معرفی: متن حاضر تفسیر آیات 9 تا 19 سوره الاعلی به قلم آیت‌الله طالقانی است که در جلد ششم کتاب «پرتوی از قرآن» آمده است. طالقانی در تفسیر این آیات معنای تذکره و یاد خدا را شرح می‌دهد و شرط آن را خشیت می‌داند. او همچنین آهنگ و لغات و طول کلمات این آیه را نیز از نظر گذرانده و کوشیده است اعجاز صوتی و آهنگی قرآن را نشان دهد. این جلد از این مجموعۀ شش جلدی که تفسیر بخش دوم جزء سی‌ام است، از سوره اعلی تا سوره ناس را دربرمی‌گیرد. تفسیر جزء سی‌ام پس از جزء اول قرآن کریم و درمدت حبس در زندان قصر به نگارش درآمده و پس از آزادی مولف، توسط وی ویرایش و منتشر شده است. لازم است یادآور شویم کتاب‌های «پرتوی از قرآن» از مهمترین آثار آیت‌الله طالقانی است. او راه رهایی مسلمانان از تفرقه و نیز راه رستگاری انسان را در ناملایمات و گمراهی‌های عصر مدرن بازگشت به قرآن کریم می‌دانست. بنابراین پس از سال‌ها تفسیر شفاهی قرآن بر منبر و در جلسات مختلف، از سال 1341 تصمیم گرفت یک مجموعه تفسیر را به رشته تحریر درآورده و منتشر کند.
تاریخ ایجاد اثر: 1346
منبع مورد استفاده: کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد هفتم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 43 تا 51
متن

پرتوی از قرآن، جلد ششم؛ تفسیر سورۀ الاعلی، آیات 9 تا 19

«فَذَكِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّكْرَى» ‎(٩)‏

«سَيَذَّكَّرُ مَن يَخْشَى» ‎(١٠)‏

«وَيَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى» ‎(١١)‏

«الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرَى» ‎(١٢)‏

«ثُمَّ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَى» ‎(١٣)‏

«قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى» ‎(١٤)‏

«وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى» ‎(١٥)

‏«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا» ‎(١٦)‏

«وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى» ‎(١٧)‏

«إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَى» ‎(١٨)‏

«صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى» ‎(١٩)‏

پس به‌یاد آر اگر یادآورى سود دهد. (۹)

کسى‌که نگران باشد به‌زودى یاد آورد. (۱۰)

نگون‌ترین مردم خود را از آن برکنار می‌دارد. (۱۱)

همان‌که در بزرگ‌ترین آتش درمى‏آید. (۱۲)

سپس در آن نه می‌میرد و نه زنده می‌ماند. (۱۳)

همانا رستگار گشته کسى‌که پاکیزگى یابد. (۱۴)

و نام پروردگارش را یاد آورده پس نماز گزارد. (۱۵)

چنین است که می‌گزینید زندگى دنیا را. (۱۶)

با آنکه آخرت بهتر و باقى‏تر است. (۱۷)

همانا این در نخستین نوشته‏هاست. (۱۸)

نوشته‏هاى ابراهیم و موسى. (۱۹)

شرح لغات

یتجنب، مضارع تجنب (تفعل): برکنارى پذیرفت، خود را با کوشش و سختى برکنار داشت و دور گرداند. از جنب: پهلو گرفت، دور شد، راند، به‌سوى چیزى با اشتیاق روى آورد.

اشقى، صفت تفضیلى شقى: نگون‏بخت، تیره‏روز.

تؤثرون، جمع مخاطب مضارع از ایثار: برگزیدن، بخشیدن، بیرون‌نمودن. اثر (ماضى مجرد و به‌کسر ث): به‌کارى شروع کرد، عزم نمود، براى کارى آماده شد، برگزید. (به ‌فتح): حدیث را بازگو کرد، شخصى را اکرام نمود.

 

«فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکرىَ»‏: این آیه تفریع بر آیه یا آیات قبل است، می‌شود که «فاء» براى جزای مقدم بر شرط باشد: پس از تسبیح «رب اعلى»، پس از خوانا گردیدن، پس از آسانى، تذکر ده... یا اگر تذکر سود بخشد، تذکر ده.

