معرفی: متن حاضر تفسیر آیات 33 تا 42 سوره عبس به قلم آیت‌الله طالقانی است که در جلد پنجم کتاب «پرتوی از قرآن» آمده است. در تفسیر این آیات طالقانی می‌کوشد توصیفات قرآن از وضع نهایی زمین را با استناد به علوم طبیعی توضیح دهد و همچنین سرنوشت مؤمنان و خطاکاران را تبیین کند. این جلد از این مجموعۀ شش جلدی، تفسیر بخش نخست جزء سی‌ام، از سورۀ نبأ تا سورۀ طارق را در برمی‌گیرد. تفسیر جزء سی‌ام پس از جزء اول قرآن کریم و در مدت حبس در زندان قصر به نگارش درآمده و پس از آزادی مؤلف، توسط وی در سال 1346 ویرایش و منتشر شده است. لازم است یادآور شویم کتاب‌های «پرتوی از قرآن» از مهمترین آثار آیت‌الله طالقانی است. او راه رهایی مسلمانان از تفرقه و نیز راه رستگاری انسان را در ناملایمات و گمراهی‌های عصر مدرن بازگشت به قرآن کریم می‌دانست. بنابراین پس از سال‌ها تفسیر شفاهی قرآن بر منبر و در جلسات مختلف، از سال 1341 تصمیم گرفت یک مجموعه تفسیر را به رشته تحریر درآورده و منتشر کند.
تاریخ ایجاد اثر: 1346
منبع مورد استفاده: کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد ششم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 225 تا 232.
متن

پرتوی از قرآن، جلد پنجم؛ تفسیر سورۀ عبس، آیات 33 تا 42

 

«فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ» ‎(٣٣)‏

«يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ» ‎(٣٤)‏

«وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ» ‎(٣٥)‏

«وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ» ‎(٣٦)‏

«لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ» ‎(٣٧)‏

«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ» ‎(٣٨)

‏«ضَاحِكَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ» ‎(٣٩)‏

«وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ» ‎(٤٠)‏

«تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ» ‎(٤١)‏

«أُولَئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ» ‎(٤٢)‏

پس آن‌گاه كه آن فرياد هراس‌انگيز گوش خراش آيد. (٣٣)‏

آن روزي‌ست كه همى مي‌گريزد مرد از برادرش. (٣٤)‏

و از مادرش و پدرش. (٣٥)‏

و همسرش و فرزندانش. (٣٦)‏

براى هر كس از آنان در چنين روز گرفتارى بزرگي‌ست كه از هر چيز باز و بى‏نيازش مي‌دارد. ‎(٣٧)‏

چهره‌‏هايى در آن روز درخشان است. ‎(٣٨)

خندان و نويدبخش است. ‎(٣٩)‏

و چهره‏‌هايى است در آن روز كه بر آنها گرد نشسته. ‎(٤٠)

فرا مي‌گيرد آنها را تيرگى. (٤١)‏

همين‌ها هستند كافران گناه پيشۀ بى‏بند. (٤٢)

 

شرح لغات:

الصاخة: صدايى كه سخت به گوش برخورد، گوش را كر كند. پيشامد هول‌انگيز. اصخ: كسى كه هيچ نمی‌‏شنود.

شأن: مقام، كار بزرگ و جالب.

مسفرة، اسم فاعل از اسفر: صبح روشن شد. جنگ درگرفت. درخت برگش ريخت.

مستبشرة، اسم فاعل استبشر: دريابندۀ خوشي‌هاى پى در پى و آينده.

غبرة، مفرد: نوعى گرد و خاك پراكنده‏‌اى كه از بالا بر سر و روى بنشيند. می‌‏شود كه جمع غبار باشد.

ترهق، مضارع رهق: سبك شد. ستم و زشتى كرد. شتافت. نزديك شد. دروغ گفت.

قترة: دود غليظ. غبار از زمين برخاسته. بوى بخور. گوشت كباب شده. استخوان سوخته، تاريكى و سياهى.

فجرة، جمع فاجر: گناه پيشه. بى‏بند و پرده‌‏در، دروغگو، تباه، چشم ناتوان. از فَجَرَ: آب راهش باز شد و جريان يافت. صبح برآمد و روشن شد.

«فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ»: اين صفت و عنوان «الصاخة» كه فقط در همين آيه ذكر شده، بيان و نمايانندۀ بعضى از حوادث و مقدمات قيامت است كه در نهايت حوادث و اطوار گذشتۀ زمين پيش می‌‏آيد. اين آيه و ديگر آياتى كه به اين مضمون در قرآن آمده، خبر قطعى از دگرگونى سراسر زمين پس از آرايش و آسايش و خرّمى كنونى و دوره‌‏هاى محدود و متوسط عمران آن مي‌دهد.

در دورۀ متوسط است كه زندگى پديد آمده و روى زمين آرايش يافته و بارآور شده تا انسان به آن بهره ‏گيرد و از آن بگذرد: «مَتاعاً لَكُمْ وَ لانْعامِكُمْ». همين كه اين دوره با تكامل انسان به نهايت رسيد، زمين دگرگون مي‌شود، زيرا همان علل و عوامل افروزنده و شكافنده و كوبنده، در درون و بيرون زمين در كمين و آماده‌‏اند تا اين وضع موقت زمين را به هم ريزند. هم‌چنان كه چگونگى و علل پيدايش عناصر اوليه و حيات و علل طبيعى بسيارى از پديده‌‏ها و حوادث زمين هنوز بسيار پيچيده و مجهول است، علل و عوامل طبيعى تحولات آيندۀ زمين و جنبش‌هاى درونى آن معلوم نيست[1]. در همۀ اين حوادث و پديده‏‌ها و تحولات، سرانگشت مرموز و بس توانايى مشهود است.

تعبير «الصاخّه» پس از اشاره به انشقاق‌ها و انفجارهاى مهيب و كوبندۀ گذشته است و متناسب با اين نمودارها بيان شده، چنانكه تعبير «الطّامه» در سورۀ و النازعات، پس از بيان مراحل و اطوار گذشتۀ زمين آمده كه هر مرحله‌‏اى فراگيرندۀ مرحلۀ سابق و پديد آورندۀ مرحله جديدى بوده، تا مرحلۀ فراگيرندۀ نهايى فرا رسد: «الطامه».

«يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ»: يوم، ظرف براى فعل مقدر و متضمن جواب «اذا» مي‌باشد: آن‌گاه كه صداى انفجار مهيب و كركننده روى آورد، روزى پيش می‌‏آيد و ظاهر مى‌‏شود كه شخص از برادر و مادر و پدر و زن و فرزند خود مي‌گريزد. اين آيه وضع وحشت‌زدگى و هراس آدمى را در آن روز مي‌نماياند.

كه در پى اين تحوّل عظيم و روبه‌رو شدن با عالم و وضع ديگر رخ مي‌دهد، در اين تحول، از يك سو همۀ علایق و روابطى كه ريشۀ عميق در نفس انسان دارد كه ريشه‌‏دارتر و بارزتر از همه علاقۀ عاطفى به زن و فرزند و پدر و مادر است، يكپارچه گسيخته مى‌‏شود و از سوى ديگر متاع معرفت و اعمالى كه هر كس با خود آورده آشكارا مي‌شود، از اين جهت كه مبادا اعمال و رهاوردهای كسانى كه با آنها پيوستگى و نسبت به آنان مسئوليت داشته دامن‌‏گير او شود، از آنها مى‌‏گريزد:

«لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ»: اين آيه بيان وضع مخصوص هر فرد و تعليل براى آيات قبل «يَوْمَ يَفِرُّ» مى‏باشد. چه در آن روز هر كس چنان به خود مى‏‌آيد و گرفتار نتايج و آثار اعمال و ملكات خود مي‌شود كه به ديگران نمي‌تواند توجّهى داشته باشد و آن عواطف و علاقه‏‌هايى كه در دنيا افراد و طبقات را به هم مى‌‏پيوست و به وسيلۀ آن نظام زندگى اين جهان پايه مي‌گرفت و قسمتى از محرك‌هاى كوشش و اعمال انسان از آن ناشى مى‌‏شد، قطع و فراموش مى‌‏شود.

«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ، ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ»: روزى كه روابط خويشاوندى از ميان برود و علاقه‌‏ها گسيخته شود و موارد اين علاقه‏‌ها از هم دور و گريزان گردند، در اين روز كه طليعۀ قيامت است، چهره‏‌ها آشكار مى‏‌شود، چهره‌‏هايى كه نمايانندۀ انديشه‌‏ها و اعمال و ناظر به سوى آينده‏اي‌ست كه از حال و وضع كنونى و باز شدن پرونده و از نزديك ديدن خطوط اعمال و آثار خود مسير نهايى را پيش‌‏بينى مي‌كند.

در ميان چهره‌‏هاى مختلفى كه آشكارا مي‌شود دوگونه چهره ممتاز و از هم جدا مي‌باشند:

چهره‏‌هاى «مسفرة» كه مانند سپيدۀ صبح از ميان پرده‏‌هاى تاريك طبيعت رخ مي‌نمايد و به سوى حشر و قيامت كلى روى مي‌آورد و هر چه به آن نزدیك‏تر مى‌‏شود و بيشتر از تاريكي‌هاى دنيا و افق طبيعت سر برمى‌‏آورد، درخشان‌تر مي‌گردد. اين چهره‏‌هايي‌ست كه در دنيا روى به مبدأ و چشم به رحمت و جمالش داشتند و دل‌هاشان به نور معرفت درخشان بود و از ريشة ايمان و شاخه‏‌هاى خرّم اعمال خير سبز و خرّم بودند، شكوفه‏‌هاى خندان اعمال اينان مبشّر ميوه‌‏هاى بهشتى به آنان است: «ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ». اين اوصاف فاعلى دلالت بر حركت و حدوث و اراده دارد: پيوسته چشمشان بازتر و آينده و بشارت‌هاى آن برايشان نمايان‌‏تر مي‌گردد. اما چهره‌‏هاى مقابل اين چهره‌‏ها:

«وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ، تَرْهَقُها قَتَرَةٌ»: اين چهره‏‌هايي‌ست كه غبار زبونى و نگرانى، و تاريكى گناه و كفر، آنها را فراگرفته است؛ اين چهره‌‏ها به مانند شاخه و برگ درختى كه ريشه و مغز آن را آفت‌‏زده و قدرت حياتى آن از ميان رفته و شكوفه و بهره‏‌اى به بار نمى‌‏آورد و خود در انتظار سوختن و هيمۀ جهنم شدن است.

اين چهره‏‌ها كه حركت و حيات انسانى و قواى نفسانيشان از ميان رفته و خشك شده، با اوصافى عارضى و جامد و خارج از اراده توصيف شده‌‏اند: «عَلَيْها غَبَرَةٌ...».

اين آيات دو چهره‏‌اى را كه سر از افق دنيا برآورده و به قيامت روى آورده‌‏اند، به دو صورت متقابل كه هر يك نمايانندۀ حالات نفسانى و خوشى‏‌ها و نگرانى‏‌هاى آنهاست، چنان تصوير نموده كه گويا اكنون در برابر چشم خيال‌ا‌ند، صورت اول نمايانندۀ خرمى و حركت و حيات است و صورت دوم نمايانندۀ پژمردگى و جمود است.

«أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ»: اين‌ها همان كفر پيشگانند كه استعدادهاى انسانى خود را تباه كردند و راه گناه پيش گرفتند و كار بى‏‌بندى و سركشى آنها به آنجا رسيد كه همۀ بندهاى اخلاقى و قانونى را از ميان بردند.

آهنگ‌ها و الحان و قافيه‏‌هاى متنوع آيات اين سوره مانند آيات ديگر، نمايانندۀ محيط و جوّ مطالب و مقاصد آن است: تا آيۀ: «فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى» كه نمايانندۀ محيط حكايت و شكايت ملايم و دوستانه است، به الف‌‏هاى مقصوره پايان يافته و كلمات و حركات و طول هر يك از اين آيات متناسب با مطالب متنوع آن است. از آيه «كَلاّ أنّها تَذْكِرَةٌ» موج و ايقاع آيات، شديد و كوتاه (و جز يك آيه) با رنين «تاء» ختم شده كه فضايى از برخورد و انعكاس و تحريك و تحرك افكار را مى‏‌نماياند. آيه «قُتِلَ الاِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ» سر فصل تحولي‌ست از مطالب و محيط آيات قبل به فضايى كه نمايانندۀ اطوار و احوال يك نواخت و تدريجى گذشته و آيندۀ انسان مى‌‏باشد. اين آيات با طول و آهنگ يك نواخت پى در پى آمده و به هاء و فتحه‏‌هاى متوالى پايان يافته كه آيۀ نهايى نمايانندۀ يك حركت ناگهانى و تنبّه و توجّه به گذشته است: «كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ‏».

آيۀ «فَلْيَنْظُرِ الاِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ» با اندك طول و نواى آرام‌تر، سر فصل تحوّل نظر انسان، از اطوار خلقت خود به علل و عوامل و اطواري‌ست كه در تحوّلات شديد و كوبندۀ زمين پيش آمده و به بروز رويندگان منتهى شده است. موج حركات فتحه‏‌هاى متوالى و باءهاى مشدد و آخر چهار آيۀ اول، جوّ حركت متوالى شديد و نهايى را مي‌نماياند.

آيه «مَتاعاً لَكُمْ وَ لاَنْعامِكُمْ» با دو حركت «كاف ميم» كه در انتهاى مخرج دهان و بسته شدن لب است، هماهنگ با منتهى شدن و بسته شدن حركات و اطوار گذشته مي‌باشد كه با آيۀ «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ» طور و فصل جديدى گشوده مي‌شود. اين دو آيه كه اولى نهايت گذشته و دومى سرفصل آينده مي‌باشد، هر يك حركات و نوايى خاص و جداى از آيات قبل و بعد دارند.

آيات بعد از آن با قافیه‏‌هاى «ياء مكسوره و هاء» نمايانندۀ گسيختگى علاقه و پيوستگي‌هاى زير بناى روابط زندگى گذشته است، و منتهى مي‌شود به آيۀ «لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ» كه كشش و طول آيه هماهنگ با دوام مرحله‌‏اي‌ست كه انسان وارد آن مي‌گردد. در اين ميان يا پس از آن ناگهان چهره‏‌ها آشكار مي‌شود: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ، ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ». لحن اين دو آيه و حركات آنها كه از نكرۀ منوّن و مضمون آغاز شده و به كسره و تاء منتهى مي‌شود، حركت و شگفتى ناگهانى را مى‌‏نماياند كه از درون و باطن انسان سرچشمه می‌گيرد.

آيات بعد كه با فتحه و تاء پايان يافته، چهره‏‌هاى زبون و اندوهگين و نااميدى را در برابر چشم تصوير مي‌كند كه شعلۀ حيات آن خاموش شده و گرد و غبار و دود محيط خود ساخته آنها را گرفته و فرسوده كرده است.

انديشه در معانى و مقاصد اين آيات و گوش فرا دادن به حركات و الحان و امواج آن چنان دل را مي‌ربايد و خيال را فرا می‌گيرد، كه بسا كلمات و حروف از ميان مي‌رود و معانى و صور از طريق شنوايى در برابر چشم ظاهر مي‌شود و بيننده را از هر فصل و گذرگاهى مي‌گذراند و وارد محيط و جوّ ديگرى مي‌نمايد. لحن و آهنگ هر جمله‌‏اى از آيات چنان متناسب با مطالب و معانى است كه با هر تغييرى در مطلب، متغير و متنوع مي‌گردد. اين رمز اعجازى قرآن براى كسانى مشهود است كه دلدار و دلداده‌‏اند و دستگاه گيرندۀ گوش و دريابندۀ دل را يكسره تسليم نغمات آيات نمايند:

«إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ»[2]. با دل دادن به نغمات اين آیات، معانى جذاب و حقايق درخشان آن سراسر ِشعور و مراكز ادراك را فرا مي‌گيرد، و نفس انسانى را از آلودگي‌ها و هواها پاك و آن را درخشان مي‌كند و در سايۀ رحمت و الطاف خداوند جايش مي‌دهد و اميدوار و خرسندش مي‌دارد:

از حضرت رسول اكرم(ص) روايت شده: «هر آن كس كه سورۀ عبس را بخواند در حالى به قيامت مي‌آيد كه رخسارش خندان و بشارت‌‏آور است». از حضرت صادق(ع) نقل شده: «هر كس سورۀ عبس و اذا الشمس را بخواند، در بهشت زير سايۀ خداوند و كرامت وى به سر برد».

// پایان متن

[1] در كتاب «فرسايش و دگرگونى زمين» صفحۀ 70 مي‌خوانيد: «با تمام اين‌ها نه فرضيۀ تعادلى و نه حرارت‌هاى درونى زمين و نه فرضيۀ ديگرى، هيچ‌كدام دانشمندان را در مورد اصلى و عامل واقعى به جنبش آورندۀ پوستۀ زمين قانع و راضى نكرده است. شايد توازن طبقات، حرارت‌هاى درونى و انتقال آنها و همچنين كيفيت فرسايش زمين، هر كدام به نوبت نقشى در اين ميان بازى مي‌كنند، شايد دست‌هاى ناشناختۀ ديگرى در كارند كه پوستۀ زمين را به حركت و لرزش وا مي‌دارند بى‌آنكه هنوز سر از پردۀ اسرار به در كرده باشند. زمين‌شناسان چيره‌دست با فروتنى تمام اعتراف مى‏‌كنند كه هنوز براى بزرگترين پرسش‌هاى دانش زمين‌‌شناسى پاسخ قاطع و صريحى نيافته‌‏اند. پرسش‌هايى اين چنين كه اين سياره از كجا و چگونه زاده شده، خاستگاه حرارت عظيمش از كجاست و عامل اصلى جنبش‌هاى پوسته آن چيست؟ پاسخ روشن و قطعى ندارند». دربارۀ خاستگاه آتشفشان‌ها، در صفحۀ 258 اين كتاب چنين آمده: آتش‏فشان‌ها و سيل‌‏هاى آتشين، آبفشان‌ها و چشمه‏‌هاى سوزان آثارى هستند كه زمين‌شناسان آنها را پديده‏‌هاى آتش‌فشانى مى‏‌نامند. مادرِ، تمام اين پديده‏‌ها حرارت درونى زمين‌ به شمار مى‏‌رود. زادگاه اين حرارت‌ها و چگونگى پيدايش آنها هنوز هم به طور كاملى شناخته نشده، اما بخش بزرگى از آن بی‌‏ترديد از گاين‌هاى راديو آكتيو، توليد مي‌گردد. گاين‌هاى راديواكتيو در طى زمان‌هاى بسيار طولانى به تدريج فاسد مى‏‌گردند يا به گاين‌هاى ديگرى تبديل مى‏‌شوند. اين دگرگونى موجب توليد حرارت مى‏‌گردد. حرارت‌هاى ديگرى نيز در اثر واكنش‌‏هاى شيميايى پوسته بيرونى زمين به حرارت درونى اضافه مي‌گردد. گاهى نيز جابه‌جا شدن طبقات عظيم و حركت آنها حرارت فراوانى به وجود مى‏‌آورد. زيرا طبقات با يكديگر اصطكاك پيدا مي‌كنند. شايد حرارت بخش مركزى زمين نيز به قشرهاى فوقانى رخنه كند ...». (مؤلّف)

[2] بی‌گمان در این موضوع یادآوری و توجّه کردن برای کسی است که دارای قلبی [دریابنده] باشد یا گوش فرا دهد در حالی که خود شاهد و نظاره‌گر [آن حقایق] است. (ق (50)، 37).

پی‌دی‌اف

کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد ششم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 225 تا 232.

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *