پرتوی از قرآن، جلد پنجم؛ تفسیر سورۀ بروج، آیات 10 تا 22
«الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ» (١٠)
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ» (١١)
«إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ» (١٢)
«إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَيُعِيدُ» (١٣)
«وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ» (١٤)
«ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ» (١٥)
«فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ» (١٦)
«هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ» (١٧)
«فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ» (١٨)
«بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ» (١٩)
«وَاللَّهُ مِن وَرَائِهِم مُّحِيطٌ» (٢٠)
«بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ» (٢١)
«فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ» (٢٢)
همانا آنان كه آزمايش نمودند (شكنجه دادند) مردان مؤمن و زنان مؤمن را سپس توبه نكردهاند، پس براى آنان عذاب جهنم است، و براى آنان عذاب سوزان است. (10)
همانا آنها كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند، براى آنها باغهایيست كه روان است از زير آنها جويها، اين است رستگارى و پيروزى بزرگ. (11)
به راستى ناگهانگيرى پروردگار تو بس سخت است. (12)
همان اوست كه آفرينش را آغاز مىنمايد و برميگرداند. (13)
او بس آمرزنده و دوستياب است. (14)
داراى عرش (عرشدار) پر شكوه و برتر است (15)
بس انجام دهنده است آنچه را كه خواهد. (16)
آيا رسيده است تو را داستان سپاهها. (17)
فرعون و ثمود. (18)
آرى آنها كه رو به كفر رفتهاند در تكذيب به سر ميبرند. (19)
و خداوند از ورایشان احاطه دارد. (20)
آرى آن قرآنى است گرامى. (21)
در لوح محفوظ. (22)
شرح لغات:
فتن: شخص را آزمايش نمود، شكنجه داد، سوزاند.
فوز: به چيزى دست يافتن، بر مزاحمى پيروز شدن، از بدى و سختى رهايى يافتن. فرق فوز و فلاح اين است كه در فوز كاميابى و پيروزى مورد نظر است و رهايى فرع آن است، در فلاح رستن و رستگارى از ناملايم مقصود است و كاميابى مترتب بر آن ميباشد.
بطش: ناگهان درهم كوفتن و بدون مقاومت از پاى درآوردن، سخت گرفتن.
ودود، به معنای فاعل: خوى دوستيابى، دلدادگى، دوستى پايدار و استوار. به معنای مفعول: محبوب و مورد چنين دوستى. بعضى اصل وَدَّ- فعل ماضى- را از وتد گرفتهاند كه تا در دال ادغام شده است: ميخ را محكم كرد، دو چيز را به هم ميخكوب نمود.
مجيد، صفت ذاتى: داراى عزت، برترى، شكوه.
لوح: صفحه، قطعة صاف و عريض و محكم.
«إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِيقِ»: جملة خبرى و جزائى«فلهم… »كه اسمى و برهنه از زمان است، اشعار به دوام و تعميم حكم دارد. عطف و تكرار «و لهم عذاب»، دلالت بر دو گونه جزا مينمايد. مفسرين گويند مقصود از عذاب جهنم در آخرت و عذاب حريق در دنياست. براى توجيه اين عذاب دنيايى، بعضى از مفسرين گفتهاند: آتشى كه بر جان مؤمنان افروخته بودند شرارهاش بالا آمد و سوزندگان را بسوخت. و نيز افزودهاند كه آن مؤمنان به سلامت از آتش نجات يافتند[1]. اين توجيه نه با حكم كلى آيه جور درمىآيد و نه شاهد تاريخى دارد. شايد اين توجيه كناية عرفى از شرارة آتش ظلم و خشمى باشد كه منشأ و وَقود (گيرانة) آن درون و نفوس كافران ستمكار است، چه، هميشه شرارة اينگونه آتش نخست پيكر حقپرستان مظلوم، آنگاه هستى مشركان ظالم را ميسوزاند.
اين دو گونه عذاب «عَذابُ جَهَنَّمَ و عَذابُ الْحَرِيقِ» به هر صورت كه باشد، ماده و جزاى حكمى است كه خداوند دادگر دربارة اين ستمكاران مُفتِن، اعلام نموده است.
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الانْهارُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ»: اين آيه اعلام جزای نهايى مؤمنين است. جملة اسميه و لام اختصاص و مالكيت «هم» بدون ذكر فاء «فلهم» كه در آية قبل آمده است، ثبات و مالكيت بلا شرط جزا را ميرساند: اين جنات با انهار جاريش، دارايى و محصول ايمان و اعمال صالح آنها ميباشد كه سرچشمة ايمان و خير و خرمى را در ذهن و انديشة خود و ديگران گشودند و جارى كردند، اگر بدنهاى آنها در راه خدا سوخت، روح آنها موجب شادابى و افزايش رحمت گرديد. اين فوز بزرگ و نهايى آنهاست: «ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ».
تا اين آيه- به ترتيب سوگندها، شواهد، اعلام جرم، محكوميت و جزاء- محكمه و محاكمة تاريخ و جهان را مينماياند: ساحت وسيع جهان با برجهاى مرتفع آن كه نمايانندة تسلط قدرت و نگهبانى و ديدهبانى و وحدت تدبير است، محل يا مقدمهاى براى تشكيل اين محكمه است: «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ». روز موعود كه اين برجها از ميان برداشته ميشود و برجيان با پروندههاى خود بارز ميشوند، روز قضاوت نهايى است: «وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ». در اين ساختمان عظيم و زنده، چشمهاى بينا و مراقب و شاهد و ضابط هر مشهودى هستند: «و شاهِدٍ و مَشهُودٍ». و آنگاه خداوند دادگر با استناد به آنچه حادث و ثبت و مورد گواهى شهود گشته، جنايتى را كه در گوشهاى يا گوشههاى نهان تاريخ گذشته واقع شده است، با جزئيات و چگونگى آن اعلام مىنمايد: «قُتِلَ أَصْحابُ الاُخْدُودِ…» و نيز به شهادت آمرين و مباشرين اين خيانت استناد مىكند: «وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ».
چرا و به چه انگيزهاى چنين جنايتى روى داده؟ آيا مجرمين توجيه پسنديدهاى براى عمل خود دارند كه در اين محكمة عدل و حق پذيرفته شود؟ نتيجة تحقيق بازرسان و شهود پروردگار چنين اعلام شده است: «وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيد»ِ. سبب انتقامجويى ستمكاران همين بوده است كه اين مردان با ايمان، وابسته و نماينده و سخنگوى مالك به حق و متصرف در كشورِ بزرگِ جهان، بودند كه او خود بر هر چيزى مراقبت دارد و گواه است: «الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الاَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ». پس در حقيقت دشمنى با آنها دشمنى با مالك آسمانها و زمين است.[2]
سپس مادة قانونى كلى و انطباقى جزاء كه ناظر به وضع نخستين مسلمانان نيز ميباشد، اعلام شده است: «إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا… » اين مجرمين فتنهجو، به دوگونه عذاب محكومند: در آخرت زندان و عذاب ابد جهنم؛ در دنيا عذاب سوزانى، يا عذاب سوزان و سوزندهاى كه از انديشه و درون آنها مايه ميگيرد و همة ريشهها و استعدادهاى آنان را ميسوزاند و زندگى و تاريخشان را تباه و سياه ميكند. سپس پاداش و فوز نهايى و بزرگ مؤمنان بيان شده است: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا…».
«إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ. إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ»: بطش، زدن و از پاى درآوردن ناگهانى و شديد است، بهخصوص كه بهشدت توصيف شود: «لشديد». اضافة ربّ «ربّك» اشاره به نمونة بارزى از ربوبيّت كه شخص پيمبر است مىباشد. اين نمونة ربوبى با امداد پروردگار چنان توان يافت كه شديدترين ضربه را بر مشركين و ستمكاران زد. تكرار ضمير مؤكد «انه هو» براى حصر است. دو فعل «يُبدِیءُ وَ يُعِيدُ» بيان قدرت ربوبيّت و خلاقيّت است كه همة موجودات به سبب آن قدرت و تصرف دائمى، پيوسته از ناچيزى چيز و باز ناچيز ميشوند. و از ناتوانى توان مييابند و ناتوان ميگردند و بدون اراده و دخالت خود، همى از صورتى به صورتى در مىآيند.
«وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ. ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ. فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ»: دو صفت الغفور الودود، مقابل بطش شديد است: هم چنانكه بطش در مورد ستمكاران سركش شديد و بىمهابا ميباشد، نسبت به كسانى كه به او روى آرند و در راه رضاى او قدم گذارند، بس با گذشت است و بيش از گذشت، آن چنان دوست و شيفتة آنها ميباشد و چشم به آنها دارد كه به كارشان ميرسد و دردشان را درمان مىبخشد و خاطرشان را تسلّى ميدهد و در ميان سختيها و رنجها اميدوارشان ميدارد و به پاداش نيكشان ميرساند.
«المجيد»، به قرائت رفع، صفت براى ذو العرش، و به قرائت كسر، صفت براى عرش است، اين افعال و صفات متقابل، اشعهاى از عرش مجيد اوست، كه آن خود صورتى از قدرت و ارادة قاهر او ميباشد. آن عرش محيط و بلند پايه بر همة جهات و اجزای باطن و ظاهر عالم نظارت دارد و فرمان ميراند و هيچ مقاومتى در برابر فرمانش نيست «ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ، فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ».
اوصاف و توصيفهايى كه در اين آيات از خداوند بيان شده است، بعضى مبيّن قدرت و تصرف و قهر و احاطة مطلق است: «لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الأرْضِ- عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ- يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ- ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ- فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ.» بعضى نمايانندة سپاه قدرت و مجريان حكم و صفت غضب ميباشد: «العزيز. بطش. ذو العرش. فعال» بعضى مظاهر رحمت است: «الحميد. الغفور. الودود».
«هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ. فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ»: هل… استفهامى تقريرى يا انكارى است. «الجنود» ناظر به سپاهيانى است كه در برابر داعيان به حق بسيج شدند، يا گروههايى كه در برابر آنها به صف درآمدند. فرعون و ثمود، به قرائت فتح، مفعول فعل مقدرى است كه دلالت بر اختصاص دارد. و به قرائت كسر، بدل، براى الجنود است.
اين دو آيه، پس از آن اوصاف و وعد و وعيدها، به نمونههاى تاريخى اشاره ميكند: به يقين داستان كسانى كه قواى خود را در برابر پيمبران و داعيان به حق بسيج كردند به تو رسيده است. نمونة آشكار و نزديك آنها فرعون و ثمود است[3]. چگونه آنها قدرت خود را براى نابود كردن پيمبران و خاموش نمودن شعلة دعوت آنها به كار بردند؟
چگونه پيمبران پايدارى و صبر كردند؟ چگونه خداوند قواى خود را بر آنها شوراند و نابودشان كرد؟ در حقيقت سراسر جهان و موجودات آن، قوا و سپاهيان خداوندند كه با همة جمال و لطافت و رحمتى كه دارند، گاه به صورت خشمناكى از طوفانها، و بيماريها و قحطىهاى فتّاك و جنگهايى درمىآيند كه شرارهاش از درون دلها بيرون ميزند… كه مظهرى از خشم و بطش خداوندند. چنانكه فرعونيان را طوفان آب و ثموديان را صاعقة آتش و هوا در كام خود كشيد.
تو اى پيمبر كه خبر اين داستانها را شنيدهاى، و پيروان تو، بايد صبر كنيد و اميدوار باشيد، تا سپاهيان و امدادهاى خداوند برسند.
«بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ. وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ»: بل، عاطفه براى تذكر و اعراض از مطلب مذكور، يا انديشة مفهوم از كلام (اضراب) است. «كفروا»، فعل ماضى، پيش رفتن به سوى كفر را ميرساند. «فى»، ظرفيه، و «تكذيب»، نكره، ظرف تكذيب و محيط تاريك و به هم پيچيدة خاص آنها را مىنماياند: نبايد در اين انديشه نمود كه چگونه با اين همه شواهد تاريخى و قدرتنمايىهاى خداوند، كافران چشم باز نميكنند و هشيار نميشوند، چه اينها كه به كفر گرایيدند، در محيط محدود و بستهاى از تكذيب به سر مىبرند. «واو»، «و اللَّه»، عاطفه به معنای مع (با) يا حاليه است: با آنكه، و حال آنكه خداوند، ورای آنان است و از هر سو بر آنها احاطه دارد و آنها محاط و محصور به وسیلة او هستند.
«بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ. فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ»: صفت مجيد براى قرآن (مانند توصيف عرش) بيان رفعت مقام و قدرت نفوذ و پايدارى آن است: هر چه آنها در ديوار بستة تكذيب و انديشة محدود خود بينديشند و قرآن را شعر و سحر و كهانت و از ميان رفتنى پندارند، و هر گونه مقاومتى در برابر آن بنمايند، در مقام و قدرت و راه نفوذ و پيشرفت قرآن تأثير پايدارى ندارد، چون قرآن مانند عرش، برتر از انديشهها و پايدارى است و فرمانش، چون فرمان عرش، نافذ و نيرومند است و پيش ميرود. و موانع را از سر راه خود برمي دارد.
نكره آمدن «لوح»، دلالت بر تعظيم يا عدم تعيُّن دارد، «محفوظ» به قرائت كسر، صفت براى لوح و به قرائت ضم، صفت براى قرآن است. مفسرين با استناد به تفسير کسانی مانند ابن عباس و مجاهد، گويند مقصود از لوح، قطعهاى چون درّ، درخشان و در يمين عرش، يا لوح ملكوتى، يا ام الكتاب است. اين معانى اگر به روايت معتبرى مستند نباشند، قرينهاى در اين آيه و ديگر آيات ندارد. بلكه سياق اين آيات كه در مقام ردّ تكذيب كافران و اعراض (اضراب) از انديشة آنان است، و نكره آمدن «لوح» قرائتى است كه مقصود از لوح، هر صفحة نامعيّنى است كه قرآن نازل شده در آن ضبط و نوشته شود، خواه صفحة ذهن حافظين، يا اوراق كاتبين باشد. بنابراين، اين آيه تعبير ديگرى است از (آية 9، حجر): «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» در اين آيه، موضع حفظ قرآن، «لوح» بيان شده و به صيغة مفعول (محفوظ) آمده. در آية حجر، موضع ذكر نشده و حفظ آن به فاعل (حافظ) نسبت داده شده است: برخلاف انديشههاى مكذِّبين، قرآن برتر از انديشهها و حاكم بر عقول و نافذ در قلوب «مجيد» است. در هر لوحى باشد، محفوظ از تغيير و تبديل و زوال ميباشد. خداوند و قوايى كه آن را نازل نموده حافظ آن است.
اين سوره در مكه و هنگامى نازل شده است كه نو مسلمانان بىپناهى كه قوم و قبيلهاى نداشتند، سخت گرفتار شكنجة مشركين بودند. همين كه رسول اكرم (ص) دعوت خود را آشكار نمود، سران مشركين با هم پيمان بستند كه هر گونه آزار و شكنجة روحى و بدنى دربارة مسلمانان روا دارند تا نو مسلمانان را از اسلام برگردانند و ديگران را از ايمان باز دارند. با اين پيمان، دست و زبان مشركين عليه مسلمانان باز و آزاد شد. در آغاز به اهانت و تحقير و ريشخند پرداختند تا قواى معنوى آنها را خورد كنند. چون مقاومت مسلمانان را ديدند، خشم و كينة آنها مانند آتشفشان مشتعل گرديد و در آن حرم امن، امنيت از حيات و مال و عِرضِ مسلمانان سلب شد، و درة مكه به صورت كانون تعذيب مسلمانانى درآمد كه هيچ روزنة نجاتى جز برگشتن از اسلام نداشتند. «عمّار ياسر»، مولاى «بنى مخزوم» و پدر و مادرش، «بلال بن رياح» غلام «امية بن خلف»، «خَبّاب ابن اَرَتّ» و ديگر بىپناهان را در روزهاى داغ، برهنه و با دست و پاى بسته و شكم گرسنه و تشنه، به روى سنگهاى سوزان ميكشيدند و سنگهاى سنگين و داغ را به روى بدن آنها ميگذاشتند. پدر عمّار در زير اينگونه شكنجه جان داد، مادرش در ميان شكنجه و با حربة ابى جهل كشته شد[4].
آيات اين سوره با قدرت بيان و بلاغت خاص قرآن، درهايى از جلال و عظمت در محيط دربسته و شكنجهگاه مكه، به روى مسلمانان بىپناه و در قيد و بند گشود و دلهایشان را محكم كرد و ترديد و نگرانى را از آنها زدود. اين آيات با نماياندن بروج قدرت و محكمة عدالت و سپاهيان قهر و رحمت و لطف و غضب كه در مظاهر اسماء و صفات علياى پروردگار نمايانده و وعدههايى كه داده، شكست و محكوميت و عذاب ستمرانان مشرك و فوز پيروزى نهايى عدلپروران موحّد را نشان داده است.
لحن و اوزان و مقادير اين آيات: آية اول، با اوج فتحههاى متوالى و مدّ «و السماء» و طنين برخورد، حروف «ذ، ت، ب، ج،» و حركات متوالى فتحه و كسره و ضمه «ذات البروج» نمايانندة قدرت و عظمت آسمان و انگيزندة انديشه است. آنگاه آيات پى در پى، كوتاه، يكسان، با وزن فُعول «به ضم فا» و رَوِيهاى واو، دال، به سرعت پيش ميرود و روز موعود و شواهد و حوادث را مينماياند. آية 7، كه پس از اعلام جرم، بيان عمل و گواهى مجرمين است، كشيدهتر آمده. از آية 8 تا 11، به تناسب بررسى سبب وقوع جنايت و صدور حكم دربارة مجرمين و مؤمنين، طول دامنة آيات همى بيشتر گشته و تا آية 21، اوزان فعيل و حرف ما قبل مكسور و روى دال و گاه تغيير آن به «قاف، كاف، طاء»، از اوج «و السماء» و سوگندهاى عام، به حضيض تحقق گرایيده است.
جز آيات 14، 17، 18، كه در بين، به اوج و اوزان آيات اول برگشته و پيوسته است. و همچنين از آية 12، تا آخر سوره، مقدار آيات مانند اول سوره كوتاه گرديده كه نمايشى سريع و پى در پى از صفات قهر و لطف و افعال و كلام خداوند است. جز آية 19 كه به تناسب بيان حال قدرى كشيده شده سپس سوره با وزن خاص مفعول و رَوى خاص، «ظاء»، بسته و ختم گرديده است.
لغات و اوزان اسمى و فعلى خاص اين سوره: البروج (با ال) اخدود، فتنوا (ماضى جمع)، بطش (مضاف به رب)، لوح (مفرد نكره).
اين سوره در شأن و مقام پيمبران، و ايمان و پايدارى و جانبازى آنها و پيروان به حق آنهاست: «يونس بن ظبيان» از حضرت صادق(ع) روايت نموده است: هر كس سورة «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ»، را كه سورة پيمبران است، در نمازهاى واجب بخواند، حشر و موقف او با نبيّين و مرسلين ميباشد.
چنانكه بيان شد، مفسرين «وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ» را به اجتماعات و صفوف توحيدى در زمانها و مكانهاى خاص و تعيين شده و گواهى همة آنها، تطبيق كردهاند. اين اجتماعات و صفوف در اين زمانها و مكانهاى خاص، پاكترين و خالصترين اجتماعات و صفوف بشرى است. تأثيرات آنها را در اعماق قلوب و قدرت آنها را در تربيت نفوس و افكار و آثار و بركات آنها را نميتوان با هيچ اجتماع مصنوعى بشرى مقايسه نمود:
«اُبَى بن كعب» از رسول اكرم (ص) چنين نقل كرده است: كسى كه اين سوره را بخواند خداوند به عدد هر روز جمعه و عرفه كه در دنيا باشد، به او ده حسنه عطا ميفرمايد.
// پایان متن
[1] نصوص قرآنى تنها ابراهيم خليل را نشان ميدهد كه در ميان شعلههاى چنين آتشى سالم مانده و نجات يافت. در تورات چنان كه گفته شد، به سلامت رَستن سه تن يهودى كه به فرمان پادشاه بابل به كورة آتش افكنده شدند، آمده است. (مؤلف)
[2] ناقة صالح به صورت بُد شتر پى بريدندش ز جهل آن قوم مُر
از براى آب چون خصمش شدند آب كور و نان ثبور ايشان بدند
ناقة اللَّه آب خورد از جوى ميغ آب حق را داشتند از حق دريغ
ناقة صالح چو جسم صالحان شد كمينى در هلاك طالحان
شحنة قهر خدا زيشان بجُست خونبهاى اشترى شهرى دُرُست
اى بسا كس را كه صورت راه زد قصد صورت كرد و بر اللَّه زد
(مؤلف)، (مثنوی مولانا، دفتر اول، بیت 2509 به بعد)
[3] مقصود از فرعون در اين آيه و آيات ديگر قرآن، همان فرعون زمان موسى(ع) است كه نام او را «رامسيس» گفتهاند.
دایرةالمعارف فارسى، در لغت ثمود ميگويد: «ثمود، يكى از اقوام قديم عرب كه مانند عاد مدتها پيش از ظهور اسلام نابود شده بود. مدارك قديمى چندى حاكى از جنبة تاريخى نام و وجود قوم ثمود است كه از آن جمله است كتيبة «سارگن» (مربوط به 715 ق. م) و آثار «كلاوديوس بطلمیوس» و «پلينى». مركز آنان ظاهرا «دَومة الجَندَل» و «حِجر» بود، ولى در تمام قسمت شمال غربى جزيرة العرب و مملكت نبطيان تا حوالى «العلا» منتشر بودند».
از نشانيهاى تاريخى چنين برمىآيد كه «ثمود» در دامنة شرقى كوههاى «العلا» در شمال غربى جزيرة العرب و جنوب شرقى شام و فلسطين مسكن داشتند. چون قومى بيابان نشين و قوى بودند و در ميان خانههاى محكم و صخرهاى كوهستان (چنان كه قرآن خبر ميدهد) و در پناه بيابان به سر ميبردند، سر به طغيان و فساد برداشتند، پيمبر آنها صالح و آية آنها شترى بوده است، پس از آنكه از دعوت پيمبرشان سرپيچى كردند و شتر را پى نمودند، صاعقه و آتشى نابودشان كرد. (مؤلف)
[4] رسول اكرم(ص) اين مناظر جانگداز را ميديد و جز صبر و دعوت به صبر چارهاى نداشت، به خاندان ياسر ميفرمود «صبراً يا آل ياسر! فانّ موعدكم الجنة» خباب گويد: روزى رسول خدا (ص) را در ساية ديوار كعبه نشسته يافتيم و عرض كرديم: آيا براى ما از خداوند يارى نميخواهى، آيا دعا براى ما نمىنمايى؟ آن حضرت فرمود: «پيش از شما مردمى بودند كه گرفتار ميشدند، دشمنان آنها در زمين گودال ميكندند و آنها را در ميان آن مينهادند. آنگاه منشار «ارّه» بر سرشان مىنهادند تا دو نصف ميشدند. و با شانههاى آهنين گوشت و استخوان آنها را شانه ميكردند، اين مصایب آنها را از دينشان باز نمىداشت. به خداوند سوگند كه اين كار را خدا آن چنان به نهايت رساند كه سوار صنعايى تا «حضرموت» رود در حالى كه جز از خدا، و از گرگ نسبت به گوسفندش بيمناك نباشد، ولى شما عجله داريد». (مؤلف)
کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد ششم مجموعه آثار آیتالله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیتالله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 420 تا 430.
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.