چون این تذکر را مرادف با دعوت و ابلاغ رسالت دانسته‏اند و ابلاغ رسالت تعمیم دارد، گویند: این شرط و استثناء «ان نفعت...» براى تأکید فعل «فذکر» و بیان شرط محقق یا «ان» شرطیه به معناى «اذ» یا «قد» است: چون در حقیقت تذکر سود مى‏بخشد، پس تذکر ده!. می‌شود که جملۀ شرطیۀ منفى، مقدر باشد: پس تذکر ده اگر سود بخشد و اگر چه سود نبخشد. یا به دلالت هیأت باب تفعیل، منظور تکرار تذکر، و شرط راجع به آن است: اگر سود بخشد پی‌در‌پی تذکر ده.

ظاهر این است که تذکر مرادف با ابلاغ نیست. زیرا معناى اصلى تذکر، به‌یادآوردن چیزى‌ است که از یاد رفته یا شخص از آن غافل شده است و در این سوره به قرینۀ «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّک؛ وَ ذَکرَ اسْمَ رَبِّهِ» باید منظور همان تذکر اسم «رب» باشد که منشأ خلق، تسویه، تقدیر و هدایت است و در سرشت معنوى و ساختمان ظاهرى انسان، به‌صورت کامل درآمده. اگر انگیزه‏هاى پست و شهوات و عقاید فاسد، فطرت انسانى را منحرف نسازد و نور آن در میان تاریکی‌هاى درهم میراثى و اکتسابى یکسره خاموش نشود، برق‌هاى تذکر و استدلال نافذ، آن را روشن می‌نماید و دارندۀ چنین فطرت را سود مى‏بخشد؛ بنابراین این‌گونه تذکر، مانند علاج و برگرداندن سلامت بیمار است و علاج آنگاه سود مى‏بخشد که قدرت دفاع باشد و بیمارى چیره نشده باشد، «فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یخافُ وَعِیدِ». این تذکر باید از کسى باشد که با قدرت تسبیح پیشرفته و از هر بندى رسته و به وحى قرآن، سراپا نور و حیات و هشیارى گشته، او باید از افق اعلى صفیر تذکر در دهد تا غافلان را هشیار و خفتگان را بیدار گرداند و مردگان را برانگیزد.

«سَیَذَکَّرُ مَنْ یَخْشَی»: هیأت فعل «سیذکر»، پذیرش معنا و اندکى تأخیر و استمرار را می‌رساند. «خشیت»، نوعى نگرانى و اندیشۀ ناشى از شعور به عظمت و قدرت و احساس مسئولیّت است. اگر مورد «خشیت» و مفعول این فعل ذکر شود، دلالت بر تشخیص و علم شخص دارد، مانند: «إِنَّما یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» و اگر ذکر نشود، مانند این آیه، دلالت بر ابهام می‌نماید. به‌هرصورت چون این‌گونه نگرانى، نشانۀ زنده بودن شعور وجدانى انسان است، هرگاه غفلت و انصرافى پیش آید، با تذکر و تنبیه، دوباره هشیار و فعال می‌گردد تا بیندیشد و مسبّح شود و هستى خود را از معرض فنا برهاند و به اسم «رب اعلى» بپیوندد و از نگرانى به‌ در آید و اطمینان یابد: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلىَ‏ رَبِّکِ راضِیةً مَرْضِیَّةً» (الفجر، (89) ۲۷و ۲۸) «رُبِطَ جَنانٌ لَم یُفارِقهُ الخَفَقانُ»[1]. این نگرانى و اندیشناکى «خشیت» غیر از ترس ناشى از احساس ضرر «خوف» است.

«وَ یَتَجَنَّبُهَا الأشْقَى»: ضمیر «ها» راجع به «الذکرى» است؛ «اشقى» صفت تفضیلى در مقابل «من یخشى» است. این تقابل می‌رساند که «اشقى» شخص فاقد خشیت و شعور فطرى و دل‏مرده است. اینان هستند که یکسره خود را از تذکّر برکنار می‌دارند و از آن پهلو می‌گیرند. میان «من یخشى» و «اشقى»، «شقى» است که یکسره دچار جمود وجدان و فطرت نگشته و به‌حسب درجۀ شقاوت و شرایط محیط شاید متذکر شود و خود را برتر آرد و راه «من یخشى» پیش گیرد، یا مجذوب «اشقى» شود و از مسیر حرکت و حیات برکنار ماند. اگر برکنارى (تجنب) «اشقى» پس از تذکر مستقیم به او باشد، امر تذکر تعمیم دارد و شرط «إِنْ نَفَعَتِ الذِّکرى‏» براى تأکید تذکر و ناظر به اثر آن است و اگر تذکر مستقیم متوجه به «من یخشى» باشد شرط سودبخشیدن راجع به آن است. پس از تذکر به «من یخشى» «اشقى» خودبه‌خود، از معرض تذکر برکنار مى‏رود.

«الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرَى‏، ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیَى»: الذى... آیندۀ «اشقى» را توصیف مى‏نماید. ثم اشعار به تأخیر وصف دوم از اول دارد: آن «اشقى» که از معرض تذکر خود را برکنار می‌دارد، در آتش بزرگى خواهد درآمد، سپس نه می‌میرد در آن، و نه زنده می‌شود.

آن‌چنان‌که روح نگران و جویا، تذکر را مى‏پذیرد و به «رب اعلى» و تسبیح او می‌گراید و شعور فطریش روشن و پَر و بال عقلش باز و از بند غرایز آزاد می‌گردد، کسى‌که از معرض و پذیرش تذکر خود را برکنار می‌دارد، گرفتار جواذب پست می‌شود و از حرکت به‌سوى حیات انسانى باز می‌ماند، و این منشأ کفر و گناه و سپس آتش‌هاى ناشى از آن است. از این ‌جهت دوزخى که از کفر و جمودِ اندیشه درگیر می‌شود، بزرگ‌ترین آتش است که «اشقى» را به‌کام خود می‌برد. چون اصل ذات و قواى ادراکى آنها فانى نمی‌شود، آسایش مرگ ندارند و چون حرکت حیاتى ندارند درهاى امیدشان بسته می‌شود و از وزش نسیم رحمت مأیوس‌اند. تغییر و تبدل وضع آنها، همان تبدّل و تنوع عذاب است که از آثار تنوع کفر و شرک و گناه می‌باشد.

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى»: «قد» تأکید و تحقق فعل را می‌رساند، «فلاح» رستن از بند و عذاب و رسیدن به امن و آسایش است، وزن «تزکى» اشعار به کوشش یا پذیرشى دارد که به رشد می‌رساند. این آیه، نگرانى و راه نجات‏جویى را که از آیۀ قبل پیش آمده، می‌نمایاند: درحقیقت و بدون تردید رسته و رستگار شده است کسى که تزکیه پذیرد و با کوشش، خود را از بندها و عقاید فاسد پاک گرداند و شخصیت خود را برتر آرد، این کوشش و پذیرش در دو جهت باید باشد: یکى آنکه از محیط آلودگى و پستى و آلودگان حریم گیرد، دیگر آنکه به تزکیۀ نفس از بدی‌ها و انحراف‌هاى فکرى و اخلاقى بپردازد.

اگر روایت مرفوعه از حضرت صادق(ع) که مقصود از «تزکیه دادن» زکات فطر و از «صلّى» نماز عید است، معتبر باشد، باید مقصود بیان مصداق باشد؛ زیرا این آیات مکى است و نماز و زکات فطر در مدینه تشریع شده است.

«وَ ذَکرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى»: معناى اولى و اصلى ذکر، یادآورى چیزى است که از یاد رفته، یا از آن غفلت شده است؛ چون به زبان ‌آوردن، نمودار یادآمده یا موجب یادآورى دیگرى است، به ‌این‌ معنى نیز شهرت یافته؛ از این ‌جهت در آیاتى که ذکر و مشتقات آن، بدون قرینه آمده احتمال هر دو معنى می‌رود یا منصرف به‌معناى اصلى می‌شود و اگر قرینه‏اى از هیأت فعل، مانند: «تذکّر؛ یتذکّر به تشدید کاف» یا سیاق کلام، مانند: «فَاذْکرُونِی أَذْکرْکمْ»؛ «اذْکرْ فِی الْکتابِ مَرْیمَ‏ وَ اذْکرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ» یا قرینۀ لفظى، مانند: «وَ اذْکرْ رَبَّک إِذا نَسِیتَ»؛ «وَ اذْکرْ رَبَّک فِی نَفْسِک» باشد، مقصود همان به‌خاطرآوردن است. قرائنى هم در بعضى از آیات است که فقط معناى به زبان ‌آوردن را می‌رساند، مانند: «و اذکرنى عند ربک»؛ «و ذُکرَ فِیهَا الْقِتالُ»؛ «وَ اذْکرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیهِ»، «فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکرى»؛ بنابراین «ذکر» در این آیه باید به معناى همان یادآوردن باشد و آیات «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّک؛ فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکرى‏؛ سَیذَّکرُ...» مؤیّد همین معنى‌ است.

چون اسم «رب» و اشعۀ صفات منعکس از آن، در سراسر خلق و تسویه و تقدیر آشکار است، نادیده گرفتن و غفلت از آن، از آلودگى نفس و تاریکى وجدان است؛ پس همین‌که نفس تزکیه شد و از خودبینى و دود شهوات پاک گردید، شعاع رب بر آن مى‏تابد و این ذکر و تابش، خشوع و گرایشى مى‏آورد که حقیقت صلات است و اعمال و حرکات ظاهر، مظهر آن است.

بنا به ‌ترتیب آیات و تعمیم «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکى» طریق سلوک عمومى، تزکیه و تذکر و صلات است تا سالک در مجراى تسبیح درآید و به اسم «رب» گراید، گرچه تسبیح اسم «رب اعلى» به‌دلیل امر خاص «سبح» مخصوص مخاطب عالی‌مقام است.

«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ الآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبْقَى»‏: «بل» گذشت از حکم فعل سابق و علت آن و اثبات و حصر فعل لاحق را می‌رساند: شما تزکیه نمى‏نمایید و متذکر اسم «رب» نمی‌شوید و در برابر آن خشوع ندارید؛ براى اینکه همى زندگانى پست و نزدیک را مى‏گزینید.

برگشت به خطاب عام «تؤثرون» از جهت تغلیب اکثریت، یا براى این است که هرکس در هر مرتبه‏اى مجذوب حیات محسوس و ملموس دنیا می‌باشد و آن را مى‏گزیند و فعل مضارع استمرار این فعل را می‌رساند و ایثار که گزیدن یکى و واگذاردن دیگرى است، دلالت بر این حقیقت دارد که انسان خودبه‌خود، در میان دو راه و دو جاذبۀ حیاتِ پست‌تر و برتر (دنیا و آخرت) به‌سر می‌برد و چون جاذبۀ دنیا و محسوسات و انگیزه‏هاى آن، نیرومندتر از محرک‌هاى بالاتر و برتر است، دنیا را می‌گزیند و از آخرت روى می‌گرداند.

«وَ الآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبْقَى»: این آیه به دلالت «واو» بیان حال فاعل «تؤثرون» و براى تنبیه است: حیات دنیا را برمی‌گزینید و حال آنکه خود توجه دارید که آخرت بهتر و پایدارتر است.

اندیشۀ آزاد و ارادۀ فعال انسان، پیوسته درحالِ گزیدن و انجام است، با هر انگیزه‏اى که مواجه می‌شود و قدرتى که به‌ کار می‌برد، می‌تواند در طریق معرفت، خیر، خدمت و راه خدا باشد و می‌تواند در راه نقش آرزوها و اوهام و لذّات گذرا و ناپایدار باشد؛ درهرحال، کم‌وبیش متوجه است که در جهتِ اول رو به بقا و وسعت و ابدیت پیش می‌رود و درجهتِ دوم روبه زوال و محدودیت و محرومیت از بهرۀ برتر می‌باشد. گزیدن آخرت، چشم‌داشتن به ورای افق دنیایى است که عمر دراز آن بیش از برآمدن صبح و رسیدن به عصر و گسترش تاریکى شب نیست و پس از آن، انتظار سر زدن شعاع آخرت است و در این میان کوششى باید تا توشه‏اى برگیرد. با این دید و گزینش، لذّات و آلام، انگیزنده به‌سوى آخرت و کوشش براى توشه‏گیرى می‌شود، نه لذّات فریبش می‌دهد و نه آلام ناامیدش می‌گرداند، بلکه همۀ این‌ها نمایشگاه آزمایشى براى قدرت اراده و صبر و منشأ تقوا می‌گردد تا نفس تزکیه شود و شعاع عقل و قدرت اراده، بیشتر گردد تا آنجا که در دنیا به‌سر می‌برد، ولى برتر و حاکم بر آن است. حکومتى که زوال ندارد. امواج دنیا که آمیخته با لذّات و مصائب و نگرانی‌هاست او را فرا نمی‌گیرد و با خود نمی‌برد؛ بلکه اوست که با ارادۀ ایمانى همۀ این‌ها را در مجراى آخرت پیش مى‏برد تا همه را به‌صورت خیر و بقا درآورد: «وَ الآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبْقَى‏».

«إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الاُولَى‏، صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسَى»: ظاهر این است که اشارۀ «هذا» راجع به آیۀ نزدیک و آخر است: «وَ الآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبْقى‏». دعوت و شعار همۀ پیمبران نخستین و واپسین همین بوده است. از همان‌گاه که آدمى از حاکمیت مطلق غرایز حیوانى آزاد شد و داراى اختیار و اراده‏اى گردید و توانست طریق حیات را خود برگزیند، پیمبرانى برانگیخته شدند تا اندیشه‏ها را برتر آرند و گزینش‏ها را بهتر گردانند تا او دوباره و با اختیار، خود را محکوم غرایز نگرداند. دعوت به توحید و معاد و فضایل خلقى و در تکمیل آنها تشریع عبادات و حدود و قوانین همگى درجهتِ گزیدن آخرت و حیات برتر است.

این سوره مانند سوره‏هاى «اقرء»، «مزمل»، «مدثر» از خطاب به شخص رسول اکرم (ص) آغاز شده و آیاتش جامع‌ترین و فشرده‏ترین آیات دربارۀ مراتب تسبیح و مقامات مسبّح و طریق رسیدن به مقام تسبیح و جامع دعوت همۀ پیمبران است.

از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده که رسول اکرم (ص) بسى این سوره را دوست می‌داشت. از ابن‌عباس رسیده است که آن حضرت هرگاه «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّک الأعْلَى» را می‌خواند می‌گفت: «سبحان ربى الاعلى». عیاشى از ابى‌حمیصه نقل کرده که می‌گفت: بیست شب در پشت سر امیرالمؤمنین(ع) به ‌نماز ایستادم که در هر شب سورۀ «سبح اسم» را می‌خواند. از عقبة بن ‌عامر‌‌جهنى روایت شده: چون آیۀ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّک الْعَظِیمِ» نازل شد، رسول خدا(ص) فرمود: آن را در رکوع خود قرار دهید و چون آیۀ «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّک الأعْلَى» نازل شد، فرمود آن را در سجود خود گذارید.[2]

اسماء و افعال و هیأت‌‏هاى فعلى که به‌خصوص در این سوره آمده: «المرعى» (با الف و لام)، «احوى»، «سنقرئک»، «تنسى»، «نیسرک»، «سیذکر»، «یتجنبها».

آیات این سوره، به‌صورت کلى با مقطع‌هاى خفیف فَعلَى (به فتح و ضم فاء و سکون عین) آمده و اوزان آنها به‌سبب حرکات متنوع و آهنگ ناشى از برخورد حرکات با حروف تغییر می‌نماید و حالات و معانى مختلف را می‌نمایاند. طول آیات نیز به تناسب معانى بین دو کلمه تا پنج کلمه است و تموج آنها پیوسته خفیف و شدید می‌گردد.

آیۀ اول با تموج شدید و انگیزنده و حرکات مختلف آمده، آنگاه با حرکات کسرۀ حرف سوم از کلمۀ اول و فتحه‏هاى متوالى و پیوسته و تشدید حرکات مراحل و فواصل خلق و اطوار آن را می‌نمایاند تا آیۀ پنج با ضم و مد «غثاء» به نهایت خلق منتهى می‌شود، از آیۀ ششم روى به خطاب برمی‌گردد، آیۀ هفت «إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ...» با طول و دامنه‏اى که دارد هما‌هنگ با دوام و طول مشیت است با این‌گونه تغییر، تحول، کوتاهى، بلندى، شدت و خفت که نمودار اوضاع و احوال و اطوار است، آیات تا آخر پیش می‌رود.[3]

// پایان متن

 

[1] پایدار و استوار دل بیداری است که پیوسته [به یاد پروردگار] در تپش است. نهج‌البلاغه، خطبة 4

[2] مجمع‌البیان

[3] پیش از این یادآورى شده است که بیش از معانى و حقایق بسیار بلندى که قرآن با ترتیب حروف و کلمات و آیات می‌نمایاند، صداها و آهنگ‌هایى که از برخورد حروف، حرکات، کوتاهى و بلندى آیات برمى‏آید، مشاعر شنونده و خواننده را آن‌چنان جذب می‌نماید که معانى و مناظر متنوع برایش مشهود و ملموس می‌شود. اکنون پس از بررسی‌ها و دقت‌هایى که بعضى از محققین خارجى در قرآن نموده‏اند تا حدى به‌این راز اعجاز رسیده‏اند. پرفسور «آرتور ج. آربرى» که آخرین و دقیق‌ترین مترجم قرآن به‌ زبان انگلیسی‌است، این راز ترجمه و تقلید نشدنى قرآن را دریافته و نام ترجمه‏اش را «تعبیرقرآن» نهاده است.

آقاى محمدجواد سهلانى که زحمت کشیده و ترجمه و مقدمۀ این کتاب را در دسترس ما قرار داده است، می‌نویسد: «کتاب «تعبیر قرآن» از شاهکارهاى ادبى زبان انگلیسى محسوب گشته و اینک با وجودى که بیش از ۱۵ سال از چاپ نخستین آن نمی‌گذرد، جزء آثار کلاسیک انتشارات دانشگاه آکسفورد انگلستان قرار گرفته است. این ترجمه اکنون جاى ترجمۀ قرآن «پالمر» را که در حدود سه‌ربع قرن اخیر، زیباترین ترجمۀ انگلیسى قرآن کریم به‌حساب مى‏آمد، گرفته است».

«آربرى» پس از تاریخ کوتاهى که دربارۀ نزول و جمع و تدوین قرآن ذکر کرده مى‏گوید: «قرآن اولین بار در سال ۱۱۴۲ میلادى به ‌زبان لاتین ترجمه شد و نخستین ترجمۀ انگلیسى آن در سال ۱۶۵۷ صورت گرفت. معتبرترین ترجمه‏هاى انگلیسى قرآن، متعلق است به «سیل Sale» (در سال ۱۷۳۴)، «رادول Rodwell» (۱۸۶۱)، «پالمر Palmer» (۱۸۸۰)، «پیکتال Pictholl» (۱۹۳۰). در تمام این ترجمه‏ها به ‌استثناى «رادول» ترتیب معمولى سوره‏ها حفظ شده است. «رادول» سعى کرده که آن را به‌ترتیب تاریخ و زمان نزول آیات مرتب کند، بعد در فاصلة سال‌هاى ۱۹۳۷تا ۱۹۳۹ «ریچارد بل Richard Bell» نیز از این عمل تقلید کرد و بسیار جالب‌تر آن را تنظیم نمود.

در این کوشش که من براى بهبود کار گذشتگانم انجام داده‏ام و براى تهیۀ چیزى که شاید به‌عنوان یک انعکاس، ولو بسیار ضعیف، از متن به‌حد اعلى بلیغ قرآن پذیرفته شود، زحمت‏ها کشیدم تا اوزان (ریتم‏هاى) بسیار متنوع و تودرتویش را که- گذشته از خود موضوع- ادعاى غیر قابل انکار قرآن را، دایر بر این که برتر از بزرگ‌ترین شاهکارهاى ادبى‏ نوع بشر است تأیید می‌کند، فراگیرم. این سیماى بسیار مشخص و به‌قول «پیکتال» در ترجمۀ قرآنش: «آن سمفونى غیرقابل‌تقلید که تنها اصواتش انسان را به گریه و جذبه می‌کشاند»، تقریباً به‌طورکلى مورد غفلت مترجمان گذشته قرار گرفته است؛ بنابراین تعجب‏آور نیست که آنچه را آن‌ها به‌عمل آورده‏اند، به‌راستى در مقابل اصل بس شکوهمندانه‏اش سست و بی‌روح بیابیم؛ زیرا که قرآن نه نثر است و نه نظم؛ بلکه تافته‏ای است بی‌همتا از هر دو.

ابیات قرآن با قافیه‏هاى آزاد به ردیف‏هاى کوتاه و بلند در داخل هر سوره به ‌هم‌ تابیده شده‏اند، اوزان (ریتم‏‌هاى) این ردیف‏‌ها متناسب با موضوع تغییر مى‏یابد؛ مثلاً گام آرام یک روایت یا بیان صریح (مانند قصه‏‌هاى پیامبران گذشته یا دستورات شرعى و عبادتى) دفعتاً با شتابى عظیم به عبارات مجمل جذبه‏آور (مانند جلالت خداوندى، عظمت آخرت، عقاب‌هاى دوزخ و خوشى‏هاى بهشت) تبدیل می‌گردد. من جهد نموده‏ام که الگوهایى موزون و ردیف‏بندى‏هایى مطابق آنچه که قرآن عربى ارائه می‌دهد ابلاغ نمایم و ردیف‏هاى دسته شده را آن‌چنان‌که در شکل اصلى قسمت‏هاى وحى به‌ نظر مى‏آید فاصله‌گذارى کنم. (مؤلف)

پی‌دی‌اف

کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد هفتم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 43 تا 51

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدئویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.
 
 
 
 

دیدگاه‌تان را بنویسید

اگر در رابطه با محتوای فوق اطلاعات تکمیلی دارید، از طریق کادر زیر با کتابخانه «طالقانی و زمانه‌ما» در میان بگذارید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *