پرتوی از قرآن، جلد ششم؛ تفسیر سورۀ نصر
سورة نصر، مدنی و دارای 3 آیه است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ» (١)
«وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» (٢)
«فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا» (٣)
به نام خدای بخشندة مهربان.
آنگاه که یاری خدا و پیروزی آید. (١)
و ببینی که مردم در دین خدا گروه گروه درمیآیند. (٢)
پس به سپاس پروردگارت تسبیح و آمرزش جو او را، چه او بس آمرزنده است. (٣)
«إِذا جاءَ نَصرُ اللّه وَ الفَتح»: اذا…، ظرف شرط و خبر از آیندة محقَّق است و دلالت بر وقوع حتمی و رسیدن نصر و فتح در زمان و شرایط خاص دارد. آن چنانکه هر حادثه و پدیدة اجتماعی یا طبیعی پس از فراهم شدن اسباب و علل و شرایط مربوط به آن و در زمان خاص خود رخ مینماید. و چون اسباب و شرایط این نصر با فرمان و هدایت خداوند بود به اسم جامع او اضافه شده: «نصر اللّه» زیرا اصل رسالت و چگونگی ابلاغ آن و هدایت مردم و تربیت مردان مؤمن و مجاهد و تمرکز مسلمانان در مدینه، همه با هدایت وحی بود. تا پس از آن کوششها و شکستها و پیروزیها در سال هشتم مکه فتح شد. و سرآغاز دیگر فتوحات گردید. پیش از آن قبایل عرب چشم به شهر مکه داشتند که سرزمین حرم و محل خانة خدا و نصب بتهای بزرگ و مرکز سروران عرب و خویشان آن حضرت بود. اندیشة قبایل عرب این بود که این شهر چون به روی سپاهیان ابرهه گشوده نشد، اگر به روی مسلمانان گشوده شد معلوم میشود که پروردگار کعبه آنها را یاری میدهد و همینکه مکه فتح شد و بتها از میان رفتند و قریش تسلیم گردید، طوایف دور و نزدیک عرب گروه گروه به اسلام روی آوردند و بیش از دو سال نگذشته بود که اسلام سراسر جزیرةالعرب را گرفت.
پس از بیست و یک سال دعوت و استقامت و تحمل رنجها و مصائب جانفرسا، یاری خدا خود روی آورد و درهای فتح گشوده شد: «أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَنَّةَ وَ لَمّا یَأتِکم مَثَل الَّذِین خَلَوا مِن قَبلِکُم مَسَّتهُم البَأساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلزِلُوا حَتّی یَقُول الرَّسُول وَ الَّذِین آمَنُوا مَعَه مَتی نَصرُ اللّه أَلا إِن نَصرَ اللّه قَرِیب»، (بقره 2/214): «آیا گمان دارید که به بهشت درمیآیید و حال آنکه نمونه آنان که پیش از شما درگذشتند، شما را نیامده است، آنها را چنان سختی و رنج رسید و لرزیدند و زیر و زبر شدند که پیمبر و آنان که با او ایمان آوردند گفتند کی است یاری خدا!؟ آگاه باشید که همانا یاری خدا نزدیک است.»
آنها چون خدا را یاری کردند خداوند هم آنها را یاری کرد. و قدمهای آنها را ثابت نگه داشت: «یا أَیُّهَا الَّذِین آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللّه یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت أَقدامَکُم» (محمّد (ص) 47/7)
«وَ رَأَیت النّاس یَدخُلُون فِی دِین اللّه أَفواجاً»: قید فعل رأیت، دلالت بر تحقق عینی وعدة خداوند دارد که رسول خدا در انتظار آن بود. «یدخلون…» جملة حالیه برای «النّاس» است. اگر رأیت به معنای «علمت« باشد، یدخلون، مفعول دوم آن است. مقصود از النّاس همان مردم جزیرة العرب بود که اگر تسلیم نمیشدند، اسلام از دیوارهای سخت تعصب آنها بیرون نمیرفت. چنانکه پس از روی آوردن آنها به دین خدا، هم اسلام خود پیش رفت و هم وسیلة پیشرفت آن شدند. «افواجاً»، حال برای ضمیر «یدخلون» است و اشعار دارد به چگونگی اسلام آن مردم پیش از آمدن نصر و فتح که پنهانی و پراکنده بود. و پس از آن، گروه گروه و آشکارا به اسلام گراییدند و به حاکمیت توحید و احکام آن گردن نهادند. و از حاکمیت بتها و تقالید و اندیشههای جاهلیت آزاد شدند و زمینه برای تفکر آزاد فراهم شد تا شاید با گذشت زمان قلوب یک یک آنان را پرتو ایمان فراگیرد و یکسر دگرگونشان سازد: «قالَت الأَعراب آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکن قُولُوا أَسلَمنا وَ لَمّا یَدخُل الإِیمان فِی قُلُوبِکم…» (حجرات 49/14): «اعراب گویند ایمان آوردیم، بگو ایمان نیاوردهاید ولی بگویید تسلیم شدیم و هنوز ایمان در دلهای شما در نیامده است…».
«فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک وَ استَغفِره إِنَّه کان تَوّاباً»: فسبح… جواب «اذا جاء»، است. «بحمد ربّک»، حال برای ضمیر «فسبح» یا خود به معنای حال میباشد: «فسبح متلبسا، مستشعراً، بحمد ربک، یا حامداً». مانند «اخرج بسلاحک متسلحاً»: تسبیح نما در حالی که خود مستشعر یا متلبس یا در حال حمد پروردگارت باشی. یعنی در حال شعور به نعمت و جمال و سپاس پروردگارت او را تسبیح نما.
این امر به تسبیح و استغفار که به دنبال نصر و فتح آمده، چون غیر از تسبیح و حمد همیشگی آن حضرت بوده که در آیات دیگر به آن امر شده، اشعار و اشاره به انجام رسالت و پایان زندگی آن حضرت دارد. چنانکه پس از نزول این سوره، آن حضرت از پایان عمرش خبر میداد و کسانی چون ابن عباس نیز همین اشاره را دریافتند و میگفتند: این سوره نشانهای بوده در میان خدا و رسولش.
بیهقی به اسناد خود از ابن عباس نقل کرده که گفت: «چون إِذا جاءَ نَصرُ اللّه… نازل شد، رسول خدا(ص) فاطمه (سلام الله علیها) را نزد خود خواند و به او گفت: نفس من آوای مرگ را به من میرساند. پس فاطمه گریست و پس از آن خندید. و گفت: رسول خدا(ص) به من خبر داد که آوای مرگ به او میرسد. پس گریستم و پس از آن گفت: بردبار باش، تو نخستین فردی از خاندانم میباشی که به من میرسد. پس خندیدم».
ترمذی به اسناد خود از امسلمه نقل کرده که گفت: «رسول خدا(ص) در سال فتح مکه فاطمه (سلام الله علیها) را نزد خود خواند و با او نجوا نمود، پس فاطمه گریست. سپس با او نجوا نمود پس فاطمه خندید. گوید پس از وفات رسول خدا(ص) از سبب آن گریه و خندهاش پرسیدم گفت: رسول خدا(ص) به من خبر مرگش را داد پس گریستم بعد از آن به من خبر داد که سرور زنان اهل بهشتم، پس خندیدم».
عبدالفتاح عبدالمقصود در جزء اول کتاب «الامام علی بن ابیطالب» گوید: «رسول خدا (ص) پیش از بیماری وفاتش در خانة عایشه در گوش فاطمه (سلام الله علیها) سخنی گفت که فاطمه گریست، پس از آن سخنی گفت که فاطمه (سلام الله علیها) خندید. چون عایشه از راز این گریه و خنده پرسید فاطمه گفت راز رسول خدا (ص) را فاش نخواهم کرد. پس از وفات رسول خدا فاطمه (سلام الله علیها) گفت: خبر از مرگش داد گریستم. سپس گفت: «… تو نخستین فردی از خاندان من خواهی بود که به من ملحق شود، و نیای خوبی برای توام… آیا خشنود نیستی که سرور زنان این امت باشی!» (ص 222)
از طریق امامیه این حدیث بهصورت دیگر و در هنگام بیماری رسول خدا (ص) نقل شده: صدوق به اسناد خود از ابن عباس آورده گفت: «فاطمه (سلام الله علیها) به رسول خدا(ص) وارد شد در هنگام بیماریش که به آن درگذشت. پس آن حضرت فرمود خبر مرگم به من رسیده. پس فاطمه (سلام الله علیها) گریست. پس از آن رسول خدا (ص) گفت: گریه مکن چه تو پس از من بیش از هفتاد و پنج روز و نصف روز درنگ نداری مگر آنکه به من ملحق خواهی شد و به من ملحق نمیشوی مگر آنکه از برهای بهشت اهداء شوی. پس فاطمه خندید.
و نیز در ضمن خطبهای فرمود: «ان عبدا خیَّره اللّه بین الدنیا و بین لقائه و الآخرة فاختار لقاءَ اللّه»: «همانا بندهای را خداوند مخیر نمود بین دنیا و بین لقایش و آخرت و او لقای خداوند را گزید.»[1]
از این احادیث معلوم میشود که رسول خدا (ص) پس از نزول این سوره، از پایان زندگی خود خبر میداده و در انتظار فرمان برگشت به سوی خدا بوده. مقاتل گفته آن حضرت پس از نزول این سوره یک سال زیست. ماوردی گفته: بیش از شصت روز نزیست. ابن مسعود گفته: که چون این سوره نازل شد رسول خدا (ص) بسیار میگفت: «سبحانک الَّلهمَّ اغفر لی انک انت التواب الرحیم». ام سلمه گفته: رسول خدا (ص) نمیایستاد، نمینشست، نمیرفت، نمیآمد مگر آنکه میگفت: «سبحان اللّه و بحمده استغفر اللّه و اتوب الیه». [مجمعالبیان]
پس امر به تسبیح و استغفار که در این سوره و بعد از رسیدن نصر و فتح آمده برای شکر این نعمت نبوده. این امر پس از انجام رسالت و گسترش و پایه گرفتن آن، در واقع امر به برگشت آن حضرت به افق درخشان جلال و عظمت بوده، همان افق اعلایی که پیش از امر به قیام و دعوت، منجذب به آن و مستغرق در آن بود و اگر سائق وحی و فرمان رسالت نبود نمیخواست آنی از آن منصرف شود. آن اوامر پیدرپی و توجه به مسئولیّت بود که آن حضرت را به سوی خلق و قیام به رسالت راند. و اگر این اوامر نبود، به سائق روحی و انجذاب اولی خود همی خواست که به همان عالم نوری که در خلوتگزینی غار حراء داشت برگردد و پیوسته در تسبیح و حمد و هماهنگ با ملاء اعلی باشد: «نَحن نُسَبِّح بِحَمدِک»
پیمبران و مردان الهی نخست به مقام شایسته و افق عالی و اعلی و مراتب تجلّی میرسند، سپس باید به سوی خلق برگردند تا چشمهای به تاریکی انس گرفتة آنها را باز کنند و بندهای آنها را بگشایند. آنها در این رسالت دچار رنج روحی خود و ناسازگاری بندیان چشم به تاریکی گشوده میشوند. زیرا مأمورند تا به درون دخمههای تاریک طبیعت و خلال نفوس خلق سرکشی کنند و نور خیرهکنندهای را که با خود آوردهاند در میان آنها برافروزند و خفتگان را بیدار نمایند. قهراً این خفتگان به تاریکی انس گرفته هراسناک میشوند و با آنها میستیزند.
همین انصراف از عالم نور و جلال و تنزل و دمسازی با خلق، گناه آنها و همین نیز طریق تکامل و حرکت از خلق آنها میباشد و با این نزول و صعود، از فرشتگان که جایگاه ثابت و معلومی دارند، برتر میگردند. آنها پس از آنکه بندهایی را باز و بندیانی را آزاد کردند و راه خروج از دخمهها را گشودند، به خود و موطن اولی خود باز میگردند[2] و به تسبیح و حمد پروردگار میپردازند و از گرد گناهی که در فرود آمدن به سوی خلق و اندک غفلتها، بر چهرة روح تابناکشان مینشیند خود را میزدایند: «إِذا جاءَ نَصرُ اللّه وَ الفَتح… إِنَّه کان تَوّاباً».
«کان»، دلالت به لزوم صفت توبهپذیری پروردگار، دارد و صفت مبالغة «توّاب» به جای غفار، آمادگی بسیار پروردگار را برای پذیرش توبه و جذب تائب میرساند.
از مجموع آیات و اشارات این سوره چنین برمیآید که سراسر حیات رسول خدا (ص) و مراحل آن موردِنظر خاص خداوند بوده و در هر مرحله وظیفهای داشته که با انجام آن و قیام به رسالت و هدایت، زندگیش پایان یافته. مراحل زندگی روحی آن حضرت، پس از چهل سالگی به سه دوره تنظیم یافته و مشخص شده: نخست دورة انعزال و تفکر و تقرب و آمادگی برای تجلّی وحی. دوم دورة قیام به رسالت و هدایت خلق. سوم تسبیح و استغفار و آمادگی برای بازگشت به سوی پروردگار.
هر انسان عالیقدر و بلنداندیشی که خود را از حکم غرایز و شهوات حیوانی برتر داند و در برابر خالق و خلق احساس به مسئولیت داشته باشد و از روش آن رسول گرامی پیروی نماید، باید مراحل زندگی خود را به همان ترتیب تنظیم نماید: نخست خرد خود را برای دریافت مبادی و غایات زندگی و مسئولیتهایی که به عهده دارد به کار برد. همینکه این اصول را دریافت، در حد تشخیص و توان و محیط مسئولیت خود در انجام رسالتی که دارد قیام نماید تا راه خیری را برای خلق باز نماید و مردمی را به آنچه باید و نباید آشنا کند و ذهنهایی را روشن گرداند و ستمگری را از ستم بازدارد و بندی از بندگان بگشاید. بعد از انجام اینگونه فرایض عمومی است که دورة برکناری و تقاعدش میرسد و باید یکسر روی به خدا آرد و به تسبیح و استغفار پردازد و چشم امید به محصول کوشش و کارش داشته، در انتظار دعوت پروردگارش باشد. با این تنظیم و ترتیب، هر انسانی میتواند از سرمایة عمرش بهره بردارد و رسالتی را انجام دهد. انسان برای همین به دنیا میآید و از آن رخت برمیبندد.
پس از اعلام و فرمان مؤکَّد و قاطع سورة الکافرون که راه هرگونه تفاهم و نشاندادن روی تسامح و سازش با کافرین را بست و گویا رسول اکرم(ص) را دربارة پیشرفت سریع اسلام آن چنانکه مورد انتظارش بود نگران نمود (شاید امر به استغفار اشاره به همین باشد)، این سوره افق آینده و آمدن نصر و فتح را مینمایاند.
صدای حروف و حرکات آیات این سوره، باز شدن این افق و پیوستگی نصر و فتح، و امتداد حیات و ابدیت رسول خدا (ص) و دعوتش را مینمایاند.
هر یک از آیات این سوره سه ایقاع «فصل کلمات» دارد: «إِذا جاءَ- نَصرُ الله- وَ الفَتح. وَ رایت الناس-یدخُلُون فِی دِین الله- أَفواجاً. فَسَبِّح بِحَمدِ ربک- وَ استغفره-إِنَّه کان تَوّاباً» طول هر آیه و ایقاعات آن نسبت به سابق بیشتر، و فصل آخر هر آیه به تناسب جوّ معانی متغیر است. فصل آخر اولین آیه، با وزن فعل «فتح» منظری را میگذراند تا نظر وسیع دیگر «وَ رایت الناس ..» را بنمایاند که به فصل ممتد افعالا «افواجا» منتهی میشود. آیة سوم با آهنگ دو امر انگیزنده، و امتداد آخرین ایقاع «انه کان» و فصل «فعالا… تواباً» افق حیات ممتد و بیپایان را مینمایاند.
وزن و هیأت فعلی خاصی که در این سوره آمده: و استغفره، است.
// پایان متن
[1] در سیرت رسول الله (ج 2، ص 1103) چنین نقل شده است: «اِنَّ عَبداً مِن عِبادِ اللهِ، خَیَّرهُ اللهُ بَینَ الدُّنیا وَ بَینَ ما عِندَهُ، فَاختارَ ما عِندَاللهُ.»
[2] به گفتة سقراط: طبقة افاضل پس از روی آوردن از خیر مطلق و عالم نور به سوی اظلال و ارادة خلق، باید برکنار شوند و در جزیرة ابرار منزل گزینند و به خیر و سرچشمة نور برگردند. (مؤلّف)
کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد هفتم مجموعه آثار آیتالله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیتالله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 383 تا 390.
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.