معرفی: متن حاضر تفسیر آیات 13 تا 16 سورۀ بقره به قلم آیت‌الله طالقانی است که در جلد اول کتاب پرتوی از قرآن آمده است. این جلد شامل تفسیر جزء اول قرآن کریم (سورۀ حمد و آیات 1 تا 143 سورۀ بقره) است. آیت‌الله طالقانی در این بخش پس از شرح لغات مهم این آیات به تفسیر آن‌ها پرداخته که درباره اوصاف منافقین است. کتاب‌ «پرتوی از قرآن» در شش جلد از مهمترین آثار آیت‌الله طالقانی است. او راه رهایی مسلمانان از تفرقه و نیز راه رستگاری انسان را در ناملایمات و گمراهی‌های عصر مدرن، بازگشت به قرآن کریم می‌دانست. بنابراین پس از سال‌ها تفسیر شفاهی قرآن بر منبر و در جلسات مختلف، از سال 1341 تصمیم گرفت یک مجموعه تفسیر را به رشته تحریر درآورده و منتشر کند.
تاریخ ایجاد اثر: 1342
منبع مورد استفاده: کتاب پرتوی از قرآن، جلد اول، (جلد دوم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 133 تا 137
متن

پرتوی از قرآن، جلد اول؛ تفسیر سورۀ بقره آیات 13 تا 16

«وَاِذا قِيلَ لَهُم آمِنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا أَنُؤمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا اِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ وَلكِن لّا يَعلَمُونَ» (13)

«وَاِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَاِذا خَلَوا اِلى شَياطِينِهِم قالُوا اِنّا مَعَكم اِنَّما نَحنُ مُستَهزِؤُونَ» (14)

«اللّهُ يَستَهزِئُ بِهِم وَيَمُدُّهُم فِى طُغيانِهِم يَعمَهُونَ» (15)

«اُولئِکَ الَّذِينَ اشتَرُوُا الضَّلالَةَ بِالهُدَى فَما رَبِحَت تِّجارَتُهُم وَما كانُوا مُهتَدِينَ» (16)

چون به آنان گفته شود ايمان آريد، چنان كه ديگر مردم ايمان آورده‌اند، گويند: ايمان آريم چنان كه فرومايگان ايمان آورده‌اند؟ آگاه باشيد، همين اين‌ها فرومايه‌اند، ولى خود نمى‌دانند. 13

و چون با كسانى كه ايمان آورده‌اند ملاقات كنند، گويند: ايمان آورده‌ايم؛ و چون به سوى شياطين خود رفته و خلوت گزينند، گويند: همانا ما با شماييم تنها ما استهزاء كننده‌ايم. 14

خداوند آنها را به استهزاء گرفته و همى كمك مى‌كند تا در سركشى خود سرگشته و حيران به سر برند. 15

آنها هستند همان مردمى كه با كوشش خود گمراهى را مقابل هدايت خريده‌اند، پس اين تجارت نه به آنان سودى بخشيده است و نه راهى به حق يافته‌اند.  16

شرح لغات

سَفَه: سبكى عقل، نارسايى به درك همه جهات، فرومايگى، به كار نبردن خرد و نسنجيدن امور.

شياطين جمع شيطان است . اصل آن از «شَطَنَ» است، يعنى از حق دورى گزيد و از امر و تصميم سرپيچى كرد و هر موجودى كه چنين باشد به آن شيطان گفته شود.

استهزاء، استفعال از هَزء، يعنى در هم شكستن، سرمازدگى، كشتن . چون به «باء» متعدى شود، به معناى سبك گرفتن و دست انداختن است.

مَدّ: كشش، كشيدن، افزودن، چون با الف گفته شود: افزودن چيزى بر چيز ديگر است.

طغيان: تجاوز از حدّ، سركشى طاغيه، مستبد و جبّار.

عَمَه: سرگردانى، رفت و آمد بدون مقصد، راهروى بى راه شناس، كورى.

از اوصاف و رفتارى كه در اين آيات براى منافقان يادآورى شده معلوم مى‌شود كه اينان از جهت طبقه، يك دسته محدود و ممتاز اشرافى‌اند. مردمى كه راه‌هاى فريب و اغفال اكثريت و ساخت و ساز با هر دسته اى را با تجربه‌هاى گذشته آموخته‌اند (چنان كه معناى لغوى نفق و نفاق هم مُشعر به همين است) و مقياس حق و باطل و پيروزى و شكست را وضع موجود و انديشه‌ها و تجربيات گذشته و حال خود مى‌پندارند، اين‌ها چون مغرور به قدرت فكرى يا مالى يا معلومات محدود خودند، حق و قدرت آن را چنان كه بايد درك نمى‌كنند. در برابر اين‌ها، عامه روشن ضمير و پاك فطرت مردم‌اند كه كمتر دچار بيمارى‌ها و علل نفسانى‌اند و بدين جهت حق را بهتر درك مى‌كنند و استقامت و فداكاريشان بيشتر است.

جمله «كَما آمَنَ النّاسُ» مى‌رساند كه عامه مردم چون عنوان و صفت انسانيت آنان آلوده نشده و دچار عصبيت طبقاتى يا نژادى و قومى نبوده، ايمان آورده‌اند، از نظر اين نفاق پيشگان مغرور، مؤمنين سفيه و خوش باور و سبك عقل‌اند. مى‌ديدند كه اين مؤمنين با مخالفين خود روى سازگارى نشان نمى‌دهند و از اين روى دچار مشكلات و محروميت‌هايى شده‌اند و خطرهايى براى خود پيش آورده‌اند؛ به خصوص مسلمانان مهاجر و انصارِ فقير و ژنده پوش مدينه را مى‌نگريستند كه محصور دشمنان داخل و خارج، از مشركين و يهود و دولت‌هاى بزرگ‌اند. از نظر اينها، اميدوارى و پايدارى مسلمانان باايمان، جز سبک‌سرى، عاقبت‌نينديشى و ساده‌لوحى، سبب ديگرى نداشت و با حساب زندگى جور درنمى‌آمد. ولى از نظر واقع و حقيقت، تنها يا نمونه كامل سفاهت همين جماعت‌اند، حال چه سفاهت را به معنى خفّت يا سبكى عقل بگيريم يا نارسايى تعقل؛ زيرا اين طبقه از مردم‌اند كه خرد ناتوانشان پيوسته دستخوش شهوت و هواهاى نفسانيشان است و فكر و نظرشان مستقر و مطمئن نمى‌گردد؛ يا استعدادهاى عقليشان از زير پرده خودبينى و غرور كمتر ظاهر مى‌شود. اين‌ها به جهل مركب گرفتارند، نمى‌دانند و خود را داناى به امور مى‌پندارند. «أَلا اِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِن لا يَعلَمون». چنان كه در آغاز اسلام، چندى نگذشت كه اهل نفاق رسوا شدند و پيش‌بينى‌ها و مآل‌انديشى‌ها و احتياط كاريشان وبالشان شد و سفاهتشان برملا گرديد. هميشه در تاريخ مقابله حق با باطل چنين بوده است.

«وَ اذا لَقوا الّذينَ آمَنوا...». اين هم خاصيت نفسانى مردم خودپسند، مغرور و اشراف منش است كه ديگر مردم، به خصوص مردم با ايمان حق‌جو را مسخره مى‌كنند و اين كار را وسيله تفريح و مجلس‌‎آرايى خود قرار مى‌دهند. اين بازيگران ميمون صفت، كه دم به دم تغيير چهره مى‌دهند، در هر ملاقات با مؤمنين قيافه ايمانى نشان مى‌دهند، با آنكه در پشت قيافه ايمانيشان نفس شيطانى نهفته است و پيوسته مجذوب همان خوى نفسانى خودند: خَلَوْا اِلى شَياطِينِهم . كلمات «خَلَوا» و «الَى» و اضافه شياطين، باطن شيطانى و جذب آن‌ها را به آن سوى مى‌رساند. استهزاء و مسخره كردنِ حق هم از آثار همين نفس شيطانى است كه منظورش همان سبك كردن و بى ارج نشان دادن انسان ارجمند در نظر خداست . فرق «استهزاء» و «خدعه» كه هر دو را قرآن از صفات منافقين شمرده، اين است كه مقصود استهزاءكننده تنها سبك كردن است، ولى فريبنده مى‌خواهد بفريبد تا به مقصود ديگر برسد. اين گونه مردم شيطان صفتِ دلقك مآب، چون قواى فكريشان به مسخرگى و عيب‌جويى از ديگران صرف‌شود، از تفكر درست و ايمان ثابت و تصميم در كار باز مى‌مانند و ارزش خود را از دست مى‌دهند و پيوسته در تحيّر و سرگردانى به سرمى‌برند و دچار حركت‌هاى نامنظم و نوسان‌هاى فكرى‌اند. اين همان استهزاى خدا و عوامل خدايى است به آن‌ها؛ مانند گردبادى كه حوادث جوّى يا گرد و غبار برانگيخته و به گمانش زمين و فضا را به بازى گرفته و خود پايدار و مستقل است، با آنكه وجودش جز هوا و غبار به هم پيچيده‌اى نيست كه به زودى متلاشى مى‌شود.

گويا جمله «و يَمُدُّهُم ...» شرح «اللّهُ يَستَهزِءُ بِهِم» است. در اين آيه استهزاء و امداد هر دو به خداوند نسبت داده شده و طغيان نسبت به خود آنان و سوء اختيارشان. بنابراين، طغيان كه سركشى نسبت به حق و تجاوز از حدّ است، سبب استهزاء و امداد مى‌باشد. و «عَمَه» نتيجه اين‌هاست كه تحير و سرگشتگى در بى‌راهه و راهپيمايى بى رهنما است. و نتيجه و عاقبت همه اين‌ها زيان نهايى و ورشكستگى معنوى آنان است كه آيه بعد اعلام كرده است.

«اُولئِکَ الَّذينَ اشتَرَوُا الضَّلالَة ...». كلمات «أولئك» و «الّذين» براى توجّه دادن مخصوص به اوصاف و نفسيات و رفتار اين گونه مردم است، تا پس از آنكه آنچه در آيات گذشته بيان شده به خوبى در ذهن شنونده جاى گرفت، عاقبت زندگيشان اعلام گردد. گويا اين بيان ديگرى است از استهزاى خداوند به آن‌ها كه چگونه خود را به بازى گرفتند، خداوند هم به قانون عمومى جهان، امدادشان كرد تا در پايان همه سرمايه‌هاى خود را از دست دادند. اينان با سرمايه‌هاى سرشار استعدادها و قواى ظاهرى و باطنى كه مشعل‌هاى هدايت فطرت‌اند به بازار دنيا آمدند، اما به جاى آنكه فطرت و قواى خود را برافروزند و در پرتو آن رو به هدايت پيش روند، گمراهى‌ها را به جان خريدند و اين نورها را با جديّت و كوشش خود آتش و دود گردانيدند.

اعلام عاقبت كار اين دسته، مقابل عاقبت كار دسته نخستين است كه سرمايه‌هاى معنوى آنان همه نور و هدايت و فلاح گرديد و سرمايه اين گروه، ضلال و خسران! چنان كه درباره آن دسته اوّل از جمله «أُولئکَ عَلى هُدًى مِن رَبِّهِم» بشارت و اميد، ظاهر است. درباره دسته ديگر، از اين آيه حرمان و اسف آشكار است :

عاقبت نور الهى دود شد         فطرت حق جوى او نمرود شد[1]

جمله «اشتروا» اشاره به اين است كه اين‌ها با سعى و كوشش و سوء اختيار، هدايت فطرى و ايمان تكوينى خود را ثمن بازار ضلالت كرده‌اند؛ زيرا مشترى كسى است كه با داشتن ثمن به سوى فروشنده مى‌رود و بايع به جاى خود نشسته متاعش را عرضه مى‌دارد. و «ما كاُنوا مُهتَدِين» گويا اشاره به اين است كه اين‌ها نه تنها سودى از سرمايه‌هاى وافر قواى خود و طبيعت نبرده اند، بلكه زيان كرده‌اند و به راه‌هاى بهره‌بردارى از اين قوا هدايت نيافته، با هزارها چراغ، به بى‌راهه رفته‌اند.

//پایان متن

 

[1]«آخر آن نور تجلى دود شد              آن يتيم بى گنه، نمرود شد». پروين اعتصامى، ديوان اشعار، مثنوى، تمثيلات، مقطّعات، بيت 53، لطف حق.

پی‌دی‌اف

کتاب پرتوی از قرآن، جلد اول، (جلد دوم مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 133 تا 137

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *