معرفی: متن حاضر تفسیر آیات 130 تا 134 سوره بقره به قلم آیت‌الله طالقانی است که در جلد اول کتاب پرتوی از قرآن آمده است. این جلد از این کتاب شامل تفسیر جزء اول قرآن کریم (سورۀ حمد و آیات 1 تا 143 سورۀ بقره) است. آیت‌الله طالقانی در این بخش پس از شرح لغات مهم این آیات به تفسیر آنها با موضوع مقام حضرت ابراهیم (ع)، پرداخته است. کتاب‌ «پرتوی از قرآن» در شش جلد از مهمترین آثار آیت‌الله طالقانی است. او راه رهایی مسلمانان از تفرقه و نیز راه رستگاری انسان را در ناملایمات و گمراهی‌های عصر مدرن، بازگشت به قرآن کریم می‌دانست. بنابراین پس از سال‌ها تفسیر شفاهی قرآن بر منبر و در جلسات مختلف، از سال 1341 تصمیم گرفت یک مجموعه تفسیر را به رشته تحریر درآورده و منتشر کند.
تاریخ ایجاد اثر: 1342
منبع مورد استفاده: کتاب پرتوی از قرآن، جلد اول، (جلد دوم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 469 تا 474
متن

پرتوی از قرآن، جلد اول؛ تفسیر سورۀ بقره آیات 130 تا 134

«وَمَن يَرغَبُ عَن مِّلَّةِ اِبرَاهِيمَ اِلاَّ مَن سَفِهَ نَفسَهُ وَلَقَدِ اصطَفَينَاهُ فِى الدُّنيَا وَاِنَّهُ فِى الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ» (130)

«اِذ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسلِم قَالَ أَسلَمتُ لِرَبِّ العَالَمِينَ» (131)

«وَ وَصَّى بِهَا اِبرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعقُوبُ يَا بَنِىَّ اِنَّ اللّهَ اصطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ اَلاَّ وَأَنتُم مُّسلِمُونَ» (132)

«أَم كُنتُم شُهَدَاءَ اِذ حَضَرَ يَعقُوبَ المَوتُ اِذ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعبُدُونَ مِن بَعدِى قَالُوا نَعبُدُ اِلهَکَ وَاِلهَ آبَائِکَ اِبرَاهِيمَ وَاِسمَاعِيلَ وَاِسحَقَ اِلهًا وَاحِدًا وَنَحنُ لَهُمُسلِمُونَ» (133)

«تِلکَ أُمَّةٌ قَد خَلَت لَهَا مَا كَسَبَت وَلَكُم مَّا كَسَبتُم وَلاَ تُسأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعمَلُونَ» (134)

کیست آن كه از آيين و راه و روش ابراهيم روى بگرداند، جز كسى كه خود را سبک گيرد؟ او را به راستى در دنيا برگزيديم و او در سراى ديگر از شايستگان است. 130

آن گاه كه پروردگارش به او گفت: تسليم شو! گفت: يكسره تسليم پروردگار عالميان شدم. 131

ابراهیم فرزندان خود را به اين آيين توصيه كرد و همچنين يعقوب: اى فرزندان من، خداوند اين آيين را براى شما گزيده است؛ پس زنهار كه نميريد، مگر آنكه همه شما بايد مسلم باشيد. 132

آیا در آن زمان كه مرگ يعقوب فرا رسيد شما حاضر بوديد؟ آن گاه كه به پسران خود گفت: پس از من چه مى‌پرستيد؟ گفتند: خداى تو و خداى پدران تو، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را مى‌پرستيم، همان خداوند يگانه، و ما تسليم او هستيم. 133

این امّتى است كه جاى خالى كرده و درگذشته است، براى اوست آنچه كسب كرده و براى شماست آنچه كسب كرده‌ايد و از آنچه آنها انجام مى‌دادند بازخواست نمى‌شويد. 134

شرح لغات

 

يرغب، از «رَغَبَ» اين كلمه از اضداد است؛ رغب الى : به آن دلبستگى يافت و آن را خواست و پسنديد؛ رغب عنه از آن رغبت كرد: از آن روى گرداند و ناپسندش آمد.

سفه: ناچيز و سبك گرفت؛ خوار كرد؛ بهره‌اش را ناديده گرفت.

اِصطفى: (از صفا: پاك كردن از كدورت، خالص ساختن) او را پاك و خالص كرد و گزيد.

امّت: مردم همقصد و همقدم.

خلت: درگذشت؛ جاى خالى كرد.

 

«وَ مَن يرغَبُ عَن مِلَّةِ اِبراهيمَ اِلّا مَن سَفِهَ نَفسَه». «ملّت ابراهيم» همان راه و روشى بود كه ابراهيم را گزيده كرد و برتر داشت و به مقام امامتش رساند: از ابتلاى به كلمات و تكميل آن، و نيل به مقام امامت و تسليم كامل به اراده خداوند. راز ملت ابراهيم در بناى بيت و مناسك آن ظاهر شد و براى هميشه ثابت گرديد و آن ملت در كلمه جامع «اسلام» درآمد كه معناى حقيقى آن، همان معنا و حقيقتى است كه مقصود اين آيات است: تسليم به تمام معنا؛ تسليمِ قواى باطنى به عقل ايمانى،[1]  و تسليم عقل به خواست خدا، تسليم به آنچه در راه حق پيش آيد؛ تسليم به دستورات و قوانين الهى. اين اسلام است كه ارزش انسانى را بالا مى‌برد و به هر انسانى مانند ابراهيم، شخصيت ثابت و مستقيم و مطمئن مى‌بخشد. اگر انسان تسليم به حق نشد، نمى‌تواند از استعدادها و قواى خود بهره‌بردارى كند و پيوسته در معرض تمايلات مختلف و مورد بهره‌بردارى ديگران قرار مى‌گيرد و خود بى پايه و بى مايه مى‌گردد: «إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ».

پس از مبيّن شدن شخصيت ممتاز ابراهيم و راه و رسم او، اين استفهام انكارى و تنبيهى براى هر انسان هشيارى كه بخواهد ارزش و شخصيت خود را احراز كند، پيش مى‌آيد: «وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ »؟ هيچ انسان ارزنده‌اى از اين راه و روش روى گردان نيست. كسانى از راه و روش ابراهيم اعراض مى‌كنند كه خود را بى‌ارزش و سبك گرفته باشند: «إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ »!

«وَ لَقَدِ اصطَفَيناهُ فِى الدُّنيا...». هر اندازه اعراض از ملت ابراهيم سفه‌انگيز است و نفس انسانى را دستخوش اضطراب مى‌سازد و هستى آن را رو به فنا مى‌برد، پيروى از ملت ابراهيم موجب برترى، گزيدگى، صفا و بقا و روشنى مى‌شود؛ چنان كه ابراهيم را جواذب و عوامل حق از ميان قواى نفسانى پست و دنياى عمومى برتر آورد و مصفّا ساخت و شخصيت گزيده وى را تحقق بخشيد.

با دقت در كلمات و تعبيرات و آهنگ اين كلام مى توانيم دريابيم كه «و لقد» اشاره به تحقّق يافتن حقيقت اصطفا است.[2]  نسبت اصطفا به جمع متكلم و آهنگ زَبَرهاى متوالىِ «وَ لَقَدِ اصطَفَينَاه»، بالا آمدن و گزيده شدن ابراهيم را با امداد نيروهاى الهى مى‌نماياند. پس از حركات و صداهاى زَبَرينِ «ولقد اصطفيناه»، حركت و صداى كسره (زيرِ) «فِى الدُّنيا» نماياننده ظرف دنيا و قواى پست نفسانى است كه ابراهيم از آن بالاآمد و گزيده شد. اين جمله كوتاه، نمونه تمثيل اعجازى قرآن است كه وضع روحى ابراهيم و خلاصى او را از جواذب نفسانى و برتر آمدن و مصفّا شدنش را با حركت و حيات و فعل و انفعال‌هاى نفسانى، در برابر چشم مجسم مى‌سازد. پس از گذشت از اين مرحله، آن گاه توجّه را به مقامات برتر ابراهيم، در مقام قرب حق و عالم بالاتر و در جايگاه نفوس و عقول عاليه برمى‌گرداند. در آن عالم و جايگاه‌هايى كه براى بيشتر مردم درك شدنى نيست، كلمه جامع آن همين است: «وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ».

آن گاه قرآن توجّه ما را به مبدأ و منشأ اين گزيدگى و مصفّا شدن «اصطفيناه» در دنيا و آن شايستگى در آخرت برمى‌گرداند تا اين حقيقت را از ياد نبريم:

«اِذ قالَ لَه رَبّه اَسلِم». نخستين منشأ اين گزيدگى و كمالات همان نداى پروردگارش بود كه ابراهيم آن را از ضمير خود شنيد؛ آن ندا دعوت و بانگ ربوبيت خاص او بود: «ربه». اين نداى ربوبى خاص، چشم باطن او را گشود و برترش آورد تا تسليم ربوبيت عامش كرد: «قالَ اَسلَمتُ لِرَبِّ العالَمِينَ».

بنابراين، ملّت ابراهيم و گزيدگى او از همان تسليم به ربوبيت خاص و عام آغاز گرديد؛[3]  مانند گوهرى كه به دست تربيت سازنده تسليم مى‌شود، از آلودگى‌ها مى‌رهد و شفاف و تابان مى‌گردد؛ مادّه نفتى كه تصفيه شود، نور و حرارت از آن مى‌خيزد. هر يك از مواد پراكنده بى‌جان و بى رونق و بى‌حركت، همين كه تسليم قواى حياتى، نباتى يا حيوانى گرديد، مصفّا مى‌شود و بالا مى‌آيد و شايستگى هر مقام برترى را مى‌يابد.

«وَ وَصّى بِها اِبراهيمُ بَنيهِ وَ يعقوبُ». اين آيين و راه كمال و ارزش انسانى را كه ابراهيم، خود مؤسس و خود پيرو آن بود، به فرزندانش و پيوسته پدران والاقدر به فرزندان دلبند خود و پيامبرزادگان وصيت مى‌كردند. ابراهيم و يعقوب با توجّه خاصى، آن سرمايه باقى سعادت و خلاصه آيين و رسالت را به فرزندان خود تحويل مى‌دهند و با تعبيرى پر از مهر و عاطفه پدرى به آنها گوشزد مى‌كنند: خداوند از ميان اوهام و انديشه‌هاى درهم و برهم بشرى كه قرن‌ها با فطرت حق‌جويى و ديندارى آميخته شده بود، آيين حق را تصفيه كرده براى شما برگزيده است:

«يا بَنِىَّ اِنَّ اللّهَ اصطَفى لَكُمُ الدِّينَ». شما بايد با پيروى از ملت و آيين پدران خود به مقام اسلام برسيد. و اگر مانند پدران خود زودتر به اين مقام نرسيديد، بكوشيد تا در پايان عمر، جواذب و علاقه‌هاى مختلف شما از دنيا سست و بريده شود و مانند ميوه و بذر رسيده‌اى كه تسليم طبيعت و عوامل حيات مى‌شود و زندگى نوين و فزاينده‌اى را آغاز مى‌كند، شما نيز تسليم حق شويد:

«فَلا تَموتُنّ اِلّا وَ اَنتُم مُسلِمُونَ». عطف «يعقوب» به «ابراهيم»، با فاصله، «بنيه» (به جاى «و وصى بها ابراهيم و يعقوب») و بدون ذكر پدر يعقوب «اسحاق» با بلاغت خاصى مى‌رساند كه اين پدران هر يك مستقل و جداگانه به فرزندان خود چنين وصيت مى‌كردند. اضافه «اله» (الهك و اله آبائك) براى اشعار به اين است كه نخستين داعى به توحيد، در دنياى شرك و اوهام و عبادت خدايان خود ساخته و مختلف، همين ابراهيم و فرزند او بودند.

اكنون براى تأكيد اين وصيت و اقامه حجت بر اهل كتاب، يعقوب را در حال مرگ، آن گاه كه چشم به عالم بقا مى‌گشايد و از دنيا چشم مى‌پوشد، مى‌نماياند:

«اَم كُنتُم شُهَداءَ اِذ حَضَرَ يعقُوبَ المَوتُ اِذ قالَ لِبَنيهِ : ما تَعبُدُونَ مِن بَعدى»؟ «أم» استفهام انكارى و براى تعظيم و تمثيل و تقرير است؛ يعقوب را در حال احتضار مى‌نماياند كه فرزندانش پيرامون وى را گرفته و چشم به او دوخته‌اند تا آخرين وصيتش را بشنوند و آن را به كار بندند، او در همان حال لب مى‌گشايد و آهسته با كلمات بريده و كوتاه و به صورت استفهام (نه تحميل)، از فرزندان خود مى‌پرسد: «ماتعبدون من بعدى»؟ فرزندان مقصود پدر را درمى‌يابند و تعاليم هميشگى او را به ياد مى‌آورند و با كلمات جامع و سريع جواب او را مى‌گويند تا آسوده خاطر چشم برهم نهد و به بقاى ملت و آيين پدران خود در ميان فرزندانش مطمئن گردد:

«قالُو نَعبُدُ اِلهَکَ وَ اِلهَ آبائکَ اِبراهيمَ وَ اِسماعيلَ وَ اِسحاقَ اِلهاً واحِداً وَ نَحنُ لَهُ مُسلِمُونَ». اين بود راه و روش و آيين پيامبران گذشته:

«تِلکَ اُمّةٌ قَد خَلَت». همه در يك راه و رو به يك مقصد و داعى به يك دعوت بودند. اين‌ها وظيفه حياتى خود را چنان كه بايد انجام دادند و درگذشتند و ميدان زندگى را براى آيندگان واگذاشتند، تا آيندگان چه كنند؟! و اين مطالب را از كلمه: «امة» و «خلت» بايد استفاده كرد.[4]

اين بازماندگان بايد راه و روش آن گذشتگان را پيش گيرند و دعوت و وصيت آنها را بپذيرند و انجام دهند. اين‌ها، با نسبت فرزندى و اسم و عنوان، اعمال و رفتار آنها را نمى‌توانند به پاى خود گذارند و همين‌ها را موجب برترى و امتياز خود پندارند:

«لَها ما كَسَبَت وَ لَكُم ما كَسَبتُم» كسب و محصول كوشش آنها براى آنهاست و به خودشان تعلق دارد و همچنين مكتسبات شما نيز به خودتان. و چنان كه آن گذشتگان مسئول اعمال شما نبودند، شما فرزندان هم مسئول اعمال آنها نيستيد: «وَلا تُسئلُونَ عَمّا كانوا يعمَلونَ».

//پایان متن

[1] قواى باطنى انسان غريزه‌هاى طبيعى و هواهاى نفسانى اوست كه بايد تسليم عقل ايمانى شوند، نه عقل خشك منفعت طلب كه دارندگان خود را به منافع شخصى خودشان تشويق مى‌كند. و عقل ايمانى كه در استدلال به ايمان توجّه دارد، به خواست خدا ـ هرچه باشد ـ تسليم مى‌شود.

[2] قد را حرف تحقيق مى‌گويند، يعنى وقتى بر سر فعل ماضى مى‌آيد محقّق شدن و انجام گرفتن حتمى آن فعل رابيان مى‌كند به طورى كه آن عمل در گذشته انجام گرفته و اثرش هنوز هم باقى است كه در زبان فارسى به آن«ماضى نقلى» مى‌گويند، بنابراين «ولقد اصطفيناه» يعنى و بدون شک او را پى در پى پالايش كرده‌ايم و برگزيده‌ايم. بنابر اين تعبير، حقيقت اصطفا يا آن شرايط و آزمايش‌ها انجام گرفته است.

[3]ربوبيّت خاص اشاره به اضافه شدن «رب» به ضمير سوّم شخص است: «پروردگارش». كه اين فرمان راپروردگار مخصوص ابراهيم فرموده است، و ربوبيّت عام اشاره به «ربّ العالمين» است، يعنى پروردگار همه جهانيان.

[4]چنانكه پيش از اين نيز توضيح داده شد، «قد خلت» به صورت ماضى نقلى يعنى امّتى در گذشته زندگى مى‌كرده است و نقش خود را در زندگى به انجام رسانده و رفته است، آنان ميدان را براى آيندگان خالى كردند،اكنون اين امّت بايد توجّه كند كه چه وظيفه‌اى بر عهده دارد.

پی‌دی‌اف

کتاب پرتوی از قرآن، جلد اول، (جلد دوم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 469 تا 474

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *