معرفی: آیت‌الله طالقانی در این مقاله که در سال 1339 نوشته‌اند، شرحی از فعالیت‌های عبدالرحمن کواکبی علیه دستگاه استبداد خلافت عثمانی نوشته و مبارزات و تلاش‌های این مبارز مسلمان را که دغدغۀ آینده اسلام را داشته است، بیان کرده‌اند. همچنین، به برخی فعالیت‌های جمال‌الدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده نیز در این مقاله اشاره شده است.
تاریخ ایجاد اثر: تیرماه 1339
منبع مورد استفاده: مجلۀ مجموعۀ حکمت، دورۀ چهارم، شمارۀ 3، تیر ماه ۱۳3۹ شمسی، محرم الحرام ۱۳۸۰، صص 6-۱۰
منابع دیگر: مناره‌ای در کویر؛ مجموعه مقالات آیت‌الله طالقانی، جلد اول (توحید و استبداد)، محمد بسته‌نگار، چاپ اول، تهران: انتشارات قلم، 1377، صص 337-342
متن

کواکبی و استبداد

اختر فکر و نفوذ شعاع منطق سید کواکبی هر چه فروزان‌تر و بیشتر می‌شد، نگرانی دستگاه ظلم و استبداد خلافت عثمانی بیشتر می‌گردید.

زیرا چنان‌که فضای تاریک شب محيط مساعد تاخت و تاز راهزنان و درندگان و حشرات موذی است، جهل و نفاق و غفلت عمومی مردم محیط مساعدی برای نمو و دوام استبداد و ظلم و خودسری است. آن‌چه پردۀ تاریک استبداد را متلاشی می‌سازد، هشیاری و ایمان و پیوستگی و توجه مردم به مسئولیت است. بدین جهت، کسانی که برای هشیاری وایمان و پیوستن طبقات و ایجاد روح مقاومت و مسئولیت مردم بکوشند، دشمن شمارۀ یک استبداد و خودسری فردی و طبقاتی به شمار می‌آیند و عمّال استبداد با هر وسیله‌ای که در دست دارند برای محدود ساختن و از میان برداشتن چنین مردانی می‌کوشند و با هزار چشم مراقب اعمال و حرکات آنها هستند و بر سر راهی که این مردان خیر و اصلاح دارند، موانعی می‌گذارند و دام‌هایی می‌گسترانند. مرحوم کواکبی که جهل و فساد و پراکندگی مسلمانان را از یک‌سو و زیر این پرده‌های تاریک، فشار و ظلم و خودسری عمال استبداد را از جهات دیگر می‌نگریست، در وجدان حساس و زنده خود فشار و نگرانی برای آینده اسلام را سخت احساس می‌نمود و خود را مسئول می‌دانست. بدین جهت شب و روز برای بیداری و ایجاد روح مقاومت مسلمانان تلاش می‌کرد.

گناه بزرگ او به حساب دربار ظلم خلافت عثمانی همین بود. عمّال این دستگاه خودسری به اشاره مستبد بزرگ برای از میان بردن یا محدود کردن او در کار بود.

پیش‌تر گفته شد که خاندان کواکبی از دودمان اهل بیت و سادات شریف بودند و او با آن شرافت نسب و حسب مقام نقابت اشراف یعنی ریاست و نظارت بر خاندان‌های سادات آن نواحی را داشت. این منصب و عنوان از زمان خلفای عباسی برای گزیده‌ترین مردان علوی بود تا هم انتساب و شرافت سادات محفوظ ماند و هم مرجع رسیدگی امور و مدافع مظلومین آنها باشند. این مقام همیشه مورد احترام مسلمانان علاقه‌مند به خاندان پیغمبر (ص) بوده به خصوص اگر با مقام علم و اخلاق و فداکاری جمع شود. چنان‌که سید کواکبی بود.

این روش دستگاه‌های خودسری است که افراد پست و متملق را به صورت مردان حق و فضیلت در می‌آورند و آنها را به مقاماتی بالا می‌برند و میدان نفوذشان را باز می‌گذارند تا هم توجه مردم عامی را از شاخص‌های فضیلت و آزاد منشی برگردانند. هم دست پرورده‌های خود را در دل‌های مردمی جای دهند و هم با سوء اعمال و رفتار این افراد فریبکار مردمی را دچار بدبینی و اشتباه سازند.

یکی از ارکان استبداد عبدالحمید شخصی بنام «ابوالهدی صیادی» یا در حقیقت «ابوالضلال شیادی» بود. این مرد پیشینۀ روشنی نداشت ولی با فکر شیطانی و خوی تملق و پستی نسبت به زورمند جبار، و پلنگ صفتی و درندگی نسبت به ضعیف خود را به سلطان نزدیک کرده و از این راه مقام و نفوذ و ثروتی به دست آورده بود و در سراسر کشورهای غرب اسلامی نامش به عنوان سید العرب و مستشار الملك و حامي الخلافه برده می‌شد و با هر جنبش اصلاحی دشمنی می‌نمود. قربانی‌های دسیسه و پرونده‌سازی وی یا در زندان‌های تاریک به سر می‌بردند یا در سینه قبرستان‌ها و شکم جانوران دریایی بسفور و اعماق دریا جای داشتند.

نظر مرحوم سید جمال‌الدین سرسختی و مقاومت در برابر این شخص بود و می‌گفت سزای او تنها چوبه دار است. نظر مرحوم شیخ محمد عبده این بود که باید با او نرمی و ملاطفت کرد تا از شرش بر کنار ماند و می‌گفت جای داشت که سید جمال‌الدین از دربار آستانه چند لیره‌ای بیشتر برای او و فرزندانش بگیرد و به او دهد تا دهانش بسته و از کیدش در امان ماند. این شخص برای آنکه از نفوذ و مقام کواکبی بکاهد و بر نفوذ خود بیافزاید. خاندان خود را از سلسله سادات معرفی کرد و مقام نقابت اشراف را برای خود طلبيد.

با آن‌که دارای هیچ حسب و نسب شریفی نبود. سید کواکبی در این باره سخت ایستادگی نمود. به صحت حسب و نسبتش به خاندان علوی اعتراف نکرد. اختلاف و ستیزه میان این دو قطب متقابل فکری و خلقی بالا گرفت. ابوالهدی زیر نام‌های مخالفت با نظامات و مصالح عالیه و خیانت به امیرالمؤمنین و خليفۀ المسلمین برای سید پرونده‌سازی نمود. نیتجه آن شد که اموال و املاک سید را مصادره و ضبط نمودند. ولی هر چه فشار بر او بیشتر می‌شد، مقاومتش سخت‌تر می‌گردید و هر چه آسایش زندگی‌اش و بهره مادی‌اش کمتر می‌گردید، نور امید و حرارت جهادش بیشتر می‌گشت.

یکی از روش‌های عبدالحميد این بود که مخالفین سرسخت خود را با وعده و نوازش نزد خود می‌خواند و همه گونه وسایل آسایش و احترام برای آنها فراهم می‌ساخت و آنها را زیر نظر خود می‌گرفت و در چنین قفس زرین زندانی می‌کرد. چنان‌که با مرحوم سید جمال‌الدین چنین کرد تا مسمومش نمود یا به مرگ خود از دنیا رفت و خیال خلیفه را جانب او راحت شد و اگر مخالفین به او نزدیک نمی‌شدند و به دامش نمی‌افتادند. این دام را در هر زمین و شهری که بودند می‌گستراند. برایشان خلعت و نشان می‌فرستاد و مقام منصبی به آنان می‌داد تا زبانشان بسته و از نظر مردم ساقط گردند. چون کواکبی هشیار به این نقشه‌های شیطانی دربار خلافت بود به آستانۀ آن روی نیاورد و دعوتشان را نپذیرفت. چون از این راه نتوانستند او را به دام آورند، از باب عالی برایش خلعت و نشان افتخار فرستادند و ادارۀ شهرداری حلب و اطراف آن را به او واگذار کردند. ولی کواکبی پرندۀ شکم‌خواره نبود که برای دانه به دام افتد. او عقاب بلندپروازی بود که محیط فكرش وسیع‌تر و هدفش عالی‌تر از توجه به این امور بود. او پیوسته وضع نکبت‌بار عمومی عالم اسلام و گذشته و آیندۀ آن‌ را از افق بالاتری می‌دید. او به هر سو چشم می‌گرداند، فساد و ظلم و جهل توده مردم را از یک‌سو و اعصاب تخدیر شده از ترس و ناامیدی و مهرهای خاموشی بر دهان زده شدۀ مردان عالم و هشیار را از سوی دیگر و نالۀ مظلومان و زنان بیوۀ شوهر کشته و اطفال يتيم بی سرپرست را می‌دید و می‌شنید. با این چشم بینا روح حساس چگونه مقام و مال دنیا می‌توانست اعصابش را تخدیر نماید یا روح آتش‌فشانش را این خاکسترها خاموش سازد. می‌دید که جهان غرب قوای فکری وضعی خود را پیش می‌برد و سیاست خود را جمع و متمرکز می‌سازد تا بر جهان شرق و کشورهای اسلامی بتازد و ملل آن را به بند استعمار کشد و سرمایه‌ها و منابع آن را برباید و آنها را زبون و خود را قوی و فربه سازد. می‌دید به همین نسبت حکام و زمامداران اسلامی بر جهل و ناتوانی و پراکندگی مسلمانان می‌کوشند. چون از درس سیاست و ادارۀ خلق همین را خوانده‌اند که هوشیاری و علم و قدرت ایمانی مردم با حاکمیت و خودسری آنها نمی‌سازد. می‌دید سیاست استعماری با وسایل و ابزار نوین خود چون سیل خروشان پیش می‌آید و استبداد و خودسری در اثر پایین بودن سطح عمومی مردم و خیانت‌های داخلی راه را برای آن باز کرده و هستی مسلمانان را در معرض آن قرار داده، پس از رنج‌ها و محدودیت‌هایی که کواکبی در حلب و سوريا تحمل نمود و تجربیاتی که در این مدت به دست آورد، به این نتیجه رسید که برای ثمربخش شدن بذرهای فکری‌اش محیط آماده‌تری می‌باید. محیطی که از فشار سخت و مرکز خلافت استبدادی و مراقبت عمال آن دورتر باشد و مردمش برای درک و فهم مطلب اجتماعی مستعدتر باشند. او با نظر بلندی که داشت هر کشور اسلامی و عربی را وطن خود می‌دانست و یقین داشت که موج آزادی از استبداد و خودسری از هر کرانه کشور برخیزد، به کرانه‌های دیگر می‌رسد. با این اندیشه در سال ۱۳۱۸ هجری [قمری] به مصر هجرت نمود. گرچه مصر هم در زیر فشار استبداد دوران خاموشی را می‌گذراند و تودۀ مردم در حال جمود فکری به سر می‌بردند. ولی هجرت سید جمال الدين به مصر و خطابه‌ها و نوشته‌ها و مناظرات او و جمعیت برادران اسلامی که تشکیل داد و پیدایش مردان دیگری از صاحبان نظر و ایمان و عزم مردمی را مستعد و هشیار کرده بود. آقای شیخ محمد عبده در توصیف مصر پیش از رفتن سید جمال‌الدین به آنجا می‌گوید: «مردم مصر بیش از سال ۱۲۹۳ همه چیز خود را ملک حاکم اعلی و عمال او می‌دانستند که هر جور بخواهد تصرف نماید و در مقابل راه او خود را صاحب رأی نمی‌پنداشتند.»

انقلاب‌هایی که در مصر و سودان پیش آمد، مانند انقلاب عرابی پاشا و متمهدی سودانی گرچه آرام و خاموش شده بود ولی آثار و حرکتی در افکار و اعصاب باقی گذارده بود. از جمعیت دیگر شاخ به شاخ شدن سیاست استعماری غرب که از طریق آفریقا پیش می‌آید و استعمار ترک که در داخل بلاد اسلامی بود، محیط حرکت و تکانی برای مردم آن سرزمین به وجود آورده بود. در این میان مردان آزادمنش و متفکری برای مبارزه همصدا شده بودند و قلم‌هایی به کار افتاده بود. این بود اجمالی از وضع مصر هنگامی که کواکبی وارد آن شد. مردان صاحب نظر قائدین فکری مقدم وی را گرامی داشتند و با هم اجتماعات و مجالسی داشتند و با جامعه صاحبان قلم و نویسندگان نامی نیز همکاری می‌کرد و مقالاتی دربارۀ استبداد و علل و آثار آن منتشر نمود که پس از انتشار آنها را یک‌جا جمع کرد و مطالبی بر آن افزود و به صورت کتاب پر ارزش و مؤثری بنام «طبايع الاستبداد» چاپ گردید. این کتاب که در موضوع و نوع خود به خصوص در آن زمان بی‌سابقه و بی‌مانند بود تأثیر بسزایی در افکار اهل نظر و دانشمندان اسلامی نمود.

چنان‌که در فکر عمیق و روح آرام فقيه عالی‌قدر و عالم بی‌مانند آیت‌الله نائینی اثری ایجاد کرد و موجی پدید آورد که از قلمش کتاب دقیق و مستدل (تنبيه الامه و تنزيه المله) تراوش نمود. گرچه این کتاب در حین جنبش آزادی‌خواهی به عنوان مشروطیت نوشته شده ولی هدف کلی آن بیان احول و شرایط حکومت از نظر اسلام و شیعه است و با آنچه در کشورهای اسلامی به صورت مشروطیت درآمده تطبیق نمی‌نماید. جای تردید نیست که استقلال و عزت مسلمانان و ایجاد محیط مناسب برای رشد فکری و اخلاقی و حفظ حقوق و نواميس وابسته به وضع حکومت و افراد هیأت حاکمه است و هر فرد رشید و عاقل مسلمانی تا آنجا که بتواند برای اصلاح حکومت در پیشگاه خداوند و انبیا و اولیا مسئولیت دارد و باید به وظیفه و تکلیف خود آشنا و روشن باشد. این کتاب (که چند سال پیش با مقدمه و پا صفحه و شرح اینجانب تجدید چاپ شده است) برای اهل تحقیق و نظر فقه استدلالی و برای عامۀ مردم رسالۀ عملی نسبت به تکالیف اجتماعی است و در این فصل تاریخی که دنیا در حال یک تحول بی‌سابقه‌ای است، بر علمای اسلام و پیشوایان دین است که مسلمانان را از تجرد بلاتکلیفی نجات دهند و صریحاً وظیفۀ عموم را تعیین نمایند.

//پایان متن

پی‌دی‌اف

مجلۀ مجموعۀ حکمت، دورۀ چهارم، شمارۀ 3، تیر ماه ۱۳3۹ شمسی، محرم الحرام ۱۳۸۰، صص 6-۱۰

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *