معرفی: متن حاضر تفسیر آیات 44 تا 46 سوره بقره به قلم آیت‌الله طالقانی است که در جلد اول کتاب پرتوی از قرآن آمده است. این جلد از این کتاب شامل تفسیر جزء اول قرآن کریم (سورۀ حمد و آیات 1 تا 143 سورۀ بقره) است. آیت‌الله طالقانی در این بخش، پس از شرح لغات مهم این آیات به تفسیر آن‌ها با موضوع استمداد از نماز، پرداخته است. کتاب‌ «پرتوی از قرآن» در شش جلد از مهمترین آثار آیت‌الله طالقانی است. او راه رهایی مسلمانان از تفرقه و نیز راه رستگاری انسان را در ناملایمات و گمراهی‌های عصر مدرن، بازگشت به قرآن کریم می‌دانست. بنابراین پس از سال‌ها تفسیر شفاهی قرآن بر منبر و در جلسات مختلف، از سال 1341 تصمیم گرفت یک مجموعه تفسیر را به رشته تحریر درآورده و منتشر کند.
تاریخ ایجاد اثر: 1342
منبع مورد استفاده: کتاب پرتوی از قرآن، جلد اول، (جلد دوم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 230 تا 236
متن

پرتوی از قرآن، جلد اول؛ تفسیر سورۀ بقره آیات 44 تا 46

«أَتَأمُرُونَ النَّاسَ بِالبِرِّ وَتَنسَونَ أَنفُسَكُم وَأَنتُم تَتلُونَ الكِتَابَ أَفَلاَ تَعقِلُونَ» (44)

«وَآستَعِينُوا بِالصَّبرِ وَالصَّلاَةِ وَاِنَّها لَكَبِيرَةٌ اِلاَّ عَلَى الخَاشِعِينَ» (45)

«الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِم وَأَنَّهُم اِلَيهِ رَاجِعُونَ» (46)

آيا مردم را به نيكى و خير امر مى‌كنيد و خود را فراموش مى‌نماييد در حالى كه شما پى در پى كتاب را مى‌خوانيد؟ آيا درست نمى‌انديشيد؟! 44

مدد جوييد به وسيله صبر و نماز. اين دو (يا نماز) بسى گران است، مگر بر خاشعان. 45

آنان كه گمان مى‌برند كه خود ملاقات كننده پروردگارشان هستند و آنان به سوى او رجوع كننده‌اند.  46

شرح لغات

همزه (أ) براى تقريع (نكوهش)، تقرير و تعجب است.

بِرّ: نيكى، نيك انديشى. به فتح (بَرّ)، سرزمين و فضاى پهناور. به ضم (بُرّ): گندم. هر سه معناى وسعت و افزايش را دارد. پس «بِرّ» (به كسر) آن نيكى و خيرخواهى‌اى است كه منشأش سعه صدر و بلندى نظر باشد. گويند: فلانى هِرّ را از بِرّ امتياز نمى‌دهد! يعنى كسى كه بر او بانگ مى‌زند و او را مى‌راند، از كسى كه به وى نيكى مى‌كند فرق نمى‌گذارد. مازنى[1] گويد: هِر يعنى گربه و بِر يعنى موش و مانند آن است.

نسيان: از ياد رفتن چيزى است كه انسان آن را مى‌دانسته؛ ليكن «سهو» درباره دانسته و ندانسته است.

تتلون از تَلا: دنبال رفت. تلاوت: پى در پى آوردن و خواندن.

عقل: در اصل، بازداشتن و نگه داشتن است. عِقال به پايبند شتر گويند. در عُرف حكما، عقل دو گونه است: عقل نظرى و عقل عملى.

استعانت: طلب كردن، عَون يعنى كمك و مساعدت.

صَبَرَ: (بر وزن فَعَلَ) بر آن جرأت و اقدام كرد. از آن خوددارى كرد. چهارپا را نگه داشت. خود را از خواسته‌هاى نفسانى بازداشت.

خشوع: فروتنى، بيشتر درباره دل، ديده و درون، و خضوع درباره اعضا و جوارح گفته مى‌شود.

ظن: گمان، باور، علم. آنچه در ذهن مى‌گذرد و بر دل چيره مى‌شود، مقابل يقين.

ملاقات: رسيدن به هم، روبرو شدن، پيوستن با هم، تماس دو خط.

رجوع: برگشت به وضع و حال نخستين.

خطاب ظاهر اين آيات متوجّه همه بنى اسرائيل و مطالب آن بيشتر راجع به پيشوايان دينى آنان است و مفهوم آيات عموميت دارد. اين آيه «اَتأمُرون النّاس ...» پس از آن اوامر و نواهى، سركوفت بر علماى آن‌هاست كه داراى چنين عمل و روحيه تجزيه شده‌اى هستند. گويا دو موجودند: يكى عقل خيرانديش ايمانى، ديگرى نفس پيرو هوا؛ با آن عقل ديگران را به نيكى و خير مى‌خوانند، و با طغيان هواها نفس خود را فراموش كرده‌اند. با آنكه تربيت دين براى همين است كه هواهاى نفس را محكوم و فرمانبر عقل ايمانى گردانند، آن گاه ديگران را بخوانند به آنچه خود را خوانده‌اند و از مردم بخواهند آنچه را خود بر آنند؛ نه آنكه در انديشه نيك و بد خلق باشند و كار آن‌ها را با ترازوى دين بسنجند و از خود و سنجش اعمال خود غافل گردند. تا كسى با خبر و بصير به خود نباشد نمى‌تواند بصير و خبره در كار ديگران باشد:

در بى‌خبرى از تو صد مرحله من پيشم         تو بى‌خبر از غيرى من بى‌خبر از خويشم[2]

سرّ نفسانى اين گونه دعوت به خير جز جلب عواطفِ خلق، و اوامر و نواهى دين را وسيله زندگى قرار دادن چيز ديگرى نيست. آدمى كه سودجو و جنبشش براى هر عملى از غرايز است و از هر راهى سود و آنچه را ملايم با غرايز و شهوات است مى‌جويد، اگر تربيت دينى و ايمان او را برتر نگرداند، يكى از راه‌هاى زندگى و شايد آسان‌ترين راه براى اين مطلوب‌ها، جلب عواطف دينى مردم است. اين همان فروختن آيات خداست به ثَمَن دنيا كه موجب زيان نفسانى، عقلى و حياتى مردم مى‌گردد. بنابراين «واو» «و تنسون ...» عاطفه و هر دو مطلب مورد سرزنش است: كه با اين خُلق و عمل (دنيا جويى و فروختن آيات و درهم آميختن حق و باطل) شما همى مردم را به نيكى مى‌خوانيد و خود را فراموش مى‌كنيد. اگر اين واو به معناى «مع» يا «حاليه» باشد، سرزنش از جهت «تنسون» است: كه شما ديگران را به نيكى مى‌خوانيد، با آنكه ـ يا ـ و حال آنكه، از خود غافليد، چه امر به نيكى خود به خود خوب و پسنديده است.

«وأنتُم تتلون الكتاب» اين «واو» هم مى‌شود به معناى «مع» يا حاليه باشد: با آنكه، يا و حال آنكه، شما پى درپى كتاب را مى‌خوانيد، همان كتابى كه پيوسته همه را به نيكى و اصلاح خود مى‌خواند و شعور فطرى را بيدار مى‌كند. يا آنكه: شما تنها به تلاوت كتاب پرداخته‌ايد! پس چرا آن را تعقل نمى‌كنيد؟ بنابر عطف، اين گونه تلاوت بدون تعقل هم مورد سرزنش است و «الكتاب» مفعول مقدّر «تعقلون» مى‌باشد. بنابر اوّل (كه واو به معناى مع يا حاليه باشد) «أفلا تعقلون» نكوهش بر امربه نيكى و غفلت از خود، و مفعولش عام است؛ يعنى: اين كار و عمل شما كار مردمى كه درست بينديشند و رو به تعقل باشند نيست. مَثَل اين مردم مَثَل بيمارى است كه به معالجه ديگران بپردازد؛ يا گرسنه‌اى كه ديگران را به سيرى بخواند؛ يا چراغدارى كه راه را براى ديگران روشن مى‌كند و خود در تاريكى و بيراهه رود.

«وَ استَعينوا بِالصّبرِ وَ الصّلاة ...». يارى جستن و كمك خواستن در برابر قدرت و صف و هجوم دشمن است. گرچه در ظاهر اين آيات ميدان جنگ و جهادى محسوس نيست، ولى در خلال معانى و اشارات آن ميدان جنگ هراس‌انگيزى مشهود است كه جنگ‌هاى بيرونى، شراره و ظهور اين جنگ‌هاى درونى است و پيروزى و شكست در آن‌ها هم اثر پيروزى و شكست در همان جنگ‌هاى نفسانى است؛ كارزارى كه ميان عقيده و ايمان با هواهاى نفسانى، عصبيت‌ها و علاقه به مقام و برترى درگير است؛ آن عقيده و ايمانى كه بيشتر محصول وراثت و تقليد است، نه اثر برهان و درك درست. اين عوامل نفسانى در برابر چنين ايمان و عقيده‌اى سنگرهاى محكم و صف مجهزى دارند و تا آنجا ميدان را به حكم و حكومت ايمان مى‌دهند و دستورات آن را مى‌پذيرند كه سنگرهاى هواها و شهوات به جاى خود باشد. تذكّر نعمت، وفاى به عهد خداوند، تنها از او ترس داشتن، حق را چنان كه هست آشكار كردن، اقامه صلاة، ايتاء زكات، ركوع با راكعين، عمل به آنچه خود مى‌داند و به ديگران مى‌گويد و از خود غافل نشدن. اين‌هاست نمونه‌هاى حكومت كامل ايمان بر نفوس. آمال و هواهاى نفسانى متضاد همى خواهد كه مراكز نفسانى اين امور را بيشتر به دست گيرد، تا هواها، نعمت‌ها را از ياد ببرد، و آرزوها، عهدها را سست و بى پايه گرداند و سنگر اراده را شكست دهد و دل را پر از ترس و هراس از دنيا كند... شرط و علت پيروزى در ميدان‌هاى جنگ بيرونى، پيروزى در اين جنگ داخلى نفسانى است. سلاح و سپاه، تنها وسيله محدودى است كه ضامن فتح نهايى نيست.[3]

براى آنكه ايمان فطرى، يا ميراثى و تقليدى، بر اين عوامل نفسانى حاكم و نافذ شود، بايد به «صبر» و «صلاة» امداد گردد. پس، اين صبر نه به معناى تسليم شدن و ناله سر دادن است، چنان كه عامه مردم مى‌پندارند، نه چشم پوشى و ناديده گرفتن پيشامدها و خونسردى در برابر آن‌هاست. صبر، قدرتِ اراده ايمانى و تسلط آن است بر هيجان‌ها و انفعال‌هاى نفسانى كه منشأ آن آمال و آرزوها و تأثرات بيرون از نفس مى‌باشد. هر چه هدف و چشم انداز ذهن بالاتر باشد، قدرت و مقاومت در برابر عوامل نفسانى بيشتر مى‌گردد، چنان كه هر اندازه مقصد رهروان دورتر باشد، دشوارى‌هاى راه آسان‌تر مى‌گردد. صلاة، گشودن چشم عقل، تجديد عهد و استمداد از مبدأ است. و آن صلاة كه بر قدرت صبر بيفزايد و عوامل نفسانى و هيجان‌ها را محكوم سازد، بسى دشوار و سنگين است. بنابراين بيان، رجوع ضميرِ «انَّها» به صلاة، واضح و جستن مرجع ديگر براى آن بيجاست. اين سنگينى نماز بر كسانى است كه چشم انداز ذهنشان بسى محدود است و دنيا و نمايش‌هاى آن، آنان را چنان گرفته كه مغرور و خودباخته‌اند و استعداد باطنيشان از حركت افتاده است. اما آن‌ها كه چنين نيستند و داراى خشوع‌اند، صبر و صلاة بر آنان آسان و سبك باشد.

«الّذِين يظُنّون». بعضى «ظن» را در اينجا به معناى باور و يقين گرفته‌اند، و توجّه نكرده‌اند كه در اين مورد ظن بليغ‌تر از يقين است، زيرا ظنِّ به ملاقات ربّ هم موجب خشوع و نگرانى است، چه رسد به يقين؛ چنان كه همه نگرانى‌ها و اميدها و جنب و جوش‌ها از ظن برمى‌خيزد. و سرزنشى درباره مخاطبين اين آيات است كه اگر گمان هم به ملاقات ربّ داشته باشند نبايد چنين باشند، چه رسد به آنكه آنان خود را اهل باور و يقين مى‌نمايانند. و اشاره به اين است كه مطلب بالاتر از حوصله فكرى و ادراک ذهنى انسان است. پس هر چه از اين حقيقت در ذهن آدمى پرتو افكند، چون كامل و واقعِ آن نيست، از جهت واقع، ظن است و نشانه‌ها و مقدّمات آن واقع مى‌باشد.

مقدمه و علت استعدادى تكامل موجودات و فراگرفتن صورت نوعى بالاتر همين خشوع و آمادگى است. و هر موجودى در همان صورت و هستى كه دارد، خود را بگيرد،[4]  قابليت دريافت صورت كامل‌تر و تحوّل را از دست مى‌دهد و با خودگرفتگى درهاى افاضه كمال را به روى خود مى‌بندد. انسان هم اگر با اراده و اختيار در برابر قدرت قهّار خشوع نكند، درهاى خير و رحمت به رويش گشوده نشود.

«لقاء» رؤيت نيست، چنان كه بعضى گمان كرده‌اند. اگر صاحب مقامى را از دور بنگرى، نمى‌گويى او را ملاقات كردم. اما همين كه در به رويت گشوده و مانع برداشته شد و بر او وارد شدى، مى‌گويى به ملاقات او نايل شدم، گرچه نابينا باشى. خبر از اين ملاقات در همه يا بيشتر آيات قرآن، با اضافه به «ربّ» است نه اللّه كه عنوان براى حقيقتِ محيطِ فوقِ نامتناهى است، و نه اوصاف ديگر او.[5]  پس، مقصود ملاقات و رسيدن به ربوبيتِ مخصوص و ظهور كامل آن است. چون استعداد تربيت و كمال در آدمى غيرمتناهى و ربوبيت پروردگار هم غيرمتناهى است، در هر مرتبه‌اى تا خشوع نباشد به كمال و ربوبيت برتر نايل نگردد.

ظنّ به ملاقات، شايد متضمّن تشبيه باشد: مانند خشوع كسى كه پيوسته آماده ملاقات است و خود را جمع و جور مى‌كند. پس بالا رفتن و باز شدن نظر است كه پرده‌هاى غرورانگيز و كوتاه‌بينى را بركنار مى‌دارد و عظمت و قدرت پروردگار بر فكر او سايه مى‌افكند. آن گاه است كه انسان خود را كوچك و ناچيز مى‌بيند يا يكسره خود را در برابر آن مى‌بازد. اين ادراک و شعور در صورت نماز، كه خشوع باطن و خضوع جوارح است، ظاهر مى‌شود. همه مقدمات و مقارنات و اجزاء و اركان آن، از طهارت، رو به قبله ايستادن، تكبير، سكون، و به يك سمت درآمدن، ركوع و سجود، نماينده همين خشوع و جذب باطن است، سپس صبر و اطمينان و قرار است.

در روايت است كه هرگاه براى رسول خدا و اميرالمؤمنين صلوات اللّه عليهما، سختى و امر هراس‌انگيزى پيش مى‌آمد به نماز مى‌ايستادند.[6]

// پایان متن

 

[1] مازِنى، ابوعثمان بِكر (متولد حدود 248 ه .ق): لغت‌شناس از مردم بصره، پيشواى علوم عربى بود.«التصريف» و «كتاب ما يلحن فيه العامّة» از آثار اوست، المنجد، كتاب الاعلام .

[2] مصطفى مجرّد، حكيم صهبا، فرهنگ اصفهان، فصلنامه پژوهشى، فرهنگى، هنرى، شماره نهم و دهم، پاييز و زمستان 1377.

[3] چون در جنگ اُحد جمعى از مسلمانان سنگر عقيده و فرمان‌برى را در برابر طمع و حب مال از دست دادند، سنگر كمين و كماندارى هم از دستشان رفت و دچار شكست شدند. گويا در همين مورد است كه رسول خدا به آنها فرمود: (عليكم بالجهاد الاكبر و هو جهادك مع نفسك التى بين جنبيك). (مؤلف) «عن اميرالمؤمنين(ع) قال: انَّ رسول الله(ص) بعث سريّة فلما رجعوا قال: مرحباً بقوم قضوا الجهاد الاصغر وبقى عليهم الجهاد الاكبر، قيل يا رسول اللّه(ص) و ما الجهاد الاكبر؟ فقال: جهاد النفس . و قال (ع): انَّ افضل الجهاد من جاهد نفسه التى بين جنبيه» از علی(ع) نقل شده كه فرمودند: پيامبر گروهى از مسلمين را براى شركت در جنگى (سريه يعنى جنگى كه خود رسول خدا در آن شركت نداشتند) فرستادند. وقتى پيروزمندانه بازگشتند رسول خدا فرمود: مرحبا به قومى كه جهاد اصغر را انجام داده و جهاد اكبر برعهده آنان باقى است! به پيامبر عرض شد يا رسول اللّه (ص) مراد از جهاد اكبر چيست؟ پيامبر (ص) فرمودند: جهاد با نفس . سپس على (ع) مى‌فرمايند: بى‌گمان بهترين جهاد، جهاد با نفس خود است كه در ميان دو پهلويش قرار دارد؛ الحرالعاملى، وسايل‌الشيعه، همان، ج 11، ص 124.

[4] خود را بگيرد يعنى در همان حالت خود را نگه دارد و از حركت به سوى تكامل بايستد. و خودگرفتگى يعنى توقف و ركود و سكون .

[5] كلمه اللّه جامع همه صفات خداوند است و عنوانى است براى همه محيط‌هايى كه در عالم حقيقت، نه واقع، نامتناهى و غير قابل دسترسى و ملاقات است، ليكن ربّ كه يكى از صفات اللّه مى‌باشد، گوياى آفريدن، به كمال و بالندگى بردن، رشد دادن، راهنمايى كردن و گرفتن جان است، لذا ربّ قابل دسترسى براى كسانى است كه گمان يا اميد و يقين به ملاقات پروردگار دارند.

[6]عن ابن عبّاس: كانَ رسول اللّه(ص) اِذا حَزَنَهُ أَمرٌ فَزَعَ اِلى الصَّلاة، الطبرسى، مجمع‌البيان، همان، ج 6، ص534؛ ذيل آيه 98، سوره الحجر؛ كانَ على(ع) اِذا هَالَهُ شَىءٌ فَزَعَ اِلى الصَّلاة، الكلينى، كافى، همان، ج 3، ص408.

پی‌دی‌اف

کتاب پرتوی از قرآن، جلد اول، (جلد دوم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 230 تا 236

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *