با استثنا به «حتی»، دوام نهی را می‌رساند، تا آنکه مشرکات به جاذبۀ ایمانی خود به توحید گرایند. اگر محیطی دارای جاذبه توحیدی و منعکس کننده همه آثار و صفات آن باشد، خواهند گرایید.

«وَلَأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ...»، بیان مؤكد صغروی از حکمت نهى «وَلَا تَنكِحُوا»، و مقایسه بين مشركه آزاد و مؤمنۀ کنیز است که اگر نکاح با زن مؤمنه آزاد برای مؤمنان فراهم نشود، نکاح با کنیزۂ مؤمنه خیر و بهتر است، گرچه به عادات رسوب یافته جاهلیت نکاح رسمی با کنیز بر آنان گران می‌آمد. این صغرای منصوص، متضمن حکمت کلی آن است: آنان که دارای هدف‌های ایمانی و انسانی‌اند و خیر را شناخته و برای وصول به آن تحرک دارند، باید در همه امور زندگانی ناظر به آن باشند؛ و اگر در امری چون ازدواج، که از بنیادهای اصلی زندگی است، میان جاذبه‌های ظاهري بی پایه و جاذبه خیر واقع شدند، باید خير را برگزینند. پس، اگر شما مؤمنان را جاذبه جمال یا مال یا نسب زن مشرک‌های مفتون سازد و به اعجاب آورد (و لو أعجبتكم)، باید از او، چون فاقد ایمان و خیر است، چشم بپوشید و زن با ایمان را برگزینید، گرچه کنیز باشد، چه کرامت و برتری انسان به ایمان است، نه ظواهر و نام و عنوان و نسب و آنچه ساخته اوهام بشری است.

«وَلَا تُنكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ». خطاب «لا تنكحوا» (به فتح تاء) و این خطاب (به ضم تاء) تعمیم دارد و شامل خواستگاران و اولیای خانواده و مسلمین است. بنابراین، همه اینها با هم، یا به تناوب، مسئول این روابط و پیمان‌ها شناخته شده‌اند. در مورد زن دادن نیز برتری بندۀ مؤمن بر مشرک آزاد، نیز تأکید شده است: «و لعبد مؤمن». از نظر قرآن، زن یا مرد مشرک و به ظاهر آزاد فاقد خیر و گرفتار بندگی اوهام و عادات و ساخته‌های محیط شرک‌زا و نظامات پست اجتماعی است، و زن یا مرد مؤمن، گرچه برده باشند، چون از بندهای پیچیده شرک رها شده‌اند، در حقیقت آزاد است.

قرآن، با این گونه احکام و هدایت‌ها، ننگ همسری با غلام و کنیز را از میان برداشت و آنها را در سطح ایمان برابر کرد. این حکم، با دیگر احکام و تعهداتی که اسلام نسبت به حقوق بردگان و طرق آزادی آنان تشریع کرده و با تربیت و بیدار کردن احساس آزادی و آزادمنشی آنها، زمینه آزادی کامل و همه جانبه بردگان را فراهم ساخته است.

در این آیه، هم شخصیت برده مؤمن را تا همسری با مسلمانان بالا برده و هم از طریق نکاح راه آزادی آنها و فرزندانشان را باز کرده است. چون کنیز از شوهر آزاد فرزندی آورد و به اصطلاح فقهى «أم ولد» شود، فرزند به تبعیت از اشرف ابوین آزاد است و وسیله آزادی مادرش [نیز] می‌گردد. همچنین، زن آزادی که برای خود شوهر غلامی برگزیند، وسیله آزادی او را فراهم می‌سازد.

«أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ». اولئک، اشاره به مشركات و مشرکین است: اینان، به سبب عقیدۂ شرک آمیز خود و با زبان و اعمال و آثارشان و به هر وسیله [دیگر] که در مردم نفوذ کنند، به سوی آتش دعوت می‌کنند. تأثیر این گونه دعوت در ازدواج با مشرک و یا مشرکه شدیدتر می‌گردد؛ زیرا ازدواج زن و مرد مقدمه و زمینه ازدواج فکری و اخلاقی آنها نیز می‌گردد و نتایجش در نسل و خانواده منعکس می‌شود. اگر دو زوج با هم تضاد کامل فکری داشته باشند، هر یک در دیگری تأثیر می‌کند و او را در جهتی می‌کشاند، تا سرانجام محیط برای هر جهتی که مساعدتر شد، یکسر بدان سوی کشیده می‌شود. تضاد دوجانبه و کشش به سوی شرک که خلاف فطرت و مسیر انسانی است، منشأ آتش و دعوت به سوی آن است: «أولئک يدعون إلى النار».

در جهت مقابل، دعوت به سوی بهشت و مغفرت است: «وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ». الله که در مقابل «أولئک» (مشرکان) و به جای مؤمنين آمده، اشعار به این دارد که دعوت مؤمن همان دعوت خداوند است، زیرا ایمان موجب پیوستگی و وابستگی به مبدأ ایمان است. مشرک، چون مبدأ ایمانی و معبود حقیقی ندارد، تنها و بنده اوهام و ساخته‌های خود است. اذن خدا که با دعوت او به سوی بهشت و مغفرت می‌برد، همان طريق شریعت و عمل به احکام است. تذكر و هشیاری به این دو گونه دعوت و در مسیر نهایی، حکمت غایی نهي «لاتنکحوا» و هدایت به انتخاب خیر (و لامة مؤمنة خير) و تبیین این آیات است: «و یبين آياته للناس...»

«وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ». این سؤال ظاهرا در سال‌های بعد از هجرت، که مسلمانان با یهودیان معاشر بودند و از طریق آنها با شریعت تورات آشنایی یافتند، پیش آمده است. بیش از این، رشد و حیاتی که در تفکر و اجتماع مسلمانان پدید آمده بود، آنها را به تزکیه از هر گونه آلودگی بر می‌انگیخت، زیرا دفع شر و فساد و جلب خیر و صلاح اثر بارز هر پدیدۂ حیاتی است.

«المحيض» اشعار به حالت و محل و زمان حیض دارد، و آن خونی است که در سنین اوائل بلوغ زن ظاهر می‌شود و به حسب شرایط و منطقه رشد جسمی، زمان آن مختلف است و تا سال‌های یأس ماهیانه ادامه دارد. خون مادر تغذیه جنین را در رحم او تأمین می‌کند و سپس برای تغذیه طفل به صورت شیر در می‌آید. در غیر زمان حمل و شیر، در میان پرده‌ها و نسوج اطراف رحم متراکم می‌گردد و در مزاج‌های سالم، ماهیانه از سه تا هفت روز، ریزش دارد. غلظت و عفونت و سوزندگی خاص این خون موجب اختلال مزاج و تشنج اعصاب زن می‌گردد. «قل هو اذی»، این کلمه جامعی از عارضه اختلال آور و آزاررسان و ناراحت‌کننده آن است. معنای «اذی» نوعی آزار یا آزار خاص را می‌رساند و مفهوم آن، غیر از ضرر مقابل نفع، یا رجس و قذر، مقابل طاهر است.

«فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ»، تفریع بر «قل هو اذی»، و تصریح «فی المحيض»، به جای اضمار، مشعر به حصر حالت یا محل حیض و حکمت آن است: پس، چون به آزاری بودن حالت حیض و حکمت حکم آن آشنا شدید، در این حال خاص از آنان کناره بگیرید. آمیزش با زن در این وضع غیرعادی و ورود ماده آلی در رحم، سبب تحریک و عفونت‌های رحمی و خون‌ریزی بیش از عادت ماهانه می‌شود و به مجرای تناسلی مرد سرایت می‌کند، و اگر در این حال نطفه منعقد شود و از آن مواد عفونی تغذیه و رشد کند، در معرض بیماری‌ها و اختلال‌های روحی و عصبی قرار خواهد گرفت. «و لاتقربوه» تأكيد و توضیح امر «فاعتزلوا» و «حتى يطهرن» بیان منتهای این امر و نهی است. «يطهرن»، به تخفیف «طاء»، همین طهارت از حیض را می‌رساند؛ و به قرائت تشدید «هاء» اشعار به پاکی کامل و یا شستن موضع و یا غسل دارد. این نهی از مقاربت شامل زمان هر گونه حالت ریزش خون ماهیانه و صفات آن می‌شود، زیرا معنای لغوی و عرفی حیض و آنچه در عصر نزول از آن فهمیده می‌شد، همین بوده و تقسیم به حیض و سه گونه استحاضه، مستند به سنت و برای تعیین احکام عبادی است. در قرآن بیش از این یک آیه، راجع به حکمت و حکم محیض نیامده، ولی در فقه اسلامی بحث‌ها و فروع بسیاری برای تشخیص و احکام آن آمده [است]. در آیین‌ها و شرایع دیگر، جز تورات، سراغ نداریم که این مسئله حیاتی مطرح شده باشد. در تورات هم احکام حیض بسیار دشوار و غیر عملی و نامتناسب و خرافی طرح شده است.[18]

«فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ». فأتوهن، امر ارشادی، و «من حيث أمركم الله»، هدایت در جهت امر تکوینی است، تا هر مؤمن با بصیرت ناظر به امر و هدایت خدا باشد و انگیزه شهوات و طيغان‌ها او را از امر تشریعی و مسیر تکوین منحرف نسازد. «حیث»، دلالت به شرایط و زمان و محل دارد، آن چنان که اگر به شخصی بذر و آلات کشت و تولید و زمین مستعد واگذار شود، همین امر صریح و عملی است که با نظر به شرایط زمان و مکان، باید آلات کشت را به کار ببرد و بذر را در زمین آماده شده بیفشاند. پس، تعطیل وسایل و انحراف و غفلت از شرایط آن سرپیچی از امر و موجب مؤاخذه است.

«تواب» (مبالغه تائب) کسی است که پیوسته خود را از گناه برکنار دارد و به سوی خدا و ثوابش بازگردد؛ و متطهر، کسی است که همواره خود را در معرض طهارت بدارد. جواذب و جلوه‌های عمل جنسی [که] خود جلوۂ تنزل انسان به صورت پست‌ترین جانوران است، پیوسته انسان را در معرض گناه و انحراف می‌دارد. [بنابراین]، کسی که بخواهد مقام انسانی و تقوای خود را نگهدارد باید تواب و متطهر باشد؛ یعنی به توبه از آلودگی درونی، و با تطهیر از آلودگی بدنی پاک شود. غسل شرعی، که باید به قصد قربت انجام شود، خود نوعی تحول و توبه و تطهیر است. حب خدا، در جاذبه به سوی خیر و کمال ظهور می‌کند. تکرار فعل «یحب»، مشعر به تأثیر هر یک از توبه و تطهیر در ظهور حب است.

انسان، که به جواذب طبیعی و عمل به انگیزه‌های آن پیوسته در معرض گناه و سقوط است، باید همواره هشیار باشد و با توبه و تطهیر خود را از تنزل و سقوط نگه دارد. اعمال غرایز طبیعی و شهوات قانونی موجب بقای فرد و نوع است و توبه و طهارت، نگهبان شخصیت برتر انسان در میان جواذب متضاد؛ و همین است صراط مستقیم و طریق کمال و جاذب محبت. مسیر مردمی که مجذوب و محکوم شهوات شوند، سقوط شخصیت انسان و نسل و اجتماع است و اگر مانند رهبانیت مسیحی و بودایی، تارک دنیا شوند، هم قوای تولید و بقا را تعطیل می‌کنند و هم منشأ عقده‌های جنسی و طغیان‌های آن می‌گردند، آن چنان که اکنون در عالم مسیحیت مشهود است.

«نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ». اضافه «نساء» به ضمیر جمع مخاطب و تکرار آن، اشعار به تعریف و شناخت زن در جهت اضافه به مرد و تولید دارد، نه از جهات مواهب انسانی یا غرایز حیوانی، زیرا از این جهات می‌تواند انسانی بلند اندیش و عالی قدر یا حیوانی پست و وسيله شهوات گردد و، در زمینه آمیزش با مرد، محل تولید. این تعبیر قرآن «حرث لكم» جامع و مطابق با واقع است: همه جهازات درونی و نمای بیرونی زن کشتزار پرمایه‌ای برای پذیرایی و پرورش بذر انسان است؛ از دستگاه مغز و اعصاب و خون و نسوج رگ‌ها و عضلات و جهاز بذرافشان و بذرگیر رحم، تا لطافت اندام و روی و موی و آهنگ صوت و حرکات و بافت‌های رقیق عواطف و صبر و تحمل در حمل و پرورش نطفه و به دنیا آوردن نوزاد. در واقع، سراسر ساختمان درونی و بیرونی و اخلاقی زن در پیرامون جهاز رحم تشکیل شده و پیوسته از وضع و تغییرات آن متأثر می‌شود؛ چنان که زنان بی شوهر و نازا، وضع جسمی و روحیشان دگرگون است. همچنین، در زمان بلوغ و به کار افتادن غده‌های تناسلی و نیز هنگام حمل و حیض و ولادت و شير [دادن]، در معرض تغییرات و حالات مختلف‌اند. مردان، چون وسيله حرث و تولیدند، نه حرث، این گونه متأثر از تغییرات جهاز تناسلی نیستند. تکرار «حرث» و اضافه آن «حرثكم»، به جای فأتوهن، ارشادی به همان مسیر «حرث» است.

«انی»، بر تعمیم زمان و مکان و جهت دلالت دارد؛ [یعنی] در هر زمان و مکان و از هر جهتی که تمایل مرد برانگیخته شود، در همان مجرای «حرث» روی آورد. انسان چون دیگر حیوانات، محدود به مکان و زمان و شرایط و جهت خاصی نیست. آمادگی هر نوعی از نر و ماده حیوانات برای تناسل و دورۂ حمل و پرورش، فصل و زمان محدودی دارد که فقط در همان موسم و فصل برانگیخته می‌شوند و امکنه خاصی را، (مثلاً در کنار و لایه‌های رود و دریا و میان غارها و بالای درخت‌ها، انتخاب می‌کنند و یا می‌سازند تا ولادت نوزادشان مقارن با فصول فراهم شدن غذا و تناسب هوا و توان حرکت و فرار از دشمن باشد، و جفتگیری‌شان نیز از پشت سر است. تنها این آدمی است که وسایل زندگی‌اش ، مانند غریزه و اراده‌اش، نامحدود و آزاد است، تا بیندیشد و برگزیند و رهبری و کامل شود.

امر مقید؛ «فأتوا حرثكم»، و تکرار «حرث»، ارشاد صریح به اِتیان در مجرای «حرث» است، و تعمیم «انی»، منصرف از غیر مجرای «حرث» است و برای تجویز انحراف از مجرای «حرث»، استدلال به اصل اباحه مورد ندارد.

«وَقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُم مُّلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ». وقدموا خطاب به مؤمنان و عطف به «آتوا حرثكم» است. متعلق «قدموا» ذکر نشده تا هرچه را به وسیله حرث انسانی تقدیم می‌شود و ذخیره خیر و بقا می‌گردد شامل شود: مؤمن بصیر باید مانند کشاورز عاقبت اندیش، ناظر به آینده باشد و هرچه بیشتر از کشت خود برای زندگی آینده‌اش بهره و توشه بردارد؛ نباید شکوفه‌ها و سبزه‌های لذات گذرا چشم و دلش را برباید و از اندیشه در تربیت و ذخیرۂ بذر، چشم بپوشد. باید بذرهایی تقدیم کنند که وارث عقاید و اخلاق عالیه و جهاد اسلامی باشند تا بهره و سود آن عاید دنیا و آخرت همه باشد: «و قدموا لأنفسکم». مؤمنان در این امر حیاتی و همه امور باید دارای چنین بینش و نظری باشند: «اتقوا الله ولتنظر نفس ما قدمت لغد»؛ «وما تقدموا لأنفسكم من خير تجدوه عندالله». شخص مؤمن باید در انتخاب کشتزار انسانی، خدا و مشیت او را بنگرد و از هر اندیشه انحرافی و گناه پروا گیرد: «واتقوا الله»؛ نه زن را، که کشتزار بذر انسانی است، منشأ تاریکی و آلودگی روح پندارد (چون ترسائیسم، بودیسم، صوفیسم) و نه وسيله شهوات و کالای مبادلات و لذت‌یابی (چون متمدن نماهای غربی). باید چشم به منتهای مسیر و اوج انسانی که ملاقات خداست، داشته باشد: «و اعلموا أنكم ملاقوه». با تقدیم خیر و تقوا و این بینش برتر، هرچه از پیچ و خم‌های زندگی و مراحل و جوانب آن بگذرد و برتر آید، بشارت‌های سلامت و بقا و سعادت برایش آشکارتر می‌شود: «و بشر المؤمنین». به که و به چه بشارت دهد؟ به همان‌ها که به دارالسلام روی آورده‌اند (ادخلوا في السلم كافة) و در راه آن جهاد و اتفاق می‌کنند؛ از آلودگی‌های شراب و قمار و نکاح با زنان و مردان مشرک و منحرف و آمیزش با زنان حائض برکنارند: «یسئلونک عن الخمر والميسر... ولا تنكحوا المشركات... ويسئلونک عني المحيض...» و برای تقدیم نسل صالح و خیر ابدی، زنان با ایمان و پاک برمی‌گزینند و چشم به لقای خدا دارند. طلایع دارالسلام برای اینها رخ می‌دهد و به خیرات آن بشارت داده می‌شوند.

// پایان متن

[1] سریه، گروه گزیده ای از لشکر است که پیشاپیش و برای تشخیص مواضع سوق الجیشی و یا بررسی وضع دشمن می رود، و چون بیشتر در تاریکی شب و مخفیانه اعزام می شوند آن را «سریه» گویند؛ یا از این جهت که افراد آن گزیده و ورزیده اند (مؤلف).

[2] نک: الحلبي، السيرة الحلبية، ج ۱، ۲۱۱؛ ابن کثیر، السيرة النبوية، ج ۱، ص ۲۵۵-۲۶۲؛ ابن هشام، السيرة النبوية، ج ۱، ص ۱۰۰-۱۰۳.

[3] «کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند دارای باغ هایی هستند که رودها از زیر آنها روان می شود، جاودانه در آنها به سر می برند»، النساء (۴) ، ۵۷.

[4] «و کسانی که کفر ورزیدند، مرگ برای آنان باد و کارهایشان را گم و بی اثر کناد، بدان جهت که آنچه را خدا فرو فرستاده خوش نداشتند پس در نتیجه کارهایشان را تباه گردانید»، محمد (۴۷)،8-9.

[5] ای امید کسی که هیچ گونه امیدی ندارد. (دعا)

[6] «برای اینکه آنان را به آرزو بیندازم»، النساء (۴)، ۱۱۹.

[7] «شیطان در آرزویش اخلال می‌کرد (القائاتی می‌کرد)»، الحج (۲۲)، ۵۲.

[8] «و از میوه‌های نخل و انگور شربتی شیرین و روزی پاکیزه‌ای برمی‌گیرید»، النحل (۱۶)، ۶۷. مفاتیح الجنان، دعای جوشن کبیر.

[9] «به نماز نزدیک نشوید در حالی که شما مست هستید»، النساء (۴)، ۴۳.

[10] بی‌گمان شراب و قمار ... گونه ای پلیدی هستند از کار شیطان است، پس از آن کناره بجویید»، المائده (۵)، 90.

[11] همین چند روز گذشته بود که روزنامه‌های تهران نوشتند که کاروان عروسی از جاده میان اصفهان و نجف آباد می‌گذشت که ناگهان کامیونی با سرعت میان جمعیت زد و عده ای از مردان و زنان و کودکان را کشت و مجروح کرد و عروسی مبدل به عزا شد. چرا؟ چون راننده مست بود! و بعد کیفر چه؟ به جرم قتل غیرعمد، فقط چند روز زندان! آیا هیچ مواد مخدری این گونه جنایات به بار می آورد؟ شيطان‌ها آن را نوشابه! می‌نامند تا مفاسد و آثار شوم آن را بپوشانند! (مؤلف).

[12] «هان بدانید که به یاد خداست که دلها آرامش می یابد»، الرعد (۱۳)، ۲۸.

[13] «ای کسانی که ایمان آورده اید همگی در سلم و آرامش داخل شوید»، البقره (۲)، ۲۰۸.

[14] «کسی که در این [جهان ] کور [دل] باشد، پس او در جهان دیگر نیز کور و گمراه تر است»، الاسراء (۱۷)، ۷۲.

[15] «و هر کس از یاد من روی گردان شد، پس بی گمان زندگی تنگی دارد و روز رستاخیز او را کور به صحرای محشر می آوریم» ، طه (۲۰)، ۱۲۴.

[16] «به دارایی یتیم نزدیک نشوید مگر به شیوهای بهتر و زیباتر»، الانعام (۶)، ۱۵۲.

[17] «و کسانی که دارایی‌های یتیمان را به ستم می خورند، بی گمان در شکم هایشان آتشی را می خورند»، النساء (۴) ۱0.

[18] خلاصه آنچه در سفر لاویان تورات، باب ۱۵ آمده، چنین است: «زنی که دچار ریزش خون حیض شود، اگر جریان آن در داخل باشد تا هفت روز، و اگر ادامه یابد تا هنگام قطع آن، خود نجس است و نیز هر که او را مس کند و بر هرچه بخوابد و بنشیند و هر متاعی که به آن تماس یابد نجس می شود، و اگر مردی با او همبستر شود او و هرچه بر آن بخوابد تا هفت روز نجس می شود، و پس از آنکه زن از خون پاک شد، تا هفت روز نجس است. و در روز هشتم، دو فاخته یا دو جوجه کبوتر می گیرد و آنها را نزد کاهن و جلوی درب خیمه اجتماع می برد. پس کاهن یکی از آن دو را قربانی و دیگری را سوخته (محرقه) می‌نماید و در پیشگاه پروردگار به کفاره جریان خون آن زن می‌دهد» (مؤلف).

پی‌دی‌اف

کتاب پرتوی از قرآن، جلد دوم، (جلد سوم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 187 تا 211.

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *