معرفی: متن حاضر تفسیر آیات 11 تا 20 سوره البلد به قلم آیت‌الله طالقانی است که در جلد ششم کتاب «پرتوی از قرآن» آمده است. طالقانی در تفسیر این آیات بر موضوع تکلیف و مسئولیت و نیز راه سخت و پیچیدۀ آن تأکید و مصادیق و تبعات عمل به آنها را از نظر قرآن بررسی کرده است. این جلد از این مجموعۀ شش جلدی که تفسیر بخش دوم جزء سی‌ام است، از سوره اعلی تا سوره ناس را دربرمی‌گیرد. تفسیر جزء سی‌ام پس از جزء اول قرآن کریم و در مدت حبس در زندان قصر به نگارش درآمده و پس از آزادی مولف، توسط وی ویرایش و منتشر شده است. ازم است یادآور شویم کتاب‌های «پرتوی از قرآن» از مهمترین آثار آیت‌الله طالقانی است. او راه رهایی مسلمانان از تفرقه و نیز راه رستگاری انسان را در ناملایمات و گمراهی‌های عصر مدرن بازگشت به قرآن کریم می‌دانست. بنابراین پس از سال‌ها تفسیر شفاهی قرآن بر منبر و در جلسات مختلف، از سال 1341 تصمیم گرفت یک مجموعه تفسیر را به رشته تحریر درآورده و منتشر کند.
تاریخ ایجاد اثر: 1346
منبع مورد استفاده: کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد هفتم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 142 تا 152
متن

پرتوی از قرآن، جلد ششم؛ تفسیر سورۀ البلد، آیات 11 تا 20

«فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» ‎(١١)‏

«وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ» ‎(١٢)‏

«فَكُّ رَقَبَةٍ» ‎(١٣)‏

«أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ» ‎(١٤)‏

«يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ» ‎(١٥)‏

«أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ» ‎(١٦)‏

«ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ» ‎(١٧)‏

«أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ» ‎(١٨)‏

«وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ» ‎(١٩)‏

«عَلَيْهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَةٌ» ‎(٢٠)‏

 

پس با کوشش آن گردنه را نپیموده. (١١)

و چه دانى تو که آن گردنه چیست؟(١٢)‏

آزاد کردن گردنى. (١٣)‏

یا خوراندن، در روزى گرسنگى‌ آور. (١٤)‏

یتیمى را که خویشى دارد. (١٥)‏

یا درمانده‏اى را که خاک‏نشین است. (١٦)

پس از آن از کسانى باشد که ایمان آورده و یکدیگر را به شکیبایى سفارش کرده‌‏اند و هم به مهربانی. (١٧)

اینان هستند یاران راست. (١٨)‏

و آنان که به آیات ما کافر شدند، هم آنان هستند یاران چپ. (١٩)

بر آنان آتشِ فرو بسته است. ‎(٢٠)‏

شرح لغات

اقتحم: در تنگنا یا کار سختى با فشار وارد شد، به انجام کار سختى ناگهان اقدام کرد. بر کسى یورش آورد، زبونش نمود، پذیراى سختى شد. از قحم: بى ‏باکانه و ناگهانى به کارى پرداخت، به سوى چیزى نزدیک شد.

العقبة: گردنة مرتفع و سخت، راه یا تنگة بالاى کوه، از این‌جهت چنین راهى را عقبه گویند که راه‌پیماها باید پشت سر هم بروند.

فک: دو چیز به هم پیوسته را از هم جدا کردن، گره را گشودن، قید و مانع را از دست و پا برداشتن، بنده را رها و آزاد کردن.

مسغبة، به معناى مصدرى: گرسنگى. و به معناى اسمى: زمان یا مکان گرسنگى.

مقربه، مصدر میمى: نزدیکى، نزدیک شدن، زمان و مکان نزدیکى.

متربه: بینوایى، نادارى، خاک‏نشینى از ترب: چیزى خاک‏آلود شد، جایى پرخاک گردید، شخصى دچار بینوایى شد. اضافة ذى به این اوصاف مصدرى «مسغبه، مقربه، متربه» براى مبالغه است.

المیمنه: خوشى، برکت، خیر، جهت راست. از یمن فعل ماضى (با فتح یا کسر و ضم میم): شخصى داراى برکت شد، براى کسى خوشى و برکت آورد، از سمت راست آمد.

مؤصده: دربسته، تنگناى، اسم مفعول از اوصد: در را به روى کسى بست، بر او تنگ گرفت.

 

«فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ. وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ»: فلا اقتحم، تفریع و بیانى از «لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسانَ... یا هَدَیناهُ النَّجْدَینِ»، یا جملگى آیات قبل است. لا، چون بر سر فعل ماضى درآید، باید عدیل و لنگة دیگرى به همان صورت نفى داشته باشد، مانند «لا صدق و لا صلى». عدیل فلا اقتحم، جملة مقدرى است که از مفهوم اولویت معلوم مى‌‏شود: نه با سختى وارد عقبه شده، و نه از آن گذشته است. چون کسى که رنج ورود در عقبه را بر خود هموار نکرده، چگونه مى‌‏تواند از آن بگذرد.

این احتمال هم نابجا نیست که عدیل آن از مفهوم «فک رقبه» استفاده شود: پس نه با کوشش وارد عقبه شده و نه گردنى را آزاد کرده.

اگر «فَلا اقْتَحَمَ...» چون در سیاق و فرع آیات قبل، و متضمن انکار و توبیخ است، خبرى نباشد، عدیلى براى آن لازم نیست! آیا هنوز وارد عقبه نشده؟! در این آیه، تعریف، یا نشانى و وصف تعیین‌کننده‌‏اى براى العقبه نیست، و مفاد و ما ادراک ما العقبه، با استفهام انکارى نیز مبین آن است که حقیقت این عقبه چنان‌که هست دریافت شدنى نیست. از معانى و هیأت ماضى فعل اقتحم و سیاق آیات بیش از این برنمى‌‏آید، که العقبه طریق دشوار و سختى است که انسان باید با رنج و کوشش و در همین دنیا در آن وارد شود، و مخصوص به انسان و در جهتِ خصایص انسانى است.

بنابراین، العقبه مانند النجدین باید تمثیل محسوسى از طریق دشوار تکلیف و مسئولیت باشد، که چون قدم نهادن در آن و پیمودنش مخالف با هواها و کشش غرایز پست و شهوات است، جهادها و فشارها و سختى‌‏ها در بر دارد، چنان‌که بعضى از مفسرین گفته‌‏اند: مقصود از اقتحام عقبه، مجاهده با نفس و شیطان است، و این عقبه یکى از دو نجد است: «وَ هَدَیناهُ النَّجْدَینِ» که انسان، با شخصیت متحرک و متطورى که دارد، پس از پیمودن راه غرایز و فطریات اولیه، به دامنة آن مى‏‌رسد، در این دامنه است که شعور به تکلیف و اختیار عقیده و عمل پیش مى‏‌آید، و انسان با تشخیص و آزادى باید یکى از دو نجد را پیش گیرد. اگر نجد شر و گناه و رهایى از تکلیف و مسئولیت را پیش گرفت، گرچه در آغاز دچار فشار احساس مسئولیت و رنج و مؤاخذة وجدانى یا قانونى مى‌‏شود، ولى زمانى پس از آن، خود را آزاد و توانا مى‌‏پندارد: «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیهِ أَحَدٌ- أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ» و با اختیار و جواذب هواها به سوى هبوط‌گاه غرایز پست برمى‏‌گردد. و اگر با عقل ایمانى حق و تکلیف خود را براى انجام مسئولیت‌ها تشخیص داد، و این عقبة دشوار را در پیش گرفت، چون پیوسته گرفتار کشش و فشار هواها مى‌‏شود، باید همواره هشیار و متذکر باشد و عقل خود را روشن، و کشش ایمانى خود را نیرومند دارد، تا راهش باز شود و از تنگنا و فشار انگیزه‏‌هاى مخالف و پرتگاه هواها برهد. اگر در این جهاد سست یا غافل شود، خود‌به‌خود به پستى برمى‌‏گردد.

تعالیم دین و تشریع احکام، براى همین است که انسان را نیرومند و این گذرگاه را آسان گرداند. از رسول اکرم (ص) است که فرمود: «اِنَّ اَمامَکُم عَقَبَةً کَؤُوداً لا یَجُوزَهَا المُثقِلُونَ وَ اَنَا اُرِیدُ اَن اُخَفِّفَ عَنکُم لِتِلکَ العَقَبةِ‏»[1]: «در حقیقت برابر شما گردن‌ه‏اى بس سخت و ناهموار است، که سنگین بارها از آن نمى‌‏توانند گذشت، و من مى‌‏خواهم براى گذشتن از این گردنه شما را سبکبار کنم».

بعضى از مفسرین مانند مجاهد و ضحاک گفته‌‏اند مقصود از عقبه صراط یا عقبة جهنم، یا بین بهشت و جهنم است. اگر بنابراین نظر و تأویل مفسرین، عقبه راجع به آخرت و نامرتبط به دنیا باشد، مخالف روش مجموع این آیات، و ظاهر بیان خبرى یا انکارى «فلا اقتحم العقبة»، و حدیث فوق است.

«فَکُّ رَقَبَةٍ. أَوْ إِطْعامٌ فِی یوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ. یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ. أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ»: رقبه مجاز در کلمه و از قبیل بیان جزء و ارادة کل و مقصود انسان است. بنده را از این‌جهت رقبه گویند که بند بندگى را به گردن دارد، و چون حیوان است که اختیارى ندارد. فک رقبه، خبر براى ضمیر مقدَّر است که راجع به العقبه و جملة جواب استفهام و ما ادراک، مى‏‌باشد. چون با این ترکیب، حمل «فک» بر «العقبه»، حمل مصدر بر ذات است.

بیشتر مفسرین فک رقبه را خبر براى ضمیرى گرفته‏‌اند که راجع به اقتحام است که از فعل اقتحم برمى‏‌آید، با این که این تقدیر و حمل، خلاف ظاهر آیه است.

این‌گونه استفهام «وَ ما أَدْراک» که در قرآن مکرر آمده، چنان‌که پیش از این نیز یادآورى شده، راجع به حقایق و واقعیاتى است که برتر از اندیشه و درک مخاطب است، تا شخص مخاطب در آن بیندیشد و بفهمد که مورد استفهام را چنان‌که هست درنمى‌‏یابد: «وَ ما أَدْراک مَا الْحَاقَّةُ- وَ ما أَدْراک ما عِلِّیونَ- وَ ما أَدْراک مَا الْقارِعَةُ....» قرآن پس از القاء این‌گونه استفهام‌ها و تحریک اندیشة انسان، جواب‌هایى از زمان و حوادث و لوازم آن بیان مى‌‏نماید. در این آیه نیز فک رقبه، از آثار و لوازم عقبة مورد استفهام است. عقبه‏‌اى است که از انسان و شخصیت متحرک و متطور او برمى‏‌آید، و وجود محسوس دنیایى ندارد. از این‌جهت چگونه انسان غافل و نادان مى‌‏تواند بفهمد که خود یا دیگرى به این عقبه رسیده، یا در آن وارد شده، یا از آن گذشته است. آنچه این مراحل یا بعضى از آنها را مى‌‏نمایاند و مى‌‏شناساند و از آثار بارز آن است، همین فک رقبه و... مى‌‏باشد.

کسى که با اقتحام عقبه و گذشت از آن، جلوى دیدش باز و ماوراء آن برایش نمایان شد، و از بندهاى شهوات و جاذبه‌‏هاى آن رها گردید و شخصیت آزاد و مستقل و سرفراز یافت، مى‌‏تواند قید و بند از دیگران نیز بردارد، و آزادشان سازد. بلکه وجود و گفتار و رفتار او، روح آزادی‌خواهى و آزادمنشى را در دیگران برمى‌‏انگیزد، زیرا کسانى که به بندگى شهوات و هواها و مظاهر آنها خو گرفته‌‏اند، و جز بندگى چیزى نمى‏‌فهمند، چگونه مى‌‏توان آنها را خرید و آزاد کرد؟ راه آزادى این‌ها همین بیدار شدن شعورشان به مقام انسانیت است[2] آنگاه آنها به بندگى و درماندگى خود پى مى‌‏برند و شعور آزادى در آنها بیدار و برانگیخته مى‌‏شود که کسانى از هم‏نوعان خود را آزاد و سرفراز و در قلة بلندى بنگرند که آفاق باز و خرمى آن سوى گردنه را به آنان نشان مى‌‏دهند و صفیر آزادى درمى‌‏دهند تا همت‌‏ها را برانگیزند و آنها را به حرکت و پرواز درآورند. جز از این طریق که راه و روش پیمبران و اولیای خداست، چگونه مى‌‏توان بندیان درمانده را از جا و جاذبة زمین برکند، و رسن‏‌هاى به هم تابیده و محکم نفسانى را از آنها گشود.[3]

این بیان بلیغ و حکیمانه: «فک رقبه» به جاى «عتق رقبه» و حمل و تلازم آن با «اقتحام عقبه»، باید مبین همین حقیقت باشد. تعبیر «او اطعام...» اثر و عمل دیگر، یا نازل‌‏تر از فک رقبه را مى‏‌رساند: اگر فک رقبه نشد، در محیط و شرایط سخت و گرسنگى اطعام نماید، این نیز کوششى در راه آزادى است، زیرا گرسنگى و بینوایى، بندگى در پى دارد، یا بندهاى بندگى را محکم‌‏تر مى‌‏کند، آن‌هم در وضع سختى که درهاى نجات از گرسنگى، به روى گرسنگان بسته مى‏‌شود: «فِی یوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ».

و اگر اطعام همة بینوایان نشد، یتیمان نزدیک و درماندگان خاک‏نشین را دستگیرى نماید، و از خاک‏نشینى برشان دارد: «یتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ. أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ».

این‌ها کار و اثر کسانى است که از گردنه گذشته و در آن سوى گردنه، محیط باز و روشن و خرم را مى‌‏نگرند، و در این سوى گردنه و در میان پیچ و خم‌هاى آن درماندگان را. این‌ها چون داراى سرمایة روحى و بى‏‌نیاز از توشه‌‏ها و رهاوردهاى دنیوى هستند، آنچه دارند براى نجات و بالا آوردن دیگران انفاق مى‌‏نمایند. آن‌چنان‌که مسافر مشرف به آبادى، توشة ماندة خود را مى‏‌بخشد.

«یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ، أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ»، پس از «إِطْعامٌ فِی یوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ» براى بیان موارد و ذکر خاص بعد از عام است. و اوصاف مصدرى: «مسغبه، مقربه، متربه» و اضافة ذى و ذا به آنها تأکید وصف و تعیین مسئولیت و تثبیت حق را مى‌‏رساند.

«ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ. أُولئِک أَصْحابُ الْمَیمَنَةِ»: ثم، تأخیر مطلب بعد: «کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا...» از مطلب قبل: «فَک رَقَبَةٍ. أَوْ إِطْعامٌ...» را مى‌‏رساند. چون این‌گونه خیرات و نیکی‌ها از آثار ایمان و پس از آن است، مى‌‏شود که ثم به معناى بیش از این، و براى بیان مقام برتر ایمان و توصیه به صبر و رحمت باشد، نه براى ترتیب و تأخیر، کان که خبر از گذشته است همین معنا را تأیید مى‌‏کند: بیش از این و پیش از آن، از کسانى باشد که ایمان آورده و...

حرف ثم، اگر هم به این معنى آمده باشد نادر و خلاف معناى ظاهر و متعارف آن است. به نظر می‌رسد که تغییر روش و آهنگ این آیه، از خبرهاى اسمى به فعلى، و از کوتاهى به تفصیل و تعبیر «ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ»، به جاى ثم آمنوا، مقام و مرحلة دیگر را بیان مى‌‏نماید. با این بیان که ایمان به حقایق برتر، انسان را به سوى اقتحام عقبه مى‏‌کشاند که اثر آن فک رقبه و اطعام است. پس از این‌گونه کشش و کوشش، و انجام تکالیف و خیرات، ایمان تکوین مى‌‏شود و پایه مى‏‌گیرد، و چنین افراد مؤمن و آزاد شده، با هم مرتبط مى‌‏شوند، و پایة اجتماعى مؤمن مى‌‏گردند، این حقیقت را از «ثم» که براى تأخیر و به معناى متبادر خود مى‌‏باشد، و «کان» که شدن و تکوین یافتن، و «من الذین» که پیوستن را مى‌‏رساند، مى‌‏توان دریافت.

تواصوا، که از باب تفاعل و به‌صورت جمع آمده، مبیّن شدت ارتباط و تعاون پیوستة همگى و همگانى، و تکرار آن، مؤکد این پیوستگى است، و اهمیت هر یک از صبر و رحمت را مى‌‏رساند.

آن صورت اجتماعى که داراى روح و حیات و حرکت و گراینده به سوى هدف‌هاى عالى باشد، مگر جز با این شرایط و مقدمات تکوین مى‌‏یابد؟ افرادى مى‏‌توانند چنین اجتماعى پدید آورند که خود از بندهاى اوهام و شهوات آزاد شده، و به آن سوى گردنة دنیا رسیده باشند. ساختن چنین افرادى جز با تعالیم وحى و به وسیلة پیغمبران ساخته نیست. چنان‌که پیامبر اسلام با آن سختی‌ها و دشواری‌ها، در سرزمین مکه چنین افرادى مؤمن و آزاد و آزادکننده ساخت که از آنها در شهر یثرب، اجتماعى به هم پیوسته و متحرک تکوین یافت: «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ. وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ. وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ».[4]

پس از تکوین چنین اجتماعى: «ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا» پیوسته مراقبت و توصیة همگانى لازم است، زیرا گذشت از خودبینى و خودخواهى «فردیت» در طریق خیر و حیات دیگران، مخالف با هواها و کشش‌هاى نفسانى است، و با اندک غفلت و سستى و بلا شعور، آن کشش‌ها افراد را به سوى خود برمى‌‏گرداند، و از دیگران جدا مى‌‏نماید، آنگاه آنها را فرد فرد، و گروه گروه، در برابر هم وا مى‏‌دارد، و این خطر همیشه یک اجتماع زنده و مترقى را تهدید مى‌‏نماید.

رنج انسان در زندگى فردى و خانوادگى، همین نگهدارى و دفاع محدود است، ولى همین‌که به جمع گرایید و در برابر آن، حقوق و مسئولیت‌هایى را به عهده گرفت، تکلیفش سنگین و رنج انجام آن بیشتر مى‌‏شود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسانَ فِی کَبَدٍ». بنابراین براى پیشبرد این کاروانى که به‌صورت اجتماع درآمده و رساندن آن به سر منزل سعادت و آزادى، باید همه هشیار و مددکار یکدیگر باشند، و همدیگر را در برابر انگیزه‌هاى فردى و بى‏‌مهری‌ها، به شکیبایى و رحمت توصیه نمایند، و نیز از یکدیگر بپذیرند و پیوسته این دو خوى عالى انسانى را که صبر و رحمت است، بیدار و فعال بدارند، تا خود و اجتماع خود را نیرومند سازند، و از بروز خودگرایى یکدیگر را بازدارند، تا پایة زندگى اجتماعى بر اساس قدرت و گذشت و رحمت استوار گردد، و تنه و شاخة آن رشد یابد و ثمرات نیکو به بار آرد.

و نیز پیچیدگی‌ها و سستى‏‌ها و درماندگی‌ها جز از این طریق که گراییدن به جمع و تحکیم رابطة ایمان و صبر و رحمت است، از میان نمى‏‌رود: «وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ».

در چنین اجتماعى، همّت‏‌ها برانگیخته مى‌‏شود، و استعدادهاى انسانى و طبیعى شکفته مى‏‌گردد، و برکات و خیرات از هر سو رو مى‌‏آورد «أُولئِک أَصْحابُ الْمَیمَنَةِ». اولئک براى اشاره به دور، و نمایاندن چنین اجتماع با شکوه و مقام بلند اصحاب آن است، که یاران همراه و ملازم هم‌اند، و بناى مصدرى و وصفى «المیمنة»[5] با حروف زائد، کثرت برکت و خیر را مى‌‏رساند، این‌ها هستند ملازم و همراه با خیر و برکت، نه آنها که در شهوات و هواهاى پیچیده خود غرق شده و بى‏‌خبر مانده‌‏اند، و نه آنها که به نام سلوک و اخلاق، در بافته‌‏هاى خود سر فرو برده و براى خود برج‌هاى عاجى و زرین ساخته‌‏اند و خود را از دردها و بینوایی‌هاى عمومى بر کنار داشته‏‌اند.

در زندگى فردى و گوشه‏‌گیرى، نه راه سلوک به سوى خدا باز مى‌‏شود، و نه اخلاق مفهوم درستى دارد. زیرا این‌گونه به خودگرایى، سلوک به سوى خود است، نه به سوى خدا. و اخلاق معنون و فریبندة ناشى از آن بلندپروازى وهم و وسوسة شیطانى است که شخص را از واقعیات برکنار مى‌‏دارد، و دوگونه و دو روى به بار مى‌‏آورد، که یک روى به سوى اندیشه‏‌ها و آرزوهاى وهمى، و روى دیگر در مسیر جبار زندگى و اجتماع دارد، از میان این تضاد روانىِ افراد، اجتماعى بى‏‌هدف و بى ‏تصمیم و متحیّر و مقلّد بار مى‏‌آید و پست‏‌ترین اخلاق، با زرورق فضیلت پیراسته و آراسته و نمودار مى‌‏شود.

براى حل عقده‏‌هاى روانى که منشأ کینه و حسد و آز و ترس و یأس و دیگر رذایل خلقى است، و همچنین دیگر مسائل به هم پیچیدة اجتماعى و اقتصادى، راهى جز گراییدن افراد آزاد، به اجتماع رهبرى شده و صالح نیست، گرایش به چنین اجتماعى از روى ایمان و به قصد قربت و در راه خدمت، یگانه و روشن‏ترین راه به سوى خدا و خشنودى او مى‌‏باشد، و همه‌‏گونه خیرات و برکات معنوى و مادى را دربردارد: «ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا... أُولئِک أَصْحابُ الْمَیمَنَة».

«وَ الَّذِینَ کفَرُوا بِآیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ. عَلَیهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ»: آیاتنا، به قرینة پیوستگى با آیات قبل، و تقابل این آیه با اوصاف اصحاب المیمنه، باید ناظر به حقایق آیات سابق باشد. کسانى که به آیات ربوبى و قدرت ادراک و بیان: «عَینَینِ وَ لِساناً وَ شَفَتَینِ» و هدایت: «وَ هَدَیناهُ النَّجْدَینِ» کافر شوند، و از آنها چشم بپوشند، و از اقتحام عقبة تکلیف روى گردانند، و به آزادى گردن‌ها و اطعام نپردازند، و به اجتماع ایمانى نگرایند، و پیوسته به صبر و رحمت توصیه نکنند، همین‏‌ها اصحاب المشئمه هستند، اینان وجودشان شوم و ملازم با شومى است، و چون به خود پیوسته و از دیگران گسسته‌‏اند، و روزنة تابش نور حیات و دریچة نسیم رحمت را به روى خود و دیگران بسته‌‏اند، آتشى فراگیرنده و دربسته براى خود و جمع فراهم ساخته‌‏اند: «عَلَیهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ».

علیهم، دلالت بر تسلط و احاطه، و نار «نکره» دلالت بر نوعى از آتش، و جملة اسمیه دلالت بر ثبات و دوام دارد.

از آیة یک تا هفت این سوره «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ» یکنواخت و هماهنگ و هم وزن، و با فواصل فعل (با دو فتحة متوالى) در آخر، و دال آمده که اگر ساکن خوانده شود، آیات بسته و مقید مى‏‌شود، و اگر متحرک و متصل خوانده شود، پیوسته مى‌‏گردد. در این بین، آیة ششم با وزن فعل (با ضم فاء و الف اطلاق، لبدا) آمده که هماهنگ و متناسب با حکایت حال از رها نمودن مال و صرف آن است. دامنة طول مجموع این آیات یکسان است، و اندک گسترش مى‌‏یابد. در این میان، آیة سوم کوتاه‏‌تر شده است.

این اوزان و حرکات، هماهنگى و توازنى وصف ناشدنى با معانى و جوّ این آیات دارد. از آیة 8 تا 10 «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَینَینِ» داراى فتحه‌‏ها و سکون‌هاى متوالى و متناوب و فواصل فعلین است. موج دامنه‏‌دارى که از این حرکات و فواصل برمى‏‌آید، نمایانندة وسعت میدان و پیشرفت مطلب است، که در این آیات، گویا قدرت اثر این مدارک «عینین» و اعضا «وَ لِساناً وَ شَفَتَینِ» و هدایت «النجدین» را مى‌‏نمایاند. از آیة 11 «فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» وزن و آهنگ آیات، به‌صورت دیگر و طول متفاوت تغییر یافته و کلمة آخر، با وزن فعله آمده است. فتحه‌‏هاى متوالى این آیه و آیة بعد و کشش و طول «وَ ما أَدْراک...» حرکت به سوى طریق و طول راه را مى‌‏نمایاند.

لحن مشدد و کوتاه «فَکُّ رَقَبَةٍ» هماهنگ با شدت و رهایى و گذشت از عقبه است. طول دامنه‏‌دار آیة 17 «ثم کان...» نمایانندة وسعت میدان عمل، پس از گذشت از عقبه و پیوستگى به کاروان ایمان است.

سپس آیة 18 لحن کوتاه تکریم و آیة طولانى 19 لحن بیان و تفصیل دارد. و سوره به آیة مجمل و سربستة 20 که نمودارى از آتش دربستة دوزخ است به پایان مى‌‏رسد و بسته مى‌‏شود.

لغات و اوزان خاص اسم و فعل این سوره: کبد. اهلکت. لبدا (با ضم لام). عینین. شفتین. النجدین. اقتحم. العقبه. فک. مقربة. متربة. المرحمة.

// پایان متن

 

[1] مجمع‌البحرین.

[2]بندة شهوت بتر نزدیک حق

از غلام و بندگان مسترق

کاین به یک لفظی شود از خواجه حُر

وآن زِیَد شیرین و میرد سخت مُر

بندة شهوت ندارد خود خلاص

جز به فضل ایزد و انعام خاص

(مثنوی مولانا، دفتر اول، چاپ کلالة خاور، صفحة 74/10)

[3] بند پنهان لیک از آهن بتر

بند آهن را کند پاره تبر

بند آهن را توان کردن جدا

بند غیبى را نداند کس دوا

(همان، دفتر اول، بیت 3246 و 47)

از کدامین بند مى‏‌جویى خلاص

و ز کدامین قید مى‏‌خواهى مناص

بند تقدیر و قضاى مختفى

هان نبیند آن به جز جان صفى

گرچه پیدا نیست آن در مکمن است

بدتر از زندان و بند آهن است

زانکه آهنگر مر آن را بشکند

حفره‌گر هم خشت زندان برکند

ای عجب ایـن بند پنهان گران

عاجز از تکسیر آن آهنگران

(همان، دفتر سوم، بیت 1658 تا 1662)

[4] افلاطون در کتاب «الجمهوریة، یا مدینة فاضله» مهمترین شرط تأسیس مدینة فاضلة «آرمانی» را این مى‏‌داند که باید چهرة مردمى که در بند و تاریکى غار دنیا به سر مى‌‏برند و به اشباح منعکس در آن خوى گرفته‌‏اند، آرام آرام به سوى روشنى گرداند، و بندها را از آنان گشود، و به حقایق اصیل آشناشان کرد. (مؤلّف)

[5] در معناى یمین و میمنه، به آیة «فَأَمَّا مَنْ أُوتِی کتابَهُ بِیمِینِهِ»، از سورة (انشقاق) رجوع شود. (مؤلّف) (ج6 مجموعه آثار، ص 389-392)

پی‌دی‌اف

کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد هفتم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 142 تا 152

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *